نیهیلیسم چیست؟
نقد نیچه از متافیزیک هنگامی به اوج میرسد که او #مرگ_خدا را اعلام میکند. گفتنی است که اندیشهی نیچه در این بافتار کمتر بر سر بیاعتبار ساختن متافیزیک یا تئولوژی، بلکه بیشتر بر سر رنگ باختن جهانبینیای است که به ایدهی خدا باور دارد.
اصطلاح «مرگ خدا» در نوشتههای نیچه تازگی ندارد. پیش از او ژان پاول نویسنده و هگل فیلسوف آلمانی در آثار خود این اصطلاح را به کار برده بودند. تفاوت اساسی در آن است که نیچه پیامدهای نیهیلیستی مرگ خدا را موضوعیت میبخشد. او فاکت تاریخی اعلام مرگ خدا را در نوشتههای خود به گونهی سایهای توصیف میکند که سراسر اروپا را فراگرفته است. این سایه، #نیهیلیسم است. اما نیهیلیسم چیست؟
نقد نیچه از متافیزیک هنگامی به اوج میرسد که او #مرگ_خدا را اعلام میکند. گفتنی است که اندیشهی نیچه در این بافتار کمتر بر سر بیاعتبار ساختن متافیزیک یا تئولوژی، بلکه بیشتر بر سر رنگ باختن جهانبینیای است که به ایدهی خدا باور دارد.
اصطلاح «مرگ خدا» در نوشتههای نیچه تازگی ندارد. پیش از او ژان پاول نویسنده و هگل فیلسوف آلمانی در آثار خود این اصطلاح را به کار برده بودند. تفاوت اساسی در آن است که نیچه پیامدهای نیهیلیستی مرگ خدا را موضوعیت میبخشد. او فاکت تاریخی اعلام مرگ خدا را در نوشتههای خود به گونهی سایهای توصیف میکند که سراسر اروپا را فراگرفته است. این سایه، #نیهیلیسم است. اما نیهیلیسم چیست؟
#نیهیلیسم (هیچگروی)، آنگونه که نیچه میگوید، به معنی نفی همهی حقایق و ارزشهای مطلق و «باور به بیارزشی، یعنی بیمعنایی» است. بر این پایه میتوان گفت که نیهیلیسم پیامد رفع باورهایی است که برای فلسفهی نظری و عملی عصر خردگرایی و روشنگری جایگاهی کانونی دارند. ولی نیهیلیسم فقط بطور بیواسطه پیامد دست کشیدن از باور به نظمی عینی برای حقایق و ارزشهاست؛ نیهیلیسم بطور باواسطه، معلول حاکم شدن ضعفی روانی و فیزیکی است که نیچه آن را «تباهی» یا «انحطاط» مینامد و به معنی سقوط و فروپاشی زندگی و اراده برای زندگی، هم در فرد و هم در جامعه است. نیهیلیسم آگاهی ناتوان برخاسته از انحطاط و تباهی است. رویکردی است که به زندگی و ارزشهای مثبت آن باور ندارد. از دیدگاه روانشناختی، نیهیلیسم پیامد شرایطی است که در آن جستجو در پی معنا بینتیجه میماند و آدمی درمییابد که آنچه را جستجو میکرده، اصلا وجود ندارد. به دیگر سخن، هنگامی که آدمی تلاش میکند واقعیت را با کمک مفاهیم «وحدت»، «حقیقت» و «هدفمندی» بفهمد و سرانجام باید بپذیرد که وحدت، حقیقت و هدفی وجود ندارد؛ در چنین شرایطی است که اندیشهی بیارزشی و بیمعنایی جهان ابطالناپذیر میگردد.
از دیدگاهی دیگر، نیهیلیسم بیان فلج شدن ارادهی زندگی است و این حالت سرشت انحطاط را میسازد. خود نیچه میگوید که جنبش نیهیلیستی بیان یک تباهی فیزیولوژیک است. ناتوان شدن نیروی اراده، خود را در نیازهای باور به متافیزیک و دین و نیز ترحم متجلی میسازد. زیرا ترحم نیروی زندگی را کاهش میدهد و به این معنا زندگیستیز است. نیچه در «تبارشناسی اخلاق»، اخلاق ترحم را «ترسناکترین عارضهی فرهنگ اروپایی» و بیان نیهیلیسم میخواند.
از دیدگاهی دیگر، نیهیلیسم بیان فلج شدن ارادهی زندگی است و این حالت سرشت انحطاط را میسازد. خود نیچه میگوید که جنبش نیهیلیستی بیان یک تباهی فیزیولوژیک است. ناتوان شدن نیروی اراده، خود را در نیازهای باور به متافیزیک و دین و نیز ترحم متجلی میسازد. زیرا ترحم نیروی زندگی را کاهش میدهد و به این معنا زندگیستیز است. نیچه در «تبارشناسی اخلاق»، اخلاق ترحم را «ترسناکترین عارضهی فرهنگ اروپایی» و بیان نیهیلیسم میخواند.
از این منظر میتوان گفت که نیهیلیسم برای نیچه یک نظریهی فلسفی نیست، بلکه رویدادی تاریخی است. نیهیلسم در وهلهی نخست به معنی بیارزش شدن عالیترین ارزشهاست. #نیهیلیسم یعنی کاستی سازگاری آدمی با جهان خویشتن، چیزی که با بیداری و آگاهی آدمی ارتباط دارد. زیرا آگاهی، تفکیک کننده است و آدمی را از جهان پیرامون جدا میسازد و بداهت جهان را از او میگیرد. بداهت جهان برای آدمی، منشاء تاییدها و ارزشگذاریها بوده است.
به باور نیچه در تاریخ مغربزمین از زمان افلاطون تا مسیحیت که نیچه آن را تداوم افلاطونیسم یا «افلاطونیسم برای مردم» مینامد، ارزشگذاریها با کمک اختراع «ایدهی آسمان» یا «خدای مسیحی» انجام گرفته است. جهان، ارزش خود را از آنجا به دست آورده که تصویری از «ایده» یا «آفرینش الهی» قلمداد شده است. آدمی آموخته که خود را به خاطر «ایده» یا «خدا» دوست داشته باشد، نه به خاطر خودش. نیچه معتقد است که این راه میانبر از طریق «خدا» یا «ایده»، اختراعی نبوغآسا توسط آدمی بوده است؛ چرا که بدون این اختراع آدمی نمیتوانست جهان را تحمل کند. ولی سرانجام آگاهی آدمی متوجه این شگرد و خودفریبی میشود و پندار و توهم بودن آن را تشخیص میدهد. برای آدمی روشن میشود که ارزشهای دینی در خود امور و پدیدهها نیستند، بلکه نیروی انگارش آدمی آنها را در امور و پدیدهها نهاده است. آدمی شروع میکند این ارزشها را دوباره از امور و پدیدهها بیرون کشیدن؛ و زمانی قادر به انجام این کار میشود که با رشد دانشهای طبیعی، توانسته در علم تکیهگاه تازهای بیابد. با این همه، پردهی ارزشی که آدمی بر سر اشیاء کشیده بود دیگر پاره شده است و واقعیت جهان به گونهای عریان در برابر آدمی است. این واقعیتی که آدمی خود را در آن بازمییابد، مطلق و تام است، ولی آدمی دیگر در آن ارزشی نمییابد.
به باور نیچه در تاریخ مغربزمین از زمان افلاطون تا مسیحیت که نیچه آن را تداوم افلاطونیسم یا «افلاطونیسم برای مردم» مینامد، ارزشگذاریها با کمک اختراع «ایدهی آسمان» یا «خدای مسیحی» انجام گرفته است. جهان، ارزش خود را از آنجا به دست آورده که تصویری از «ایده» یا «آفرینش الهی» قلمداد شده است. آدمی آموخته که خود را به خاطر «ایده» یا «خدا» دوست داشته باشد، نه به خاطر خودش. نیچه معتقد است که این راه میانبر از طریق «خدا» یا «ایده»، اختراعی نبوغآسا توسط آدمی بوده است؛ چرا که بدون این اختراع آدمی نمیتوانست جهان را تحمل کند. ولی سرانجام آگاهی آدمی متوجه این شگرد و خودفریبی میشود و پندار و توهم بودن آن را تشخیص میدهد. برای آدمی روشن میشود که ارزشهای دینی در خود امور و پدیدهها نیستند، بلکه نیروی انگارش آدمی آنها را در امور و پدیدهها نهاده است. آدمی شروع میکند این ارزشها را دوباره از امور و پدیدهها بیرون کشیدن؛ و زمانی قادر به انجام این کار میشود که با رشد دانشهای طبیعی، توانسته در علم تکیهگاه تازهای بیابد. با این همه، پردهی ارزشی که آدمی بر سر اشیاء کشیده بود دیگر پاره شده است و واقعیت جهان به گونهای عریان در برابر آدمی است. این واقعیتی که آدمی خود را در آن بازمییابد، مطلق و تام است، ولی آدمی دیگر در آن ارزشی نمییابد.
با مرگ خدا، اوج نیهیلیسم فرارسیده است. ولی کسانی که او را کشتهاند ـ یعنی کسانی که به او باور ندارند ـ هنوز درنیافتهاند که مرگ خدا چه معنایی دارد. به راستی مرگ خدا چه معنایی دارد؟ وقتی آدمی پاسخ این پرسش را نمیداند، به طریق اولی نمیداند چگونه میتوان ارزشهای تازه آفرید.
آری، خدا به مثابه والاترین ارزش مرده است، ولی نتیجهی نیهیلیستی مرگ او فقط هشیاری آدمی نیست، بلکه آدمی همچنین «آنجهان» را باخته است، بدون آنکه «اینجهان» را برده باشد. نیچه اما میخواهد از گذرگاه چیرگی بر نیهیلیسم ما را با هنری آشنا کند که با کمک آن بتوان هنگام باختن برد. او میخواهد با قدرت اندیشهی خود نیروی همهی تلاشها، شورها و احساساتی را که آدمی با «آنجهان» پیوند زده بود آزاد سازد و در خدمت زندگی قرار دهد. او میخواهد با فلسفهی خود به آدمیان بیاموزد که چگونه میتوان پس از چشم برگرفتن از آسمان، «به زمین وفادار ماند» و با «بازسنجی همهی ارزشها»، ارزشهای تازه آفرید.
📚دنیا دیگر با قواعد خدا نمیچرخد
🔚 پایان...
📎 #فریدریش_نیچه #اندیشه #فرهنگ #اخلاق #موسیقی #ادبیات #تاریخ #نقد_دین #زرتشت #تبارشناسی_اخلاق #اخلاق_بندگی #نیچه #دجال #مسیحیت #یهودیت #عیسی #روانشناسی #متعصبان_دینی #شک_گرایی #کلیسا #دین #فلسفه #متافیزیک #حقیقت #مرگ_خدا #نیهیلیسم
آری، خدا به مثابه والاترین ارزش مرده است، ولی نتیجهی نیهیلیستی مرگ او فقط هشیاری آدمی نیست، بلکه آدمی همچنین «آنجهان» را باخته است، بدون آنکه «اینجهان» را برده باشد. نیچه اما میخواهد از گذرگاه چیرگی بر نیهیلیسم ما را با هنری آشنا کند که با کمک آن بتوان هنگام باختن برد. او میخواهد با قدرت اندیشهی خود نیروی همهی تلاشها، شورها و احساساتی را که آدمی با «آنجهان» پیوند زده بود آزاد سازد و در خدمت زندگی قرار دهد. او میخواهد با فلسفهی خود به آدمیان بیاموزد که چگونه میتوان پس از چشم برگرفتن از آسمان، «به زمین وفادار ماند» و با «بازسنجی همهی ارزشها»، ارزشهای تازه آفرید.
📚دنیا دیگر با قواعد خدا نمیچرخد
🔚 پایان...
📎 #فریدریش_نیچه #اندیشه #فرهنگ #اخلاق #موسیقی #ادبیات #تاریخ #نقد_دین #زرتشت #تبارشناسی_اخلاق #اخلاق_بندگی #نیچه #دجال #مسیحیت #یهودیت #عیسی #روانشناسی #متعصبان_دینی #شک_گرایی #کلیسا #دین #فلسفه #متافیزیک #حقیقت #مرگ_خدا #نیهیلیسم