دختر قوچانی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
فِرزان ( فلسفهی) خوانِ هفت سین نوروز
💥چرا "هفت"؟
شمارهی هفت در زبان باستانی به نام ”امرداد” است. امرداد چمار( معنی) جاودانگی و بیمرگی نام داشت و از آنجایی که این شماره ماناک ( معنی) زیبای زندگی و جاودانگی را میداد، هفت واژه را به نشانهی آن برگزیده و بر خوان نوروزی میچینند.
به بازگفتی، هفت "سین"، نشانهی هفت دانه گیاهی است که میتوان با آن سبزهی نوروز را بسیجید: جو، ماش، نرسک، ارزن، لوبیا، نخود و گندم.
زمان پارسیانِ کهن، مردم از هر هفت دانه، سبزه میپروراندند (ده روز پیش از نوروز) آوَندهای( ظروف) آن را بر سر درِ خانههای خود میگذاشتند و هر کدام که بیشتر و بهتر سبز میشد، نشانهی پر باریِ آن رُستنی برای کاشت در آن سال بود.
هفت در میان شمارهها از مهندی (بزرگی/اهمیت) و ارزش ویژهای برخوردار است.
هفت، برای ایران و ایرانیان باستان ورجاوند(مقدس) بود و از آن برای گوهرهای پایدارِ درونی، سرهالی(سرحالی) و نیکشگونی یاد میشد.
مانند هفت رنگِ رنگینکمان، دوران کودکی ۷ سال است، هفتخان رستم در شاهنامه، هفت آسمان، هفت روز هفته، هفت فرشته،
هفت شهر ایشک( عشق) در فرزانگی (عرفان) ، هفت پیکر و...
💥چرا "سین"؟
بنا به بازگفتی بسیار نادرست، هفت "سین" نخستینبار هفت "شین" بود. گزینههای هفت "شین"، از شهد (شیره درختان)، شیر، شراب، شکر، شمع، شمشاد و شابه (میوه بهویژه سیب) بود.
ولی پس از باشندگی اسلام به شوند نارواییِ گسارش" شراب" این هفت "شین" به هفت "سین" ترادیسید( تبدیل شد).
این گفتار از بُن نادرست است، زیرا پیش از اسلام، ایرانیان واژگانی چون شراب و شهد و شمع و شکر نداشتند!!
به گفتهای، "سین"، واژهی نخست نام هفت فرشته باستانی پارسی است. همهی آنها دارای ویژگیهای نیکو بودند.
پاینده ایران سرافراز 🌹
فرستنده: #آرتاباز #نوروز
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
فِرزان ( فلسفهی) خوانِ هفت سین نوروز
💥چرا "هفت"؟
شمارهی هفت در زبان باستانی به نام ”امرداد” است. امرداد چمار( معنی) جاودانگی و بیمرگی نام داشت و از آنجایی که این شماره ماناک ( معنی) زیبای زندگی و جاودانگی را میداد، هفت واژه را به نشانهی آن برگزیده و بر خوان نوروزی میچینند.
به بازگفتی، هفت "سین"، نشانهی هفت دانه گیاهی است که میتوان با آن سبزهی نوروز را بسیجید: جو، ماش، نرسک، ارزن، لوبیا، نخود و گندم.
زمان پارسیانِ کهن، مردم از هر هفت دانه، سبزه میپروراندند (ده روز پیش از نوروز) آوَندهای( ظروف) آن را بر سر درِ خانههای خود میگذاشتند و هر کدام که بیشتر و بهتر سبز میشد، نشانهی پر باریِ آن رُستنی برای کاشت در آن سال بود.
هفت در میان شمارهها از مهندی (بزرگی/اهمیت) و ارزش ویژهای برخوردار است.
هفت، برای ایران و ایرانیان باستان ورجاوند(مقدس) بود و از آن برای گوهرهای پایدارِ درونی، سرهالی(سرحالی) و نیکشگونی یاد میشد.
مانند هفت رنگِ رنگینکمان، دوران کودکی ۷ سال است، هفتخان رستم در شاهنامه، هفت آسمان، هفت روز هفته، هفت فرشته،
هفت شهر ایشک( عشق) در فرزانگی (عرفان) ، هفت پیکر و...
💥چرا "سین"؟
بنا به بازگفتی بسیار نادرست، هفت "سین" نخستینبار هفت "شین" بود. گزینههای هفت "شین"، از شهد (شیره درختان)، شیر، شراب، شکر، شمع، شمشاد و شابه (میوه بهویژه سیب) بود.
ولی پس از باشندگی اسلام به شوند نارواییِ گسارش" شراب" این هفت "شین" به هفت "سین" ترادیسید( تبدیل شد).
این گفتار از بُن نادرست است، زیرا پیش از اسلام، ایرانیان واژگانی چون شراب و شهد و شمع و شکر نداشتند!!
به گفتهای، "سین"، واژهی نخست نام هفت فرشته باستانی پارسی است. همهی آنها دارای ویژگیهای نیکو بودند.
پاینده ایران سرافراز 🌹
فرستنده: #آرتاباز #نوروز
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅 پیام شما
درود دوستان ارژمندم!
روزگارتان خوش!
🔅 جشن "سیزدهبدر" چیست؟ - بخش نخست
ما اکنون به یافتههایی رسیدیم که پرده از روی دروغ ۱۴۰۰سالهی تازیان برمیدارد! و آن اینکه سیزدهبدر از ورجاوندترین(مقدسترین) روز ایرانیان بود.
از زمان چیرگی تازیان به ایران، آنان بیشتر باورهای ایرانیان را پلید(نحس) شمردهاند. یکی از آنها آیین"سیزدهبدر "است که به باور ایرانیان نماد زایش و آغاز جهان است و "مشی و مشیانه" در همند(طبیعت) پیمان دوآژین(ازدواج) میبندند و چون گواهی برای دوآژینشان نمییابند، ناگزیر سبزه را گواه میگیرند و سبزه را گره میزنند.
اکنون ما میدانیم که ایرانیان زمانِ جهان را به دوازده بخش که هر بخش هزار سال بود، بخش میكردند و در پایان فرجامین هزاره یا هزاره دوازدهم، رستاخیز(قیامت) میشد و هر روانی داوری میشد و پاداش یا پادافره(مجازات) خویش میگرفت.
بر پایهی این داوری، بدکاران انگره مینو(روان ناشاد) و نیککاران پاداشِ سپنته مینو(شادترین روانها) دریافت میکردند!
اینک، باور ایرانیان برای دوهزارهی یازدهم و دوازدهم را از نسک(کتاب)های "دینکرد"، "ذاتاسپرم" و بنمایههای دیگر بجا ماندهی پهلوی که کمابیش نزدیک به هم هستند، میآورم.
باورها بر این است که سوشیانت(موعود و نجاتدهنده) در سیسالگی فراخوان سراسری میکند و ستم را از ریشه میکَنَد. پس باید در سال ۹۷۰ زاده شود تا در آغاز هزاره، ۳۰ساله باشد.
ببینیم بننبشتهای پیشینیان چه میگویند!
هزاره یازدهم:
این رهاننده بنام "اوشیدَر/هوشیدر"(پرورندهی پرهیزکاری) است. سیسال مانده به پایان هزارهی زرتشت(هزاره دهم) دوشيزهای پانزده ساله هنگام آبتنی در دریاچهی هامون، از تخمه یا فرهی بازمانده از زرتشت در این دریاچه باردار شده و"هوشیدر" زاده میشود! نام این دوشيزه "نامیگ پَد"(دارندهی پدر پر آوازه) است.
هوشیدَر در سیسالگی که آغاز هزارهی دوازدهم است، به فراخوانِ همگانیِ خویش میپردازد و...!
تا اینکه ۹۷۰ سال پس از آن، هنگامهی هزارهی هوشیدر(یازدهم) به پایان نزدیک میشود. در سال ۱۲۰۱ ترسایی(میلادی) یا ۵۸۰ خورشیدی، از دختری ۱۵ساله بهنام "اِردت فدری"(آبروی پدر) در هنگام آبتنی در دریاچهی هامون از تخمه یا فرهی زرتشت باردار میگردد و فرزندی زاده میشود که نام او "اَستَوت ارت" است و اوست که کار نو کردن جهان و آیین مزدا را به انجام میرساند.
سوشیانس اَستَوت ارت(نیروی مادی و زمینی نیککار و ورجاوند)، بدکاران را پاداَفره میدهد. او دیو خشم، دیو آز، دیو تنبلی و دیوان دیگر را به دست ایزدِ سروش نابود میسازد. انگرهمینو(نکیر منکر) را با همهی آفریدههای تاریک و زشت به دوزخ فرو میافکند و سپنتا مینو را شادیانه(ارمغان/هدیه) میکند تا پس از پایان هزارهی دوازدهم و آغاز رستاخیز و انجام داوری، دوباره جهان استوت ارت(نیروی مادی و زمینیِ نیککار و سپنته) آغاز گردد!
اکنون میتوانیم دریابیم که چرا "۱۳"، که پس از ۱۲ میآید، نیکشگون و سپنتا(مقدس) است، چون روز زایش جهان است! هتا(حتی) میتوان گفت روز ۱۳ نوروز، روز جشن زایش و آغاز جهان است!
سوشیانت استوت ارت که اکنون ۳۰ ساله است (۶۱۰ خورشیدی و ۱۲۳۲ ترسایی)، خویشکاری(وظیفه) برانگیختن مُردگان را دارد.
مردگان رفتهرفته برانگیخته میشوند و پس از داوری فرجامین نزد ایزدِ مهرسروش رَشَن، از پُل چنوات یا چِینود(سرات) میگذرند.
این پل برای نیكوکاران پهن و برای بدکاران باریک است و لبهای چون تیغ دارد که دوزخ را راهنماست.
بر پایه مَرگَریِ(محاسبات) استاد ذبیح بهروز و انجمن نجوم شوروی(بلخ)، این روز برابر است با چهارم بهمن، ۶۱۰ خورشیدی! (۱۷ ژانویه ۱۲۳۲ ژانگاسی) که به شمار امروز، ۷۸۷ سال پیش است!
در این روز خورشید در میانه آسمان میایستد و آدمهای ورجاوند(مومنان) چون کیخسرو، گودرز، گیو، توس، پشوتن، گرشاسپ و... به یاری سوشیانت برمیخیزند.(زامیادیشت بند ۹۳ تا ۹۶)
هزارهی دوازدهم هم گذشت و وارونِ(خلاف) باورِ زرتشتیان، ایستادن آفتاب در آسمان و رستاخیز رخ نداد و بیپایگیِ این باورها روشن شد. بِیِک(ولی) این باورهای ریشهای توانستند دستمایهی پژوهش دانشمندان گردند که آنها بتوانند هاتا(حتی) روز آغاز هزارهی نخست را روز آدینه در ایرانویچ، جایی در میخِ پَدیم اَپاختر(قطب شمال) امروزی در ۱۲۸۷۳ سال پیش از زایش(میلاد) میداند! روز آغاز هزاره پنجم(هزارهی نخستین دولت فراگیر ایران بدست کیومرس) را روز دوشنبه میداند.(۶۷۶۵_۶۷۶۶ سال پیش از زایش) چون آنان سال را ۳۶۵ روز شمار کردند، باید ۱۲هزار سال را بر ۶سایه(ساعت/سات) و چندی زَنِش(ضرب)کنیم که نزدیک به ۷سال به آن افزوده میشود "اندرگاه" کبیسه.
نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
#سیزده_بدر #نوروز #پیام_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅 پیام شما
درود دوستان ارژمندم!
روزگارتان خوش!
🔅 جشن "سیزدهبدر" چیست؟ - بخش نخست
ما اکنون به یافتههایی رسیدیم که پرده از روی دروغ ۱۴۰۰سالهی تازیان برمیدارد! و آن اینکه سیزدهبدر از ورجاوندترین(مقدسترین) روز ایرانیان بود.
از زمان چیرگی تازیان به ایران، آنان بیشتر باورهای ایرانیان را پلید(نحس) شمردهاند. یکی از آنها آیین"سیزدهبدر "است که به باور ایرانیان نماد زایش و آغاز جهان است و "مشی و مشیانه" در همند(طبیعت) پیمان دوآژین(ازدواج) میبندند و چون گواهی برای دوآژینشان نمییابند، ناگزیر سبزه را گواه میگیرند و سبزه را گره میزنند.
اکنون ما میدانیم که ایرانیان زمانِ جهان را به دوازده بخش که هر بخش هزار سال بود، بخش میكردند و در پایان فرجامین هزاره یا هزاره دوازدهم، رستاخیز(قیامت) میشد و هر روانی داوری میشد و پاداش یا پادافره(مجازات) خویش میگرفت.
بر پایهی این داوری، بدکاران انگره مینو(روان ناشاد) و نیککاران پاداشِ سپنته مینو(شادترین روانها) دریافت میکردند!
اینک، باور ایرانیان برای دوهزارهی یازدهم و دوازدهم را از نسک(کتاب)های "دینکرد"، "ذاتاسپرم" و بنمایههای دیگر بجا ماندهی پهلوی که کمابیش نزدیک به هم هستند، میآورم.
باورها بر این است که سوشیانت(موعود و نجاتدهنده) در سیسالگی فراخوان سراسری میکند و ستم را از ریشه میکَنَد. پس باید در سال ۹۷۰ زاده شود تا در آغاز هزاره، ۳۰ساله باشد.
ببینیم بننبشتهای پیشینیان چه میگویند!
هزاره یازدهم:
این رهاننده بنام "اوشیدَر/هوشیدر"(پرورندهی پرهیزکاری) است. سیسال مانده به پایان هزارهی زرتشت(هزاره دهم) دوشيزهای پانزده ساله هنگام آبتنی در دریاچهی هامون، از تخمه یا فرهی بازمانده از زرتشت در این دریاچه باردار شده و"هوشیدر" زاده میشود! نام این دوشيزه "نامیگ پَد"(دارندهی پدر پر آوازه) است.
هوشیدَر در سیسالگی که آغاز هزارهی دوازدهم است، به فراخوانِ همگانیِ خویش میپردازد و...!
تا اینکه ۹۷۰ سال پس از آن، هنگامهی هزارهی هوشیدر(یازدهم) به پایان نزدیک میشود. در سال ۱۲۰۱ ترسایی(میلادی) یا ۵۸۰ خورشیدی، از دختری ۱۵ساله بهنام "اِردت فدری"(آبروی پدر) در هنگام آبتنی در دریاچهی هامون از تخمه یا فرهی زرتشت باردار میگردد و فرزندی زاده میشود که نام او "اَستَوت ارت" است و اوست که کار نو کردن جهان و آیین مزدا را به انجام میرساند.
سوشیانس اَستَوت ارت(نیروی مادی و زمینی نیککار و ورجاوند)، بدکاران را پاداَفره میدهد. او دیو خشم، دیو آز، دیو تنبلی و دیوان دیگر را به دست ایزدِ سروش نابود میسازد. انگرهمینو(نکیر منکر) را با همهی آفریدههای تاریک و زشت به دوزخ فرو میافکند و سپنتا مینو را شادیانه(ارمغان/هدیه) میکند تا پس از پایان هزارهی دوازدهم و آغاز رستاخیز و انجام داوری، دوباره جهان استوت ارت(نیروی مادی و زمینیِ نیککار و سپنته) آغاز گردد!
اکنون میتوانیم دریابیم که چرا "۱۳"، که پس از ۱۲ میآید، نیکشگون و سپنتا(مقدس) است، چون روز زایش جهان است! هتا(حتی) میتوان گفت روز ۱۳ نوروز، روز جشن زایش و آغاز جهان است!
سوشیانت استوت ارت که اکنون ۳۰ ساله است (۶۱۰ خورشیدی و ۱۲۳۲ ترسایی)، خویشکاری(وظیفه) برانگیختن مُردگان را دارد.
مردگان رفتهرفته برانگیخته میشوند و پس از داوری فرجامین نزد ایزدِ مهرسروش رَشَن، از پُل چنوات یا چِینود(سرات) میگذرند.
این پل برای نیكوکاران پهن و برای بدکاران باریک است و لبهای چون تیغ دارد که دوزخ را راهنماست.
بر پایه مَرگَریِ(محاسبات) استاد ذبیح بهروز و انجمن نجوم شوروی(بلخ)، این روز برابر است با چهارم بهمن، ۶۱۰ خورشیدی! (۱۷ ژانویه ۱۲۳۲ ژانگاسی) که به شمار امروز، ۷۸۷ سال پیش است!
در این روز خورشید در میانه آسمان میایستد و آدمهای ورجاوند(مومنان) چون کیخسرو، گودرز، گیو، توس، پشوتن، گرشاسپ و... به یاری سوشیانت برمیخیزند.(زامیادیشت بند ۹۳ تا ۹۶)
هزارهی دوازدهم هم گذشت و وارونِ(خلاف) باورِ زرتشتیان، ایستادن آفتاب در آسمان و رستاخیز رخ نداد و بیپایگیِ این باورها روشن شد. بِیِک(ولی) این باورهای ریشهای توانستند دستمایهی پژوهش دانشمندان گردند که آنها بتوانند هاتا(حتی) روز آغاز هزارهی نخست را روز آدینه در ایرانویچ، جایی در میخِ پَدیم اَپاختر(قطب شمال) امروزی در ۱۲۸۷۳ سال پیش از زایش(میلاد) میداند! روز آغاز هزاره پنجم(هزارهی نخستین دولت فراگیر ایران بدست کیومرس) را روز دوشنبه میداند.(۶۷۶۵_۶۷۶۶ سال پیش از زایش) چون آنان سال را ۳۶۵ روز شمار کردند، باید ۱۲هزار سال را بر ۶سایه(ساعت/سات) و چندی زَنِش(ضرب)کنیم که نزدیک به ۷سال به آن افزوده میشود "اندرگاه" کبیسه.
نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
#سیزده_بدر #نوروز #پیام_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅 پیام شما
جشن "سیزده بدر" چیست!؟ - بخش دوم
نکتهی کلیدی برای ارزشمندی واژهی "سیزده" این است که این رستاخیز، پایان جهان نبود وَنکه(بلکه) جهان دوباره میآغازید و دوازده هزارهی دیگر آغاز میگردید. از همین روی است که "روز ۱۳" در رِتانِ(تاریخ) ایران، روزی بسیار گرامی و بهشُگون بود. زیرا روز آغاز جهان، آغاز باران، آغاز سبزه و آغاز زندگی بود.
تازیان این روز را پلید(نحس) خواندند و از انجام جشن و نیایشهای ویژهی آن پیشگیری کردند. پدران ستمکشیدهمان از روی ناچاری سپنتای خود را پلید(مقدس خود را نحس) میخواندند، بِیِک(ولی) به هر بهانهای به هَمَند(طبیعت) میرفتند تا مَرخَشی/بداختری(نحسی) دروغینِ آن را از خانه دور کنند و به اَپرهام بسپرند و بدَر کنند!
نیاکان ما توانستند با این تَرفند هوشمندانه به تازیان، جشن سیزدهبدر را همچنان برپای دارند. بر آنان ببالیم و سیزدهبدرِ سپنتا را شادِ شادِ شاد به مانته(طبیعت) و هَمَند و سبزهزار برویم و به دستافشانی و پایكوبی بپردازیم که "شادی فروزهی اهورایی است".
پدران ما در فرهنگ ایرانی، سیزدهم هر ماه را جشن میگرفتند! روز سیزدهم ماه، تیرروز نام داشت و از آن ایزد تیر یا باران بود. پرتاب تیرِ آرش را نیز در کوهستانهای مازندران، در سیزده تیرماه میدانند که جشنی بهنام "تیرِ ما سیزه" در ماه آبان دارند.
همچنین اَرَبها(عربها) که پیش از اسلام در سایهی فرهنگ ایران بودند، سیزدهم تا پانزدهم هرماه را با سَرنَمای(عنوان) روزهای سپید، روزه میگرفتند که اندکی پس از اسلام از میان رفت!
پانوشت نگارنده:
۱- این پادافره "مینوی و روانی" است و دیو آز، دیو رشک، دیو پلیدی، دیو تنبلی و دیوان پتیار دیگر پاداَفره(مجازات) میشوند.
۲_ با یافتههای دیرینشناسی و باستانشناسی، گروهی را باور بر این است که پیشینهی ایرها یا ایرانیان نمیتواند به یک دورهی دوازدههزارساله و ۷۸۳سال کرانمند(محدود) باشد و بیش از آن است. امید که پرتو دانش، این تاریکیها را روشن نماید.
۳- شماری از واژگان این نوشته از پارسی پهلوی گرفته شدهاند. واژهی "ژانگاس" پهلوی است و آرِشِ(معنی) آن "سال میلادی" است. مانند واژهی "پَواسی" که چَم آن "هجری" است! واژهی "رِتان" نیز پهلوی و به چَمِ "تاریخ، بُنسالی و..." است.
پاینده باشید وکاستیها را ببخشایید!
ـ ۱۲ / ۱ / ۸۷۸۳
۱۳۹۷ العربی
کمترین "آرتاباز"
پاینده ایران سرافراز 🌹
نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
#نوروز #سیزده_بدر #پیام_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅 پیام شما
جشن "سیزده بدر" چیست!؟ - بخش دوم
نکتهی کلیدی برای ارزشمندی واژهی "سیزده" این است که این رستاخیز، پایان جهان نبود وَنکه(بلکه) جهان دوباره میآغازید و دوازده هزارهی دیگر آغاز میگردید. از همین روی است که "روز ۱۳" در رِتانِ(تاریخ) ایران، روزی بسیار گرامی و بهشُگون بود. زیرا روز آغاز جهان، آغاز باران، آغاز سبزه و آغاز زندگی بود.
تازیان این روز را پلید(نحس) خواندند و از انجام جشن و نیایشهای ویژهی آن پیشگیری کردند. پدران ستمکشیدهمان از روی ناچاری سپنتای خود را پلید(مقدس خود را نحس) میخواندند، بِیِک(ولی) به هر بهانهای به هَمَند(طبیعت) میرفتند تا مَرخَشی/بداختری(نحسی) دروغینِ آن را از خانه دور کنند و به اَپرهام بسپرند و بدَر کنند!
نیاکان ما توانستند با این تَرفند هوشمندانه به تازیان، جشن سیزدهبدر را همچنان برپای دارند. بر آنان ببالیم و سیزدهبدرِ سپنتا را شادِ شادِ شاد به مانته(طبیعت) و هَمَند و سبزهزار برویم و به دستافشانی و پایكوبی بپردازیم که "شادی فروزهی اهورایی است".
پدران ما در فرهنگ ایرانی، سیزدهم هر ماه را جشن میگرفتند! روز سیزدهم ماه، تیرروز نام داشت و از آن ایزد تیر یا باران بود. پرتاب تیرِ آرش را نیز در کوهستانهای مازندران، در سیزده تیرماه میدانند که جشنی بهنام "تیرِ ما سیزه" در ماه آبان دارند.
همچنین اَرَبها(عربها) که پیش از اسلام در سایهی فرهنگ ایران بودند، سیزدهم تا پانزدهم هرماه را با سَرنَمای(عنوان) روزهای سپید، روزه میگرفتند که اندکی پس از اسلام از میان رفت!
پانوشت نگارنده:
۱- این پادافره "مینوی و روانی" است و دیو آز، دیو رشک، دیو پلیدی، دیو تنبلی و دیوان پتیار دیگر پاداَفره(مجازات) میشوند.
۲_ با یافتههای دیرینشناسی و باستانشناسی، گروهی را باور بر این است که پیشینهی ایرها یا ایرانیان نمیتواند به یک دورهی دوازدههزارساله و ۷۸۳سال کرانمند(محدود) باشد و بیش از آن است. امید که پرتو دانش، این تاریکیها را روشن نماید.
۳- شماری از واژگان این نوشته از پارسی پهلوی گرفته شدهاند. واژهی "ژانگاس" پهلوی است و آرِشِ(معنی) آن "سال میلادی" است. مانند واژهی "پَواسی" که چَم آن "هجری" است! واژهی "رِتان" نیز پهلوی و به چَمِ "تاریخ، بُنسالی و..." است.
پاینده باشید وکاستیها را ببخشایید!
ـ ۱۲ / ۱ / ۸۷۸۳
۱۳۹۷ العربی
کمترین "آرتاباز"
پاینده ایران سرافراز 🌹
نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
#نوروز #سیزده_بدر #پیام_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅پیام شما
🔹اندکی از زبان خردمندانهی پارسی!
چَم/واتا/آرِش/مانیکِ(معنیِ) جهرم(شهر جهرم) چیست؟
جهرم، فارسی شده ی واژه ی "کَهرم" است!
در زبان خردمندانه ی پارسی تکواژِ "کَه"( kah) به مانیکِ درخشان، و تکواژِ "رم" به چَمِ "آرامش دهنده" است!
که + رم( کَهرم)= درخشانِ آرامشدهنده
چنانچه بخواهیم جهرمِ فارسی شده با کوبه های شمشیر خونچکان را به پارسی چَم نماییم، آرشِ زشتی می یابد.
جَه(jah) از جهیک است که به زن بدکاره گویند!! جه + رم= جهرم
وآنگاه چَمِ جهرم= زن بدکاره ی آرامش دهنده!!!
باری،
شوربختانه ما ندانسته، ناسزا را نام شهر خویش نهادیم!!
پاینده باد فرهنگ سترگ و سُتوار و خردورزانه پارسی، که با شمشیر خونچکانِ [...]، فارسی شد!
مردمی که پیوند خرَد و زبانشان گسسته گردد و ندانند چه می گویند، بیگمان نخواهند دانست چه میکنند!
پاینده ایران سرافراز 🌹
فرستنده: #آرتاباز
#جهرم
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅پیام شما
🔹اندکی از زبان خردمندانهی پارسی!
چَم/واتا/آرِش/مانیکِ(معنیِ) جهرم(شهر جهرم) چیست؟
جهرم، فارسی شده ی واژه ی "کَهرم" است!
در زبان خردمندانه ی پارسی تکواژِ "کَه"( kah) به مانیکِ درخشان، و تکواژِ "رم" به چَمِ "آرامش دهنده" است!
که + رم( کَهرم)= درخشانِ آرامشدهنده
چنانچه بخواهیم جهرمِ فارسی شده با کوبه های شمشیر خونچکان را به پارسی چَم نماییم، آرشِ زشتی می یابد.
جَه(jah) از جهیک است که به زن بدکاره گویند!! جه + رم= جهرم
وآنگاه چَمِ جهرم= زن بدکاره ی آرامش دهنده!!!
باری،
شوربختانه ما ندانسته، ناسزا را نام شهر خویش نهادیم!!
پاینده باد فرهنگ سترگ و سُتوار و خردورزانه پارسی، که با شمشیر خونچکانِ [...]، فارسی شد!
مردمی که پیوند خرَد و زبانشان گسسته گردد و ندانند چه می گویند، بیگمان نخواهند دانست چه میکنند!
پاینده ایران سرافراز 🌹
فرستنده: #آرتاباز
#جهرم
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
گفتاری در بارهی سووَشونِ عاشورا
همه شهر ایران به ماتم شدند - بخش نخست
✍🏻 نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
در سالمه (تاریخ) پربار و شگفتار و اندوهبار "ایرها" (نجبا، پارسایان، نیکپیوندها، ایرانیان)، فرگردی/بخشی بسیار تلخ و سوزناک از ستم و ستمگری از یکسو و ستمسوزی و ستمگرستیزی از سوی دیگر، سر بر آسمان فرهنگ پربار ایرانیان میساید! آن پدیدهی شگفتار چیست؟
پیرامون ۴هزار (۳۷۵۰ تا ۴۲۰۰) سال پیش، جوانی دلاور، پاکذات و فرهیخته از ایرانیان که شاهزاده نیز بود، شُوَند (دلیل) نیرنگ سودابه، از پدرش که شاه ایران بود دلگیر شد و برای جنگ با افراسیاب، همراه رستم، از بارگاه و پایتخت و پدر دوری جست و به هَمَند پهناوری در مرز ایران و توران رفت که داستانی دراز دارد.
این جوان برومند کیست؟
او "سیاوش" پسر "کاووسشاه" است که به دست "رستم دستان" آموزش جوانمردی و رزم و مردانگی، مردمدوستی و خداستایی دیده است و دارای همهی فروزههای اهورایی است.
در کشاکش گفتگوها برای پیشگیری از جنگ ایران و توران، تورانیان میپذیرند که یکسد{صد} تن از خانوادهی افراسیاب را به گروگان دربار ایران بگذارند. رستم و سیاوش بدون آگاهیِ کاووسشاه، تن به پیمان آشتی (صلح) با افراسیاب میدهند، سپس رستم نزد کاووسشاه میآید و داستان را میگوید. کاووسشاه بر رستم خشم میگیرد و میگوید: "سیاوش جوان و خام بود. شما که آزموده بودید چرا تن به این سازش دادید؟" رستم با دلخوری با سپاه خود به زابل بر میگردد و شاهنشاه ایران، اسپهبد "توس" را نزد سیاوش و به فرماندهی جنگ میفرستد و میگوید: "آن یکسد تن گروگان تورانی از خانواده افراسیاب را نزد من بفرستید تا گردن بزنم! توس نزد سیاوش میرود، سیاوش سپاه ایران را به اسپهبد توس میسپارد، بِیِک/ولی در سپردن آن سد گروگان به اسپهبد توس، بر سردو راهی گرفتار میآید! چون اگر آنان را نزد کاووسشاه بفرستد، گردنزده خواهند شد و پیمان شکنی بردگی کرده است. اگر به دستور پدر گردن ننهد، جانشینی شاهنشاهی ایران را از دست خواهد داد! سیاوشِ جوانِ نیکنیوند، پیمانداری را بر میگزیند، آن یکسد گروگان را به افراسیاب برمیگرداند و از تورانیان میخواهد راهی در سرزمین خویش برای او بگشایند تا او از آن بگذرد و در گوشهای از جهان زندگی کند. از آنسو، تورانیان از داستان تیرگی میان شاه و پسرش آگاه میشوند، زیرکی میکنند، نزد سیاوش آمده و او را مهمان افراسیاب، شاه توران میکنند. افراسیاب، با خوشرویی بیمانند، سیاوش جوان را پذیره شده و از هنرها و دانایی و بایستگی و فرزانگی و برازندگی این جوان ایرانی، افراسیاب و پیران و سپهسالاران و بزرگان توران انگشت شگفت به دندان گزیدن گرفتند. افراسیاب، دختر خویش فرنگیس را نیز به همسری سیاوش درمیآورد. نیککرداری و پاکاندیشی و گردنفرازی و هیمنه سیاوش بر نزدیکان افراسیاب گران آمد تا جایی که از رشک و تیرهدلی، دیگر تاب دیدن سیاوش را نداشتند. آنان نیرنگ آغازیدند و نزد افراسیاب از سیاوش بدگوییها کردند. گرسیوز (برادر افراسیاب) سرکرده این نیرنگ و سیاهدل بود.
بر آراست گرسیوز دام ساز
دلی پر ز کینه، سری پر ز راز
نیرنگسازان کار خویش پی گرفتند و آهنگ کشتن سیاوش کردند.
نگه کرد سیاوش اندر "گروی"
گرویِ ستمگر، بپیچید روی؛
بیامد چو پیش سیاوش رسید
جوانمردی و شرم شد ناپدید؛
...
بزد دست و آن موی شه را گرفت
به خواری کشیدش به رو، ای شگفت؛
...
سیاوش بنالید با کردگار
که ای برتر از جای و از روزگار؛
...
بیفگند پیل ژیان را به خاک
نه شرم آمدش ز آن سپهبَد، نه باک؛
یکی تشت بنهاد زرین، گروی
بپیچید، چون گوسپندانش روی؛
جدا کرد از سرو سیمین سرش
همی رفت در تشت، خون از برش؛
به جایی که فرموده بود، تشت خون
گروی زره، بُرد و کردش نگون؛
گیاهی برآمد هماندم ز خون
بدانجا که آن تشت شد سرنگون؛
گیا را دهم من کنونت نشان
که خوانی همی "خونِ اسیاوشان"؛
پردیسی/فردوسی در اینجا به گل "خون سیاوشان" نُماشته(اشاره کرده) است.
این همان سیاوش است که برای پیشگیری از کشته شدن سدتن از بزرگان توران که بر بنیاد پیماننامه نزد ایرانیان گروگان بودند، از پدر و سپاه و جانشینی پادشاه دوری جست و گروگانها را به افراسیاب پس داد، ولی بهدست همان تورانیان ناجوانمردانه سر بریده شد. در هنگامی که همهی فروزههای پاک ایرانیان (سیاوش) به دست پلیدی، اینچنین زار کشته میشود، فرنگیس فرزندی پنج ماهه از سیاوش باردار است که سالهای پسین، پادشاه فرزانه و پیامبرگونهی ایران، "کیخسرو" میشود.
#شاهنامه #فردوسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
گفتاری در بارهی سووَشونِ عاشورا
همه شهر ایران به ماتم شدند - بخش نخست
✍🏻 نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
در سالمه (تاریخ) پربار و شگفتار و اندوهبار "ایرها" (نجبا، پارسایان، نیکپیوندها، ایرانیان)، فرگردی/بخشی بسیار تلخ و سوزناک از ستم و ستمگری از یکسو و ستمسوزی و ستمگرستیزی از سوی دیگر، سر بر آسمان فرهنگ پربار ایرانیان میساید! آن پدیدهی شگفتار چیست؟
پیرامون ۴هزار (۳۷۵۰ تا ۴۲۰۰) سال پیش، جوانی دلاور، پاکذات و فرهیخته از ایرانیان که شاهزاده نیز بود، شُوَند (دلیل) نیرنگ سودابه، از پدرش که شاه ایران بود دلگیر شد و برای جنگ با افراسیاب، همراه رستم، از بارگاه و پایتخت و پدر دوری جست و به هَمَند پهناوری در مرز ایران و توران رفت که داستانی دراز دارد.
این جوان برومند کیست؟
او "سیاوش" پسر "کاووسشاه" است که به دست "رستم دستان" آموزش جوانمردی و رزم و مردانگی، مردمدوستی و خداستایی دیده است و دارای همهی فروزههای اهورایی است.
در کشاکش گفتگوها برای پیشگیری از جنگ ایران و توران، تورانیان میپذیرند که یکسد{صد} تن از خانوادهی افراسیاب را به گروگان دربار ایران بگذارند. رستم و سیاوش بدون آگاهیِ کاووسشاه، تن به پیمان آشتی (صلح) با افراسیاب میدهند، سپس رستم نزد کاووسشاه میآید و داستان را میگوید. کاووسشاه بر رستم خشم میگیرد و میگوید: "سیاوش جوان و خام بود. شما که آزموده بودید چرا تن به این سازش دادید؟" رستم با دلخوری با سپاه خود به زابل بر میگردد و شاهنشاه ایران، اسپهبد "توس" را نزد سیاوش و به فرماندهی جنگ میفرستد و میگوید: "آن یکسد تن گروگان تورانی از خانواده افراسیاب را نزد من بفرستید تا گردن بزنم! توس نزد سیاوش میرود، سیاوش سپاه ایران را به اسپهبد توس میسپارد، بِیِک/ولی در سپردن آن سد گروگان به اسپهبد توس، بر سردو راهی گرفتار میآید! چون اگر آنان را نزد کاووسشاه بفرستد، گردنزده خواهند شد و پیمان شکنی بردگی کرده است. اگر به دستور پدر گردن ننهد، جانشینی شاهنشاهی ایران را از دست خواهد داد! سیاوشِ جوانِ نیکنیوند، پیمانداری را بر میگزیند، آن یکسد گروگان را به افراسیاب برمیگرداند و از تورانیان میخواهد راهی در سرزمین خویش برای او بگشایند تا او از آن بگذرد و در گوشهای از جهان زندگی کند. از آنسو، تورانیان از داستان تیرگی میان شاه و پسرش آگاه میشوند، زیرکی میکنند، نزد سیاوش آمده و او را مهمان افراسیاب، شاه توران میکنند. افراسیاب، با خوشرویی بیمانند، سیاوش جوان را پذیره شده و از هنرها و دانایی و بایستگی و فرزانگی و برازندگی این جوان ایرانی، افراسیاب و پیران و سپهسالاران و بزرگان توران انگشت شگفت به دندان گزیدن گرفتند. افراسیاب، دختر خویش فرنگیس را نیز به همسری سیاوش درمیآورد. نیککرداری و پاکاندیشی و گردنفرازی و هیمنه سیاوش بر نزدیکان افراسیاب گران آمد تا جایی که از رشک و تیرهدلی، دیگر تاب دیدن سیاوش را نداشتند. آنان نیرنگ آغازیدند و نزد افراسیاب از سیاوش بدگوییها کردند. گرسیوز (برادر افراسیاب) سرکرده این نیرنگ و سیاهدل بود.
بر آراست گرسیوز دام ساز
دلی پر ز کینه، سری پر ز راز
نیرنگسازان کار خویش پی گرفتند و آهنگ کشتن سیاوش کردند.
نگه کرد سیاوش اندر "گروی"
گرویِ ستمگر، بپیچید روی؛
بیامد چو پیش سیاوش رسید
جوانمردی و شرم شد ناپدید؛
...
بزد دست و آن موی شه را گرفت
به خواری کشیدش به رو، ای شگفت؛
...
سیاوش بنالید با کردگار
که ای برتر از جای و از روزگار؛
...
بیفگند پیل ژیان را به خاک
نه شرم آمدش ز آن سپهبَد، نه باک؛
یکی تشت بنهاد زرین، گروی
بپیچید، چون گوسپندانش روی؛
جدا کرد از سرو سیمین سرش
همی رفت در تشت، خون از برش؛
به جایی که فرموده بود، تشت خون
گروی زره، بُرد و کردش نگون؛
گیاهی برآمد هماندم ز خون
بدانجا که آن تشت شد سرنگون؛
گیا را دهم من کنونت نشان
که خوانی همی "خونِ اسیاوشان"؛
پردیسی/فردوسی در اینجا به گل "خون سیاوشان" نُماشته(اشاره کرده) است.
این همان سیاوش است که برای پیشگیری از کشته شدن سدتن از بزرگان توران که بر بنیاد پیماننامه نزد ایرانیان گروگان بودند، از پدر و سپاه و جانشینی پادشاه دوری جست و گروگانها را به افراسیاب پس داد، ولی بهدست همان تورانیان ناجوانمردانه سر بریده شد. در هنگامی که همهی فروزههای پاک ایرانیان (سیاوش) به دست پلیدی، اینچنین زار کشته میشود، فرنگیس فرزندی پنج ماهه از سیاوش باردار است که سالهای پسین، پادشاه فرزانه و پیامبرگونهی ایران، "کیخسرو" میشود.
#شاهنامه #فردوسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
گفتاری در بارهی سووَشونِ عاشورا
همه شهر ایران به ماتم شدند - بخش دوم
✍🏻 نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
باری!
گزارش این ستم هولناک به ایرانزمین میرسد. ایرانیان که از ستم سودابهی پلیداندیش به سیاوش جوان و گذر کردن سیاوش ستمکشیده و نیکاختر اندوهگین بودند، با شنیدن این داستان هولناک سخت اندوهگین شدند.
ببینیم ایرانیان و بهویژه رستم چه کردند...
چو آگاهی آمد به کاووسشاه
که شد روزگار سیاوش تباه؛
...
چو این گفته بشنید کاووسشاه
سر تاجدارش نگون شد ز گاه؛
به بَر جامه بدرید و رخ را بکند
به خاک اندر آمد ز تخت بلند؛
...
برفتند با مویه ایرانیان
بر آن سوگ بسته به زاری میان؛
همه دیده پرخون و رخساره زرد
روان از سیاوش پر از باد سرد؛
چو توس و چو گودرز و گیو دلیر
چو شاپور وفرهاد و بهرام شیر؛
"همه جامه کرده کبود وسیاه
همه خاک بر سر به جای کلاه"؛
دوستان گرامی، از این رج چامهی پردیسی(فردوسی)، ریشهی سیاهپوشی و گل مالیدن سوگواران سووَشون "عاشورا" را دریابند.
سپس آگهی به رستم، آموزگارسیاوش، میرسد.
پس آگاهی آمد سوی نيمروز {نیمروز:جنوب. در اینجا زابل}
به نزدیک سالار گیتیفروز؛
که از شهر ایران بر آمد خروش
همی "خاک تیره" برآمد به جوش؛
سیاوخش را سر بریدند خوار
به خاک اندر آمد سرِ شهریار؛
تهمتن چو بشنید، زو رفت هوش
ز زابل به زاری برآمد خروش؛
به انگشت رخساره برکَند زال
پراگند خاک، از برِ تاج و یال...
باری! سراسر ایران، از این رخداد دردناک "سیاه و کبودپوش" میشود. رستم و زابلیان یک هفته سوگواری میکنند.
همانگونه که میدانیم، ایرانیان با سوگواری ميانهای ندارند و تنها با جشنها و شادیها نیایش میکنند و بیش از دوازده جشن بزرگ دارند. آنها هاتا (حتی) برای درگذشت زرتشت نیز سوگواری نمیکردند.
چه خوش گفت بهرام نیکوسَخُن
که بر رفتگان مهربانی مکن!
ولی داستان ستم به سیاوش آه از نهاد همه برآورد و تنها و نخستین سوگواری ایرانیان پایهگذاری شد.
روز هشتم شیپور جنگ بر میخیزد و سپاه گرد میآید.
سپه سربهسر، بر درِ پیلتن
ز کشمیر و کابل شدند انجمن؛
آنگاه به سوی پایتخت روان شدند. رستم چون به نزدیكی کاووس رسید، جامهی خویش چاک کرد و سوگند خورد.
به دادار دارنده سوگند خَرد
که هرگز تنم بی سِلیه و نبرد؛
نباشد، که رخ را بشویم ز خاک
سزد گر بباشم بدین سوگناک؛
کُلهخود و شمشیر، جامِ من است
به بازو، خمُ خام دام من است؛
مگر کین آن شهریار جوان
بجویم از آن"تور" تیرهروان؛
چو آمد بر تخت کاووسکی
سرش بود "پرخاک" و"پرخاک" پی؛
اندکی بر کاووس تاختن وسرزنش گرفت و سپس گفت:
کنون من دل و مغز تا زندهام
به کین سیاوش پراکندهام؛
"همی جنگ با چشم گریان کنم
جهان، چون دل خویش بریان کنم"
کاووس شاه از اندوه خموش میماند؛ رستم نزد سودابهی فتنهگر میرود و سزاواریاش میدهد.
ایرانیان، همه سوگوار و داغدار به درگاه شاهنشاه میآیند و یکهفته سوگواری بجای میآورند. سپس برای کینخواهیِ سیاوش پاکدل، سوی توران میتازند.
از آن هنگام که "همه شهر ایران به ماتم شدند"، هر ساله ایرانیان برای سوگ سیاوش به ماتم بودند و نزدیک به سههزار سال از انجام این آیین سوگواریِ سالانه که نزد ایرانیان بسیار سپنتا (مقدس) بود، میگذشت که تازیان به ایران تاختند. ایرانیان شهربهشهر، کویبهکوی و خانهبهخانه ایستادند و با تازیان جنگیدند.
بِیِک/ولی ساختار یکپارچهی پادشاهی (ملکه زنبورعسل) بدست فرجامین پادشاهان ساسانی با جنگهای ویرانگرِ خانگی و کشته شدن اسپهبدان و جنگآوران در کودتاهای پیاپی به هم ریخته بود. این نبردهای دلاورانهی مردمی پراکنده بود و به شکست یکپارچهی ایرانِ بیپناه بهدست بیابانگردان تازی انجامید. ایرانیان فرهنگ و آیینهای سوگواری سیاوش (سووَشون) و دیگر آیینهای پدرانشان را پنهانی و در گیلان و مازندران و کوهستانهای ایران که هرگز یکسره به چنگ بیابانگردانِ اَرَب نیفتاد، سدها سال بجای میآوردند.
گویا برای نخستینبار، عضدالدوله دیلمی که علوی بود، در سال 367 مَهی (قمری) پس از چیرگی بر بغداد، در روز دهم محرم به زنان شبستان خود که ایرانی بودند و سووَشون را نیک میدانستند، دستور میدهد در خیابانهای بغداد برای حسینبنعلی سوگواری "سووَشون" کنند. آنان به خیابانهای بغداد آمدند و فغان برآوردند و گیسو پریشیدند و چهره خراشیدند! تا اینکه آرامآرام پس از صفویان دوباره سوگواری محرم جان گرفت.
کاستیها را ببخشایید.
۲/۸/۸۷۸۰ سال کیومرسی *
۱۳۹۴ العربی
_______________________________
🖋 پینوشت نگارنده: سال کیومرسی برگرفته از کتاب تاریخ و تقویم ایران نوشتهی سراستاد #ذبیح_بهروز
🖋 پینوشت ادبسار: پژوهشگران بسیاری با نگر به بنمایههای استوار، باور دارند که سوگ سیاوش در باورها آیینهای ماه محرم بازنمایی شده است. در این پیوند بخوانید:
T.me/AdabSar/6564
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
گفتاری در بارهی سووَشونِ عاشورا
همه شهر ایران به ماتم شدند - بخش دوم
✍🏻 نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
باری!
گزارش این ستم هولناک به ایرانزمین میرسد. ایرانیان که از ستم سودابهی پلیداندیش به سیاوش جوان و گذر کردن سیاوش ستمکشیده و نیکاختر اندوهگین بودند، با شنیدن این داستان هولناک سخت اندوهگین شدند.
ببینیم ایرانیان و بهویژه رستم چه کردند...
چو آگاهی آمد به کاووسشاه
که شد روزگار سیاوش تباه؛
...
چو این گفته بشنید کاووسشاه
سر تاجدارش نگون شد ز گاه؛
به بَر جامه بدرید و رخ را بکند
به خاک اندر آمد ز تخت بلند؛
...
برفتند با مویه ایرانیان
بر آن سوگ بسته به زاری میان؛
همه دیده پرخون و رخساره زرد
روان از سیاوش پر از باد سرد؛
چو توس و چو گودرز و گیو دلیر
چو شاپور وفرهاد و بهرام شیر؛
"همه جامه کرده کبود وسیاه
همه خاک بر سر به جای کلاه"؛
دوستان گرامی، از این رج چامهی پردیسی(فردوسی)، ریشهی سیاهپوشی و گل مالیدن سوگواران سووَشون "عاشورا" را دریابند.
سپس آگهی به رستم، آموزگارسیاوش، میرسد.
پس آگاهی آمد سوی نيمروز {نیمروز:جنوب. در اینجا زابل}
به نزدیک سالار گیتیفروز؛
که از شهر ایران بر آمد خروش
همی "خاک تیره" برآمد به جوش؛
سیاوخش را سر بریدند خوار
به خاک اندر آمد سرِ شهریار؛
تهمتن چو بشنید، زو رفت هوش
ز زابل به زاری برآمد خروش؛
به انگشت رخساره برکَند زال
پراگند خاک، از برِ تاج و یال...
باری! سراسر ایران، از این رخداد دردناک "سیاه و کبودپوش" میشود. رستم و زابلیان یک هفته سوگواری میکنند.
همانگونه که میدانیم، ایرانیان با سوگواری ميانهای ندارند و تنها با جشنها و شادیها نیایش میکنند و بیش از دوازده جشن بزرگ دارند. آنها هاتا (حتی) برای درگذشت زرتشت نیز سوگواری نمیکردند.
چه خوش گفت بهرام نیکوسَخُن
که بر رفتگان مهربانی مکن!
ولی داستان ستم به سیاوش آه از نهاد همه برآورد و تنها و نخستین سوگواری ایرانیان پایهگذاری شد.
روز هشتم شیپور جنگ بر میخیزد و سپاه گرد میآید.
سپه سربهسر، بر درِ پیلتن
ز کشمیر و کابل شدند انجمن؛
آنگاه به سوی پایتخت روان شدند. رستم چون به نزدیكی کاووس رسید، جامهی خویش چاک کرد و سوگند خورد.
به دادار دارنده سوگند خَرد
که هرگز تنم بی سِلیه و نبرد؛
نباشد، که رخ را بشویم ز خاک
سزد گر بباشم بدین سوگناک؛
کُلهخود و شمشیر، جامِ من است
به بازو، خمُ خام دام من است؛
مگر کین آن شهریار جوان
بجویم از آن"تور" تیرهروان؛
چو آمد بر تخت کاووسکی
سرش بود "پرخاک" و"پرخاک" پی؛
اندکی بر کاووس تاختن وسرزنش گرفت و سپس گفت:
کنون من دل و مغز تا زندهام
به کین سیاوش پراکندهام؛
"همی جنگ با چشم گریان کنم
جهان، چون دل خویش بریان کنم"
کاووس شاه از اندوه خموش میماند؛ رستم نزد سودابهی فتنهگر میرود و سزاواریاش میدهد.
ایرانیان، همه سوگوار و داغدار به درگاه شاهنشاه میآیند و یکهفته سوگواری بجای میآورند. سپس برای کینخواهیِ سیاوش پاکدل، سوی توران میتازند.
از آن هنگام که "همه شهر ایران به ماتم شدند"، هر ساله ایرانیان برای سوگ سیاوش به ماتم بودند و نزدیک به سههزار سال از انجام این آیین سوگواریِ سالانه که نزد ایرانیان بسیار سپنتا (مقدس) بود، میگذشت که تازیان به ایران تاختند. ایرانیان شهربهشهر، کویبهکوی و خانهبهخانه ایستادند و با تازیان جنگیدند.
بِیِک/ولی ساختار یکپارچهی پادشاهی (ملکه زنبورعسل) بدست فرجامین پادشاهان ساسانی با جنگهای ویرانگرِ خانگی و کشته شدن اسپهبدان و جنگآوران در کودتاهای پیاپی به هم ریخته بود. این نبردهای دلاورانهی مردمی پراکنده بود و به شکست یکپارچهی ایرانِ بیپناه بهدست بیابانگردان تازی انجامید. ایرانیان فرهنگ و آیینهای سوگواری سیاوش (سووَشون) و دیگر آیینهای پدرانشان را پنهانی و در گیلان و مازندران و کوهستانهای ایران که هرگز یکسره به چنگ بیابانگردانِ اَرَب نیفتاد، سدها سال بجای میآوردند.
گویا برای نخستینبار، عضدالدوله دیلمی که علوی بود، در سال 367 مَهی (قمری) پس از چیرگی بر بغداد، در روز دهم محرم به زنان شبستان خود که ایرانی بودند و سووَشون را نیک میدانستند، دستور میدهد در خیابانهای بغداد برای حسینبنعلی سوگواری "سووَشون" کنند. آنان به خیابانهای بغداد آمدند و فغان برآوردند و گیسو پریشیدند و چهره خراشیدند! تا اینکه آرامآرام پس از صفویان دوباره سوگواری محرم جان گرفت.
کاستیها را ببخشایید.
۲/۸/۸۷۸۰ سال کیومرسی *
۱۳۹۴ العربی
_______________________________
🖋 پینوشت نگارنده: سال کیومرسی برگرفته از کتاب تاریخ و تقویم ایران نوشتهی سراستاد #ذبیح_بهروز
🖋 پینوشت ادبسار: پژوهشگران بسیاری با نگر به بنمایههای استوار، باور دارند که سوگ سیاوش در باورها آیینهای ماه محرم بازنمایی شده است. در این پیوند بخوانید:
T.me/AdabSar/6564
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
درود گرامیان
۲۸ مهر، سالروز پیروزی ایرانیان بر اَربهای مسلمان در جنگ پل؛
نبرد پل یا نبرد «جَسر» از نبردهای میان ساسانیان و مسلمانان اَرَب در نزدیکی رود فرات بود. جنگ پل در ۲۲شعبان ۱۳ماهشیدی(قمری) برابر با ۲۰ اکتبر ۶۳۴ زایش(میلادی) و در روز ۲۸ مهر ماه رخ داد. نبرد پل یگانه جنگ با تازیان بود که با پیروزی سنگین ایرانیان پایان یافت. چون اربها از لاکمهها (قایقها)بر روی فرات پلی ساخته بودند به نبرد پل زبانزد شده است.
ابوعبید مسعود ثقفی که سرکردهی لشکر اَرَب بود، دستور داد تا پلی از بَلَمها (قایقها)ساخته و برای جنگ با ایرانیان از فرات بگذرند. پیلهای جنگی که در ارتش ایران بودند، شُوَند (باعث) هراس اسبهای اَرب شدند، بگونهای که آنها از فرمان سواران خود سرپیچیدند و اربها ناگزیر شدند پیاده بجنگند.
ابوعبید که براستی دلاوری بود، به پیل سپیدی آفند (حمله) برده و او را زخمی کرد و پیل او را در زیر پای خود گرفت و هلاک کرد. پس از آن بهرهمندی با ایرانیان شد و سرکردگان لشکر ارب کشته شدند. در این زمان اَربی فریاد زد: «یا باید همه کشته شویم یا پیروز گردیم» و تناب پیوند لاکمهها را برید و لاکمهها را در آب رها ساخت تا امید برگشت و واپسنشینی را از جنگجویان ارب ببرد. چون این کار او بیرویه و آسیبرسان بود، مثنیبنحارث شیبانی همراه با بخشی از سپاه ارب به ردهی نخستین سپاه ایرانیان یورش آوردند و بخشی دیگر به نیساری (تعمیر) پلِ لاکمهای و نگهبانی آن شتافتند تا اربها بتوانند با شتاب واپسنشینند.
در این جنگ شمار نیروهای ایرانی پیرامون ۱۰هزار تن و همچنین شمار نیروهای ارب مسلمان با ایرانیان برابر بود. کشتگانِ اَرَبها 7هزار تن بود که یا به دست سپاه ایران کشته شدند، یا در رودخانه فرات فرو رفته و تَکابیده (غرق) شدند و 3هزار تن از آنان نیز گریختند. شوربختانه آرتش نیرومند ایران ساسانی که همهی سپاهیانِ توانمند و استوار جهان آن روزگار را درهم میکوبید، با کودتاهای پیاپی و کشته شدنِ سران و اسپهپدانِ بزرگ ایران در پیِ هر کودتا، پس از سه سال آنچنان تهی از اسپهبدان کارآزموده و جنگ دیده شد که در نبرد کادوسی (قادسیه) آن شد که همه می دانیم.
به امید پیروزی دوباره فرزندان ایران بر اهریمنان بیگانه پرست.
پاینده ایران سرافراز
فرستنده: #آرتاباز
#روزشمار_نیاکان
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
درود گرامیان
۲۸ مهر، سالروز پیروزی ایرانیان بر اَربهای مسلمان در جنگ پل؛
نبرد پل یا نبرد «جَسر» از نبردهای میان ساسانیان و مسلمانان اَرَب در نزدیکی رود فرات بود. جنگ پل در ۲۲شعبان ۱۳ماهشیدی(قمری) برابر با ۲۰ اکتبر ۶۳۴ زایش(میلادی) و در روز ۲۸ مهر ماه رخ داد. نبرد پل یگانه جنگ با تازیان بود که با پیروزی سنگین ایرانیان پایان یافت. چون اربها از لاکمهها (قایقها)بر روی فرات پلی ساخته بودند به نبرد پل زبانزد شده است.
ابوعبید مسعود ثقفی که سرکردهی لشکر اَرَب بود، دستور داد تا پلی از بَلَمها (قایقها)ساخته و برای جنگ با ایرانیان از فرات بگذرند. پیلهای جنگی که در ارتش ایران بودند، شُوَند (باعث) هراس اسبهای اَرب شدند، بگونهای که آنها از فرمان سواران خود سرپیچیدند و اربها ناگزیر شدند پیاده بجنگند.
ابوعبید که براستی دلاوری بود، به پیل سپیدی آفند (حمله) برده و او را زخمی کرد و پیل او را در زیر پای خود گرفت و هلاک کرد. پس از آن بهرهمندی با ایرانیان شد و سرکردگان لشکر ارب کشته شدند. در این زمان اَربی فریاد زد: «یا باید همه کشته شویم یا پیروز گردیم» و تناب پیوند لاکمهها را برید و لاکمهها را در آب رها ساخت تا امید برگشت و واپسنشینی را از جنگجویان ارب ببرد. چون این کار او بیرویه و آسیبرسان بود، مثنیبنحارث شیبانی همراه با بخشی از سپاه ارب به ردهی نخستین سپاه ایرانیان یورش آوردند و بخشی دیگر به نیساری (تعمیر) پلِ لاکمهای و نگهبانی آن شتافتند تا اربها بتوانند با شتاب واپسنشینند.
در این جنگ شمار نیروهای ایرانی پیرامون ۱۰هزار تن و همچنین شمار نیروهای ارب مسلمان با ایرانیان برابر بود. کشتگانِ اَرَبها 7هزار تن بود که یا به دست سپاه ایران کشته شدند، یا در رودخانه فرات فرو رفته و تَکابیده (غرق) شدند و 3هزار تن از آنان نیز گریختند. شوربختانه آرتش نیرومند ایران ساسانی که همهی سپاهیانِ توانمند و استوار جهان آن روزگار را درهم میکوبید، با کودتاهای پیاپی و کشته شدنِ سران و اسپهپدانِ بزرگ ایران در پیِ هر کودتا، پس از سه سال آنچنان تهی از اسپهبدان کارآزموده و جنگ دیده شد که در نبرد کادوسی (قادسیه) آن شد که همه می دانیم.
به امید پیروزی دوباره فرزندان ایران بر اهریمنان بیگانه پرست.
پاینده ایران سرافراز
فرستنده: #آرتاباز
#روزشمار_نیاکان
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
#پرسش_و_پاسخ
درباره پیام https://telegram.me/AdabSar/12072
پرسش #میلاد_فرخ_وند
استاد ملایری واژهی «مانگ»(اوستایی) را برابر «قمر» برنهاده است و به جای قمری نیز میتوان از واژهی «مانگی» بهره برد.
آرتاباز ارجمند واژهی "ماهشیدی" را به جای واژهی «قمری» به کار برده است. واژهی زیبایی است ولی چمار رُشمند(دقیق) «ماهشید»، «پرتو/نور ماه» است نه خود «ماه/قمر».
برابر های پارسی قایق «بَلَم، کَرَجی، ناو، کَلَک» است. واژهی لاکمه را نخستین بار است که میشنوم، شاید از یک گویش ایرانی وام گرفته شده است. بهتر است از برابر های آشناتر اَیاتیده/یادشده بهره گرفت.
پاسخ #آرتاباز
درود بر شما
ما در کوهستانهای مازندران نیز به ماه « مونگ» می گوییم,
شید= فراوانی_برکت،
و نگرش دوستمان در بکارگیری مونگ درستتر بگمان میآید. هرچند که زبان بزرگ ایرانی را خوشههای فراوانیست.
سپاس از یاد آوری👌🌷
لاکمه، به بلم کوچک میگویند.
در مازندران بیشتر لاکمه و «نو» گفته میشود. (واژه یاب-پرتو),
سپاس فراوان از شما
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
#پرسش_و_پاسخ
درباره پیام https://telegram.me/AdabSar/12072
پرسش #میلاد_فرخ_وند
استاد ملایری واژهی «مانگ»(اوستایی) را برابر «قمر» برنهاده است و به جای قمری نیز میتوان از واژهی «مانگی» بهره برد.
آرتاباز ارجمند واژهی "ماهشیدی" را به جای واژهی «قمری» به کار برده است. واژهی زیبایی است ولی چمار رُشمند(دقیق) «ماهشید»، «پرتو/نور ماه» است نه خود «ماه/قمر».
برابر های پارسی قایق «بَلَم، کَرَجی، ناو، کَلَک» است. واژهی لاکمه را نخستین بار است که میشنوم، شاید از یک گویش ایرانی وام گرفته شده است. بهتر است از برابر های آشناتر اَیاتیده/یادشده بهره گرفت.
پاسخ #آرتاباز
درود بر شما
ما در کوهستانهای مازندران نیز به ماه « مونگ» می گوییم,
شید= فراوانی_برکت،
و نگرش دوستمان در بکارگیری مونگ درستتر بگمان میآید. هرچند که زبان بزرگ ایرانی را خوشههای فراوانیست.
سپاس از یاد آوری👌🌷
لاکمه، به بلم کوچک میگویند.
در مازندران بیشتر لاکمه و «نو» گفته میشود. (واژه یاب-پرتو),
سپاس فراوان از شما
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
Forwarded from ادبسار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
فِرزان ( فلسفهی) خوانِ هفت سین نوروز
💥چرا "هفت"؟
شمارهی هفت در زبان باستانی به نام ”امرداد” است. امرداد چمار( معنی) جاودانگی و بیمرگی نام داشت و از آنجایی که این شماره ماناک ( معنی) زیبای زندگی و جاودانگی را میداد، هفت واژه را به نشانهی آن برگزیده و بر خوان نوروزی میچینند.
به بازگفتی، هفت "سین"، نشانهی هفت دانه گیاهی است که میتوان با آن سبزهی نوروز را بسیجید: جو، ماش، نرسک، ارزن، لوبیا، نخود و گندم.
زمان پارسیانِ کهن، مردم از هر هفت دانه، سبزه میپروراندند (ده روز پیش از نوروز) آوَندهای( ظروف) آن را بر سر درِ خانههای خود میگذاشتند و هر کدام که بیشتر و بهتر سبز میشد، نشانهی پر باریِ آن رُستنی برای کاشت در آن سال بود.
هفت در میان شمارهها از مهندی (بزرگی/اهمیت) و ارزش ویژهای برخوردار است.
هفت، برای ایران و ایرانیان باستان ورجاوند(مقدس) بود و از آن برای گوهرهای پایدارِ درونی، سرهالی(سرحالی) و نیکشگونی یاد میشد.
مانند هفت رنگِ رنگینکمان، دوران کودکی ۷ سال است، هفتخان رستم در شاهنامه، هفت آسمان، هفت روز هفته، هفت فرشته،
هفت شهر ایشک( عشق) در فرزانگی (عرفان) ، هفت پیکر و...
💥چرا "سین"؟
بنا به بازگفتی بسیار نادرست، هفت "سین" نخستینبار هفت "شین" بود. گزینههای هفت "شین"، از شهد (شیره درختان)، شیر، شراب، شکر، شمع، شمشاد و شابه (میوه بهویژه سیب) بود.
ولی پس از باشندگی اسلام به شوند نارواییِ گسارش" شراب" این هفت "شین" به هفت "سین" ترادیسید( تبدیل شد).
این گفتار از بُن نادرست است، زیرا پیش از اسلام، ایرانیان واژگانی چون شراب و شهد و شمع و شکر نداشتند!!
به گفتهای، "سین"، واژهی نخست نام هفت فرشته باستانی پارسی است. همهی آنها دارای ویژگیهای نیکو بودند.
پاینده ایران سرافراز 🌹
فرستنده: #آرتاباز #نوروز
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
فِرزان ( فلسفهی) خوانِ هفت سین نوروز
💥چرا "هفت"؟
شمارهی هفت در زبان باستانی به نام ”امرداد” است. امرداد چمار( معنی) جاودانگی و بیمرگی نام داشت و از آنجایی که این شماره ماناک ( معنی) زیبای زندگی و جاودانگی را میداد، هفت واژه را به نشانهی آن برگزیده و بر خوان نوروزی میچینند.
به بازگفتی، هفت "سین"، نشانهی هفت دانه گیاهی است که میتوان با آن سبزهی نوروز را بسیجید: جو، ماش، نرسک، ارزن، لوبیا، نخود و گندم.
زمان پارسیانِ کهن، مردم از هر هفت دانه، سبزه میپروراندند (ده روز پیش از نوروز) آوَندهای( ظروف) آن را بر سر درِ خانههای خود میگذاشتند و هر کدام که بیشتر و بهتر سبز میشد، نشانهی پر باریِ آن رُستنی برای کاشت در آن سال بود.
هفت در میان شمارهها از مهندی (بزرگی/اهمیت) و ارزش ویژهای برخوردار است.
هفت، برای ایران و ایرانیان باستان ورجاوند(مقدس) بود و از آن برای گوهرهای پایدارِ درونی، سرهالی(سرحالی) و نیکشگونی یاد میشد.
مانند هفت رنگِ رنگینکمان، دوران کودکی ۷ سال است، هفتخان رستم در شاهنامه، هفت آسمان، هفت روز هفته، هفت فرشته،
هفت شهر ایشک( عشق) در فرزانگی (عرفان) ، هفت پیکر و...
💥چرا "سین"؟
بنا به بازگفتی بسیار نادرست، هفت "سین" نخستینبار هفت "شین" بود. گزینههای هفت "شین"، از شهد (شیره درختان)، شیر، شراب، شکر، شمع، شمشاد و شابه (میوه بهویژه سیب) بود.
ولی پس از باشندگی اسلام به شوند نارواییِ گسارش" شراب" این هفت "شین" به هفت "سین" ترادیسید( تبدیل شد).
این گفتار از بُن نادرست است، زیرا پیش از اسلام، ایرانیان واژگانی چون شراب و شهد و شمع و شکر نداشتند!!
به گفتهای، "سین"، واژهی نخست نام هفت فرشته باستانی پارسی است. همهی آنها دارای ویژگیهای نیکو بودند.
پاینده ایران سرافراز 🌹
فرستنده: #آرتاباز #نوروز
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
Forwarded from ادبسار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅 پیام شما
درود دوستان ارژمندم!
روزگارتان خوش!
🔅 جشن "سیزدهبدر" چیست؟ - بخش نخست
ما اکنون به یافتههایی رسیدیم که پرده از روی دروغ ۱۴۰۰سالهی تازیان برمیدارد! و آن اینکه سیزدهبدر از ورجاوندترین(مقدسترین) روز ایرانیان بود.
از زمان چیرگی تازیان به ایران، آنان بیشتر باورهای ایرانیان را پلید(نحس) شمردهاند. یکی از آنها آیین"سیزدهبدر "است که به باور ایرانیان نماد زایش و آغاز جهان است و "مشی و مشیانه" در همند(طبیعت) پیمان دوآژین(ازدواج) میبندند و چون گواهی برای دوآژینشان نمییابند، ناگزیر سبزه را گواه میگیرند و سبزه را گره میزنند.
اکنون ما میدانیم که ایرانیان زمانِ جهان را به دوازده بخش که هر بخش هزار سال بود، بخش میكردند و در پایان فرجامین هزاره یا هزاره دوازدهم، رستاخیز(قیامت) میشد و هر روانی داوری میشد و پاداش یا پادافره(مجازات) خویش میگرفت.
بر پایهی این داوری، بدکاران انگره مینو(روان ناشاد) و نیککاران پاداشِ سپنته مینو(شادترین روانها) دریافت میکردند!
اینک، باور ایرانیان برای دوهزارهی یازدهم و دوازدهم را از نسک(کتاب)های "دینکرد"، "ذاتاسپرم" و بنمایههای دیگر بجا ماندهی پهلوی که کمابیش نزدیک به هم هستند، میآورم.
باورها بر این است که سوشیانت(موعود و نجاتدهنده) در سیسالگی فراخوان سراسری میکند و ستم را از ریشه میکَنَد. پس باید در سال ۹۷۰ زاده شود تا در آغاز هزاره، ۳۰ساله باشد.
ببینیم بننبشتهای پیشینیان چه میگویند!
هزاره یازدهم:
این رهاننده بنام "اوشیدَر/هوشیدر"(پرورندهی پرهیزکاری) است. سیسال مانده به پایان هزارهی زرتشت(هزاره دهم) دوشيزهای پانزده ساله هنگام آبتنی در دریاچهی هامون، از تخمه یا فرهی بازمانده از زرتشت در این دریاچه باردار شده و"هوشیدر" زاده میشود! نام این دوشيزه "نامیگ پَد"(دارندهی پدر پر آوازه) است.
هوشیدَر در سیسالگی که آغاز هزارهی دوازدهم است، به فراخوانِ همگانیِ خویش میپردازد و...!
تا اینکه ۹۷۰ سال پس از آن، هنگامهی هزارهی هوشیدر(یازدهم) به پایان نزدیک میشود. در سال ۱۲۰۱ ترسایی(میلادی) یا ۵۸۰ خورشیدی، از دختری ۱۵ساله بهنام "اِردت فدری"(آبروی پدر) در هنگام آبتنی در دریاچهی هامون از تخمه یا فرهی زرتشت باردار میگردد و فرزندی زاده میشود که نام او "اَستَوت ارت" است و اوست که کار نو کردن جهان و آیین مزدا را به انجام میرساند.
سوشیانس اَستَوت ارت(نیروی مادی و زمینی نیککار و ورجاوند)، بدکاران را پاداَفره میدهد. او دیو خشم، دیو آز، دیو تنبلی و دیوان دیگر را به دست ایزدِ سروش نابود میسازد. انگرهمینو(نکیر منکر) را با همهی آفریدههای تاریک و زشت به دوزخ فرو میافکند و سپنتا مینو را شادیانه(ارمغان/هدیه) میکند تا پس از پایان هزارهی دوازدهم و آغاز رستاخیز و انجام داوری، دوباره جهان استوت ارت(نیروی مادی و زمینیِ نیککار و سپنته) آغاز گردد!
اکنون میتوانیم دریابیم که چرا "۱۳"، که پس از ۱۲ میآید، نیکشگون و سپنتا(مقدس) است، چون روز زایش جهان است! هتا(حتی) میتوان گفت روز ۱۳ نوروز، روز جشن زایش و آغاز جهان است!
سوشیانت استوت ارت که اکنون ۳۰ ساله است (۶۱۰ خورشیدی و ۱۲۳۲ ترسایی)، خویشکاری(وظیفه) برانگیختن مُردگان را دارد.
مردگان رفتهرفته برانگیخته میشوند و پس از داوری فرجامین نزد ایزدِ مهرسروش رَشَن، از پُل چنوات یا چِینود(سرات) میگذرند.
این پل برای نیكوکاران پهن و برای بدکاران باریک است و لبهای چون تیغ دارد که دوزخ را راهنماست.
بر پایه مَرگَریِ(محاسبات) استاد ذبیح بهروز و انجمن نجوم شوروی(بلخ)، این روز برابر است با چهارم بهمن، ۶۱۰ خورشیدی! (۱۷ ژانویه ۱۲۳۲ ژانگاسی) که به شمار امروز، ۷۸۷ سال پیش است!
در این روز خورشید در میانه آسمان میایستد و آدمهای ورجاوند(مومنان) چون کیخسرو، گودرز، گیو، توس، پشوتن، گرشاسپ و... به یاری سوشیانت برمیخیزند.(زامیادیشت بند ۹۳ تا ۹۶)
هزارهی دوازدهم هم گذشت و وارونِ(خلاف) باورِ زرتشتیان، ایستادن آفتاب در آسمان و رستاخیز رخ نداد و بیپایگیِ این باورها روشن شد. بِیِک(ولی) این باورهای ریشهای توانستند دستمایهی پژوهش دانشمندان گردند که آنها بتوانند هاتا(حتی) روز آغاز هزارهی نخست را روز آدینه در ایرانویچ، جایی در میخِ پَدیم اَپاختر(قطب شمال) امروزی در ۱۲۸۷۳ سال پیش از زایش(میلاد) میداند! روز آغاز هزاره پنجم(هزارهی نخستین دولت فراگیر ایران بدست کیومرس) را روز دوشنبه میداند.(۶۷۶۵_۶۷۶۶ سال پیش از زایش) چون آنان سال را ۳۶۵ روز شمار کردند، باید ۱۲هزار سال را بر ۶سایه(ساعت/سات) و چندی زَنِش(ضرب)کنیم که نزدیک به ۷سال به آن افزوده میشود "اندرگاه" کبیسه.
نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
#سیزده_بدر #نوروز #پیام_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅 پیام شما
درود دوستان ارژمندم!
روزگارتان خوش!
🔅 جشن "سیزدهبدر" چیست؟ - بخش نخست
ما اکنون به یافتههایی رسیدیم که پرده از روی دروغ ۱۴۰۰سالهی تازیان برمیدارد! و آن اینکه سیزدهبدر از ورجاوندترین(مقدسترین) روز ایرانیان بود.
از زمان چیرگی تازیان به ایران، آنان بیشتر باورهای ایرانیان را پلید(نحس) شمردهاند. یکی از آنها آیین"سیزدهبدر "است که به باور ایرانیان نماد زایش و آغاز جهان است و "مشی و مشیانه" در همند(طبیعت) پیمان دوآژین(ازدواج) میبندند و چون گواهی برای دوآژینشان نمییابند، ناگزیر سبزه را گواه میگیرند و سبزه را گره میزنند.
اکنون ما میدانیم که ایرانیان زمانِ جهان را به دوازده بخش که هر بخش هزار سال بود، بخش میكردند و در پایان فرجامین هزاره یا هزاره دوازدهم، رستاخیز(قیامت) میشد و هر روانی داوری میشد و پاداش یا پادافره(مجازات) خویش میگرفت.
بر پایهی این داوری، بدکاران انگره مینو(روان ناشاد) و نیککاران پاداشِ سپنته مینو(شادترین روانها) دریافت میکردند!
اینک، باور ایرانیان برای دوهزارهی یازدهم و دوازدهم را از نسک(کتاب)های "دینکرد"، "ذاتاسپرم" و بنمایههای دیگر بجا ماندهی پهلوی که کمابیش نزدیک به هم هستند، میآورم.
باورها بر این است که سوشیانت(موعود و نجاتدهنده) در سیسالگی فراخوان سراسری میکند و ستم را از ریشه میکَنَد. پس باید در سال ۹۷۰ زاده شود تا در آغاز هزاره، ۳۰ساله باشد.
ببینیم بننبشتهای پیشینیان چه میگویند!
هزاره یازدهم:
این رهاننده بنام "اوشیدَر/هوشیدر"(پرورندهی پرهیزکاری) است. سیسال مانده به پایان هزارهی زرتشت(هزاره دهم) دوشيزهای پانزده ساله هنگام آبتنی در دریاچهی هامون، از تخمه یا فرهی بازمانده از زرتشت در این دریاچه باردار شده و"هوشیدر" زاده میشود! نام این دوشيزه "نامیگ پَد"(دارندهی پدر پر آوازه) است.
هوشیدَر در سیسالگی که آغاز هزارهی دوازدهم است، به فراخوانِ همگانیِ خویش میپردازد و...!
تا اینکه ۹۷۰ سال پس از آن، هنگامهی هزارهی هوشیدر(یازدهم) به پایان نزدیک میشود. در سال ۱۲۰۱ ترسایی(میلادی) یا ۵۸۰ خورشیدی، از دختری ۱۵ساله بهنام "اِردت فدری"(آبروی پدر) در هنگام آبتنی در دریاچهی هامون از تخمه یا فرهی زرتشت باردار میگردد و فرزندی زاده میشود که نام او "اَستَوت ارت" است و اوست که کار نو کردن جهان و آیین مزدا را به انجام میرساند.
سوشیانس اَستَوت ارت(نیروی مادی و زمینی نیککار و ورجاوند)، بدکاران را پاداَفره میدهد. او دیو خشم، دیو آز، دیو تنبلی و دیوان دیگر را به دست ایزدِ سروش نابود میسازد. انگرهمینو(نکیر منکر) را با همهی آفریدههای تاریک و زشت به دوزخ فرو میافکند و سپنتا مینو را شادیانه(ارمغان/هدیه) میکند تا پس از پایان هزارهی دوازدهم و آغاز رستاخیز و انجام داوری، دوباره جهان استوت ارت(نیروی مادی و زمینیِ نیککار و سپنته) آغاز گردد!
اکنون میتوانیم دریابیم که چرا "۱۳"، که پس از ۱۲ میآید، نیکشگون و سپنتا(مقدس) است، چون روز زایش جهان است! هتا(حتی) میتوان گفت روز ۱۳ نوروز، روز جشن زایش و آغاز جهان است!
سوشیانت استوت ارت که اکنون ۳۰ ساله است (۶۱۰ خورشیدی و ۱۲۳۲ ترسایی)، خویشکاری(وظیفه) برانگیختن مُردگان را دارد.
مردگان رفتهرفته برانگیخته میشوند و پس از داوری فرجامین نزد ایزدِ مهرسروش رَشَن، از پُل چنوات یا چِینود(سرات) میگذرند.
این پل برای نیكوکاران پهن و برای بدکاران باریک است و لبهای چون تیغ دارد که دوزخ را راهنماست.
بر پایه مَرگَریِ(محاسبات) استاد ذبیح بهروز و انجمن نجوم شوروی(بلخ)، این روز برابر است با چهارم بهمن، ۶۱۰ خورشیدی! (۱۷ ژانویه ۱۲۳۲ ژانگاسی) که به شمار امروز، ۷۸۷ سال پیش است!
در این روز خورشید در میانه آسمان میایستد و آدمهای ورجاوند(مومنان) چون کیخسرو، گودرز، گیو، توس، پشوتن، گرشاسپ و... به یاری سوشیانت برمیخیزند.(زامیادیشت بند ۹۳ تا ۹۶)
هزارهی دوازدهم هم گذشت و وارونِ(خلاف) باورِ زرتشتیان، ایستادن آفتاب در آسمان و رستاخیز رخ نداد و بیپایگیِ این باورها روشن شد. بِیِک(ولی) این باورهای ریشهای توانستند دستمایهی پژوهش دانشمندان گردند که آنها بتوانند هاتا(حتی) روز آغاز هزارهی نخست را روز آدینه در ایرانویچ، جایی در میخِ پَدیم اَپاختر(قطب شمال) امروزی در ۱۲۸۷۳ سال پیش از زایش(میلاد) میداند! روز آغاز هزاره پنجم(هزارهی نخستین دولت فراگیر ایران بدست کیومرس) را روز دوشنبه میداند.(۶۷۶۵_۶۷۶۶ سال پیش از زایش) چون آنان سال را ۳۶۵ روز شمار کردند، باید ۱۲هزار سال را بر ۶سایه(ساعت/سات) و چندی زَنِش(ضرب)کنیم که نزدیک به ۷سال به آن افزوده میشود "اندرگاه" کبیسه.
نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
#سیزده_بدر #نوروز #پیام_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
Forwarded from ادبسار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅 پیام شما
جشن "سیزده بدر" چیست!؟ - بخش دوم
نکتهی کلیدی برای ارزشمندی واژهی "سیزده" این است که این رستاخیز، پایان جهان نبود وَنکه(بلکه) جهان دوباره میآغازید و دوازده هزارهی دیگر آغاز میگردید. از همین روی است که "روز ۱۳" در رِتانِ(تاریخ) ایران، روزی بسیار گرامی و بهشُگون بود. زیرا روز آغاز جهان، آغاز باران، آغاز سبزه و آغاز زندگی بود.
تازیان این روز را پلید(نحس) خواندند و از انجام جشن و نیایشهای ویژهی آن پیشگیری کردند. پدران ستمکشیدهمان از روی ناچاری سپنتای خود را پلید(مقدس خود را نحس) میخواندند، بِیِک(ولی) به هر بهانهای به هَمَند(طبیعت) میرفتند تا مَرخَشی/بداختری(نحسی) دروغینِ آن را از خانه دور کنند و به اَپرهام بسپرند و بدَر کنند!
نیاکان ما توانستند با این تَرفند هوشمندانه به تازیان، جشن سیزدهبدر را همچنان برپای دارند. بر آنان ببالیم و سیزدهبدرِ سپنتا را شادِ شادِ شاد به مانته(طبیعت) و هَمَند و سبزهزار برویم و به دستافشانی و پایكوبی بپردازیم که "شادی فروزهی اهورایی است".
پدران ما در فرهنگ ایرانی، سیزدهم هر ماه را جشن میگرفتند! روز سیزدهم ماه، تیرروز نام داشت و از آن ایزد تیر یا باران بود. پرتاب تیرِ آرش را نیز در کوهستانهای مازندران، در سیزده تیرماه میدانند که جشنی بهنام "تیرِ ما سیزه" در ماه آبان دارند.
همچنین اَرَبها(عربها) که پیش از اسلام در سایهی فرهنگ ایران بودند، سیزدهم تا پانزدهم هرماه را با سَرنَمای(عنوان) روزهای سپید، روزه میگرفتند که اندکی پس از اسلام از میان رفت!
پانوشت نگارنده:
۱- این پادافره "مینوی و روانی" است و دیو آز، دیو رشک، دیو پلیدی، دیو تنبلی و دیوان پتیار دیگر پاداَفره(مجازات) میشوند.
۲_ با یافتههای دیرینشناسی و باستانشناسی، گروهی را باور بر این است که پیشینهی ایرها یا ایرانیان نمیتواند به یک دورهی دوازدههزارساله و ۷۸۳سال کرانمند(محدود) باشد و بیش از آن است. امید که پرتو دانش، این تاریکیها را روشن نماید.
۳- شماری از واژگان این نوشته از پارسی پهلوی گرفته شدهاند. واژهی "ژانگاس" پهلوی است و آرِشِ(معنی) آن "سال میلادی" است. مانند واژهی "پَواسی" که چَم آن "هجری" است! واژهی "رِتان" نیز پهلوی و به چَمِ "تاریخ، بُنسالی و..." است.
پاینده باشید وکاستیها را ببخشایید!
ـ ۱۲ / ۱ / ۸۷۸۳
۱۳۹۷ العربی
کمترین "آرتاباز"
پاینده ایران سرافراز 🌹
نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
#نوروز #سیزده_بدر #پیام_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
🔅 پیام شما
جشن "سیزده بدر" چیست!؟ - بخش دوم
نکتهی کلیدی برای ارزشمندی واژهی "سیزده" این است که این رستاخیز، پایان جهان نبود وَنکه(بلکه) جهان دوباره میآغازید و دوازده هزارهی دیگر آغاز میگردید. از همین روی است که "روز ۱۳" در رِتانِ(تاریخ) ایران، روزی بسیار گرامی و بهشُگون بود. زیرا روز آغاز جهان، آغاز باران، آغاز سبزه و آغاز زندگی بود.
تازیان این روز را پلید(نحس) خواندند و از انجام جشن و نیایشهای ویژهی آن پیشگیری کردند. پدران ستمکشیدهمان از روی ناچاری سپنتای خود را پلید(مقدس خود را نحس) میخواندند، بِیِک(ولی) به هر بهانهای به هَمَند(طبیعت) میرفتند تا مَرخَشی/بداختری(نحسی) دروغینِ آن را از خانه دور کنند و به اَپرهام بسپرند و بدَر کنند!
نیاکان ما توانستند با این تَرفند هوشمندانه به تازیان، جشن سیزدهبدر را همچنان برپای دارند. بر آنان ببالیم و سیزدهبدرِ سپنتا را شادِ شادِ شاد به مانته(طبیعت) و هَمَند و سبزهزار برویم و به دستافشانی و پایكوبی بپردازیم که "شادی فروزهی اهورایی است".
پدران ما در فرهنگ ایرانی، سیزدهم هر ماه را جشن میگرفتند! روز سیزدهم ماه، تیرروز نام داشت و از آن ایزد تیر یا باران بود. پرتاب تیرِ آرش را نیز در کوهستانهای مازندران، در سیزده تیرماه میدانند که جشنی بهنام "تیرِ ما سیزه" در ماه آبان دارند.
همچنین اَرَبها(عربها) که پیش از اسلام در سایهی فرهنگ ایران بودند، سیزدهم تا پانزدهم هرماه را با سَرنَمای(عنوان) روزهای سپید، روزه میگرفتند که اندکی پس از اسلام از میان رفت!
پانوشت نگارنده:
۱- این پادافره "مینوی و روانی" است و دیو آز، دیو رشک، دیو پلیدی، دیو تنبلی و دیوان پتیار دیگر پاداَفره(مجازات) میشوند.
۲_ با یافتههای دیرینشناسی و باستانشناسی، گروهی را باور بر این است که پیشینهی ایرها یا ایرانیان نمیتواند به یک دورهی دوازدههزارساله و ۷۸۳سال کرانمند(محدود) باشد و بیش از آن است. امید که پرتو دانش، این تاریکیها را روشن نماید.
۳- شماری از واژگان این نوشته از پارسی پهلوی گرفته شدهاند. واژهی "ژانگاس" پهلوی است و آرِشِ(معنی) آن "سال میلادی" است. مانند واژهی "پَواسی" که چَم آن "هجری" است! واژهی "رِتان" نیز پهلوی و به چَمِ "تاریخ، بُنسالی و..." است.
پاینده باشید وکاستیها را ببخشایید!
ـ ۱۲ / ۱ / ۸۷۸۳
۱۳۹۷ العربی
کمترین "آرتاباز"
پاینده ایران سرافراز 🌹
نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
#نوروز #سیزده_بدر #پیام_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🇮🇷☀️ @AdabSar
درود هممیهنان گرامی!
نوروز ٨٧٨۴ (١٣٩٨) با بارشهای بیشتر، به جای خرمی و شادابی به تندآبهای سهمگین و ویرانگر انجامید.
این تندآبهای ویرانگر، آه از نهاد بخش بزرگی از هممیهنان ما در پهنهی ایرانِ گرامیتر ازجان برآورد.
همه میدانیم که بارشهای باران، زمینلرزهها، رانشها و آنچه ما آسیبهای هَمَندی (طبیعی) مینامیم، بهراستی نه آسیب، که رفتار زاتی اَپَرهام (ذاتی طبیعت) است.
و ما آدمیان هستیم که میبایست با نیروی خرَد ودانش، با رفتارهای زاتی مانته (طبیعت) هماهنگ شویم.
مانند کشورهای خردورز چون ژاپن که توانستد بارشهای بسیار بیشتر از بارش نوروز امسال را به فرمان خویش آورند و تندآب نداشته باشند!
ایران، نخستین کشور فرهمند و داتگَر جهان است.
در ۴۵۰۰ سال پیش در فرمان منوچهر شاه میبینیم که بذر و کشاورزی و لایروبی رودخانهها بهگونهای بیمه بودند.
و یا پردیسی/فردوسی بزرگ در شاهنامه، که برگرفته از دانشنامهی هزاران سالهی ایرانیان است، میفرماید در جایی که پیش از این آب روان بود سَرای مکن!
شوربختانه ما بسیاری از داشتههای ارزشمند، خرَدورزانه، خدایی و زندگیساز نیاکان را از کف بدادیم و بهجای بهکارگیری دانش، از لشگر آزبا (دعا) یاری میجوییم که برآیند تلخ آن اکنون بر همه روشن است.
ولی نکتهی ریشهایتر که مرا ناگزیر به این نوشتار نمود، روان «اندوهپرور و شادی ستیز» ما است که بهدست بسیاری از هممیهنان آبیاری و پَروار میگردد.
دوستان ارژمندم:
اینکه ما بدون همدردی و همیاری با هممیهنان رنج کشیدهمان به شادی بپردازیم ننگی نابخشودنی است.
ولی اینکه به هر بهانهی تلخی در میهن، شور و شادی و زندگی را به فراموشی سپرده و سستی و اندوه و کژگردنی را بپرورانیم، ننگی بسیار نابخشودنیتر از ننگ نخست است.
شاید تندآب نوروز امسال کشتهها و گمشدگان پرشماری داشته و شماری دیگر را نیز به شُوَند (دلیل) تنگدستی و افسردگی از ما بگیرد.
ولی آیا میدانید تندآب ویرانگرِ اندوه، خمودی، افسردگی، پریشیدگی و... با ما چه میکند؟
به سدها هزار پرونده در دادگاهها بنگرید!
به آمار شرمآور جدایی (طلاق) بنگرید!
به آمار خودکشیها (که پنهان نگاه داشته میشود) بنگرید!
به تلخ نیوندی (عصبیت) و تنگ فرنودی(کم منطقی) در خیابانها بنگرید که هر روز به ستیزه میان هزاران پیر و جوان در میگیرد!
شکیبایی ما چه شد؟
بردباری ما کجا رفت؟
باری،
آسیب تندآب و زمینلرزه و رانش، هزاران بار کمتر از ویرانیای است که از اندوهسازی و سوگوارپروری میتراوَد که بهراستی درِ خدای خرَد را بسته و تنها دست نیایش بر آسمانها را پیشکش میکند.
بهینه آن است که با رویی شاد و دلی پرشور و روانی استوار به یاری هممیهنان رنجدیده بشتابیم. ولی دلمردگی و رخوت را در ایران نهادینه نکنیم که همانا مرگِ هازمان (جامعه) است.
زندگان را دریابیم
زندگان را دریابیم!
پاینده ایران سرافراز 🌷
روز ١۵/١/٨٧٨۴ کیومرسی و ١٣٩٨ العربی
فرستنده #آرتاباز
#پیام_پارسی
🇮🇷☀️ @AdabSar
درود هممیهنان گرامی!
نوروز ٨٧٨۴ (١٣٩٨) با بارشهای بیشتر، به جای خرمی و شادابی به تندآبهای سهمگین و ویرانگر انجامید.
این تندآبهای ویرانگر، آه از نهاد بخش بزرگی از هممیهنان ما در پهنهی ایرانِ گرامیتر ازجان برآورد.
همه میدانیم که بارشهای باران، زمینلرزهها، رانشها و آنچه ما آسیبهای هَمَندی (طبیعی) مینامیم، بهراستی نه آسیب، که رفتار زاتی اَپَرهام (ذاتی طبیعت) است.
و ما آدمیان هستیم که میبایست با نیروی خرَد ودانش، با رفتارهای زاتی مانته (طبیعت) هماهنگ شویم.
مانند کشورهای خردورز چون ژاپن که توانستد بارشهای بسیار بیشتر از بارش نوروز امسال را به فرمان خویش آورند و تندآب نداشته باشند!
ایران، نخستین کشور فرهمند و داتگَر جهان است.
در ۴۵۰۰ سال پیش در فرمان منوچهر شاه میبینیم که بذر و کشاورزی و لایروبی رودخانهها بهگونهای بیمه بودند.
و یا پردیسی/فردوسی بزرگ در شاهنامه، که برگرفته از دانشنامهی هزاران سالهی ایرانیان است، میفرماید در جایی که پیش از این آب روان بود سَرای مکن!
شوربختانه ما بسیاری از داشتههای ارزشمند، خرَدورزانه، خدایی و زندگیساز نیاکان را از کف بدادیم و بهجای بهکارگیری دانش، از لشگر آزبا (دعا) یاری میجوییم که برآیند تلخ آن اکنون بر همه روشن است.
ولی نکتهی ریشهایتر که مرا ناگزیر به این نوشتار نمود، روان «اندوهپرور و شادی ستیز» ما است که بهدست بسیاری از هممیهنان آبیاری و پَروار میگردد.
دوستان ارژمندم:
اینکه ما بدون همدردی و همیاری با هممیهنان رنج کشیدهمان به شادی بپردازیم ننگی نابخشودنی است.
ولی اینکه به هر بهانهی تلخی در میهن، شور و شادی و زندگی را به فراموشی سپرده و سستی و اندوه و کژگردنی را بپرورانیم، ننگی بسیار نابخشودنیتر از ننگ نخست است.
شاید تندآب نوروز امسال کشتهها و گمشدگان پرشماری داشته و شماری دیگر را نیز به شُوَند (دلیل) تنگدستی و افسردگی از ما بگیرد.
ولی آیا میدانید تندآب ویرانگرِ اندوه، خمودی، افسردگی، پریشیدگی و... با ما چه میکند؟
به سدها هزار پرونده در دادگاهها بنگرید!
به آمار شرمآور جدایی (طلاق) بنگرید!
به آمار خودکشیها (که پنهان نگاه داشته میشود) بنگرید!
به تلخ نیوندی (عصبیت) و تنگ فرنودی(کم منطقی) در خیابانها بنگرید که هر روز به ستیزه میان هزاران پیر و جوان در میگیرد!
شکیبایی ما چه شد؟
بردباری ما کجا رفت؟
باری،
آسیب تندآب و زمینلرزه و رانش، هزاران بار کمتر از ویرانیای است که از اندوهسازی و سوگوارپروری میتراوَد که بهراستی درِ خدای خرَد را بسته و تنها دست نیایش بر آسمانها را پیشکش میکند.
بهینه آن است که با رویی شاد و دلی پرشور و روانی استوار به یاری هممیهنان رنجدیده بشتابیم. ولی دلمردگی و رخوت را در ایران نهادینه نکنیم که همانا مرگِ هازمان (جامعه) است.
زندگان را دریابیم
زندگان را دریابیم!
پاینده ایران سرافراز 🌷
روز ١۵/١/٨٧٨۴ کیومرسی و ١٣٩٨ العربی
فرستنده #آرتاباز
#پیام_پارسی
🇮🇷☀️ @AdabSar
ادبسار
#پرسش_و_پاسخ درود بر شما گاهنامه ۸۷۸۴ آرتاباز گرانقدر بر چه پایه است؟ فرستنده: Maryam.Shid به این پیام بنگرید: https://t.me/AdabSar/13621
🇮🇷☀️ @AdabSar
درود دوستان
روزگار خوش،
شايسته دانستم به یک پرسش دوستان در بارهی چگونگی بُنسالیِ (تاریخ) ٨٧٨۴ پاسخ آورم.
بر بنیاد پژوهشهای سَر استاد ذبیح بهروز، همچنین انجمن رَسد بلخ (اتحاد جماهیر شوروی) و همچنین سَر استاد احمد بیرشک و بر بنیاد بررسیهای «هزارهها» و برابر نهادن و پردازش آن با اوستا و ماتیکانهای (کتابهای) باز مانده از نیاکان؛ برای نخستينبار پادشاهی به نام کیومرس توانست بر مردمی با یک خون و نژاد و فرهنگ در پهنهای به گستردگی چهار وَسان گز چارک (چهار میلیون کیلومتر مربع) فرمانروایی کند که همانا «ایرها» یا ایرانیان بودند.
پردیسی/فردوسی بزرگ نیز میفرماید:
«سر پادشاهان، کیومرس بود»
بر بنیاد همان پژوهشها، کیومرس در آغاز هزارهی پنجم به این مِهَند (مهم) دست یافت که میشود ۶٧۶۵ سال پیش از ژانگاس/زایش (میلاد).
اکنون نیز ٢٠١٩ پس از ژانگاس است.
[۶٧۶۵ +٢٠١٩] =٨٧٨۴
این پژوهشها، یافتههایی است که تاکنون بدست آمده است و گمان میرود «دوازده هزارهها» به دو یا سه «دوازده هزاره» فراتر رود و گستردگی فرهنگ ستَبر ایران روشنتر گردد.
پاینده ایران سرافراز 🌷
فرستنده: #آرتاباز
٢/١/٨٧٨۴ کیومرسی
🇮🇷☀️ @AdabSar
درود دوستان
روزگار خوش،
شايسته دانستم به یک پرسش دوستان در بارهی چگونگی بُنسالیِ (تاریخ) ٨٧٨۴ پاسخ آورم.
بر بنیاد پژوهشهای سَر استاد ذبیح بهروز، همچنین انجمن رَسد بلخ (اتحاد جماهیر شوروی) و همچنین سَر استاد احمد بیرشک و بر بنیاد بررسیهای «هزارهها» و برابر نهادن و پردازش آن با اوستا و ماتیکانهای (کتابهای) باز مانده از نیاکان؛ برای نخستينبار پادشاهی به نام کیومرس توانست بر مردمی با یک خون و نژاد و فرهنگ در پهنهای به گستردگی چهار وَسان گز چارک (چهار میلیون کیلومتر مربع) فرمانروایی کند که همانا «ایرها» یا ایرانیان بودند.
پردیسی/فردوسی بزرگ نیز میفرماید:
«سر پادشاهان، کیومرس بود»
بر بنیاد همان پژوهشها، کیومرس در آغاز هزارهی پنجم به این مِهَند (مهم) دست یافت که میشود ۶٧۶۵ سال پیش از ژانگاس/زایش (میلاد).
اکنون نیز ٢٠١٩ پس از ژانگاس است.
[۶٧۶۵ +٢٠١٩] =٨٧٨۴
این پژوهشها، یافتههایی است که تاکنون بدست آمده است و گمان میرود «دوازده هزارهها» به دو یا سه «دوازده هزاره» فراتر رود و گستردگی فرهنگ ستَبر ایران روشنتر گردد.
پاینده ایران سرافراز 🌷
فرستنده: #آرتاباز
٢/١/٨٧٨۴ کیومرسی
🇮🇷☀️ @AdabSar
Forwarded from ادبسار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
گفتاری در بارهی سووَشونِ عاشورا
همه شهر ایران به ماتم شدند - بخش نخست
✍🏻 نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
در سالمه (تاریخ) پربار و شگفتار و اندوهبار "ایرها" (نجبا، پارسایان، نیکپیوندها، ایرانیان)، فرگردی/بخشی بسیار تلخ و سوزناک از ستم و ستمگری از یکسو و ستمسوزی و ستمگرستیزی از سوی دیگر، سر بر آسمان فرهنگ پربار ایرانیان میساید! آن پدیدهی شگفتار چیست؟
پیرامون ۴هزار (۳۷۵۰ تا ۴۲۰۰) سال پیش، جوانی دلاور، پاکذات و فرهیخته از ایرانیان که شاهزاده نیز بود، شُوَند (دلیل) نیرنگ سودابه، از پدرش که شاه ایران بود دلگیر شد و برای جنگ با افراسیاب، همراه رستم، از بارگاه و پایتخت و پدر دوری جست و به هَمَند پهناوری در مرز ایران و توران رفت که داستانی دراز دارد.
این جوان برومند کیست؟
او "سیاوش" پسر "کاووسشاه" است که به دست "رستم دستان" آموزش جوانمردی و رزم و مردانگی، مردمدوستی و خداستایی دیده است و دارای همهی فروزههای اهورایی است.
در کشاکش گفتگوها برای پیشگیری از جنگ ایران و توران، تورانیان میپذیرند که یکسد{صد} تن از خانوادهی افراسیاب را به گروگان دربار ایران بگذارند. رستم و سیاوش بدون آگاهیِ کاووسشاه، تن به پیمان آشتی (صلح) با افراسیاب میدهند، سپس رستم نزد کاووسشاه میآید و داستان را میگوید. کاووسشاه بر رستم خشم میگیرد و میگوید: "سیاوش جوان و خام بود. شما که آزموده بودید چرا تن به این سازش دادید؟" رستم با دلخوری با سپاه خود به زابل بر میگردد و شاهنشاه ایران، اسپهبد "توس" را نزد سیاوش و به فرماندهی جنگ میفرستد و میگوید: "آن یکسد تن گروگان تورانی از خانواده افراسیاب را نزد من بفرستید تا گردن بزنم! توس نزد سیاوش میرود، سیاوش سپاه ایران را به اسپهبد توس میسپارد، بِیِک/ولی در سپردن آن سد گروگان به اسپهبد توس، بر سردو راهی گرفتار میآید! چون اگر آنان را نزد کاووسشاه بفرستد، گردنزده خواهند شد و پیمان شکنی بردگی کرده است. اگر به دستور پدر گردن ننهد، جانشینی شاهنشاهی ایران را از دست خواهد داد! سیاوشِ جوانِ نیکنیوند، پیمانداری را بر میگزیند، آن یکسد گروگان را به افراسیاب برمیگرداند و از تورانیان میخواهد راهی در سرزمین خویش برای او بگشایند تا او از آن بگذرد و در گوشهای از جهان زندگی کند. از آنسو، تورانیان از داستان تیرگی میان شاه و پسرش آگاه میشوند، زیرکی میکنند، نزد سیاوش آمده و او را مهمان افراسیاب، شاه توران میکنند. افراسیاب، با خوشرویی بیمانند، سیاوش جوان را پذیره شده و از هنرها و دانایی و بایستگی و فرزانگی و برازندگی این جوان ایرانی، افراسیاب و پیران و سپهسالاران و بزرگان توران انگشت شگفت به دندان گزیدن گرفتند. افراسیاب، دختر خویش فرنگیس را نیز به همسری سیاوش درمیآورد. نیککرداری و پاکاندیشی و گردنفرازی و هیمنه سیاوش بر نزدیکان افراسیاب گران آمد تا جایی که از رشک و تیرهدلی، دیگر تاب دیدن سیاوش را نداشتند. آنان نیرنگ آغازیدند و نزد افراسیاب از سیاوش بدگوییها کردند. گرسیوز (برادر افراسیاب) سرکرده این نیرنگ و سیاهدل بود.
بر آراست گرسیوز دام ساز
دلی پر ز کینه، سری پر ز راز
نیرنگسازان کار خویش پی گرفتند و آهنگ کشتن سیاوش کردند.
نگه کرد سیاوش اندر "گروی"
گرویِ ستمگر، بپیچید روی؛
بیامد چو پیش سیاوش رسید
جوانمردی و شرم شد ناپدید؛
...
بزد دست و آن موی شه را گرفت
به خواری کشیدش به رو، ای شگفت؛
...
سیاوش بنالید با کردگار
که ای برتر از جای و از روزگار؛
...
بیفگند پیل ژیان را به خاک
نه شرم آمدش ز آن سپهبَد، نه باک؛
یکی تشت بنهاد زرین، گروی
بپیچید، چون گوسپندانش روی؛
جدا کرد از سرو سیمین سرش
همی رفت در تشت، خون از برش؛
به جایی که فرموده بود، تشت خون
گروی زره، بُرد و کردش نگون؛
گیاهی برآمد هماندم ز خون
بدانجا که آن تشت شد سرنگون؛
گیا را دهم من کنونت نشان
که خوانی همی "خونِ اسیاوشان"؛
پردیسی/فردوسی در اینجا به گل "خون سیاوشان" نُماشته(اشاره کرده) است.
این همان سیاوش است که برای پیشگیری از کشته شدن سدتن از بزرگان توران که بر بنیاد پیماننامه نزد ایرانیان گروگان بودند، از پدر و سپاه و جانشینی پادشاه دوری جست و گروگانها را به افراسیاب پس داد، ولی بهدست همان تورانیان ناجوانمردانه سر بریده شد. در هنگامی که همهی فروزههای پاک ایرانیان (سیاوش) به دست پلیدی، اینچنین زار کشته میشود، فرنگیس فرزندی پنج ماهه از سیاوش باردار است که سالهای پسین، پادشاه فرزانه و پیامبرگونهی ایران، "کیخسرو" میشود.
#شاهنامه #فردوسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
گفتاری در بارهی سووَشونِ عاشورا
همه شهر ایران به ماتم شدند - بخش نخست
✍🏻 نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
در سالمه (تاریخ) پربار و شگفتار و اندوهبار "ایرها" (نجبا، پارسایان، نیکپیوندها، ایرانیان)، فرگردی/بخشی بسیار تلخ و سوزناک از ستم و ستمگری از یکسو و ستمسوزی و ستمگرستیزی از سوی دیگر، سر بر آسمان فرهنگ پربار ایرانیان میساید! آن پدیدهی شگفتار چیست؟
پیرامون ۴هزار (۳۷۵۰ تا ۴۲۰۰) سال پیش، جوانی دلاور، پاکذات و فرهیخته از ایرانیان که شاهزاده نیز بود، شُوَند (دلیل) نیرنگ سودابه، از پدرش که شاه ایران بود دلگیر شد و برای جنگ با افراسیاب، همراه رستم، از بارگاه و پایتخت و پدر دوری جست و به هَمَند پهناوری در مرز ایران و توران رفت که داستانی دراز دارد.
این جوان برومند کیست؟
او "سیاوش" پسر "کاووسشاه" است که به دست "رستم دستان" آموزش جوانمردی و رزم و مردانگی، مردمدوستی و خداستایی دیده است و دارای همهی فروزههای اهورایی است.
در کشاکش گفتگوها برای پیشگیری از جنگ ایران و توران، تورانیان میپذیرند که یکسد{صد} تن از خانوادهی افراسیاب را به گروگان دربار ایران بگذارند. رستم و سیاوش بدون آگاهیِ کاووسشاه، تن به پیمان آشتی (صلح) با افراسیاب میدهند، سپس رستم نزد کاووسشاه میآید و داستان را میگوید. کاووسشاه بر رستم خشم میگیرد و میگوید: "سیاوش جوان و خام بود. شما که آزموده بودید چرا تن به این سازش دادید؟" رستم با دلخوری با سپاه خود به زابل بر میگردد و شاهنشاه ایران، اسپهبد "توس" را نزد سیاوش و به فرماندهی جنگ میفرستد و میگوید: "آن یکسد تن گروگان تورانی از خانواده افراسیاب را نزد من بفرستید تا گردن بزنم! توس نزد سیاوش میرود، سیاوش سپاه ایران را به اسپهبد توس میسپارد، بِیِک/ولی در سپردن آن سد گروگان به اسپهبد توس، بر سردو راهی گرفتار میآید! چون اگر آنان را نزد کاووسشاه بفرستد، گردنزده خواهند شد و پیمان شکنی بردگی کرده است. اگر به دستور پدر گردن ننهد، جانشینی شاهنشاهی ایران را از دست خواهد داد! سیاوشِ جوانِ نیکنیوند، پیمانداری را بر میگزیند، آن یکسد گروگان را به افراسیاب برمیگرداند و از تورانیان میخواهد راهی در سرزمین خویش برای او بگشایند تا او از آن بگذرد و در گوشهای از جهان زندگی کند. از آنسو، تورانیان از داستان تیرگی میان شاه و پسرش آگاه میشوند، زیرکی میکنند، نزد سیاوش آمده و او را مهمان افراسیاب، شاه توران میکنند. افراسیاب، با خوشرویی بیمانند، سیاوش جوان را پذیره شده و از هنرها و دانایی و بایستگی و فرزانگی و برازندگی این جوان ایرانی، افراسیاب و پیران و سپهسالاران و بزرگان توران انگشت شگفت به دندان گزیدن گرفتند. افراسیاب، دختر خویش فرنگیس را نیز به همسری سیاوش درمیآورد. نیککرداری و پاکاندیشی و گردنفرازی و هیمنه سیاوش بر نزدیکان افراسیاب گران آمد تا جایی که از رشک و تیرهدلی، دیگر تاب دیدن سیاوش را نداشتند. آنان نیرنگ آغازیدند و نزد افراسیاب از سیاوش بدگوییها کردند. گرسیوز (برادر افراسیاب) سرکرده این نیرنگ و سیاهدل بود.
بر آراست گرسیوز دام ساز
دلی پر ز کینه، سری پر ز راز
نیرنگسازان کار خویش پی گرفتند و آهنگ کشتن سیاوش کردند.
نگه کرد سیاوش اندر "گروی"
گرویِ ستمگر، بپیچید روی؛
بیامد چو پیش سیاوش رسید
جوانمردی و شرم شد ناپدید؛
...
بزد دست و آن موی شه را گرفت
به خواری کشیدش به رو، ای شگفت؛
...
سیاوش بنالید با کردگار
که ای برتر از جای و از روزگار؛
...
بیفگند پیل ژیان را به خاک
نه شرم آمدش ز آن سپهبَد، نه باک؛
یکی تشت بنهاد زرین، گروی
بپیچید، چون گوسپندانش روی؛
جدا کرد از سرو سیمین سرش
همی رفت در تشت، خون از برش؛
به جایی که فرموده بود، تشت خون
گروی زره، بُرد و کردش نگون؛
گیاهی برآمد هماندم ز خون
بدانجا که آن تشت شد سرنگون؛
گیا را دهم من کنونت نشان
که خوانی همی "خونِ اسیاوشان"؛
پردیسی/فردوسی در اینجا به گل "خون سیاوشان" نُماشته(اشاره کرده) است.
این همان سیاوش است که برای پیشگیری از کشته شدن سدتن از بزرگان توران که بر بنیاد پیماننامه نزد ایرانیان گروگان بودند، از پدر و سپاه و جانشینی پادشاه دوری جست و گروگانها را به افراسیاب پس داد، ولی بهدست همان تورانیان ناجوانمردانه سر بریده شد. در هنگامی که همهی فروزههای پاک ایرانیان (سیاوش) به دست پلیدی، اینچنین زار کشته میشود، فرنگیس فرزندی پنج ماهه از سیاوش باردار است که سالهای پسین، پادشاه فرزانه و پیامبرگونهی ایران، "کیخسرو" میشود.
#شاهنامه #فردوسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
Forwarded from ادبسار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
گفتاری در بارهی سووَشونِ عاشورا
همه شهر ایران به ماتم شدند - بخش دوم
✍🏻 نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
باری!
گزارش این ستم هولناک به ایرانزمین میرسد. ایرانیان که از ستم سودابهی پلیداندیش به سیاوش جوان و گذر کردن سیاوش ستمکشیده و نیکاختر اندوهگین بودند، با شنیدن این داستان هولناک سخت اندوهگین شدند.
ببینیم ایرانیان و بهویژه رستم چه کردند...
چو آگاهی آمد به کاووسشاه
که شد روزگار سیاوش تباه؛
...
چو این گفته بشنید کاووسشاه
سر تاجدارش نگون شد ز گاه؛
به بَر جامه بدرید و رخ را بکند
به خاک اندر آمد ز تخت بلند؛
...
برفتند با مویه ایرانیان
بر آن سوگ بسته به زاری میان؛
همه دیده پرخون و رخساره زرد
روان از سیاوش پر از باد سرد؛
چو توس و چو گودرز و گیو دلیر
چو شاپور وفرهاد و بهرام شیر؛
"همه جامه کرده کبود وسیاه
همه خاک بر سر به جای کلاه"؛
دوستان گرامی، از این رج چامهی پردیسی(فردوسی)، ریشهی سیاهپوشی و گل مالیدن سوگواران سووَشون "عاشورا" را دریابند.
سپس آگهی به رستم، آموزگارسیاوش، میرسد.
پس آگاهی آمد سوی نيمروز {نیمروز:جنوب. در اینجا زابل}
به نزدیک سالار گیتیفروز؛
که از شهر ایران بر آمد خروش
همی "خاک تیره" برآمد به جوش؛
سیاوخش را سر بریدند خوار
به خاک اندر آمد سرِ شهریار؛
تهمتن چو بشنید، زو رفت هوش
ز زابل به زاری برآمد خروش؛
به انگشت رخساره برکَند زال
پراگند خاک، از برِ تاج و یال...
باری! سراسر ایران، از این رخداد دردناک "سیاه و کبودپوش" میشود. رستم و زابلیان یک هفته سوگواری میکنند.
همانگونه که میدانیم، ایرانیان با سوگواری ميانهای ندارند و تنها با جشنها و شادیها نیایش میکنند و بیش از دوازده جشن بزرگ دارند. آنها هاتا (حتی) برای درگذشت زرتشت نیز سوگواری نمیکردند.
چه خوش گفت بهرام نیکوسَخُن
که بر رفتگان مهربانی مکن!
ولی داستان ستم به سیاوش آه از نهاد همه برآورد و تنها و نخستین سوگواری ایرانیان پایهگذاری شد.
روز هشتم شیپور جنگ بر میخیزد و سپاه گرد میآید.
سپه سربهسر، بر درِ پیلتن
ز کشمیر و کابل شدند انجمن؛
آنگاه به سوی پایتخت روان شدند. رستم چون به نزدیكی کاووس رسید، جامهی خویش چاک کرد و سوگند خورد.
به دادار دارنده سوگند خَرد
که هرگز تنم بی سِلیه و نبرد؛
نباشد، که رخ را بشویم ز خاک
سزد گر بباشم بدین سوگناک؛
کُلهخود و شمشیر، جامِ من است
به بازو، خمُ خام دام من است؛
مگر کین آن شهریار جوان
بجویم از آن"تور" تیرهروان؛
چو آمد بر تخت کاووسکی
سرش بود "پرخاک" و"پرخاک" پی؛
اندکی بر کاووس تاختن وسرزنش گرفت و سپس گفت:
کنون من دل و مغز تا زندهام
به کین سیاوش پراکندهام؛
"همی جنگ با چشم گریان کنم
جهان، چون دل خویش بریان کنم"
کاووس شاه از اندوه خموش میماند؛ رستم نزد سودابهی فتنهگر میرود و سزاواریاش میدهد.
ایرانیان، همه سوگوار و داغدار به درگاه شاهنشاه میآیند و یکهفته سوگواری بجای میآورند. سپس برای کینخواهیِ سیاوش پاکدل، سوی توران میتازند.
از آن هنگام که "همه شهر ایران به ماتم شدند"، هر ساله ایرانیان برای سوگ سیاوش به ماتم بودند و نزدیک به سههزار سال از انجام این آیین سوگواریِ سالانه که نزد ایرانیان بسیار سپنتا (مقدس) بود، میگذشت که تازیان به ایران تاختند. ایرانیان شهربهشهر، کویبهکوی و خانهبهخانه ایستادند و با تازیان جنگیدند.
بِیِک/ولی ساختار یکپارچهی پادشاهی (ملکه زنبورعسل) بدست فرجامین پادشاهان ساسانی با جنگهای ویرانگرِ خانگی و کشته شدن اسپهبدان و جنگآوران در کودتاهای پیاپی به هم ریخته بود. این نبردهای دلاورانهی مردمی پراکنده بود و به شکست یکپارچهی ایرانِ بیپناه بهدست بیابانگردان تازی انجامید. ایرانیان فرهنگ و آیینهای سوگواری سیاوش (سووَشون) و دیگر آیینهای پدرانشان را پنهانی و در گیلان و مازندران و کوهستانهای ایران که هرگز یکسره به چنگ بیابانگردانِ اَرَب نیفتاد، سدها سال بجای میآوردند.
گویا برای نخستینبار، عضدالدوله دیلمی که علوی بود، در سال 367 مَهی (قمری) پس از چیرگی بر بغداد، در روز دهم محرم به زنان شبستان خود که ایرانی بودند و سووَشون را نیک میدانستند، دستور میدهد در خیابانهای بغداد برای حسینبنعلی سوگواری "سووَشون" کنند. آنان به خیابانهای بغداد آمدند و فغان برآوردند و گیسو پریشیدند و چهره خراشیدند! تا اینکه آرامآرام پس از صفویان دوباره سوگواری محرم جان گرفت.
کاستیها را ببخشایید.
۲/۸/۸۷۸۰ سال کیومرسی *
۱۳۹۴ العربی
_______________________________
🖋 پینوشت نگارنده: سال کیومرسی برگرفته از کتاب تاریخ و تقویم ایران نوشتهی سراستاد #ذبیح_بهروز
🖋 پینوشت ادبسار: پژوهشگران بسیاری با نگر به بنمایههای استوار، باور دارند که سوگ سیاوش در باورها آیینهای ماه محرم بازنمایی شده است. در این پیوند بخوانید:
T.me/AdabSar/6564
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar
گفتاری در بارهی سووَشونِ عاشورا
همه شهر ایران به ماتم شدند - بخش دوم
✍🏻 نویسنده و فرستنده: #آرتاباز
باری!
گزارش این ستم هولناک به ایرانزمین میرسد. ایرانیان که از ستم سودابهی پلیداندیش به سیاوش جوان و گذر کردن سیاوش ستمکشیده و نیکاختر اندوهگین بودند، با شنیدن این داستان هولناک سخت اندوهگین شدند.
ببینیم ایرانیان و بهویژه رستم چه کردند...
چو آگاهی آمد به کاووسشاه
که شد روزگار سیاوش تباه؛
...
چو این گفته بشنید کاووسشاه
سر تاجدارش نگون شد ز گاه؛
به بَر جامه بدرید و رخ را بکند
به خاک اندر آمد ز تخت بلند؛
...
برفتند با مویه ایرانیان
بر آن سوگ بسته به زاری میان؛
همه دیده پرخون و رخساره زرد
روان از سیاوش پر از باد سرد؛
چو توس و چو گودرز و گیو دلیر
چو شاپور وفرهاد و بهرام شیر؛
"همه جامه کرده کبود وسیاه
همه خاک بر سر به جای کلاه"؛
دوستان گرامی، از این رج چامهی پردیسی(فردوسی)، ریشهی سیاهپوشی و گل مالیدن سوگواران سووَشون "عاشورا" را دریابند.
سپس آگهی به رستم، آموزگارسیاوش، میرسد.
پس آگاهی آمد سوی نيمروز {نیمروز:جنوب. در اینجا زابل}
به نزدیک سالار گیتیفروز؛
که از شهر ایران بر آمد خروش
همی "خاک تیره" برآمد به جوش؛
سیاوخش را سر بریدند خوار
به خاک اندر آمد سرِ شهریار؛
تهمتن چو بشنید، زو رفت هوش
ز زابل به زاری برآمد خروش؛
به انگشت رخساره برکَند زال
پراگند خاک، از برِ تاج و یال...
باری! سراسر ایران، از این رخداد دردناک "سیاه و کبودپوش" میشود. رستم و زابلیان یک هفته سوگواری میکنند.
همانگونه که میدانیم، ایرانیان با سوگواری ميانهای ندارند و تنها با جشنها و شادیها نیایش میکنند و بیش از دوازده جشن بزرگ دارند. آنها هاتا (حتی) برای درگذشت زرتشت نیز سوگواری نمیکردند.
چه خوش گفت بهرام نیکوسَخُن
که بر رفتگان مهربانی مکن!
ولی داستان ستم به سیاوش آه از نهاد همه برآورد و تنها و نخستین سوگواری ایرانیان پایهگذاری شد.
روز هشتم شیپور جنگ بر میخیزد و سپاه گرد میآید.
سپه سربهسر، بر درِ پیلتن
ز کشمیر و کابل شدند انجمن؛
آنگاه به سوی پایتخت روان شدند. رستم چون به نزدیكی کاووس رسید، جامهی خویش چاک کرد و سوگند خورد.
به دادار دارنده سوگند خَرد
که هرگز تنم بی سِلیه و نبرد؛
نباشد، که رخ را بشویم ز خاک
سزد گر بباشم بدین سوگناک؛
کُلهخود و شمشیر، جامِ من است
به بازو، خمُ خام دام من است؛
مگر کین آن شهریار جوان
بجویم از آن"تور" تیرهروان؛
چو آمد بر تخت کاووسکی
سرش بود "پرخاک" و"پرخاک" پی؛
اندکی بر کاووس تاختن وسرزنش گرفت و سپس گفت:
کنون من دل و مغز تا زندهام
به کین سیاوش پراکندهام؛
"همی جنگ با چشم گریان کنم
جهان، چون دل خویش بریان کنم"
کاووس شاه از اندوه خموش میماند؛ رستم نزد سودابهی فتنهگر میرود و سزاواریاش میدهد.
ایرانیان، همه سوگوار و داغدار به درگاه شاهنشاه میآیند و یکهفته سوگواری بجای میآورند. سپس برای کینخواهیِ سیاوش پاکدل، سوی توران میتازند.
از آن هنگام که "همه شهر ایران به ماتم شدند"، هر ساله ایرانیان برای سوگ سیاوش به ماتم بودند و نزدیک به سههزار سال از انجام این آیین سوگواریِ سالانه که نزد ایرانیان بسیار سپنتا (مقدس) بود، میگذشت که تازیان به ایران تاختند. ایرانیان شهربهشهر، کویبهکوی و خانهبهخانه ایستادند و با تازیان جنگیدند.
بِیِک/ولی ساختار یکپارچهی پادشاهی (ملکه زنبورعسل) بدست فرجامین پادشاهان ساسانی با جنگهای ویرانگرِ خانگی و کشته شدن اسپهبدان و جنگآوران در کودتاهای پیاپی به هم ریخته بود. این نبردهای دلاورانهی مردمی پراکنده بود و به شکست یکپارچهی ایرانِ بیپناه بهدست بیابانگردان تازی انجامید. ایرانیان فرهنگ و آیینهای سوگواری سیاوش (سووَشون) و دیگر آیینهای پدرانشان را پنهانی و در گیلان و مازندران و کوهستانهای ایران که هرگز یکسره به چنگ بیابانگردانِ اَرَب نیفتاد، سدها سال بجای میآوردند.
گویا برای نخستینبار، عضدالدوله دیلمی که علوی بود، در سال 367 مَهی (قمری) پس از چیرگی بر بغداد، در روز دهم محرم به زنان شبستان خود که ایرانی بودند و سووَشون را نیک میدانستند، دستور میدهد در خیابانهای بغداد برای حسینبنعلی سوگواری "سووَشون" کنند. آنان به خیابانهای بغداد آمدند و فغان برآوردند و گیسو پریشیدند و چهره خراشیدند! تا اینکه آرامآرام پس از صفویان دوباره سوگواری محرم جان گرفت.
کاستیها را ببخشایید.
۲/۸/۸۷۸۰ سال کیومرسی *
۱۳۹۴ العربی
_______________________________
🖋 پینوشت نگارنده: سال کیومرسی برگرفته از کتاب تاریخ و تقویم ایران نوشتهی سراستاد #ذبیح_بهروز
🖋 پینوشت ادبسار: پژوهشگران بسیاری با نگر به بنمایههای استوار، باور دارند که سوگ سیاوش در باورها آیینهای ماه محرم بازنمایی شده است. در این پیوند بخوانید:
T.me/AdabSar/6564
@AdabSar
🔷💠🔹🔹