This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همزمان با انتشار این پیام صوتی، #احمدرضا_حائری نامهای نیز از داخل زندان قزلحصار نوشته است، که در آن بهصراحت نسبت به بازداشت برادرش #سجاد_حائری واکنش نشان داده. متن کامل نامه در ادامه آمده است:
دیروز عصر یکشنبه ۲۲ تیر با پدر تماس گرفتم، شب قبل از دماوند آمده بودند تهران که امروز دوشنبه ۲۳ تیر بیایند قزلحصار کرج ملاقات من، نزدیک ۱۵۰ کیلومتر مسافت، من تماس گرفته بودم که منصرفشان کنم در این گرما و با این فاصلهها قید ملاقات را بزنند، پدر مشخص بود سعی دارد خبری را پنهان کند، دلشورهام چند لحظه طول نکشید که صدای بغضآلود مادرم را شنیدم که خبر از بازداشت سجاد میداد. شوکه شدم، هنوز هم در شوکم، سجاد که جز عشق به هنر، ادبیات، سینما و عشق مداومش به زبان مادری و توجه به رنج همنوعانش چه کرده بود که مستحق بازداشت باشد!؟ بازداشت!؟ عذر میخواهم از ادبیات فارسی! آنچه روی داده است یک آدمربایی است، بدون ذرهای اغراق!
دیروز صبح پدر و مادر که تهران بودند، عازم آزمایشگاه میشوند که شمارهای خصوصی روی گوشی پدر زنگ میزند، آن سوی خط سجاد به زبان مادری شروع به صحبت میکند که صدایی آنسوتر آمرانه میگوید:« فقط فارسی صحبت کن والا قطع میکنم» تنها میتواند بگوید:«من را بازداشت کردهاند و نگران نباشید.»
پدر و مادر سراسیمه خود را به منزلشان در دماوند میرسانند و با خانهای مواجه میشوند در هم ریخته! به سراغ کمد و وسایل پدر و مادرم هم رفته بودند. هنوز نمیدانیم نیمه شب هجوم آوردهاند این عمله ظلم یا همان صبح، بیاذن صاحب خانه و بدون حضور او، نه فهرست برداری هست از اموال ربوده شده نه معلوم است کدام قبیله از دزدان بودهاند اینها!
مادرم ۴۶سال داغ بیخبری و شهادت برادری را دیده که حتی مدفنی ندارد که بر سرش رود تا داغ دل تازه کند. سالها داغ اسارات فرزنداناز ۸۸ بدین سو، پدرم وقت جنگ بود و بعدش را واگذاشت بماند برای مجاهدان روز شنبه!!
اگر از بغض فعالیتها و افشاگریهای بهحق من به سراغ خانوادهام رفتهاید، یا به هر انگیزه رذیلانه دیگر، این را خوب بدانید:
اگر در سریعترین زمان برادرم را آزاد نکنید و به آزار و اذیت مادر و پدرم ادامه دهید، با جانم به مقابلهتان خواهم آمد. شما حرفش را بلدید بزنید اما ما از کودکی خوب یاد گرفتهایم: «آزاده زندگی کنیم ولو به هر قیمتی»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۳تیرماه ۱۴۰۴
#احمدرضا_حائری #بیانیه #سجاد_حائری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دیروز عصر یکشنبه ۲۲ تیر با پدر تماس گرفتم، شب قبل از دماوند آمده بودند تهران که امروز دوشنبه ۲۳ تیر بیایند قزلحصار کرج ملاقات من، نزدیک ۱۵۰ کیلومتر مسافت، من تماس گرفته بودم که منصرفشان کنم در این گرما و با این فاصلهها قید ملاقات را بزنند، پدر مشخص بود سعی دارد خبری را پنهان کند، دلشورهام چند لحظه طول نکشید که صدای بغضآلود مادرم را شنیدم که خبر از بازداشت سجاد میداد. شوکه شدم، هنوز هم در شوکم، سجاد که جز عشق به هنر، ادبیات، سینما و عشق مداومش به زبان مادری و توجه به رنج همنوعانش چه کرده بود که مستحق بازداشت باشد!؟ بازداشت!؟ عذر میخواهم از ادبیات فارسی! آنچه روی داده است یک آدمربایی است، بدون ذرهای اغراق!
دیروز صبح پدر و مادر که تهران بودند، عازم آزمایشگاه میشوند که شمارهای خصوصی روی گوشی پدر زنگ میزند، آن سوی خط سجاد به زبان مادری شروع به صحبت میکند که صدایی آنسوتر آمرانه میگوید:« فقط فارسی صحبت کن والا قطع میکنم» تنها میتواند بگوید:«من را بازداشت کردهاند و نگران نباشید.»
پدر و مادر سراسیمه خود را به منزلشان در دماوند میرسانند و با خانهای مواجه میشوند در هم ریخته! به سراغ کمد و وسایل پدر و مادرم هم رفته بودند. هنوز نمیدانیم نیمه شب هجوم آوردهاند این عمله ظلم یا همان صبح، بیاذن صاحب خانه و بدون حضور او، نه فهرست برداری هست از اموال ربوده شده نه معلوم است کدام قبیله از دزدان بودهاند اینها!
مادرم ۴۶سال داغ بیخبری و شهادت برادری را دیده که حتی مدفنی ندارد که بر سرش رود تا داغ دل تازه کند. سالها داغ اسارات فرزنداناز ۸۸ بدین سو، پدرم وقت جنگ بود و بعدش را واگذاشت بماند برای مجاهدان روز شنبه!!
اگر از بغض فعالیتها و افشاگریهای بهحق من به سراغ خانوادهام رفتهاید، یا به هر انگیزه رذیلانه دیگر، این را خوب بدانید:
اگر در سریعترین زمان برادرم را آزاد نکنید و به آزار و اذیت مادر و پدرم ادامه دهید، با جانم به مقابلهتان خواهم آمد. شما حرفش را بلدید بزنید اما ما از کودکی خوب یاد گرفتهایم: «آزاده زندگی کنیم ولو به هر قیمتی»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۳تیرماه ۱۴۰۴
#احمدرضا_حائری #بیانیه #سجاد_حائری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍25💔9❤5
به یاد جاویدنام امیر جوادیفر
امیر جانم!
شانزده سال گذشت.شانزده سال از آخرین دیداری که هرگز از ذهنم پاک نشد.
ای کاش تو را در دنیایی آرامتر، در سرزمینی آزاد میدیدم؛ نه در جهنمی به نام کهریزک. جایی که صدای شکستن استخوانها در دیوارها میپیچید،
و مرگ در گوشهها کمین کرده بود. آنجا ته دنیا بود جایی که حتی خدا هم آنتن نمیداد.
امیر جانم...میدانم با چه دلی به خیابان آمدی؛ با عشقی بیپایان به مردم، برای آزادی، برای وطن...اما ضحاکان زمان رحم نکردند. وقتی برای اولین بار دیدمت، تن زخمیات از درد میلرزید. دماغت شکسته بود، دندهها خرد، گردن و فکت آسیبدیده، و یکی از چشمان زیبایت بیناییاش را از دست داده بود.
قرنیهات بیرون زده بود و در دود گازوئیل عفونت کرده بود. با آنهمه درد، هنوز بیشتر از هر چیز نگران چشمت بودی؛ نوری که برای آزادی از دست دادی.
هرگز فراموش نمیکنم وقتی با صدایی لرزان پرسیدی:نمیدونی چرا چشمم دیگه نمیبینه؟
بهسختی لب باز کردم و گفتم: نگران نباش، همهچیز درست میشه اما میدانستم و تو، گاهی از مادرت چشمانت را میخواستی.مادری که سالها پیش رفته بود، و داغش هنوز بر دلت سنگینی میکرد.
امیر جانم!
روز آخر را خوب به یاد دارم. همه در شوک بودیم که قرار است از جهنم خلاص شویم. بیشتر از همه برای تو خوشحال بودم، چون میدانستم اگر فقط یک روز بیشتر میماندی، دیگر نمیماندی.زیر سایهای پناه گرفته بودی،
اما همان سایه را هم از تو گرفتند. سرهنگ کمیجانی، تنها به جرم سایهنشینی،با پوتینهایش بر پیکرت تاخت و تو با زحمت خودت را به ما رساندی.
لحظه تلخ وداع!
ما را با دستبندهای پلاستیکی بستند و به اتوبوس زندان اوین بردند.اما تو دیگر نای نشستن نداشتی...لبهایت خشک، چشمانت بیرمق، صورتت کبود، صدایت در گلو شکسته بود.بارها التماس کردیم تا جرعهای آب به تو بدهند،اما همان را هم دریغ کردند.آرامآرام جان دادی...خون بالا آوردی، نفسهایت برید، روی زمین خوابتاندند و تلاش برای نجاتت بیثمر ماند.با لبهای تشنه، چشمانی خاموش، پیش مادرت رفتی و داغت تا همیشه بر دل ما ماند.
امیر جانم!
مرا ببخش که نتوانستم نجاتت دهم. تو رفتی؛ اما با شرافت، با عزت، با سربلندی و صدایت ماند، یادت ماند، روحت در نسلی پیچید که هنوز برای آزادی میجنگند. و من هنوز، هر روز در دل زمزمه میکنم: کاش میتوانستم رساتر، بلندتر، شفافتر، صدای تو باشم...
یاد و نامت جاودان، امیر جانم. تو نرفتهای… تو در ما ادامه داری.
✍️مسعود علیزاده
#بازداشتگاه_کهریزک
#امیر_جوادی_فر
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به یاد جاویدنام امیر جوادیفر
امیر جانم!
شانزده سال گذشت.شانزده سال از آخرین دیداری که هرگز از ذهنم پاک نشد.
ای کاش تو را در دنیایی آرامتر، در سرزمینی آزاد میدیدم؛ نه در جهنمی به نام کهریزک. جایی که صدای شکستن استخوانها در دیوارها میپیچید،
و مرگ در گوشهها کمین کرده بود. آنجا ته دنیا بود جایی که حتی خدا هم آنتن نمیداد.
امیر جانم...میدانم با چه دلی به خیابان آمدی؛ با عشقی بیپایان به مردم، برای آزادی، برای وطن...اما ضحاکان زمان رحم نکردند. وقتی برای اولین بار دیدمت، تن زخمیات از درد میلرزید. دماغت شکسته بود، دندهها خرد، گردن و فکت آسیبدیده، و یکی از چشمان زیبایت بیناییاش را از دست داده بود.
قرنیهات بیرون زده بود و در دود گازوئیل عفونت کرده بود. با آنهمه درد، هنوز بیشتر از هر چیز نگران چشمت بودی؛ نوری که برای آزادی از دست دادی.
هرگز فراموش نمیکنم وقتی با صدایی لرزان پرسیدی:نمیدونی چرا چشمم دیگه نمیبینه؟
بهسختی لب باز کردم و گفتم: نگران نباش، همهچیز درست میشه اما میدانستم و تو، گاهی از مادرت چشمانت را میخواستی.مادری که سالها پیش رفته بود، و داغش هنوز بر دلت سنگینی میکرد.
امیر جانم!
روز آخر را خوب به یاد دارم. همه در شوک بودیم که قرار است از جهنم خلاص شویم. بیشتر از همه برای تو خوشحال بودم، چون میدانستم اگر فقط یک روز بیشتر میماندی، دیگر نمیماندی.زیر سایهای پناه گرفته بودی،
اما همان سایه را هم از تو گرفتند. سرهنگ کمیجانی، تنها به جرم سایهنشینی،با پوتینهایش بر پیکرت تاخت و تو با زحمت خودت را به ما رساندی.
لحظه تلخ وداع!
ما را با دستبندهای پلاستیکی بستند و به اتوبوس زندان اوین بردند.اما تو دیگر نای نشستن نداشتی...لبهایت خشک، چشمانت بیرمق، صورتت کبود، صدایت در گلو شکسته بود.بارها التماس کردیم تا جرعهای آب به تو بدهند،اما همان را هم دریغ کردند.آرامآرام جان دادی...خون بالا آوردی، نفسهایت برید، روی زمین خوابتاندند و تلاش برای نجاتت بیثمر ماند.با لبهای تشنه، چشمانی خاموش، پیش مادرت رفتی و داغت تا همیشه بر دل ما ماند.
امیر جانم!
مرا ببخش که نتوانستم نجاتت دهم. تو رفتی؛ اما با شرافت، با عزت، با سربلندی و صدایت ماند، یادت ماند، روحت در نسلی پیچید که هنوز برای آزادی میجنگند. و من هنوز، هر روز در دل زمزمه میکنم: کاش میتوانستم رساتر، بلندتر، شفافتر، صدای تو باشم...
یاد و نامت جاودان، امیر جانم. تو نرفتهای… تو در ما ادامه داری.
✍️مسعود علیزاده
#بازداشتگاه_کهریزک
#امیر_جوادی_فر
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔70❤6🕊3👍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دفتر نماینده ویژه ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا در امور گروگانها:
پیام عماد شرقی، تاجر ایرانی-آمریکایی که از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۳ ناعادلانه در ایران زندانی بود. عماد و خانوادهاش متحمل سیر وقایع غیرقابل تصوری شدند. نگذارید این اتفاق برای شما رخ دهد. به ایران سفر نکنید!
@usabehfarsi
ـ جمهوری اسلامی، رژیمی مافیایی است که برای پیشبرد اهداف خود، شهروندان دو تابعیتی را گروگان میگیرد و از آنها برای معامله و آزاد کردن نیروهای تروریست یا دسترسی به منابع مالی و چانه زنی در مذاکرات استفاده میکند.
#عماد_شرقی #زندانیان_دوتابعیتی #گروگانگیری #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پیام عماد شرقی، تاجر ایرانی-آمریکایی که از سال ۲۰۱۸ تا ۲۰۲۳ ناعادلانه در ایران زندانی بود. عماد و خانوادهاش متحمل سیر وقایع غیرقابل تصوری شدند. نگذارید این اتفاق برای شما رخ دهد. به ایران سفر نکنید!
@usabehfarsi
ـ جمهوری اسلامی، رژیمی مافیایی است که برای پیشبرد اهداف خود، شهروندان دو تابعیتی را گروگان میگیرد و از آنها برای معامله و آزاد کردن نیروهای تروریست یا دسترسی به منابع مالی و چانه زنی در مذاکرات استفاده میکند.
#عماد_شرقی #زندانیان_دوتابعیتی #گروگانگیری #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👌34💔6❤2
Forwarded from گفتوشنود
۲۳ تیرماه هشتمین سالروز درگذشت مریم میرزاخانی، ریاضیدان ایرانی است.
مریم میرزاخانی (۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ – ۲۳ تیر ۱۳۹۶) ریاضیدان ایرانی و استاد دانشگاه استنفورد بود.
میرزاخانی در سال ۲۰۱۴ به دلیل کنشگری در زمینه «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها» برنده مدال فیلدز شد که بالاترین جایزه در ریاضیات است.
وی نخستین زن و ایرانی برندهٔ مدال فیلدز است.
زمینهٔ تحقیقاتی او مشتمل بر نظریه تایشمولر، هندسه هذلولوی، نظریه ارگودیک و هندسه سیمپلکتیک بود.
میرزاخانی در سال ۱۳۹۶ در ۴۰ سالگی بر اثر سرطان درگذشت.
سالروز تولد او، ۲۲ اردیبهشت (دوازدهم مه)، از سوی اتحادیه بینالمللی انجمنهای ریاضی جهان با پیشنهاد کمیته بانوان انجمن ریاضی ایران بهعنوان روز جهانی زن در ریاضیات نامگذاری شد.
یادش گرامی و جاودان.
#مریم_میرزاخانی #علم_گرایی #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
۲۳ تیرماه هشتمین سالروز درگذشت مریم میرزاخانی، ریاضیدان ایرانی است.
مریم میرزاخانی (۲۲ اردیبهشت ۱۳۵۶ – ۲۳ تیر ۱۳۹۶) ریاضیدان ایرانی و استاد دانشگاه استنفورد بود.
میرزاخانی در سال ۲۰۱۴ به دلیل کنشگری در زمینه «دینامیک و هندسه سطوح ریمانی و فضاهای پیمانهای آنها» برنده مدال فیلدز شد که بالاترین جایزه در ریاضیات است.
وی نخستین زن و ایرانی برندهٔ مدال فیلدز است.
زمینهٔ تحقیقاتی او مشتمل بر نظریه تایشمولر، هندسه هذلولوی، نظریه ارگودیک و هندسه سیمپلکتیک بود.
میرزاخانی در سال ۱۳۹۶ در ۴۰ سالگی بر اثر سرطان درگذشت.
سالروز تولد او، ۲۲ اردیبهشت (دوازدهم مه)، از سوی اتحادیه بینالمللی انجمنهای ریاضی جهان با پیشنهاد کمیته بانوان انجمن ریاضی ایران بهعنوان روز جهانی زن در ریاضیات نامگذاری شد.
یادش گرامی و جاودان.
#مریم_میرزاخانی #علم_گرایی #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
💔61❤10
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امید فتحی، زندانی سیاسی محبوس در بند ۱۰۴ زندان وکیلآباد مشهد در این فایل صوتی از شرایط زندان وکیلآباد میگوید که در سالنی که ظرفیت آن ۲۰۰ نفر بوده، اکنون با بیش از ۴۱۰ نفر زندانی پر شده است. زندانیانی که تقریباً همگی وابسته به قرصهای اعصاباند، و بیش از ۵۰ نفر از آنها بهجای انتقال به بیمارستانهای روانی، در همین زندان نگهداری میشوند.
در این بند ۲۷ زندانی سیاسی و عقیدتی وجود دارند که شرایط نگهداریشان باعث وخامت روحی آنها شده و بسیاری مورد آزار، شکنجه و فشارهای روانی قرار گرفتهاند.
او همچنین پیامی برای «مراجع متحجر، روحانیون متظاهر، کاسبان دین، و دیگر سرکشان نظام سیدعلی خامنهای» دارد و خطاب به آنها میگوید:
«به گواهی تاریخ، هیچ حکومت استبدادیای نتوانسته با سرنیزه و سرکوب، تا ابد بر مردم خود حکومت کند. شما نیز مستثنی نیستید.
بهزودی، جمهوری نکبتبار اسلامی به رهبری ضحاکصفت سیدعلی خامنهای، به زبالهدان تاریخ خواهد پیوست.
ملت آگاه و متحد، هرگز شکست نخواهد خورد.»
لازم به ذکر است، امید فتحی در منزل خود توسط نیروهای امنیتی بدون ارائه حکم قضایی در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، با توسل به زور بازداشت شده بود و با محدودیت تماسها مواجه است.
با توجه به شرایطی که او در این فایل صوتی میگوید، به خاطر تعداد زیاد زندانی، در راهروها و کریدورهای زندان میخوابد و به گفته یکی از نزدیکانش احساس امنیت جانی نمیکند.
#امید_فتحی #زندان_وکیل_آباد_مشهد #بیانیه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در این بند ۲۷ زندانی سیاسی و عقیدتی وجود دارند که شرایط نگهداریشان باعث وخامت روحی آنها شده و بسیاری مورد آزار، شکنجه و فشارهای روانی قرار گرفتهاند.
او همچنین پیامی برای «مراجع متحجر، روحانیون متظاهر، کاسبان دین، و دیگر سرکشان نظام سیدعلی خامنهای» دارد و خطاب به آنها میگوید:
«به گواهی تاریخ، هیچ حکومت استبدادیای نتوانسته با سرنیزه و سرکوب، تا ابد بر مردم خود حکومت کند. شما نیز مستثنی نیستید.
بهزودی، جمهوری نکبتبار اسلامی به رهبری ضحاکصفت سیدعلی خامنهای، به زبالهدان تاریخ خواهد پیوست.
ملت آگاه و متحد، هرگز شکست نخواهد خورد.»
لازم به ذکر است، امید فتحی در منزل خود توسط نیروهای امنیتی بدون ارائه حکم قضایی در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۴۰۴، با توسل به زور بازداشت شده بود و با محدودیت تماسها مواجه است.
با توجه به شرایطی که او در این فایل صوتی میگوید، به خاطر تعداد زیاد زندانی، در راهروها و کریدورهای زندان میخوابد و به گفته یکی از نزدیکانش احساس امنیت جانی نمیکند.
#امید_فتحی #زندان_وکیل_آباد_مشهد #بیانیه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔40❤7💯1
Forwarded from گفتوشنود
شیدا روحانی، شهروند بهائی حدود ۵۰ روز است که توسط نیروهای امنیتی در تهران بازداشت شده است و خانوادهاش از محل نگهداری وی اطلاعی ندارند.
یک منبع نزدیک به خانواده این شهروند بهائی، ضمن تایید این خبر به هرانا گفت: «تاکنون پیگیریهای خانواده خانم روحانی از مراجع قضایی و امنیتی بینتیجه بوده و آنها از وضعیت و محل نگهداری او اطلاعی ندارند. فرزند خانم روحانی پس از بازداشت مادرش در شرایط نامساعد روحی بهسر میبرد.»
شیدا روحانی، شهروند بهائی ساکن تهران، روز سه شنبه ۶ خرداد توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی خود بازداشت شد. در زمان بازداشت، منزل خانم روحانی مورد تفتیش نیروهای امنیتی قرار گرفت و شماری از لوازم شخصی او و خانواده ضبط شد.
شیدا روحانی، متاهل و مادر یک پسر نوجوان حدودا ۱۳ ساله است.
#داستان_ما_یکیست #بهاییان_ایران #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
شیدا روحانی، شهروند بهائی حدود ۵۰ روز است که توسط نیروهای امنیتی در تهران بازداشت شده است و خانوادهاش از محل نگهداری وی اطلاعی ندارند.
یک منبع نزدیک به خانواده این شهروند بهائی، ضمن تایید این خبر به هرانا گفت: «تاکنون پیگیریهای خانواده خانم روحانی از مراجع قضایی و امنیتی بینتیجه بوده و آنها از وضعیت و محل نگهداری او اطلاعی ندارند. فرزند خانم روحانی پس از بازداشت مادرش در شرایط نامساعد روحی بهسر میبرد.»
شیدا روحانی، شهروند بهائی ساکن تهران، روز سه شنبه ۶ خرداد توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصی خود بازداشت شد. در زمان بازداشت، منزل خانم روحانی مورد تفتیش نیروهای امنیتی قرار گرفت و شماری از لوازم شخصی او و خانواده ضبط شد.
شیدا روحانی، متاهل و مادر یک پسر نوجوان حدودا ۱۳ ساله است.
#داستان_ما_یکیست #بهاییان_ایران #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
💔38❤2🕊2
صدور دو بار حکم اعدام برای سه زندانی سیاسی در اهواز
به نوشته منابع حقوق بشری، سه زندانی سیاسی به نامهای فرشاد اعتمادیفر از استان کهگیلویه و بویراحمد، و مسعود جامعی و علیرضا مرداسی (حمیداوی) از اهواز، توسط شعبه اول دادگاه انقلاب اهواز به ریاست قاضی ادیبیمهر هرکدام به دو بار اعدام و یک سال حبس تعزیری، سامان و داوود حرمتنژاد (اهل کهگیلویه و بویراحمد) هم مجموعا به ۲۷ سال حبس محکوم شدهاند.
بر اساس متن حکم، اتهامات این سه متهم شامل «افساد فیالارض»، «عضویت در گروههای مخالف نظام» و «تبلیغ علیه نظام» است. منابع آگاه اعلام کردهاند که روند دادرسی با نقض اصول دادرسی عادلانه، فقدان دسترسی مؤثر به وکیل، اعمال فشارهای امنیتی و اعترافگیری تحت اجبار همراه بوده است.
در همین پرونده، دو زندانی دیگر به نامهای سامان حرمتنژاد و داوود حرمتنژاد نیز به ترتیب به ۱۲ سال و ۱۵ سال حبس محکوم شدهاند. گفته میشود که در متن حکم، عضویت در سازمان مجاهدین خلق به عنوان مصداق اتهامات مطرحشده ذکر شده است.
مسعود جامعی، ۴۷ ساله و از کارکنان پیشین شرکت ملی نفت، از بیماریهای جدی مانند سرطان معده، بیماریهای کبدی و فشار خون بالا رنج میبرد و در بیش از ۱۳ ماه بازداشت در زندان شیبان اهواز، از دریافت درمان تخصصی محروم بوده است. وضعیت جسمی او وخیم گزارش شده است.
او در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، و فرشاد اعتمادیفر، سامان و داوود حرمتنژاد در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان شیبان منتقل شدند. گفته میشود طی دوران بازجویی، این افراد تحت شکنجههای جسمی و روانی شدید قرار داشتهاند.
اتهامات وارده بر این زندانیان، بر اساس ادعای رسانههای نزدیک به نهادهای امنیتی، شامل ارتباط با گروههای اپوزیسیون و برنامهریزی برای عملیات ایذایی در استانهای خوزستان، فارس و کهگیلویه و بویراحمد بوده است.
این پرونده از جمله سنگینترین احکام امنیتی صادره در ماههای اخیر در استان خوزستان محسوب میشود.
به گفته منابع نزدیک به خانوادهها، احکام صادره در تاریخ ۲۰ تیرماه ۱۴۰۳ به متهمان ابلاغ شده است.
#فرشاد_اعتمادی_فر #سامان_حرمت_نژاد #داوود_حرمت_نژاد #مسعود_جامعی #علیرضا_مرداسی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به نوشته منابع حقوق بشری، سه زندانی سیاسی به نامهای فرشاد اعتمادیفر از استان کهگیلویه و بویراحمد، و مسعود جامعی و علیرضا مرداسی (حمیداوی) از اهواز، توسط شعبه اول دادگاه انقلاب اهواز به ریاست قاضی ادیبیمهر هرکدام به دو بار اعدام و یک سال حبس تعزیری، سامان و داوود حرمتنژاد (اهل کهگیلویه و بویراحمد) هم مجموعا به ۲۷ سال حبس محکوم شدهاند.
بر اساس متن حکم، اتهامات این سه متهم شامل «افساد فیالارض»، «عضویت در گروههای مخالف نظام» و «تبلیغ علیه نظام» است. منابع آگاه اعلام کردهاند که روند دادرسی با نقض اصول دادرسی عادلانه، فقدان دسترسی مؤثر به وکیل، اعمال فشارهای امنیتی و اعترافگیری تحت اجبار همراه بوده است.
در همین پرونده، دو زندانی دیگر به نامهای سامان حرمتنژاد و داوود حرمتنژاد نیز به ترتیب به ۱۲ سال و ۱۵ سال حبس محکوم شدهاند. گفته میشود که در متن حکم، عضویت در سازمان مجاهدین خلق به عنوان مصداق اتهامات مطرحشده ذکر شده است.
مسعود جامعی، ۴۷ ساله و از کارکنان پیشین شرکت ملی نفت، از بیماریهای جدی مانند سرطان معده، بیماریهای کبدی و فشار خون بالا رنج میبرد و در بیش از ۱۳ ماه بازداشت در زندان شیبان اهواز، از دریافت درمان تخصصی محروم بوده است. وضعیت جسمی او وخیم گزارش شده است.
او در تاریخ ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، و فرشاد اعتمادیفر، سامان و داوود حرمتنژاد در تاریخ ۲۶ خرداد ۱۴۰۲ توسط نیروهای امنیتی بازداشت و به زندان شیبان منتقل شدند. گفته میشود طی دوران بازجویی، این افراد تحت شکنجههای جسمی و روانی شدید قرار داشتهاند.
اتهامات وارده بر این زندانیان، بر اساس ادعای رسانههای نزدیک به نهادهای امنیتی، شامل ارتباط با گروههای اپوزیسیون و برنامهریزی برای عملیات ایذایی در استانهای خوزستان، فارس و کهگیلویه و بویراحمد بوده است.
این پرونده از جمله سنگینترین احکام امنیتی صادره در ماههای اخیر در استان خوزستان محسوب میشود.
به گفته منابع نزدیک به خانوادهها، احکام صادره در تاریخ ۲۰ تیرماه ۱۴۰۳ به متهمان ابلاغ شده است.
#فرشاد_اعتمادی_فر #سامان_حرمت_نژاد #داوود_حرمت_نژاد #مسعود_جامعی #علیرضا_مرداسی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔42❤5🕊2
جمعی از فعالان صنفی کارگران و معلمان و کنشگران مدنی با انتشار نامهای خواهان تبرئه و مختومه شدن پرونده قضایی یونس آزادبر، فعال صنفی کارگران، شدند.
متن این بیانیه به شرح زیر است:
همانطور که شاهد هستیم، دولت سرمایهداران پس از جنگ دوازدهروزه، علاوه بر تحمیل موج جدیدی از گرانیها که معیشت کارگران و بازنشستگان و سایر اقشار حقوقبگیر و آسیبپذیر و کمدرآمد را با مشکل جدی مواجه ساخته، با استفاده از فرصت، فضای جامعه را بیش از پیش امنیتی نموده و با احضار فعالین صنفی و مدنی و اعمال فشارهای امنیتی، تلاش دارد موج عظیم نارضایتیها را مهار و هرگونه اعتراض صنفی و مدنی را که مطابق اصول قانون اساسی، حق مردم است، سرکوب نماید.
شعبه دوم دادگاه انقلاب رشت با ارسال ابلاغیهای برای #یونس_آزادبر، فعال کارگری بازنشسته، این کنشگر عرصه کارگری را به «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» و «اهانت به مقام رهبری» متهم کرده است.
یونس آزادبر برای چندمین بار است که به جرم دادخواهی و اعتراض به معیشت نابسامان خود و دیگر بازنشستگان، به محاکم قضایی فراخوانده شده است.
ما امضاکنندگان این بیانیه، هرگونه فشار به فعالین کارگری، معلمان و بازنشستگان را محکوم نموده و اعلام میداریم اعتراض به تورم افسارگسیخته و فساد موجود و مطالبه یک زندگی انسانی، حق مسلم آحاد مردم بوده و دولت نمیتواند با اعمال اینگونه فشارها صورت مسئله را پاک نماید.
لذا بدینوسیله خواستار مختومه شدن پرونده قضایی آقای یونس آزادبر و تبرئه این فعال کارگری و سایر فعالین سیاسی، مدنی و صنفی هستیم که به جز احقاق حقوق انسانی خود و جامعه، جرمی مرتکب نشدهاند.
این نامه به امضای بیش از ۲۶۰ تن رسیده است.
اسامی برخی از امضاکنندگان:
آزاده چاوشيان، ابوالفضل رحيمىشاد، اسماعيل گرامى، اصغر اميرزادگان، امیر اخوان، پروین محمدی، جعفر عظيمزاده، جمشید عزیزی، روحالله مردانی، زهره دادرس، سارا جهانی، سعید شیرزاد، شاپور احسانیراد، صدیقه مالکیفرد، عالیه اقدامدوست، عباس حقگو، عزيز قاسمزاده، عیسی چولاندیم، فروغ سميعنيا، کیوان صمیمی، ليدا اسماعيلى، محمدعلی زحمتکش، مختار اسدى، مسعود فرهيخته، هومن طاهرى
لیست کامل در لینک زیر:
https://tinyurl.com/YoAzadbar
#بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
متن این بیانیه به شرح زیر است:
همانطور که شاهد هستیم، دولت سرمایهداران پس از جنگ دوازدهروزه، علاوه بر تحمیل موج جدیدی از گرانیها که معیشت کارگران و بازنشستگان و سایر اقشار حقوقبگیر و آسیبپذیر و کمدرآمد را با مشکل جدی مواجه ساخته، با استفاده از فرصت، فضای جامعه را بیش از پیش امنیتی نموده و با احضار فعالین صنفی و مدنی و اعمال فشارهای امنیتی، تلاش دارد موج عظیم نارضایتیها را مهار و هرگونه اعتراض صنفی و مدنی را که مطابق اصول قانون اساسی، حق مردم است، سرکوب نماید.
شعبه دوم دادگاه انقلاب رشت با ارسال ابلاغیهای برای #یونس_آزادبر، فعال کارگری بازنشسته، این کنشگر عرصه کارگری را به «تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی» و «اهانت به مقام رهبری» متهم کرده است.
یونس آزادبر برای چندمین بار است که به جرم دادخواهی و اعتراض به معیشت نابسامان خود و دیگر بازنشستگان، به محاکم قضایی فراخوانده شده است.
ما امضاکنندگان این بیانیه، هرگونه فشار به فعالین کارگری، معلمان و بازنشستگان را محکوم نموده و اعلام میداریم اعتراض به تورم افسارگسیخته و فساد موجود و مطالبه یک زندگی انسانی، حق مسلم آحاد مردم بوده و دولت نمیتواند با اعمال اینگونه فشارها صورت مسئله را پاک نماید.
لذا بدینوسیله خواستار مختومه شدن پرونده قضایی آقای یونس آزادبر و تبرئه این فعال کارگری و سایر فعالین سیاسی، مدنی و صنفی هستیم که به جز احقاق حقوق انسانی خود و جامعه، جرمی مرتکب نشدهاند.
این نامه به امضای بیش از ۲۶۰ تن رسیده است.
اسامی برخی از امضاکنندگان:
آزاده چاوشيان، ابوالفضل رحيمىشاد، اسماعيل گرامى، اصغر اميرزادگان، امیر اخوان، پروین محمدی، جعفر عظيمزاده، جمشید عزیزی، روحالله مردانی، زهره دادرس، سارا جهانی، سعید شیرزاد، شاپور احسانیراد، صدیقه مالکیفرد، عالیه اقدامدوست، عباس حقگو، عزيز قاسمزاده، عیسی چولاندیم، فروغ سميعنيا، کیوان صمیمی، ليدا اسماعيلى، محمدعلی زحمتکش، مختار اسدى، مسعود فرهيخته، هومن طاهرى
لیست کامل در لینک زیر:
https://tinyurl.com/YoAzadbar
#بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤22👍8🕊3
🔴 کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» با پیوستن زندان یزد در هفته هفتاد و هفتم، به ۴۸ زندان گسترش یافت.
در این هفته از کارزار، همچنان صدای اعتراض علیه اعدام و قتل حکومتی در زندانهای ولایت فقیه بلند است.
در تازهترین اخبار، برای سه زندانی سیاسی فرشاد اعتمادیفر، مسعود جامعی و علیرضا مرداسی، هر کدام دو بار حکم اعدام توسط شعبه یک «بیدادگاه» انقلاب اهواز صادر شده است. همچنین در روزهای اخیر، سه زندانی سیاسی–عقیدتی محکوم به اعدام از هموطنان عرب به نامهای علی مجدم، معین خنفری و محمدرضا مقدم در اهواز به سلول انفرادی منتقل شدهاند و متأسفانه در خطر اجرای حکم اعدام قرار دارند. بیخبری کامل از وضعیت این سه زندانی، بر نگرانیهای خانوادههای آنها افزوده است.
بیخبری از وضعیت این سه زندانی و دهها زندانی دیگر، خطر «ناپدیدسازی قهری» را بهشدت به همراه دارد؛ اتفاقی که در گذشته بسیار شاهد آن بودهایم.
خانم مای ساتو، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران، با ابراز نگرانی از وضعیت سه زندانی عرب اهوازی، بار دیگر زنگ خطر بینالمللی در مورد موج سرکوب در ایران را به صدا درآورده است. این هشدارها باید به مطالبهای عمومی برای توقف فوری اعدامها بدل شود.
همزمان، اعاده دادرسی مهدی حسنی و بهروز احسانی، دو زندانی سیاسی محکوم به اعدام، برای چهارمین بار رد شده است؛ این در حالی است که پرونده آنها با ابهامات جدی حقوقی همراه بوده و پیشتر نیز با بهانه «سری بودن» پرونده، مانع دسترسی وکیل به جزئیات آن شدهاند؛ عملی که خلاف قانون است.
اعدامها در ماه تیر نیز بار دیگر شتاب گرفته است. تنها در تیرماه تاکنون، دستکم ۴۴ تن، از جمله یک زن هموطنمان، اعدام شدهاند. دو نفر از آنها در ملأ عام در شهرهای میاندوآب و بوکان به دار آویخته شدند؛ یعنی هر روز دو نفر اعدام شدهاند، و این تنها اعدامهایی است که رسانهای شدهاند. اینها صحنههای ارعاب و قدرتنمایی حکومتی است که از هر سو با بحران مواجه است و اعدام در ملأ عام را ابزار مهار قیام و خشم عمومی کرده است.
بنابر اخبار رسیده، در ادامه گسترش کارزار مردمی «نه به اعدام»، جمعی از زندانیان زندان یزد نیز بهعنوان چهلوهشتمین زندان به جمع کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» پیوستهاند. امری که نشانگر بیداری و عزم مردم برای ایستادگی در برابر ماشین مرگ حکومت قرونوسطایی است.
خانوادههای محکومان به اعدام و دادخواهان، با وجود فشارهای امنیتی فزاینده، همچنان برای نجات جان عزیزانشان هر هفته همراه با کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» فریاد میزنند. اعضای این کارزار ضمن محکومیت این فشارهای حکومتی بر خانوادههای دادخواه، از مردم آزادیخواه سراسر ایران میخواهند که بساط این سرکوبگران جانی در صحنههای اعدام در ملأ عام را برهم بزنند؛ آنها را به صحنههای مقاومت و افشاگری تبدیل کنند.
مردم شریف ایران! فریاد و اعتراض شما میتواند پرده از چهره جنایتکارانه این نظام ضد انسانی بردارد و صدای قربانیان را زنده نگه دارد.
ما مصرانه از همه میخواهیم خانوادههای زندانیان محکوم به اعدام و دادخواه را تنها نگذارند.
قدرت ما در همبستگی و اتحاد ماست و بیشک بساط سرکوب و اعدام را جارو خواهیم کرد.
زندانیان در کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» در هفته هفتاد و هفتم، سهشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴، در ۴۸ زندان زیر در اعتصاب غذا میباشند:
زندان قزلحصار (واحد ۳ و ۴)، زندان مرکزی کرج، زندان فردیس کرج، زندان تهران بزرگ، زندان قرچک، زندان خورین ورامین، زندان چوبیندر قزوین، زندان اهر، زندان اراک، زندان خرمآباد، زندان یاسوج، زندان اسدآباد اصفهان، زندان دستگرد اصفهان، زندان شیبان اهواز، زندان سپیدار اهواز (بند زنان و مردان)، زندان نظام شیراز، زندان عادلآباد شیراز (بند زنان و مردان)، زندان فیروزآباد فارس، زندان زاهدان (بند زنان)، زندان برازجان، زندان رامهرمز، زندان بهبهان، زندان بم، زندان کهنوج، زندان طبس، زندان مشهد، زندان گنبدکاووس، زندان قائمشهر، زندان رشت (بند مردان و زنان)، زندان رودسر، زندان حویق تالش، زندان ازبرم لاهیجان، زندان دیزلآباد کرمانشاه، زندان اردبیل، زندان تبریز، زندان ارومیه، زندان سلماس، زندان خوی، زندان نقده، زندان میاندوآب، زندان مهاباد، زندان بوکان، زندان سقز، زندان بانه، زندان مریوان، زندان سنندج، زندان کامیاران، و زندان یزد.
هفته هفتاد و هفتم – ۲۴ تیر ۱۴۰۴
#کارزار_سهشنبههای_نه_به_اعدام
#کارزار_سه_شنبه_های_نه_به_اعدام
#نه_به_اعدام
#بیانیه
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در این هفته از کارزار، همچنان صدای اعتراض علیه اعدام و قتل حکومتی در زندانهای ولایت فقیه بلند است.
در تازهترین اخبار، برای سه زندانی سیاسی فرشاد اعتمادیفر، مسعود جامعی و علیرضا مرداسی، هر کدام دو بار حکم اعدام توسط شعبه یک «بیدادگاه» انقلاب اهواز صادر شده است. همچنین در روزهای اخیر، سه زندانی سیاسی–عقیدتی محکوم به اعدام از هموطنان عرب به نامهای علی مجدم، معین خنفری و محمدرضا مقدم در اهواز به سلول انفرادی منتقل شدهاند و متأسفانه در خطر اجرای حکم اعدام قرار دارند. بیخبری کامل از وضعیت این سه زندانی، بر نگرانیهای خانوادههای آنها افزوده است.
بیخبری از وضعیت این سه زندانی و دهها زندانی دیگر، خطر «ناپدیدسازی قهری» را بهشدت به همراه دارد؛ اتفاقی که در گذشته بسیار شاهد آن بودهایم.
خانم مای ساتو، گزارشگر ویژه سازمان ملل در امور حقوق بشر ایران، با ابراز نگرانی از وضعیت سه زندانی عرب اهوازی، بار دیگر زنگ خطر بینالمللی در مورد موج سرکوب در ایران را به صدا درآورده است. این هشدارها باید به مطالبهای عمومی برای توقف فوری اعدامها بدل شود.
همزمان، اعاده دادرسی مهدی حسنی و بهروز احسانی، دو زندانی سیاسی محکوم به اعدام، برای چهارمین بار رد شده است؛ این در حالی است که پرونده آنها با ابهامات جدی حقوقی همراه بوده و پیشتر نیز با بهانه «سری بودن» پرونده، مانع دسترسی وکیل به جزئیات آن شدهاند؛ عملی که خلاف قانون است.
اعدامها در ماه تیر نیز بار دیگر شتاب گرفته است. تنها در تیرماه تاکنون، دستکم ۴۴ تن، از جمله یک زن هموطنمان، اعدام شدهاند. دو نفر از آنها در ملأ عام در شهرهای میاندوآب و بوکان به دار آویخته شدند؛ یعنی هر روز دو نفر اعدام شدهاند، و این تنها اعدامهایی است که رسانهای شدهاند. اینها صحنههای ارعاب و قدرتنمایی حکومتی است که از هر سو با بحران مواجه است و اعدام در ملأ عام را ابزار مهار قیام و خشم عمومی کرده است.
بنابر اخبار رسیده، در ادامه گسترش کارزار مردمی «نه به اعدام»، جمعی از زندانیان زندان یزد نیز بهعنوان چهلوهشتمین زندان به جمع کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» پیوستهاند. امری که نشانگر بیداری و عزم مردم برای ایستادگی در برابر ماشین مرگ حکومت قرونوسطایی است.
خانوادههای محکومان به اعدام و دادخواهان، با وجود فشارهای امنیتی فزاینده، همچنان برای نجات جان عزیزانشان هر هفته همراه با کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» فریاد میزنند. اعضای این کارزار ضمن محکومیت این فشارهای حکومتی بر خانوادههای دادخواه، از مردم آزادیخواه سراسر ایران میخواهند که بساط این سرکوبگران جانی در صحنههای اعدام در ملأ عام را برهم بزنند؛ آنها را به صحنههای مقاومت و افشاگری تبدیل کنند.
مردم شریف ایران! فریاد و اعتراض شما میتواند پرده از چهره جنایتکارانه این نظام ضد انسانی بردارد و صدای قربانیان را زنده نگه دارد.
ما مصرانه از همه میخواهیم خانوادههای زندانیان محکوم به اعدام و دادخواه را تنها نگذارند.
قدرت ما در همبستگی و اتحاد ماست و بیشک بساط سرکوب و اعدام را جارو خواهیم کرد.
زندانیان در کارزار «سهشنبههای نه به اعدام» در هفته هفتاد و هفتم، سهشنبه ۲۴ تیر ۱۴۰۴، در ۴۸ زندان زیر در اعتصاب غذا میباشند:
زندان قزلحصار (واحد ۳ و ۴)، زندان مرکزی کرج، زندان فردیس کرج، زندان تهران بزرگ، زندان قرچک، زندان خورین ورامین، زندان چوبیندر قزوین، زندان اهر، زندان اراک، زندان خرمآباد، زندان یاسوج، زندان اسدآباد اصفهان، زندان دستگرد اصفهان، زندان شیبان اهواز، زندان سپیدار اهواز (بند زنان و مردان)، زندان نظام شیراز، زندان عادلآباد شیراز (بند زنان و مردان)، زندان فیروزآباد فارس، زندان زاهدان (بند زنان)، زندان برازجان، زندان رامهرمز، زندان بهبهان، زندان بم، زندان کهنوج، زندان طبس، زندان مشهد، زندان گنبدکاووس، زندان قائمشهر، زندان رشت (بند مردان و زنان)، زندان رودسر، زندان حویق تالش، زندان ازبرم لاهیجان، زندان دیزلآباد کرمانشاه، زندان اردبیل، زندان تبریز، زندان ارومیه، زندان سلماس، زندان خوی، زندان نقده، زندان میاندوآب، زندان مهاباد، زندان بوکان، زندان سقز، زندان بانه، زندان مریوان، زندان سنندج، زندان کامیاران، و زندان یزد.
هفته هفتاد و هفتم – ۲۴ تیر ۱۴۰۴
#کارزار_سهشنبههای_نه_به_اعدام
#کارزار_سه_شنبه_های_نه_به_اعدام
#نه_به_اعدام
#بیانیه
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
🕊23💔4❤3
شانزدهمین سالگرد درگذشت : محمد جانم،
شانزده سال از آخرین دیدارمان در بازداشتگاه کهریزک میگذرد. هر سال در این روز، خاطرهات در ذهنم زنده میشود — روزی که در زندان اوین از ما جدا شدی. ما در اوین ماندیم، اما تو را به بیمارستانی بردند؛ با لبهایی خشک و بدنی زنجیرشده بر تخت.
در همان جهنم کهریزک، تو بیقرار بودی و نگران؛ انگار تنها چند روزی به آزمون کنکورت مانده بود. بعدها شنیدم که قبول شدی نه در کنکور، بلکه در آزمونی دیگر: آزمون ایستادگی و انسانیت.
محمدِ هجدهساله، درس آزادگی را به ما آموخت.
محمد کامرانی، همانند همهی ما، در کهریزک شکنجه شد. روزهایی تلخ و غیرقابل تصور را از سر گذراند. کهریزک جایی بود که حتی به گفتهی مأموران، خدا هم آنجا آنتن نمیداد؛ انتهای دنیا بود. پس از انتقال از آن جهنم به زندان اوین، محمدِ قهرمان هم با بدنی زخمی و جاننزار وارد قرنطینه یک اوین شد.
کمتر از یک ساعت از ورودمان گذشته بود که حال محمد بهشدت وخیم شد. رنگ صورت و لبهایش پریده بود، و مدام سرش را به لبههای تخت میخورد و نمیتوانست بایستد. چند تن از همبندیها او را در آغوش گرفتند و به جلوی درِ قرنطینه بردند تا به بیمارستان منتقل شود.
من با خودم میگفتم که حالش زود خوب میشود... اما چند روز بعد، باخبر شدیم که محمد کامرانی در بیمارستان مظلومانه جان سپرده است. شنیدن این خبر برای همهی ما بسیار دردناک بود. از اینکه نتوانستیم کاری برای نجاتش انجام دهیم عذاب وجدان داریم.
به گفتهی پدرش، همان روز اولی که محمد را از کهریزک به بیمارستان مهر منتقل کردند، وقتی خانوادهاش به آنجا رسیدند، با پیکر بیجان او روبهرو شدند؛ به تخت با قفل و زنجیر بسته شده بود و لبانش از شدت تشنگی خشکیده بود.
چرا باید جوانی مثل محمد کامرانی نایب قهرمان تکواندوی استان تهران، که هیچ جرمی جز فریاد "آزادی" در خیابان نداشت اینگونه به تخت بیمارستان بسته شود؟ گناهش چه بود؟
محمد، همچون ما، در کهریزک شکنجه شد. اما شدت جراحات و خونریزی داخلیاش آنقدر زیاد بود که در همان روزهای اول، در بیمارستان مهر جان باخت.من هرگز لحظهای را که حال محمد در اتاق ما رو به وخامت گذاشت فراموش نمیکنم؛ او برای همیشه در ذهن من یک قهرمان باقی خواهد ماند.
✍️مسعود علیزاده
#محمد_کامرانی
#بازداشتگاه_کهریزک
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
شانزده سال از آخرین دیدارمان در بازداشتگاه کهریزک میگذرد. هر سال در این روز، خاطرهات در ذهنم زنده میشود — روزی که در زندان اوین از ما جدا شدی. ما در اوین ماندیم، اما تو را به بیمارستانی بردند؛ با لبهایی خشک و بدنی زنجیرشده بر تخت.
در همان جهنم کهریزک، تو بیقرار بودی و نگران؛ انگار تنها چند روزی به آزمون کنکورت مانده بود. بعدها شنیدم که قبول شدی نه در کنکور، بلکه در آزمونی دیگر: آزمون ایستادگی و انسانیت.
محمدِ هجدهساله، درس آزادگی را به ما آموخت.
محمد کامرانی، همانند همهی ما، در کهریزک شکنجه شد. روزهایی تلخ و غیرقابل تصور را از سر گذراند. کهریزک جایی بود که حتی به گفتهی مأموران، خدا هم آنجا آنتن نمیداد؛ انتهای دنیا بود. پس از انتقال از آن جهنم به زندان اوین، محمدِ قهرمان هم با بدنی زخمی و جاننزار وارد قرنطینه یک اوین شد.
کمتر از یک ساعت از ورودمان گذشته بود که حال محمد بهشدت وخیم شد. رنگ صورت و لبهایش پریده بود، و مدام سرش را به لبههای تخت میخورد و نمیتوانست بایستد. چند تن از همبندیها او را در آغوش گرفتند و به جلوی درِ قرنطینه بردند تا به بیمارستان منتقل شود.
من با خودم میگفتم که حالش زود خوب میشود... اما چند روز بعد، باخبر شدیم که محمد کامرانی در بیمارستان مظلومانه جان سپرده است. شنیدن این خبر برای همهی ما بسیار دردناک بود. از اینکه نتوانستیم کاری برای نجاتش انجام دهیم عذاب وجدان داریم.
به گفتهی پدرش، همان روز اولی که محمد را از کهریزک به بیمارستان مهر منتقل کردند، وقتی خانوادهاش به آنجا رسیدند، با پیکر بیجان او روبهرو شدند؛ به تخت با قفل و زنجیر بسته شده بود و لبانش از شدت تشنگی خشکیده بود.
چرا باید جوانی مثل محمد کامرانی نایب قهرمان تکواندوی استان تهران، که هیچ جرمی جز فریاد "آزادی" در خیابان نداشت اینگونه به تخت بیمارستان بسته شود؟ گناهش چه بود؟
محمد، همچون ما، در کهریزک شکنجه شد. اما شدت جراحات و خونریزی داخلیاش آنقدر زیاد بود که در همان روزهای اول، در بیمارستان مهر جان باخت.من هرگز لحظهای را که حال محمد در اتاق ما رو به وخامت گذاشت فراموش نمیکنم؛ او برای همیشه در ذهن من یک قهرمان باقی خواهد ماند.
✍️مسعود علیزاده
#محمد_کامرانی
#بازداشتگاه_کهریزک
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔63❤5🕊5
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مریم حسنی، فرزند مهدی حسنی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام در برنامه سیما ثابت میگوید:
«به پدرم گفتند اگر اعتراف اجباری نکنی، به پسر کوچکت تجاوز میکنیم»
جان مهدی حسنی، زندانی سیاسی، در خطر است
چند روز پیش وکیل آقای حسنی از رد شدن درخواست اعاده دادرسی برای چهارمین بار خبر داد.
امین عادل، وکیل دادگستری، در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «برای چهارمین بار، اعاده دادرسی مهدی حسنی زندانی محکوم به اعدام بدون اخذ پرونده اصلی و احتمالاً بدون خواندن لایحه این جانب رد شد.
به من تاکنون اجازه خواندن پرونده را ندادهاند.
مهدی حسنی هم اکنون در زندان قزل حصار و در خطر اجرای حکم است.»
مهدی حسنی ۴۸ ساله در شهریور ۱۴۰۱در آذر ماه بازداشت شد.
شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری، مهدی حسنی را در دادگاهی چند دقیقهای و بدون بهرهمندی از حق دفاع به اتهام «بغی، محاربه، افساد فی الارض، عضویت در مجاهدین، جمع آوری اطلاعات طبقه بندی شده و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» به اعدام محکوم کرد. این زندانی سیاسی پیشتر در شهریور ۱۴۰۱ بازداشت شده بود.
روند دادرسی در جمهوری اسلامی ناعادلانه است و مبتنی بر گزارش بازجو که تحت شکنجه و طبق سناریوی بازجو طراحی شده است.
#مهدی_حسنی #بهروز_احسانی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«به پدرم گفتند اگر اعتراف اجباری نکنی، به پسر کوچکت تجاوز میکنیم»
جان مهدی حسنی، زندانی سیاسی، در خطر است
چند روز پیش وکیل آقای حسنی از رد شدن درخواست اعاده دادرسی برای چهارمین بار خبر داد.
امین عادل، وکیل دادگستری، در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «برای چهارمین بار، اعاده دادرسی مهدی حسنی زندانی محکوم به اعدام بدون اخذ پرونده اصلی و احتمالاً بدون خواندن لایحه این جانب رد شد.
به من تاکنون اجازه خواندن پرونده را ندادهاند.
مهدی حسنی هم اکنون در زندان قزل حصار و در خطر اجرای حکم است.»
مهدی حسنی ۴۸ ساله در شهریور ۱۴۰۱در آذر ماه بازداشت شد.
شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی ایمان افشاری، مهدی حسنی را در دادگاهی چند دقیقهای و بدون بهرهمندی از حق دفاع به اتهام «بغی، محاربه، افساد فی الارض، عضویت در مجاهدین، جمع آوری اطلاعات طبقه بندی شده و اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» به اعدام محکوم کرد. این زندانی سیاسی پیشتر در شهریور ۱۴۰۱ بازداشت شده بود.
روند دادرسی در جمهوری اسلامی ناعادلانه است و مبتنی بر گزارش بازجو که تحت شکنجه و طبق سناریوی بازجو طراحی شده است.
#مهدی_حسنی #بهروز_احسانی #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔33❤4🕊1
Forwarded from گفتوشنود
با گذشت بیش از ۲۰ روز از بازداشت آرمان نیکآئین، موزیسین بهائی ۲۵ سالهی اهل شیراز، تاکنون از محل نگهداری او اطلاعی حاصل نشده است و خانواده جز چند تماس کوتاه، از حق ملاقات با وی محروم بودهاند.
این در حالی است که شعبهی مربوطه در دادگاه انقلاب این شهر، از پاسخگویی مسئولانه سر باز میزند و پیش رفتن پرونده را منوط به «همکاری» وی میداند.
آرمان نیکآئین، که به دلیل باورمندی به آئین بهایی، در تمامی سالهای فعالیت حرفهای و هنری خود بهعنوان نوازنده و مدرس تار و سه تار، از اخذ مجوز برای اجرا و تدریس در آموزشگاهها محروم بوده، اینک به دلایل نامعلوم در بلاتکلیفیِ بازداشت بهسر میبرد.
قابل ذکر است که بهائیان ایران، تنها به دلیل باور دینی خود و عدم تقیه (پنهاننکردن باور برای حفظ جان یا موقعیت)، دهههاست از بسیاری حقوق اساسی شهروندی محروم شدهاند. این محرومیتها شامل ممنوعیت تحصیل در دانشگاه، اشتغال در مشاغل دولتی و رسمی، اخذ مجوزهای کسبوکار یا هنری، دفن آبرومندانهی متوفیان و بسیاری از دیگر حقوق اولیه میشود.
علاوه بر این، آنان در تمامی بحرانهای فراگیر در سطح کشور و دورههای پرتنش، همچون بسیاری از دیگر گروههای اقلیت و بهحاشیهرانده شده، قربانیان همیشگی سرکوب و آزار حاکمیت بودهاند. در تازهترین موج از این فشارها، که همزمان با جنگ و در روزهای پس از اعلام آتشبس در جریان است، منازل شمار زیادی از شهروندان بهائی در شهرهای مختلف مورد تفتیش قرار گرفته، اموال شخصیشان ضبط شده و دستکم ۱۲ نفر بازداشت شدهاند.
#داستان_ما_یکیست #بهائیان_ایران #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
با گذشت بیش از ۲۰ روز از بازداشت آرمان نیکآئین، موزیسین بهائی ۲۵ سالهی اهل شیراز، تاکنون از محل نگهداری او اطلاعی حاصل نشده است و خانواده جز چند تماس کوتاه، از حق ملاقات با وی محروم بودهاند.
این در حالی است که شعبهی مربوطه در دادگاه انقلاب این شهر، از پاسخگویی مسئولانه سر باز میزند و پیش رفتن پرونده را منوط به «همکاری» وی میداند.
آرمان نیکآئین، که به دلیل باورمندی به آئین بهایی، در تمامی سالهای فعالیت حرفهای و هنری خود بهعنوان نوازنده و مدرس تار و سه تار، از اخذ مجوز برای اجرا و تدریس در آموزشگاهها محروم بوده، اینک به دلایل نامعلوم در بلاتکلیفیِ بازداشت بهسر میبرد.
قابل ذکر است که بهائیان ایران، تنها به دلیل باور دینی خود و عدم تقیه (پنهاننکردن باور برای حفظ جان یا موقعیت)، دهههاست از بسیاری حقوق اساسی شهروندی محروم شدهاند. این محرومیتها شامل ممنوعیت تحصیل در دانشگاه، اشتغال در مشاغل دولتی و رسمی، اخذ مجوزهای کسبوکار یا هنری، دفن آبرومندانهی متوفیان و بسیاری از دیگر حقوق اولیه میشود.
علاوه بر این، آنان در تمامی بحرانهای فراگیر در سطح کشور و دورههای پرتنش، همچون بسیاری از دیگر گروههای اقلیت و بهحاشیهرانده شده، قربانیان همیشگی سرکوب و آزار حاکمیت بودهاند. در تازهترین موج از این فشارها، که همزمان با جنگ و در روزهای پس از اعلام آتشبس در جریان است، منازل شمار زیادی از شهروندان بهائی در شهرهای مختلف مورد تفتیش قرار گرفته، اموال شخصیشان ضبط شده و دستکم ۱۲ نفر بازداشت شدهاند.
#داستان_ما_یکیست #بهائیان_ایران #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
💔24❤4🕊1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قطعه شعری از وریشه مرادی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام - شبِ قبل از بمباران اوین🌱
اگر روزی صدایم نیامد
نپرس کجا رفتهام
بعضی صداها پس از خاموشی تازه شنیده میشوند
من جایی نرفتهام
تنها شکل حضورم را
به چیزی بینام بی صدا اما زندهتر سپردم
اگر در لحظهای مکث کردی،
واژهای تو را به سکوت کشاند
یا اندیشهای ناتمام ماند
و چیزی بیدلیل در درونت نجوا کرد
شاید من همانجا باشم.
نه به عنوان کسی که بود،
بلکه چیزی که فهمیده شد
به دنبالم نگرد
من از مسیرها عبور کردم
نه برای رفتن
که برای معنا گرفتن
آنچه از من باقی میماند
نه خودم است نه صدایم
بلکه سوالی است که در
ذهن تو باقی میماند
و همین کافی است
وریشه مرادی،
خرداد ۱۴۰۴
زندان اوین، «یک شب قبل از اینکە بمبارونم کنند، من این رو نوشتم.»
*این شعر در فایل ضمیمه با صدای #وریشه_مرادی بازخوانی شده.
#نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
اگر روزی صدایم نیامد
نپرس کجا رفتهام
بعضی صداها پس از خاموشی تازه شنیده میشوند
من جایی نرفتهام
تنها شکل حضورم را
به چیزی بینام بی صدا اما زندهتر سپردم
اگر در لحظهای مکث کردی،
واژهای تو را به سکوت کشاند
یا اندیشهای ناتمام ماند
و چیزی بیدلیل در درونت نجوا کرد
شاید من همانجا باشم.
نه به عنوان کسی که بود،
بلکه چیزی که فهمیده شد
به دنبالم نگرد
من از مسیرها عبور کردم
نه برای رفتن
که برای معنا گرفتن
آنچه از من باقی میماند
نه خودم است نه صدایم
بلکه سوالی است که در
ذهن تو باقی میماند
و همین کافی است
وریشه مرادی،
خرداد ۱۴۰۴
زندان اوین، «یک شب قبل از اینکە بمبارونم کنند، من این رو نوشتم.»
*این شعر در فایل ضمیمه با صدای #وریشه_مرادی بازخوانی شده.
#نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤42🕊4💔2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادی از جاویدنام اصغر نحویپور در سالگرد جانباختنش
اصغر نحویپور جوانی بود که روز ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۶ در متروی شهرری توسط نیروی انتظامی کشته شد؛ به گفته شاهدان او هنگامی که شاهد توهین یک آخوند به چند دختر جوان در مترو بود؛ به دفاع از آنها برخاسته و با وی درگیر شد. پلیس از فاصله نزدیک در حالی که میتوانست او را زنده بازداشت کند، به قلبش شلیک کرد و کشت و او در لحظه افتادن بر زمین با آخرین رمقی که برایش مانده بود فریاد زد «جانم فدای ایران»
#مهسا_امینی #اصغر_نحوی_پور #جانم_فدای_ایران #نه_به_جمهوری_اسلامی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
اصغر نحویپور جوانی بود که روز ۲۴ تیر ماه ۱۳۹۶ در متروی شهرری توسط نیروی انتظامی کشته شد؛ به گفته شاهدان او هنگامی که شاهد توهین یک آخوند به چند دختر جوان در مترو بود؛ به دفاع از آنها برخاسته و با وی درگیر شد. پلیس از فاصله نزدیک در حالی که میتوانست او را زنده بازداشت کند، به قلبش شلیک کرد و کشت و او در لحظه افتادن بر زمین با آخرین رمقی که برایش مانده بود فریاد زد «جانم فدای ایران»
#مهسا_امینی #اصغر_نحوی_پور #جانم_فدای_ایران #نه_به_جمهوری_اسلامی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔53🕊11❤2👌1
Forwarded from گفتوشنود
تصویری از شاپور ساسانی با تاج پادشاهی در میادین تهران !
کاربری با ارسال این تصاویر برای ما نوشته
دیروز که وقت رجزخوانی و گردنکشی بود تصویر تروریستها و غارتگران ثروت ما را بر دیوارها میزدید
امروز که قافیه به تنگ آمده از تصاویر و نمادهای ملی خرج میکنید
در مورد چیزی به اسم حافظه جمعی چیزی شنیدهاید!
و ناگهان با چند بمب اسرائیل، علی و ذوالفقارش را فراموش کرده و بیاد تاریخ ایران و شاپور ساسانی یکی از پرشکوهترین پادشاهان تاریخ ایران افتادند که شاید نجات پیدا کنند.
#حکومت_ایدئولوژیک #ملی_گرایی #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
تصویری از شاپور ساسانی با تاج پادشاهی در میادین تهران !
کاربری با ارسال این تصاویر برای ما نوشته
دیروز که وقت رجزخوانی و گردنکشی بود تصویر تروریستها و غارتگران ثروت ما را بر دیوارها میزدید
امروز که قافیه به تنگ آمده از تصاویر و نمادهای ملی خرج میکنید
در مورد چیزی به اسم حافظه جمعی چیزی شنیدهاید!
و ناگهان با چند بمب اسرائیل، علی و ذوالفقارش را فراموش کرده و بیاد تاریخ ایران و شاپور ساسانی یکی از پرشکوهترین پادشاهان تاریخ ایران افتادند که شاید نجات پیدا کنند.
#حکومت_ایدئولوژیک #ملی_گرایی #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍47💯4❤1
Forwarded from تواناتک Tavaanatech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اینترنت آزاد یک امتیاز ویژه نیست؛ یک حق عمومی است
فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت مسعود پزشکیان، در اظهارنظری جنجالی گفت:
«طبیعتاً اگر خبرنگاری نیاز دارد اینترنت او اینترنت آزادتری باشد، باید به او داد.»
این اظهارات، موجی از واکنشها و اعتراضها را در فضای مجازی بهدنبال داشت. بسیاری از کاربران این رویکرد را مصداقی آشکار از رانت و تبعیض بین شهروندان دانستند.
در شرایطی که میلیونها شهروند عادی از دسترسی به اینترنت آزاد، سریع و بدون فیلتر محروماند، حالا دولت رسما اعلام میکند که اینترنت آزاد تنها در انحصار گروهی خاص قرار میگیرد.
برخی کاربران نیز از موضع منفعلانه برخی روزنامهنگاران انتقاد کردهاند و نوشتند:
کاربری با زبان کنایه نوشته:
کاربر دیگری نوشته:
اینترنت آزاد یک امتیاز ویژه نیست؛ یک حق عمومی است. اینکه یک مقام رسمی چنین بیپرده از تقسیمبندی شهروندان به دو دسته "محق به آزادی" و "محروم از آزادی" سخن میگوید، نهایت وقاحت و نگاه تبعیضآمیز حکومت به مردم را نشان میدهد.
💰 tavaanatech
فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت مسعود پزشکیان، در اظهارنظری جنجالی گفت:
«طبیعتاً اگر خبرنگاری نیاز دارد اینترنت او اینترنت آزادتری باشد، باید به او داد.»
این اظهارات، موجی از واکنشها و اعتراضها را در فضای مجازی بهدنبال داشت. بسیاری از کاربران این رویکرد را مصداقی آشکار از رانت و تبعیض بین شهروندان دانستند.
در شرایطی که میلیونها شهروند عادی از دسترسی به اینترنت آزاد، سریع و بدون فیلتر محروماند، حالا دولت رسما اعلام میکند که اینترنت آزاد تنها در انحصار گروهی خاص قرار میگیرد.
برخی کاربران نیز از موضع منفعلانه برخی روزنامهنگاران انتقاد کردهاند و نوشتند:
«روزنامهنگار حق ندارد فقط برای خودش اینترنت آزاد بخواهد؛ وظیفه روزنامهنگار دفاع از حق همه مردم برای دسترسی برابر به اطلاعات است، نه استفاده از رانت.»
کاربری با زبان کنایه نوشته:
«گویا همیشه عدهای از شهروندان، شهروندتر هستند!»
کاربر دیگری نوشته:
«به نظرم حالا که دوباره یه اسم بزک شده براش گذاشتید یه شرط هم بذارید که خبرنگارهایی که به اینترنت "آزادتر" دسترسی دارند حتما باید فقط خبرهای گل و بلبل پخش کنند و از عالی بودن همه چیز بنویسند و بگن دیگه بهتر از این نمیشه. انتقادی هم اگر هست چهار تا چیز کوچیک و قابل حله.»
اینترنت آزاد یک امتیاز ویژه نیست؛ یک حق عمومی است. اینکه یک مقام رسمی چنین بیپرده از تقسیمبندی شهروندان به دو دسته "محق به آزادی" و "محروم از آزادی" سخن میگوید، نهایت وقاحت و نگاه تبعیضآمیز حکومت به مردم را نشان میدهد.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍32👎6❤5
Forwarded from گفتوشنود
با گذشت ۲۳ روز از بازداشت ایمان رحمتپناه، همچنان هیچ خبری از وضعیت او در دست نیست و نهادهای قضایی و امنیتی پاسخگوی خانوادهاش نیستند. خانوادهی او با پیگیریهای مستمر، هر روز از صبح تا عصر به دادگاه انقلاب شیراز مراجعه میکنند، اما یا با بهانههای مختلف از ورود آنها جلوگیری میشود یا پس از ساعتها انتظار، بدون دریافت هیچ پاسخی مجبور به بازگشت میشوند.
در این مدت، تنها حدود یک هفته پیش ایمان رحمتپناه توانسته است تماس کوتاهی به مدت ۲ تا ۳ دقیقه با همسر و دو فرزندش داشته باشد. اما هیچ اطلاعاتی درباره وضعیت جسمی و اتهامهای احتمالی او به خانواده ارائه نشده است.
بهائیان ایران، تنها به دلیل باور دینی خود و عدم تقیه (پنهاننکردن باور برای حفظ جان یا موقعیت)، دهههاست از بسیاری حقوق اساسی شهروندی محروم شدهاند. این محرومیتها شامل ممنوعیت تحصیل در دانشگاه، اشتغال در مشاغل دولتی و رسمی، اخذ مجوزهای کسبوکار یا هنری، دفن آبرومندانهی متوفیان و بسیاری از دیگر حقوق اولیه میشود.
#داستان_ما_یکیست #بهاییان_ایران #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
با گذشت ۲۳ روز از بازداشت ایمان رحمتپناه، همچنان هیچ خبری از وضعیت او در دست نیست و نهادهای قضایی و امنیتی پاسخگوی خانوادهاش نیستند. خانوادهی او با پیگیریهای مستمر، هر روز از صبح تا عصر به دادگاه انقلاب شیراز مراجعه میکنند، اما یا با بهانههای مختلف از ورود آنها جلوگیری میشود یا پس از ساعتها انتظار، بدون دریافت هیچ پاسخی مجبور به بازگشت میشوند.
در این مدت، تنها حدود یک هفته پیش ایمان رحمتپناه توانسته است تماس کوتاهی به مدت ۲ تا ۳ دقیقه با همسر و دو فرزندش داشته باشد. اما هیچ اطلاعاتی درباره وضعیت جسمی و اتهامهای احتمالی او به خانواده ارائه نشده است.
بهائیان ایران، تنها به دلیل باور دینی خود و عدم تقیه (پنهاننکردن باور برای حفظ جان یا موقعیت)، دهههاست از بسیاری حقوق اساسی شهروندی محروم شدهاند. این محرومیتها شامل ممنوعیت تحصیل در دانشگاه، اشتغال در مشاغل دولتی و رسمی، اخذ مجوزهای کسبوکار یا هنری، دفن آبرومندانهی متوفیان و بسیاری از دیگر حقوق اولیه میشود.
#داستان_ما_یکیست #بهاییان_ایران #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍16💔11❤6🕊1
پس از فینال جام جهانی باشگاههای فوتبال جهان و حضور و داوری درخشنده علیرضا فغانی داور پرافتخار فوتبال که به نمایندگی از فوتبال استرالیا در این رقابت ها شرکت کرد و دریافت جایزه و عکس یادگاری با پرزیدنت ترامپ، ناگفته پیدا بود که حاشیهها و واکنشهای بسیار و متفاوت را بدنبال خواهد داشت.
از یکسو ایرانیان زیادی به او تبریک گفتند و او را مایه افتخار خود و نشانهای از ظلم و تبعیضهای سیستماتیک در ورزش ایران دانستند که او را وادار به مهاجرت کرد و از سوی دیگر حامیان ولایی نظام بر او خرده گرفتند و از یک رفتار حرفهای و درخشان در سطح بینالمللی پیراهن عثمان دوختند و او را متهم به خیانت و ... کردند.
روزنامه همشهری خطاب به فغانی نوشت: «شاید داور خوبی باشی اما هموطن خوبی نیستی». خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه، یادداشتی با عنوان «فغان از بیوطنی» را علیه علیرضا فغانی منتشر کرد، کیهان شریعتمداری او را «بیوطن و بیهویت» خواند و هممیهن، ارگان حزب «اصلاح طلب» کارگزاران سازندگی هم با انتشاری عکسی از شصت علیرضا فغانی در کنار ترامپ نوشت: «حالا ایستادی و عکس هم گرفتی لااقل آن شست لعنتی را غلاف کن. ناسلامتی بچه پایین این شهری مشتی.»
اما جنجالیترین واکنش احتمالا مربوط به علیرضا دبیر، رئیس فدراسیون کشتی بود که با تشویق به قتل رئیس جمهوری نوشت: «غیرت اگر بود به جای فشردن دست قاتل، گلویش را میدرید.»
یکی از همراهان برای ما نوشت:
اگر ایران آزاد بود، علیرضا فغانی به عنوان نماینده و افتخار ایران این فینال را داوری میکرد و عکسهایش با پرزیدنت ترامپ هم هیچ مشکلی پیش نمیآورد.
#فغانی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پس از فینال جام جهانی باشگاههای فوتبال جهان و حضور و داوری درخشنده علیرضا فغانی داور پرافتخار فوتبال که به نمایندگی از فوتبال استرالیا در این رقابت ها شرکت کرد و دریافت جایزه و عکس یادگاری با پرزیدنت ترامپ، ناگفته پیدا بود که حاشیهها و واکنشهای بسیار و متفاوت را بدنبال خواهد داشت.
از یکسو ایرانیان زیادی به او تبریک گفتند و او را مایه افتخار خود و نشانهای از ظلم و تبعیضهای سیستماتیک در ورزش ایران دانستند که او را وادار به مهاجرت کرد و از سوی دیگر حامیان ولایی نظام بر او خرده گرفتند و از یک رفتار حرفهای و درخشان در سطح بینالمللی پیراهن عثمان دوختند و او را متهم به خیانت و ... کردند.
روزنامه همشهری خطاب به فغانی نوشت: «شاید داور خوبی باشی اما هموطن خوبی نیستی». خبرگزاری تسنیم وابسته به سپاه، یادداشتی با عنوان «فغان از بیوطنی» را علیه علیرضا فغانی منتشر کرد، کیهان شریعتمداری او را «بیوطن و بیهویت» خواند و هممیهن، ارگان حزب «اصلاح طلب» کارگزاران سازندگی هم با انتشاری عکسی از شصت علیرضا فغانی در کنار ترامپ نوشت: «حالا ایستادی و عکس هم گرفتی لااقل آن شست لعنتی را غلاف کن. ناسلامتی بچه پایین این شهری مشتی.»
اما جنجالیترین واکنش احتمالا مربوط به علیرضا دبیر، رئیس فدراسیون کشتی بود که با تشویق به قتل رئیس جمهوری نوشت: «غیرت اگر بود به جای فشردن دست قاتل، گلویش را میدرید.»
یکی از همراهان برای ما نوشت:
اگر ایران آزاد بود، علیرضا فغانی به عنوان نماینده و افتخار ایران این فینال را داوری میکرد و عکسهایش با پرزیدنت ترامپ هم هیچ مشکلی پیش نمیآورد.
#فغانی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍40❤2🕊2
Forwarded from تواناتک Tavaanatech
اینترنت آزاد نه لطف حکومت است، نه امتیاز؛ حق طبیعی همه مردم است
فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت مسعود پزشکیان، در اظهارنظری جنجالی گفت:
«طبیعتا اگر خبرنگاری نیاز دارد اینترنت او اینترنت آزادتری باشد، باید به او داد.»
این خبر با واکنش اعتراضی بسیاری از کاربران و برخی روزنامه نگاران همراه بود.
پژمان موسوی(روزنامه نگار) با انتشار پستی در اینستاگرام خود نوشت:
اینترنت آزاد یک امتیاز ویژه نیست؛ یک حق عمومی است. وقتی سخنگوی دولت از تقسیمبندی شهروندان به دو دسته "محق به آزادی" و "محروم از آزادی" سخن میگوید، نهایت وقاحت و نگاه تبعیضآمیز حکومت به مردم است.
💰 tavaanatech
فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت مسعود پزشکیان، در اظهارنظری جنجالی گفت:
«طبیعتا اگر خبرنگاری نیاز دارد اینترنت او اینترنت آزادتری باشد، باید به او داد.»
این خبر با واکنش اعتراضی بسیاری از کاربران و برخی روزنامه نگاران همراه بود.
پژمان موسوی(روزنامه نگار) با انتشار پستی در اینستاگرام خود نوشت:
«ننویسید اینترنت آزاد برای خبرنگاران!
بنویسید اینترنت آزاد برای خبربیارها!
خبرنگار اگر خبرنگار باشد و روزنامهنگار اگر روزنامهنگار، مطمئن باشید نه خودش اینترنت طبقاتی را قبول خواهد کرد نه اساسا حاکمیت به او اینترنت آزاد خواهد داد…
استقلال و شرافت، بها دارد»
اینترنت آزاد یک امتیاز ویژه نیست؛ یک حق عمومی است. وقتی سخنگوی دولت از تقسیمبندی شهروندان به دو دسته "محق به آزادی" و "محروم از آزادی" سخن میگوید، نهایت وقاحت و نگاه تبعیضآمیز حکومت به مردم است.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍40🕊4
روایت یک مظلومیت بی پایان
محسن روحالامینی؛ شانزده سال پس از کهریزک!
.محسن جان؛ غریب آمدی، آشنا رفتی! هنوز صدای نفسهای بیرمقت در گوشم میپیچد، بوی زخمهایت، نگاهت، ایستادنت همه هنوز با من هستند. چه مظلوم ایستادی، چه بیصدا افتادی و چه باشکوه رفتی.
محسن روحالامینی، فرزند کسی بود که میتوانست با یک نام جان به در ببرد، اما سکوت کرد ، خواست بماند ، رنج بکشد تا شرافت را با جانش معنا کند و کرد ، با گوشت و استخوانش نوشت و با خونش مهر زد.
از همان آغاز، آثار شکنجه بر تنش آشکار بود. لباسهای پاره، قامت لرزان اما روحی استوار وقتی گفت نمیبیند بدون عینک پاسخاش ضربات لولهای بیرحم بود. در قرنطینهی تاریک و متعفن کهریزک جایی برای نشستن نبود. محسن شبها نمیخوابید تا دیگران بتوانند کمی آرام بگیرند. وقتی بچهها میگفتند بیگناهاند، او با صدای لرزان اما محکم گفت: قوی باشید… قرارمون این نبود که جا بزنیم.
بخاطر شکنجه شب سوم من از شدت زخم های عفونی در آتش تب می سوختم ! محسن پیراهنش را از تن درآورد و با آن مرا باد می زد ، با آنکه خودش مجروح بود فقط نگاه کرد؛ نگاهی که میگفت: تو باید زنده بمانی.
روز چهارم، موهایمان را با ماشین دستی خراب میزدند: جوانی با التماس گفت عروسیاش نزدیک است… اما پاسخی جز پوزخند از مأموران کهریزک ندید. محسن با شجاعت ایستاد و گفت:میتونید موهامو بزنید اما عقیدهمو نه! و ما فهمیدیم: اینجا کسی هست که تا تهِ راه آمده.
و روز سیاه رسید.
محسن از شدت عفونت و زخم روی آسفالت داغ افتاده بود.استوار گنجبخش با شلاق بر بدن نیمهجانش کوبید و فریاد زد:بلند شو فیلمبازی نکن! و او در میان گرما، درد، بیهوشی… برخاست! وقتی به اوین رسیدیم، محسن روی زمین افتاده بود ، بیرمق، بیهوش ، نه پزشکی نه شخص دلسوزی.
چند روز بعد در زندان اوین متوجه شدیم محسن مظلومانه در بیمارستان پر کشید و به سوی امیر و محمد پرواز کرد.
محسن در راه حقیقت رفت و برای همیشه، نامش با آزادی گره خورد.. محسن روحالامینی جوانی که در سکوت سوخت اما صدایش تا ابد در تاریخ خواهد پیچید. بیاد بیاوریم محسنها را تا فراموش نکنیم که آزادی بهایی دارد، و گاهی، بها جان یک انسان است.💔
✍️مسعود علیزاده
#محسن_روح_الامینی
#بازداشتگاه_کهریزک
#یاری__مدنی_توانا
#علیه_فراموشی
@Tavaana_TavaanaTech
محسن روحالامینی؛ شانزده سال پس از کهریزک!
.محسن جان؛ غریب آمدی، آشنا رفتی! هنوز صدای نفسهای بیرمقت در گوشم میپیچد، بوی زخمهایت، نگاهت، ایستادنت همه هنوز با من هستند. چه مظلوم ایستادی، چه بیصدا افتادی و چه باشکوه رفتی.
محسن روحالامینی، فرزند کسی بود که میتوانست با یک نام جان به در ببرد، اما سکوت کرد ، خواست بماند ، رنج بکشد تا شرافت را با جانش معنا کند و کرد ، با گوشت و استخوانش نوشت و با خونش مهر زد.
از همان آغاز، آثار شکنجه بر تنش آشکار بود. لباسهای پاره، قامت لرزان اما روحی استوار وقتی گفت نمیبیند بدون عینک پاسخاش ضربات لولهای بیرحم بود. در قرنطینهی تاریک و متعفن کهریزک جایی برای نشستن نبود. محسن شبها نمیخوابید تا دیگران بتوانند کمی آرام بگیرند. وقتی بچهها میگفتند بیگناهاند، او با صدای لرزان اما محکم گفت: قوی باشید… قرارمون این نبود که جا بزنیم.
بخاطر شکنجه شب سوم من از شدت زخم های عفونی در آتش تب می سوختم ! محسن پیراهنش را از تن درآورد و با آن مرا باد می زد ، با آنکه خودش مجروح بود فقط نگاه کرد؛ نگاهی که میگفت: تو باید زنده بمانی.
روز چهارم، موهایمان را با ماشین دستی خراب میزدند: جوانی با التماس گفت عروسیاش نزدیک است… اما پاسخی جز پوزخند از مأموران کهریزک ندید. محسن با شجاعت ایستاد و گفت:میتونید موهامو بزنید اما عقیدهمو نه! و ما فهمیدیم: اینجا کسی هست که تا تهِ راه آمده.
و روز سیاه رسید.
محسن از شدت عفونت و زخم روی آسفالت داغ افتاده بود.استوار گنجبخش با شلاق بر بدن نیمهجانش کوبید و فریاد زد:بلند شو فیلمبازی نکن! و او در میان گرما، درد، بیهوشی… برخاست! وقتی به اوین رسیدیم، محسن روی زمین افتاده بود ، بیرمق، بیهوش ، نه پزشکی نه شخص دلسوزی.
چند روز بعد در زندان اوین متوجه شدیم محسن مظلومانه در بیمارستان پر کشید و به سوی امیر و محمد پرواز کرد.
محسن در راه حقیقت رفت و برای همیشه، نامش با آزادی گره خورد.. محسن روحالامینی جوانی که در سکوت سوخت اما صدایش تا ابد در تاریخ خواهد پیچید. بیاد بیاوریم محسنها را تا فراموش نکنیم که آزادی بهایی دارد، و گاهی، بها جان یک انسان است.💔
✍️مسعود علیزاده
#محسن_روح_الامینی
#بازداشتگاه_کهریزک
#یاری__مدنی_توانا
#علیه_فراموشی
@Tavaana_TavaanaTech
🕊55💔38❤12👍3💯1