آموزشکده توانا
54.2K subscribers
33K photos
38.3K videos
2.55K files
19.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
Forwarded from گفت‌وشنود

داستان این کتاب سرگذشت واقعی نویسنده کتاب است که در بیست و یک سالگی به همراه خانواده خود در یونان به جرم یهودی بودن توسط نیروهای نازی دستگیر شد. این جوان در بدو ورود به اردوگاه‌های مرگ‌بار در گروهی به نام زوندر گمارده شد که وظیفه داشتند جنازه‌های مقتولان را از اتاق‌های گاز جمع کنند و این قتل‌گاه را برای گروه بعدی آماده کنند. شلومو، نویسنده کتاب، از معدود کسانی است که نهایتا توانست از این گروه و اردوگاه فرار کند و با شهادت خود در دادگاه سند زنده‌ای باشد بر جنایات رخ داده در آن دوران. این کتاب توسط موسسه علاءالدین به فارسی برگردانده شده است.

قدرت این شهادت مرهون نویسنده‌ای است که با صراحت و صداقتی ستودنی آن را بیان داشته است... او با کلماتی ساده به چهره‌های رنجور و نگاه‌های بی‌فروغ، امیدباخته و وحشت‌زده مردان، زنان و کودکانی که تنها یک بار، آخرین بار، آنها را دیده بود، جان بخشیده است.»

سیمون وی، بازمانده هولوکاست، نخستین رییس منتخب پارلمان اروپا

این کتاب را از سایت گفت‌وشنود آموزشکده توانا دانلود کنید:
https://dialog.tavaana.org/eight-months-in-the-sonderkommando-of-auschwitz/

#یوم_هاشوآ
@Dialogue1402
گلاره عباسی، زندانی سیاسی سابق، به ۵۱ ماه حبس محکوم شد

بر اساس حکمی که توسط شعبه ۲۳ دادگاه انقلاب تهران صادر و ابلاغ شده، خانم عباسی بابت اتهامات اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام مجموعا به چهار سال و سه ماه حبس محکوم شده است.
جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات گلاره عباسی در تاریخ ۱۶ فروردین ماه سال جاری، در شعبه مذکور برگزار شده بود.

خانم عباسی در تاریخ ۲۸ بهمن ۱۴۰۳، در منزل شخصی خود واقع در غرب تهران، توسط نیروهای وزارت اطلاعات بازداشت و به زندان اوین منتقل شده بود.
او در تاریخ ۸ فروردین ۱۴۰۴، با تودیع وثیقه یک میلیارد تومانی از زندان اوین آزاد شد.

گلاره عباسی پیشتر توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران، به ریاست ایمان افشاری، از بابت اتهام اجتماع و تبانی، به تحمل ۲ سال و ۶ ماه حبس محکوم شد. او پس از تحمل چند ماه حبس، نهایتاً در بهمن ماه ۱۴۰۱ از زندان اوین آزاد شد.

#گلاره_عباسی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفت‌وشنود

ماموستا صابر خدامرادی، امام جمعه شهرک قَوَخ از توابع شهر سقز، بار دیگر توسط دادگاه ویژه روحانیت همدان به ۲۲ ماه حبس تعزیری محکوم شد.

منابع حقوق بشری گزارش دادند، روز چهارشنبه ۳ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ ، ماموستا خدامرادی به این نهاد قضایی احضار و حکم جدید حبس به وی ابلاغ شده است.

اتهامات دقیق منتسب به این روحانی اهل‌سنت اعلام نشده است. با این حال، این فعال مذهبی پیش‌تر نیز در موارد متعددی به دلیل انتقاد از حکومت و حمایت از مطالبات مردمی، مورد پیگرد قرار گرفته بود.

ماموستا صابر خدامرادی پیش از این در شهریور ۱۴۰۳ به ۱۵ ماه حبس و در اردیبهشت ۱۴۰۲ نیز به ۷ ماه حبس تعزیری و ۷۲ ضربه شلاق محکوم شده بود. وی همچنین در اردیبهشت ۱۴۰۲ و بهمن ۱۴۰۱ به دلیل ایراد سخنرانی‌های انتقادی در خطبه‌های نماز جمعه در حمایت از جنبش سراسری مردم ایران به دادگاه ویژه روحانیت احضار شده بود.

این اقدامات قضایی در حالی صورت می‌گیرد که نهادهای حقوق بشری بارها نسبت به برخوردهای فزاینده با فعالان مذهبی اهل سنت ابراز نگرانی کرده‌اند.

#صابر_خدامرادی #اهل_سنت #رواداری #گفتگو_توانا

@Dialogue1402
ممانعت از اعزام سیامک امینی، زندانی سیاسی مبتلا به بیماری نادر، به بیمارستان با دستور رئیس زندان اوین

به دستور هدایت‌الله فرزادی، رئیس زندان اوین، از اعزام سیامک امینی، زندانی سیاسی محبوس در بند ۴ این زندان، به بیمارستان ممانعت به عمل آمد. این در حالی است که آقای امینی به بیماری التهابی و خودایمنی «نوروبهجت» مبتلاست و نیاز فوری به درمان تخصصی در خارج از زندان دارد.

بنابر گزارش منابع مطلع، این زندانی سیاسی به دلیل امتناع از پوشیدن لباس زندان از حق انتقال به مرکز درمانی محروم شده است. وی همچنین طی ۹ ماه گذشته از مرخصی نیز محروم بوده است.

سیامک امینی، متولد ۱۳۴۱، متأهل، اهل و ساکن تهران است. او از بازماندگان سرکوب‌های دهه ۶۰ محسوب می‌شود و پیش‌تر از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۸ در زندان به‌سر برده بود. امینی در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ جهت اجرای حکم سه سال و شش ماه زندان به اتهام‌های «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور» و «تبلیغ علیه نظام» بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.

این فعال سیاسی، پیش‌تر در دی‌ماه ۱۴۰۲، پس از بازرسی مأموران امنیتی از منزلش، بازداشت و پس از چند نوبت احضار به دادگاه، با وثیقه ۵۰۰ میلیون تومانی موقتاً آزاد شده بود. حکم نهایی وی در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری صادر شد. در کنار احکام حبس، او به مجازات‌های تکمیلی نظیر ممنوعیت عضویت در گروه‌ها، عدم استفاده از تلفن هوشمند، و ممنوع‌الخروجی به مدت دو سال نیز محکوم شده است.
کارشکنی‌های صورت‌گرفته در مسیر درمان این زندانی سیاسی، در حالی ادامه دارد که پزشکان، تحمل شرایط زندان را برای فردی با وضعیت سلامت وی، خطرناک و ناممکن دانسته‌اند.

#سیامک_امینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
یازده سال حبس برای حمید بیدار، فعال سابق دانشجویی، دانشگاه علم و صنعت ایران

حسین تاج، وکیل حمید بیدار (فعال سابق دانشجویی) روز چهارم اردیبهشت اعلام کرد که شعبۀ ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران، بدون اطلاع و تشکیل جلسه رأی صادره (یازده سال حبس) از سوی شعبۀ ۲۸ دادگاه انقلاب تهران را تأیید کرده است؛ رویه‌ای خلاف اصول دادرسی عادلانه است و نشانه نادیده گرفتن حقوق اولیه متهم است.

بر اساس اعلام وکیل، اتهامات مطروحه علیه آقای بیدار شامل «توهین به مقدسات»، «توهین به رهبری» و «تبلیغ علیه نظام» بوده و مطابق رأی صادره، ۵ سال از مجموع ۱۱ سال حبس او قابل اجرا است.

حمید بیدار، فعال سابق دانشجویی و دانش‌آموختۀ دانشگاه علم و صنعت، در تاریخ ۱۱ شهریور ۱۴۰۳ در محل کار خود بازداشت شد و پس از ۸ روز، با تودیع وثیقه به‌صورت موقت آزاد گردید. هم‌زمان با بازداشت او، نیروهای امنیتی اقدام به پلمب کافه متعلق به وی نیز کردند.

#حمید_بیدار #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
نیما ارکانی‌حامد؛ نابغه فیزیک

نیما ارکانی‌حامد، پنجم آوریل ۱۹۷۲ در شهر هیوستون ایالت تگزاس آمریکا به دنیا آمد. پدرش، جعفرقلی ارکانی‌حامد، فیزیکدان بزرگی بود که از دانشگاه MIT مدرک دکترا گرفته بود. او ۱۴ سال استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف بود و بارها به همراه همسرش، «حمیده الستی»، که او هم فیزیکدان مشهوری بود، برای همکاری در پروژه‌های ناسا از جمله «آپولو» و «ماژلان» به آمریکا سفر کرده بود.

هنگام انقلاب ایران این خانواده به تورنتو کانادا مهاجرت کردند. نیما که علاقه فراوانی به فیزیک، ریاضیات و انگلیسی داشت همیشه در مسابقات سراسری فیزیک دبیرستان‌های کانادا بالاترین مقام را از آن خود می‌کرد. او به دانشگاه تورنتو رفت و در سال آخر تحصیل در این دانشگاه، نظریه میدان‌های کوانتومی را به دانشجویان مقاطع بالاتر تدریس می‌کرد.

پدر نیما پس از انقلاب به ایران بازگشت و از نخستین اعضای فرهنگستان علوم ایران به شمار می رود. پس از بسته شدن مراکز دانشگاهی به دلایلی خاص جعفر که تحقیقاتش را نیمه کاره می‌دید، ترجیح داد همراه خانواده از کشور خارج شود.
خانواده ارکانی ناگزیر به خروج زمینی شدند اما در میانه راه و در کوهستان‌های بین ایران و ترکیه سرگردان شدند. یک هفته سرگردانی در این کوهستان ها باعث شد نیما و خواهرش «ساناز» که سن و سال چندانی نداشتند به تب بسیار بالا مبتلا شده و تا پای مرگ پیش بروند.

پدر نیما برای نجات فرزندانش ناچار شد آنها را در یک دره رها کرده و برای پیدا کردن کمک به کوه و کمر بزند. شانس با او یار بود و مدتی بعد به عشایر کُرد برخورد کرد. افرادی که در ذهن نیما به عنوان فرشته نجات نقش بسته‌اند با اسب و آذوقه به یاری آنها آمده و در سیاهی شب این خانواده را از سد مرزبانان ترکیه عبور دادند. حمیده الستی، مادر نیما که خود او هم فیزیکدان است درباره این ماجراجویی خطرناک می گوید:

نیما در شرایط بسیار بدی به سر می برد و برای افزایش انگیزه‌اش با اشاره به کهکشان راه شیری به او قول دادم بعد از گذشتن از خطرات برایش یک تلسکوپ می خرم.


نیما در سال ۱۹۹۳ در دو رشته ریاضیات و فیزیک از دانشگاه تورنتو لیسانس گرفت. مقصد بعدی‌اش دانشگاه برکلی در ایالت کالیفرنیا بود. در این دانشگاه متوجه شد که دیموپولوس، یکی از بزرگ‌ترین فیزیکدانان نظری، در حال آماده‌کردن مقاله‌ای برای انتشار است، نیما با یافتن ایرادی در مقاله دیموپولوس، همکاری خود را با او آغاز کرد. آن‌ها نظریه ابعاد بزرگ را ارائه کردند. نیما که با ارائه این نظریه در ذرات بنیادی و نسبیت عام صاحب‌نظر شده بود، برای درک قابل پیش‌بینی‌بودن کیهان به تحقیق در نظریه گرانش کوانتومی پرداخت. در سال ۱۹۹۷ موفق شد مدرک دکترای خود را از دانشگاه برکلی کسب کند و برای گذراندن دوره فوق دکترا به دانشکده استنفورد برود.

ادامه مطلب 🌐

نسخه ویدئویی 📱

#نیما_ارکانی #فیزیک

@tavaanatech
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
رزگار بیگ‌زاده بابامیری: گفتند جنازه‌ات را در کانال فاضلاب و دریاچه و گورهای دسته‌جمعی ناشناس مخفی می‌کنیم

رزگار بیگ‌زاده بابامیری، زندانی سیاسی، طی نامه‌ای از شکنجه‌هایی که در زندان بر او رفته است گفته است. متن این نامه در ادامه می‌آید:
در تلاشم با نگارش این متن که داستان ۱۳۰ روز بازداشت و وضعیت من [را] در تمام این مدت بازگو می‌کند، صدای خودم را به دنیای متمدن برسانم. در شرایطی که تحت نظارت مداوم مخبرین و سیستم‌های نظارتی زندان به سر می‌برم و طبیعتا تنش و فشار مضاعف و مستمری را تجربه می‌کنم، تمرکز یافتن در نگارش کار چندان ساده‌ای نیست.
در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۲ طی یک تماس تلفنی از سوی فردی به نام سعیدی که خود را مأمور اداره اطلاعات بوکان معرفی نمود، در ساعت ۵ عصر به مکانی در حوالی تالار روژ در حومه شهر بوکان فراخوانده شدم و پس از مراجعه به محل مورد اشاره توسط سعیدی و فرد دیگری که بعدا فهمیدم بازجوی پرونده ماست و نام سازمانی‌اش قربانی است، به اداره اطلاعات بوکان منتقل شدم. تا حوالی ساعت ۱۰ شب در یک اتاق بازداشت شدم از ساعت ۱۰ شب تیم بازجویان شامل ۶ نفر که شامل سعیدی و قربانی و رییس اداره اطلاعات بوکان موسوم به نام سازمانی حجتی، و سه مامور ناشناس دیگر به صورت شیفتی مورد وحشیانه‌ترین اشکال شکنجه و ضرب‌و‌شتم قرار گرفتم.
ضمن ضرب‌وشتم مداوما مورد تهدید به مرگ و توهین و تحقیر قرار می‌گرفتم و مرتب توسط حجتی و قربانی و سعیدی متذکر می‌شدم که در مکانی هستم که قبلا ده‌ها نفر از به‌قول خودشان «اغتشاش‌گر[ان]» تحت شکنجه کشته شده‌اند؛ قرار دارم و به سرنوشت آنان گرفتار می‌شوم و عاقبت جنازه‌ام مثل جنازه‌ آنان در دریاچه سد بوکان و کانال فاضلاب و گورهای دسته‌جمعی پرت خواهد شد.
تمام تلاش خود را معطوف این مسئله نمودند به من بفهمانند به آخر خط رسیده‌ام و آنهایی که شکنجه‌‌ام می‌کنند در مصونیت مطلق قانونی قرار دارند و مرگ من هیچ عواقبی برای شکنجه‌گرانم نخواهد داشت. صد البته توحش آنان در شکنجه به خوبی نشان می‌داد واقعا هیچ نگرانی نسبت به مرگ من تحت شکنجه ندارند. در طول سه شب شکنجه در اداره اطلاعات بوکان ده‌ها بار زیر ضرب‌وشتم و شوک‌های الکتریکی بیهوش شدم.
[در پی] بیش از حدود ۷۲ ساعت شکنجه مداوم در معیت چند متهم دیگر در یک ون ویژه حمل زندانیان تحت اسکورت کاروانی از خودروهای حامل افراد لباس شخصی مسلح با تدابیری ویژه و شبانه به بازداشتگاه اداره اطلاعات استان آذربایجان غربی واقع در ارومیه منتقل شدم.
از همان ابتدا در ارومیه تحت شکنجه‌هایی به قول خودشان تخصصی و حرفه‌ای و متنوع و برنامه‌ریزی‌شده قرار گرفتم. تکنیک‌های متنوعی در بازجویی‌های بازداشتگاه ارومیه بر من اعمال شد که تعدادی از آنان را به اختصار بازگو می‌کنم تا خواننده این متن بهتر در جریان حال‌وهوای مهیب شکنجه‌ها قرار گیرد.
۱- تکنیک القای خفگی: با دست و پا و چشم بسته در حالی که کیسه‌ای بر سر من کشیده می‌شد، به صورت افقی و به پشت در جایی شبیه حمام یا سرویس دستشویی قرار داده می‌شدم و جریان آب بر روی سر و صورت من باز می‌شد که مرگ در هراس از خفگی را به صورت وحشتناک بر من القا می‌کرد.
۲- تکنیک اعدام صوری (دار زدن): من را با صورت و دست و چشم بسته در نیمه‌های شب کاملا ناگهانی از سلول انفرادی به یک اتاق نامعلوم منتقل می‌کردند و وادارم می‌کردند ساعت‌ها با طنابی دور گردن روی یک چهارپایه بایستم و من را تهدید به اعدام در گمنامی و خفا می‌کردند و سعی می‌کردند تا جایی که می‌شود، مرعوبم کنند.
۳- تکنیک اعدام صوری (تیر باران): با دست و پا و چشمان بسته ضمن تهدید و تحقیر و استهزاء مدام، با چکاندن ماشه سلاح‌هایشان به من می‌گفتند: اسمت را هیچ کجا به عنوان زندانی ثبت نکرده‌ایم که وقتی حین بازجویی کشته شدی به‌راحتی جنازه‌ات را مثل جنازه اغتشاشگران (معترضین) در کانال فاضلاب و در دریاچه و گورهای دسته‌جمعی ناشناس مخفی کنیم.
۴- تکنیک شوک الکتریکی: با چشم بسته و دست‌های بسته به صندلی طناب‌پیچ می‌شدم و توسط مامورین اداره اطلاعات، ضمن توهین و تحقیر و ورود به حریم شخصی و خانوادگی با وارد کردن شوک الکتریکی به نرمه گوش، بیضه‌ها، نوک سینه‌ها، ستون فقرات، پهلو و زیربغل‌ها و ران‌ها و گیجگاهم درد وحشتناکی را به من وارد می‌نمودند تا آنچه را می‌خواستند بنویسم یا جلو دوربین تکرار کنم.
۵- تکنیک اعمال بی‌خوابی مستمر: مامورین اداره اطلاعات چندین شبانه‌روز پی‌درپی، با سرکشی مداوم و ایجاد سروصدا و ناسزا و ورود به سلول و ضرب‌وشتم و هر وسیله‌ی دیگری که بتواند مانع خواب من شود، تلاش می‌کردند مانع تمرکز و آرامشم شوند تا مقاومتم بشکند و طبق سناریوهای بازجویان بنویسم و جلو دوربین دیکته‌های آنان را تکرار کنم. این در حالی است که تنها جرم من کمک به همنوع است.

ادامه نامه را در سایت توانا بخوانید


#رزگار_بابامیری #رزگار_بیگ_زاده_بابامیری #بیانیه
Forwarded from گفت‌وشنود
پخش شعر توهین‌آمیز علیه خلیفه اول مسلمانان اهل سنت در برنامه "سیمای خانواده" شبکه یک، بار دیگر چهره واقعی و ریشه‌دار تبعیض‌های عقیدتی در ساختار جمهوری اسلامی را آشکار کرد. اینکه صداوسیما با عزل دو مدیر و ارجاع چند نفر به دستگاه قضایی سعی در پاک کردن صورت مسأله دارد، چیزی جز یک اقدام نمایشی برای انحراف افکار عمومی نیست؛ آن هم در برهه‌ای که جمهوری اسلامی زیر سایه سنگین بحران‌های متعددی از جمله بحران مشروعیت، تنش‌های سیاسی داخلی، و خطر حمله نظامی در پی برنامه‌ هسته‌ای‌اش به شدت دست‌و‌پا می‌زند.

واقعیت این است که نظام، در همین روزها به شکلی تحقیرآمیز مشغول چانه‌زنی و مذاکره مستقیم با آمریکاست، همان کشوری که دهه‌هاست از سوی رهبر جمهوری اسلامی "شیطان بزرگ" نامیده می‌شود و مذاکره با آن، "خط قرمز" نظام خوانده می‌شد. اما اکنون، برای بقا، همه چیز قابل معامله شده؛ از اصول ادعایی گرفته تا حیثیت. و باید در نظر داشت که مذاکره و چرخش سیستماتیک، فشار‌های شدیدی از سوی افکار عمومی را اعمال کرده، در چنین فضایی، یک "بحران تقلبی" مثل ماجرای توهین در تلویزیون، ابزار مناسبی برای تغییر موضوع افکار عمومی از مسائل اصلی به حواشی قابل کنترل است.

اما توهین به اهل سنت در جمهوری اسلامی نه اتفاقی است، نه استثنایی. این توهین‌ها، بخشی از سیاست رسمی و ساختاری شده‌ی تبعیض علیه میلیون‌ها ایرانی اهل سنت است. اگر برخورد با توهین جدی بود، چرا صدها مورد از این قبیل توهین‌ها در هیئت‌های مذهبی، شبکه‌های اجتماعی نزدیک به حکومت، و حتی در کتاب‌های درسی، بدون هیچ برخوردی تکرار می‌شوند؟ چرا زندانیان سیاسی و عقیدتی اهل سنت، در مراحل بازجویی با توهین‌های فرقه‌ای مواجه می‌شوند؟ چرا هیچ کدام از آن مأموران امنیتی که به مقدسات اهل سنت ناسزا می‌گویند، عزل و معرفی نمی‌شوند؟

همین حالا، آمار زندانیان اهل سنت به‌ویژه در استان‌هایی مثل کردستان، بلوچستان و خوزستان، بسیار بالاست. بسیاری از آن‌ها به‌دلیل عقاید دینی یا فعالیت‌های مدنی محبوس‌اند و در طول بازداشت، نه‌تنها از حقوق اولیه برخوردار نیستند، بلکه به باورهایشان اهانت می‌شود. آیا اخراج دو مدیر تلویزیون در برابر این حجم از ستم، معنا دارد؟ یا تنها پوششی برای ادامه همان تبعیض است، با ظاهری آراسته و موقتی؟

جمهوری اسلامی سال‌هاست که با دوگانه‌ی "امت واحده" و "تبعیض مقدس" بازی می‌کند. از یک‌سو از وحدت اسلامی دم می‌زند و از سوی دیگر، عملاً اهل سنت را از بسیاری حقوق اجتماعی و سیاسی محروم کرده است. اهل سنت در ایران نه حق دارند مسجدی در پایتخت داشته باشند، نه اجازه دارند در بسیاری از مناصب حکومتی حضور یابند، نه حتی آزادند عقایدشان را در مدارس و رسانه‌ها بازتاب دهند. این سطح از تبعیض را با عزل دو مدیر جبران نمی‌توان کرد.

ماجرا روشن است: آنچه دیدیم نه برخورد با توهین، بلکه یک شوی رسانه‌ای بود. پروپاگاندایی برای فرار از پاسخ‌گویی به سال‌ها تحقیر و تبعیض. اما مردم، به‌ویژه اهل سنت ایران، این بازی را بهتر از هر زمان می‌شناسند. مسئله‌ای که باید ترمیم شود، نه چهره‌ی رسانه، که قلب پوسیده‌ی سیاست تبعیض‌گراست.

#حکومت_ایدئولوژیک #اهل_سنت #رواداری #گفتگو_توانا

@Dialogue1402
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
علی زارعی از مصدومان چشم، در جریان انقلاب مهسا، این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:

«درود. از ۱۵ مهر ۱۴۰۱ که بنده چشم راست خودمو در اعتراضات ایران با شلیک گلوله پینت بال از دست دادم. زندگی من دیگر عادی نبود هیچ چیز آن زمان عادی نبود نه شرایط زندگی من و نه شرایط کشورم ایران ولی مجبور بودم ادامه بدم چون به آزادی کشورم امید داشتم و همچنین امید دارم در این راه افراد و نهاد های خیلی زیادی به بنده یاری رسوندن امروز که با یاری ایشان به یک کشور امن رسیدم وظیفه خود دانستم از تمام این عزیزان تشکر کنم. به امیدروزی که ایرانمون آزاد بشه و همگی کنار هم آن روز رو جشن بگیریم.»

aliizare79

#علی_زارعی #چشم_برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لیلا مهدوی، مادر جاویدنام سیاوش محمودی، ویدیویی از درختکاری توسط گروهی از هموطنان، به یاد سیاوش منتشر کرد و نوشت:

«درختی به نام "سیاوش"...و
جوانان دلیر و شجاع ایران زمین
از دل شاهنامه آمد، اما نه با شمشیر، نه با تاج و تخت،
با قلبی پر از ایمان، با نگاهی که روشنی می‌خواست برای شب‌های ما.
سیاوشِ ما، از دل اسطوره‌ها بیرون جهید و به کوچه‌های امروز رسید؛
او فرزند این خاک بود، نه بافته‌ی افسانه، که بافته‌ی رنج و امید نسل ما.

سیاوش ما را صدا زد،
او فریاد زد، تا خواب‌ها پاره شوند، تا پرده‌ها کنار بروند،
و همین صدا برای حکومت بچه‌کُش، گران بود…
گلوله‌ها آمدند، اما خاموشش نکردند.
او رفت، اما سیاوش‌تر شد،
ریشه زد در دل‌ها، جان گرفت در وجدان‌ها،
و ما تصمیم گرفتیم به نامش درخت بکاریم.
برای او وهم رز مانش

نه فقط برای یادبود، بلکه برای ایستادگی.
نه فقط برای غم، بلکه برای ادامه دادن.
ما هر درخت را به نیّت حقیقت در خاک می‌کاریم،
و بر شاخه‌هایش روبان‌های سرخ می‌بندیم،
که بگوییم:
"خونِ سیاوش،وسیاوش ها. نه ناپدید می‌شود و نه فراموش.
بلکه به جان درختان ما رفت،
تا هر بهاری، فریاد بزند."

این حکومت، هر چه برید، ما دوباره خواهیم رویاند.
هر صدایی را که خفه کرد، با هزار برگ فریاد خواهیم زد.
و هر اسطوره‌ای را که به خاک انداخت، با ریشه‌هایی از جنس مردم، دوباره خواهیم ساخت.

و این درخت، تنها برای سیاوش نیست…
برای همه‌ی آنانی‌ست که برای این سرزمین، برای این مردم، از جانِ خود گذشتند.
آن‌ها که نام‌شان شاید در تاریخ نیامده،
اما یادشان در دل‌های ما حک شده است.
ما برایشان می‌کاریم، می‌نویسیم، فریاد می‌زنیم،
و هرگز، هرگز تنهاشان نمی‌گذاریم.

درخت سیاوش، درخت ایستادگی‌ست.
درخت آنانی‌ست که جان دادند، تا ریشه‌های ما باقی بماند.»


#سیاوش_محمودی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
خانواده جاویدنام مهرشاد شهیدی، در بندرانزلی در کنار خانواده جاویدنام مهران سماک، بر سر مزار او حاضر شدند و یادش را گرامی داشتند.

amir_shahidi_nezhad

#مهرشاد_شهیدی #مهران_سماک #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech