Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
زادروز محسن نیازی، جوانی که متولد ۱۳۶۸ بود و در سال ۱۴۰۱ در جریان انقلاب زن زندگی آزادی به قتل رسید.
خانواده محسن نیازی این تصاویر را در اینستاگرام منتشر کردند که نشان میدهد پدر و مادر و سایر اقوام در شهرستان دهگلان، بر سر مزارش حاضر شدند. بر مزار فرزندی که جوان بود و آرزوهای بسیار در سر داشت اما سیاهقلبان جمهوری اسلامی او را به قتل رساندند.
محسن فرزند حبیبالله و مرضیه، روز یکشنبه۲۹ آبانماه در دهگلان با شلیک نیروهای سرکوبگر از ناحیه کمر به شدت زخمی و بر اثر شدت جراحات واردە در بیمارستان کوثر سنندج جان خود را از دست داد.
از خانوادههای دادخواه حمایت کنیم
صفحه خانواده دادخواه محسن نیازی در اینستاگرام
shahidmohsen_niazi_dehgolan
#محسن_نیازی #دهگلان #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا #دادخواهی
@Tavaana_TavaanaTech
خانواده محسن نیازی این تصاویر را در اینستاگرام منتشر کردند که نشان میدهد پدر و مادر و سایر اقوام در شهرستان دهگلان، بر سر مزارش حاضر شدند. بر مزار فرزندی که جوان بود و آرزوهای بسیار در سر داشت اما سیاهقلبان جمهوری اسلامی او را به قتل رساندند.
محسن فرزند حبیبالله و مرضیه، روز یکشنبه۲۹ آبانماه در دهگلان با شلیک نیروهای سرکوبگر از ناحیه کمر به شدت زخمی و بر اثر شدت جراحات واردە در بیمارستان کوثر سنندج جان خود را از دست داد.
از خانوادههای دادخواه حمایت کنیم
صفحه خانواده دادخواه محسن نیازی در اینستاگرام
shahidmohsen_niazi_dehgolan
#محسن_نیازی #دهگلان #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا #دادخواهی
@Tavaana_TavaanaTech
❤23🕊4💔1
چهل روز از قتل حکومتی محسن لنگرنشین گذشت
محسن لنگرنشین، ۱۲ تیرماه ۱۴۰۲ بازداشت شد. او ابتدا به مدت ۲۴ ساعت به یک خانه امن وزارت اطلاعات منتقل میشود. در آنجا تا صبح روز بعد بازجویی و مورد تهدید قرار میگیرد تا آنچه بازجویان میخواهند را بنویسد.
روز بعد، او را برای تفهیم اتهام به دادسرا میبرند. آقای لنگرنشین در دادسرا اتهامات واهی مربوط به جاسوسی برای اسرائیل را نمیپذیرد و پس از آن به بند امنیتی ۲۰۹ اطلاعات منتقل میشود و ۴۳ روز را در سلول انفرادی تحت شدیدترین شکنجهها میگذراند. به او میگویند که مادر و خواهرت را بازداشت کردهایم، نامزدت و بقیه اعضای خانواده را هم بازداشت میکنیم.
او در طی این مدت تحت شدیدترین شکنجهها برای اعتراف اجباری قرار میگیرد و اوایل اردیبهشت ۱۴۰۴ حکم ناعادلانه وی اجرا میشود.
ویدئوی اعترافات اجباری او که بعد از اعدام پخش شد، خود گویای همه چیز است.
ویدیوی اعترافات اجباری او بهترین سند برای جعلی بودن اتهامات بوده است. در آن ویدیو سایتی را نشان دادند و گفتند که او از طریق آن سایت به موساد وصل شده است، ولی آن سایت، ساختگی بود و متعلق به جمهوری اسلامی!!
همچنین در تصاویری که ادعا کردند واقعی است، محسن لنگرنشین طی دو سال در نپال، گرجستان، اصفهان، تهران، همدان و کاشان .... همه جا یک تیشرت سبز رنگ پوشیده است!!!!
محسن و خانوادهاش امید داشتند که حکمش شکسته شود و تا آخرین روزها اطلاعرسانی نکرده بودند. هم اینک زندانیان دیگری مشابه محسن لنگرنشین هستند که کسی خبر ندارد که محکوم به اعدام شدهاند.
از خانوادهها درخواست میکنیم که از لحظه بازداشت عزیزان اطلاعرسانی کنند.
#محسن_لنگرنشین #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محسن لنگرنشین، ۱۲ تیرماه ۱۴۰۲ بازداشت شد. او ابتدا به مدت ۲۴ ساعت به یک خانه امن وزارت اطلاعات منتقل میشود. در آنجا تا صبح روز بعد بازجویی و مورد تهدید قرار میگیرد تا آنچه بازجویان میخواهند را بنویسد.
روز بعد، او را برای تفهیم اتهام به دادسرا میبرند. آقای لنگرنشین در دادسرا اتهامات واهی مربوط به جاسوسی برای اسرائیل را نمیپذیرد و پس از آن به بند امنیتی ۲۰۹ اطلاعات منتقل میشود و ۴۳ روز را در سلول انفرادی تحت شدیدترین شکنجهها میگذراند. به او میگویند که مادر و خواهرت را بازداشت کردهایم، نامزدت و بقیه اعضای خانواده را هم بازداشت میکنیم.
او در طی این مدت تحت شدیدترین شکنجهها برای اعتراف اجباری قرار میگیرد و اوایل اردیبهشت ۱۴۰۴ حکم ناعادلانه وی اجرا میشود.
ویدئوی اعترافات اجباری او که بعد از اعدام پخش شد، خود گویای همه چیز است.
ویدیوی اعترافات اجباری او بهترین سند برای جعلی بودن اتهامات بوده است. در آن ویدیو سایتی را نشان دادند و گفتند که او از طریق آن سایت به موساد وصل شده است، ولی آن سایت، ساختگی بود و متعلق به جمهوری اسلامی!!
همچنین در تصاویری که ادعا کردند واقعی است، محسن لنگرنشین طی دو سال در نپال، گرجستان، اصفهان، تهران، همدان و کاشان .... همه جا یک تیشرت سبز رنگ پوشیده است!!!!
محسن و خانوادهاش امید داشتند که حکمش شکسته شود و تا آخرین روزها اطلاعرسانی نکرده بودند. هم اینک زندانیان دیگری مشابه محسن لنگرنشین هستند که کسی خبر ندارد که محکوم به اعدام شدهاند.
از خانوادهها درخواست میکنیم که از لحظه بازداشت عزیزان اطلاعرسانی کنند.
#محسن_لنگرنشین #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔34❤5👌1
محمدامین مهدوی شایسته رو هم اعدام کردند. قبلش مجاهد کورکور و محسن لنگرنشین و مجید مسیبی و اسماعیل فکری و... . اینها فقط چند نفر از ما بودن که این حکومت ازمون گرفته. هنوز جانهای بیگناه دیگری هم در خطر اعدام هستن.
برای عزیزانی که کشته شدن ، برای اینکه دیگه کسی از ما کشته نشه، برای نجات ایران، یک راه بیشتر نداریم: با هم یکصدا بشیم و این حکومت رو از پا دربیاریم.
اینها الان خیلی ضعیف شدن و هنوز از این حملات گیج هستن. از این فرصت باید استفاده کنیم. اگر الانه نه، پس کی؟
- پیام ارسالی از همراهان
#محمدامین_شایسته_مهدوی #مجید_مسیبی #اسماعیل_فکری #پدرام_مدنی #محسن_لشکرنشین #مجاهد_کورکور #ج_ا_یعنی_جنگ #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برای عزیزانی که کشته شدن ، برای اینکه دیگه کسی از ما کشته نشه، برای نجات ایران، یک راه بیشتر نداریم: با هم یکصدا بشیم و این حکومت رو از پا دربیاریم.
اینها الان خیلی ضعیف شدن و هنوز از این حملات گیج هستن. از این فرصت باید استفاده کنیم. اگر الانه نه، پس کی؟
- پیام ارسالی از همراهان
#محمدامین_شایسته_مهدوی #مجید_مسیبی #اسماعیل_فکری #پدرام_مدنی #محسن_لشکرنشین #مجاهد_کورکور #ج_ا_یعنی_جنگ #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔42❤7🕊4👍2
شانزدهمین سالگرد جنایت کهریزک؛ من هنوز دادخواهام
✍️مسعود علیزاده
حدود دو هفته دیگر، شانزدهمین سالگرد جنایت کهریزک فرا میرسد؛ جنایتی که در تیر ماه تابستان ۱۳۸۸ نهتنها وجدان عمومی را جریحهدار کرد، بلکه برای همیشه لکه ننگی بر کارنامه جمهوری اسلامی باقی گذاشت. جنایتی که با گذشت شانزده سال، هنوز آثار شکنجههایش بر جسم و جانم باقیست.
در آن روزها، علی خامنهای، رهبر خودخوانده و دیکتاتور جمهوری اسلامی، بارها در نماز جمعه و جلسات با مسئولان نظامی و قضایی از برخورد قاطع با آمران و عاملان جنایت سخن گفت. اما آنچه در عمل رخ داد، چیزی نبود جز پنهانکاری، لاپوشانی حقیقت و اعطای مصونیت کامل به متهمان اصلی.
افرادی مانند سردار احمدرضا رادان و سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران که نامشان در رأس متهمان این فاجعه قرار داشت نهتنها هرگز محاکمه نشدند، بلکه حتی بهعنوان مطلع نیز به دادگاه احضار نشدند. مرتضوی، تنها به پرداخت جریمهای ۲۰۰ هزار تومانی محکوم شد؛ حکمی مضحک برای یک جنایت سازمانیافته، که توهینی آشکار به قربانیان و افکار عمومی بود.
این است عدالت در جمهوری اسلامی: مصونیت مطلق برای عاملان شکنجه و سرکوب، و در مقابل، بیپناهی، تهدید، فشار
و رشوه برای قربانیان.
من، مسعود علیزاده، یکی از آسیبدیدگان و بازماندگان جنایت کهریزک، پس از گذشت شانزده سال، همچنان دادخواهام. زیرا نهتنها شکنجهگران من، بلکه شکنجهگران و قاتلان برادرانم نیز هرگز محاکمه و مجازات نشدند. جنایتی که بدون مجازات بماند، جنایتیست آماده تکرار. و ما در این سالها بارها شاهد تکرار آن بودهایم.
من دادخواهام، نه فقط برای خودم، بلکه برای همهی آنهایی که صدایشان در کهریزک خاموش شد؛ برای آنهایی که دیگر زنده نیستند، و برای نسلی که حق دارد در کشوری بدون شکنجه، بدون سرکوب، و با عدالت زندگی کند.
#جنایت_کهریزک
#محسن_روح_الامینی
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#دادخواهی
#عدالت
#حقوق_بشر
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
✍️مسعود علیزاده
حدود دو هفته دیگر، شانزدهمین سالگرد جنایت کهریزک فرا میرسد؛ جنایتی که در تیر ماه تابستان ۱۳۸۸ نهتنها وجدان عمومی را جریحهدار کرد، بلکه برای همیشه لکه ننگی بر کارنامه جمهوری اسلامی باقی گذاشت. جنایتی که با گذشت شانزده سال، هنوز آثار شکنجههایش بر جسم و جانم باقیست.
در آن روزها، علی خامنهای، رهبر خودخوانده و دیکتاتور جمهوری اسلامی، بارها در نماز جمعه و جلسات با مسئولان نظامی و قضایی از برخورد قاطع با آمران و عاملان جنایت سخن گفت. اما آنچه در عمل رخ داد، چیزی نبود جز پنهانکاری، لاپوشانی حقیقت و اعطای مصونیت کامل به متهمان اصلی.
افرادی مانند سردار احمدرضا رادان و سعید مرتضوی، دادستان وقت تهران که نامشان در رأس متهمان این فاجعه قرار داشت نهتنها هرگز محاکمه نشدند، بلکه حتی بهعنوان مطلع نیز به دادگاه احضار نشدند. مرتضوی، تنها به پرداخت جریمهای ۲۰۰ هزار تومانی محکوم شد؛ حکمی مضحک برای یک جنایت سازمانیافته، که توهینی آشکار به قربانیان و افکار عمومی بود.
این است عدالت در جمهوری اسلامی: مصونیت مطلق برای عاملان شکنجه و سرکوب، و در مقابل، بیپناهی، تهدید، فشار
و رشوه برای قربانیان.
من، مسعود علیزاده، یکی از آسیبدیدگان و بازماندگان جنایت کهریزک، پس از گذشت شانزده سال، همچنان دادخواهام. زیرا نهتنها شکنجهگران من، بلکه شکنجهگران و قاتلان برادرانم نیز هرگز محاکمه و مجازات نشدند. جنایتی که بدون مجازات بماند، جنایتیست آماده تکرار. و ما در این سالها بارها شاهد تکرار آن بودهایم.
من دادخواهام، نه فقط برای خودم، بلکه برای همهی آنهایی که صدایشان در کهریزک خاموش شد؛ برای آنهایی که دیگر زنده نیستند، و برای نسلی که حق دارد در کشوری بدون شکنجه، بدون سرکوب، و با عدالت زندگی کند.
#جنایت_کهریزک
#محسن_روح_الامینی
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#دادخواهی
#عدالت
#حقوق_بشر
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔62❤16💯4🕊1
روایت یک مظلومیت بی پایان
محسن روحالامینی؛ شانزده سال پس از کهریزک!
.محسن جان؛ غریب آمدی، آشنا رفتی! هنوز صدای نفسهای بیرمقت در گوشم میپیچد، بوی زخمهایت، نگاهت، ایستادنت همه هنوز با من هستند. چه مظلوم ایستادی، چه بیصدا افتادی و چه باشکوه رفتی.
محسن روحالامینی، فرزند کسی بود که میتوانست با یک نام جان به در ببرد، اما سکوت کرد ، خواست بماند ، رنج بکشد تا شرافت را با جانش معنا کند و کرد ، با گوشت و استخوانش نوشت و با خونش مهر زد.
از همان آغاز، آثار شکنجه بر تنش آشکار بود. لباسهای پاره، قامت لرزان اما روحی استوار وقتی گفت نمیبیند بدون عینک پاسخاش ضربات لولهای بیرحم بود. در قرنطینهی تاریک و متعفن کهریزک جایی برای نشستن نبود. محسن شبها نمیخوابید تا دیگران بتوانند کمی آرام بگیرند. وقتی بچهها میگفتند بیگناهاند، او با صدای لرزان اما محکم گفت: قوی باشید… قرارمون این نبود که جا بزنیم.
بخاطر شکنجه شب سوم من از شدت زخم های عفونی در آتش تب می سوختم ! محسن پیراهنش را از تن درآورد و با آن مرا باد می زد ، با آنکه خودش مجروح بود فقط نگاه کرد؛ نگاهی که میگفت: تو باید زنده بمانی.
روز چهارم، موهایمان را با ماشین دستی خراب میزدند: جوانی با التماس گفت عروسیاش نزدیک است… اما پاسخی جز پوزخند از مأموران کهریزک ندید. محسن با شجاعت ایستاد و گفت:میتونید موهامو بزنید اما عقیدهمو نه! و ما فهمیدیم: اینجا کسی هست که تا تهِ راه آمده.
و روز سیاه رسید.
محسن از شدت عفونت و زخم روی آسفالت داغ افتاده بود.استوار گنجبخش با شلاق بر بدن نیمهجانش کوبید و فریاد زد:بلند شو فیلمبازی نکن! و او در میان گرما، درد، بیهوشی… برخاست! وقتی به اوین رسیدیم، محسن روی زمین افتاده بود ، بیرمق، بیهوش ، نه پزشکی نه شخص دلسوزی.
چند روز بعد در زندان اوین متوجه شدیم محسن مظلومانه در بیمارستان پر کشید و به سوی امیر و محمد پرواز کرد.
محسن در راه حقیقت رفت و برای همیشه، نامش با آزادی گره خورد.. محسن روحالامینی جوانی که در سکوت سوخت اما صدایش تا ابد در تاریخ خواهد پیچید. بیاد بیاوریم محسنها را تا فراموش نکنیم که آزادی بهایی دارد، و گاهی، بها جان یک انسان است.💔
✍️مسعود علیزاده
#محسن_روح_الامینی
#بازداشتگاه_کهریزک
#یاری__مدنی_توانا
#علیه_فراموشی
@Tavaana_TavaanaTech
محسن روحالامینی؛ شانزده سال پس از کهریزک!
.محسن جان؛ غریب آمدی، آشنا رفتی! هنوز صدای نفسهای بیرمقت در گوشم میپیچد، بوی زخمهایت، نگاهت، ایستادنت همه هنوز با من هستند. چه مظلوم ایستادی، چه بیصدا افتادی و چه باشکوه رفتی.
محسن روحالامینی، فرزند کسی بود که میتوانست با یک نام جان به در ببرد، اما سکوت کرد ، خواست بماند ، رنج بکشد تا شرافت را با جانش معنا کند و کرد ، با گوشت و استخوانش نوشت و با خونش مهر زد.
از همان آغاز، آثار شکنجه بر تنش آشکار بود. لباسهای پاره، قامت لرزان اما روحی استوار وقتی گفت نمیبیند بدون عینک پاسخاش ضربات لولهای بیرحم بود. در قرنطینهی تاریک و متعفن کهریزک جایی برای نشستن نبود. محسن شبها نمیخوابید تا دیگران بتوانند کمی آرام بگیرند. وقتی بچهها میگفتند بیگناهاند، او با صدای لرزان اما محکم گفت: قوی باشید… قرارمون این نبود که جا بزنیم.
بخاطر شکنجه شب سوم من از شدت زخم های عفونی در آتش تب می سوختم ! محسن پیراهنش را از تن درآورد و با آن مرا باد می زد ، با آنکه خودش مجروح بود فقط نگاه کرد؛ نگاهی که میگفت: تو باید زنده بمانی.
روز چهارم، موهایمان را با ماشین دستی خراب میزدند: جوانی با التماس گفت عروسیاش نزدیک است… اما پاسخی جز پوزخند از مأموران کهریزک ندید. محسن با شجاعت ایستاد و گفت:میتونید موهامو بزنید اما عقیدهمو نه! و ما فهمیدیم: اینجا کسی هست که تا تهِ راه آمده.
و روز سیاه رسید.
محسن از شدت عفونت و زخم روی آسفالت داغ افتاده بود.استوار گنجبخش با شلاق بر بدن نیمهجانش کوبید و فریاد زد:بلند شو فیلمبازی نکن! و او در میان گرما، درد، بیهوشی… برخاست! وقتی به اوین رسیدیم، محسن روی زمین افتاده بود ، بیرمق، بیهوش ، نه پزشکی نه شخص دلسوزی.
چند روز بعد در زندان اوین متوجه شدیم محسن مظلومانه در بیمارستان پر کشید و به سوی امیر و محمد پرواز کرد.
محسن در راه حقیقت رفت و برای همیشه، نامش با آزادی گره خورد.. محسن روحالامینی جوانی که در سکوت سوخت اما صدایش تا ابد در تاریخ خواهد پیچید. بیاد بیاوریم محسنها را تا فراموش نکنیم که آزادی بهایی دارد، و گاهی، بها جان یک انسان است.💔
✍️مسعود علیزاده
#محسن_روح_الامینی
#بازداشتگاه_کهریزک
#یاری__مدنی_توانا
#علیه_فراموشی
@Tavaana_TavaanaTech
🕊55💔38❤12👍3💯1
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
«محسن حاجیمحمدی»، زندانی سیاسی، از جمله زندانیانی است که کمتر شناخته شده است.
آقای حاجی محمدی حین بازجویی تحت انواع شکنجه قرار گرفته است. از تزریق آمپول برای جلوگیری از خواب تا ضرب و شتم شدید در بازجویی.
بر اثر این شکنجهها زانوی سمت راستش به شدت آسیب دیده به صورتی که با عصا به سختی میتواند راه برود.
آقای حاجیمحمدی پدر دو فرزند است. یک دختر و یک پسر. پسرش ده ساله است. خانوادهاش به دلیل آنکه سرپرست خانواده در زندان است، تحت فشار شدیدی هستند.
به دلیل فشارهای نیروهای امنیتی، دخترش آتنا، دوبار تاکنون خودکشی کرده است و تحت درمان دارویی است.
نهاد قضایی با توقف حکم حبس محسن حاجیمحمدی موافقت کردهاند، ولی هنوز او آزاد نشده است.
متن زیر دلنوشته دخترش است، که چندی پیش در استوری اینستاگرامش منتشر کرده بود:
«بابا جونم، دلیل بودنم...
گاهی شبها که چشمهام بسته میشن خواب میبینم برگشتی.
نه از اون در،
بلکه از عمق دلتنگیهام
با بوی تنت که دوباره خونه رو خونه میکنه
نمی دونی چقدر دلم میخواست الان اینجا بودی مثل روزایی که بغلم میکردی و میگفتی «همه چی درست میشه بابا»
بابا هر روزی که ازت دورم انگار یه سال از عمرم کم میشه
بابا جون میدونم آزادت کردن
اما هنوز نذاشتن بیای.....
میدونم نه قانون، نه عدل، نه منطق، پشت این موندنته...
فقط میدونم پشت درهای بسته هنوز به چراغ روشنه
تو هنوز اونجایی و من هنوز اینجام، هر دومون تنها.
بابا تو آزادی رو توی قلبمون حک کردی
هیچ قفلی نمیتونه قهرمان منو برای همیشه نگه داره
منتظرم برگردی .....
با قلبی پر از اشتیاق با چشمی که هنوز به در خیره است.
اون روز میدونم نزدیکه
نه چون صرفا امید دارم بلکه چون بابام «تو»یی و تو همیشه راهتو پیدا میکنی
حتی از پشت هزار دیوار
با تمام قلبم دوست دارم همهی من»
محسن حاجی محمدی، زندان سیاسی، در تاریخ ۱۶ مهرماه ۹۷ بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. او مدتی بعد آزاد و مجددا شهریور سال ۱۴۰۱ بازداشت شد.
آقای حاجی محمدی در مردادماه سال ۹۶ توسط دادگاه انقلاب بابت عناوین مختلف اتهامی نظیر «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور از طریق سرکردگی گروه مجرمانه موسوم به ارتش مردمی و تامین مالی گروه جهت اهداف خرابکارانه» به ۱۲ سال حبس تعزیری محکوم شده و این حکم در مرحله تجدید نظر به ۷ سال و ۹ ماه حبس کاهش پیدا کرد که با احتساب تخفیف و تجمیع احکام ۳ سال و شش ماه از این میزان قابل اجرا بوده است.
محسن حاجیمحمدی و خانوادهاش تنها یک نمونه از افراد تحت ستم هستند. خانوادههای بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی در گمنامی و تحت فشار زندگی دشواری را تجربه میکنند و صدایشان شنیده نمیشود.
#محسن_حاجی_محمدی #محسن_حاج_محمدی #زندانی_سیاسی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آقای حاجی محمدی حین بازجویی تحت انواع شکنجه قرار گرفته است. از تزریق آمپول برای جلوگیری از خواب تا ضرب و شتم شدید در بازجویی.
بر اثر این شکنجهها زانوی سمت راستش به شدت آسیب دیده به صورتی که با عصا به سختی میتواند راه برود.
آقای حاجیمحمدی پدر دو فرزند است. یک دختر و یک پسر. پسرش ده ساله است. خانوادهاش به دلیل آنکه سرپرست خانواده در زندان است، تحت فشار شدیدی هستند.
به دلیل فشارهای نیروهای امنیتی، دخترش آتنا، دوبار تاکنون خودکشی کرده است و تحت درمان دارویی است.
نهاد قضایی با توقف حکم حبس محسن حاجیمحمدی موافقت کردهاند، ولی هنوز او آزاد نشده است.
متن زیر دلنوشته دخترش است، که چندی پیش در استوری اینستاگرامش منتشر کرده بود:
«بابا جونم، دلیل بودنم...
گاهی شبها که چشمهام بسته میشن خواب میبینم برگشتی.
نه از اون در،
بلکه از عمق دلتنگیهام
با بوی تنت که دوباره خونه رو خونه میکنه
نمی دونی چقدر دلم میخواست الان اینجا بودی مثل روزایی که بغلم میکردی و میگفتی «همه چی درست میشه بابا»
بابا هر روزی که ازت دورم انگار یه سال از عمرم کم میشه
بابا جون میدونم آزادت کردن
اما هنوز نذاشتن بیای.....
میدونم نه قانون، نه عدل، نه منطق، پشت این موندنته...
فقط میدونم پشت درهای بسته هنوز به چراغ روشنه
تو هنوز اونجایی و من هنوز اینجام، هر دومون تنها.
بابا تو آزادی رو توی قلبمون حک کردی
هیچ قفلی نمیتونه قهرمان منو برای همیشه نگه داره
منتظرم برگردی .....
با قلبی پر از اشتیاق با چشمی که هنوز به در خیره است.
اون روز میدونم نزدیکه
نه چون صرفا امید دارم بلکه چون بابام «تو»یی و تو همیشه راهتو پیدا میکنی
حتی از پشت هزار دیوار
با تمام قلبم دوست دارم همهی من»
محسن حاجی محمدی، زندان سیاسی، در تاریخ ۱۶ مهرماه ۹۷ بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. او مدتی بعد آزاد و مجددا شهریور سال ۱۴۰۱ بازداشت شد.
آقای حاجی محمدی در مردادماه سال ۹۶ توسط دادگاه انقلاب بابت عناوین مختلف اتهامی نظیر «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور از طریق سرکردگی گروه مجرمانه موسوم به ارتش مردمی و تامین مالی گروه جهت اهداف خرابکارانه» به ۱۲ سال حبس تعزیری محکوم شده و این حکم در مرحله تجدید نظر به ۷ سال و ۹ ماه حبس کاهش پیدا کرد که با احتساب تخفیف و تجمیع احکام ۳ سال و شش ماه از این میزان قابل اجرا بوده است.
محسن حاجیمحمدی و خانوادهاش تنها یک نمونه از افراد تحت ستم هستند. خانوادههای بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی در گمنامی و تحت فشار زندگی دشواری را تجربه میکنند و صدایشان شنیده نمیشود.
#محسن_حاجی_محمدی #محسن_حاج_محمدی #زندانی_سیاسی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔39🕊8❤4
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پدر جاویدنام محسن موسوی، تصاویری از مزار فرزندش منتشر کرد.
در مسیر سخت دادخواهی کنار خانوادههای دادخواه باشیم و از آنها حمایت کنیم.
صفحه ایشان در اینستاگرام
samousavi44
- محسن موسوی ۳۲ ساله، ۱۶ مهرماه، در محدوده بازار تهران بر اثر اصابت گلوله نیروهای حکومتی کشته شد.
مسئولان امنیتی از دفن او در تهران جلوگیری کردند.
محسن موسوی پیش از رفتن به خیابان در متنی خود را «فرزند وطنم ایران» معرفی کرده و تاکید کرده بود که «در سلامت جسم و روان» برای «مبارزه با حکومت باطل دیکتاتوری جمهوری اسلامی» رفته و ابراز امیدواری کرده بود که در پی این مبارزه وطن «در آرامش و آزادی باشد».
#محسن_موسوی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در مسیر سخت دادخواهی کنار خانوادههای دادخواه باشیم و از آنها حمایت کنیم.
صفحه ایشان در اینستاگرام
samousavi44
- محسن موسوی ۳۲ ساله، ۱۶ مهرماه، در محدوده بازار تهران بر اثر اصابت گلوله نیروهای حکومتی کشته شد.
مسئولان امنیتی از دفن او در تهران جلوگیری کردند.
محسن موسوی پیش از رفتن به خیابان در متنی خود را «فرزند وطنم ایران» معرفی کرده و تاکید کرده بود که «در سلامت جسم و روان» برای «مبارزه با حکومت باطل دیکتاتوری جمهوری اسلامی» رفته و ابراز امیدواری کرده بود که در پی این مبارزه وطن «در آرامش و آزادی باشد».
#محسن_موسوی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔35❤1👍1
تداوم بازداشت و بیخبری از پنج شهروند بازداشت شده در جزیره خارگ، استان بوشهر
طبق گزارش دریافتی، در تاریخ یکشنبه هشتم تیر ماه ۱۴۰۴ در جزیره خارگ، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی جمعی از جوانان و اهالی جزیره اعم از اهل سنت و تشیع را بدون ارائه حکم قضایی بازداشت و به شهر بوشهر منتقل کردند.
طبق این گزارشدستکم پنج نفر از اهالی جزیره خارگ در بازداشت شدهاند و خانواده بازداشتیها تحت شدیدترین فشارامنیتی سکوت کردهاند.
اسامی که تا به این لحظه به طور دقیق در اختیار ماست به این ترتیب است:
محسن کریمی بومی و ساکن جزیره خارگ متاهل حدود چهل و پنج ساله و دارای فرزند
محمود درویشی ساکن و بومی جزیره خارگ اهل سنت متاهل و دارای فرزند
یاسر موسوی ساکن جزیره خارگ اهل ایذه با سابقه بازداشت قبلی ۲۵ساله
اسحاق کنعانی ساکن و بومی جزیره خارگ اهل سنت متاهل حدود سی و پنج سال دارای فرزند
یوسف افشاری ساکن و بومی جزیره خارگ حدود ۲۵ سال مجرد
طبق این گزارش، همه این افراد با یورش نیروهای وزارت اطلاعات به منزل و محل کار در تاریخ هشت تیر ماه بازداشت شدهاند و تنها ارتباطی که تا این لحظه با خانواده خود داشتهاند، چند تماس کوتاه کنترل شده بوده است.
یک منبع مطلع گفته است که اتهام انتسابی به این افراد، تبلیغ علیه نظام و مصداق آن استوری و پستهای اینستاگرام آنها بوده است. به گفته این منبع، اکثر بازداشت شدگان دارای گرایش مشروطهخواهی بودهاند.
#بوشهر #خارگ #جزیره_خارگ #یوسف_افشاری #اسحاق_کنعانی #یاسر_موسوی #محمود_درویشی #محسن_کریمی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
طبق گزارش دریافتی، در تاریخ یکشنبه هشتم تیر ماه ۱۴۰۴ در جزیره خارگ، نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی جمعی از جوانان و اهالی جزیره اعم از اهل سنت و تشیع را بدون ارائه حکم قضایی بازداشت و به شهر بوشهر منتقل کردند.
طبق این گزارشدستکم پنج نفر از اهالی جزیره خارگ در بازداشت شدهاند و خانواده بازداشتیها تحت شدیدترین فشارامنیتی سکوت کردهاند.
اسامی که تا به این لحظه به طور دقیق در اختیار ماست به این ترتیب است:
محسن کریمی بومی و ساکن جزیره خارگ متاهل حدود چهل و پنج ساله و دارای فرزند
محمود درویشی ساکن و بومی جزیره خارگ اهل سنت متاهل و دارای فرزند
یاسر موسوی ساکن جزیره خارگ اهل ایذه با سابقه بازداشت قبلی ۲۵ساله
اسحاق کنعانی ساکن و بومی جزیره خارگ اهل سنت متاهل حدود سی و پنج سال دارای فرزند
یوسف افشاری ساکن و بومی جزیره خارگ حدود ۲۵ سال مجرد
طبق این گزارش، همه این افراد با یورش نیروهای وزارت اطلاعات به منزل و محل کار در تاریخ هشت تیر ماه بازداشت شدهاند و تنها ارتباطی که تا این لحظه با خانواده خود داشتهاند، چند تماس کوتاه کنترل شده بوده است.
یک منبع مطلع گفته است که اتهام انتسابی به این افراد، تبلیغ علیه نظام و مصداق آن استوری و پستهای اینستاگرام آنها بوده است. به گفته این منبع، اکثر بازداشت شدگان دارای گرایش مشروطهخواهی بودهاند.
#بوشهر #خارگ #جزیره_خارگ #یوسف_افشاری #اسحاق_کنعانی #یاسر_موسوی #محمود_درویشی #محسن_کریمی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤19🕊7
پدر زندهیاد محسن لنگرنشین، زندانی سیاسی اعدام شده توسط جمهوری اسلامی، با انتشار تصاویری از شکستن کتیبه سنگ مزار فرزندش خبر داد.
محسن لنگرنشین، کارشناس امنیت شبکه و بنگاهدار ماشین در تهران بود که در ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۳۴ سالگی به اتهام جاسوسی، اعدام شد.
پرونده او بر اساس اعترافات اجباری و با سناریوسازی بازجویان شکل گرفت. اعترافاتی که با تهدید بازداشت پدر و مادر و خواهر و نامزدش و اجرای اعدام مصنوعی اخذ شد. آقای لنگرنشین از داشتن وکیل انتخابی در مراحل دادرسی، محروم بود. خانواده آقای لنگرنشین مدتها سکوت کرده بودند و تنها چند روز پیش از اجرای حکمش یک فایل صوتی و تصاویری از او منتشر شد.
ویدیوی منتشر شده توسط نهادهای امنیتی بعد از قتل حکومتی محسن لنگرنشین آنقدر ناشیانه و ساختگی بود که خود مصداق پروندهسازی حکومت بوده است.
بعد از اعدام محسن لنگرنشین، چندین هفته طول کشید تا محل دفن پیکرش را به خانواده بگویند.
لازم به ذکر است، هنوز محل دفن پیکر اسماعیل فکری و مهدی مهدوی شایسته و تعدادی دیگر از اعدام شدگان مشخص نیست.
#محسن_لنگرنشین #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محسن لنگرنشین، کارشناس امنیت شبکه و بنگاهدار ماشین در تهران بود که در ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۴ در ۳۴ سالگی به اتهام جاسوسی، اعدام شد.
پرونده او بر اساس اعترافات اجباری و با سناریوسازی بازجویان شکل گرفت. اعترافاتی که با تهدید بازداشت پدر و مادر و خواهر و نامزدش و اجرای اعدام مصنوعی اخذ شد. آقای لنگرنشین از داشتن وکیل انتخابی در مراحل دادرسی، محروم بود. خانواده آقای لنگرنشین مدتها سکوت کرده بودند و تنها چند روز پیش از اجرای حکمش یک فایل صوتی و تصاویری از او منتشر شد.
ویدیوی منتشر شده توسط نهادهای امنیتی بعد از قتل حکومتی محسن لنگرنشین آنقدر ناشیانه و ساختگی بود که خود مصداق پروندهسازی حکومت بوده است.
بعد از اعدام محسن لنگرنشین، چندین هفته طول کشید تا محل دفن پیکرش را به خانواده بگویند.
لازم به ذکر است، هنوز محل دفن پیکر اسماعیل فکری و مهدی مهدوی شایسته و تعدادی دیگر از اعدام شدگان مشخص نیست.
#محسن_لنگرنشین #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔29❤2
برادران شجاع و قهرمانم، محمد جان، امیر جان و محسن جان،
چند شب پیش به خوابم آمدید، جایی پر از آرامش با لبخندی که حتی در خواب دلم را به آتش کشید. چه سرحال چه آرام و چه خندان بودید ، دیدنتان مرا بیاختیار به وجد آورد؛ انگار سالهاست با هم زندگی کردهایم.از شادی دیدارتان از خواب پریدم اما هرچه تلاش کردم دوباره شما را نبینم نشد که نشد. ای کاش در دنیایی دیگر، در زندگیای دیگر با هم روبهرو میشدیم؛ نه در جهنمی به نام کهریزک، جایی که مظلومانه بلعیده شدید.
برادران قهرمانم، چقدر زود ۱۶ سال گذشت؛
انگار همین دیروز بود که مضطرب و دلهره، دستبند به دست سوار اتوبوس شدیم و با ترس و وحشت به بیابانهای کهریزک رفتیم، بیخبر از اینکه قرار است وارد چه قتلگاهی شویم. ۱۶ سالی که برای من انگار ۱۶۰ سال گذشت؛ هر سالش پر از درد، فریاد و بعضی بیپایان.
آخرین دیدار ، آخرین درد و دل ؛
برادران شجاع و قهرمانم؛ آخرین بار که شما را دیدم مرداد ۱۳۹۰ بود در آرامگاه بهشت زهرا. شما در عمق زمین در خواب ابدی و من بالای سرتان با چشمانی پر از اشک وداع کردم. آن لحظه، سختترین لحظه زندگی من بود؛ زیرا ناخواسته محکوم به تبعید اجباری بودم؛ یا زندان، یا مرگ یا خروج غیرقانونی.
تنها جایی که آرامش مییافتم، مزار شما و همرزمانتان در بهشت زهرا بود. در آن وداع آخر به شما قول دادم: تا روزی که نفس میکشم، صدای مظلومیتتان خواهم بود.
شانزده سالی که پدر، مادر، برادر، خواهر و دوستان و آشنایان هر روز بر فراق شما اشک ریختند.مادران و پدران که قامتشان زیر بار داغ جدایی خم شد و زودتر از موعد پیر شدند.خواهران و برادرانی که آنقدر گریستند که دیگر اشکی در چشمانشان نمانده است.
برادران قهرمانم، در آن دنیا مراقب خود باشید؛
اگر بهشتی باشد، یقین دارم شما در آن آرام گرفتهاید. محمد عزیزم، دیگر رنج اضطراب و نگرانی کنکور بر شانههایت سنگینی نمیکند.
امیر نازنینم، دیگر چشمان زیبایت حسرت دیدن این دنیا را به دل ندارند.محسن صبورم، دیگر شبها بهخاطر درد و عفونت کمر، ایستاده نمیخوابی.اکنون، شما آسودهاید و ما ماندهایم با داغ نبودنتان. اما همه ما رهسپار یک راهیم؛ روزی خواهد رسید که به شما ملحق شویم.
شما هرگز فراموش نخواهید شد.عدالت دیر یا زود برپا خواهد شد؛ و هیچ قدرتی نمیتواند خون شما را پایمال کند. تا روزی که نفس میکشم نامتان را فریاد میزنم.
نوشته مسعود علیزاده
masoudalizadeh___✍️
#بازداشتگاه_کهریزک
#محسن_روح_الامینی
#محمد_کامرانی
#امیر_جوادی_فر
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برادران شجاع و قهرمانم، محمد جان، امیر جان و محسن جان،
چند شب پیش به خوابم آمدید، جایی پر از آرامش با لبخندی که حتی در خواب دلم را به آتش کشید. چه سرحال چه آرام و چه خندان بودید ، دیدنتان مرا بیاختیار به وجد آورد؛ انگار سالهاست با هم زندگی کردهایم.از شادی دیدارتان از خواب پریدم اما هرچه تلاش کردم دوباره شما را نبینم نشد که نشد. ای کاش در دنیایی دیگر، در زندگیای دیگر با هم روبهرو میشدیم؛ نه در جهنمی به نام کهریزک، جایی که مظلومانه بلعیده شدید.
برادران قهرمانم، چقدر زود ۱۶ سال گذشت؛
انگار همین دیروز بود که مضطرب و دلهره، دستبند به دست سوار اتوبوس شدیم و با ترس و وحشت به بیابانهای کهریزک رفتیم، بیخبر از اینکه قرار است وارد چه قتلگاهی شویم. ۱۶ سالی که برای من انگار ۱۶۰ سال گذشت؛ هر سالش پر از درد، فریاد و بعضی بیپایان.
آخرین دیدار ، آخرین درد و دل ؛
برادران شجاع و قهرمانم؛ آخرین بار که شما را دیدم مرداد ۱۳۹۰ بود در آرامگاه بهشت زهرا. شما در عمق زمین در خواب ابدی و من بالای سرتان با چشمانی پر از اشک وداع کردم. آن لحظه، سختترین لحظه زندگی من بود؛ زیرا ناخواسته محکوم به تبعید اجباری بودم؛ یا زندان، یا مرگ یا خروج غیرقانونی.
تنها جایی که آرامش مییافتم، مزار شما و همرزمانتان در بهشت زهرا بود. در آن وداع آخر به شما قول دادم: تا روزی که نفس میکشم، صدای مظلومیتتان خواهم بود.
شانزده سالی که پدر، مادر، برادر، خواهر و دوستان و آشنایان هر روز بر فراق شما اشک ریختند.مادران و پدران که قامتشان زیر بار داغ جدایی خم شد و زودتر از موعد پیر شدند.خواهران و برادرانی که آنقدر گریستند که دیگر اشکی در چشمانشان نمانده است.
برادران قهرمانم، در آن دنیا مراقب خود باشید؛
اگر بهشتی باشد، یقین دارم شما در آن آرام گرفتهاید. محمد عزیزم، دیگر رنج اضطراب و نگرانی کنکور بر شانههایت سنگینی نمیکند.
امیر نازنینم، دیگر چشمان زیبایت حسرت دیدن این دنیا را به دل ندارند.محسن صبورم، دیگر شبها بهخاطر درد و عفونت کمر، ایستاده نمیخوابی.اکنون، شما آسودهاید و ما ماندهایم با داغ نبودنتان. اما همه ما رهسپار یک راهیم؛ روزی خواهد رسید که به شما ملحق شویم.
شما هرگز فراموش نخواهید شد.عدالت دیر یا زود برپا خواهد شد؛ و هیچ قدرتی نمیتواند خون شما را پایمال کند. تا روزی که نفس میکشم نامتان را فریاد میزنم.
نوشته مسعود علیزاده
masoudalizadeh___✍️
#بازداشتگاه_کهریزک
#محسن_روح_الامینی
#محمد_کامرانی
#امیر_جوادی_فر
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔28❤4
استوری اینستاگرام پدر جاویدنام محسن لنگرنشین:
«"بیگناه تا پای دار میره اما سرش بالای دار نمیره" مال قدیم بود.
باز هم بیگناهی دیگر سرش بالای دار رفت و کشته شد.
محسن جانم بابک هم مثل بقیه هم بنديات امشب مهمونته.»
بامداد امروز بابک شهبازی هم اعدام شد، مثل محسن لنگرنشین و سایر زندانیان سیاسی که اعدام شدند، روند دادرسی او نیز ناعادلانه بوده است.
#بابک_شهبازی #محسن_لنگرنشین #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«"بیگناه تا پای دار میره اما سرش بالای دار نمیره" مال قدیم بود.
باز هم بیگناهی دیگر سرش بالای دار رفت و کشته شد.
محسن جانم بابک هم مثل بقیه هم بنديات امشب مهمونته.»
بامداد امروز بابک شهبازی هم اعدام شد، مثل محسن لنگرنشین و سایر زندانیان سیاسی که اعدام شدند، روند دادرسی او نیز ناعادلانه بوده است.
#بابک_شهبازی #محسن_لنگرنشین #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔38❤5🕊2
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ویدیویی که پدر جاویدنام مهرشاد شهیدی منتشر کرد که روی آن دکلمه محمد نجفی، وکیل زندانی اهل شازند اراک، قرار دارد.
او ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«صدای خاموششدهی شما، آوای بیداری ما شد؛ راهی که با خونتان آغاز شد، هرگز خاموش نخواهد شد.»
شاعر و دکلمه از «محمد نجفی»
#مهرشاد_شهیدی #پویابختیاری #ابوالفضل_امیرعطایی #نداآقاسلطان #محسن_شکاری #نیکتااسفندانی #نویدافکاری #محمدمهدی_کرمی #محمدحسینی #حنانه_کیا #سارینا_اسماعیل_زاده #سیاوش_محمودی #نیکاشاکرمی #مهسا_امینی #کیان_پیرفلک #مجاهد_کورکور #محمدرضااسکندری #حدیث_نجفی #خدانور #کیانوش_سنجری #مهران_سماک #اسراپناهی #غزاله_چلاوی #آیلار_حقی #بهنام_لایق_پور #مجیدرضا_رهنورد #حمیدرضاروحی #یلدا_آقا_فضلی #دادخواهی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«صدای خاموششدهی شما، آوای بیداری ما شد؛ راهی که با خونتان آغاز شد، هرگز خاموش نخواهد شد.»
شاعر و دکلمه از «محمد نجفی»
#مهرشاد_شهیدی #پویابختیاری #ابوالفضل_امیرعطایی #نداآقاسلطان #محسن_شکاری #نیکتااسفندانی #نویدافکاری #محمدمهدی_کرمی #محمدحسینی #حنانه_کیا #سارینا_اسماعیل_زاده #سیاوش_محمودی #نیکاشاکرمی #مهسا_امینی #کیان_پیرفلک #مجاهد_کورکور #محمدرضااسکندری #حدیث_نجفی #خدانور #کیانوش_سنجری #مهران_سماک #اسراپناهی #غزاله_چلاوی #آیلار_حقی #بهنام_لایق_پور #مجیدرضا_رهنورد #حمیدرضاروحی #یلدا_آقا_فضلی #دادخواهی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤23💔13
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«گلوله نمیدونست تو زن و بچه داری، لیام و حامی بدون بابا به مدرسه میرن... بچه منو ازم گرفتند بی وجدانها، مامان بمیره»
این نجوای و مویههای مادر جاویدنام محسن محمدی کوچکسرایی بر سر مزار فرزندش است.
پدر محسن ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«سه سال از قتل جاوید نام محسن محمدی کوچکسرایی ۳۰ شهریور ۱۴۰۱میگذرد، 💔✌️
اما این داغ هرگز کهنه نمیشود،
داغ نبودنت از دل ما پاک نمیشود، و زخم این ظلم تا ابد بر جانمان خواهد ماند، اما برای دادخواهی سکوت نمیکنیم.....»
ـ محسن محمدی کوچکسرایی مهندس برق بود و پدر دو کودک به نامهای حامی ۱۱ ساله و لیام ۵ ساله.
محسن محمدی متولد ۱۳۶۴ و اهل قائمشهر در استان مازندران بود. او به خاطر علاقهاش به طبیعت و محیط زیست به «پسر طبیعت» معروف شد.
پیراهن آغشته به خوناش، تنها یادگاریای است که برای خانوادهاش باقی مانده است. آن شب رفته بود تا به کشته شدن مهسا امینی[ها] اعتراض کند، اما گلولهای سینهاش را نشانه گرفت و کشته شد.
محسن (شعبان) محمدی کوچکسرایی، روز چهارشنبه ۳۰ شهریور در قائمشهر، کشته شد.
همان شب پیکر محسن محمدی را از بیمارستان ولیعصر به پزشکی قانونی ساری منتقل میکنند. به خانواده او گفته شد یک هفته بعد جنازه را تحویل میدهند، اما آنها با پیگیری مداوم و تجمع بیش از ۷۰۰ نفری مقابل منزل پدر محسن محمدی موفق میشوند پیکر این جان باخته را تحویل بگیرند.
ماموران پیکرش را تنها به این شرط تحویل خانواده دادند که مرگ او را کار معترضان اعلام کنند. اما خانواده از این کار امتناع کردند و پدرش بارها در صفحه اینستاگرامش علیه دیکتاتوری که خون فرزندش را به زمین ریخت، نوشت.
#محسن_محمدی_کوچکسرایی #دادخواهی
#محسن_محمدی_کوچکسرائی
#پسر_طبیعت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
این نجوای و مویههای مادر جاویدنام محسن محمدی کوچکسرایی بر سر مزار فرزندش است.
پدر محسن ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«سه سال از قتل جاوید نام محسن محمدی کوچکسرایی ۳۰ شهریور ۱۴۰۱میگذرد، 💔✌️
اما این داغ هرگز کهنه نمیشود،
داغ نبودنت از دل ما پاک نمیشود، و زخم این ظلم تا ابد بر جانمان خواهد ماند، اما برای دادخواهی سکوت نمیکنیم.....»
ـ محسن محمدی کوچکسرایی مهندس برق بود و پدر دو کودک به نامهای حامی ۱۱ ساله و لیام ۵ ساله.
محسن محمدی متولد ۱۳۶۴ و اهل قائمشهر در استان مازندران بود. او به خاطر علاقهاش به طبیعت و محیط زیست به «پسر طبیعت» معروف شد.
پیراهن آغشته به خوناش، تنها یادگاریای است که برای خانوادهاش باقی مانده است. آن شب رفته بود تا به کشته شدن مهسا امینی[ها] اعتراض کند، اما گلولهای سینهاش را نشانه گرفت و کشته شد.
محسن (شعبان) محمدی کوچکسرایی، روز چهارشنبه ۳۰ شهریور در قائمشهر، کشته شد.
همان شب پیکر محسن محمدی را از بیمارستان ولیعصر به پزشکی قانونی ساری منتقل میکنند. به خانواده او گفته شد یک هفته بعد جنازه را تحویل میدهند، اما آنها با پیگیری مداوم و تجمع بیش از ۷۰۰ نفری مقابل منزل پدر محسن محمدی موفق میشوند پیکر این جان باخته را تحویل بگیرند.
ماموران پیکرش را تنها به این شرط تحویل خانواده دادند که مرگ او را کار معترضان اعلام کنند. اما خانواده از این کار امتناع کردند و پدرش بارها در صفحه اینستاگرامش علیه دیکتاتوری که خون فرزندش را به زمین ریخت، نوشت.
#محسن_محمدی_کوچکسرایی #دادخواهی
#محسن_محمدی_کوچکسرائی
#پسر_طبیعت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤32💔22
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مراسم سالگرد جاویدنام محسن قیصری، بر سر مزارش برگزار شد
برادرش ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
بمناسبت سومین سالیاد جاودانه شدنت ...
مینویسم از عشقی که تو با خون خود بر زمین نوشتی عشق به آزادی، به حق، به انسانیت. تو نه فقط یک نام، که نمادی شدی؛ نمادی از آنهایی که در سکوت ننشستند، از آنهایی که حتی با نفس آخرشان، فریاد حق را سر دادند.
چه جوان بودی... چه آرام بودی با آن رویا های زیبا و آن نگاهِ پر از امید. شاید فکر میکردی روزی میآید در کنار دوستانت، به این روزها میخندیدی...
شاید رویایی داشتی برای فردایی بهتر و افسوس در آن نخواهی بود، اما خاطرهات، فریادت، و خونت، سنگ بنایش خواهد شد.
عزیزِ جان،
هر کسی که برای عدالت قدم برمیدارد، نام تو را زمزمه میکند و هر شمعی که در تاریکی روشن میشود ، نوری از وجود توست.
تو در هر پرچمی که برافراشته میشود، در هر شعاری که سر داده میشود ودر هر قلبی که برای آزادی میتپد حاضر و ناظری.
جانِ برادر ؛ تو جاودانه شدی.
تا روزی که عدالت نفس بکشد، نام تو را فریاد خواهیم زد.
تا روزی که آزادی بیدار شود و تو را در آغوش بگیرد.
نام و یادت تا ابد مانگار ...
@mostafa__ghaysari
#محسن_قیصری #علیه_فراموشی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برادرش ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
بمناسبت سومین سالیاد جاودانه شدنت ...
مینویسم از عشقی که تو با خون خود بر زمین نوشتی عشق به آزادی، به حق، به انسانیت. تو نه فقط یک نام، که نمادی شدی؛ نمادی از آنهایی که در سکوت ننشستند، از آنهایی که حتی با نفس آخرشان، فریاد حق را سر دادند.
چه جوان بودی... چه آرام بودی با آن رویا های زیبا و آن نگاهِ پر از امید. شاید فکر میکردی روزی میآید در کنار دوستانت، به این روزها میخندیدی...
شاید رویایی داشتی برای فردایی بهتر و افسوس در آن نخواهی بود، اما خاطرهات، فریادت، و خونت، سنگ بنایش خواهد شد.
عزیزِ جان،
هر کسی که برای عدالت قدم برمیدارد، نام تو را زمزمه میکند و هر شمعی که در تاریکی روشن میشود ، نوری از وجود توست.
تو در هر پرچمی که برافراشته میشود، در هر شعاری که سر داده میشود ودر هر قلبی که برای آزادی میتپد حاضر و ناظری.
جانِ برادر ؛ تو جاودانه شدی.
تا روزی که عدالت نفس بکشد، نام تو را فریاد خواهیم زد.
تا روزی که آزادی بیدار شود و تو را در آغوش بگیرد.
نام و یادت تا ابد مانگار ...
@mostafa__ghaysari
#محسن_قیصری #علیه_فراموشی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔27❤9
جمهوری اسلامی همدست حماس در جنایت هفتم اکتبر و قاتل شهروندان ایران به بهانههای واهی
✍️شهلا شفیق، نویسنده ایرانی
شهلا شفیق، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، در دومین سالگرد جنایت هفت اکتبر، یادداشتی به شرح زیر نوشته است:
«امروز دومین سالگرد پوگروم هفتم اکتبر است که جنگ غزه را رقم زد. و جمهوری اسلامی، که همدست حماس در این جنایت فاجعهبار بوده، هفتههاست بر تعداد اعدام شهروندان به بهانهٔ جاسوسی برای اسرائیل افزوده است.
سرگذشت یکی از قربانیان، بابک شهبازی، چهلوچهار ساله و پدر دو فرزند، به روشنی بیانگر سرشت رذیلانهٔ این سیاست است. تنها جرم بابک نوشتن نامهای به ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، برای حمایت از مبارزهٔ مردم آن سرزمین بود که محمل بازداشتش شد. پس از آن، اعترافگیری زیر فشار برای اثبات اتهام «جاسوسی».
دریغا که صدای بابک شهبازی در افشای این سناریوی دروغ، که برای دیگر متهمان نیز به کار گرفته میشود، به جایی نرسید. جمهوری اسلامی از این قتلها هدفی دوگانه را دنبال میکند: از یکسو پوشاندن واقعیت فساد گسترده در حکومتش، که زمینهٔ نفوذ اسرائیل در دستگاههای اطلاعاتی را فراهم کرده است؛ و از سوی دیگر، توجیه سیاست تباهش در نابود کردن اسرائیل که به همدستی در پوگروم هفتم اکتبر انجامیده و جنگ را به درون کشور کشانده است.
حال آنکه ملت ایران عمیقاً خواهان زندگی در صلح و آزادی است. آیا خاطرهٔ خونین قربانیان هفتم اکتبر، جنگ غزه و قتلهای سیاسی در ایران، ما را به یادآوری نقش جمهوری اسلامی در این فجایع بیپایان دعوت نمیکند؟»
#نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_اعدام #بابک_شهبازی #اسماعیل_فکری #محسن_لنگرنشین #باری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
✍️شهلا شفیق، نویسنده ایرانی
شهلا شفیق، نویسنده و پژوهشگر ایرانی، در دومین سالگرد جنایت هفت اکتبر، یادداشتی به شرح زیر نوشته است:
«امروز دومین سالگرد پوگروم هفتم اکتبر است که جنگ غزه را رقم زد. و جمهوری اسلامی، که همدست حماس در این جنایت فاجعهبار بوده، هفتههاست بر تعداد اعدام شهروندان به بهانهٔ جاسوسی برای اسرائیل افزوده است.
سرگذشت یکی از قربانیان، بابک شهبازی، چهلوچهار ساله و پدر دو فرزند، به روشنی بیانگر سرشت رذیلانهٔ این سیاست است. تنها جرم بابک نوشتن نامهای به ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، برای حمایت از مبارزهٔ مردم آن سرزمین بود که محمل بازداشتش شد. پس از آن، اعترافگیری زیر فشار برای اثبات اتهام «جاسوسی».
دریغا که صدای بابک شهبازی در افشای این سناریوی دروغ، که برای دیگر متهمان نیز به کار گرفته میشود، به جایی نرسید. جمهوری اسلامی از این قتلها هدفی دوگانه را دنبال میکند: از یکسو پوشاندن واقعیت فساد گسترده در حکومتش، که زمینهٔ نفوذ اسرائیل در دستگاههای اطلاعاتی را فراهم کرده است؛ و از سوی دیگر، توجیه سیاست تباهش در نابود کردن اسرائیل که به همدستی در پوگروم هفتم اکتبر انجامیده و جنگ را به درون کشور کشانده است.
حال آنکه ملت ایران عمیقاً خواهان زندگی در صلح و آزادی است. آیا خاطرهٔ خونین قربانیان هفتم اکتبر، جنگ غزه و قتلهای سیاسی در ایران، ما را به یادآوری نقش جمهوری اسلامی در این فجایع بیپایان دعوت نمیکند؟»
#نه_به_جمهوری_اسلامی #نه_به_اعدام #بابک_شهبازی #اسماعیل_فکری #محسن_لنگرنشین #باری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍27❤3
وقتی نوستالژی بوی شکنجه گرفت
✍️مسعود علیزاده
ماشین اصلاح دستی برای ما دهه شصتیها یادآور روزهای کودکی است؛ روزهایی که پیش از بازگشایی مدارس، ناچار بودیم موهایمان را از ته بزنیم. آن زمان هنوز از ماشینهای برقی خبری نبود و سلمانیها با همان ماشینهای دستی موها را میتراشیدند.هرگز تصور نمیکردم روزی همین ابزار ساده کودکی، در جایی به نام کهریزک وسیلهای برای شکنجهی انسان شود.
بارها در روایتهایم نوشتهام که در بازداشتگاه کهریزک چه بر ما و کشتهشدگان گذشت: از عریانکردن در برابر یکدیگر، از شکنجههای گروهی، از شبهایی که دود گازوئیل را به قرنطینه میفرستادند تا نفسکشیدن آرزو شود؛ از کتکها، تحقیرها و نعرههایی که در تاریکی گم میشدند.
اما اینبار میخواهم از ماشین دستی سلمانی بنویسم ، از لحظهای که نوستالژی کودکیام بدل به ابزار شکنجه شد.
یک روز پیش از انتقال ما به زندان اوین، طبق معمول، با فریاد و ضربوشتم ما را به حیاط داغ و روی آسفالت سوخته بردند؛ پا برهنه، در صفهای تحقیر. در میانهی شکنجهی همیشگی. سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه فریاد زد:
موهایشان را سریعآ از ته بزنید!
لحظهای بعد چند ماشین اصلاح دستی آوردند؛ همانهایی که زمانی بوی کودکی و مدرسه میدادند حالا در دستان شکنجهگران میدرخشیدند. تیغهها کند و زنگزده بودند. افسران نگهبان و چند مجرم خطرناک از جمله ممد طیفیل مأمور اجرای دستور شدند.
اما این تراشیدن اصلاح نبود؛ شکنجه بود. تیغههای کند، موها را نمیبریدند، از ریشه میکَندند. صدای نالهی بچهها با تقتق ماشینها در هم میآمیخت. پوست سرمان زخم میشد، خون میآمد، اما جرأت اعتراض نبود بیرون صف، لوله و چوب در انتظارمان بود.
پیشتر، از ضربات قفلکتابیِ ممد طیفیل سرم از چند جا شکسته بود و درد را تا مغز استخوان حس میکردم. حالا ماشینِ دستیِ زنگزده با تیغههای کُندش زخمهایم را میدرید و موهایم را از پوست میکَند. فریادها از هر سو برمیخاست، اما گوشی نبود که بشنود.
میان آن همه درد، جوانی بود با موهای بلند. با التماس گفت:خواهش میکنم موهایم را از ته نزنید، یک ماه دیگر عروسی دارم.اما التماسش خریدار نداشت. موهایش را از ته با شکنجه تراشیدند و اشک تحقیرش بر آسفالت داغ چکید.
جاویدنام محسن روحالامینی که موهای بلندی داشت؛ وقتی نوبت به او رسید رو به شکنجه گران کرد و گفت: شاید اینجا بتوانید موهایم را بزنید، اما عقیدهام را هرگز نمیتوانید بتراشید و عوض کنید.
کلامِ شجاعانه محسنِ شجاع و قهرمانم هنوز در گوشم میپیچد؛ جملهای که با خون و شرافت ادا شد.
در میان هیاهوی جمعیت و نالهها، چشمم به پسر جوانی افتاد به نام پیمان شهنایی؛ سر و صورتش غرق در خون بود. شکنجهگران نیروی انتظامی عمداً هنگام تراشیدن موی سرش با ماشین دستی گوشش را بریدند. خون از سر و صورتش میجوشید و نگاهش میان درد و خشم شعلهور بود، نگاهِ کسی که با وحشیگری مستقیم روبهرو شده است.
ساعتها گذشت، سر همگی ما از ته تراشیده شد. پوست سرها زخمی و خونی، موهایمان کنده، و روحهایمان تا مغز استخوان خراشیده بود. همان ماشین دستی که روزی بوی کودکی و مدرسه میداد حالا در کهریزک بوی خون، تحقیر و بیعدالتی میداد.
آن روز آموختم: میتوان بدن را شکست، اما باور را نه. میتوان مو را برید، اما اندیشه را نه.میتوان انسان را به خاک انداخت، اما شرف را هرگز نمیتوان پایین کشید.
بازداشتگاه کهریزک پایانِ کودکی بود؛ جایی که نوستالژی به شکنجه بدل شد و خاطره به داغ. اما ما زنده ماندیم، زنده برای روایت، زنده برای مقاومت. تا بگوییم: حتی با کندترین تیغهها و تاریکترین دستان هم نمیتوان شعلهی اندیشهی انسان را خاموش کرد.
#بازداشتگاه_کهریزک
#محسن_روح_الامینی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
✍️مسعود علیزاده
ماشین اصلاح دستی برای ما دهه شصتیها یادآور روزهای کودکی است؛ روزهایی که پیش از بازگشایی مدارس، ناچار بودیم موهایمان را از ته بزنیم. آن زمان هنوز از ماشینهای برقی خبری نبود و سلمانیها با همان ماشینهای دستی موها را میتراشیدند.هرگز تصور نمیکردم روزی همین ابزار ساده کودکی، در جایی به نام کهریزک وسیلهای برای شکنجهی انسان شود.
بارها در روایتهایم نوشتهام که در بازداشتگاه کهریزک چه بر ما و کشتهشدگان گذشت: از عریانکردن در برابر یکدیگر، از شکنجههای گروهی، از شبهایی که دود گازوئیل را به قرنطینه میفرستادند تا نفسکشیدن آرزو شود؛ از کتکها، تحقیرها و نعرههایی که در تاریکی گم میشدند.
اما اینبار میخواهم از ماشین دستی سلمانی بنویسم ، از لحظهای که نوستالژی کودکیام بدل به ابزار شکنجه شد.
یک روز پیش از انتقال ما به زندان اوین، طبق معمول، با فریاد و ضربوشتم ما را به حیاط داغ و روی آسفالت سوخته بردند؛ پا برهنه، در صفهای تحقیر. در میانهی شکنجهی همیشگی. سرهنگ کمیجانی رئیس بازداشتگاه فریاد زد:
موهایشان را سریعآ از ته بزنید!
لحظهای بعد چند ماشین اصلاح دستی آوردند؛ همانهایی که زمانی بوی کودکی و مدرسه میدادند حالا در دستان شکنجهگران میدرخشیدند. تیغهها کند و زنگزده بودند. افسران نگهبان و چند مجرم خطرناک از جمله ممد طیفیل مأمور اجرای دستور شدند.
اما این تراشیدن اصلاح نبود؛ شکنجه بود. تیغههای کند، موها را نمیبریدند، از ریشه میکَندند. صدای نالهی بچهها با تقتق ماشینها در هم میآمیخت. پوست سرمان زخم میشد، خون میآمد، اما جرأت اعتراض نبود بیرون صف، لوله و چوب در انتظارمان بود.
پیشتر، از ضربات قفلکتابیِ ممد طیفیل سرم از چند جا شکسته بود و درد را تا مغز استخوان حس میکردم. حالا ماشینِ دستیِ زنگزده با تیغههای کُندش زخمهایم را میدرید و موهایم را از پوست میکَند. فریادها از هر سو برمیخاست، اما گوشی نبود که بشنود.
میان آن همه درد، جوانی بود با موهای بلند. با التماس گفت:خواهش میکنم موهایم را از ته نزنید، یک ماه دیگر عروسی دارم.اما التماسش خریدار نداشت. موهایش را از ته با شکنجه تراشیدند و اشک تحقیرش بر آسفالت داغ چکید.
جاویدنام محسن روحالامینی که موهای بلندی داشت؛ وقتی نوبت به او رسید رو به شکنجه گران کرد و گفت: شاید اینجا بتوانید موهایم را بزنید، اما عقیدهام را هرگز نمیتوانید بتراشید و عوض کنید.
کلامِ شجاعانه محسنِ شجاع و قهرمانم هنوز در گوشم میپیچد؛ جملهای که با خون و شرافت ادا شد.
در میان هیاهوی جمعیت و نالهها، چشمم به پسر جوانی افتاد به نام پیمان شهنایی؛ سر و صورتش غرق در خون بود. شکنجهگران نیروی انتظامی عمداً هنگام تراشیدن موی سرش با ماشین دستی گوشش را بریدند. خون از سر و صورتش میجوشید و نگاهش میان درد و خشم شعلهور بود، نگاهِ کسی که با وحشیگری مستقیم روبهرو شده است.
ساعتها گذشت، سر همگی ما از ته تراشیده شد. پوست سرها زخمی و خونی، موهایمان کنده، و روحهایمان تا مغز استخوان خراشیده بود. همان ماشین دستی که روزی بوی کودکی و مدرسه میداد حالا در کهریزک بوی خون، تحقیر و بیعدالتی میداد.
آن روز آموختم: میتوان بدن را شکست، اما باور را نه. میتوان مو را برید، اما اندیشه را نه.میتوان انسان را به خاک انداخت، اما شرف را هرگز نمیتوان پایین کشید.
بازداشتگاه کهریزک پایانِ کودکی بود؛ جایی که نوستالژی به شکنجه بدل شد و خاطره به داغ. اما ما زنده ماندیم، زنده برای روایت، زنده برای مقاومت. تا بگوییم: حتی با کندترین تیغهها و تاریکترین دستان هم نمیتوان شعلهی اندیشهی انسان را خاموش کرد.
#بازداشتگاه_کهریزک
#محسن_روح_الامینی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔44❤11🕊3👎1
در این دو تصویر، تمام فاصلهی میان انسانیت و بیرحمی نقش بسته است. یکی جان داد تا حقیقت بماند و دیگری زنده است تا کشتار ادامه یابد.
در یک سوی تصویر، امیر جوادیفر قرار بود با نامزدش لبخند زندگی و عشق را در روز ازدواجشان تجربه کند. جوانی با چشمانی پر از امید، دلی که برای فردا میتپید و لبخندی که باید شادترین روز زندگی را رقم میزد.
یادم هست روزی پدر امیر را دیدم؛ کنار خانهای نیمهکاره که در حال ساخت بود، ایستاده بود و اشک میریخت. پرسیدم چرا میگریید؟ پاسخ داد: این خانه را پیشخرید کرده بودم برای امیر و لبخند، تا بعد از عروسیشان در همین خانه زندگی کنند. اما سرنوشت این شادی را از آنها ربود.
امیر، نه در تالار جشن بلکه در تاریکی بازداشتگاه کهریزک، مظلومانه جان سپرد؛ امیری که بینایی چشمش را از دست داده بود و با تمام وجود چشمهایش را از مادرش میخواست. زیر ضربات شکنجه، با لبانی تشنه و در حسرت جرعهای آب، تنها و بیدفاع اما وفادار به حقیقت و آزادی پر کشید و به سوی مادرش رفت.
در سوی دیگر، مردی پلید، بیرحم و آدمکش به نام علی شمخانی بر تخت دیکتاتوری تکیه زده است؛ کسی که به خاطر تار مویی از جاویدنام مهسا امینی جان او را گرفت، بیآنکه کوچکترین شرمی از خون ریخته شده بر زمین داشته باشد.
در حصار زر و تجمل، بیآنکه کوچکترین شرمی از خون ریخته شده بر زمین داشته باشد. مردی که در کارنامه خود پدران و مادران بیشماری را از دیدار فرزندانشان محروم کرد و دامادها و عروسهایی را که باید با شادی و لبخند زندگی کنند به کفن سپرد.
امروز او در تالارهای روشن و پر از تجمل در کنار دخترش با لباس سفید عروسی میخندد و شادی میکند؛ خندهای که سنگینترین فریادهای بیعدالتی و مظلومیت را خفه میکند، لبخندی که بر خونهای پایمالشده و اشکهای ریختهشده مهر سکوت میزند، لبخندی که نشان میدهد برای او هیچ خجالت، هیچ شرم و هیچ وجدان باقی نمانده است.
فاصله میان انسانیت و بیرحمی، میان عدالت و قدرت هرگز تا این اندازه روشن نبوده است. نمیتوانیم سکوت کنیم، نمیتوانیم چشم ببندیم. صدای مظلومان را خاموش کردن، خیانت به وجدان تاریخ است. تاریخ بیرحمی را نخواهد بخشید و ما نیز نباید بخشیم.
برگرفته از صفحه مسعود علیزاده.
masoudalizadeh___
#بازداشتگاه_کهریزک
#حنانه_کیا_عروس_ایران
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_الامینی
#دادخواهی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در این دو تصویر، تمام فاصلهی میان انسانیت و بیرحمی نقش بسته است. یکی جان داد تا حقیقت بماند و دیگری زنده است تا کشتار ادامه یابد.
در یک سوی تصویر، امیر جوادیفر قرار بود با نامزدش لبخند زندگی و عشق را در روز ازدواجشان تجربه کند. جوانی با چشمانی پر از امید، دلی که برای فردا میتپید و لبخندی که باید شادترین روز زندگی را رقم میزد.
یادم هست روزی پدر امیر را دیدم؛ کنار خانهای نیمهکاره که در حال ساخت بود، ایستاده بود و اشک میریخت. پرسیدم چرا میگریید؟ پاسخ داد: این خانه را پیشخرید کرده بودم برای امیر و لبخند، تا بعد از عروسیشان در همین خانه زندگی کنند. اما سرنوشت این شادی را از آنها ربود.
امیر، نه در تالار جشن بلکه در تاریکی بازداشتگاه کهریزک، مظلومانه جان سپرد؛ امیری که بینایی چشمش را از دست داده بود و با تمام وجود چشمهایش را از مادرش میخواست. زیر ضربات شکنجه، با لبانی تشنه و در حسرت جرعهای آب، تنها و بیدفاع اما وفادار به حقیقت و آزادی پر کشید و به سوی مادرش رفت.
در سوی دیگر، مردی پلید، بیرحم و آدمکش به نام علی شمخانی بر تخت دیکتاتوری تکیه زده است؛ کسی که به خاطر تار مویی از جاویدنام مهسا امینی جان او را گرفت، بیآنکه کوچکترین شرمی از خون ریخته شده بر زمین داشته باشد.
در حصار زر و تجمل، بیآنکه کوچکترین شرمی از خون ریخته شده بر زمین داشته باشد. مردی که در کارنامه خود پدران و مادران بیشماری را از دیدار فرزندانشان محروم کرد و دامادها و عروسهایی را که باید با شادی و لبخند زندگی کنند به کفن سپرد.
امروز او در تالارهای روشن و پر از تجمل در کنار دخترش با لباس سفید عروسی میخندد و شادی میکند؛ خندهای که سنگینترین فریادهای بیعدالتی و مظلومیت را خفه میکند، لبخندی که بر خونهای پایمالشده و اشکهای ریختهشده مهر سکوت میزند، لبخندی که نشان میدهد برای او هیچ خجالت، هیچ شرم و هیچ وجدان باقی نمانده است.
فاصله میان انسانیت و بیرحمی، میان عدالت و قدرت هرگز تا این اندازه روشن نبوده است. نمیتوانیم سکوت کنیم، نمیتوانیم چشم ببندیم. صدای مظلومان را خاموش کردن، خیانت به وجدان تاریخ است. تاریخ بیرحمی را نخواهد بخشید و ما نیز نباید بخشیم.
برگرفته از صفحه مسعود علیزاده.
masoudalizadeh___
#بازداشتگاه_کهریزک
#حنانه_کیا_عروس_ایران
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_الامینی
#دادخواهی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔45👍10❤4
محسن پریش در مشکیندشت بازداشت و به زندان مرکزی کرج منتقل شد
محسن پریش، شهروند اهل مشکیندشت کرج، امروز سه شنبه ۲۹ مهرماه توسط نیروهای امنیتی در مقابل منزل خود بازداشت و به زندان مرکزی کرج منتقل شد.
یک منبع مطلع نزدیک به خانواده وی، ضمن تایید این موضوع به هرانا گفت: «بازداشت آقای پریش، روز سهشنبه در مقابل منزل شخصی وی در مشکیندشت کرج صورت گرفت. ماموران در هنگام بازداشت، متوسل به خشونت شدند. آقای پریش پس از دستگیری به شعبه ششم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب مشکیندشت کرج منتقل شد. او ساعاتی بعد، پس از تفهیم اتهام روانه زندان مرکزی کرج شد.»
پس از بازداشت این شهروند، ماموران مانع حضور خانواده وی در محل دادسرا شدند. هنگام انتقال آقای پریش به زندان، آثار جراحت از ناحیه آرنج و گردن در بدن او مشهود بوده و تلفن همراه وی نیز توسط ماموران اداره اطلاعات ضبط شده است. همچنین بازپرس پرونده آقای پریش، قرار وثیقه ۷۵۰ میلیون تومانی برای وی صادر کرده است.
اتهامت مطروحه علیه این شهروند، تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری و تمرد از ماموران عنوان شده است.
محسن پریش پیش از این نیز از بابت فعالیتهای خود سابقه بازداشت و برخوردهای قضایی را داشته است. وی از آسیبدیدگان اعتراضات آبانماه ۹۸ است که در سال ۹۹ بازداشت شده بود. آقای پریش در یک پرونده دو بخشی از بابت اتهاماتی همچون «سب النبی، توهین به مقدسات، توهین به رهبری، تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی از طریق دعوت به تظاهرات علیه نظام»، به حبس و شلاق محکوم شده بود. وی نهایتا اواخر سال ۱۴۰۱ مشمول عفو قرار گرفت و از زندان آزاد شده بود.
#محسن_پریش #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محسن پریش، شهروند اهل مشکیندشت کرج، امروز سه شنبه ۲۹ مهرماه توسط نیروهای امنیتی در مقابل منزل خود بازداشت و به زندان مرکزی کرج منتقل شد.
یک منبع مطلع نزدیک به خانواده وی، ضمن تایید این موضوع به هرانا گفت: «بازداشت آقای پریش، روز سهشنبه در مقابل منزل شخصی وی در مشکیندشت کرج صورت گرفت. ماموران در هنگام بازداشت، متوسل به خشونت شدند. آقای پریش پس از دستگیری به شعبه ششم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب مشکیندشت کرج منتقل شد. او ساعاتی بعد، پس از تفهیم اتهام روانه زندان مرکزی کرج شد.»
پس از بازداشت این شهروند، ماموران مانع حضور خانواده وی در محل دادسرا شدند. هنگام انتقال آقای پریش به زندان، آثار جراحت از ناحیه آرنج و گردن در بدن او مشهود بوده و تلفن همراه وی نیز توسط ماموران اداره اطلاعات ضبط شده است. همچنین بازپرس پرونده آقای پریش، قرار وثیقه ۷۵۰ میلیون تومانی برای وی صادر کرده است.
اتهامت مطروحه علیه این شهروند، تبلیغ علیه نظام، توهین به رهبری و تمرد از ماموران عنوان شده است.
محسن پریش پیش از این نیز از بابت فعالیتهای خود سابقه بازداشت و برخوردهای قضایی را داشته است. وی از آسیبدیدگان اعتراضات آبانماه ۹۸ است که در سال ۹۹ بازداشت شده بود. آقای پریش در یک پرونده دو بخشی از بابت اتهاماتی همچون «سب النبی، توهین به مقدسات، توهین به رهبری، تبلیغ علیه نظام و اقدام علیه امنیت ملی از طریق دعوت به تظاهرات علیه نظام»، به حبس و شلاق محکوم شده بود. وی نهایتا اواخر سال ۱۴۰۱ مشمول عفو قرار گرفت و از زندان آزاد شده بود.
#محسن_پریش #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔19🕊4❤2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انتظار
کاری از ماریا
به یاد تمام جانهایی که در راه آزادی ایران فدا شدند، به یاد تمام عزیزان زندانی سیاسی که دیوار زندان نتوانست آنها را به سکوت بکشاند.
#هنر_اعتراض #مهسا_اميني #زن_زندگی_آزادی #مجیدرضا_رهنورد #محسن_شکاری #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #نیکا_شاکرمی #فاطمه_سپهری #رضا_محمدحسینی #ندا_آقاسلطان #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کاری از ماریا
به یاد تمام جانهایی که در راه آزادی ایران فدا شدند، به یاد تمام عزیزان زندانی سیاسی که دیوار زندان نتوانست آنها را به سکوت بکشاند.
#هنر_اعتراض #مهسا_اميني #زن_زندگی_آزادی #مجیدرضا_رهنورد #محسن_شکاری #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #نیکا_شاکرمی #فاطمه_سپهری #رضا_محمدحسینی #ندا_آقاسلطان #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔19👍2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
طلعت مشکی، مادر جاویدنام محسن جعفرپناه از جانباختگان آبان ۹۸ ، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«سال ها رنج کشیدم که گلی پروردم
باد پاییز به ناگه زد وگل پرپر شد
گل پرپر شده ام از چه برفتی ز برم
که زهجران تو هر دم دل ما مضطر شد»
محسن جعفرپناه متولد ۹ اسفند ۱۳۶۷ در تاریخ یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸ کشته شد.
محسن جعفرپناه وقتی در اعتراضات آبان ۹۸ گلوله خورد ۲۹ساله بود و پدر یک فرزند.
آدرس مزار محسن:
اسلامشهر دارالسلام قطعه ۲۰ردیف ۲۱
صفحه اینستاگرام این مادر دادخواه
@madaremohsen
#محسن_جعفرپناه #آبان_۹۸ #آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد #آبان_خونین #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«سال ها رنج کشیدم که گلی پروردم
باد پاییز به ناگه زد وگل پرپر شد
گل پرپر شده ام از چه برفتی ز برم
که زهجران تو هر دم دل ما مضطر شد»
محسن جعفرپناه متولد ۹ اسفند ۱۳۶۷ در تاریخ یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸ کشته شد.
محسن جعفرپناه وقتی در اعتراضات آبان ۹۸ گلوله خورد ۲۹ساله بود و پدر یک فرزند.
آدرس مزار محسن:
اسلامشهر دارالسلام قطعه ۲۰ردیف ۲۱
صفحه اینستاگرام این مادر دادخواه
@madaremohsen
#محسن_جعفرپناه #آبان_۹۸ #آبان۹۸ #آبان_ادامه_دارد #آبان_خونین #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔34🕊7❤4