گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین:
خبر هولناک است و نفسگیر
«خبر هولناک است و نفسگیر
چهار زندانی کُرد محکوم به مرگ در سلولهای انفرادی اعدام را به انتظار نشستهاند و خانوادههایشان پشت در زندان تنها ماندهاند.
هولناکیِ این روزهای ما از سرکوبِ بیامان و خلسگی و سکوتیست که بدان مبتلا شدهایم.
پس از اعلام وکیل محمد قبادلو که خبر از قتل قریبالوقوع محمد توسط حکومت را میدهد، خانواده و وکیل، پشت در زندان قزلحصار تنها میمانند و ساعاتی بعد در میان فریادهای خانواده، محمد را به قتل میرسانند.
توقع گزافی نیست حضوری چند هزار نفره پشت در زندانی که آن سوی دیوارش یکی از “ما” را تا سحرگاه به مسلخ میبرند.
بربریت ماهیت جمهوریاسلامیست و بنیان و اساسش بر سرکوب و جنایت است و جز با مبارزه در میدان نبردی تن به تن ساقط نخواهد شد.
محافظهکارانه نظارهگرِ جنایات رژیم بودن را برنمیتابیم که سهیم شدن است در هر آنچه میکند و در سوگ نشستن آنجا که باید دادی بستانیم از این بیداد بیهودگیست. جنایتی اینچنین را شعلهی خشمی باید خانمانسوز.
خوی انقلابیگری را در ما کشتهاند و میدان مبارزه را به هزار ترفند بزک کردهاند تا به اشک و آه بر گورهای بیجنازهی فرزندانمان بیارامیم.
از نقد بیرحمانهی خود که کنج عافیت گزیدهایم هراسی به دل نیست. هراس از پوزخند کنج لبان جلاد است و دستان سفاکش که هماینک بافتن طناب داری دیگر را آغاز کرده است.
صدها محکوم به مرگ طناب دار را به انتظار نشستهاند در صف اعدام و این چرخهی قتل حکومتی متوقف نخواهد شد مگر به خواست ما.
فرصت بی عملی در میان نیست. باید به خیابان بازگردیم. خیابان تنها مسیر است برای سرنگونی بنیان استبداد.
“نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم”
گلرخ ایرایی
بهمن ۱۴۰۲
زندان اوین»
#محمد_قیادلو #فرهاد_سلیمی #پژمان_فاتحی #محسن_مظلوم #محمد_فرامرزی و #وفا_آذربار #نه_به_اعدام #گلرخ_ایرایی #زندان_اوین #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
خبر هولناک است و نفسگیر
«خبر هولناک است و نفسگیر
چهار زندانی کُرد محکوم به مرگ در سلولهای انفرادی اعدام را به انتظار نشستهاند و خانوادههایشان پشت در زندان تنها ماندهاند.
هولناکیِ این روزهای ما از سرکوبِ بیامان و خلسگی و سکوتیست که بدان مبتلا شدهایم.
پس از اعلام وکیل محمد قبادلو که خبر از قتل قریبالوقوع محمد توسط حکومت را میدهد، خانواده و وکیل، پشت در زندان قزلحصار تنها میمانند و ساعاتی بعد در میان فریادهای خانواده، محمد را به قتل میرسانند.
توقع گزافی نیست حضوری چند هزار نفره پشت در زندانی که آن سوی دیوارش یکی از “ما” را تا سحرگاه به مسلخ میبرند.
بربریت ماهیت جمهوریاسلامیست و بنیان و اساسش بر سرکوب و جنایت است و جز با مبارزه در میدان نبردی تن به تن ساقط نخواهد شد.
محافظهکارانه نظارهگرِ جنایات رژیم بودن را برنمیتابیم که سهیم شدن است در هر آنچه میکند و در سوگ نشستن آنجا که باید دادی بستانیم از این بیداد بیهودگیست. جنایتی اینچنین را شعلهی خشمی باید خانمانسوز.
خوی انقلابیگری را در ما کشتهاند و میدان مبارزه را به هزار ترفند بزک کردهاند تا به اشک و آه بر گورهای بیجنازهی فرزندانمان بیارامیم.
از نقد بیرحمانهی خود که کنج عافیت گزیدهایم هراسی به دل نیست. هراس از پوزخند کنج لبان جلاد است و دستان سفاکش که هماینک بافتن طناب داری دیگر را آغاز کرده است.
صدها محکوم به مرگ طناب دار را به انتظار نشستهاند در صف اعدام و این چرخهی قتل حکومتی متوقف نخواهد شد مگر به خواست ما.
فرصت بی عملی در میان نیست. باید به خیابان بازگردیم. خیابان تنها مسیر است برای سرنگونی بنیان استبداد.
“نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم”
گلرخ ایرایی
بهمن ۱۴۰۲
زندان اوین»
#محمد_قیادلو #فرهاد_سلیمی #پژمان_فاتحی #محسن_مظلوم #محمد_فرامرزی و #وفا_آذربار #نه_به_اعدام #گلرخ_ایرایی #زندان_اوین #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گلرخ ابراهیمی ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین میگوید جمهوری اسلامی نه مشروعیتی در داخل دارد و نه مقبولیتی در عرصه بینالمللی.
صفحه اینستاگرام گلرخ ابراهیمی ایرایی، فعال سیاسی محبوس زندان اوین، پیامی را به مناسبت سال نو به نقل از او منتشر کرد.
گلرخ میگوید در سال جدید «با جسدی از جمهوری اسلامی مواجه هستیم که نه مشروعیتی در داخل کشور دارد و نه مقبولیتی در عرصه بینالمللی.»
در پیام گلرخ ابراهیمی ایرایی نوشته شده است: در سالی که گذشت، بسیاری اعدام و بسیاری دیگر مجبور به مهاجرت و ترک وطن شدند.
این زندانی سیاسی با اشاره به شرایط زینب جلالیان، مریم اکبری منفرد و خانوادههای دادخواهان از جمله ماشاالله کرمی، خطاب به آنها نوشت: «در آستانهی سال جدید به یادتان هستیم خشممان چون شما فزون است و رهروی راهی هستیم که در آن گام گذاشتهاید.
شما نه آنید که برفت و نه آنید که بر جای مانده است. مقاومت را زندگی میکنید و این برگ قطور تاریخ را که داغ بیش از یک قرن استبداد و سرکوب را بر پیشانی دارد ورق میزنید؛ به بهای خطوطی که بر گونههایتان مینشیند و گردی که تیرگی از موهایتان میستاند.»
متن کامل پیام خانم ایرایی را در تصاویر ببینید و بخوانید.
این زندانی سیاسی، ۲۴ فروردین سال گذشته در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی، به اتهامهای «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی»، به هفت سال حبس محکوم شده است.
#گلرخ_ایرایی #نوروز #نوروز۱۴۰۳ #بیانیه #دادخواهی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
صفحه اینستاگرام گلرخ ابراهیمی ایرایی، فعال سیاسی محبوس زندان اوین، پیامی را به مناسبت سال نو به نقل از او منتشر کرد.
گلرخ میگوید در سال جدید «با جسدی از جمهوری اسلامی مواجه هستیم که نه مشروعیتی در داخل کشور دارد و نه مقبولیتی در عرصه بینالمللی.»
در پیام گلرخ ابراهیمی ایرایی نوشته شده است: در سالی که گذشت، بسیاری اعدام و بسیاری دیگر مجبور به مهاجرت و ترک وطن شدند.
این زندانی سیاسی با اشاره به شرایط زینب جلالیان، مریم اکبری منفرد و خانوادههای دادخواهان از جمله ماشاالله کرمی، خطاب به آنها نوشت: «در آستانهی سال جدید به یادتان هستیم خشممان چون شما فزون است و رهروی راهی هستیم که در آن گام گذاشتهاید.
شما نه آنید که برفت و نه آنید که بر جای مانده است. مقاومت را زندگی میکنید و این برگ قطور تاریخ را که داغ بیش از یک قرن استبداد و سرکوب را بر پیشانی دارد ورق میزنید؛ به بهای خطوطی که بر گونههایتان مینشیند و گردی که تیرگی از موهایتان میستاند.»
متن کامل پیام خانم ایرایی را در تصاویر ببینید و بخوانید.
این زندانی سیاسی، ۲۴ فروردین سال گذشته در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی، به اتهامهای «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی»، به هفت سال حبس محکوم شده است.
#گلرخ_ایرایی #نوروز #نوروز۱۴۰۳ #بیانیه #دادخواهی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، متنی خطاب به توماج صالحی نوشته است. بخشهایی از نوشته گلرخ را در اینجا میآوریم:
برای توماج صالحی عزیز. یکی از ما. ما که خود یک از هزارانیم. توماج عزیزم. زندان نقطهی صفرِ خاطره است. در گسستی همواره، از گذشته. و فردا چون حفرهای بی انتها که پایانش در تصور نمیگنجد. اینجا دیوارها هجوم دشنامند. بَر اختیار، بَر انسان، بَر بودن، و رهایی بَر تکههای کاغذ، بَر دیوارها، بَر همین هجوم سخت دشنامگونه پونز میشود. شعر از کلام تهی میشود اینجا. وزنی میشود سیال در ذهنت. سودایی میشود پرشور بر جانت. شعرها با نغمههایی در گذشتههای دور در هم میآمیزد. یکی میشود. از خود جدا میشوی. بیگانه میشوی، با رویاهایت، با خاطراتت، و در نقطهی صفرِ خاطره آنگاه که از بندِ هر آنچه رنگ تعلق پذیرد بریدهای، خود را باز مییابی، پوست میاندازی، سخت میشوی و آنچه در انتها از تو باقی میماند مقاومت است....
میجنگیم و ترسهایمان را زندگی میکنیم. زندان و شکنجه و طناب دار را. گویی کابوس نسلِ بَردار را دوره میکنیم و بر گورستانی از جنازههای بر هم تلنبار شده، کفشهای بیصاحب و روایتهای ناخواندهشان به پیش میرویم... در شهری پر از فقر که فریاد دادخواهی در سوت صدای مرگ و خرناسههای وجدان شحنه گم میشود. شهری پر از فقر و سایههایی خمیده در کوچههای بیچراغ که حسرت را از زبالهها بیرون میکشند. شهری پر از فقر با کودکانی قد کشیده، بیرویا، با پاهایی ترکخورده، با صورتهایی تکیده، با اندوهی مدام در قعر چَشمهاشان، با کوکتلهایی پنهان در جیبها، در بزنگاه خون و قیام. قیام گرسنگان، قیام پابرهنگان، قیام مردمی که چیزی برایشان باقی نمانده است برای از دست دادن. قیام میشویم. در تلاقیِ عرف و سنت و مذهبی که زیستیماش، بیآنکه بر آن نماز برده باشیم. پَرسه میشویم در جنگلهای اطراف شهر. بَر گورِ آن بینشان رفتگان. هیاهو میشویم در انفجاری که بازماندگانش بر خود میپیچند هنوز، از دردِ نسیان. خشم و کینه میشویم در بُهت آخرین نگاه محکوم پایِ چوبهی دار. برای لحظهای تمام میشویم، آنگاه که قاضیِ شرع محمدمهدی را بَر دار کرد و پدر را به زنجیر کشید. برای لحظهای تمام میشویم و در خود افول میکنیم، همچون نگاهِ بیحالتِ عابری بَر ارابهای که جنازهی بَر دار شدهای را به سوی گوری بینشان بَر دوش حمل میکند. بیآوازی، حُزنی، بیمرثیهای، بیچراغی در دست. شعار میشویم، بَر معبری، گم میشویم، در گذرگاه تاریخ. تاریخی که با خشم و کین زیستیماش.
شک میکنیم. بیآنکه ترسیده باشیم شک میکنیم. ما شاهدانِ قتل شعلههای امید و ناکامیِ خیزش جوانهها، در رنجی مدام، گَزیده شدیم در میانهی بالیدن، سقوط کردیم، در میانهی تعالی و مبهوت ماندیم، در میانهی شور و سودای جوانی. شک میکنیم مدام و بر دردهای رخنهی شک در دلِ باورمان ضماد میگذاریم و عصیان را مهار میزنیم و تاب میآوریم خاورمیانه را، خانه را، با رنجهایش که دود شد در آن رویاهامان و به هوا رفت در آن هر آنچه خواستیم. ما در نبردی نابرابر پا به میدان گذاشتیم. بی سلاحی بر دوش ایستادیم، دوشادوشِ یکدگر. حلقه شدیم در زنجیرِ آزادگان. با رنجی از تبارِ رنجهای اَرانی. سوزی شدیم دمیده در صورِاسرافیل. سرودی شدیم بر زبانی سرخ و ایستادیم، پوست انداختیم، سخت شدیم و بر دیوارها، بر این هجوم سخت دشنامگونه تَرَک انداختیم. در خود تمام شدیم و آنچه امروز از ما باقیست مقاومت است و آنچه در برابرمان است تَرَکهاییست بر دیوارهای قدرت. ما پنجه بر نظم مستقر کشیدهایم و غباری که از دور میبینیم از آوارِ ریختنِ دیوار ترسمان است در خیابانهایی که همواره ما را به خود میخوانند. توماج عزیز مقاومتت و بار دردی که بَر دوش میکشی سرمشق نسلیست که میخواهد رویاهایش را زندگی کند.
گلرخ ایرایی، زندان اوین
.
#توماج_صالحی #گلرخ_ایرایی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برای توماج صالحی عزیز. یکی از ما. ما که خود یک از هزارانیم. توماج عزیزم. زندان نقطهی صفرِ خاطره است. در گسستی همواره، از گذشته. و فردا چون حفرهای بی انتها که پایانش در تصور نمیگنجد. اینجا دیوارها هجوم دشنامند. بَر اختیار، بَر انسان، بَر بودن، و رهایی بَر تکههای کاغذ، بَر دیوارها، بَر همین هجوم سخت دشنامگونه پونز میشود. شعر از کلام تهی میشود اینجا. وزنی میشود سیال در ذهنت. سودایی میشود پرشور بر جانت. شعرها با نغمههایی در گذشتههای دور در هم میآمیزد. یکی میشود. از خود جدا میشوی. بیگانه میشوی، با رویاهایت، با خاطراتت، و در نقطهی صفرِ خاطره آنگاه که از بندِ هر آنچه رنگ تعلق پذیرد بریدهای، خود را باز مییابی، پوست میاندازی، سخت میشوی و آنچه در انتها از تو باقی میماند مقاومت است....
میجنگیم و ترسهایمان را زندگی میکنیم. زندان و شکنجه و طناب دار را. گویی کابوس نسلِ بَردار را دوره میکنیم و بر گورستانی از جنازههای بر هم تلنبار شده، کفشهای بیصاحب و روایتهای ناخواندهشان به پیش میرویم... در شهری پر از فقر که فریاد دادخواهی در سوت صدای مرگ و خرناسههای وجدان شحنه گم میشود. شهری پر از فقر و سایههایی خمیده در کوچههای بیچراغ که حسرت را از زبالهها بیرون میکشند. شهری پر از فقر با کودکانی قد کشیده، بیرویا، با پاهایی ترکخورده، با صورتهایی تکیده، با اندوهی مدام در قعر چَشمهاشان، با کوکتلهایی پنهان در جیبها، در بزنگاه خون و قیام. قیام گرسنگان، قیام پابرهنگان، قیام مردمی که چیزی برایشان باقی نمانده است برای از دست دادن. قیام میشویم. در تلاقیِ عرف و سنت و مذهبی که زیستیماش، بیآنکه بر آن نماز برده باشیم. پَرسه میشویم در جنگلهای اطراف شهر. بَر گورِ آن بینشان رفتگان. هیاهو میشویم در انفجاری که بازماندگانش بر خود میپیچند هنوز، از دردِ نسیان. خشم و کینه میشویم در بُهت آخرین نگاه محکوم پایِ چوبهی دار. برای لحظهای تمام میشویم، آنگاه که قاضیِ شرع محمدمهدی را بَر دار کرد و پدر را به زنجیر کشید. برای لحظهای تمام میشویم و در خود افول میکنیم، همچون نگاهِ بیحالتِ عابری بَر ارابهای که جنازهی بَر دار شدهای را به سوی گوری بینشان بَر دوش حمل میکند. بیآوازی، حُزنی، بیمرثیهای، بیچراغی در دست. شعار میشویم، بَر معبری، گم میشویم، در گذرگاه تاریخ. تاریخی که با خشم و کین زیستیماش.
شک میکنیم. بیآنکه ترسیده باشیم شک میکنیم. ما شاهدانِ قتل شعلههای امید و ناکامیِ خیزش جوانهها، در رنجی مدام، گَزیده شدیم در میانهی بالیدن، سقوط کردیم، در میانهی تعالی و مبهوت ماندیم، در میانهی شور و سودای جوانی. شک میکنیم مدام و بر دردهای رخنهی شک در دلِ باورمان ضماد میگذاریم و عصیان را مهار میزنیم و تاب میآوریم خاورمیانه را، خانه را، با رنجهایش که دود شد در آن رویاهامان و به هوا رفت در آن هر آنچه خواستیم. ما در نبردی نابرابر پا به میدان گذاشتیم. بی سلاحی بر دوش ایستادیم، دوشادوشِ یکدگر. حلقه شدیم در زنجیرِ آزادگان. با رنجی از تبارِ رنجهای اَرانی. سوزی شدیم دمیده در صورِاسرافیل. سرودی شدیم بر زبانی سرخ و ایستادیم، پوست انداختیم، سخت شدیم و بر دیوارها، بر این هجوم سخت دشنامگونه تَرَک انداختیم. در خود تمام شدیم و آنچه امروز از ما باقیست مقاومت است و آنچه در برابرمان است تَرَکهاییست بر دیوارهای قدرت. ما پنجه بر نظم مستقر کشیدهایم و غباری که از دور میبینیم از آوارِ ریختنِ دیوار ترسمان است در خیابانهایی که همواره ما را به خود میخوانند. توماج عزیز مقاومتت و بار دردی که بَر دوش میکشی سرمشق نسلیست که میخواهد رویاهایش را زندگی کند.
گلرخ ایرایی، زندان اوین
.
#توماج_صالحی #گلرخ_ایرایی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
InstaFix
@tavaana
گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، متنی خطاب به توماج صالحی نوشته است. بخشهایی از نوشته گلرخ را در اینجا میآوریم:
برای توماج صالحی عزیز. یکی از ما. ما که خود یک از هزارانیم. توماج عزیزم. زندان نقطهی صفرِ خاطره است. در گسستی همواره، ...
گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، متنی خطاب به توماج صالحی نوشته است. بخشهایی از نوشته گلرخ را در اینجا میآوریم:
برای توماج صالحی عزیز. یکی از ما. ما که خود یک از هزارانیم. توماج عزیزم. زندان نقطهی صفرِ خاطره است. در گسستی همواره، ...
فرزادکمانگر، معلم و فعال حقوق بشر بود که سحرگاه ۱۹ اردیبهشت ۸۹ به همراه ۴ زندانی سیاسی دیگر در زندان اوین به دار آویخته شد.
هنوز داغ سهراب، ندا، محسن و دهها کشته دیگر اعتراضات ۸۸ تازه بود که خبری تلخ همه جا را پر کرد: پنج زندانی سیاسی اعدام شدند؛ فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان. در میان این پنج اسم، نام فرزاد به واسطه نامههایش بیشتر میدرخشید. دست نوشتههای او از زندان، تمام زندگیش را از رنجی که از کودکی تا لحظه مرگ برد، پیش روی ما میگذارد.
فرزاد کمانگر و یارانش را مخفیانه دفن کردند و هنوز پس از ۱۴ سال محل دفن آنها را مخفی نگه داشتهاند.
گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، در سالگرد اعدام فرزاد کمانگر مطلبی به شرح زیر نوشت:
«گفته بودی قوی بمانیم به شعر، به آواز به لیلاهایمان به رویاهایمان پشت نکنیم. امروز ۱۷ سال و ۸ ماه و ۲۲ روز از بازداشت و ۱۴ سال تمام از اعدامات گذشت. فکر میکنم به تو که هنوز با نام فرزاد کمانگر، معلم آزاده یادت میکنیم، فکر میکنم به ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ ، به لحظه دستگیریات در حالی که برای پیگیری درمان بیماری برادرت به تهران رفته بودی، به ۱۳۶۰ روز تحمل حبس و شکنجهات در زندانهای جمهوری اسلامی به بیدادگاهی چند دقیقهای که به اعدام محکومات کرد، فکر میکنم به ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، به روزی که پس از طی روند پر نقص قضائی، مخفیانه و بدون اطلاع وكیل و خانواده در محوطه پارکینگ زندان اوین جایی حوالی ما در بند زنان همراه با علی حیدریان، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان بر دارتان کشیدند، فکر میکنم.
به ناپیدسازی قهریتان به پنهانبودن محل دفن و مشخصنبودن سرنوشت پیکرهایتان ۱۴ سال پس از اعدام تان فکر میکنم به دایه سلطنه رضایی، مادر دادخواهات که وقتی به او گفتند محل دفن پسرت فرزاد كمانگر مشخص نیست» گفت «فرزاد» قبر ندارد اما تا ابد در دل تمام آزادی خواهان مدفون است» فکر میکنم به او که گفت چرا میگویید مادران عزادار ما مادران سرافرازیم فکر میکنم به مادر سرافرازت فکر میکنم که گفت: «فرزاد را بهار از من گرفتند ولی هر بهار به میان مردم بر می گردد، مردم هم بابد جلوی ظلمها و ستمها بایستند.»
گفته بودی قوی بمانیم با امید به آزادی، رهایی و نجات جان عزیزان محکوم به اعداممان از چوبههای دار ایستادهایم و برای آزادی برابری و عدالت میجنگیم
گلرخ ایرایی اردیبهشت ۱۴۰۳ ، بند زنان زندان اوین»
درباره فرزاد کمانگر
tavaana.org/farzad-kamangar
#بیانیه #گلرخ_ایرایی
#فرزاد_کمانگر #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
هنوز داغ سهراب، ندا، محسن و دهها کشته دیگر اعتراضات ۸۸ تازه بود که خبری تلخ همه جا را پر کرد: پنج زندانی سیاسی اعدام شدند؛ فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی، علی حیدریان و مهدی اسلامیان. در میان این پنج اسم، نام فرزاد به واسطه نامههایش بیشتر میدرخشید. دست نوشتههای او از زندان، تمام زندگیش را از رنجی که از کودکی تا لحظه مرگ برد، پیش روی ما میگذارد.
فرزاد کمانگر و یارانش را مخفیانه دفن کردند و هنوز پس از ۱۴ سال محل دفن آنها را مخفی نگه داشتهاند.
گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، در سالگرد اعدام فرزاد کمانگر مطلبی به شرح زیر نوشت:
«گفته بودی قوی بمانیم به شعر، به آواز به لیلاهایمان به رویاهایمان پشت نکنیم. امروز ۱۷ سال و ۸ ماه و ۲۲ روز از بازداشت و ۱۴ سال تمام از اعدامات گذشت. فکر میکنم به تو که هنوز با نام فرزاد کمانگر، معلم آزاده یادت میکنیم، فکر میکنم به ۲۸ مرداد ۱۳۸۵ ، به لحظه دستگیریات در حالی که برای پیگیری درمان بیماری برادرت به تهران رفته بودی، به ۱۳۶۰ روز تحمل حبس و شکنجهات در زندانهای جمهوری اسلامی به بیدادگاهی چند دقیقهای که به اعدام محکومات کرد، فکر میکنم به ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، به روزی که پس از طی روند پر نقص قضائی، مخفیانه و بدون اطلاع وكیل و خانواده در محوطه پارکینگ زندان اوین جایی حوالی ما در بند زنان همراه با علی حیدریان، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان بر دارتان کشیدند، فکر میکنم.
به ناپیدسازی قهریتان به پنهانبودن محل دفن و مشخصنبودن سرنوشت پیکرهایتان ۱۴ سال پس از اعدام تان فکر میکنم به دایه سلطنه رضایی، مادر دادخواهات که وقتی به او گفتند محل دفن پسرت فرزاد كمانگر مشخص نیست» گفت «فرزاد» قبر ندارد اما تا ابد در دل تمام آزادی خواهان مدفون است» فکر میکنم به او که گفت چرا میگویید مادران عزادار ما مادران سرافرازیم فکر میکنم به مادر سرافرازت فکر میکنم که گفت: «فرزاد را بهار از من گرفتند ولی هر بهار به میان مردم بر می گردد، مردم هم بابد جلوی ظلمها و ستمها بایستند.»
گفته بودی قوی بمانیم با امید به آزادی، رهایی و نجات جان عزیزان محکوم به اعداممان از چوبههای دار ایستادهایم و برای آزادی برابری و عدالت میجنگیم
گلرخ ایرایی اردیبهشت ۱۴۰۳ ، بند زنان زندان اوین»
درباره فرزاد کمانگر
tavaana.org/farzad-kamangar
#بیانیه #گلرخ_ایرایی
#فرزاد_کمانگر #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
یکی از زندانیان سیاسی اوین، یکی از آنها که رفت و نیامد - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
کمتر از یک سال از انتخابات بحثبرانگیز ریاستجمهوری سال ۱۳۸۸ گذشته بود، هنوز داغ سهراب، ندا، محسن و دهها کشته دیگر اعتراضات آن سال تازه بود که خبری تلخ همه جا را پر کرد: پنج زندانی سیاسی اعدام شدند؛ فرزاد کمانگر، فرهاد وکیلی، شیرین علم هولی، علی حیدریان…
گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی، در نخستین سالگرد بازداشت همبندیاش نسیم غلامی سیمیاری در زندان اوین، متنی نوشت و از مقاومت این زندانی سیاسی تمجید کرد. زندانیای که با اتهامات سنگینی بر اساس اعترافات اجباری مواجه شده و همچنان بلاتکلیف و بدون دریافت حکم زندانی است.
متن یادداشت گلرخ ایرایی به شرح زیر است:
«برای نسیم عزیزم
که سرشار از مقاومت است
و بی ادعاست.
یکسال گذشت که رخت بسته ای از خانه به کوچ در دیار خوف؛ در این زمستان که لاشهی امید بر در گاهش آویخته اند و کورسوی بهاری در انتهایش سو نمیزند. در قساوت زنجيرها عجب ایستاده ای و دلتنگی را به ستوه آوردی؛ در این مجال که مردمان شهر با گریز خود مدارا میکنند و تصویر خوف بر دلها سایه افکنده است.
آنگاه که در سرودها و جنازههایی آرمیده در گورها، در جای جای شهر تکرار میشدیم و شهر در شقاوت نادانی از قعر حفرههای خالی ماندهی چشمخانهها جهان را به نظاره انتظار میکشید؛ در میان غریو سکوت مردمانی ایستاده به سان قامتی در تسلیم در طنين نومیدوار دعاهایی هرگز مستجاب نشده؛ آنگاه که همسفران بی آنکه در چشم هامان نظر بتوانند کرد بر باورهامان خنج میکشیدند و پیاله بر رُخِ ریا میزدند و شرم جا مانده بر پیشانیهاشان بر دردناکی رسوب وحشت در سینه هامان دهن کجی میکرد؛ سرودی نغمهی نبرد را نبردی که خوش داشتمش بی آنکه بر آن جسارت حضور یابم.
یکسال پیش بازداشت شد و همچنان بلاتکلیف است. در اعتراض به فقر و فلاکتی که در زندگیهامان تنیده شده است و مطالبهاش بهتر زیستن بود. نسیم عزیزم را وادار به اعتراف علیه خود کردند و حالا با اتهاماتی سنگین مواجه است وارد کردن اتهامات سنگین در پاسخ به اعتراض و حضور در کف خیابان نه تنها محکوم که نشان از استیصال و کینهتوزی حکومت و سیستم قضائی و امنیتی آن است. اعتراض حق ما و خیابان از آن ماست.
کسی که به تو و همه ی همانندانت افتخار میکند. گلرخ ایرایی اردیبهشت ۱۴۰۳ ، زندان اوین»
مرتبط:
روایت یک پرونده، گلرخ ایرایی
https://tavaana.org/case_golrokh/
#نسیم_غلامی_سیمیاری #گلرخ_ایرایی #زندانی_سیاسی
#بیانیه #کف_خیابان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
متن یادداشت گلرخ ایرایی به شرح زیر است:
«برای نسیم عزیزم
که سرشار از مقاومت است
و بی ادعاست.
یکسال گذشت که رخت بسته ای از خانه به کوچ در دیار خوف؛ در این زمستان که لاشهی امید بر در گاهش آویخته اند و کورسوی بهاری در انتهایش سو نمیزند. در قساوت زنجيرها عجب ایستاده ای و دلتنگی را به ستوه آوردی؛ در این مجال که مردمان شهر با گریز خود مدارا میکنند و تصویر خوف بر دلها سایه افکنده است.
آنگاه که در سرودها و جنازههایی آرمیده در گورها، در جای جای شهر تکرار میشدیم و شهر در شقاوت نادانی از قعر حفرههای خالی ماندهی چشمخانهها جهان را به نظاره انتظار میکشید؛ در میان غریو سکوت مردمانی ایستاده به سان قامتی در تسلیم در طنين نومیدوار دعاهایی هرگز مستجاب نشده؛ آنگاه که همسفران بی آنکه در چشم هامان نظر بتوانند کرد بر باورهامان خنج میکشیدند و پیاله بر رُخِ ریا میزدند و شرم جا مانده بر پیشانیهاشان بر دردناکی رسوب وحشت در سینه هامان دهن کجی میکرد؛ سرودی نغمهی نبرد را نبردی که خوش داشتمش بی آنکه بر آن جسارت حضور یابم.
یکسال پیش بازداشت شد و همچنان بلاتکلیف است. در اعتراض به فقر و فلاکتی که در زندگیهامان تنیده شده است و مطالبهاش بهتر زیستن بود. نسیم عزیزم را وادار به اعتراف علیه خود کردند و حالا با اتهاماتی سنگین مواجه است وارد کردن اتهامات سنگین در پاسخ به اعتراض و حضور در کف خیابان نه تنها محکوم که نشان از استیصال و کینهتوزی حکومت و سیستم قضائی و امنیتی آن است. اعتراض حق ما و خیابان از آن ماست.
کسی که به تو و همه ی همانندانت افتخار میکند. گلرخ ایرایی اردیبهشت ۱۴۰۳ ، زندان اوین»
مرتبط:
روایت یک پرونده، گلرخ ایرایی
https://tavaana.org/case_golrokh/
#نسیم_غلامی_سیمیاری #گلرخ_ایرایی #زندانی_سیاسی
#بیانیه #کف_خیابان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
#گلرخ_ایرایی، زندانی سیاسی، در نامهای از زندان، با یادآوری رفتار «اصلاحطلبان» در دههها و سالهای گذشته به شدت از آنها انتقاد کرد.
او در بخشی از این نامه نوشته:
«از یاد نمیبریم، تثبیتِ قدرتِ جمهوری اسلامی و کشتار فاجعهبار جوانان در دهه شصت را؛ در روزهایی که شما حزباللهیها و خط امامیها در رأس امور بودید.
انقلاب فرهنگی و اخراج و خانهنشین کردنِ دانشجویان و اساتید؛ و برتری دادن به سفاهت در برابر لیاقت را؛ کشتار، شکنجه، تجاوز، توابسازی و وادار کردن زندانیانِ سیاسی به تیرِ خلاص زدن به رفقایشان در زندانهای دهه شصت را؛ و قتلهای زنجیرهای را که توسط شما و گماشتگانتان در وزارت اطلاعاتِ تحت نفوذتان رُخ داد. وقتی در قتلهای زنجیرهای نزدیک به هزار نفر طی چند سال سلاخی شدند، شما یک تدارکاتچیِ ساده شدید تا از پاسخگویی شانه خالی کنید و وقتی به جوانان در کوی دانشگاه حمله شد، دست از حمایتشان در خیابان و زندانها کشیدید تا توسط انصار حزبالله به خاک و خون کشیده شوند و از پشت بامها به زمین پرت شوند و مفقود شوند بازماندگانشان به حبسهای طویلالمدت محکوم شوند.
وقتی در عاشورای ۱۳۸۸ شکل اعتراضات از راهپیماییِ سکوت فراتر رفت و شعارها از مرزهای تعیینیتان عبور کرد؛ مردمی که به واسطهی فضای ایجاد شده توسط شما و ادعای رأیهای مفقود شدهتان به خیابان آمده بودند را رها کردید تا کشته شوند و به اعدام محکوم شوند و در زندانها مورد شکنجه قرار بگیرند.
هشتادوهشت را مشخصاً شما رقم زدید. برای برگشتن به عرصهی قدرتی که از آن بیرونتان رانده بودند. اما حتی آن زمان هم به صندوق رأی پشت نکردید و روی خونِ مصطفیها و بچههای کهریزک «حماسهی دماوند» را آفریدید.
ما مردمِ کف خیابان همیشه سیاهی لشکرتان بودیم تا از پایین فشار بیاوریم و شما از بالا چانه بزنید تا بلکه به بازی قدرت دوباره راهتان دهند.
مردم از اصلاحات گذر کردهاند و شما هنوز بر جنازههای تلنبار شدهی جوانان ایران، وعدههای محمد خاتمی را دوره میکنید. او در سال ١٣٩٨ پس از کشتار معترضان، ما مردم را امواج مخرب خواند و قدردان مقام عظما شد. حالا دوباره به میدان آمدهاید تا نوجوانی و جوانی نسلهای بعد از ما را نیز همچون ما تباه کنید. بعد از آن همه فراز و فرود و بعد از افزایش بینش سیاسی جامعه در سالهای اخیر، باز به میدان آمدید تا با فریب افکار عمومی شعبدهای دیگر به راه اندازید. اما از پشت میلههای زندان هم دیده میشود که نه برای پیروزی در انتخابات بلکه برای شکست مردم به میدان آمدهاید.»
#سیرک_انتخابات #رای_بی_رای #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او در بخشی از این نامه نوشته:
«از یاد نمیبریم، تثبیتِ قدرتِ جمهوری اسلامی و کشتار فاجعهبار جوانان در دهه شصت را؛ در روزهایی که شما حزباللهیها و خط امامیها در رأس امور بودید.
انقلاب فرهنگی و اخراج و خانهنشین کردنِ دانشجویان و اساتید؛ و برتری دادن به سفاهت در برابر لیاقت را؛ کشتار، شکنجه، تجاوز، توابسازی و وادار کردن زندانیانِ سیاسی به تیرِ خلاص زدن به رفقایشان در زندانهای دهه شصت را؛ و قتلهای زنجیرهای را که توسط شما و گماشتگانتان در وزارت اطلاعاتِ تحت نفوذتان رُخ داد. وقتی در قتلهای زنجیرهای نزدیک به هزار نفر طی چند سال سلاخی شدند، شما یک تدارکاتچیِ ساده شدید تا از پاسخگویی شانه خالی کنید و وقتی به جوانان در کوی دانشگاه حمله شد، دست از حمایتشان در خیابان و زندانها کشیدید تا توسط انصار حزبالله به خاک و خون کشیده شوند و از پشت بامها به زمین پرت شوند و مفقود شوند بازماندگانشان به حبسهای طویلالمدت محکوم شوند.
وقتی در عاشورای ۱۳۸۸ شکل اعتراضات از راهپیماییِ سکوت فراتر رفت و شعارها از مرزهای تعیینیتان عبور کرد؛ مردمی که به واسطهی فضای ایجاد شده توسط شما و ادعای رأیهای مفقود شدهتان به خیابان آمده بودند را رها کردید تا کشته شوند و به اعدام محکوم شوند و در زندانها مورد شکنجه قرار بگیرند.
هشتادوهشت را مشخصاً شما رقم زدید. برای برگشتن به عرصهی قدرتی که از آن بیرونتان رانده بودند. اما حتی آن زمان هم به صندوق رأی پشت نکردید و روی خونِ مصطفیها و بچههای کهریزک «حماسهی دماوند» را آفریدید.
ما مردمِ کف خیابان همیشه سیاهی لشکرتان بودیم تا از پایین فشار بیاوریم و شما از بالا چانه بزنید تا بلکه به بازی قدرت دوباره راهتان دهند.
مردم از اصلاحات گذر کردهاند و شما هنوز بر جنازههای تلنبار شدهی جوانان ایران، وعدههای محمد خاتمی را دوره میکنید. او در سال ١٣٩٨ پس از کشتار معترضان، ما مردم را امواج مخرب خواند و قدردان مقام عظما شد. حالا دوباره به میدان آمدهاید تا نوجوانی و جوانی نسلهای بعد از ما را نیز همچون ما تباه کنید. بعد از آن همه فراز و فرود و بعد از افزایش بینش سیاسی جامعه در سالهای اخیر، باز به میدان آمدید تا با فریب افکار عمومی شعبدهای دیگر به راه اندازید. اما از پشت میلههای زندان هم دیده میشود که نه برای پیروزی در انتخابات بلکه برای شکست مردم به میدان آمدهاید.»
#سیرک_انتخابات #رای_بی_رای #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی، در بیانیهای بر ضرورت مبارزه علیه اعدام تاکید کرد و نوشت:
«اگر برای لغو اعدام به وفاقی در برابر ماشین کشتار حکومتی نرسیم، فردای بهتری در راه نخواهد بود.»
ورق بزنید و متن کامل بیانیه گلرخ ایرایی را بخوانید.
یادآور میشویم بیش از ۷۵ درصد کل اعدامهای جهان در کشورمان ایران توسط جمهوری اسلامی انجام میشود.
در شش ماه گذشته زندانیان سیاسی در زندان قزلحصار کرج کارزاری راه انداختند با نام «سهشنبههای نه به اعدام» که نقش تاثیرگذاری بر آگاهیبخشی به جامعه ایران و البته جامعه جهانی داشته است.
این کارزار، یک حرکت اعتراضی با هدف توقف اعدامها است که از بهمن ۱۴۰۲ به شکل مستقل و فراجناحی و بدون وابستگی از سوی زندانیان سیاسی زندان قزلحصار کرج آغاز شد و پس از آن زندانیان دیگر زندانها به آن پیوستند.
مرتبط:
روایت یک پرونده، گلرخ ایرایی
https://tavaana.org/case_golrokh/
#نه_به_اعدام #گلرخ_ایرایی #زندانی_سیاسی
#بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«اگر برای لغو اعدام به وفاقی در برابر ماشین کشتار حکومتی نرسیم، فردای بهتری در راه نخواهد بود.»
ورق بزنید و متن کامل بیانیه گلرخ ایرایی را بخوانید.
یادآور میشویم بیش از ۷۵ درصد کل اعدامهای جهان در کشورمان ایران توسط جمهوری اسلامی انجام میشود.
در شش ماه گذشته زندانیان سیاسی در زندان قزلحصار کرج کارزاری راه انداختند با نام «سهشنبههای نه به اعدام» که نقش تاثیرگذاری بر آگاهیبخشی به جامعه ایران و البته جامعه جهانی داشته است.
این کارزار، یک حرکت اعتراضی با هدف توقف اعدامها است که از بهمن ۱۴۰۲ به شکل مستقل و فراجناحی و بدون وابستگی از سوی زندانیان سیاسی زندان قزلحصار کرج آغاز شد و پس از آن زندانیان دیگر زندانها به آن پیوستند.
مرتبط:
روایت یک پرونده، گلرخ ایرایی
https://tavaana.org/case_golrokh/
#نه_به_اعدام #گلرخ_ایرایی #زندانی_سیاسی
#بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نامه گلرخ ایرایی از زندان اوین: برای آقا ماشاالله کرمی که ساحلِ زندگیاش آشوب شد به یکباره از رنجِ بر دار شدنِ فرزندانش محمدمهدی کرمی و محمد حسینی
هنوز از ما کسانی در صفِ طویلِ قربانگاه، بسیارانی نشسته در کنار و گوشه به نظاره؛ با دستانی که گاه به بانگِ صلا به سویمان تکانتکان میخورند و گاه از ترسِ شحنه به سویمان مشت میشوند در هوا. با لبانی دشنامگوی که پیشتر در دوستیهایِ روییده از بطالتِ همزیستی به رویمان لبخند میشدند به عاریت.
مباد ما را نصیبی از ساحلِ امنِ بسیارانِ نشسته، بسیارانِ مسجود بر درگاهِ خداوندگارِ پرهیزکاران. پرهیزکارانِ زهدفروش.
بر خداوندگارتان باید که کافر بود، همانگونه که از رسوبِ آسایشی اینچنین در دلهاتان باید حذر نمود؛ از زنگارِ عشقی، مهری، لبخندی اینچنین بر بُرقعهاتان هشدارمان باد؛ که اویی که از حماسهای بیرون درآمد، هشدارمان داد از بسیارانِ نشسته در کنار و گوشه؛ که شرمشان باد بیش از گماشتگان و مامورانِ همیشه معذور، که اینان به خدعه دستهامان را بسیار فشردند و در بزنگاهِ حادثه رهایمان کردند در جانبِ انزوا.
بر لشکرِ سوارانِ شحنه ما را یارایِ قامت برافراشتن بود، اگر بسیارانِ نشسته در کنار و گوشه، ما را از خود و خود را زِ ما نمیپنداشتند به روزگارِ پیش از حادثه؛ که عیارِ هر کس بر خود عیان است به خلوت.
ما در ظلمتِ انزوا رها شدیم. در سحرگاهی که گلدستهها، به گرگ و میشِ صبح قامت برافراشته بودند، آنگاه که مؤذن در ارتعاشِ کشدارِ اللهاکبر، در خود پیچ و تاب میخورد، آندم که شیخِ شهر پلههای منبر را یک به یک طی میکرد و ما از برآمدنِ خورشید، از سپیدهدمان در خود تمام میشدیم، فرزندی بر دار شد. عطشی از ضحاک فرو نشست. دستانی به خشم بر هم گره شدند. دندان قروچهای، سوگی بر دلها نشست و تو، ساحلِ زندگیات آشوب شد به یکباره و سایههای فرزندانت، که دل به دریای توفانی سپرده بودند، با عمودِ دیرکِ دارها در هم آمیخته، باری گران شد بر مردمانِ شهر که در آرامشِ خود خفته بودند، بیآنکه از آسایش بهره برده باشند.
مردمانی یَلِه در سکوتِ یأسانگیزِ خود. با دستانی یخزده در عمقِ جیبها و نگاهی دزدیده از چشمانت، از مسافتی دور، از اَمنترین نقطهی تلاطمِ این دریایِ آشوب، گردنکشان، دارهای افراشتهی فرزندانت را به کنجکاوی نظاره کردند. بی شعری، بی شعاری، بی حماسهای که هر یک باری گران بود بر ساحلِ اَمنشان.
و این سکوت و بی داوریْ تحقیرِ خدایان بود. خدایانِ دوزخ، با چهرههایی عبوس که بر زنجیرهایِ بر دستانت دهنکجی میکنند؛ و تو تاب میآوری میلهها را حتا اگر روزهایش به شماره به ماه و سال سَر بَرآورد، که آن سحرگاهِ شوم را تاب آوردی و ایستادی که تنها نمانیم به انزوا در این برهوتِ یارانِ ایستاده تا پایان.
صدایی در میانِ هیاهویِ مدامِ در سرم تکرار میشود، در میانِ توفان و مسخ و بهت و خوابزدهگیها. صدایی که التهابِ دریایِ آشوب را دو چندان میکند. صدایِ فرزندانت، در هم آمیخته، همچون سایههای تنهاشان بر دیرَکها، همچون یادشان، رنجِ رفتنِشان بر سینههامان و زخمی که از سوگِ توأمانِشان بر جانت نشست.
مدام در سرم تکرار میشود: «به مامان چیزی نگو... عزیز اینا برا ورزشه.»
گلرخ ایرایی، شهریور ۱۴۰۳، زندان اوین
#ماشاالله_کرمی #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #کف_خیابان #زن_زندگی_آزادی
#بیانیه #گلرخ_ایرایی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
هنوز از ما کسانی در صفِ طویلِ قربانگاه، بسیارانی نشسته در کنار و گوشه به نظاره؛ با دستانی که گاه به بانگِ صلا به سویمان تکانتکان میخورند و گاه از ترسِ شحنه به سویمان مشت میشوند در هوا. با لبانی دشنامگوی که پیشتر در دوستیهایِ روییده از بطالتِ همزیستی به رویمان لبخند میشدند به عاریت.
مباد ما را نصیبی از ساحلِ امنِ بسیارانِ نشسته، بسیارانِ مسجود بر درگاهِ خداوندگارِ پرهیزکاران. پرهیزکارانِ زهدفروش.
بر خداوندگارتان باید که کافر بود، همانگونه که از رسوبِ آسایشی اینچنین در دلهاتان باید حذر نمود؛ از زنگارِ عشقی، مهری، لبخندی اینچنین بر بُرقعهاتان هشدارمان باد؛ که اویی که از حماسهای بیرون درآمد، هشدارمان داد از بسیارانِ نشسته در کنار و گوشه؛ که شرمشان باد بیش از گماشتگان و مامورانِ همیشه معذور، که اینان به خدعه دستهامان را بسیار فشردند و در بزنگاهِ حادثه رهایمان کردند در جانبِ انزوا.
بر لشکرِ سوارانِ شحنه ما را یارایِ قامت برافراشتن بود، اگر بسیارانِ نشسته در کنار و گوشه، ما را از خود و خود را زِ ما نمیپنداشتند به روزگارِ پیش از حادثه؛ که عیارِ هر کس بر خود عیان است به خلوت.
ما در ظلمتِ انزوا رها شدیم. در سحرگاهی که گلدستهها، به گرگ و میشِ صبح قامت برافراشته بودند، آنگاه که مؤذن در ارتعاشِ کشدارِ اللهاکبر، در خود پیچ و تاب میخورد، آندم که شیخِ شهر پلههای منبر را یک به یک طی میکرد و ما از برآمدنِ خورشید، از سپیدهدمان در خود تمام میشدیم، فرزندی بر دار شد. عطشی از ضحاک فرو نشست. دستانی به خشم بر هم گره شدند. دندان قروچهای، سوگی بر دلها نشست و تو، ساحلِ زندگیات آشوب شد به یکباره و سایههای فرزندانت، که دل به دریای توفانی سپرده بودند، با عمودِ دیرکِ دارها در هم آمیخته، باری گران شد بر مردمانِ شهر که در آرامشِ خود خفته بودند، بیآنکه از آسایش بهره برده باشند.
مردمانی یَلِه در سکوتِ یأسانگیزِ خود. با دستانی یخزده در عمقِ جیبها و نگاهی دزدیده از چشمانت، از مسافتی دور، از اَمنترین نقطهی تلاطمِ این دریایِ آشوب، گردنکشان، دارهای افراشتهی فرزندانت را به کنجکاوی نظاره کردند. بی شعری، بی شعاری، بی حماسهای که هر یک باری گران بود بر ساحلِ اَمنشان.
و این سکوت و بی داوریْ تحقیرِ خدایان بود. خدایانِ دوزخ، با چهرههایی عبوس که بر زنجیرهایِ بر دستانت دهنکجی میکنند؛ و تو تاب میآوری میلهها را حتا اگر روزهایش به شماره به ماه و سال سَر بَرآورد، که آن سحرگاهِ شوم را تاب آوردی و ایستادی که تنها نمانیم به انزوا در این برهوتِ یارانِ ایستاده تا پایان.
صدایی در میانِ هیاهویِ مدامِ در سرم تکرار میشود، در میانِ توفان و مسخ و بهت و خوابزدهگیها. صدایی که التهابِ دریایِ آشوب را دو چندان میکند. صدایِ فرزندانت، در هم آمیخته، همچون سایههای تنهاشان بر دیرَکها، همچون یادشان، رنجِ رفتنِشان بر سینههامان و زخمی که از سوگِ توأمانِشان بر جانت نشست.
مدام در سرم تکرار میشود: «به مامان چیزی نگو... عزیز اینا برا ورزشه.»
گلرخ ایرایی، شهریور ۱۴۰۳، زندان اوین
#ماشاالله_کرمی #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #کف_خیابان #زن_زندگی_آزادی
#بیانیه #گلرخ_ایرایی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، در یادداشتی که در صفحه اینستاگرام منتسب به او منتشر شده، به نامه فائزه هاشمی درباره وضعیت بند زندان زنان اوین واکنش نشان داده است. او در یادداشت خود نامه هاشمی را شبیه به ندامتنامه دانسته و نوشته است «با وجود تضادهای ایدئولوژیک و طبقاتی» در بند زنان زندان اوین همواره با فائزه هاشمی در زندان مدارا شده است.
او همچنین در این نامه از بهرهمندی فائزه هاشمی از بسیاری امکانات خبر داد که سایر زندانیان از آنها محروم بودهاند.
هفته گذشته فائزه هاشمی، دیگر فعال سیاسی محبوس در بند زنان زندان اوین در نامهای رفتار برخی از زنان زندانی سیاسی را نقد کرد او روابط و حرکتهای میان برخی زنان زندانی را «رفتارهای فاشیستی» توصیف کرده و وقایع جاری میان زندانیان را با رویکرد جمهوری اسلامی در قبال جامعه مقایسه کرد.
لازم به ذکر است، امروز فائزههاشمی از زندان آزاد شده است.
گلرخ ایرائی در بخشی از نامه خود نوشته:
زندان عموما ماکِتی از جامعهی بزرگترِ آنسوی دیوار است. مناسبتها را دور هم مینشینیم. از سالگرد کشتار خونین ۱۳۶۷ تا هشت مارس. از یکِ مِی تا سالگرد خیزش انقلابی ۱۴۰۱. جلسات بحث و تحلیل، کلاسهای آموزشی در باب فمینیسم و بررسی احکام اعدام، دیدن فیلمهای اجتماعی به صورت گروهی و فردی و آموزش زبان و بررسی اتفاقات روز جامعه و جهان، برگزاری شب شعر و جلساتِ ادبی و معرفی و تحلیل کتاب و ورزش گروهی.
با هم و جمعی اعتصاب غذا کردیم و بارها در تحصنِ جمعی علیه اعدام و سرکوب، شب را در برابر افسر نگهبانی بند یا در هواخوری زندان به صبح رساندیم و هر بار حضورمان را با جامعهای که خواستند از آن حذف و جدایمان کنند پیوند زدیم. سرود خواندیم و شعار دادیم بیآنکه از تبعاتِ تهدیدها هراسی به دل راه دهیم. بر قطعِ تحمیلیِ ارتباطِ خود با جامعه غلبه و شورِ مبارزه را در خود و دیگری تقویت کردیم و همچنان به هدف میاندیشیم. چرا که ما «باور»ی داریم که شاکله و اساسِ مبارزهمان است و حیاتِ سیاسیمان را رقم میزند.
این گوشهای از «ما» و روزمرهگیهامان است.
مایی که در کنار شنیدن اخبار هولناک، تحلیلهای هولناکتری را میشنویم.
ساعت ۹ صبحِ ۱۷ آذر ۱۴۰۱ به دار آویخته شدن محسن شکاری از شبکه خبر تلویزیون جمهوری اسلامی اعلام شد.
صدای فائزه هاشمی رفسنجانی همبندی افشاگر! از یاد نمیرود که بعد از خبر گفت: «خب اینا که معترض نیستن. اینا خطرناکن. اگه نکشنشون چهکار کنن باهاشون...»
متن کامل این نامه:
tinyurl.com/GolRfa
#گلرخ_ایرایی
#فائزه_هاشمی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او همچنین در این نامه از بهرهمندی فائزه هاشمی از بسیاری امکانات خبر داد که سایر زندانیان از آنها محروم بودهاند.
هفته گذشته فائزه هاشمی، دیگر فعال سیاسی محبوس در بند زنان زندان اوین در نامهای رفتار برخی از زنان زندانی سیاسی را نقد کرد او روابط و حرکتهای میان برخی زنان زندانی را «رفتارهای فاشیستی» توصیف کرده و وقایع جاری میان زندانیان را با رویکرد جمهوری اسلامی در قبال جامعه مقایسه کرد.
لازم به ذکر است، امروز فائزههاشمی از زندان آزاد شده است.
گلرخ ایرائی در بخشی از نامه خود نوشته:
زندان عموما ماکِتی از جامعهی بزرگترِ آنسوی دیوار است. مناسبتها را دور هم مینشینیم. از سالگرد کشتار خونین ۱۳۶۷ تا هشت مارس. از یکِ مِی تا سالگرد خیزش انقلابی ۱۴۰۱. جلسات بحث و تحلیل، کلاسهای آموزشی در باب فمینیسم و بررسی احکام اعدام، دیدن فیلمهای اجتماعی به صورت گروهی و فردی و آموزش زبان و بررسی اتفاقات روز جامعه و جهان، برگزاری شب شعر و جلساتِ ادبی و معرفی و تحلیل کتاب و ورزش گروهی.
با هم و جمعی اعتصاب غذا کردیم و بارها در تحصنِ جمعی علیه اعدام و سرکوب، شب را در برابر افسر نگهبانی بند یا در هواخوری زندان به صبح رساندیم و هر بار حضورمان را با جامعهای که خواستند از آن حذف و جدایمان کنند پیوند زدیم. سرود خواندیم و شعار دادیم بیآنکه از تبعاتِ تهدیدها هراسی به دل راه دهیم. بر قطعِ تحمیلیِ ارتباطِ خود با جامعه غلبه و شورِ مبارزه را در خود و دیگری تقویت کردیم و همچنان به هدف میاندیشیم. چرا که ما «باور»ی داریم که شاکله و اساسِ مبارزهمان است و حیاتِ سیاسیمان را رقم میزند.
این گوشهای از «ما» و روزمرهگیهامان است.
مایی که در کنار شنیدن اخبار هولناک، تحلیلهای هولناکتری را میشنویم.
ساعت ۹ صبحِ ۱۷ آذر ۱۴۰۱ به دار آویخته شدن محسن شکاری از شبکه خبر تلویزیون جمهوری اسلامی اعلام شد.
صدای فائزه هاشمی رفسنجانی همبندی افشاگر! از یاد نمیرود که بعد از خبر گفت: «خب اینا که معترض نیستن. اینا خطرناکن. اگه نکشنشون چهکار کنن باهاشون...»
متن کامل این نامه:
tinyurl.com/GolRfa
#گلرخ_ایرایی
#فائزه_هاشمی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در بند زنان زندان اوین، در پی انتقال چهار زندانی سیاسی عرب خوزستانی به سلول انفرادی پیش از اعدام، در بیانیهای خواستار مخالفت همهجانبه با مجازات اعدام شد و تاکید کرد که مخالفان مجازات اعدام، بایستی مقابل اعدام افرادی مخالف با مشی سیاسی خود و حتی متهمان غیر سیاسی هم بیتفاوت نباشند.
متن این بیانیه به شرح زیر است:
گلرخ ایرایی برای لغو مجازات اعدام باید به مخالفت همه جانبه با آن برخاست
برای مبارزه با مجازات وحشیانه ی ،اعدام نمیتوانیم فقط در برابر
اعدام های سیاسی یا در برابر احکام مرگ صادره برای همسویان سیاسی خود واکنش نشان بدهیم برای لغو مجازات اعدام باید بتوانیم هر حکم مرگی حتا برای مجرمی که ابعاد جرمش در نظرمان بسی هولناک است را نیز محکوم کنیم.
آنچه مسلم است اینکه جمهوری اسلامی فراتر از گسترش فقر و فساد و فلاکت نگرشی را در جامعه نهادینه کرد که خود محل بحث است. با وجود افزایش آمار اعدامها بخش قابل توجهی از جامعه هنوز به آن حساسیتی نشان نمیدهد و درصد زیادی از جامعه نیز بسته به جرائم، ملیت، قومیت و جنسیت محکوم و تضادها یا همسویی سیاسی و عقیدتی موجود واکنش نشان میدهند.
گاه در مواجهه با رویدادی درمییابیم به نقیض خود و به آنی که به انکارش برخاسته بودیم، بدل شدهایم.
تناقض در مواجهه با احکام مرگ و تبدیل محکومان در صف اعدام به خودی و ناخودی جز ویرانی آنچه ساختهایم، نیست. در نظر گرفتن شاخصهایی در واکنش به احکام مرگ که قطعا منجر به تلطیف فضا به نفع عامل سرکوب و کشتار میشود، رذیلانهتر از قتل سیستماتیک است.
اگر در واکنش به شنیدن «اعدام گرفت» میگوییم «برای چه» به معنای پذیرش حکم مرگ برای آن دسته افرادی است که مجرمیتشان در دایرهی معادلات ما نمیگنجد و حکومت را محق به کشتن آنان میدانیم.
برای لغو مجازات اعدام باید به مخالفت همه جانبه با آن برخاست.
گلرخ ایرایی مهر ۱۴۰۳، زندان اوین
#عدنان_غبیشاوی (موسوی) #على_مجدم #معین_خنفری #محمدرضا_مقدم #حبیب_دریس و #سالم_موسوی (آلبوشوکه) در یک پرونده مشترک به اعدام محکوم شدهاند و دیروز چهار نفر از آنها به انفرادی منتقل شدهاند.
#بیانیه #گلرخ_ایرایی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
متن این بیانیه به شرح زیر است:
گلرخ ایرایی برای لغو مجازات اعدام باید به مخالفت همه جانبه با آن برخاست
برای مبارزه با مجازات وحشیانه ی ،اعدام نمیتوانیم فقط در برابر
اعدام های سیاسی یا در برابر احکام مرگ صادره برای همسویان سیاسی خود واکنش نشان بدهیم برای لغو مجازات اعدام باید بتوانیم هر حکم مرگی حتا برای مجرمی که ابعاد جرمش در نظرمان بسی هولناک است را نیز محکوم کنیم.
آنچه مسلم است اینکه جمهوری اسلامی فراتر از گسترش فقر و فساد و فلاکت نگرشی را در جامعه نهادینه کرد که خود محل بحث است. با وجود افزایش آمار اعدامها بخش قابل توجهی از جامعه هنوز به آن حساسیتی نشان نمیدهد و درصد زیادی از جامعه نیز بسته به جرائم، ملیت، قومیت و جنسیت محکوم و تضادها یا همسویی سیاسی و عقیدتی موجود واکنش نشان میدهند.
گاه در مواجهه با رویدادی درمییابیم به نقیض خود و به آنی که به انکارش برخاسته بودیم، بدل شدهایم.
تناقض در مواجهه با احکام مرگ و تبدیل محکومان در صف اعدام به خودی و ناخودی جز ویرانی آنچه ساختهایم، نیست. در نظر گرفتن شاخصهایی در واکنش به احکام مرگ که قطعا منجر به تلطیف فضا به نفع عامل سرکوب و کشتار میشود، رذیلانهتر از قتل سیستماتیک است.
اگر در واکنش به شنیدن «اعدام گرفت» میگوییم «برای چه» به معنای پذیرش حکم مرگ برای آن دسته افرادی است که مجرمیتشان در دایرهی معادلات ما نمیگنجد و حکومت را محق به کشتن آنان میدانیم.
برای لغو مجازات اعدام باید به مخالفت همه جانبه با آن برخاست.
گلرخ ایرایی مهر ۱۴۰۳، زندان اوین
#عدنان_غبیشاوی (موسوی) #على_مجدم #معین_خنفری #محمدرضا_مقدم #حبیب_دریس و #سالم_موسوی (آلبوشوکه) در یک پرونده مشترک به اعدام محکوم شدهاند و دیروز چهار نفر از آنها به انفرادی منتقل شدهاند.
#بیانیه #گلرخ_ایرایی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گلرخ ایرایی، زندانی سیاسی محبوس در بند زنان زندان اوین، در واکنش به قتل حکومتی جمشید شارمهد، خواستار اعتراض به اعدام همه افراد فارغ از هرگونه اختلاف عقیدتی و فکری شد. او قتل جمشید شارمهد را نشانه استیصال رژیم رو به زوال اسلامی دانست. متن بیانیه گلرخ ایرایی به شرح زیر است:
«قتل جمشید شارمهد نشان دهنده استیصال رژیم رو به زوال اسلامی است
برای گفتن #نه_به_اعدام باید نام او که در دورترین نقطه سیاسی و عقیدتی از ما ایستاده است را نیز با همان آهنگ و خشمی که نام رفقایمان را بر زبان میآوریم فریاد کنیم.
ریسمانِ استبداد بر گردن همهمان روز به روز فربهتر میشود. این ریسمان قطور و زنجیر ستم زمانی پاره خواهد شد که سرکوب و کشتار سیستماتیک متوقف شود. نه فقط برای دایرهی خودیهایمان، بلکه برای همه آنانی که با آن دست به گریبانند.
قتل جمشید شارمهد نشاندهنده استیصال رژیم رو به زوال اسلامی است. رژیمی ورشکسته، دچار بحران مشروعیت و دست به ماشه که با برپاکردن چوبههای دار و جوخههای آتش هویت و حیات یافته است.
گلرخ ایرایی
آبان ۱۴۰۳، زندان اوین»
#گلرخ_ایرایی #جمشید_شارمهد #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«قتل جمشید شارمهد نشان دهنده استیصال رژیم رو به زوال اسلامی است
برای گفتن #نه_به_اعدام باید نام او که در دورترین نقطه سیاسی و عقیدتی از ما ایستاده است را نیز با همان آهنگ و خشمی که نام رفقایمان را بر زبان میآوریم فریاد کنیم.
ریسمانِ استبداد بر گردن همهمان روز به روز فربهتر میشود. این ریسمان قطور و زنجیر ستم زمانی پاره خواهد شد که سرکوب و کشتار سیستماتیک متوقف شود. نه فقط برای دایرهی خودیهایمان، بلکه برای همه آنانی که با آن دست به گریبانند.
قتل جمشید شارمهد نشاندهنده استیصال رژیم رو به زوال اسلامی است. رژیمی ورشکسته، دچار بحران مشروعیت و دست به ماشه که با برپاکردن چوبههای دار و جوخههای آتش هویت و حیات یافته است.
گلرخ ایرایی
آبان ۱۴۰۳، زندان اوین»
#گلرخ_ایرایی #جمشید_شارمهد #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زنان شجاع و آزادیخواه امروز ایران، فراتر از افسانهها و اسطورههای تاریخی
دکتر حسن باقرینیا، استاد اخراجی دانشگاه، در ویدیویی به مناسبت روزی که توسط حکومت به عنوان روز زن شناخته میشود، ضمن اشاره به این که بزرگداشت مقام زن باید بر پایه واقعیتها و شجاعتهای زنان معاصر صورت گیرد، نه اسطورهها و افسانههای گذشته، بر اهمیت زنان در جنبش زن، زندگی، آزادی تأکید کرد. او گفت:
«برای بزرگداشت مقام زن نیازی نیست به اسطورهها، افسانهها یا مذاهب رجوع کنیم. جنبش زن، زندگی، آزادی به اندازه کافی زنان شجاع، آزاده و شریفی را به ما معرفی کرده است.»
وی در سخنان خود از زنانی یاد کرد که در راه آزادی جان خود را از دست دادند، از جمله نیکا، سارینا، آرمیتا، حدیث، غزاله، یلدا، مریم آروین، و آیدا رستمی. همچنین به زنانی اشاره کرد که در جریان اعتراضات، بینایی خود را از دست دادهاند، مانند کوثر افتخاری، نیلوفر آقایی، و الهه توکلیان.
باقرینیا از زنان مقاومی که همچنان در صف اول مبارزات ایستادهاند نیز یاد کرد، از جمله فاطمه سپهری، نرگس محمدی، پرستو احمدی، مطهره گونهای، ویدا موحد، ویدا ربانی، و نرگس فداکار. او تأکید کرد که این زنان با ایستادگی و شجاعت خود الهامبخش هستند و باید قدر آنها را دانست.
در ادامه، او از همکاران اخراجیاش در دانشگاه به دلیل حمایت از دانشجویان و دفاع از حقوق آنها یاد کرد: دکتر آمنه عالی، دکتر حمید خادمی، دکتر منا خاتمی، و دکتر نگار زیلابی. باقرینیا این اساتید را "نمونههایی از شرافت علمی و انسانی" توصیف کرد و افزود: «این بانوان شجاع، نهتنها به مبارزه در برابر بیعدالتی ادامه میدهند، بلکه الگویی برای مقاومت در برابر سرکوب هستند.»
#زن_زندگی_آزادی #زنان_ایران #فاطمه_سپهری #نسرین_شاکرمی #نرگس_محمدی #نیلوفر_آقایی #پرستو_احمدی #ویدا_ربانی #نیکا_شاکرمی #حدیث_نجفی #غزاله_چلابی #مریم_آروین #آیدا_رستمی #مهبانو_خشنودی #نرگس_فداکار #محبوبه_رضایی #شکیلا_منفرد #گلرخ_ایرایی .... #حسن_باقری_نیا #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دکتر حسن باقرینیا، استاد اخراجی دانشگاه، در ویدیویی به مناسبت روزی که توسط حکومت به عنوان روز زن شناخته میشود، ضمن اشاره به این که بزرگداشت مقام زن باید بر پایه واقعیتها و شجاعتهای زنان معاصر صورت گیرد، نه اسطورهها و افسانههای گذشته، بر اهمیت زنان در جنبش زن، زندگی، آزادی تأکید کرد. او گفت:
«برای بزرگداشت مقام زن نیازی نیست به اسطورهها، افسانهها یا مذاهب رجوع کنیم. جنبش زن، زندگی، آزادی به اندازه کافی زنان شجاع، آزاده و شریفی را به ما معرفی کرده است.»
وی در سخنان خود از زنانی یاد کرد که در راه آزادی جان خود را از دست دادند، از جمله نیکا، سارینا، آرمیتا، حدیث، غزاله، یلدا، مریم آروین، و آیدا رستمی. همچنین به زنانی اشاره کرد که در جریان اعتراضات، بینایی خود را از دست دادهاند، مانند کوثر افتخاری، نیلوفر آقایی، و الهه توکلیان.
باقرینیا از زنان مقاومی که همچنان در صف اول مبارزات ایستادهاند نیز یاد کرد، از جمله فاطمه سپهری، نرگس محمدی، پرستو احمدی، مطهره گونهای، ویدا موحد، ویدا ربانی، و نرگس فداکار. او تأکید کرد که این زنان با ایستادگی و شجاعت خود الهامبخش هستند و باید قدر آنها را دانست.
در ادامه، او از همکاران اخراجیاش در دانشگاه به دلیل حمایت از دانشجویان و دفاع از حقوق آنها یاد کرد: دکتر آمنه عالی، دکتر حمید خادمی، دکتر منا خاتمی، و دکتر نگار زیلابی. باقرینیا این اساتید را "نمونههایی از شرافت علمی و انسانی" توصیف کرد و افزود: «این بانوان شجاع، نهتنها به مبارزه در برابر بیعدالتی ادامه میدهند، بلکه الگویی برای مقاومت در برابر سرکوب هستند.»
#زن_زندگی_آزادی #زنان_ایران #فاطمه_سپهری #نسرین_شاکرمی #نرگس_محمدی #نیلوفر_آقایی #پرستو_احمدی #ویدا_ربانی #نیکا_شاکرمی #حدیث_نجفی #غزاله_چلابی #مریم_آروین #آیدا_رستمی #مهبانو_خشنودی #نرگس_فداکار #محبوبه_رضایی #شکیلا_منفرد #گلرخ_ایرایی .... #حسن_باقری_نیا #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گلرخ ایرایی از زندان اوین:
حالِ خوبِ ما نقطهی مرگِ ستمگر است
نامهی گلرخ ایرایی روایتهایی از رنج، مقاومت و امید در سختترین شرایط زندان است. او تجربههای شخصی و مشاهدات خود را از زندانهای مختلف ایران بازگو میکند و به قصههای همبندیهایش که محکوم به اعدام بودند، میپردازد. برخی بخشهای نامه به شکل عینی در ادامه آورده شده است:
"رنج زندان نه دیوارهاست و نه بیهودگی مدامیست که رهایت نمیکند. دستان بستهات است آنگاه که با فوجی از مأموران میرود و پشت درهایی که یک به یک قفل میشوند جا میمانی، با صدایت که گم میشود در هیاهوی بیحوصلگیهای شبی دیگر که آخرین شب زندگیاش است. آخرین شب زندگی او که کمی آنسوتر در سلولی ایستاده یا نشسته، اذان صبح را انتظار میکشد و طلوع آفتاب را که غروب بودنش خواهد شد."
او از لحظاتی میگوید که با رفتن همبندیها به سوی مرگ، بند زنان خلأیی عمیق تجربه میکرد:
"دو هفته بعد از ورودم به زندان قرچک در سال ۱۳۹۸، «فاطمه قزل» و «نرگس طباطبایی» را همزمان برای اجرای حکم مرگ از بند خارج کردند و به سلول انفرادی بردند... نرگس را میبردند، اشک میریخت و به بچهها دلداری میداد. میگفت شرایط را پذیرفته و از چیزی نمیترسد. میگفت بعد از رفتنش گریه نکنند و شاد باشند و مثل روزهای دیگر عصرها رادیو آوا گوش کنند."
او همچنین از لحظات مقاومت و شادی در بند مینویسد، زمانی که با وجود تهدید مأموران، شادی را به زندان برمیگرداندند:
"رقصیدن در زندان قرچک ممنوع بود... اما فضا را شکسته بودیم و بچهها از دستور مأموران سرپیچی میکردند. قزل و نرگس رفته بودند اما لحظات شادی که کنارمان بودند تا مدتها مرور میشد. حتی کمی بعد یکی از بچهها رقص قزل را همزمان با آهنگ مورد علاقهاش تقلید میکرد. برخی اشک میریختند و برخی میخواستند ادامه بدهد."
یکی از تأثیرگذارترین روایتهای او مربوط به معصومه زارعی است، زنی که در روزهای آخر زندگیاش نیز روحیهاش را از دست نداد:
"معصومه زارعی... با شوری وصفناشدنی بچهها را که پنهانی اشک میریختند از تختها بیرون کشید. چند دقیقه بعد همه وسط اتاق بودند. برخی با اشک و برخی هم برای دقایقی همه چیز را فراموش کرده بودند... غروبِ چند روز بعد معصومه را از بند خارج کردند... در برابر چشمان دخترش به دار آویخته شد. صدای نعرههای دختر نوجوان معصومه را از پشت دیوارها میشنیدیم که میخواست مادرش را از طناب جدا کند."
در پایان، گلرخ پیام مقاومت و امید را برجسته میکند:
"حالِ خوبِ ما نقطهی مرگِ ستمگر است... در اوج سختیها و در فضایی که مدام رنج و اندوه بر سر آوار میشود، میتوان وجه مثبتِ داشتهها را دید و آن را به همبستگیِ بیشتر، تمرینِ مقاومت و رمز ایستادگی بدل کرد."
#گلرخ_ایرایی #بیانیه #بند_زنان_زندان_اوین #رقص #مقاومت_زندگیست #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
حالِ خوبِ ما نقطهی مرگِ ستمگر است
نامهی گلرخ ایرایی روایتهایی از رنج، مقاومت و امید در سختترین شرایط زندان است. او تجربههای شخصی و مشاهدات خود را از زندانهای مختلف ایران بازگو میکند و به قصههای همبندیهایش که محکوم به اعدام بودند، میپردازد. برخی بخشهای نامه به شکل عینی در ادامه آورده شده است:
"رنج زندان نه دیوارهاست و نه بیهودگی مدامیست که رهایت نمیکند. دستان بستهات است آنگاه که با فوجی از مأموران میرود و پشت درهایی که یک به یک قفل میشوند جا میمانی، با صدایت که گم میشود در هیاهوی بیحوصلگیهای شبی دیگر که آخرین شب زندگیاش است. آخرین شب زندگی او که کمی آنسوتر در سلولی ایستاده یا نشسته، اذان صبح را انتظار میکشد و طلوع آفتاب را که غروب بودنش خواهد شد."
او از لحظاتی میگوید که با رفتن همبندیها به سوی مرگ، بند زنان خلأیی عمیق تجربه میکرد:
"دو هفته بعد از ورودم به زندان قرچک در سال ۱۳۹۸، «فاطمه قزل» و «نرگس طباطبایی» را همزمان برای اجرای حکم مرگ از بند خارج کردند و به سلول انفرادی بردند... نرگس را میبردند، اشک میریخت و به بچهها دلداری میداد. میگفت شرایط را پذیرفته و از چیزی نمیترسد. میگفت بعد از رفتنش گریه نکنند و شاد باشند و مثل روزهای دیگر عصرها رادیو آوا گوش کنند."
او همچنین از لحظات مقاومت و شادی در بند مینویسد، زمانی که با وجود تهدید مأموران، شادی را به زندان برمیگرداندند:
"رقصیدن در زندان قرچک ممنوع بود... اما فضا را شکسته بودیم و بچهها از دستور مأموران سرپیچی میکردند. قزل و نرگس رفته بودند اما لحظات شادی که کنارمان بودند تا مدتها مرور میشد. حتی کمی بعد یکی از بچهها رقص قزل را همزمان با آهنگ مورد علاقهاش تقلید میکرد. برخی اشک میریختند و برخی میخواستند ادامه بدهد."
یکی از تأثیرگذارترین روایتهای او مربوط به معصومه زارعی است، زنی که در روزهای آخر زندگیاش نیز روحیهاش را از دست نداد:
"معصومه زارعی... با شوری وصفناشدنی بچهها را که پنهانی اشک میریختند از تختها بیرون کشید. چند دقیقه بعد همه وسط اتاق بودند. برخی با اشک و برخی هم برای دقایقی همه چیز را فراموش کرده بودند... غروبِ چند روز بعد معصومه را از بند خارج کردند... در برابر چشمان دخترش به دار آویخته شد. صدای نعرههای دختر نوجوان معصومه را از پشت دیوارها میشنیدیم که میخواست مادرش را از طناب جدا کند."
در پایان، گلرخ پیام مقاومت و امید را برجسته میکند:
"حالِ خوبِ ما نقطهی مرگِ ستمگر است... در اوج سختیها و در فضایی که مدام رنج و اندوه بر سر آوار میشود، میتوان وجه مثبتِ داشتهها را دید و آن را به همبستگیِ بیشتر، تمرینِ مقاومت و رمز ایستادگی بدل کرد."
#گلرخ_ایرایی #بیانیه #بند_زنان_زندان_اوین #رقص #مقاومت_زندگیست #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech