نیچه معتقد است دره عظیم ایجاد شده ناشی از #مرگ خدا و مذهب در دنیای مدرن بهتر است با فرهنگ ( فلسفه، هنر، موسیقی و ادبیات) پر شود. اما مشکل این بود که نیچه به سازمان های فرهنگی موجود امید زیادی نداشت. به نظر نیچه ریشه نارسایی های فرهنگی در دانشگاه ها قرار دارد که سیستم آموزش و پرورش سرد و بی روح را تشویق می کند. او معتقد بود که موقعیت دانشگاه ها در حد ثبت اطلاعات نزول کرده بود.
او بدش نمی آمد که شیوه تدریس و جستجو در دانشگاه ها به زمان دوران طلایی یونان نزدیک شود که مثلا در نمایشنامه های تراژدی٬ برای بشر درس عبرت و رفتار هم بر جا می گذاشت. به نظر او فرهنگی والاتر می بایست توسعه یابد تا جانشینی خدا و مذهب را بر دوش بگیرد.
به نظر نیچه قرن ۱۹ برپا کننده رشد دمکراسی و بی خدایی برای بشر بود. اولی به حسد و رشک و بلندپروازی عمومی میدان داد و دومی باعث از دست دادن راهنمای روحی و عاطفی بشر گشت.
🔚 پایان...
#نیچه #انسان #حرمت #رشک #مسیحیت #مذهب #مشروب #خدا #تسلیم #خماری
#AntiReligionArchives
او بدش نمی آمد که شیوه تدریس و جستجو در دانشگاه ها به زمان دوران طلایی یونان نزدیک شود که مثلا در نمایشنامه های تراژدی٬ برای بشر درس عبرت و رفتار هم بر جا می گذاشت. به نظر او فرهنگی والاتر می بایست توسعه یابد تا جانشینی خدا و مذهب را بر دوش بگیرد.
به نظر نیچه قرن ۱۹ برپا کننده رشد دمکراسی و بی خدایی برای بشر بود. اولی به حسد و رشک و بلندپروازی عمومی میدان داد و دومی باعث از دست دادن راهنمای روحی و عاطفی بشر گشت.
🔚 پایان...
#نیچه #انسان #حرمت #رشک #مسیحیت #مذهب #مشروب #خدا #تسلیم #خماری
#AntiReligionArchives
آیا طبیعت انسان را می توان تغییر داد؟ یا باید با شناخت آن فریبش داد و مدیریتش کرد؟
یکی از بحث انگیزترین موضوعات در این چارچوب #تربیت_پذیر بودن طبیعت انسان است. در نگاه غالب، #انسان موجودی دو رگه میان #حیوان و #فرشته به شمار می آید که برای رسیدن به کمال باید با تلاش از حیوانیت خویش فاصله بگیرد و از آن بر گذرد. به گفته #نیچه، فیلسوف آلمانی «انسان چیزی است که بر او چیره می باید شد.» اما با چشم انداز کنونی بعید بنظر می رسد که امکان تغییر در طبیعت انسان در آینده نزدیک فراهم شود. اما شناخت آن می تواند به ما کمک کند که از طریق دستکاری و تنظیم محیط و بعضی مداخله های دیگر از چاله های طبيعت مان پرهیز کنیم و در آنها نیفتیم. این توانایی حاصل از شناخت در مواردی ممکن است سرنوشت ساز باشد.
یکی از بحث انگیزترین موضوعات در این چارچوب #تربیت_پذیر بودن طبیعت انسان است. در نگاه غالب، #انسان موجودی دو رگه میان #حیوان و #فرشته به شمار می آید که برای رسیدن به کمال باید با تلاش از حیوانیت خویش فاصله بگیرد و از آن بر گذرد. به گفته #نیچه، فیلسوف آلمانی «انسان چیزی است که بر او چیره می باید شد.» اما با چشم انداز کنونی بعید بنظر می رسد که امکان تغییر در طبیعت انسان در آینده نزدیک فراهم شود. اما شناخت آن می تواند به ما کمک کند که از طریق دستکاری و تنظیم محیط و بعضی مداخله های دیگر از چاله های طبيعت مان پرهیز کنیم و در آنها نیفتیم. این توانایی حاصل از شناخت در مواردی ممکن است سرنوشت ساز باشد.
نیچه در فلسفهی خود آرمان «شناخت» و «حقیقت» را کنار مینهد و «تفسیر» و «ارزشگذاری» را جانشین آن میسازد. او از این طریق میخواهد به ما کهنترین گونهی فلسفیدن را بنمایاند: تفکر پیشسقراطی و متفکرانی که همزمان پزشک و هنرمند، یا بهتر است بگوییم مفسر و ارزشگذار بودند، و نهایتا قانونگذار. مفسر، پزشکی است که پدیدهها را چونان عارضههایی در نظر میگیرد و ارزشگذار، هنرمندی است که «چشمانداز» میآفریند. به باور نیچه، تفکر فلسفی پیشسقراطی فراموش شده و ما از آن ایدهای در اختیار نداریم. ما فقط نمونههایی را میشناسیم که در آن اندیشه، زندگی را لگام میزند و آن را مثله و معقول میکند، یا نمونههایی میشناسیم که در آن زندگی تلافی میکند و #اندیشه را آشفته و سردرگم میسازد و همراه آن زوال مییابد. ما فقط گزینشی میان یک زندگی متوسط و اشکال فکری جنونآسا داریم؛ زندگیای بیش از اندازه معقول برای یک متفکر، و اندیشههایی بیش از اندازه جنونآسا برای کسی که زندگی میکند.
برای #نیچه پدیدهی بنیادین همهی زندگی، «ارادهی معطوف به قدرت» است. ارادهی معطوف به قدرتی که نیچه از آن سخن میگوید، ارادهی افزایش قدرت زندگی است. برای او صیانت نفس فقط در منطق افزایش قدرت ممکن است و آنچه فقط به نیروی صیانت نفس بدون افزایش و گسترش قدرت بسنده کند، زوال مییابد. ارادهی معطوف به قدرت، یعنی ارادهی افزایش، ژرفش و گسترش دائمی قدرت برای چیرگی بر نیروی مقابل خود. زندگی از طریق تفاوت کیفی میان دو نیروی بنیادین کنشگر و واکنشگر تعیین میگردد و ارادهی معطوف به قدرت، هر دو نیرو را مدیریت میکند. ارادهی معطوف به قدرت در نیروهای کنشگر، خودانگیزنده، تهاجمی، فراگیرنده و نوسازنده به زندگی آری میگوید و با آزادکردن نیروهای خود پیروز میشود؛ و ارادهی معطوف به قدرت در نیروهای واکنشگر، زندگی را نفی میکند و با جداکرن نیروهای کنشگر و فعال از زندگی، بر آن پیروز میشود.
برای #نیچه پدیدهی بنیادین همهی زندگی، «ارادهی معطوف به قدرت» است. ارادهی معطوف به قدرتی که نیچه از آن سخن میگوید، ارادهی افزایش قدرت زندگی است. برای او صیانت نفس فقط در منطق افزایش قدرت ممکن است و آنچه فقط به نیروی صیانت نفس بدون افزایش و گسترش قدرت بسنده کند، زوال مییابد. ارادهی معطوف به قدرت، یعنی ارادهی افزایش، ژرفش و گسترش دائمی قدرت برای چیرگی بر نیروی مقابل خود. زندگی از طریق تفاوت کیفی میان دو نیروی بنیادین کنشگر و واکنشگر تعیین میگردد و ارادهی معطوف به قدرت، هر دو نیرو را مدیریت میکند. ارادهی معطوف به قدرت در نیروهای کنشگر، خودانگیزنده، تهاجمی، فراگیرنده و نوسازنده به زندگی آری میگوید و با آزادکردن نیروهای خود پیروز میشود؛ و ارادهی معطوف به قدرت در نیروهای واکنشگر، زندگی را نفی میکند و با جداکرن نیروهای کنشگر و فعال از زندگی، بر آن پیروز میشود.
در فلسفهی نیچه ساختمانی واحد یا طرحی منظم دیده نمیشود. او به آتشفشانی میماند که اندیشههای خود را مانند گدازههایی سوزان به هرسو پراکنده است. #نیچه از سیستمسازی فلسفی بیزار بود و ترجیح میداد ژرفترین اندیشههای خود را گاه در قالب کوتاهترین جملات بیان کند. خود او گفته بود: «این بلندپروازی من است که در ده جمله چیزی بگویم که دیگری در یک کتاب میگوید، که دیگری در یک کتاب نمیگوید».
نیچه بهرغم گریزان بودن از ایجاد سیستم فلسفی، در آثار پرشمار خود به حوزههای فکری و موضوعات متعددی پرداخته است، از #فرهنگ گرفته تا #اخلاق، از #موسیقی گرفته تا #ادبیات، از #فلسفه گرفته تا #دین، از #تاریخ گرفته تا روانشناسی و غیره. همچنین نیچه برای بیان اندیشههای خود در همهی این عرصهها به قالبها و فرمهای گوناگونی که مناسب تشخیص داده متوسل شده است، از جمله شعر، برهانهای کوتاه، کلام قصار و گزینگویه (آفوریسم)، تمثیلات و نیز نثری سرشار از تصاویر. ولی این قالبها نافی دقت مفهومی در آثار نیچه نیست، بلکه بر عکس، مفاهیم نیچه از برندگی الماس برخوردارند.
نیچه بهرغم گریزان بودن از ایجاد سیستم فلسفی، در آثار پرشمار خود به حوزههای فکری و موضوعات متعددی پرداخته است، از #فرهنگ گرفته تا #اخلاق، از #موسیقی گرفته تا #ادبیات، از #فلسفه گرفته تا #دین، از #تاریخ گرفته تا روانشناسی و غیره. همچنین نیچه برای بیان اندیشههای خود در همهی این عرصهها به قالبها و فرمهای گوناگونی که مناسب تشخیص داده متوسل شده است، از جمله شعر، برهانهای کوتاه، کلام قصار و گزینگویه (آفوریسم)، تمثیلات و نیز نثری سرشار از تصاویر. ولی این قالبها نافی دقت مفهومی در آثار نیچه نیست، بلکه بر عکس، مفاهیم نیچه از برندگی الماس برخوردارند.
اما این کار چگونه صورت گرفته است؟ پاسخ نیچه این است: از طریق «چیرگی اخلاق بندگی». به باور او، سرچشمهی #اخلاق_بندگی در «کینهتوزی» فرودستان نسبت به توانمندان و والامنشان بوده است. مفهوم «کینهتوزی» نزد #نیچه برخاسته از رویارویی میان بندگان و والامنشان یا میان «منحطان» و «نیرومندان» و احساس حقارت و نیز نفرتی است که منحطان ازنیرومندان داشتهاند. در واقع نیچه با مفهوم «کینهتوزی» وضعیت روحی و روانی فرودستانی را توصیف میکند که ناتوان، درمانده و عقبمانده بودند و به دلیل ناکامی خود به شدت به والاتباران و توانمندان حسادت میورزیدند و کینهی آنان را به دل داشتند. از همین «کینهتوزی» است که بندگان سلاح اصلی خود را شکل دادند تا هر چه را والا، شاد، با ارزش و زیبا بود از بین ببرند و ارزشهای خود را جانشین آن سازند. در حالی که ارزشهای اخلاقی والامنشان و سروران جنبهی ایجابی داشت و «آریگویی» به خود آنان و زندگی بود، بندگان فقط به روشی سلبی و سترون به همهی چیزهای «غیرخودی» و «بیرونی» پاسخ نه دادند و این «نهگویی» تنها آفرینندگی برخاسته از «کینهتوزی» آنان بود. به گفتهی نیچه، اخلاق بندگی برای پیدایش خود همواره به جهانی مخالف و بیرونی نیازمند است تا اساسا بتواند به تحریک بیرونی پاسخ دهد و به این معنا همواره «واکنشی» به «کنش» است و آفرینندگی آن به همین «واکنش» و «نهگویی» خلاصه میشود.
با قیام بندگان در اخلاق و چیرگی تدریجی «اخلاق بندگی»، وارونهسازی نظام ارزشی والامنشان و سروران آغاز شد و خصوصیاتی چون «لطف»، «تواضع»، «فرمانبری»، «شکیبایی» و «بخشش» به عالیترین ارزشها تبدیل شدند، ارزشهایی که همگی غیرطبیعی هستند و با یاری وجدان از جوشش و انرژی زندگی جلوگیری میکنند. «اخلاق بندگی» توانست به مرور سروران و توانمندان را نیز به عذاب وجدان دچار کند و با تحمیل ارزشهای خود به آنان، قدرت را وارونه سازد. نیچه در این زمینه به دو آریستوکراسی و دو کاست «شهسواران» و «روحانیان» به عنوان عالیترین کاستهای اجتماعی نیز اشاره میکند و خاطر نشان میسازد که نظام ارزشی آن دو متفاوت بود و در حالی که شهسواران مردان زندگی و رزم بودند و پیششرط وجودی آنان تندرستی، نیرومندی، غنا و شکوفایی بود و به ارزشهایی چون «سلحشوری»، «دلیری»، «ماجراجویی»، «شکار»، «پایکوبی» و «بازیهای رزمی» میدان میدادند و آنها را میستودند، روحانیان درست در نقطهی مقابل آنان بود و به دلیل ضعف، بویژه در زمان جنگ که حرفی برای گفتن نداشتند، ناتوانی خود را به صورت کینه و نفرت نسبت به شهسواران در خود فرومیدادند و میانباشتند. چیرگی اخلاق بندگان، نتیجهی «سیاست انتقامجویانهی» این کاست بوده است.
با قیام بندگان در اخلاق و چیرگی تدریجی «اخلاق بندگی»، وارونهسازی نظام ارزشی والامنشان و سروران آغاز شد و خصوصیاتی چون «لطف»، «تواضع»، «فرمانبری»، «شکیبایی» و «بخشش» به عالیترین ارزشها تبدیل شدند، ارزشهایی که همگی غیرطبیعی هستند و با یاری وجدان از جوشش و انرژی زندگی جلوگیری میکنند. «اخلاق بندگی» توانست به مرور سروران و توانمندان را نیز به عذاب وجدان دچار کند و با تحمیل ارزشهای خود به آنان، قدرت را وارونه سازد. نیچه در این زمینه به دو آریستوکراسی و دو کاست «شهسواران» و «روحانیان» به عنوان عالیترین کاستهای اجتماعی نیز اشاره میکند و خاطر نشان میسازد که نظام ارزشی آن دو متفاوت بود و در حالی که شهسواران مردان زندگی و رزم بودند و پیششرط وجودی آنان تندرستی، نیرومندی، غنا و شکوفایی بود و به ارزشهایی چون «سلحشوری»، «دلیری»، «ماجراجویی»، «شکار»، «پایکوبی» و «بازیهای رزمی» میدان میدادند و آنها را میستودند، روحانیان درست در نقطهی مقابل آنان بود و به دلیل ضعف، بویژه در زمان جنگ که حرفی برای گفتن نداشتند، ناتوانی خود را به صورت کینه و نفرت نسبت به شهسواران در خود فرومیدادند و میانباشتند. چیرگی اخلاق بندگان، نتیجهی «سیاست انتقامجویانهی» این کاست بوده است.
با مرگ خدا، اوج نیهیلیسم فرارسیده است. ولی کسانی که او را کشتهاند ـ یعنی کسانی که به او باور ندارند ـ هنوز درنیافتهاند که مرگ خدا چه معنایی دارد. به راستی مرگ خدا چه معنایی دارد؟ وقتی آدمی پاسخ این پرسش را نمیداند، به طریق اولی نمیداند چگونه میتوان ارزشهای تازه آفرید.
آری، خدا به مثابه والاترین ارزش مرده است، ولی نتیجهی نیهیلیستی مرگ او فقط هشیاری آدمی نیست، بلکه آدمی همچنین «آنجهان» را باخته است، بدون آنکه «اینجهان» را برده باشد. نیچه اما میخواهد از گذرگاه چیرگی بر نیهیلیسم ما را با هنری آشنا کند که با کمک آن بتوان هنگام باختن برد. او میخواهد با قدرت اندیشهی خود نیروی همهی تلاشها، شورها و احساساتی را که آدمی با «آنجهان» پیوند زده بود آزاد سازد و در خدمت زندگی قرار دهد. او میخواهد با فلسفهی خود به آدمیان بیاموزد که چگونه میتوان پس از چشم برگرفتن از آسمان، «به زمین وفادار ماند» و با «بازسنجی همهی ارزشها»، ارزشهای تازه آفرید.
📚دنیا دیگر با قواعد خدا نمیچرخد
🔚 پایان...
📎 #فریدریش_نیچه #اندیشه #فرهنگ #اخلاق #موسیقی #ادبیات #تاریخ #نقد_دین #زرتشت #تبارشناسی_اخلاق #اخلاق_بندگی #نیچه #دجال #مسیحیت #یهودیت #عیسی #روانشناسی #متعصبان_دینی #شک_گرایی #کلیسا #دین #فلسفه #متافیزیک #حقیقت #مرگ_خدا #نیهیلیسم
آری، خدا به مثابه والاترین ارزش مرده است، ولی نتیجهی نیهیلیستی مرگ او فقط هشیاری آدمی نیست، بلکه آدمی همچنین «آنجهان» را باخته است، بدون آنکه «اینجهان» را برده باشد. نیچه اما میخواهد از گذرگاه چیرگی بر نیهیلیسم ما را با هنری آشنا کند که با کمک آن بتوان هنگام باختن برد. او میخواهد با قدرت اندیشهی خود نیروی همهی تلاشها، شورها و احساساتی را که آدمی با «آنجهان» پیوند زده بود آزاد سازد و در خدمت زندگی قرار دهد. او میخواهد با فلسفهی خود به آدمیان بیاموزد که چگونه میتوان پس از چشم برگرفتن از آسمان، «به زمین وفادار ماند» و با «بازسنجی همهی ارزشها»، ارزشهای تازه آفرید.
📚دنیا دیگر با قواعد خدا نمیچرخد
🔚 پایان...
📎 #فریدریش_نیچه #اندیشه #فرهنگ #اخلاق #موسیقی #ادبیات #تاریخ #نقد_دین #زرتشت #تبارشناسی_اخلاق #اخلاق_بندگی #نیچه #دجال #مسیحیت #یهودیت #عیسی #روانشناسی #متعصبان_دینی #شک_گرایی #کلیسا #دین #فلسفه #متافیزیک #حقیقت #مرگ_خدا #نیهیلیسم