📄نگاهی بر جریانات آزادىخواهانه پس از سقوط دولت ساسانیان [۱-٢]
بیدادگری و ستمکارىهای حکومت های اسلامی، ایرانیان را بر آن داشت که برای رهایىاز تحمیلات ناروا و اهانتهای بیشمار، مردانه قیام کنند و اساس این حکومت جابر را از بیخ و بن برکنند. نهضت ایرانیان، از همان عهد اُموی آغاز شد و دنباله آن به دوره های بعد کشید، تا اینکه در قرن سوم هجری به حد شدّت خودرسید. از آن پس هم حس کینه توزی و انتقامجویى گاهی به آشکار و گاهی پنهان در روح ایرانیان جایگزین بود و هر دوره به اقتضاىوقت به شکلىمخصوص نمایان میشد:
❃نهضت ایرانیان گاه به صورت جنگ و خونریزى و گاهی به صورت تدبیر و حیله های سیاسىو یک چند به شکل مناظرات ادبی و مشاجرات علمی دیده میشد، ولىبه هر صورتکه بود هدف واحد مقدسی پیروی میشد که عبارت بود از مخالفت و برانداختن سیادت دولت متجاوز اسلامی که در این راه هدف همه به تأسیس حکومت های ملّی مستقل میل داشت.
❃قیام ایرانیان بر ضدّ دستگاه خلافت اسلامی، نخست به صورت نهضت ادبی ظاهر گشت و شاعران تازیگوی ایرانی در آثار خود، مفاخرت بر عرب آغاز کردند و خاندان یسارنسائی از این لحاظ در عصر بنی امیه شهرت داشت، از فرزندان یسار؛ اسماعیل، محمد و ابراهیم در مورد ایران سخت متعصّب و نسبت به عرب دشمن و بدخواه و کینه جو بودند. گذشته از فرزندان یسار و بسیاری دیگر ... جنبش ایرانیان حتی در میان اعراب نیز منتشر گردیده بود رماح بن یزید، از شاعران متغزل معروف عصر بنی امیه و اوایل دولت عباسی است نسبت خود را از طرف مادر فارسی: { انا ابن ابی سلمی و جدی ظالم/ و امی حصان اعجم اخلصتها الاعاجم} ذکر کرده و بدین جهت افتخار نموده است با این حال دولت اسلامی به هروسیله که ممکن میبود، این صداها را خاموش و گلوی صاحبان این نغمه های آزادی را با سرپنجه خشم و کین میفشرد.
❃اینجا لازم به ذکر است خاطرنشان کنیم "مفاخرت بر اعراب" در آن دوران به معنای ضدیت با نژاد عربی در اندیشه ایرانی نبوده چرا که ایرانیان صدها سال با اعراب در کنار یکدیگر زیسته و تجارت کرده بودند فلذا ریشه این مفاخرت بیشتر به رفتار و منش حکومت "بنی امیه" در امر کشور داری بازگشت میکند که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.....
#جنبش_ملی #آزادی #ایرانیان #اسلام #بنی_امیه #شعرا #ساسانیان #پس_از_سقوط
🏴@ISLIE
بیدادگری و ستمکارىهای حکومت های اسلامی، ایرانیان را بر آن داشت که برای رهایىاز تحمیلات ناروا و اهانتهای بیشمار، مردانه قیام کنند و اساس این حکومت جابر را از بیخ و بن برکنند. نهضت ایرانیان، از همان عهد اُموی آغاز شد و دنباله آن به دوره های بعد کشید، تا اینکه در قرن سوم هجری به حد شدّت خودرسید. از آن پس هم حس کینه توزی و انتقامجویى گاهی به آشکار و گاهی پنهان در روح ایرانیان جایگزین بود و هر دوره به اقتضاىوقت به شکلىمخصوص نمایان میشد:
❃نهضت ایرانیان گاه به صورت جنگ و خونریزى و گاهی به صورت تدبیر و حیله های سیاسىو یک چند به شکل مناظرات ادبی و مشاجرات علمی دیده میشد، ولىبه هر صورتکه بود هدف واحد مقدسی پیروی میشد که عبارت بود از مخالفت و برانداختن سیادت دولت متجاوز اسلامی که در این راه هدف همه به تأسیس حکومت های ملّی مستقل میل داشت.
❃قیام ایرانیان بر ضدّ دستگاه خلافت اسلامی، نخست به صورت نهضت ادبی ظاهر گشت و شاعران تازیگوی ایرانی در آثار خود، مفاخرت بر عرب آغاز کردند و خاندان یسارنسائی از این لحاظ در عصر بنی امیه شهرت داشت، از فرزندان یسار؛ اسماعیل، محمد و ابراهیم در مورد ایران سخت متعصّب و نسبت به عرب دشمن و بدخواه و کینه جو بودند. گذشته از فرزندان یسار و بسیاری دیگر ... جنبش ایرانیان حتی در میان اعراب نیز منتشر گردیده بود رماح بن یزید، از شاعران متغزل معروف عصر بنی امیه و اوایل دولت عباسی است نسبت خود را از طرف مادر فارسی: { انا ابن ابی سلمی و جدی ظالم/ و امی حصان اعجم اخلصتها الاعاجم} ذکر کرده و بدین جهت افتخار نموده است با این حال دولت اسلامی به هروسیله که ممکن میبود، این صداها را خاموش و گلوی صاحبان این نغمه های آزادی را با سرپنجه خشم و کین میفشرد.
❃اینجا لازم به ذکر است خاطرنشان کنیم "مفاخرت بر اعراب" در آن دوران به معنای ضدیت با نژاد عربی در اندیشه ایرانی نبوده چرا که ایرانیان صدها سال با اعراب در کنار یکدیگر زیسته و تجارت کرده بودند فلذا ریشه این مفاخرت بیشتر به رفتار و منش حکومت "بنی امیه" در امر کشور داری بازگشت میکند که در ادامه به بررسی آن خواهیم پرداخت.....
#جنبش_ملی #آزادی #ایرانیان #اسلام #بنی_امیه #شعرا #ساسانیان #پس_از_سقوط
🏴@ISLIE
Telegram
📎
Forwarded from پیوست
📄نگاهی بر آزادىخواهان پس از سقوط دولت ساسانیان [۱-٩] | اسماعیل بن یسارنسائی
❃نخستین اقدام آزادیخواهانه ایرانیان -همانطور که قبلتر نیز اشاره کردیم- جنبش ادبی بود. همچنانکه عرب، به شعر و ادب و حفظ انساب مباهات میکرد، ایرانیان نیز شروع به سرودن شعر عربىکردند و فخر به انساب را در اشعار خود جاىدادند، چنانچه حماسیات شعرای ایرانی به زبان تازى، از جمله دلکش ترین آثار فکر ایرانى و نماینده حسیات عالى وطن پرستی ایرانیان آن روزگار است. در این بین نخستین کسى که این صدا را بلند کرد و قائد نهضت ادبىایرانیان در عصر بنىامیه به شمار آمد، اسماعیل فرزند یسار نسائی{متوفی ۱۱۵ هجری} بود.
❃ابوالفرج اصفهانی روایت میکند: [(...) اسماعیل بن یسار گفت: ما مروان را دشمن میداریم، زنم مطلقه باد اگر دروغ بگویم که؛ مادرم همه روز بامداد به جای نیایش و تسبیح، مروان را لعن میکند؛ و به پدرم به هنگام سپردن جان گفتند، بگو: (لااله الاالله) گفت: (خدا مروان لعنت کند) و محض رضای خدا نفرین را عوض کلمه توحید به زبان آورد زیرا لعن مروان را مانند کلمه توحید میدانست.] این خود نمونه اىاز احساس ایرانیان نسبت به حکومت اسلامی وقت بود و بر این قیاس، نوع ایرانیان در آن زمان، حکام و خلفای اسلامی-اموی- را دشمن مىداشتند و در نتیجه نخستین جنبش خود را به صورت مفاخرت برعرب آشکار ساختند. حکومت وقت به هر وسیله که میشد این صداهای حق طلبانه را با قهر و فشار و آزار خاموش مىکردند و گلوی صاحبان این نغمه ها را بیرحمانه مىفشردند. چنانچه اسماعیل و برادرانش محمد و ابراهیم که هر سه شاعر و دارای غرور ملی بودند: همواره با بیچارگی زندگى مىکردند و مصون از تعقیب و تعذیب خلافت اسلامی نبودند.
❃ابوالفرج مىنویسد: [روزی اسماعیل بن یسار، بر هشام بن عبدالملک وارد شد و این قصیده را که در مفاخر نسبی خود سروده بود و دلایل مجد و عظمت ایران را دربرداشت، براىاو خواند: {انی ما عودی بذی خور / عندالحافظ و لاحوضی بمهدوم \ اصلی کریم و مجدی لایقاس به \ و لی لسان کحدالسیف مسموم \ احمی به مجد اقوام ذوی حسب \ من کل قوم بتاج المل» معموم \ جحاجح سادة بلج مرازبةجرد عتاق مسامیح مطاعیم \ من مثل کسری و سابورالجنود معا \ و الهرمزان لفخر او لتعظیم ....}
#ترجمه_شعر:(...) کسی قادر نیست جایگاه و منزلم را ویران کند نژادمن نیکو و عظمت قوم من با مفاخر اقوام دیگر قابل مقایسه نیست، زبانی دارم که مانند شمشیر زهرآگین است و با همین زبان از عظمت ملت خودکه سراسر کرامت است دفاع مىکنم و پادشاهىرا که همه تاجدار و کشورگشا هستند با زبان حفظ میکنم. آنها کریم و آقا، سفیدرو و مرزبان ، نجیب و چابک، سخی و مهمان نواز بودند، آیا کسی در عظمت و مفاخرت مانند خسرو و شاپور لشکر کش و هرمزان هست؟ آنها به هنگام ستیز اگر حمله کنند به سان شیران لشکرند. آنجاست که اگر بپرسىبه تو خبر دهند که دارای اصل و نژادی هستیم که عزت تمام نژاد هارو پایمال کرده است.
❃ هشام از شنیدن این اشعار به خشم شد و گفت: (بر من مفاخرت مىکنی و مدایح و مناقب نیاکان خویش را در حضور من مىخوانی؟) پس فرمان داد که اورا در برکه اى انداختند به طوری که نزدیک بود خفه شود؛ آنگاه امر کرد وی را بیرون کشیدند و به حجاز تبعیدش کردند. اسماعیل بن یسار، مانند این اشعار همه جا مىسرود و بدون پروا، شرافت حسب و نسب خود را ذکر مىکرد و آشکارا عرب را تحقیر مىنمود. ابوالفرج در مورد او مىنویسد: [انه کان مبتلی بالعصبیه العجم والفخر بهم فکان لایزال مضروبا، محروما، مطرودا (اغانی ج۴؛ص۱٢۱] -
◼️ترجمه: { اسماعیل به تعصب و ایراندوستی و تفاخر و مباهات بر ایرانیان مشهور بود، تفاخر او موجب آوارگی و ضرب و طرد او (توسط حکومت اسلامی) شده بود }
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #اسماعیل #اسماعیل_بن_یسار_نسائی
🏴@ISLIE
❃نخستین اقدام آزادیخواهانه ایرانیان -همانطور که قبلتر نیز اشاره کردیم- جنبش ادبی بود. همچنانکه عرب، به شعر و ادب و حفظ انساب مباهات میکرد، ایرانیان نیز شروع به سرودن شعر عربىکردند و فخر به انساب را در اشعار خود جاىدادند، چنانچه حماسیات شعرای ایرانی به زبان تازى، از جمله دلکش ترین آثار فکر ایرانى و نماینده حسیات عالى وطن پرستی ایرانیان آن روزگار است. در این بین نخستین کسى که این صدا را بلند کرد و قائد نهضت ادبىایرانیان در عصر بنىامیه به شمار آمد، اسماعیل فرزند یسار نسائی{متوفی ۱۱۵ هجری} بود.
❃ابوالفرج اصفهانی روایت میکند: [(...) اسماعیل بن یسار گفت: ما مروان را دشمن میداریم، زنم مطلقه باد اگر دروغ بگویم که؛ مادرم همه روز بامداد به جای نیایش و تسبیح، مروان را لعن میکند؛ و به پدرم به هنگام سپردن جان گفتند، بگو: (لااله الاالله) گفت: (خدا مروان لعنت کند) و محض رضای خدا نفرین را عوض کلمه توحید به زبان آورد زیرا لعن مروان را مانند کلمه توحید میدانست.] این خود نمونه اىاز احساس ایرانیان نسبت به حکومت اسلامی وقت بود و بر این قیاس، نوع ایرانیان در آن زمان، حکام و خلفای اسلامی-اموی- را دشمن مىداشتند و در نتیجه نخستین جنبش خود را به صورت مفاخرت برعرب آشکار ساختند. حکومت وقت به هر وسیله که میشد این صداهای حق طلبانه را با قهر و فشار و آزار خاموش مىکردند و گلوی صاحبان این نغمه ها را بیرحمانه مىفشردند. چنانچه اسماعیل و برادرانش محمد و ابراهیم که هر سه شاعر و دارای غرور ملی بودند: همواره با بیچارگی زندگى مىکردند و مصون از تعقیب و تعذیب خلافت اسلامی نبودند.
❃ابوالفرج مىنویسد: [روزی اسماعیل بن یسار، بر هشام بن عبدالملک وارد شد و این قصیده را که در مفاخر نسبی خود سروده بود و دلایل مجد و عظمت ایران را دربرداشت، براىاو خواند: {انی ما عودی بذی خور / عندالحافظ و لاحوضی بمهدوم \ اصلی کریم و مجدی لایقاس به \ و لی لسان کحدالسیف مسموم \ احمی به مجد اقوام ذوی حسب \ من کل قوم بتاج المل» معموم \ جحاجح سادة بلج مرازبةجرد عتاق مسامیح مطاعیم \ من مثل کسری و سابورالجنود معا \ و الهرمزان لفخر او لتعظیم ....}
#ترجمه_شعر:(...) کسی قادر نیست جایگاه و منزلم را ویران کند نژادمن نیکو و عظمت قوم من با مفاخر اقوام دیگر قابل مقایسه نیست، زبانی دارم که مانند شمشیر زهرآگین است و با همین زبان از عظمت ملت خودکه سراسر کرامت است دفاع مىکنم و پادشاهىرا که همه تاجدار و کشورگشا هستند با زبان حفظ میکنم. آنها کریم و آقا، سفیدرو و مرزبان ، نجیب و چابک، سخی و مهمان نواز بودند، آیا کسی در عظمت و مفاخرت مانند خسرو و شاپور لشکر کش و هرمزان هست؟ آنها به هنگام ستیز اگر حمله کنند به سان شیران لشکرند. آنجاست که اگر بپرسىبه تو خبر دهند که دارای اصل و نژادی هستیم که عزت تمام نژاد هارو پایمال کرده است.
❃ هشام از شنیدن این اشعار به خشم شد و گفت: (بر من مفاخرت مىکنی و مدایح و مناقب نیاکان خویش را در حضور من مىخوانی؟) پس فرمان داد که اورا در برکه اى انداختند به طوری که نزدیک بود خفه شود؛ آنگاه امر کرد وی را بیرون کشیدند و به حجاز تبعیدش کردند. اسماعیل بن یسار، مانند این اشعار همه جا مىسرود و بدون پروا، شرافت حسب و نسب خود را ذکر مىکرد و آشکارا عرب را تحقیر مىنمود. ابوالفرج در مورد او مىنویسد: [انه کان مبتلی بالعصبیه العجم والفخر بهم فکان لایزال مضروبا، محروما، مطرودا (اغانی ج۴؛ص۱٢۱] -
◼️ترجمه: { اسماعیل به تعصب و ایراندوستی و تفاخر و مباهات بر ایرانیان مشهور بود، تفاخر او موجب آوارگی و ضرب و طرد او (توسط حکومت اسلامی) شده بود }
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #اسماعیل #اسماعیل_بن_یسار_نسائی
🏴@ISLIE
Telegram
📎
Forwarded from پیوست
📄نگاهی بر آزادىخواهان پس از سقوط دولت ساسانیان [٢-٩] | بشار بن برد طخارستانی
❃ بشاربن برد بن یرجوخ از مردم طخارستان و از بزرگان شعرای تازیگوی سده دوّم هجری است. ابن قتیبه اورا از موالی بنی عقیل مىداند و کنیه اورا ابومعاذ و لقبش را مرعث ذکر مىکند و اورا در زمره زندیقان مىشمارد. [هو مولی لبني غقيل ويقال مولی لبنی سدوس ویکنی ابامعاذ و یلقب المرعث و المرعث الذی جعل فی اذنیه الرعاث و هی قرطه و یرمی بالزندقه] درباره مرگ او گویند: چون وی را به زندقه منسوب کردند، به فرمان مهدی عباسی و به وسیله حمدویه صاحب الزنادقه ٧۰ تازیانه به او زده شد که بر اثر همین ضرب دارفانی وداع گفت. [أمرالمهدی عبدالجبار صاحب الزنادقه فضرب بشارا، ...]
❃ وی آتش را که عنصری محترم نزد ایرانیان بود بر خاک که عنصر مقدس مسلمین است برتری میداد و در اشعاری ابلیس را نیز بر آدم چنین برتری میدهد: [ ابلیس خیرمن ابیکم آدم / فتنبهوا یا معشرالفجار /ابلیس من نار و آدم طینه / والارض لاتمسوا سموالنار] بشار قصاید و اشعار بسیاری در مدح ایرانیان و تفضیل عجم بر عرب و مذمت حکومت اسلامی سروده که اغلب آنها توسط حکومت وقت از میان رفته و تنها مختصری از دیوان وی در کتاب وفیات الاعیان و الاغانی دیده میشود. با این حال بشار به ایرانی بودن خود افتخار مىکرد و درحقیقت مبارزه اسماعیل ابن یسار نسائی را دنبال مىنمود. وی در هجو و مذمت فردی که خود را بر ایرانیان برتری میداد چنین میگوید: [أحین کسیت بعدالعری خزا/ ونادمت الکرام علی العقار(....)تریغ بخطبه کسرالموالی/وینسیک المکارم فی ولغ الاطار/ وتغدو للقنافذ تدریها/ ولم تعقل بدراج الدیار (...)]
◼️ترجمه شعر:[ آنگاه که پس ازلختی و برهنگی خز پوشیدی و با آزادگان در باده گساری ندیم و جلیس شدی، اصل خود را فراموش کردی، و آغاز تفاخر با آزادگان نمودی. ای شبان زاده! تورا همین ننگ و خسران بس باشد. با حیله و نیرنگ مىخواهی عظمت موالی را درهم شکنی، در حالی که شکار موش مکرمت و نیکی را از یاد تو برده است. تو با سگ در یک ظرف آب مینوشیدی و هنگام بامداد به شکار خارپشتان مىپرداختی، و عقلت به شکار دراج نمىرسید پوشش تو باد شمال و کارت بزچرانی و گله دارىدر بیابان فقر بود]
❃ بشار، هموطنان ایرانی خودرا به ترک موالات و پیوستگی با اعراب و بازگشت به ملیت خود دعوت و تشویق مىکرد، چنانچه ابوالفرج اصفهانی مىنویسد: {مردی از بنىزید به او گفت: ای بشار تو مارا کوچک میکنی و موالی را بر ما میشورانی که ترک ولاء ما بگویند و به اصل و نسب ایرانی خود برگردند، در حالی که تو خود نژاد پاک و اصلی معروف نداری. بشار گفت: به خدا سوگند، نژاد من از زر ناب پاکتر و بهتر است و اصلم از کردار نیکان و پرهیزکاران پاکیزه تر است. روی زمین سگی نیست که آرزوی پیوستن به نژاد تورا داشته باشد.} وی را سرانجام پس از سالها تلاش و کوشش برای بازگرداندن هویت و غرور ایرانی در سال ۲۱۶ ه.ق به اتهام زندقه به ضرب تازیانه به قتل رساندند.
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #بشار #بشار_بن_برد_طخارستانی
🏴@ISLIE
❃ بشاربن برد بن یرجوخ از مردم طخارستان و از بزرگان شعرای تازیگوی سده دوّم هجری است. ابن قتیبه اورا از موالی بنی عقیل مىداند و کنیه اورا ابومعاذ و لقبش را مرعث ذکر مىکند و اورا در زمره زندیقان مىشمارد. [هو مولی لبني غقيل ويقال مولی لبنی سدوس ویکنی ابامعاذ و یلقب المرعث و المرعث الذی جعل فی اذنیه الرعاث و هی قرطه و یرمی بالزندقه] درباره مرگ او گویند: چون وی را به زندقه منسوب کردند، به فرمان مهدی عباسی و به وسیله حمدویه صاحب الزنادقه ٧۰ تازیانه به او زده شد که بر اثر همین ضرب دارفانی وداع گفت. [أمرالمهدی عبدالجبار صاحب الزنادقه فضرب بشارا، ...]
❃ وی آتش را که عنصری محترم نزد ایرانیان بود بر خاک که عنصر مقدس مسلمین است برتری میداد و در اشعاری ابلیس را نیز بر آدم چنین برتری میدهد: [ ابلیس خیرمن ابیکم آدم / فتنبهوا یا معشرالفجار /ابلیس من نار و آدم طینه / والارض لاتمسوا سموالنار] بشار قصاید و اشعار بسیاری در مدح ایرانیان و تفضیل عجم بر عرب و مذمت حکومت اسلامی سروده که اغلب آنها توسط حکومت وقت از میان رفته و تنها مختصری از دیوان وی در کتاب وفیات الاعیان و الاغانی دیده میشود. با این حال بشار به ایرانی بودن خود افتخار مىکرد و درحقیقت مبارزه اسماعیل ابن یسار نسائی را دنبال مىنمود. وی در هجو و مذمت فردی که خود را بر ایرانیان برتری میداد چنین میگوید: [أحین کسیت بعدالعری خزا/ ونادمت الکرام علی العقار(....)تریغ بخطبه کسرالموالی/وینسیک المکارم فی ولغ الاطار/ وتغدو للقنافذ تدریها/ ولم تعقل بدراج الدیار (...)]
◼️ترجمه شعر:[ آنگاه که پس ازلختی و برهنگی خز پوشیدی و با آزادگان در باده گساری ندیم و جلیس شدی، اصل خود را فراموش کردی، و آغاز تفاخر با آزادگان نمودی. ای شبان زاده! تورا همین ننگ و خسران بس باشد. با حیله و نیرنگ مىخواهی عظمت موالی را درهم شکنی، در حالی که شکار موش مکرمت و نیکی را از یاد تو برده است. تو با سگ در یک ظرف آب مینوشیدی و هنگام بامداد به شکار خارپشتان مىپرداختی، و عقلت به شکار دراج نمىرسید پوشش تو باد شمال و کارت بزچرانی و گله دارىدر بیابان فقر بود]
❃ بشار، هموطنان ایرانی خودرا به ترک موالات و پیوستگی با اعراب و بازگشت به ملیت خود دعوت و تشویق مىکرد، چنانچه ابوالفرج اصفهانی مىنویسد: {مردی از بنىزید به او گفت: ای بشار تو مارا کوچک میکنی و موالی را بر ما میشورانی که ترک ولاء ما بگویند و به اصل و نسب ایرانی خود برگردند، در حالی که تو خود نژاد پاک و اصلی معروف نداری. بشار گفت: به خدا سوگند، نژاد من از زر ناب پاکتر و بهتر است و اصلم از کردار نیکان و پرهیزکاران پاکیزه تر است. روی زمین سگی نیست که آرزوی پیوستن به نژاد تورا داشته باشد.} وی را سرانجام پس از سالها تلاش و کوشش برای بازگرداندن هویت و غرور ایرانی در سال ۲۱۶ ه.ق به اتهام زندقه به ضرب تازیانه به قتل رساندند.
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #بشار #بشار_بن_برد_طخارستانی
🏴@ISLIE
Telegram
📎
Forwarded from پیوست
📄نگاهی بر آزادىخواهان پس از سقوط دولت ساسانیان [٣-٩] | ابونواس حکمی
❃حسن بن هانی حکمی معروف به "ابونواس" در اهواز به دنیا آمد، وی از شعرای مشهور عصر عباسیان است که در لهو و لعب اسراف میکرد تا جایی که "شاعرالخمره" لقب یافت. او در سرودن غزل مهارت فراوان داشت، چنانکه در وصف محبوبه خود گوید: [للحسن فی وجناته بدع/ ماان یمل الدرس قاریها-|ترجمه|: در چهره او از زیبایی ها بدایعی وجود دارد که خواننده آنها از تلقی درس این حسن خسته و ملول نمىشود.] ابونواس نقش مهمی در انتقال اسلوب آوازها و نغمات قدیم ایران به عرب در دوره عباسیان دارد و بدین صورت عنصر مهمی جهت حفظ ادبیات ایرانی در دوران پس از سقوط محسوب میگردد.
❃دکتر دیل مک گاون میگوید: [داستاني از امامي گفته ميشود كه آغاز به خواندن قرآن در مسجدي ميكند. هنگامي كه امام به اين خط ميرسد، «اي كافران!» #ابونواس ندا ميزند «بله، جانم!» اين سخن اثر خودش را گذاشت. يك آدم بيسروپاي خشمگين او را كشان كشان به محكمه برد.] ابوالعلا معری مىگوید: "صاحب کتاب الورقه از جماعتی از شاعران نام برده است که در طبقه ابونواس و دیگرانی که مثل بوده اند، قرار دارند و آنها را جزء زنادقه دانسته است" با این حال ابونواس با اینکه فریاد آزادىخواهی را سرمیداد و چندین بار به اتهام زندقه زندانی شد، لکن هرگز مراتب احتیاط را رها نکرد و حتی در اینباره چنین سروده است:([هذا زَمانُ القُرودِ فَاخضَع / وَکُن لهم سامعا مطیعا.]-|ترجمه|: این روزگار بوزینگان است، خضوع پیشه دار و از ایشان بشنو و اطاعت کن..)
❃احمد امین مىنویسد: [ابونواس در مورد ایرانیها متعصب بود؛ ابوعبیده را بر اصمعی مقدم میداشت] ابوعبیده از آزادىخواهان و بزرگان علمی قرن ٣هجری بود و کتابهای زیادی در مذمت اعراب مىنوشت و رقیب اصمعی محسوب میگردید که دفاع ابونواس در مورد او پرده از تفکرات و امیال ابونواس در جهت احیای شکوه و تمدن ایرانی برمیدارد. همینطور ابونواس در جهت شناساندن تمدن ایران به ایرانیان و نشان دادن عظمت گذشته اشعار بسیاری سروده است وی در قصیده ای به مقایسه بین تمدن ایران و اعراب میپردازد و چنین به ایرانیان افتخار میکند: ([اَلم ترما بنی کسری / وسابور لمن غبرا]-|ترجمه|:آیا نمىبینی که کسری و شاپور برای گذشتگان چه چیزها ساختند؟) سپس تا آنجا پیش میرود که در پایان قصیده تمامی اعراب بیابانی، چه زن و چه مرد را سرزنش و نکوهش میکند. شعر او بر عشق و علاقه اش به تاریخ ایرانیان و تمدن درخشان آن دلالت دارد و نمودار تنفر او نسبت به زندگی بیابانی است که شاعران قدیم به آن افتخار میکردند و درباره آن شعر مىسرودند. به عنوان نمونه قصیده زیر را میتوان شاهد آورد:
◼️([عاج الشقی علی رسم یسائله/وعجت أسال عن خمّاره البلد/لایرقی الله عینی من بکی حجرا/ ولاشقی وجد من یصبو الی وتد / قالوا ذکرت دیارالحی من أسد/لادر درک! قل لی من بنواسد/ و من تمیم و مندقیس و اخوتهم/ لیس الا عاریب عندالله من احد]-| #ترجمه|: آن شاعر نگون بخت تمایل دارد از ویرانه خانه یار سخن بگوید. و من تمایل دارم که از مىفروش شهر سخن برانم / خداوند اشک چشمی را که به خاطر یک سنگ گریه مىکند خشک نسازد و اندوه کسىرا که به میخ چادر و خیمه عشق میورزد شفا ندهد / گفتند که از سرزمین بنىاسد سخن رانده ای! خدا خیرت ندهد. به من بگو بنىاسد کیست؟/ قبایل تمیم و قیس و دیگر قبایل هم پیمان آنها به چه مىارزند. اصلا کل عرب ها نزد خداوند به چیزی نمىارزند.)
❃از دیگر قصایدی که دلالت برتمایل او به فرهنک ایرانى و عدم علاقه به فرهنگ عربی دارد قصیده ای بائیه است که در آن چنین مىگوید: [دع الاطلال تسفیها الجنوب/وتنبلی عهد جدتها الخطوب/وخل لراکب الوجناء ارضا/تخب بها النجیبه و النجیب/ ......| #ترجمه|:( آثار بجامانده از خانه یار را رها کن تا باد جنوب آنرا بپوشاند و حوادث روزگار کهنه اش گرداند. و راه شتر سواری را بازگذار تا شتران در آن سریع حرکت کنند. آنجا سرزمینی است که گیاه آن بته و خار است و بیش ترین شکار أن کفتار و گرگ ! زندگی کردن و خوشگذرانی را از عرب یادمگیر چون زندگی آنها یک زندگی خشک و خالی است) سپس زندگی اعراب را به زندگی باصفای ایرانیان چنین مقایسه میکند: [فهذا العیش لاخیم البوادی/ وهذا العیش لااللبن الحلیب/فأین البدو من ایوان الکسری/و أین من المیادین الزروب]
◾️این زندگی واقعىاست نه خیمه هاىبیابان و این زندگی آرمانی است نه دوغ و شیر. عرب بیابان گرد کجا و ایوان کسری کجا، میدان هاىشهر کجا و آغل چهارپایان کجا
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #ابونواس #ابونواس_حکمی
🏴@ISLIE
❃حسن بن هانی حکمی معروف به "ابونواس" در اهواز به دنیا آمد، وی از شعرای مشهور عصر عباسیان است که در لهو و لعب اسراف میکرد تا جایی که "شاعرالخمره" لقب یافت. او در سرودن غزل مهارت فراوان داشت، چنانکه در وصف محبوبه خود گوید: [للحسن فی وجناته بدع/ ماان یمل الدرس قاریها-|ترجمه|: در چهره او از زیبایی ها بدایعی وجود دارد که خواننده آنها از تلقی درس این حسن خسته و ملول نمىشود.] ابونواس نقش مهمی در انتقال اسلوب آوازها و نغمات قدیم ایران به عرب در دوره عباسیان دارد و بدین صورت عنصر مهمی جهت حفظ ادبیات ایرانی در دوران پس از سقوط محسوب میگردد.
❃دکتر دیل مک گاون میگوید: [داستاني از امامي گفته ميشود كه آغاز به خواندن قرآن در مسجدي ميكند. هنگامي كه امام به اين خط ميرسد، «اي كافران!» #ابونواس ندا ميزند «بله، جانم!» اين سخن اثر خودش را گذاشت. يك آدم بيسروپاي خشمگين او را كشان كشان به محكمه برد.] ابوالعلا معری مىگوید: "صاحب کتاب الورقه از جماعتی از شاعران نام برده است که در طبقه ابونواس و دیگرانی که مثل بوده اند، قرار دارند و آنها را جزء زنادقه دانسته است" با این حال ابونواس با اینکه فریاد آزادىخواهی را سرمیداد و چندین بار به اتهام زندقه زندانی شد، لکن هرگز مراتب احتیاط را رها نکرد و حتی در اینباره چنین سروده است:([هذا زَمانُ القُرودِ فَاخضَع / وَکُن لهم سامعا مطیعا.]-|ترجمه|: این روزگار بوزینگان است، خضوع پیشه دار و از ایشان بشنو و اطاعت کن..)
❃احمد امین مىنویسد: [ابونواس در مورد ایرانیها متعصب بود؛ ابوعبیده را بر اصمعی مقدم میداشت] ابوعبیده از آزادىخواهان و بزرگان علمی قرن ٣هجری بود و کتابهای زیادی در مذمت اعراب مىنوشت و رقیب اصمعی محسوب میگردید که دفاع ابونواس در مورد او پرده از تفکرات و امیال ابونواس در جهت احیای شکوه و تمدن ایرانی برمیدارد. همینطور ابونواس در جهت شناساندن تمدن ایران به ایرانیان و نشان دادن عظمت گذشته اشعار بسیاری سروده است وی در قصیده ای به مقایسه بین تمدن ایران و اعراب میپردازد و چنین به ایرانیان افتخار میکند: ([اَلم ترما بنی کسری / وسابور لمن غبرا]-|ترجمه|:آیا نمىبینی که کسری و شاپور برای گذشتگان چه چیزها ساختند؟) سپس تا آنجا پیش میرود که در پایان قصیده تمامی اعراب بیابانی، چه زن و چه مرد را سرزنش و نکوهش میکند. شعر او بر عشق و علاقه اش به تاریخ ایرانیان و تمدن درخشان آن دلالت دارد و نمودار تنفر او نسبت به زندگی بیابانی است که شاعران قدیم به آن افتخار میکردند و درباره آن شعر مىسرودند. به عنوان نمونه قصیده زیر را میتوان شاهد آورد:
◼️([عاج الشقی علی رسم یسائله/وعجت أسال عن خمّاره البلد/لایرقی الله عینی من بکی حجرا/ ولاشقی وجد من یصبو الی وتد / قالوا ذکرت دیارالحی من أسد/لادر درک! قل لی من بنواسد/ و من تمیم و مندقیس و اخوتهم/ لیس الا عاریب عندالله من احد]-| #ترجمه|: آن شاعر نگون بخت تمایل دارد از ویرانه خانه یار سخن بگوید. و من تمایل دارم که از مىفروش شهر سخن برانم / خداوند اشک چشمی را که به خاطر یک سنگ گریه مىکند خشک نسازد و اندوه کسىرا که به میخ چادر و خیمه عشق میورزد شفا ندهد / گفتند که از سرزمین بنىاسد سخن رانده ای! خدا خیرت ندهد. به من بگو بنىاسد کیست؟/ قبایل تمیم و قیس و دیگر قبایل هم پیمان آنها به چه مىارزند. اصلا کل عرب ها نزد خداوند به چیزی نمىارزند.)
❃از دیگر قصایدی که دلالت برتمایل او به فرهنک ایرانى و عدم علاقه به فرهنگ عربی دارد قصیده ای بائیه است که در آن چنین مىگوید: [دع الاطلال تسفیها الجنوب/وتنبلی عهد جدتها الخطوب/وخل لراکب الوجناء ارضا/تخب بها النجیبه و النجیب/ ......| #ترجمه|:( آثار بجامانده از خانه یار را رها کن تا باد جنوب آنرا بپوشاند و حوادث روزگار کهنه اش گرداند. و راه شتر سواری را بازگذار تا شتران در آن سریع حرکت کنند. آنجا سرزمینی است که گیاه آن بته و خار است و بیش ترین شکار أن کفتار و گرگ ! زندگی کردن و خوشگذرانی را از عرب یادمگیر چون زندگی آنها یک زندگی خشک و خالی است) سپس زندگی اعراب را به زندگی باصفای ایرانیان چنین مقایسه میکند: [فهذا العیش لاخیم البوادی/ وهذا العیش لااللبن الحلیب/فأین البدو من ایوان الکسری/و أین من المیادین الزروب]
◾️این زندگی واقعىاست نه خیمه هاىبیابان و این زندگی آرمانی است نه دوغ و شیر. عرب بیابان گرد کجا و ایوان کسری کجا، میدان هاىشهر کجا و آغل چهارپایان کجا
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #ابونواس #ابونواس_حکمی
🏴@ISLIE
❃علی احمد سعید إسبر از برجستهترین شعرای عرب دوره مدرن در مورد ابونواس میگوید:
{ابونواس شاعر گناه است، زیرا شاعر آزادی است. آنجا که دروازه هاىآزادی بسته است گناه مقدس مىشود. ابونواس(گرایی) از آن ننگ دارد که جز به حرام، آن هم خوش ترین حرام خرسند شود. (....) برای او در چهارچوب زندگی خاص خود، گناه ضرورتی بود برخاسته از بودن، زیرا نماد آزادی بود؛ نماد عصیان و نجات..}
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #ابونواس #ابونواس_حکمی
🏴@ISLIE
{ابونواس شاعر گناه است، زیرا شاعر آزادی است. آنجا که دروازه هاىآزادی بسته است گناه مقدس مىشود. ابونواس(گرایی) از آن ننگ دارد که جز به حرام، آن هم خوش ترین حرام خرسند شود. (....) برای او در چهارچوب زندگی خاص خود، گناه ضرورتی بود برخاسته از بودن، زیرا نماد آزادی بود؛ نماد عصیان و نجات..}
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #ابونواس #ابونواس_حکمی
🏴@ISLIE
Forwarded from پیوست
📄نگاهی بر آزادىخواهان پس از سقوط دولت ساسانیان [۴-٩] | ابواسحاق اسماعیل بن قاسم
❃ایرانیان پس از سقوط با هر آنچه در توان داشتند برای بهتر کردن اوضاع کشور و رسیدن به حکومت ملی میکوشیدند. در این بین طیف کثیری از منتقدین حکومت تا مصلحین دینی و مروجین انقلابىگری را شاهد هستیم، که ابواسحاق اسماعیل بن قاسم {ابوالعتاهیه (۱۵٨-٢۱٣)} را بایستی جزو منتقدین سرسخت حکومت اسلامی قلمداد کرد، او در کوفه نشو و نمو یافت و از انتساب به قوم عرب دورى میگزید. طرفدار ایرانیان بود و به نژاد خود مباهات مىکرد وی در شعری به انتقاد از وضع اقتصادی موجود مىپردازد و مىگوید: [من مبلغ عنىالاما/ مَ نصائحا متوالیه/ اِنی اری الاسعار راسع/رالسرعیه غالبه/(.....)]
◾️کیست که اندرزهای پیاپى مرا به خلیفه برساند؟ قیمتها را بسیار گران و کسبها را کم و کاسد و نیازمندیها را همه گیر و فراوان میبینم. غمهای روزگار صبح و شام میرسند و یتیمان و بیوه زنان، در خانه های تهی به سر میبرند
❃به واسطه انتقادهاىشدید ابوالعتاهیه ازفساد حکومت اسلامی و بىعدالتی هایی که نسبت به مردم مىشد، هارون او را به زندان افکند و کسىرا مأمور کرد تا گفتار و کردار اورا زیر بنظر بگیرد و به خلیفه گزارش کند. روزی به هارون اطلاع داده شد که ابوالعتاهیه، اشعاری روىدیوار زندان نگاشته که ترجمه اش این است: [ستمگری زشت است و ستمگر همیشه سرزنش میشود. بزودی نزدکردگار دادرسی خواهیم شد] هارون پس از شنیدن این شعر فرمان داد تا وی آزاد شود. ابوالعتاهیه با سستی ایرانیان زمان خویش نیز به جنگ برخواسته بود به عنوان مثال در مورد والبه بن حباب اسدی که از موالی ایرانی بود و دعوی انتساب به عرب مىکرد، انتقاد میکرد درباره اش چنین گفت: [ اوالب انت فی العرب / کمثل الشیص فی الرطب/ هلم الی الموالی الصید/فی سعه و فی رحب/ فانت بما لعمرالله اشبه بسالعرب ]-| #ترجمه|: ای والبه! تودر میان عرب مانند خرمای نارس در میان رطب هستی. نزدموالی که بزرگوار و اصیلند بیا، تا در آسایش باشی. به خدا سوگند تو به ما شبیه تری تا به عرب)
❃ابوالعتاهیه به فساد اخلاقی جامعه و دین نیز آگاه بود و در این شعر به گستردگی فساد در شهر بغداد اشاره میکند: [قل لمن اظهر التنسک فی الناس / و امی یعد فی الزهاد/ الزم الثغر والتواضع فیه/ لیس بغداد منزل العباد/.....]-| #ترجمه|: بگو آن راکه در میان مردم به پارسایی شناخته شده و درشمار زاهدان به حساب است، کناری را بگزین و درآنجا به عبادت بپرداز که بغداد جای عابدان نیست. بغداد جایگاه خلفا و اقامتگاهی است برای قرآن خوانانی که آن کتاب را وسیله صید مردم قرار داده اند) ابوالفرج اضفهاني در آغانی روایت کرده که:( وی را به زندقه متهم کردند [وروى صاحب الاغاني ان ابا العتاهية كان يُرمى بالزندقة]). با این حال اگرچه به لحاظ سیاسی با زندیقان همسویی در اقوال و گفتار داشت ولی به لحاظ عقیدتی مشکل بتوان وی را زندیق نامید. وی در سال ٢۱٣ چشم از جهان فروبست.
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #ابوالعتاهیه #ابواسحاق_اسماعیل_بن_قاسم
🏴@ISLIE
❃ایرانیان پس از سقوط با هر آنچه در توان داشتند برای بهتر کردن اوضاع کشور و رسیدن به حکومت ملی میکوشیدند. در این بین طیف کثیری از منتقدین حکومت تا مصلحین دینی و مروجین انقلابىگری را شاهد هستیم، که ابواسحاق اسماعیل بن قاسم {ابوالعتاهیه (۱۵٨-٢۱٣)} را بایستی جزو منتقدین سرسخت حکومت اسلامی قلمداد کرد، او در کوفه نشو و نمو یافت و از انتساب به قوم عرب دورى میگزید. طرفدار ایرانیان بود و به نژاد خود مباهات مىکرد وی در شعری به انتقاد از وضع اقتصادی موجود مىپردازد و مىگوید: [من مبلغ عنىالاما/ مَ نصائحا متوالیه/ اِنی اری الاسعار راسع/رالسرعیه غالبه/(.....)]
◾️کیست که اندرزهای پیاپى مرا به خلیفه برساند؟ قیمتها را بسیار گران و کسبها را کم و کاسد و نیازمندیها را همه گیر و فراوان میبینم. غمهای روزگار صبح و شام میرسند و یتیمان و بیوه زنان، در خانه های تهی به سر میبرند
❃به واسطه انتقادهاىشدید ابوالعتاهیه ازفساد حکومت اسلامی و بىعدالتی هایی که نسبت به مردم مىشد، هارون او را به زندان افکند و کسىرا مأمور کرد تا گفتار و کردار اورا زیر بنظر بگیرد و به خلیفه گزارش کند. روزی به هارون اطلاع داده شد که ابوالعتاهیه، اشعاری روىدیوار زندان نگاشته که ترجمه اش این است: [ستمگری زشت است و ستمگر همیشه سرزنش میشود. بزودی نزدکردگار دادرسی خواهیم شد] هارون پس از شنیدن این شعر فرمان داد تا وی آزاد شود. ابوالعتاهیه با سستی ایرانیان زمان خویش نیز به جنگ برخواسته بود به عنوان مثال در مورد والبه بن حباب اسدی که از موالی ایرانی بود و دعوی انتساب به عرب مىکرد، انتقاد میکرد درباره اش چنین گفت: [ اوالب انت فی العرب / کمثل الشیص فی الرطب/ هلم الی الموالی الصید/فی سعه و فی رحب/ فانت بما لعمرالله اشبه بسالعرب ]-| #ترجمه|: ای والبه! تودر میان عرب مانند خرمای نارس در میان رطب هستی. نزدموالی که بزرگوار و اصیلند بیا، تا در آسایش باشی. به خدا سوگند تو به ما شبیه تری تا به عرب)
❃ابوالعتاهیه به فساد اخلاقی جامعه و دین نیز آگاه بود و در این شعر به گستردگی فساد در شهر بغداد اشاره میکند: [قل لمن اظهر التنسک فی الناس / و امی یعد فی الزهاد/ الزم الثغر والتواضع فیه/ لیس بغداد منزل العباد/.....]-| #ترجمه|: بگو آن راکه در میان مردم به پارسایی شناخته شده و درشمار زاهدان به حساب است، کناری را بگزین و درآنجا به عبادت بپرداز که بغداد جای عابدان نیست. بغداد جایگاه خلفا و اقامتگاهی است برای قرآن خوانانی که آن کتاب را وسیله صید مردم قرار داده اند) ابوالفرج اضفهاني در آغانی روایت کرده که:( وی را به زندقه متهم کردند [وروى صاحب الاغاني ان ابا العتاهية كان يُرمى بالزندقة]). با این حال اگرچه به لحاظ سیاسی با زندیقان همسویی در اقوال و گفتار داشت ولی به لحاظ عقیدتی مشکل بتوان وی را زندیق نامید. وی در سال ٢۱٣ چشم از جهان فروبست.
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #ابوالعتاهیه #ابواسحاق_اسماعیل_بن_قاسم
🏴@ISLIE
Forwarded from پیوست
📄نگاهی بر آزادىخواهان پس از سقوط دولت ساسانیان [۵-٩] | ابراهیم بن ممشاد اصفهانی (المتوکلی)
❃ابواسحاق ابراهیم بن ممشاد اصفهانی از مردم اصفهان بود که مدتی سمت دبیری متوکل را بر عهده داشت. در کتابت عربی در عهد خود بىنظیر و در فصاحت مورد مثل بوده است. متوکلی بعد از مرگ خلیفه، از مصاحبت فرزند او کناره گرفت و به یعقوب لیث صفار پیوست. بعضىگفته اند در ایام معتمد به عنوان رسالت نزد یعقوب رفت و یعقوب لیث اورا نزد خود نگاه داشت. بنابر مشهور متوکلی از جانب یعقوب قطعه ذیل را که درباره افتخار به نژاد و نسب ایرانی و تحقیر عرب بود برای خلیفه فرستاد:
◽️ انا ابن الاكارم من نسل جم و حایز ارث ملوك العجم / و محی الذی باد من عزهم و عفی علیه طوال القدم / و طالب او تارهم جهره فمن نام حقهم لم انم / معی علم الكابیان الذی به ارتجی ان اسود الامم / فقل لبنی هاشم اجمعین هلموا الی الخلع قبل الندم / ملكنا كم عنوه بالرما حطعنا و ضربا بسیف حدم / و اولاكم الملك آباوءنا فما ان وفیتم بشكر النعم / فعودوا الی ارضكم بالحجاز لاكل الضباب و رعی الغنم / فانی ساعلو سریر الملوك بحد الحسام و حرف القلم
◼️من فرزند آزادگان جم و دارای ارث پادشاهان عجمم. منم حیات بخش آنچه از عزت آنها خفته بود، عزتی كه روزگار اثر آن را از میان برده بود: منم آشكارا خونخواه و منم آشکارا طالب انتقام، اگر دیگران از حق آنها {پادشاهان ایران} بخوابند من نخواهم خفت. درفش كاویان نزد من است، به تمام بنی هاشم بگو. پیش از آنكه پشیمان شوید اقدام به خلع خود(از خلافت) کنید. زور نیزه و شمشیر ما بود که شمارا به دولت رسانید، پدران ما، شمارا صاحب دولت و سلطنت کردند، شما پاس خدمت آنها را نگاه نداشتید و شکر نعمت به جاىنیاوردید. زین پس به حجاز ، سرزمین اصلی خود برگردید و به خوردن سوسمار و چراندن گوسفند بپردازید، به زودی به قدرت تیغ و نوک قلم بر تخت پادشاهان خواهم نشست.
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #المتوکلی #ابواسحاق_ابراهیم_بن_ممشاد_اصفهانی
🏴@ISLIE
❃ابواسحاق ابراهیم بن ممشاد اصفهانی از مردم اصفهان بود که مدتی سمت دبیری متوکل را بر عهده داشت. در کتابت عربی در عهد خود بىنظیر و در فصاحت مورد مثل بوده است. متوکلی بعد از مرگ خلیفه، از مصاحبت فرزند او کناره گرفت و به یعقوب لیث صفار پیوست. بعضىگفته اند در ایام معتمد به عنوان رسالت نزد یعقوب رفت و یعقوب لیث اورا نزد خود نگاه داشت. بنابر مشهور متوکلی از جانب یعقوب قطعه ذیل را که درباره افتخار به نژاد و نسب ایرانی و تحقیر عرب بود برای خلیفه فرستاد:
◽️ انا ابن الاكارم من نسل جم و حایز ارث ملوك العجم / و محی الذی باد من عزهم و عفی علیه طوال القدم / و طالب او تارهم جهره فمن نام حقهم لم انم / معی علم الكابیان الذی به ارتجی ان اسود الامم / فقل لبنی هاشم اجمعین هلموا الی الخلع قبل الندم / ملكنا كم عنوه بالرما حطعنا و ضربا بسیف حدم / و اولاكم الملك آباوءنا فما ان وفیتم بشكر النعم / فعودوا الی ارضكم بالحجاز لاكل الضباب و رعی الغنم / فانی ساعلو سریر الملوك بحد الحسام و حرف القلم
◼️من فرزند آزادگان جم و دارای ارث پادشاهان عجمم. منم حیات بخش آنچه از عزت آنها خفته بود، عزتی كه روزگار اثر آن را از میان برده بود: منم آشكارا خونخواه و منم آشکارا طالب انتقام، اگر دیگران از حق آنها {پادشاهان ایران} بخوابند من نخواهم خفت. درفش كاویان نزد من است، به تمام بنی هاشم بگو. پیش از آنكه پشیمان شوید اقدام به خلع خود(از خلافت) کنید. زور نیزه و شمشیر ما بود که شمارا به دولت رسانید، پدران ما، شمارا صاحب دولت و سلطنت کردند، شما پاس خدمت آنها را نگاه نداشتید و شکر نعمت به جاىنیاوردید. زین پس به حجاز ، سرزمین اصلی خود برگردید و به خوردن سوسمار و چراندن گوسفند بپردازید، به زودی به قدرت تیغ و نوک قلم بر تخت پادشاهان خواهم نشست.
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #المتوکلی #ابواسحاق_ابراهیم_بن_ممشاد_اصفهانی
🏴@ISLIE
Forwarded from پیوست
📄نگاهی بر آزادىخواهان پس از سقوط دولت ساسانیان [٦-٩] | ابن مقفع
❃ابومحمد عبدالله بن مقفع ایرانى و پارسى نژاد و نام اصلیش روزبه پسر داذویه و از مردم فارس (امروزی) بود وی کیش زرتشی داشت تا اینکه توسط عیسی بن علی در بصره اسلام پذیرفت. ابن مقفع به سال ۱۴٢-۱۴۵ بنا به اختلاف روایت به دستور منصور عباسی به قتل رسید، جاحظ سبب قتل ابن مقفع را چنین مىداند که وی عبدالله بن علی را بر ضد حکومت اسلامی وقت وادار به عصیان و تمرد کرده بود و چون منصور از موضوع اطلاع یافت به قتلش شتاب کرد.
❃دکتر زرین کوب در کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام مىنویسد: {ابن مقفع نیز اگر بتوان آنچه را قاسم زیدی در رد وی نوشته است درست پنداشت، در زندقه تندرو بوده است. وی به حسب نقل ابن قاسم زیدی در کتاب خویش ثنویت را تایید کرده است و از نور و ظلمت سخن رانده است حتی یک جا آیات فرستادگان خدا را به سحرجادوان مانند کرده است و پیغمبر اسلام را، (مردی از اهل تهامه) خوانده و بربعضی آیات قرآن بر سبیل طنز و کنایه خرده گرفته است} درباره زندقه ابن مقفع نقل شده است که مهدی خلیفه عباسی مىگفت: [هرگز کتابی در زندقه ندیدم که اصل و منشاء آن ابن مقفع نباشد] ابن مقفع به هنگام مرگ، در حالی که اعضایش را به دستور امیر بیرحم بصره مىبریدند و در تنور سوزان مىافکندند، به امیربصره گفت: {سوگند که به کشتن من هزار تن را بکشی، ولی اگر صدچون تویی را بکشند یک تن تمام را نکشته باشند}
❃ابن مقفع از کاتبان و فصیحان درجه اول زبان عربی بوده، و شعر هم مىگفته است، چنانکه ابن الندیم درباره او مىنویسد: [.....و کان فی نهایه الفصاحه و البلاغه کاتبا شاعرا فصیحا...] این مرد دانشمند ایران پرست، چندین کتاب پهلوىرا به عربی ترجمه کرد که از آن جمله کتابهای آئین نامه، خداینامه، مزدک و التاج در سیرت انوشیروان، کلیله و دمنه، الدره الیتیمیه فی طاعه الملوک در آداب نامه نگاری و ادب الکبیر و ادب الصغیر است. مصطفی بن عبدالله معروف به کاتب چلبی مولف کشف الظنون درباره کتاب خداىنامه مینویسد: {تاریخ الفرس لبعض قدماء اهل فارس، و قد کان معظما عند العجم لمافیه من اخبار اسلافهم و سیرملوکهم 👈🏿و هو اصل الشهنامه و غیرها نقله ابن المقفع👉🏿 من الفهلویه الی العربیه....}
❃احمد امین مینویسد: [ابن مقفع اکثر عمر خود را در عصر بنی امیه به سر برده بود. در آن زمان بر فشار اعراب نسبت به موالی و سختی و محنت ایرانیان واقف شده و خود شریک درد و رنج و تیره بختی آنان بود. در آن موقع مسلمان نبود که بتوان گفت به واسطه دیانت از دشمنی او نسبت به اعراب کم شده باشد. خشم و عداوت او نسبت به اعراب سخت و بىاندازه بود. او بزرگترین و بهترین شخص بود که در ادب عرب تاثیر مهمی داشت. اخلاق او عبارت از شرف و نجابت و شهامت و گذشت و کرم و بزرگواری بود] محمدبن سلام مىگوید: [استادان ما چنین گفته اند ...در میان ایرانیان از ابن مقفع هوشمند تر و پرکارتر و آگاه تر کسی نبود.]
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #ابن_مقفع #ابومحمد_عبدالله_بن_مقفع
🏴@ISLIE
❃ابومحمد عبدالله بن مقفع ایرانى و پارسى نژاد و نام اصلیش روزبه پسر داذویه و از مردم فارس (امروزی) بود وی کیش زرتشی داشت تا اینکه توسط عیسی بن علی در بصره اسلام پذیرفت. ابن مقفع به سال ۱۴٢-۱۴۵ بنا به اختلاف روایت به دستور منصور عباسی به قتل رسید، جاحظ سبب قتل ابن مقفع را چنین مىداند که وی عبدالله بن علی را بر ضد حکومت اسلامی وقت وادار به عصیان و تمرد کرده بود و چون منصور از موضوع اطلاع یافت به قتلش شتاب کرد.
❃دکتر زرین کوب در کتاب تاریخ ایران بعد از اسلام مىنویسد: {ابن مقفع نیز اگر بتوان آنچه را قاسم زیدی در رد وی نوشته است درست پنداشت، در زندقه تندرو بوده است. وی به حسب نقل ابن قاسم زیدی در کتاب خویش ثنویت را تایید کرده است و از نور و ظلمت سخن رانده است حتی یک جا آیات فرستادگان خدا را به سحرجادوان مانند کرده است و پیغمبر اسلام را، (مردی از اهل تهامه) خوانده و بربعضی آیات قرآن بر سبیل طنز و کنایه خرده گرفته است} درباره زندقه ابن مقفع نقل شده است که مهدی خلیفه عباسی مىگفت: [هرگز کتابی در زندقه ندیدم که اصل و منشاء آن ابن مقفع نباشد] ابن مقفع به هنگام مرگ، در حالی که اعضایش را به دستور امیر بیرحم بصره مىبریدند و در تنور سوزان مىافکندند، به امیربصره گفت: {سوگند که به کشتن من هزار تن را بکشی، ولی اگر صدچون تویی را بکشند یک تن تمام را نکشته باشند}
❃ابن مقفع از کاتبان و فصیحان درجه اول زبان عربی بوده، و شعر هم مىگفته است، چنانکه ابن الندیم درباره او مىنویسد: [.....و کان فی نهایه الفصاحه و البلاغه کاتبا شاعرا فصیحا...] این مرد دانشمند ایران پرست، چندین کتاب پهلوىرا به عربی ترجمه کرد که از آن جمله کتابهای آئین نامه، خداینامه، مزدک و التاج در سیرت انوشیروان، کلیله و دمنه، الدره الیتیمیه فی طاعه الملوک در آداب نامه نگاری و ادب الکبیر و ادب الصغیر است. مصطفی بن عبدالله معروف به کاتب چلبی مولف کشف الظنون درباره کتاب خداىنامه مینویسد: {تاریخ الفرس لبعض قدماء اهل فارس، و قد کان معظما عند العجم لمافیه من اخبار اسلافهم و سیرملوکهم 👈🏿و هو اصل الشهنامه و غیرها نقله ابن المقفع👉🏿 من الفهلویه الی العربیه....}
❃احمد امین مینویسد: [ابن مقفع اکثر عمر خود را در عصر بنی امیه به سر برده بود. در آن زمان بر فشار اعراب نسبت به موالی و سختی و محنت ایرانیان واقف شده و خود شریک درد و رنج و تیره بختی آنان بود. در آن موقع مسلمان نبود که بتوان گفت به واسطه دیانت از دشمنی او نسبت به اعراب کم شده باشد. خشم و عداوت او نسبت به اعراب سخت و بىاندازه بود. او بزرگترین و بهترین شخص بود که در ادب عرب تاثیر مهمی داشت. اخلاق او عبارت از شرف و نجابت و شهامت و گذشت و کرم و بزرگواری بود] محمدبن سلام مىگوید: [استادان ما چنین گفته اند ...در میان ایرانیان از ابن مقفع هوشمند تر و پرکارتر و آگاه تر کسی نبود.]
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #ابن_مقفع #ابومحمد_عبدالله_بن_مقفع
🏴@ISLIE
Telegram
📎
Forwarded from پیوست
📄نگاهی بر آزادىخواهان پس از سقوط دولت ساسانیان [٧-٩] | ابوعبیده معمر بن مثنی
❃در اوایل قرن سوّم هجری، در حوزه اسلام سه نفر به لغت دانی، شعر و علوم مشهور بودند؛ بیشتر آثاری که فعلا در دست است، از آنها روایت شده، بعلاوه منبع اطلاعات و سرچشمه روایات ادبی و تاریخی آن عصر به شمار مىرفتند. بنابه نوشته المزهر؛ این سه تن عبارت از ابوعبیده معمر بن مثنی (ابوعبیده راویه)، اصمعی و ابوزید انصاری بودند. در بین این ٣ ابوعبیده به دفاع از ملت ایران میپرداخت، درحالیکه اصمعی به ضدیت با ایران شهره بود. اسحاق بن ابراهیم موصلی، موسیقیدان مشهور ایرانى نژاد عصر عباسی، به فضل بن ربیع پیرامون این ٢ چنین گفت: [علیک اباعبیده فاصطنعه/ فان العلم عند ابی عبیده / و قدمه و اثره علیه / ودع عنک القرید بن القریده]-{خرد و دانش منحصرا نزد ابوعبیده است و تو اگر علم و دانش مىخواهی او را بر اصمعی مقدم بدار و بوزینه زاده بوزینه را ترک گوی} پیشتر نیز اشاره کردیم که ابونواس نیز ابوعبیده را برتر از اصمعی میدانست.
❃ادوارد براون مینویسد:
{گلد تسهیر شرح مشیعی درباره یکی از اجله دانشمندان ایران دوست، معروف به ابوعبیده معمر بن المثنی اختصاص داده است. این شخص که اعلم علمای زبان شناسی و فقه اللغه به شمار میرفت همیشه به تذکر این معنی شوق و رغبتی داشت که حتی آنچه را عرب بیشتر مخصوص قوم خود و از ابتکارات خاص خود مىدانست، و بدان جهت عزیز و گرامی مىشمرد، در واقع همان را نیز تا چه حد مدیون و مرهون سایر ملل بوده است. این شخص مثلا نشان داده است تا چه اندازه شعر عرب و علم معانی و بیان عرب، به تقلید پارسی است و معلوم کرده است کدام داستان عربی از منابع فارسی گرفته شده و قس عیهذا.} مطالعه و بررسی در تاریخ و تمدن ملل قدیم، مخصوصا ایرانیان، این عقیده را در ابوعبیده ایجاد کرده بود که نه تنها عرب بر سایر اقوام برتری و فضیلت ندارد که از همه ملل و طوایف بشر پستتر و فرومایه تر است. در نتیجه هرجا از مثالب و مطاعن عرب موضوعی به دست مىآورد منتشر میکرد. ازاین جهت اصمعی نسبت به بعضی از اقوال وی انتقاد میکرد و میخواست گفته های اورا از اعتبار بیندازد ولیکن نفوذ علمی ابوعبیده مجالی برای پیشرفت سخنان اصمعی نمیگذاشت. جاحظ مینویسد:{در روی زمین، هیچکس اعم از خارجی و اجماعی در جمع و احاطه به علوم مانند ابوعبیده نیست} ابن خلکان مینویسد: {ابوعبیده اعراب را خوش نمیداشت و از این جنس متنفر بود و کتابها در مثالب آنان نوشت.}
❃از مولفات ابوعبیده، کتاب فضائل الفرس و کتاب اخبار الفرس است که درباره پادشاهان باستانی ایران بحث میکند، و از آداب و رسوم و آبادیها و پلها و شهرها و کاخها و سایر مستحدثات قدیم ایران سخن میگوید و تاریخ هر کدام از سلسله های باستانی ایران و مرزبانان و شهریاران را با امتیازات و مزایای فراوان نقل میکند. دیگر کتاب لصوص العرب یا دزدان تازی و کتاب ادعیا العرب یا زنازادگان عرب است که در آن دو کتاب از مثالب و بدیهای عرب سخن میگوید. ابن الندیم مولفات ابوعبیده را بالغ بر یک صدو چهار کتاب میداند که متاسفانه هیچ یک از کتابهای مذکور به صورت کامل در دست نیست. در نهایت ابوعبیده پس از سالها تلاش علمی به دست یکی از عربان مسموم شد و به قتل رسید.
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #ابوعبیده #ابوعبیده_معمر_بن_مثنی
🏴@ISLIE
❃در اوایل قرن سوّم هجری، در حوزه اسلام سه نفر به لغت دانی، شعر و علوم مشهور بودند؛ بیشتر آثاری که فعلا در دست است، از آنها روایت شده، بعلاوه منبع اطلاعات و سرچشمه روایات ادبی و تاریخی آن عصر به شمار مىرفتند. بنابه نوشته المزهر؛ این سه تن عبارت از ابوعبیده معمر بن مثنی (ابوعبیده راویه)، اصمعی و ابوزید انصاری بودند. در بین این ٣ ابوعبیده به دفاع از ملت ایران میپرداخت، درحالیکه اصمعی به ضدیت با ایران شهره بود. اسحاق بن ابراهیم موصلی، موسیقیدان مشهور ایرانى نژاد عصر عباسی، به فضل بن ربیع پیرامون این ٢ چنین گفت: [علیک اباعبیده فاصطنعه/ فان العلم عند ابی عبیده / و قدمه و اثره علیه / ودع عنک القرید بن القریده]-{خرد و دانش منحصرا نزد ابوعبیده است و تو اگر علم و دانش مىخواهی او را بر اصمعی مقدم بدار و بوزینه زاده بوزینه را ترک گوی} پیشتر نیز اشاره کردیم که ابونواس نیز ابوعبیده را برتر از اصمعی میدانست.
❃ادوارد براون مینویسد:
{گلد تسهیر شرح مشیعی درباره یکی از اجله دانشمندان ایران دوست، معروف به ابوعبیده معمر بن المثنی اختصاص داده است. این شخص که اعلم علمای زبان شناسی و فقه اللغه به شمار میرفت همیشه به تذکر این معنی شوق و رغبتی داشت که حتی آنچه را عرب بیشتر مخصوص قوم خود و از ابتکارات خاص خود مىدانست، و بدان جهت عزیز و گرامی مىشمرد، در واقع همان را نیز تا چه حد مدیون و مرهون سایر ملل بوده است. این شخص مثلا نشان داده است تا چه اندازه شعر عرب و علم معانی و بیان عرب، به تقلید پارسی است و معلوم کرده است کدام داستان عربی از منابع فارسی گرفته شده و قس عیهذا.} مطالعه و بررسی در تاریخ و تمدن ملل قدیم، مخصوصا ایرانیان، این عقیده را در ابوعبیده ایجاد کرده بود که نه تنها عرب بر سایر اقوام برتری و فضیلت ندارد که از همه ملل و طوایف بشر پستتر و فرومایه تر است. در نتیجه هرجا از مثالب و مطاعن عرب موضوعی به دست مىآورد منتشر میکرد. ازاین جهت اصمعی نسبت به بعضی از اقوال وی انتقاد میکرد و میخواست گفته های اورا از اعتبار بیندازد ولیکن نفوذ علمی ابوعبیده مجالی برای پیشرفت سخنان اصمعی نمیگذاشت. جاحظ مینویسد:{در روی زمین، هیچکس اعم از خارجی و اجماعی در جمع و احاطه به علوم مانند ابوعبیده نیست} ابن خلکان مینویسد: {ابوعبیده اعراب را خوش نمیداشت و از این جنس متنفر بود و کتابها در مثالب آنان نوشت.}
❃از مولفات ابوعبیده، کتاب فضائل الفرس و کتاب اخبار الفرس است که درباره پادشاهان باستانی ایران بحث میکند، و از آداب و رسوم و آبادیها و پلها و شهرها و کاخها و سایر مستحدثات قدیم ایران سخن میگوید و تاریخ هر کدام از سلسله های باستانی ایران و مرزبانان و شهریاران را با امتیازات و مزایای فراوان نقل میکند. دیگر کتاب لصوص العرب یا دزدان تازی و کتاب ادعیا العرب یا زنازادگان عرب است که در آن دو کتاب از مثالب و بدیهای عرب سخن میگوید. ابن الندیم مولفات ابوعبیده را بالغ بر یک صدو چهار کتاب میداند که متاسفانه هیچ یک از کتابهای مذکور به صورت کامل در دست نیست. در نهایت ابوعبیده پس از سالها تلاش علمی به دست یکی از عربان مسموم شد و به قتل رسید.
#پس_از_سقوط #قیام_ملت #شعرا #ایران #افتخار #تاریخ #آزادی #ابوعبیده #ابوعبیده_معمر_بن_مثنی
🏴@ISLIE