ایران بریفینگ
7.19K subscribers
20.9K photos
27.8K videos
36.6K links
هدف ما؛اطلاع رسانی نقض حقوق بشر توسط نهادهای امنیتی و نظامی درایران است.
سایت:
www.irbr.news


توییتر:
twitter.com/irbriefing

ارتباط با مخاطبین در تلگرام :

@iranbriefing
Download Telegram
رضا ذوقی روایت می‌کند وقتی جنایت بازداشتگاه کهریزک‌فاش شد و‌ما را به اوین بردند: «در جلوی درب اوین تعداد زیادی از خانواده‌ها تجمع کرده بودند، ما وارد اوین شدیم آنقدر در شوک بودیم که نمی‌دانستیم چه بلایی از سرمان گذشته. وقتی همه از اتوبوس پیاده شدیم بوی تعفن ما تمام محوطه اوین را پر کرده بود. بطوری که تمام پرسنل اوین از ماسک استفاده می‌کردند. در همین حال چند نفر از بچه‌ها روی زمین غش کردند و از جمله «محسن روح‌الامینی» هم از قبل در حالت بیهوشی بر روی زمین با مرگ دست و پنجه نرم می‌کرد، من با دیدن سامان و محسن و یادآوری صحبت‌های چند شب پیش‌اش و زنده کردن امید در بچه‌ها بی‌اختیار اشک ریختم و پیش خودم می‌گفتم نکند محسن هم برود پیش امیر، در همین حین دیدم به سرعت آمبولانس آمد و محسن و سامان را که حالشان خوب نبود را بردند.
در اوین انگشت‌نگاری شدیم و از ما عکس گرفتند و بعد فرستادند قرنطینه یک و جلوی درب ورودی به هرکس یک دست لباس و صابون و شامپو و یک محلول ضد شپش دادند. همه شروع کردیم به دوش گرفتن، وقتی وارد اتاق شدم، دیدم #محمد_کامرانی روی تخت دراز کشیده و از درد ناله می‌کند، من و چند تن از بچه‌ها دست و پایش را گرفتیم و به سمت در «قرنطینه یک زندان اوین» بردیم تا وکیل بند آمبولانس خبر کند.
دو‌روز بعد خبر کشته شدن محسن روح‌الامینی و محمد کامرانی به ما رسید و از طریق رسانه‌ها شنیدیم که دستور بسته شدن کهریزک را دادند، و ما را با قید کفالت آزاد کردند.
ما از شهادت دوستانمان ناراحت شدیم و به خاطر پایمال نشدن خونشان اقدام به شکایت از ماموران و آمران و عاملین جنایت کهریزک کردیم. ابتدا از ما استقبال کردند ولی بعد از مدتی از ما خواستند تا رضایت بدهیم. من شاهد عینی مرگ امیر بودم و نمی‌توانستم رضایت بدهم.
#اردوگاه_مرگ_کهریزک

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬125🔥1
مسعود علیزاده می گوید :«از نود و پنج نفر، تنها سی و پنج، چهل نفر باقی ماندند و از بقیه به زور و تهدید رضایت دادند؛ تا آنجایی که خبر دارم از پنجاه و پنج نفر رضایت گرفتند. به آن‌ها صدهزار تومان و دویست هزار تومان و پانصد هزار تومان خسارت دادند تا رضایتشان را بگیرند.
بعد از انتخابات من به همراه مردم معترض در راهپیمایی‌ها شرکت کردم و در روز هجده تیر به همراه جمع زیادی از مردم معترض توسط نیروهای امنیتی دستگیر شدم و با چشم بند ما را سوار یک تویوتا کردند و به یک محل نامعلوم بردند.
با ضرب و شتم می‌گفتند بگو که بیا بگو #ندا_آقا_سلطان را تو کشتی… حدود ساعت ۱۰ ما را به پلیس امنیت میدان حر بردند و آنجا ما را تقسیم کردند و ما را که حدود سیصد و پنجاه نفر می‌شدیم به پلیس پیشگیری میدان انقلاب بردند و شب خیلی سختی را گذراندیم.»
علیزاده می‌‌گوید: «فردای آن روز ما را به حیاط بردند و حیدری‌فر یک کاغذی که اتهام اقدام علیه ملی، توهین به رهبری، توهین به رئیس جمهور و تخریب اموال عمومی در آن نوشته بود جلوی ما گذاشت و گفت امضا کنیم و هر کس امضا نمی‌کرد کتک می‌خورد و چند نفر از دوستان زمانی‌که پرسیدند «کهریزک کجاست؟» آقای حیدری‌فر گفت: «تا آخر تابستان کهریزک هستید اگر زنده ماندید آن وقت می‌فهمید کهریزک کجاست.»
وقتی وارد کهریزک شدیم مجبورمان کردند در مقابل همدیگر (از بچه هفده ساله تا پیرمرد شصت ساله) لخت مادرزاد شویم که خیلی برای ما شکنجه آور بود.
این بخش از توضیح علیزاده که می‌گوید:‌ «ما حدود ۱۳۶ نفر بودیم و در داخل قرنطینه یک عده از مجرمین خطرناک را داخل کردند و شروع کردند به اذیت کردن ما.» حاوی وقایع تکان دهنده‌ای از تعرض جنسی به نوجوانان است که بازنشر نخواهیم کرد.
‌‎نکته غم انگیز در توضیح علیزاده بیان این مساله است که جنایاتی که در کهریزک شد فقط سه نفر کشته نداشت؛ بلکه خیلی‌ها آسیب‌های زیادی دیدند که هنوز با آن زندگی می‌کنند.
‌‎علیزاده اشاره می‌کند: «در حقیقت پرونده کهریزک مربوط به تمامی ۱۳۶ نفر است و در آنجا همه مورد نقض حقوق بشر قرار گرفتند و هزینه دادند که متاسفانه باعث مرگ سه نفر از دوستانمان شد. ولی باید به همه افراد در آنجا بها داده شود و اخبارشان پیگیری شود چرا که به طور مثال سامان دادمان همچنان نمی تواند راه برود یا رامین‌ پوراندرجانی پزشک بازداشتگاه کهریزک که با نیروی انتظامی و سعید مرتضوی دادستان وقت تهران همکاری نکرد و به طور مشکوکی کشته شد و هیچ‌گاه پرونده کشته شدن رامین مورد بررسی قرار نگرفت.
#اردوگاه_مرگ_کهریزک

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬124🔥1
مسعود علیزاده می‌گوید خیلی از کشته شدگان‌کهریزک هرگز نامشان گفته نشده است:«رامین آقازاده قهرمانی که آقای روح الامینی کشته شدن او را فاش کرد و به عنوان چهارمین قربانی کهریزک شناخته شد و تا به امروز به پرونده او رسیدگی نشد و نیروی انتظامی از مادر مسن رامین آقا‌زاده به زور رضایت گرفت.

دکتر سود بخش هم یکی از پزشکان کهریزک بود که ایشان هم به دلیل همکاری نکردن با نیروی انتظامی به طور مشکوکی به قتل رسید، درست مثل
#رامین_پوراندرجانی .

احمد نجاتی کارگر هم یکی دیگر از قربانیان کهریزک است، بعد از ثبت شکایت با چاقو به سراغش رفتند.

رنج‌ها و شکنجه‌های کهریزک برای بازماندگان آن محدود به بازداشتگاه نشده و پس از آن نیز آزارها تداوم داشته است و علیزاده نیز همانند ذوقی در بیان این فشارها می‌گوید: «‌ هدف از پیگیری ما در طول این مدت این است که از تکرار حوادث مشابه جلوگیری شود. شاید اگر‌‌ همان سال عدالت برقرار می‌شد و مسببین اصلی مجازات می‌شدند، دیگر شاهد کشته شدن ستار بهشتی نبودیم‌.

در تاریخ ۸۹/۸/۲۵ از آقایان مرتضوی، حداد و حیدری‌فر شکایت کردم. پرونده ابتدا در دادسرای نیروهای مسلح مطرح شد؛ اما دادگاه اعلام کرد که رسیدگی به اتهامات این سه تن در صلاحیت دادگاه کیفری استان است. به این ترتیب پرونده آن‌ها را به دادسرای کارکنان دولت فرستاد.
در تاریخ ۹۰/۵/۵ با من تماس گرفتند که شما برای پرونده کهریزک می‌توانید از این آقایان شکایت کنید. به دادسرای کارکنان دولت رفتیم و طرح شکایت کردیم. اما بازپرس برخورد خیلی بدی با من داشت و می‌گفت: «مرتضوی هیچ وقت دادگاهی نمی‌شود. شما بیهوده تلاش می‌کنید.»
با این حال من شکایت خود را ثبت کردیم. اما من با فشارهای زیاد و تهدید های تلفنی مواجه شدم و حتی با چاقو به جانم سوءقصد شد و دچار آسیب‌های جدی شدم. در نتیجه به ناچار ایران را ترک کردم.»
#اردوگاه_مرگ_کهریزک

🌐
irbr.news
🆔
@irbriefing
🤬93🔥1
امیر جوادی فر ۲۴ ساله متولد ۱۳۶۳ ترانه سرا و هنرمند دانشجوی دانشگاه قزوین بود که در روز ۱۸ تیر ۱۳۸۸ بازداشت و به زندان اوین منتقل و سپس در زندان کهریزک بعد از شکنجه های وحشیانه در اثر شدت شکنجه های دژخیمان روز ۲۳ تیر به شهادت رسید .
وی پیش از دستگیری از ناحیهٔ دست و بینی و گردن مجروح شده بود.یک شب در بیمارستان فیروزگر بستری شد و روز بعد از سوی حراست بیمارستان تحویل پلیس پیشگیری داده شد که در نهایت به کهریزک منتقل و در آنجا شکنجه شد تا درگذشت.
این خبر را برای نخستین بار روزنامهٔ اعتماد منتشر ساخت، اولین واکنش فرماندهان نیروی انتظامی از جمله سردار رادان نه تنها تکذیب این قتل بلکه بطور کل تکذیب وجود فردی به نام
#امیر_جوادی_فر هست.
#احمد_رضا_رادان هم اکنون فرمانده کل انتظامی جمهوری اسلامی است.
#اردوگاه_مرگ_کهریزک #علیه_فراموشی

🌐
irbr.news
🆔
@irbriefing
🤬124🔥1
‏رامین پوراندرجانی اگر چه در بازداشتگاه کهربزک کشته نشد اما ، نامش با فاجعه‌ کهریزک پیوند خورده است.
‏سعید مرتضوی از او خواسته بود بنویسد همه آنها که جان داده‌اند مننژیت داشتند؛ اما او قبول نکرد قسم پزشکی‌اش به خون ناحق آغشته شود!
‏⁧ #رامین_پور_اندرجانی ⁩ ، ۲۶ ساله پس از تعطیلی کهریزک در نوزدهم آبان‌ماه ۱۳۸۸ به طرز مشکوکی درگذشت. مقامات جمهوری اسلامی در ابتدا اعلام کردند که پوراندرجانی بر اثر سکته قلبی درگذشته است اما در نهایت پزشک قانونی علت مرگ او را مسمومیت اعلام کرد.
‏جسد این پزشک بدون این‌که به خانواده‌اش اجازه‌ی کالبدشکافی داده شود، توسط نیروی انتظامی دفن شد.
‏مسعود پزشکیان در  رابطه با مرگ این دکتر گفته بود: «آنچه تا کنون از مرگ این پزشک جوان فهمیده ایم آن است که وی از بیماری روانی بر خوردار نبوده است اما همیشه فقط بیماران روانی خودکشی نمی‌کنند، به نظر می رسد که رامین پوراندر جانی پزشکی سلامت بوده است ،حتی در مورد انفارکتوس کردن او به این نتیجه رسیده ایم که اینچنین نبوده است، اما خودکشی وی عادی است.
‏در ۲۷ آبان ماه ۱۳۸۸ اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی وقت این در این خصوص اعلام کرده بود: “با توجه به وصیت نامه کنار جسد پزشک کهریزک احتمال خودکشی او بسیار است. این پزشک وظیفه ظاهرا خودکشی کرده اما باید منتظر نظر قطعی پزشک قانونی باشیم.
‏ رامین پوراندرجانی پیش از مرگش در جلسه کمیته ویژه مجلس جزئیات مرگ روح الامینی و جنایات کهریزک را فاش کرده بود و به همین دلیل زنده ماندن پزشک وظیفه کهریزک به معنای فاش شدن نام بسیاری از عاملان جنایت‌های مخوف بازداشتگاه کهریزک بود.
‏پوراندرجانی پیش از مرگش گفته بود:«محسن را با وضعیت اسف‌باری بعد از شکنجه‌های جسمی شدید دو روز قبل از مرگش نزد من آورده بودند. حال جسمی او بسیار وخیم بود و امکانات پزشکی من هم بسیار محدود، ولی آنچه توانستم برای نجات وی کردم. در همان زمان بود که از سوی مسوولان کهریزک تهدید شدم که در صورت توضیح علت جراحت‌های وارده بر مجروحان کهریزک از ادامه زندگی باز خواهم ماند».
‏این شهادت پوراندرجانی در حضور اعضای کمیته ویژه مجلس در حالی عنوان شده بود که مسئولان نیروی انتظامی به دروغ به کمیته ویژه مجلس گفته بودند که پزشک بازداشتگاه کهریزک، ابتلای روح الامینی به مننژیت را تایید کرده است.
‏این پزشک وظیفه،سه روز بعد شهادتش در کمیسیون در استراحت‌گاه خود در ساختمان بهداری نیروی انتظامی فوت می‌کند و دلیل مرگ وی سکته قلبی تشخیص داده می‌شود.
‏⁧ #اردوگاه_مرگ_کهریزک ⁩ ⁧ #علیه_فراموشی


🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
10🤬7🔥1
یکی دیگر از کشته شدگان گمنام کهریزک رامین است، تنها چند روز بعد از اعلام خبر کشته شدن روح‌الامینی پدر محسن روح‌الامینی اعلام کرد که فرد چهارمی نیز در این پرونده وجود دارد اما مسئولان جمهوری اسلامی چون نمی‌خواستند وجدان عمومی جامعه جریحه‌دار نشود نام او را اعلام نکرده‌اند.
‏جوان بیست و دو ساله ایرانی که یکی از چشم‌های او از چشم‌های دیگرش کوچک‌تر است.
‏جوانی که از یک مشکل مادرزادی در چشم‌هایش رنج می‌برد، او چند روز پس از آزادی از بازداشتگاه کهریزک به دلیل لخته‌های خون موجود در سر و سینه‌اش جانش را از دست می‌دهد.
‏خانواده رامین آقازاده تحت تدابیر شدید امنیتی فرزند خود را در قطعه ۲۱۶ بهشت زهرا به خاک می‌سپارند و به دلیل احساس نا امنی و نگرانی برای امنیت فرزندان دیگر این خانواده سکوت اختیار می‌کنند.
‏پس از در درگیری‌های حوادث بعد از انتخابات، مأموران از طریق دوربین مداربسته یک بانک، چهره رامین را شناسایی می‌کنند و سپس برای بازداشتِ او به منزلش می‌روند. اما رامین به گفته مادرش آن روز در خانه نبود. مأموران به مادر رامین می‌گویند که فرزندش باید هرچه زودتر خودش را به ستاد نیروی انتظامی شهرری معرفی کند.
‏مادر رامین آقازاده قهرمانی می‌گوید به دلیل اینکه می‌دانستم فرزندم جز یک اعتراض آرام کاری انجام نداده خودم دستش را گرفتم و با هم به محلی که مأموران گفته بودند مراجعه کردیم به امید آنکه بعد از چند سؤال ساده او را آزاد می‌کنند:
‏«من با دست خودم بچه‌ام را بردم تحویل دادم. این عذاب وجدان دارد مرا بدبختم می‌کند. با هم دیگه رفتیم، گفتم فوقش یک سؤال می‌کنند با هم برمی‌گردیم،رفت چند ساعتی گذشت و نیامد،رفتم سئوال کردم گفتند هیچی نیست تا غروب می‌آید. نگو همان لحظه بچه‌ام را فرستادند کهریزک. دیگر رفتن همان شد که رفت...»
‏رامین آقازاده قهرمانی ۱۴ روز بعد از اینکه به همراه مادرش خودش را به نیروی انتظامی معرفی کرد، آزاد می‌شود. اما مادرش می‌گوید که رامین وقتی به خانه برگشت آثار ضرب شتم روی بدنش پیدابود، پاهایش همه زخم بود. گردنش باد کرده بود...داشتیم شام می‌خوردیم که سر سفره غش کرد و افتاد…
‏زندگی رامین همان ساعات، ۲۷ تیر ماه ۸۸ تمام می‌شود. خانواده‌اش می‌گویند در صحبت‌هایی که او موقع آمدن به خانه کرده است گفته بود که پس از بازداشت ابتدا به کهریزک و سپس به زندان اوین منتقل شده بود.
‏⁧ #اردوگاه_مرگ_کهریزک ⁩ ⁧ #علیه_فراموشی

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
12🤬6
محمد کامرانی جوان ۱۸ ساله‌ای بود که یکی دیگر از قربانیان ⁧ #بازداشتگاه_کهریزک ⁩ است که در جریان ناآرامی‌های پس از انتخابات ۱۳۸۸ در جریان تظاهرات ۱۸ تیر ۱۳۸۸ در نزدیکی میدان ولی‌عصر تهران دستگیر شد و به بازداشتگاه کهریزک انتقال یافت، او متحمل شکنجه‌های بسیاری شده بود اما به بیمارستان منتقل نشد تا این بازداشتگاه تخلیه و پس از انتقال به زندان اوین، به دلیل جراحت‌های وارده به بیمارستان لقمان منتقل شد و سپس توسط خانواده‌اش به بیمارستان مهر منتقل شد که متاسفانه به دلیل شدت جراحات، ساعاتی بعد در روز پنجشنبه ۲۵ تیرماه درگذشت.
‏حمید حجارها یکی از بازداشت‌شدگان و شاهدان بازداشتگاه کهریزک‌است.
‏وقتی او در کهریزک بود، ⁧ #امیر_جوادی_فر ⁩ را با وضعیت جسمی بدی که داشت، کشان‌کشان نزد پزشک وظیفه کهریزک برده ، حمید حجارها همچنین از نزدیک با ⁧ #محمد_کامرانی ⁩ همصحبت شده بود: «ما قبل از اینکه به کهریزک برویم توی میدان انقلاب وقتی در پلیس پیشگیری بودیم، محمد همان جا با من صحبت کرد و ما آنجا با هم آشنا شدیم که آنجا به من گفت من کنکور پزشکی دارم. چون پدر من نظامی است من به او گفتم احتمال دارد پدر من بیاید دنبال من. محمد گفت اگر پدرت آمد دنبالت بگو یک فکری هم برای من بکند چون برای کنکور خیلی زحمت کشیدم.
‏خانواده محمد کامرانی همه جا دنبال محمد می‌گردند تا ببینند او که روز ۱۸ تیر از خانه بیرون رفته چرا تا کنون به خانه برنگشته است. آنها نام محمد کامرانی را سرانجام در پلیس امنیت تهران پیدا می‌کنند. اما آنجا کسی پاسخگو نیست. علی کامرانی پدر محمد به یکی از دوستان دوران دبیرستانش که حالا در نهادهای امنیتی ایران مشغول به کار شده است، زنگ می‌زند و از او یاری می‌خواهد،او به گفته خودش حکم آزادی محمد را می‌گیرد و ۲۴ تیر ماه راهی اوین می‌شود تا فرزندش را به خود به خانه بیاورد. اما آنجا اثری از محمد نیست. محمد کامرانی بعد از رفتن به حمام دیگر به بند بازنگشت بلکه به خاطر وخیم شدن وضعیت جسمی‌اش به بیمارستان منتقل شد.خانواده محمد وارد بیمارستان لقمان می‌شوند، مادر تاب دیدن فرزندی که با زنجیر به تخت بسته شده است را ندارد.
‏محمد کامرانی علی رغم اینکه در کما بود روی تخت بیمارستان او را با زنجیر بسته بودند به تخت. خانمی که آنجا پرستار است می‌گوید ببریدش جای دیگر، دوست امنیتی‌شان برگه آزادی اورا نشان می‌دهد همان ساعت اورا با آمبولانس به بیمارستان مهر می‌برند اما دیگر کاراز کار گذشته و محمد جان می‌بازد.
‏⁧ #علیه_فراموشی ⁩ ⁧ #اردوگاه_مرگ_کهریزک

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
9🤬6
یکبار گفت چقدر نامرد هستند چگونه توانسته‌اند به یک بچه ۱۸ساله درحدی تجاوز کنند که فوت کند؟
‏آخر چطور توانستند اینطور به بچه‌های مردم تجاوز کنند و …
‏سعید مرتضوی از او خواسته بود دربارهٔ قربانیان ⁧ #جنایت_کهریزک ⁩ رسماً گواهی دهد که تشخیصش مننژیت است.
‏اما او گفته بود باید آنها را ببیند و همینطوری گواهی نمی‌دهد.
‏بعد که دیده بود گفته بود این بچه‌ها زیر شکنجه فوت کرده‌اند و مننژیت نبوده.
‏اینها حرف های فرزند دکتر ⁧ #عبدالرضا_سودبخش ⁩ پزشک متخصص عفونی و پزشک پرونده جنایت در بازداشتگاه کهریزک است.
‏او در ۳۰ شهریور ۸۹جلوی مطبش به ضرب گلوله کشته شد، تیم ترور ۲موتور دو ترکه بودند که آنقدر خیالشان راحت بود حتی نقاب هم بر صورت نداشتند مطب دکتر سودبخش در بلوار کشاورزد بود و با وجوددوربین های متعدد در این خیابان و دوربین مغازه‌های محل ترور که چهره ضاربان را به وضوح نشان میداد و حتی شاهدانی که چهره ضاربان را چهره نگاری کردند هیچوقت مشخص نشد که قاتلان چه کسانی بودند و مثل صدها پرونده دیگر نظیر اسید پاشی اصفهان و ده ها قتل خودسر و سازمان یافته دیگر به فراموشی سپرده شد و قاتلان این پزشک متعهد و شجاع در میان ما به راحتی در حال زندگی کردن هستند.
‏⁧ #علیه_فراموشی#اردوگاه_مرگ_کهریزک

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🤬185🔥1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این لحظات دردناک و تکان دهنده ، آخرین دقایق زندگی و‌ لحظات جان باختن #نادر_مختاری در بیمارستان شهدای هفت تیر شهر ری است، با آثار شکنجه و شکستگی در جمجمه .
نادر مختاری پس از اعتراضات
#آبان_خونین_۹۸ مفقود شده بود، خانواده‌اش پس از یک ماه وی را در حالی که در کما بوده است در بیمارستان شهدای شهر ری شناسایی و پیدا می‌کنند.
این زندانی سیاسی به‌علت ضربات باتوم در اعتراضات و وخامت اوضاع جسمی چند ماه در کما بود.
ماموران امنیتی باوجود وخامت حال این زندانی اصرار بر نگهداری وی در بازداشتگاه کهریزک داشتند که این امر منجر به وخیم‌تر شدن حال وی شده و در نهایت روز شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹ وی جان باخت.
#اردوگاه_مرگ_کهریزک #علیه_فراموشی

🌐
irbr.news
🆔
@irbriefing
🤬131🔥1
عکس برای شش سال پیش است، مسعود علیزاده از جمله شاهدان جنایت کهریزک با انتشار این عکس نوشته بود:« این عکس مربوط به دو پدر داغداری است که فرزندشان را در بازداشتگاه کهریزک مظلومانه از دست دادند ، پدرانی که بعد از گذشت پانزده سال همچنین بر سر مزار فرزندانشان ضجه میزنند.
در روند دادخواهی پرونده جنایت کهریزک همیشه از نزدیک شاهد تلاش های این دو پدر بزرگوار به نام های علی کامرانی ، علی جوادی فر و همچنین پدر محسن روح الامینی بودم که با همه تهدید هایی که رو برو میشدند همچنان مسیر پرونده را طی می کردند تا آمرین و عامران جنایت کهریزک را به سزای اعمالشان برسانند.
درسته در دستگاه فاسد قضایی نظام جمهوری اسلامی متهمان اصلی پرونده جنایت کهریزک محاکمه نشدند و دادگاه ها به صورت نمایشی برگزار شد ولی این دو پدر همه تلاش خود را کردند تا جوان های دیگری به نام های محسن روح الامینی ، محمد کامرانی ، امیر جوادی فر ، احمد نجاتی کارگر ، رامین اقازاده قهرمانی و ستار بهشتی ها در زندان ها زیر شکنجه کشته نشوند.
کسی از دل این پدران خبر ندارد که دلشان به اندازه‌ی بی نهایت اندوه را در خود جا داده‌اند. آیا کسی می تواند این اندوه را به جان بخرد؟؟ آیا کسی می تواند یاد پسر را از وجود پدر حذف کند؟؟جسم جگر گوشه هایشان را گرفتند ولی بی شک یاد فرزندانشان همیشه در قلبشان است اما چه سود که یادشان با افسوس نبودنشان گره خورده است.
پدران عزیز ، درد شما را هیچ کسی نمی فهمد ولی بدانید که یاد فرزندانتان برای ما جاودان خواهد بود. پدران عزیز شما اسوه ی صبر هستید برای ما و بی شک اگر ایوب در این زمان می زیست شماها را می ستود.
ما جوانان این سرزمین خود رادر غم از دست دادن فرزندانتان شریک می دانیم و تا روزی که زنده ایم یاد امیر ، محمد ، محسن ، سهراب ، ندا ، ستار و ...... را زنده نگه میداریم تا ظلم و ستم را به زانو در بیاوریم.
#اردوگاه_مرگ_کهریزک #علیه_فراموشی

🌐
irbr.news
🆔
@irbriefing
15🔥1🕊1
قاسم مزینانی رئیس شعبه نهم دیوان عالی کشور که حکم اعدام متهمان در پرونده معروف به #خانه_اصفهان را تایید کرده، می‌باشد
#قاسم_مزینانی ، یکی از امنیتی‌ترین قضات ج.ا است که از وزارت اطلاعات به دعوت مصطفی پورمحمدی به سازمان بازرسی کل کشور رفته و چندین سال تصدی مدیر کل بازرسی ‏نهادهای امنیتی و نظامی یکی از امنیتی ترین ادارات کل این سازمان را بر عهده داشته است.
در پرونده‌های امنیتی با بالاترین طبقه بندی امنیتی نظیر پرونده بازداشتگاه کهریزک حضور داشت.
متعاقبا به دادیاری دیوان عالی، عضو شعبه ‌۲٨ دیوان عالی و هم کنون رئیس شعبه نهم دیوان عالی کشور ‏منصوب شده است. مزینانی سوابق زیادی در نقض حقوق بشر بواسطه مشاغل متعدد قضایی امنیتی خود دارد.
#اردوگاه_مرگ_کهریزک

🌐
irbr.news
🆔
@irbriefing
🤬12🔥3
محسن رفیق‌دوست مسگرانی متولد ۲۱ تیر ۱۳۱۹ و البته به روایتی ۱۳۱۷ هست .
پدرش استاد یعقوب آبکار و سماور ساز بود، قدیمی‌های تهران از پدرش بر خلاف او به نیکی یاد می‌کنند، کاسبی بی آزار بود، خانه یعقوب در محله عودلاجان تهران از جمله محلات قدیمی یهودی نشینان به دنیا آمد، برخی روایت‌ها هم وجود دارد که خانواده رفیقدوست از یهودیان سمنانی بودند که به علت اذیت و آزار مسلمانان مهاجرت می‌کنند و به جنوب تهران می‌آیند و این بار تصمیم می‌گیرند بر یهودی بودنشان اصرار نورزند و بیانش نکنند.
محله عودلاجان البته به دلیل فراوانی کنیسه، کوچه‌ای هم به نام هفت‌کنیسه دارد که از قضا خانه پدری محسن رفیقدوست در آنجا واقع است که پس از انقلاب توسط محسن رفیقدوست به کوچه هفت‌مسجد تغییر نام داده است.
«علیرضا زمانی»، تهران‌پژوه، درباره این کوچه می‌گوید: «کوچه هفت‌کنیسه در قلب عودلاجان (میدان سرچال) از اولین نقاط تمرکز یهودیان در این محله محسوب می‌شود. در این کوچه باریک و مارپیچ حدوداً ۳۵ خانوار سکونت داشتند و یکی از شاخص‌های مهم آن وجود هفت کنیسه بود.»
اولین کنیسه «خاله» نام داشت که چند هفته قبل از شروع ایام پسح (عید آزادی قوم یهود از قید برده‌داری فرعون‌های مصر) و پختن مصا (نوعی نان فطیر که یهودیان به طور سنتی در تعطیلات یک هفته‌ای پسح می‌خورند) در این کنیسا انجام می‌شد. همچنین ابتدای کوچه، دست راست، کنیسه یوسف شیرازی بود که اغلب شیرازی‌ها به این کنیسه می‌آمدند و متولی آن یعقوب صفا، مردی بذله‌گو و خندان بود که شغل اصلی اش آبکاری و سماورسازی بود، کنیسه حاجی‌بخشی هم با فاصله کمی از این کنیسه قرار داشت که از بهترین کنیسه‌های این کوچه به شمار می‌رفت.
[مشخص نیست یعقوب صفا همان یعقوب رفیقدوست است یا خیر اما تشابه اتفاقی نام و حتی شغل و حتی کوچه محل زندگی بعید به نظر می‌رسد]
به گفته زمانی، چهارمین کنیسه «کنیسه یزدی‌ها» بود که اغلب آن‌ها به این مکان می‌آمدند. قدری پایین‌تر در امتداد کوچه هفت‌کنیسه، ۲ انشعاب دیگر شکل گرفته بود که از سمت چپ به حیاط نسبتاً بزرگی منتهی می‌شد. در این محوطه ۳ کنیسه دیگر وجود داشت: کنیسه کاشی‌ها و کنیسه دماوندی‌ها و کنیسه مخلوط که معمولاً سمنانی‌ها و کرمانشاهی‌ها و همکیشانشان از دیگر شهر‌ها به این مکان رفت و آمد داشتند.
#محسن_رفیقدوست تا سن ۱۰ سالگی در این محله بوده است، خود در خاطراتش بدون آنکه به عولادجان اشاره کند گفته:«خانه قدیمی و زادگاه من کم کم زمستانها موقع بارش باران و برف سقفش در حال ریزش بود که به میدان خراسان آمدیم و من بیشتر بچه میدان خراسان هستم.
رفیقدوست برخلاف پدرش به کار در میدان سبزه میدان می پردازد.
اولین شغلش جوبداری در حجره حاج رضا ثابت بود و کمی بعد به حجره غلامعباس امانی می رود، غلامعباس برادر ناتنی حاج سعید امانی از زعمای موتلفه و بازار تهران است.
شاید در همین حجره بود که جرقه فعالیتهای سیاسی وی زده شد.
رفیقدوست تحصیلات آنچنانی ندارد و حتی موفق به اخذ دیپلم هم نمی شود:
«در دبیرستان بهبهانی در محله سرچشمه مشغول تحصیل بوده که در سال دوم تحصیل به دلیل فعالیت سیاسی اخراج می‌شود . . . »
🌐
irbr.news
🆔
@irbriefing
8🔥6😁1
[به مناسبت زادروز محسن رفیقدوست امروز نگاهی داریم به این عضوی از بنیانگذاران سپاه و بخش هایی از تحقیقات و‌گزارش‌های منتشر شده درباره وی را مجددا بازنشر می نماییم]
محسن مسگرانی رفیقدوست زادهٔ ۱۳۱۹ در محله عودلاجان و بزرگ شده میدان خراسان تهران است.
پدرش استاد یعقوب آبکار و سماور ساز بود، قدیمی‌های تهران از پدرش بر خلاف او به نیکی یاد می‌کنند، کاسبی بی آزار بود، برخی روایت‌ها هم وجود دارد که خانواده رفیقدوست از یهودیان سمنانی بودند که به علت اذیت و آزار مسلمانان مهاجرت می‌کنند و به جنوب تهران می‌آیند و این بار تصمیم می‌گیرند بر یهودی بودنشان اصرار نورزند و بیانش نکنند.
#محسن_رفیق_دوست ابتدایی را در دبستان رازی در میدان خراسان، خیابان لرزاده گذراند و در دوره راهنمایی در مدرسه بهبهانی در محلهٔ سرچشمه بود که به علت بی انضباطی و شرارت‌های پی در پی از مدرسه اخراج شد و درس را رها کرد، او بعدها مدعی شد به علت فعالیتهای سیاسی از مدرسه اخراج شده فعالیتی که به آتش زدن مغازه ها و شکستن شیشه های بانک و… ختم می‌شد.
#محسن_رفیقدوست در کتاب خاطرات و زندگینامه‌اش ورای اغراق‌ها و دروغگویی‌های بسیار گفته است:«در جریان ملی شدن صنعت نفت از محمد مصدق حمایت کرده‌ ولی وقتی میان مصدق و کاشانی اختلاف می‌افتد به ابوالقاسم کاشانی گرایش پیدا می‌کند.»
این در حالی است که رفیقدوست در زمان ملی شدن صنعت نفت نه یا ده ساله بوده‌.
محسن رفیق‌دوست نیز همچون بسیار دیگر از انقلابیون حاکم در سال ۱۳۴۸ با سعید محسن و محمد حنیف‌نژاد از سران مجاهدین خلق ارتباط یافت و به همراه
#سید_علی_اندرزگو به همکاری با آن‌ها پرداخت.
این همکاری در زمینهٔ تأمین اسلحه و مهمات
#سازمان_مجاهدین_خلق_ایران از لبنان به ایران بود.
رفیقدوست در مرداد ۵۴ دستگیر شد و به اتهام آتش زدن بانک صادرات شعبه عباس آباد و سوختن و مرگ یک کارمند بانک به ۱۵ سال زندان محکوم می‌شود، اما در کمتر از ۶ ماه با عفو آریامهری آزاد می‌شود، در همین دوران زندان است که به
#حزب_موتلفه_اسلامی می‌پیوندد.
در کارنامه رفیق دوست پیش از انقلاب قتل‌های بی‌شماری وجود دارد:«او سال ۱۳۵۳ یک زن به نام شهلا فدایی را به اتهام اینکه کارگر جنسی است می‌کشد اما بعدها مشخص می‌شود خدمتکار رخت شور بوده و در خانه دیگران خدمت می‌کرده.
سال ۱۳۵۵ نیز یک عکاس را به نام حیدر ضرابی در خیابان ژاله با ضربات چاقو میکشد که مدعی بوده ساواکی بوده اما بعدها مشخص می‌شود نه تنها ساواکی نبوده بلکه جاسوس یک گروه چریکی بوده.
#سرداران_دیروز_سرباران_امروز

🌐
irbr.news
🆔
@irbriefing
🤬7🔥2😁1
مشهور ترین قتل و شرارت رفیقدوست قتل یک پاسبان است که او مدعی است از مدیران ساواک بوده و در کتابش شرح دقیق که چگونه فردی که یک پیرمرد روحانی را بر زمین انداخته و به عمامه وی لگد زده که در همان زمان تصمیم به قتل او گرفته: «یک‌شبی که به‌شدت باران می‌آمد، شاید یکی از شب‌هایی بود که توی تهران کمتر آن‌جور باران می‌آید. البته من چند شبی کشیک او را کشیدم با یک چماق حسابی، از ماشین پیاده شد، می‌خواست برود خانه‌اش. من مخفی‌شده بودم و با چماق زدم توی سر این. او افتاد و یک هفت هشت‌تا چماق دیگر هم زدم توی سروکله این و هلش دادم افتاد توی جوی آب و رفتم. فردای آن روز شایع شد که یک جنازه‌ای توی میدان شوش توی آب‌ها پیداشده و ان‌شاءالله خدا قبول کند ...»
بعدها مشخص شد «غلامعلی عبدی» پاسبان کلانتری بهارستان و صاحبخانه آن آخوند بوده که به دنبال ندادن اجاره خانه کارشان به درگیری کشیده بود و وی هرگز کارمند و مدیر ساواک نبوده.

#محسن_رفیقدوست با همین آدمکشی ها بود که در میان دوستان موتلفه‌ای و انقلابی‌اش جایگاه ویژه‌ای پیدا می‌کند تا اینکه «در روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ که قرار بود خمینی به ایران بیاید به پیشنهاد چند عضو کمیته استقبال یک خودروی سواری سنگین وزن شاسی بلند لازم بود تا در جمعیت بتواند عبور کند» او ماموریت پیدا می‌کند بلیزری آماد کند،بلیزری که در واقع هرگز عنوان نمی‌شود مالکش چه کسی بود اما او رانندهٔ خودرویی می‌شود که روح‌الله خمینی را از فرودگاه به تهران بیاورد.

#محسن_رفیق_دوست سپس در مدرسهٔ علوی مسئول آن می‌شود که وجوه نقد و اشیا گرانباهایی را که هنگام بازداشت و یا اعدام نزدشان بوده را نگهداری کند، در بعد از رانندگی برای خمینی، این دومین مقام رسمی‌است که وی از رهبران انقلاب برعهده می‌گیرد، مشخص نیست چه مقدار از این اموال شناسایی و‌صورت‌برداری شده ، اموال و طلا و جواهراتی که کم هم نبوده است.
ادامه دارد…
این سلسله نوشتار را در شبکه های اجتماعی
#ایران_بریفینگ می‌توانید با #سرداران_دیروز_سرباران_امروز  دنبال کنید

🌐
irbr.news
🆔
@irbriefing
🔥63🤬3
محمود علیزاده طباطبایی که این روزها وکالت خانواده هاشمی و بسیاری از زندانیان اصلاح طلب را برعهده دارد از همافران انقلابی آن روزها و از آجودان‌های ستاد نیروی هوایی بوده که در خاطرات خود می‌گوید:« آقای باقرزاده اطلاع داد که قرار است ربیعی را بازداشت کنند اما شنیده او در ستاد با تعداد زیادی محافظ و مسلسل و تفنگ قصد مقاومت دارد، من به ایشان گفتم لازم نیست می‌روم و تیمسار را با خودم می‌آورم گروه ضربت.
دفتر تیمسار در ستاد بود و من آن روزها در دوشان تپه بودم، رفتم و دیدم خبری از محافظ و مسلسل و تفنگ نیست و فقط آجودان ایشان حضور دارد. گفتم می‌خواهم تیمسار را ببینم. ایشان به داخل دفتر تیمسار رفتند و بعد از هماهنگی من را به داخل راهنمایی کردند. بعد از ورود ادای احترام نظامی کردم و گفتم تیمسار احتمالا از گروه ضربت با شما تماس گرفته‌اند و آمده‌ام شما رو ببرم.
تیمسار از روی صندلی بلند شد و نگاهی به دیوار اتاق که عکس فرماندهان نیروی هوایی شاهنشاهی از ابتدای تاسیس روی آن نصب بود کرد و سپس رو به من کرد و گفت: سرکار همافر، ما که تمام شدیم و نیروی هوایی به دست شما افتاد این فرماندهان خائن نبودند و برای خشت خشت نیروی هوایی زحمت کشیدند شما خرابش نکنید. سپس بدون کلامی دیگر از اتاق خارج شد و با هم سوار لندرور شدیم و به گروه ضربت که قصرفیروزه بود رسیدیم آقای باقرزاده و رفیقدوست آماده بودند»
از اینجا به بعد را در خاطرات
#محمد_علی_باقرزاده[رئیس گروه ضربت نیروی هوایی ارتش] می‌توان یافت:«#علیزاده_طباطبایی از همافران انقلابی لجستیکی بود، ربیعی را آوردند، مسلح بود به من که رسید کلتش را تحویل داد لبخندی زد و گفت کجا باید برویم؟ گفتم اول منزلتان،به خانه‌اش که رسیدیم همسرش با چمدان منتظر بود،رفیقدوست شروع به درشتی کرد،آرمین [ #محسن_آرمین ] به او گفت مراقب کلامش باشد،در چمدان همسرش جواهرات و طلا و یک قوطی یک کیلویی روغن نباتی پر سکه طلا بود آقای رفیقدوست همه را داخل خودرو گذاشت و بعد از بازرسی خانه به سمت مدرسه علوی حرکت کردیم»
#امیر_حسین_ربیعی کمتر از دو‌ماه بعد در مدرسه علوی و یا زندان قصر تیرباران شد، اما هرگز تکلیف دارایی‌های ضبط شده وی توسط #محسن_رفیق_دوست مشخص نشد،این فقط یک مورد از صدها مورد موجود و‌ مستند است.
بهرروی
#محسن_رفیقدوست در ماه‌های ابتدایی انقلاب تبدیل می‌شود به یکی از امین‌ترین و نزدیکترین فرد متصل به شورای انقلاب .
ادامه دارد…

🌐
irbr.news
🆔
@irbriefing
🔥61
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روایت یکی از بازداشت‌شدگان سابق؛ در کهریزک چه گذشت؟
مسعود علیزاده از زندانیان سابق در کهریزک در سال ۱۳۸۸ از شکنجه‌ها و خاطراتش از جانباختگان در این زندان می‌گوید.
این گفت‌وگو به مناسبت سالگرد جان‌باختن زندانیان در کهریزک بازنشر می‌شود.
#اردوگاه_مرگ_کهریزک

🌐
irbr.news
🆔
@irbriefing
🤬10🔥1
رفیق دوست که بقول خودش حالا در مدرسه علوی «آچار فرانسه» بوده روزی، بهشتی و مطهری به او اطلاع می‌دهند که خمینی، فرمانی برای تشکیل سپاه زیر نظر دولت موقت صادر کرده‌است و وی باید کارها را رها کند و به آن سپاه بپیوندد:
«احتمالاً نهم اسفند ۱۳۵۷ بود، من در مدرسه علوی کارها را انجام می‌دادم. شهید بهشتی، جلوی پله‌های مدرسه علوی من را صدا کردند. شهید #مرتضی_مطهری، آقای #علی_اکبر_هاشمی_رفسنجانی ، مقام معظم رهبری و آقای موسوی‌اردبیلی نیز حضور داشتند،گفتند الان آقای #حسن_لاهوتی حکم تشکیل سپاه را زیر نظر دولت موقت از امام گرفت. شما کارهای اینجا را رها کن برو به سپاه. گفتم کجا هستند. ایشان گفت که در پادگان عباس‌آباد جمع شده‌اند. من رفتم.
آقایان #محسن_سازگارا، حسن جعفری، علی فرزین، ضرابی، #هاشم_صباغیان ، تهرانچی و #علی_دانش_منفرد آن‌جا بودند. من آن‌ها را می‌شناختم و آن‌ها هم من را گفتم سلام علیکم، سپاه قرار است این‌جا تشکیل شود؟ گفتند که بله. روی کاغذی نوشتم سپاه پاسداران تشکیل شد. یک- محسن رفیقدوست و… «شورای فرماندهی سپاه پاسداران» همانجا انتخاب شد.
‏‌‎دانش‌منفرد به‌عنوان فرمانده سپاه پاسداران انتخاب شد،من مسئول تدارکات،بشارتی مسئول اطلاعات #مرتضی_الویری روابط عمومی شدیم. بقیه هم به ترتیب پستهایی گرفتند.
‏‌‎#محسن_رفیق_دوست در ادامه گفتگوی خود به واحد اطلاعات سپاه پرداخته و می‌گوید: «این بخش سپاه با آمدن #محسن_رضایی کاملاً قدرت گرفت،بچه‌های خوبی جمع شده بودند و با قدرت هم عمل می‌کردند»
از گفته‌های #محسن_رفیقدوست می‌توان نتیجه گرفت حتی پیش از تشکیل سپاه،محسن رضایی و دیگرانی از #سازمان_مجاهدين_انقلاب_اسلامی واحد اطلاعاتی سپاه را تشکیل داده بودند.
اما در مورد روز ورود خمینی به ایران وی در خاطراتش می‌گوید: «باید وسیله‌ای تهیه می‌شد که از «علی مجمع‌الصنایع» (نماینده مجاز فروش خودروهای آمریکایی GM در ایران) ماشینی تهیه کردم، ماشین را از قبل ضدگلوله کرده بودیم، چند روز قبل ماشین را برده بودم در مدرسه رفاه مرحوم مفتح آمد جلو از من پرسید این ماشین را برای حضرت امام تهیه کردی؟ من هم گفتم بله. گفت راننده کیست؟ گفتم هرکسی که شما بگوئید. گفت من الآن می‌روم بالا و پیشنهاد می‌کنم که خود شما راننده باشید، اما به کسی چیزی نگویید»‎
این روایت اگرچه دروغ نیست اما تمام واقعیت هم نیست.
ادامه دارد…

🌐 irbr.new
🆔 @irbriefing
🔥6😁3
رفیقدوست در روز ورود آیت‌الله خمینی به ایران وی مسئول حمل‌ونقل خمینی می‌شود: «باید وسیله‌ای تهیه می‌شد که از «علی مجمع‌الصنایع» (ایشان نماینده مجاز فروش خودروهای آمریکایی GM در ایران بودند) ماشینی تهیه کردیم…
#محسن_رفیق_دوست در ادامه می گوید ماشین را از قبل ضدگلوله کرده بودیم، چند روز قبل ماشین را برده بودم…
شواهد حاکی از آن است #محسن_رضایی و #محسن_سازگارا و احتمالا #علی_محمد_بشارتی در ساختمانی در تهران خیابان جردن، خیابان جانسپاران، پلاک۱۱۵ که پیشتر در اختیار اداره استخدامی #ساواک بود و از اواسط دی ماه تشکیلاتی را سازمان داده بودند، خودروی فوق متعلق به ساواک و مدتها در همین مکان بوده.
روایتی هم هست که این خودرو برای پرویز تدین رئیس اداره کل یکم ساواک بوده است.
نکته اول در رد اظهارات اینکه خودروی فوق را علی مجمع الصنایع که طبیعتا خودروهای صفر کیلومتر شورولت را وارد میکرده این است که وجود خودروی مستعمل در میان خودروهای صفرکیلومتر عجیب و بعید است در نمایندگی‌ فروش‌اش داشته باشد ،ضمن آنکه باورش سخت است آنها در آن فضا توانسته باشند خودرویی را در جایی زره پوش و ضدگلوله کنند.
به جد باید بگوئیم این خودرو، خودروی ساواک است ،اما اینکه رضایی چگونه آن واحد اطلاعاتی را هم در ساختمان ساواک تاسیس کرده کماکان جای سئوال بسیاری دارد.
صرف نظر از خودرو اما همه موارد ما را به آن می‌رساند که گروه اطلاعاتی محسن رضایی دست کم از یکماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و در دل ساواک و‌ در داخل ساختمان اداره کل یکم ساواک تشکیل شده است .
#محسن_رفیقدوست در مورد روزهای پس از ورود خمینی به ایران می‌گوید: «من از ساعتی که از بهشت‌زهرا به مدرسه رفاه آمدم و روز بعدش وقتی امام خیلی محرمانه به مدرسه علوی رفتند و من هم به آنجا منتقل شدم، مسئولیت اداره مدرسه علوی با من بود. روز نوزدهم اتفاقی که افتاد میمون و مبارک بود. بیعت نیروی هوایی اتفاق افتاد که آن باعث شد شب تصمیم بگیرند به مدرسه علوی حمله کنند که ما یک تمهیداتی دیده بودیم که اگر خواستند با تانک بیایند، نتوانند داخل خیابان ایران بیایند.
او سپس به دفع توطئه‌ها و حتی خطر کودتا اشاره می‌کند.
ادامه دارد…
این سلسله نوشتار را در شبکه های اجتماعی #ایران_بریفینگ می‌توانید با #سرداران_دیروز_سرباران_امروز  دنبال کنید.

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔥71
رفیقدوست در مورد روزهای پس از ورود خمینی می‌گوید: «من از ساعتی که از بهشت‌زهرا به مدرسه رفاه آمدم و روز بعدش وقتی امام خیلی محرمانه به مدرسه علوی رفتند و من هم به آنجا منتقل شدم، مسئولیت اداره مدرسه علوی با من بودن
وی به خطراتی که از روز نوزدهم که حضور همافران نیروی هوایی در مدرسه علوی متوجه خمینی بود اشاره میکند و اینکه از آن شب تصمیم می‌گیرند اگر به مدرسه علوی خواستند با تانک بیایند، نتوانند داخل خیابان ایران بیایند.
بعد می گوید:«افراد را با گونی‌های پر از کوکتل مولوتف آماده کردیم، داخل هر گونی هم ۴۰ – ۵۰ تا کوکتل مولوتف قرار داده بودیم که این گونی‌ها را جلوی تانک بریزند و این‌ها منفجر شود و تانک از حرکت بازبماند، اما اولین تانکی که آمد در جوی آب افتاد و درنیامد و خود او راه را بست (این اظهارات وی با توجه به آنکه خودش هم فردی نظامی است عجیب است تانک‌های در اختیار نیروی زمینی
#ارتش_شاهنشاهی و یا #گارد_شاهنشاهی هیچ کدام آن‌گونه نیستند که د جوی کوچک خیابان ایران زمین‌گیر بشوند و در ثانی هیچ تصویر و عکسی هم از این تانک‌ها و یا تانک زمین‌گیر شده منتشرنشده است درواقع تنها یک تانک در میدان فوزیه زمین‌گیر شد.
ماجرای آن تانک هم این است که ساعت ۹ صبح ۲۱ بهمن ۱۳۵۷ به دستور
#ارتشبد_قره_باغی سی تانک نیروی زمینی ارتش به فرماندهی #سرلشگر_ریاحی فرمانده وقت لشکر گارد عازم پادگان نیروی هوایی در دوشان تپه در خیابان تهران پارس می شوند.
بهشتی در مصاحبه‌ای اعلام می‌کند:«شورای انقلاب و آقای بازرگان به قره باغی تماس می‌گیرند و‌ اتمام حجت می‌کنند که مانع حمله گارد به نیروی هوایی شوند، آقای قره باغی اطمینان می‌دهند گارد را منصرف کنند…»
ارتشبد قره باغی در خاطرات خود می نویسد :
« به نخست وزیر تلفن زده، اظهار نمودم : برابر گزارش شخص سپهبد بدره‌ای [فرمانده وقت نیروی زمینی] مخالفین در حدود تهران پارس جلو ستون زرهی اعزامی را گرفته ، ضمن تیراندازی تعدادی از ارابه های جنگی را آتش زدند . سرلشگر ریاحی فرمانده ستون اعزامی هم تیر خورده است.»
کتاب اعترافات ژنرال ، خاطرات ارتشبد
#عباس_قره_باغی -نشر نی تهران ۱۳۶۵ صفحه ۳۲۴
در همین ساعات است که سرلشگر ریاحی که هنوز مشخص نیست چگونه درون تانک تیرخورده است به بیمارستان جرجانی منتقل می شود و درحالی که تیر فقط به کتف راست وی اصابت کرده بود فوت می کند.

🌐
irbr.news
🆔
@irbriefing
🔥72
رفیقدوست اگر چه از مرگ مشکوک #سرلشگر_ریاحی و #سپهبد_بدره_ای نمی‌گوید اما در بخش‌های گذشته دانستیم که سپهبد بدره ای که بجای #ارتشبد_اویسی که از کشور خارج شده بود به عنوان فرمانده نیروی زمینی منسوب شده بود در همان ساعاتی که تانک ها از تهرانپارس عازم ستاد نیروی هوایی بودند تمام فرماندهان ارتش را در یک جلسه تهدید و‌ اعلام می‌کند ارتش باید تا آخرین لحظه به سلطنت وفادار باشد درغیر اینصورت با تکاوران ارتش تک تک فرماندهان خائن را خواهد کشت.
وی اما ساعتی بعد از جلسه در اتاق کارش در ستاد نیروی زمینی ارتش توسط یک مستشار و ژنرال آمریکایی و یک درجه دار ایرانی که به روایتی گفته می‌شود #صیاد_شیرازی بوده ترور می‌شود.
بلافاصله پس از ترور و‌ مرگ #عبدالعلی_بدره_ای و ریاحی ارتش اعلام بی طرفی میکنه و در فاصله کمی، حکومت شاهنشاهی در ایران به اتمام میرسد.
#محسن_رفیقدوست در مورد این لحظات می‌گوید: «۲۱ بهمن نظام ساقط شد؛ یعنی همان ساعتی که اعلام کردند حکومت‌نظامی در ساعت ۴ است، نظام ساقط‌شده بود. امام هم اعلام کرد بگویید حکومت‌نظامی نیست.
اما واقعیت اینجاست نه ارتش و نه گارد نه در نظر داشت اقدام نظامی و حکومت نظامی برقرار کند نه تمایل داشت و توانش را و در واقع انقلابیون در بی عملی ارتش به پیروزی رسیدند نه اقدامات دفاعی و تلاش امثال رفیقدوست.
اولین کسی که گرفتند و آوردند فرماندار نظامی تهران و فرمانده نیروی زمینی که یک نفر بود آوردند و نام او سپهبد #مهدی_رحیمی بود.
ساعت ۱۱ شب او را گرفتند و تحویل ما دادند. بقیه را از ۲۲ بهمن شروع کردند به گرفتن و آوردند، ولی او را آن شب آوردند در همان پشت بام رفاه اعدام کردم»
با پیروزی انقلاب کار #محسن_رفیق_دوست می‌شود شناسایی و بازداشت افراد مؤثر در نظام پهلوی و اعدام آن‌ها در پشت‌بام مدرسه رفاه او در این مورد می‌گوید: «اولین اعدامی رحیمی بود، رحیمی در کفر خودش صادق بود.
رحیمی یکی از همان ۴ نفری بود که ۴-۳ روز بعد از پیروزی انقلاب در پشت‌بام مدرسه رفاه اعدام شد. خیلی جدی گفت جنگی بین ما و شما بود و شما پیروز شدید، ما را هم می‌کشید. آن روز که حکم اعدام او صادر شد و به پشت‌بام می‌بردم ، خواهش کرد چشمان و دستان او را نبندیم و ما هم همین کار را کردیم»
اعدام‌ها که تمام شد اصلی ترین کار رفیقدوست آغاز می‌شود یعنی همان تملک اموال و دارایی‌های بی‌حساب وابستگان پهلوی…

🌐 irbr.news
🆔 @irbriefing
🔥6🤬21👍1