آموزشکده توانا
50.9K subscribers
36.7K photos
39.7K videos
2.56K files
20.7K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام مهران عباسپور اقدم، این ویدیو را به مناسبت سالگرد جان‌باختن او منتشر کرد و نوشت:

«خدا اااا می‌بینی حجله مهرانمو می‌بینی خدا»

مهران عباسپوراقدم، متولد ۱۳۷۰ اهل رشت .بود پیشه‌اش صافکاری بود مهران دوره محکومیتی را در زندان لاکان رشت سپری می‌کرد و بنا بود ۹ آبان ۱۴۰۱ آزاد شود. در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، به حمایت از بازداشت‌شدگان نوجوان انقلاب زن زندگی آزادی که تحت شکنجه بودند به همراه سایر زندانیان به اعتراض برخاست. نیروهای سرکوب با گاز اشک‌آور و سپس گلوله جنگی پاسخ دادند. مهران بر اثر شدت خونریزی جان باخت.

#مهران_عباسپور_اقدم #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔30🕊9👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عارف عاشوری، جوان رعنا و ۲۷ ساله، تنها فرزند خانواده‌اش بود. جوان اهل آستانه اشرفیه که از نوجوانی کار می‌کرد. عارف زندانی مهریه بود، چهار ماه بود که زندانی بود. او جوانی مهربان و دلسوز بود که همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند.او امید خانواده‌اش بود، خانواده‌ای که با هزار آرزو و با سخنی این تک‌ فرزند خود را بزرگ کرده بودند.
یکشنبه ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۱ مادرش به ملاقاتش رفت، روز ملاقات نبود ولی مادر با اصرار فراوان توانست راضیشان کند تا ده دقیقه فرزندش را ببیند که خبر خوش آزادیش برای دوروز بعد یعنی سه‌شنبه را به او بدهد.
عارف خوشحال و سرخوش بود از اینکه قرار است دو روز دیگر به آغوش پرمهر خانواده برگردد.

اما شب همان روز خبر دادند که زندان لاکان رشت آتش گرفته و مادر و پدر و اقوام سراسیمه به دم در زندان رفتند.
ولی متاسفانه کسی جواب نمی‌داد، همه بسیج شدند تا خبری بگیرند. تک تک بیمارستان‌های رشت و دنبال عارف گشتند و سرانجاک جسد بی جان او را در سردخانه پیدا کردند.

آن شب، زندانیان جرایم عادی، به کمک زندانیان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ شتافته بودند، آن‌ها از وحشی‌گری ماموران و ضرب و شتم جوانان معترض، خشمگین بودند. زندان آتش گرفت و چند نفر از جمله عارف عاشوری توسط مأموران کشت شدند.

مادر عارف در این دو سال، دچار بیماری‌های متعدد شده است و حالش خوب نیست. او به شدت به عارف وابسته بود. جوانی که ۱۸۵ سانتی‌متر قد داشت، به همین راحتی جانش را گرفتند،
هیچوقت نگفتند چرا و به چه جرمی!

هنگام تحویل پیکر عارف به خانواده‌اش، زیر برگه‌ای که از آن‌ها تعهدگرفتند، نوشته بود اغتشاشگر!

علت مرگ را ایست قلبی اعلام کردند، در حالی که او بدنی سالم داشت و هیچ بیماری زمینه‌ای نداشت.
هنوز کسی به طور دقیق جزئیات وقایع آن شب را نمی‌داند. تعداد دقیق کشته‌شده‌ها مشخص نیست، ولی آنچه که می‌دانیم این است که این جوانان با غیرت، شرف و وجدانشان اجازه نداد که در برابر ظلم سکوت کنند و توسط رژیم کشته شدند.


#عارف_عاشوری #زندان_لاکان_رشت #آتش_سوزی_زندان_لاکان #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
💔51👍7🕊41
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عارف عاشوری، جوان رعنا و ۲۷ ساله، تنها فرزند خانواده‌اش بود. جوان اهل آستانه اشرفیه که از نوجوانی کار می‌کرد. عارف زندانی مهریه بود، چهار ماه بود که زندانی بود. او جوانی مهربان و دلسوز بود که همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند.او امید خانواده‌اش بود، خانواده‌ای که با هزار آرزو و با سخنی این تک‌ فرزند خود را بزرگ کرده بودند.
یکشنبه ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۱ مادرش به ملاقاتش رفت، روز ملاقات نبود ولی مادر با اصرار فراوان توانست راضیشان کند تا ده دقیقه فرزندش را ببیند که خبر خوش آزادیش برای دوروز بعد یعنی سه‌شنبه را به او بدهد.
عارف خوشحال و سرخوش بود از اینکه قرار است دو روز دیگر به آغوش پرمهر خانواده برگردد.

اما شب همان روز خبر دادند که زندان لاکان رشت آتش گرفته و مادر و پدر و اقوام سراسیمه به دم در زندان رفتند.
ولی متاسفانه کسی جواب نمی‌داد، همه بسیج شدند تا خبری بگیرند. تک تک بیمارستان‌های رشت و دنبال عارف گشتند و سرانجاک جسد بی جان او را در سردخانه پیدا کردند.

آن شب، زندانیان جرایم عادی، به کمک زندانیان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ شتافته بودند، آن‌ها از وحشی‌گری ماموران و ضرب و شتم جوانان معترض، خشمگین بودند. زندان آتش گرفت و چند نفر از جمله عارف عاشوری توسط مأموران کشت شدند.

مادر عارف در این دو سال، دچار بیماری‌های متعدد شده است و حالش خوب نیست. او به شدت به عارف وابسته بود. جوانی که ۱۸۵ سانتی‌متر قد داشت، به همین راحتی جانش را گرفتند،
هیچوقت نگفتند چرا و به چه جرمی!

هنگام تحویل پیکر عارف به خانواده‌اش، زیر برگه‌ای که از آن‌ها تعهدگرفتند، نوشته بود اغتشاشگر!

علت مرگ را ایست قلبی اعلام کردند، در حالی که او بدنی سالم داشت و هیچ بیماری زمینه‌ای نداشت.
هنوز کسی به طور دقیق جزئیات وقایع آن شب را نمی‌داند. تعداد دقیق کشته‌شده‌ها مشخص نیست، ولی آنچه که می‌دانیم این است که این جوانان با غیرت، شرف و وجدانشان اجازه نداد که در برابر ظلم سکوت کنند و توسط رژیم کشته شدند.


#عارف_عاشوری #زندان_لاکان_رشت #آتش_سوزی_زندان_لاکان #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
💔37👍32
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام مهران عباسپور اقدم، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

«پسرم قهرمانم دوساله که باعکسهات زندگی میکنم خیلی درد داره باعکسهات حرف بزنم
وتو فقط فقط نگاه کنی مادر مهران از عکسهات مپرسم که اون شب شوم چی به شما گذشت خیلی درد کشیدی مادر اون لحظه
منو صداکردی که بیا مادر داری خاک برسر میشی بیا مادر کمکم کن 😭😭😭😭
وای مهرانم وقتی صورت کبودتو پای شکسته ات سرشکافته ات دیدم گفتم ای کاش تیر
میزدن ولی باضربات باطون دردنمکشیدی 😭😭😭😭لعنت به اون حیوانی که دستش برای زدن تو بالا رفت امیدوارم خدا دردی به جونه قاتل کثیفت بذاره که روزی صدبار از خدا طلب مرگ کنه واون روز هم به زودی زود
میرسه
جاویدنام 🥀 🕊 مهران عباسپوراقدم 🕊🥀
هرگز #نه می‌بخشیم #نه فراموش میکنیم»

مهران عباسپوراقدم، متولد ۱۳۷۰ اهل رشت .بود پیشه‌اش صافکاری بود مهران دوره محکومیتی را در زندان لاکان رشت سپری می‌کرد و بنا بود ۹ آبان ۱۴۰۱ آزاد شود. در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، به حمایت از بازداشت‌شدگان نوجوان انقلاب زن زندگی آزادی که تحت شکنجه بودند به همراه سایر زندانیان به اعتراض برخاست. نیروهای سرکوب با گاز اشک‌آور و سپس گلوله جنگی پاسخ دادند. مهران بر اثر شدت خونریزی جان باخت.

#مهران_عباسپور_اقدم #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔32👍4🕊4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش نوشت:

«مهربانم، مهرگانم؛ دو سال از ظلمی که در حق تو که بیگناه و بی تقصیر بودی روا داشتند گذشت و بعد از این (هفتصد و سی و دو )روزی که گذشت، هر لحظه که به تو فکر می‌کنم اشک از چشمانم جاری می‌شود؛ هرچند که نمی‌توانم لحظه‌ای بهت فکر نکنم و یادت نباشم. پسر عزیزم، مثل روز برایم روشن است و به قلب پر دردم الهام شده است که این ظلمی که در حق تو شد و آن ظالمی که خون پاک تو را به ناحق بر زمین ریخت به زودی تقاص این ظلم را پس می‌دهد و می‌فهمد که از کجا خورده؛ چون باور دارم که هیچ ظلمی پایدار نیست.»


یکی از زندانیان کشته‌شده در شب هولناک آتش‌سوزی زندان لاکان رشت در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...

ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8

#مهرگان_زحمتکش #آزادی #مهسا_امینی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
💔27🕊61👍1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جمشید عزیزی، زندانی سیاسی، که هم‌اکنون در مرخصی به سر می‌برد، فایلی صوتی درباره شرایط هم‌بندی خود منوچهر فلاح، زندانی سیاسی محبوس در زندان لاکان رشت، منتشر کرده است.

او در این فایل می‌گوید:

«امروز می‌خواهم در مورد انسان شریفی صحبت کنم که احتمالا نامش را کمتر شنیده‌اید، "منوچهر فلاح"، مردی که در بند میثاق "مادر" صدایش می‌کنیم، دلیل این عنوان مهر و محبت او نسبت به همه هم‌بندی‌ها است.
از آنجایی که کیفیت غذای زندان تعریفی ندارد، منوچهر به صورت داوطلبانه وعده‌های غذا را با روش‌های مختلف قابل تحمل‌تر می‌کند، در واقع منوچهر آشپز با تجربه‌ای است که حتی به خود من روش پخت چند غذا را یاد داده است، علاوه بر این بدون هیچ چشم‌داشتی اصلاح موی زندانیان را انجام می‌دهد، گاهی مثل مشاوری حرفه‌ای پای درد و دل‌های هم‌بندی‌ها می‌نشیند و باعث تسکین دردهای مشترکمان می‌شود. هر چند خودش کوهی از رنج‌ها را بر دوش دارد، از فوت مادرش در کودکی و سختی‌هایی که در زندگی با نامادری کشیده تا فوت پدرش و کارگری در مشاغل سخت و آسیب‌زا، از زندگی مشترکش که بعد از به دنیا آمدن تنها دخترش به طلاق ختم شد و دختر نوجوانش که اکنون نگران تنها پناه خود، پدر مهربانش است، منوچهر اکنون بیش از ۱۶ ماه است که بلاتکلیف و بدون مرخصی در بند میثاق در حال طی کردن حبسی است که حتی مدتش معلوم نیست، برای تعیین تکلیف و وثیقه‌خور شدن، دو مرتبه اقدام به اعتصاب کرده، ولی هر بار با وعده‌های عوامل پرونده‌اش اعتصابش را شکسته است، اما این وعده‌ها هنوز به واقعیت مبدل نشده.
من "جمشید عزیزی" هر چند خود در حال طی کردن حبس هستم اما من هم یک شهروند این خاکم و به عنوان یک ایرانی درخواستی از عوامل پرونده منوچهر در قوه قضاییه و دادستان استان گیلان دارم:
لطفا لطفا و لطفا، بخاطر تنها دختر نوجوانش، بخاطر انسانیتی که از منوچهر سراغ دارم و علاوه بر این‌ها با توجه به تاثیر اجتماعی عفو و بخشش در جامعه درخواست عفو و تعیین تکلیف پرونده آقای منوچهر فلاح را دارم.»

ارج می‌نهیم این دادخواهی را به‌خصوص زمانی‌که از طرف زندانیان باشد. جمشید عزیزی، علیرغم فشارهای بسیار، صدای منوچهر فلاح بوده است.

#منوچهر_فلاح #جمشید_عزیزی #زندان_لاکان_رشت #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
🕊24💔9👍31
برای منوچهر فلاح

✍️ هومن طاهری
با پرتره‌ای از منوچهر فلاح اثر عیسی چولاندیم

🔸 روز سوم بازداشتی که تمام مدت، دستبند و پابند داشتم و ضرب‌وشتم با تأیید بازپرس پرونده، محسن سلطانی‌فر انجام می‌شد: دستبند را از پشت به پابند زنجیر کرده‌بودند و چون توانایی نشستن نداشتم، به صندلی عقب ماشین پرتاب شدم. به محض خروج ماشین از اداره اطلاعات، ضرب‌و‌شتم و توهین و تعرض شروع شد و با منحرف شدن در جاده‌های روستایی تا یک ساعت بعد ادامه یافت.
با ورود به زندان، به اتاق انفرادی که در کنار تعدادی اتاق چند نفره قرار داشت منتقل شدم. اینجا که تازه از شوک بیرون آمده و متوجه کبودی گردن و شکستگی دندان نیش راستم شدم، دو نفر از زندانیان که در حال پیاده‌روی در راهرو مشترک بودند توجهم را جلب کردند. در اولین ارتباط چشمی، یکیشان می‌پرسد جرمت چیست؟ و همین زندانی در مسیر برگشت، یک بسته پیچیده در دستمال کاغذی به داخل پرتاب می‌کند. داخل دستمال، یک بسته سیگار بیستون و فندک است.

🔸 حتی همین اتفاق هم می‌توانست خاطره‌ی منوچهر را برایم ابدی کند. مواجهات بعدی در بند عمومی و آشنایی بیشتر با او، به این ابدیت عمق بیشتری بخشید.
منوچهر از آن دست دهه‌شصتی‌هایی است - البته مانند اغلب آنها - که کودکی‌اش در سال‌های وحشت دهه‌ی شصت سپری شد؛ در کلاس‌های بی امکانات چهل پنجاه نفره پایین شهر درس خواند، وقتی به سن دانشگاه رسید با خیل عظیم داوطلبان و ظرفیت پایین دانشگاه‌ها و امکانات پایین‌تر خود نسبت به همسالانش مواجه شد و از تحصیل باز ماند و بدون پشتوانه‌ی خانوادگی و بهره‌مندی از رانت حکومتی که اغلب شرط کافی هر ترقی است، سال‌ها کارگری کرد و جبر جغرافیایی زمانه و این سیر مداوم دویدن و نرسیدن بر تمام زندگی‌اش سایه انداخت.

🔸منوچهر فلاح شاید نتواند ساعت‌ها درباره شکل مطلوب حکومت و یا مزایای دموکراسی، عدالت و آزادی سخنرانی کند؛ اما شرایط پرپیچ و خم زندگی و آگاهی به هم‌سرنوشتی با میلیون‌ها نفری که از آموزش، بهداشت، کار و زندگی آبرومندانه محروم بوده‌اند به او بهتر از خیلی از ماها - در درجه اول خودم - آموخته است که رهایی فردی ممکن نیست.
این تجربه زیسته‌ی غنی به منوچهر یاد داده که برای تغییر سرنوشت تنها دخترش، صرفاً تلاش فردی برای فرزندش نه امکان پذیر و نه مطلوب است و از پی آن دست به عمل برای تغییر سرنوشت جامعه زده است.

🔸 منوچهر کارگر زندانی‌ای که محروم از پدر و مادر و بیش از ۱۵ ماه بی ملاقات و بلاتکلیف در زندان به سر می‌برد، در زندان هم به این شکل به زندگی متعهدانه خود ادامه داده است.
با توجه به اینکه بخش بزرگی از زندانیان جنبش ژینا افراد کم سن و سالی بودند که اغلب تجربه‌ی زندگی مستقل کمی داشتند، منوچهر با سخت گرفتن بر خودش سعی در آسایش این زندانیان داشت. قبول مسئولیت آشپزی، خیاطی، اصلاح مو و... در کنار پشتیبانی‌ روحی و روانی آن‌ها، تنها بخش کوچکی از کارهایی است که باعث ماندگاری تصویر منوچهر در ذهن هم بندی‌هایش شده است.
اگر اینجا هم حکومت سعی می‌‌کرد با محرومیت منوچهر از مهر پدری نسبت به هم دخترش او را مجازات کند، او همین مهر را با ابراز بی دریغ به هم‌بندی‌هایش تبدیل به سلاح موثری علیه وضعیت می‌کرد.

🔸 منوچهر فلاح فرزند مردم است و در داخل و خارج زندان وظیفه فرزندی خود را نسبت به مردم به کمال به جا آورده است؛ اینک وظیفه ما در داخل زندان و شما در بیرون است تا به وظیفه خود عمل کنیم و صدای منوچهر باشیم.

بند میثاق زندان لاکان رشت
این یادداشت در زمان اعتصاب غذای منوچهر نوشته شده و اکنون در حالی  انتشار می‌یابد که این کارگر زندانی همچنان بلاتکلیف در زندان لاکان رشت به سر می‌برد.


#هومن_طاهری #منوچهر_فلاح #عیسی_چولاندیم #زندان_لاکان_رشت #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
28👍8💔7
مادر زهرا و زهره دادرس، دو تن از فعالان مدنی زن محبوس در زندان لاکان رشت، در صفحه اینستاگرامش نوشت:

«دیروز زهره و زهرا تماس گرفتند و از حال خوب‌شون گفتند، این روزها بیشتر وقت‌شون را با ورزش و مطالعه پر می‌کنند، نوبت امروز آزمایشگاه را به من یادآوری کردند، چهار ماه قبل چند روز قبل از دستگیری زهره و زهرا، پزشک این وقت را تعیین کرده بود. بیش از ۴ ماه که زهرا و زهره فیزیکی پیش ما نیستند ولی حضورشون را هر لحظه احساس می‌کنم، هر دو در مورد همه مسائل خانوادگی مشارکت دارند، زهرا تونسته از دور به خوبی به امور منزل و بچه‌هاش برسه و زهره هم سعی کرده تو فرصت‌های کوتاه تماس تلفنی و ملاقات کابینی در امور درسی به بنیامین پسر زهرا کمک کنه، در کنارش هر دو سعی کردند فعالیت‌های قبلی‌شون را در حوزه کودکان کار، زنان سرپرست خانوار و دیگر گروه‌های آسیب‌دیده پیگیری کنند که تو این مسیر خانواده و دوستان هم همراهی‌شون می‌کنند. به یاد حرف‌های زهره در ابتدای جلسه کوتاه دادگاه می‌افتم
"این اتهام‌ها را قبول ندارم، هیچ جرمی مرتکب نشده‌ام، من فرزند پدر و مادری هستم که عمرشون را به خدمت گذروندند و در چنین بستری من هم نمی‌توانم بی‌تفاوت باشم،......."
با وجود همه محدودیت‌ها، زهرا و زهره نسبت به اتفاقات و مسائل اطراف‌شون بی‌تفاوت نیستند و در قبالش احساس مسئولیت می‌کنند.»

@masoumeh.34

- یکی از روش‌هایی که تاب‌آوری شرایط زندان را برای فرد زندانی بیشتر می‌کند، معنابخشی به فعالیت‌های روزانه است. بسیاری از زندانیان با برگزاری کلاس‌های آموزشی، رسیدگی به وضعیت سایر زندانیان، تماس تلفنی با خانواده و پیگیری شرایط آن‌ها، برنامه ورزشی منظم و ... شرایط زندان را می‌گذرانند و تلاش می‌کنند روحیه بهتری پیدا کنند.

همچنین بسیاری از خانواده‌های زندانیان، با پیگیری علاقه‌مندی‌های آن‌ها، حمایت روانی از فرد زندانی و انتشار اخبارش شرایط بهتری برای عزیزان خود ایجاد می‌کنند.

به امید آزادی همه زندانیان عقیدتی و سیاسی، از جمله زهرا و زهره دادرس

آموزشکده توانا به‌تازگی دوره آموزشی حمایت روانی‌اجتماعی از زندانیان و خانواده‌های‌شان برگزار کرده. در این دوره‌ آموزشی، چشم‌انداز روان‌شناختی و اجتماعی و بر اساس رویکرد حمایتگرانه، تاثیر محیط زندان بر زندانیان سیاسی و خانواده‌های‌شان مورد بررسی قرار گرفته است.

لینک کانال تلگرامی دوره

https://t.me/mental_health_political_prisoner

#زهرا_دادرس #زهره_دادرس #رشت #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👌338👍3🥰1
آخرین وضعیت احسان خدایاری در زندان لاکان رشت

خبرگزاری هرانا گزارش می‌دهد که احسان خدایاری، زندانی سیاسی ۱۹ ساله، دوران محکومیت یک‌ساله خود را در زندان لاکان رشت سپری می‌کند. این حکم از سوی دادگاه انقلاب رشت و به اتهام "تبلیغ علیه نظام" صادر شده است.

احسان خدایاری، اهل زنجان و ساکن رشت، در شهریورماه سال جاری به دلیل انتشار فراخوانی برای گرامیداشت دومین سالگرد درگذشت مهسا امینی بازداشت شد. او پس از دو ماه نگهداری در بازداشتگاه زندان شماره دو رشت، اواخر آذرماه به زندان لاکان منتقل شد.

پرونده او شامل دو بخش است: در بخش نخست، او به یک سال حبس محکوم شده و بخش دیگر که مربوط به "نگهداری مواد محترقه" است، همچنان در دادگاه کیفری رشت تحت بررسی قرار دارد.

یک منبع نزدیک به خانواده این زندانی به هرانا گفت: «احسان به زودی برای بخش دوم پرونده خود محاکمه خواهد شد.»

احسان خدایاری در سن ۱۹ سالگی به یکی از جوان‌ترین زندانی‌های سیاسی در ایران تبدیل شده است.

منابع مطلع به توانا گفته‌اند آقای خدایاری در میدان شهرداری رشت بازداشت شده و هنگام دستگیری و پس از آن در زندان به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.


#احسان_خدایاری #زندان_لاکان_رشت #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔21👍4
پرده‌ای کوتاه از عیسی امیری‌چولاندیم و آثارش در زندان
✍️جمشید عزیزی

در نخستین ورودم به بند میثاق، «عیسی» را در دالان ورودی یکی از اتاقها که درش بسته بود،درحال نقاشی‌کشیدن دیدم(بعدها فهمیدم این مکان که خودش به آن «دخمه» می‌گفت، درواقع خلوتگاهش بود برای مطالعه و خلق اثر).«مهدی میرزایی» ما را به هم معرفی کرد. من که عیسی را از نزدیک نمی‌شناختم و از طریق فضای مجازی با فعالیت‌های هنری و مبارزاتی‌اش آشنا شده بودم و می‌دانستم که در زندان لاکان محبوس است، با برخوردگرم او مورد استقبال قرارگرفتم و دست بر قضا در تخت خالی اتاق ۵، اتاقی که عیسی و یکی از برادران درویش در آن بودند جای گرفتم و این اتفاق شروع دوستی ما بود.

مهم‌ترین چیزی که قبل از صحبت با او در اولین برخورد توجه هرکسی را جلب می‌کند، موی بلند و سبیل نیچه‌ای‌اش است که باعث می‌شود آن چهره خاص تا ابد در ذهن هک شود. بسیار خون‌گرم، مهربان، معاشرتی و به‌قول دوستان «خاکی» است؛ برعکس اکثر هنرمندان تجسمی که با آنها برخورد داشته‌ام و حصاری دور خودشان می‌کشند ـ که البته شاید از بدشانسی من بوده‌است ـ عیسی با کنارزدن حصارها و فاصله‌ها به‌دنبال ارتباط است و از هر ارتباط، به‌دنبال تجربه‌ای برای خلق اثر یا زندگی. او باور دارد که باید به آرای مختلف احترام گذاشت و صدای همگان را شنید.او هنرمندی واقعی است. هنر او تنها در حین خلق اثر شکوفانمی‌شود، او هنرمندانه حرف میزند،نگاه میکند و گوش می‌سپارد.خلاصه،هنرمندانه زندگی می‌کند و به‌راستی که یکی از مهم‌ترین خصوصیت‌های هنرمند موفق همین است. در آثاری که در زندان با همۀ کمبود امکانات خلق می‌کند، تجربیات، مطالعات و احساسات واقعی خود را در پس سمبُل‌ها و ایهامات به نمایش می‌گذارد.گاهی از ایهام هم فراتر می‌رود و خودش را پرت می‌کند وسط خیابان و با مشتی گره کرده خواسته‌هایش را فریاد می‌زند.مهم‌ترین مجموعه‌ای که در حال جمع‌آوری‌اش برای برگزاری نمایشگاه است، آثاری هستند که پشت جعبه‌های خالی سیگار بیستون خلق می‌کند. شاید برای مخاطب عجیب به نظر بیاید،ولی او تصمیم دارد که مجموعه‌اش را با نام «وضعیت: حاضر به خواب» ارائه کند. درواقع این عبارت در برگه تعیین وضعیت هر زندانی‌ای که در زندان حضور دارد قید می‌شود.به چشم من عبارت جالبی می‌آید، از این حیث که فرد بیدار و حاضر برای خوابیدن است،ولی هنوز نخوابیده و این‌که بخوابد یا نه معلوم نیست و به‌نظر من و شاید خیلی‌های دیگر هرگز نخواهد خوابید!

علاوه‌بر آثاری که پشت جعبه‌های خالی سیگار اجرا می‌شوند،طراحی برگه‌های پاسور که در نوع خودش بسیار خلاقانه و جذابند، بخشی دیگر از کارهای زندان عیسی هستند. در طراحی برگه‌های پاسور، ابتدا ۵۲ برگه را با کارت زندان علامت‌گذاری می‌کند تا همه یک اندازه باشند. جنس این کارت‌ها که از مقواست، درواقع بسته‌های خالی پودر لباسشویی هستند که مدت‌ها جمع‌آوری‌شان کرده تا به تعداد مورد نظر برسند. سپس شابلون‌هایی را که به شکل‌های پیک، گشنیز، خشت و دل طراحی کرده، روی کارتها اجرامی‌کند؛ این کار بسیار زمان‌بر و پرزحمت است. برای طراحی شاه و سربازها، پرتره هم‌بندی‌هایش را طراحی می‌کند.
از دیگر آثار او می‌توان به طراحی روی پارچه اشاره کرد. او با طراحی شابلون و استفاده از وایتکس، روی لباس هم‌بندی‌هایش طرح‌هایی خلاقانه ایجاد کرده‌است که از جملۀ آن‌ها می‌توان به طرح «نه به اعدام» اشاره کرد.

عیسی در استفاده از مواد اولیه و ایده‌های آثارش،به‌نوعی فضای زندان را رسم و حس زندگی در زندان را القا می‌کند. او در خلق آثارش از ایده‌ها، شعر و نظرات هم‌بندیانش نیز استفاده می‌کند، از همه در مورد کارهایش نقد و نظر می‌خواهد و به روشی تکاملی کارش را تکمیل می‌کند.در آثارش که اکثراً درون‌مایۀ «آزادی‌خواهی» دارند، از سمبُل‌های مختلفی استفاده می‌شود؛ از «ترکیب زندگی مدرن و سنتی ایرانی» گرفته تا مبارزه برای «حقوق زنان» و مخصوصاً «کودک‌همسری» ـ مسئله‌ای که برایش از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است ـ که در آثارش نمود پیدا می‌کنند. لازم به ذکر است که او به‌دلیل تبلیغ برای جلوگیری از کودک‌همسری از سمت آموزش‌وپرورش به بازنشستگی اجباری محکوم شد!

او دوستدار و حامی محیط زیست است، این را هم در آثار درون زندان و هم در آثار بیرون از زندانش، در استفاده از مواد اولیه و همچنین سوژه‌های محیط زیستی‌اش می‌توان درک کرد. مثال روشن این ادعا، جعبه‌های سیگاری‌اند که درواقع زباله‌هایی بودند که زنده شدند، جانی دوباره گرفتند و به زیبایی به زندگی برگشتند. از سویی دیگر، با جمع‌آوری مجموعه‌ای از ابزار و وسایل مصرفی زندان، در حال ساخت یک پروژۀ بسیار جذاب است که با عنوان «دستاوردهای زندان» رونمایی خواهد شد.

#عیسی_چولاندیم #جمشید_عزیزی #هنر_اعتراض #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
👍295
زهره دادرس، فعال حقوق زنان، که به تازگی به ۹ روز مرخصی از زندان لاکان رشت، اعزام شده ، متنی در صفحه اینستاگرام خود منتشر کرده و حال و هوای روز منتهی به مرخصی‌اش را شرح داده است.

این متن به شرح زیر است:

«صبح از خواب پامیشی، چای رو داخل فلاسک میریزی.
"صبح بخیر، آمار"
برمی‌گردی و سفره صبحونه رو پهن می‌کنی، به خودت یادآوری می‌کنی که شستن سرویس امروز با تو هست و حواست پیش این هم هست که فرصت کوتاه هواخوری و بدمینتون بازی‌کردن با شریفه رو هم از دست ندی. با هم میدوییم و بازی می‌کنیم و به هوا می‌پریم و می‌خندیم و شعر می‌خونیم. نمیگذاریم حال خوب این لحظات رو، فکر و خیال‌های همیشه و دیوارها و سیم‌‌های خاردار و بوی بد زباله‌ خراب کنه. وقت، وقتِ کل‌کل با دوتا عزیزایی هست که فردا امتحان ریاضی دارند. نمونه سوال‌ها روی تخت و اصرار برای حل‌شون همچنان بی‌فایده ست. فقط صدای خنده‌های این دو تا وروجک فضای اتاق رو پر کرده. شرط می‌بندیم که اگر امروز مرخص نشم، از ساعت پنج تا نه شب "فقط درس درس درس‌".(همه‌ش به خودت میگی کاش امروز مرخص نشی.. درسته با هم درسها رو خوندیم ولی کاش برای امتحان فرداشون باشی) این یکی دخترمون هم که ان اوایل، نمیدوست بافتن یعنی چی و قلاب و دو میل چه فرقی دارند، حالا از ماها جلو زده و اولین عروسکش رو بافته و شریفه داره براش چشم و مو می‌دوزه. کار دست این زن‌ها، عجیب خوشگل شده! نگهبان اسمت رو صدا می‌کنه برای مرخصی. ماریا اولین رفیقیه که میاد و محکم بغلت میکنه که بالاخره رفتی، بچه‌ها خوشحال که شرط درس‌خوندن عصر رو باختم و کل‌کل همچنان ادامه داره. شریفه رو محکم در آغوش میگیرم(شریفه شریفه! تو باید خیلی زودتر از این‌ها ازین در می‌رفتی بیرون، کسی این ظلم آشکار رو آیا می‌بینه؟ روزهایی از #شریفه_محمدی دریغ شده که می‌تونست بهترین روزهای زندگی او همراه خونواده و دوستانش باشه. این بازی با عمر و جنگ با زندگی، پس کی تموم میشه؟) دیشب با بچه‌های اتاق قرار گذاشته بودیم که با بگو و بخند خداحافظی کنیم، چون همه میدونستیم که این مرخصی کوتاه خواهد بود. با هم گفتیم اگه رفتنی شدم جلو نگهبانی؛ شبیه جوک گلابیا که براشون تعریف کرده بودم، همو گلابی صدا کنیم و دست تکون بدیم و بلند بخندیم؛ همین کار رو هم کردیم:)
حالا در اتاق تاریک، به صفحه گوشی‌ای که ماه‌هاست در دستانم نداشته‌ام، خیره‌شده‌ام و به ساعت‌ها و ثانیه‌هایی از امروز که در زندان ادامه پیدا نکرد فکر می‌کنم. آنجا چراغ‌ها همیشه روشن است و بخشی از وجودم پیش دوستانم به امانت مانده. زن باشی و اهل زندگی، حتی اگر آزادی.ات را بگیرند، باز می‌توانی مشتاقانه راوی زندگی باشی. زندگی در اسارت.
برگه وضعیت زندانی به روز شده: محکومیت: ۹سال و۶ماه و۲روز اجرایی: ۶سال و۱روز گذرانده شده: ۲۱۸روز و حالا ۹روز مرخصی»

#زهره_دادرس #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
🕊2912👍4
جلیل خیرخواه توسط نیروهای امنیتی شهرستان شفت بازداشت و روانه زندان لاکان رشت شد

طبق گزارش دریافتی، آقای جلیل خیرخواه، شهروند اهل شهرستان شفت در منزلش بازداشت و به زندان. لاکان رشت منتقل شد.
این سومین بار است که آقای خیرخواه بازداشت می‌شود. او که مغازه میوه فروشی دارد، پیش از این دو بار دیگر هم بازداشت شده بود، یک بار در مراسم چهلم جاویدنام بهنام لایق‌پور، یک بار هم حدودا یک سال پیش و با وثیقه آزاد شده بود.

به گفته یک منبع مطلع، اتهام انتسابی به آقای خیرخواه تبلیغ علیه نظام در فضای مجازی بوده است.

#جلیل_خیرخواه #شفت #زندان_لاکان_رشت
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔18🕊42👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عارف عاشوری، جوان رعنا و ۲۷ ساله، تنها فرزند خانواده‌اش بود. جوان اهل آستانه اشرفیه که از نوجوانی کار می‌کرد. عارف زندانی مهریه بود، چهار ماه بود که زندانی بود. او جوانی مهربان و دلسوز بود که همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند.او امید خانواده‌اش بود، خانواده‌ای که با هزار آرزو و با سخنی این تک‌ فرزند خود را بزرگ کرده بودند.
یکشنبه ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۱ مادرش به ملاقاتش رفت، روز ملاقات نبود ولی مادر با اصرار فراوان توانست راضیشان کند تا ده دقیقه فرزندش را ببیند که خبر خوش آزادیش برای دوروز بعد یعنی سه‌شنبه را به او بدهد.
عارف خوشحال و سرخوش بود از اینکه قرار است دو روز دیگر به آغوش پرمهر خانواده برگردد.

اما شب همان روز خبر دادند که زندان لاکان رشت آتش گرفته و مادر و پدر و اقوام سراسیمه به دم در زندان رفتند.
ولی متاسفانه کسی جواب نمی‌داد، همه بسیج شدند تا خبری بگیرند. تک تک بیمارستان‌های رشت و دنبال عارف گشتند و سرانجاک جسد بی جان او را در سردخانه پیدا کردند.

آن شب، زندانیان جرایم عادی، به کمک زندانیان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ شتافته بودند، آن‌ها از وحشی‌گری ماموران و ضرب و شتم جوانان معترض، خشمگین بودند. زندان آتش گرفت و چند نفر از جمله عارف عاشوری توسط مأموران کشت شدند.

مادر عارف در این دو سال، دچار بیماری‌های متعدد شده است و حالش خوب نیست. او به شدت به عارف وابسته بود. جوانی که ۱۸۵ سانتی‌متر قد داشت، به همین راحتی جانش را گرفتند،
هیچوقت نگفتند چرا و به چه جرمی!

هنگام تحویل پیکر عارف به خانواده‌اش، زیر برگه‌ای که از آن‌ها تعهدگرفتند، نوشته بود اغتشاشگر!

علت مرگ را ایست قلبی اعلام کردند، در حالی که او بدنی سالم داشت و هیچ بیماری زمینه‌ای نداشت.
هنوز کسی به طور دقیق جزئیات وقایع آن شب را نمی‌داند. تعداد دقیق کشته‌شده‌ها مشخص نیست، ولی آنچه که می‌دانیم این است که این جوانان با غیرت، شرف و وجدانشان اجازه نداد که در برابر ظلم سکوت کنند و توسط رژیم کشته شدند.


#عارف_عاشوری #زندان_لاکان_رشت #آتش_سوزی_زندان_لاکان #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
💔38👍31
ادامه اعتصاب غذای حافظ فروحی، زندانی سیاسی در زندان لاکان رشت

حافظ فروحی، زندانی سیاسی محبوس در زندان لاکان رشت، پنجمین روز از اعتصاب غذای خود را سپری می‌کند. وی که از روز دوشنبه ۸ بهمن‌ماه ۱۴۰۳ در اعتراض به روند ناعادلانه رسیدگی به پرونده‌های خود دست به اعتصاب غذای خشک زده بود، روز پنجشنبه ۱۱ بهمن، به دلیل ضعف شدید جسمی، افت فشار و قند خون، به بهداری زندان منتقل شد.

به گفته یک منبع مطلع، پس از وخامت حال جسمی و تاری دید، شامگاه چهارشنبه رئیس زندان، ترابی، به بند میثاق رفت و با وی گفتگو کرد. در این دیدار، ترابی به فروحی وعده داد که تکلیف پرونده‌اش حداکثر ظرف یک هفته مشخص خواهد شد و در غیر این‌صورت، وی اعلام خواهد کرد که زندان لاکان قادر به نگهداری او نیست و مسئولیت عواقب این وضعیت را به دادستان خواهد سپرد.

به دنبال این گفت‌وگو، حافظ فروحی صبح پنجشنبه تصمیم گرفت اعتصاب غذای خشک خود را به اعتصاب غذای تر تبدیل کند و نوشیدن آب را از سر گرفت. با این حال، وی همچنان به اعتصاب غذای خود ادامه داده و تأکید کرده است که تا زمان رسیدگی به مطالباتش از اعتصاب دست نخواهد کشید.

فروحی در اعتراض به نقض حقوق قانونی خود در فرآیند دادرسی، صدور احکام جداگانه برای یک پرونده واحد، عدم اعمال قوانین تخفیف مجازات و بی‌توجهی مقامات قضایی به درخواست‌های قانونی برای ادغام پرونده‌هایش، اعتصاب غذا کرده است.

حافظ فروحی، متولد ۱۳۷۴ و اهل گیلان، در تاریخ ۲۸ دی ۱۴۰۱ توسط نیروهای امنیتی در رشت بازداشت شد و یک روز بعد به بند میثاق زندان لاکان رشت منتقل گردید. وی اواخر سال گذشته به همراه دو زندانی سیاسی دیگر، مهدی میرزایی و آرمان صدقی ثابت، توسط دادگاه انقلاب رشت از بابت اتهامات "تبلیغ علیه نظام" و "اقدام علیه امنیت کشور" به سه سال حبس محکوم شد. این حکم در دادگاه تجدیدنظر استان گیلان عیناً تأیید گردید و بر اساس ماده ۱۳۴ قانون مجازات اسلامی، دو سال از این حکم برای او قابل اجرا خواهد بود.

علاوه بر این، در بخش دیگری از پرونده خود، حافظ فروحی توسط دادگاه کیفری یک رشت به دو سال و سه ماه حبس دیگر محکوم شده است.

با گذشت چندین روز از اعتصاب غذا، وضعیت جسمانی حافظ فروحی رو به وخامت گذاشته است. ضعف جسمانی، افت فشار، تاری دید و انتقال به بهداری از نشانه‌های وخامت سلامتی وی در پی این اعتصاب است.

با وجود وعده رئیس زندان برای تعیین تکلیف پرونده، همچنان نگرانی‌ها درباره سرنوشت این زندانی سیاسی و برخورد دستگاه قضایی با مطالباتش ادامه دارد.

#حافظ_فروحی #زندان_لاکان_رشت #اعتصاب_غذا #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔221🕊1
گزارشی از آنچه در دادسرای انقلاب رشت و زندان لاکان بر من گذشت

✍️حمیده زراعی

روز دوشنبه ۱۵ بهمن، زمانی که برای اعلام حضور به دادسرای انقلاب رشت مراجعه کردم، هنگام خروج، سرباز مسئول نگهداری تلفن‌های همراه، بدون هیچ توضیحی از تحویل گوشی‌ام خودداری کرد. وقتی معترض شدم، گفت: «رئیس حفاظت دادسرا، ابراهیم رمضانعلی رسولی، دستور داده که گوشی این خانم را تحویل ندهید.» این در حالی بود که در مدت حضورم در دادسرا، بارها از سوی مأموران و کارکنان به دلیل پوششم مورد آزار و توهین قرار گرفتم.

وقتی برای اعتراض و پیگیری موضوع، به دفتر معاون دادستان رفتم و درخواست کردم که شکایتی علیه این برخورد ثبت شود، ناگهان رئیس حفاظت (ابراهیم رمضانعلی رسولی) به همراه یکی دیگر از کارکنان مرد دادسرا به طرز وحشیانه و غیرانسانی مرا روی میز دادستان خواباندند و به دست‌ها و پاهایم دستبند و پابند زدند، به شکلی که مچ دست‌هایم آسیب دید و کبودی‌های شدیدی در دستان و مچ پاهایم ایجاد شد.

پس از انتقال به زندان، مددکار زندان (منیر شکری) بلافاصله دستور داد مرا به سلول انفرادی منتقل کنند. به دلیل شرایط غیربهداشتی و غیرانسانی آن سلول، از رفتن امتناع کردم. در واکنش، وی دستور داد سه زندانی از بند عمومی مرا به هر نحوی به سلول ببرند. آنها هنگامی که با مقاومت من مواجه شدند، با کشیدن موهایم و حتی قرار دادن یکی از انگشتانم لای در سلول، مرا به داخل انداختند. در تمام این مدت، زندانبان‌ها تنها نظاره‌گر بودند و با لبخندی از سر رضایت، این خشونت را تماشا می‌کردند. در نهایت، منیر شکری جمله‌ای گفت که هرگز فراموش نخواهم کرد:
«بذارید مثل سگ اونجا بمیره، یه سگ کمتر، بهتر.»

پس از چند روز حبس در انفرادی، بازپرس پرونده (اردشیر خادم) دستور بستری کردن مرا در بیمارستان روانی صادر کرد؛ اقدامی آشنا که رژیم بارها علیه مخالفانش انجام داده تا سلامت روان آن‌ها را زیر سوال ببرد. این بار اما پزشکان بیمارستان از اجرای این دستور سر باز زدند و با بستری‌شدن مخالفت کردند.

در طول یک ماهی که در آن زندان بودم، شاهد شکنجه‌های روحی، روانی و جسمی بسیاری بودم. نمونه‌های آن تنها بخشی از جهنمی است که جمهوری اسلامی برای زندانیان تدارک دیده:

بارها دعواهای خشونت‌بار بین زندانیان بند عمومی رخ می‌داد و زندانبان‌ها حتی برای جدا کردن آن‌ها اقدامی نمی‌کردند. درها را باز نمی‌کردند و زندانیان مجبور بودند خودشان دعواها را پایان دهند.

یک زندانی را برای «تنبیه»، با دستان آویزان، ساعت‌ها به بالای در سلول بستند. زمانی دست‌هایش را باز کردند که از شدت درد و فشار، از حال رفت و بیهوش روی زمین افتاد.

در ماه رمضان، زندانیان به اجبار مجبور به روزه‌داری شدند، حتی بیمارانی که روزه گرفتن برایشان خطرناک بود. برای جلوگیری از خوردن چای یا آب جوش، تمام فلاکس‌های چای را از بندها جمع کردند.

در بند کانون (محل نگهداری برخی زندانیان سیاسی)، فردی با بیماری جسمی شدید و نیازمند مراقبت دائم و سوند و نگهداری در بیمارستان، در شرایط کاملاً غیربهداشتی نگهداری می‌شود و باعث آلوده‌شدن محیط بند کانون شده است. بارها زندانیان سیاسی تحصن کردند، اما زندان کوچک‌ترین اقدامی برای انتقال یا درمان این فرد نکرده است.

غذای غیرقابل خوردن، نبود آشپزخانه مناسب، محیط تنش‌زا، نبود درمانگاه مجهز، و بی‌توجهی کامل به سلامت جسمی و روحی زندانیان، بخشی از واقعیت‌های روزمره این زندان است که برای مسئولان زندان نسبت بی‌اهمیت بوده و راه حلی برای این مشکلات ارائه نمی‌دهند.

اینجا را به خاطر شرایط اسفبارش «تبعیدگاه لاکان» می‌نامند، اما حقیقت این است که حتی نام «تبعیدگاه» هم برای توصیف این جهنم، مناسب نیست. اینجا یک شکنجه‌گاه تمام‌عیار است.

#حمیده_زراعی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
19💔12👍2🕊2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یلدا دهقانی از جوانان فعال میدانی در استان گیلان بود که در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ بازداشت شد و مورد تعرض جنسی قرار گرفت. او پس از شنیدن روایت حمیده زراعی درباره زندان لاکان رشت، این ویدیو را منتشر کرد و روایتش از یک زندانی تبعه کشور آذربایجان را گفت که به شدت مورد آزار و شکنجه قرار گرفته بود.

او ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

«من شاهد زنده جنایتم، لحظه‌ای که دستان خونین حقیقت، در برابر چشمانم کشیده شد…
هنوز در ذهنم صدای نفس‌های بریده‌شده، و سکوت سردی که پس از فریادها پدید آمد، پژواک دارد. نگاه‌ها به من دوخته شد، اما انگار هیچ‌کس نمی‌بیند. من تنها شدم، نه توانستم فریاد بزنم، نه می‌توانم فراموش کنم. این جنایت، با تمام عمق دردش، هم‌چنان در جانم باقی است. به من نگاه می‌کنند، ولی من در دل هر لحظه، همچنان در دام آن شبح‌های بی‌صدا اسیرم.»


#یلدا_دهقانی #زندان_لاکان_رشت #شکنجه #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
💔29
رزیتا رجایی نویسنده ساکن رشت بازداشت شد

به گزارش کانال تلگرام بیدارزنی، روز شنبه ۲۸ تیر،ماه رزیتا رجایی، نویسنده‌ی ساکن رشت در پی دریافت احضاریه از شعبه ۴  بازپرسی دادسرای رشت جهت تفهیم اتهام به این شعبه مراجعه کرد.
«علیرضا بخشی‌پور» بازپرس شعبه، بعد از تفهیم اتهام برای وی قرار وثیقه ۵۰۰ میلیونی صادر و او را تا تامین وثیقه به زندان لاکان رشت منتقل کرد. همان روز خانواده با تامین وثیقه به شعبه مراجعه کردند ولی بازپرس شعبه ۴، وثیقه را نپذیرفت و پس از دو روز به خانواده اطلاع دادند که متهم تا تعیین شعبه دادگاه در زندان خواهد ماند و شعبه بازپرسی، وثیقه را قبول نمیکند.

اتهام‌های رزیتا رجایی در این پرونده، تبلیغ علیه نظام، نشر اکاذیب، تردد بدون حجاب در معابر عمومی و افشای تحقیقات مقدماتی دادسرا عنوان شده است.

وی هم‌اکنون در زندان لاکان رشت است.

رزیتا رجایی پیشتر در آبان ۱۴۰۲ نیز بازداشت شده بود و در شعبه ۳ دادگاه انقلاب رشت، به چهار سال و یک ماه حبس محکوم شد که هنوز اجرایی نشده است.

#رزیتا_رجایی #رشت #زن_زندگی_آزادی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔356👍1
روز شنبه ۲۸ تیرماه رزیتا رجایی، نویسنده‌ ساکن رشت در پی دریافت احضاریه از شعبه ۴  بازپرسی دادسرای رشت جهت تفهیم اتهام به گ این شعبه مراجعه کرد. «علیرضا بخشی‌پور» بازپرس شعبه، بعد از تفهیم اتهام برای وی قرار وثیقه ۵۰۰ میلیونی صادر و او را تا تامین وثیقه به زندان لاکان رشت منتقل کرد. همان روز خانواده با تامین وثیقه به شعبه مراجعه کردند ولی بازپرس شعبه ۴، وثیقه را نپذیرفت و پس از دو روز به خانواده اطلاع دادند که متهم تا تعیین شعبه دادگاه در زندان خواهد ماند و شعبه بازپرسی، وثیقه را قبول نمی‌کند. اتهامات رزیتا رجایی در این پرونده، تبلیغ علیه نظام، نشر اکاذیب، تردد بدون حجاب در معابر عمومی و افشای تحقیقات مقدماتی دادسرا عنوان شده است. وی هم‌اکنون در زندان لاکان رشت است. رزیتا رجایی پیشتر در آبان ۱۴۰۲ نیز بازداشت شده بود و در شعبه ۳ دادگاه انقلاب رشت، به چهار سال و یک ماه حبس محکوم شد که هنوز اجرایی نشده است.

یادداشتی از دوست رزیتا درباره او:

آدم‌هایی هستند که تنها یک بار دیدنشان کافی‌ است تا رد و نشانی در حافظه‌یچ مخاطب باقی بگذارند، طعم نگاهشان، شیرینی لبخندشان و گرمی صدایشان بر جانت می‌نشیند و رزیتا رجایی یکی از همین آدم‌هاست.

در ۱۹ خرداد ۱۳۶۶ در رشت به دنیا آمد و تمام سال‌های زندگی‌اش را رها و آزاد زیست. زنی رها از قیود و باید و نبایدها که بدون برنامه و بودجه، بدون حمایت و صرفا به‌واسطه‌ خودش بودن جذاب و دوست داشتنی‌ است. رزیتا در میان تمام سختی‌ها و موانع، نبض زندگی را زنده نگه می‌دارد. خودش می‌گوید نوشتن برای من شغل نیست و قلم برایم ابزار نیست، نوشتن بخشی از زیست من است و قلم به من اجازه می‌دهد جهان را بازآفرینی کنم.

اولین‌بار که قلم در دست گرفت کودکی بود در جشن دندان فشان گویی تقدیر و سرنوشت رسالتش را نوشتند قلم به دستش دادند تا راوی بشود برای سکوت آدم‌های دردمند، فراموش شده، انکار شده و نادیده گرفته شده. همین دغدغه‌مندی و میل به درک و شناخت او را به سمت جامعه‌شناسی برد او که درد آدم‌ها را می‌شناخت حالا علم درک محیط و شرایط‌شان را هم فراگرفته بود. فن داستان‌گویی را از سال ۱۳۸۸ در کارگاه داستان‌نویسی رشت تجربه کرد و آموخت. نوشتنش سبک و سیاق و ادبیات و صدای شخصی خودش را پیدا کرد.

در سفر قهرمان، قهرمان بعد از دعوت به ماجرا و در طول سفر برای آزمون نهایی آماده می‌شود ابزار و مهارت کسب می‌کند و رزیتا حالا آماده بود، آماده بود تا روایتگر باشد بدون قضاوت، از نوشتن در نشریات و صفحات زنان گرفته تا گردآوری خاطرات شفاهی اسیران جنگ ایران.

اولین مجموعه داستانش مجوز نگرفت اما دلسرد نشد. در سال ۱۴۰۰، رمانی را شروع کرد که سه سال بعد در ۱۴۰۳ به پایان رسید، رمان «برلین میدان آزادی ندارد» (نشر نوگام) این رمان سفری است به درون خودش، به زخم‌ها و آرزوهایش، به جهان شخصی خودش انگار تکه‌‌تکه جانش را روی کاغذ ریخته باشد.
رسالت رزیتا زندگی‌ است. هربار سدی پیش رویش قرار دادند راهی پیدا کرد تا مشعل زندگی را روشن نگه دارد تا شاید بتواند برساند به دست‌های امن نسل بعد.


برگرفته از صفحه دیده‌بان آزار
@harasswatch

#رزیتا_رجایی #زندان_لاکان_رشت #زندانی_سیاسی #نویسنده #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
👍175
طبق گزارش دریافتی، مسعود بی دریغ زندانی سیاسی محبوس در بند میثاق زندان لاکان در پی عدم آزادی از زندان، به رغم تودیع وثیقه، از سه روز پیش دست به اعتصاب غذا زده است.

بنا به این گزارش، در پی اعتصاب غذا، این زندانی سیاسی توسط مسئولان زندان به سلول انفرادی منتقل شده است‌.
دو تن  زندانیان محکوم به اعدام در بند میثاق زندان لاکان منوچهر فلاح و پیمان فرح‌آور در حمایت از مسعود بی دریغ دست به اعتصاب غذا زده‌اند.

مسعود بیدریغ بوکسور گیلانی، یکی از ورزشکاران برجسته این استان است که مقام نخست بوکس گیلان و رتبه سوم کشوری را در کارنامه خود دارد. او متولد سال ۱۳۵۸ است.

بیدریغ در شهریور ۱۴۰۳ با خشونت، توهین و تحقیر بازداشت شد و یک ماه را در بازداشتگاه اطلاعات و زندان لاکان رشت تحت بازجویی گذراند. پس از آن با قرار وثیقه سنگین آزاد شد. در دادگاهی که در آبان ۱۴۰۳ برگزار شد، او بدون داشتن حق انتخاب وکیل، به اتهام «تبلیغ علیه نظام»، «توهین به رهبری» و «اخلال در امنیت ملی» محاکمه و به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.

#مسعود_بیدریغ #منوچهر_فلاح #پیمان_فرح_آور
#زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
💔231
🕊️✌️.
شریفه‌ی عزیزم

وقتی خبر تأیید دوباره‌ی حکم اعدامت را شنیدم، شوک وجودم را فرا گرفت. بی‌اختیار به روزهایی برگشتم که خودم کارگر اداره‌ی برق بودم. ده سال کار کردم و همچون هزاران کارگر دیگر، همه‌ی امیدم به همان دستمزدی بود که زندگی‌ام را می‌چرخاند. اما در سال ۱۳۹۰، به خاطر فعالیت سیاسی و بازداشتم، با دخالت مستقیم وزارت اطلاعات اخراج شدم؛ بی‌هیچ حق سنوات و بی‌هیچ پشتوانه‌ی قانونی. آن روزها، اگر تو در کنارم بودی، می‌توانستی صدایم باشی، در برابر کارفرما بایستی و نگذاری زندگی‌ام این‌گونه قربانی بی‌عدالتی شود. می‌دانم که رسالت تو همواره همین بوده است: دفاع از کارگران، زحمت‌کشان، فرودستان و تمام کسانی که صدایشان به جایی نمی‌رسد.

حکمی که علیه تو صادر شده، نه ریشه در عدالت دارد و نه در قانون، بلکه از دل ترس برآمده است. این حکم، بیش از آن‌که یک تصمیم قضایی باشد، یک پیام سیاسی است؛ پیامی هشداردهنده در شرایطی که کشور از التهاب و بحران‌های پیاپی رنج می‌برد: فشارهای اقتصادی و معیشتی کمر مردم را شکسته، ناهنجاری‌های اجتماعی رو به فزونی است و بحران‌های سیاسی ـ چه درون‌مرزی و چه بیرون‌مرزی ـ رژیم را در تنگنایی روزافزون گرفتار کرده‌اند. در چنین فضایی، تأیید دوباره‌ی حکمی که پیش‌تر نقض شده بود، معنایی جز تهدید جامعه ندارد: هر کس علیه تبعیض برخیزد، از کارگر و معلم گرفته تا هر صدای آزادی‌خواه، با شدیدترین سرکوب مواجه خواهد شد. آن‌ها می‌خواهند با اعدام، ترس را بر دل مردم حاکم کنند. اما تجربه‌ی تاریخ نشان داده است که هر چه فشار بیشتر شود، ریشه‌های مقاومت نیز ژرف‌تر و پایدارتر می‌گردد.

ما بارها آموخته‌ایم که سرکوب، سکوت نمی‌آورد. صدای یک مبارز اگر خاموش شود، در ده‌ها، صدها و هزاران صدا تکثیر می‌شود: در فریاد زندانیان، در اعتراضات کارگری و مردمی، در جنبش‌های صنفی و سیاسی، در کارزارهای بین‌المللی و در نامه‌های اعتراضی. این صداها، همان خطوط روشن مقاومت‌اند که بیش از هر حکم اعدام، دستگاه سرکوب را به لرزه می‌اندازند. صدای اعتراض، سلاح حقیقی مردم در برابر ظلم است؛ سلاحی که هیچ دیواری توان سد کردنش را ندارد.

شریفه‌ی عزیز، بدان که تنها نیستی. آن‌ها می‌خواهند تو را خاموش کنند، اما صدایت امروز بخشی از صدای جمعی ماست. هیچ طنابی قادر نیست این صدا را از تاریخ و حافظه‌ی مردم پاک کند. در قاموس حقوق بشر، حق حیات و آزادی اندیشه از بنیادین‌ترین حقوق انسان است و هر اعدامی، جز لکه‌ای سیاه بر کارنامه‌ی حکومت، چیزی به جا نمی‌گذارد.
اطمینان داشته باش: هیچ مرگی توان خاموش کردن حقیقت را ندارد. صدای تو، حالا صدای ماست.

از اینستاگرام مریم یحیوی، فعال سیاسی و زندانی سیاسی سابق

#شریفه‌_محمدی
#شریفه_محمدی_آزاد_باید_گردد
#فعال_کارگری
#نه_به_اعدام
#نه_به_دیکتاتوری
#زندانیان_سیاسی_عقیدتی_آزاد_باید_گردند
#زندان_لاکان_رشت
#سه_شنبه_های_نه_به_اعدام
#سه‌شنبه‌های_نه_به_اعدام
#زن_زندگی_آزادی

@Tavaana_TavaanaTech
🕊17👍62💔1