This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام بهار خورشیدی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
»بهارم...
نبودنت مثل زمستونیست که هیچوقت تموم نمیشه.
صدات هنوز تو گوشمه، خندههات توی قلبمه و نگاهت مثل نوریه که هیچ وقت خاموش نمیشه.
هر لحظه تو رو حس میکنم، حتی وقتی نمیبینمت.
یادت دلیل ادامه دادنمه، حتی وقتی دلم از دلتنگی میگیره.
میدونم جایی که هستی آروم و خوشحالی، و همین تنها دلخوشی منه.
تا همیشه تو قلبم میمونی، بهارم… همیشه.»
#بهار_خورشیدی
بهار (رقیه) خورشیدی، متولد ۱۳ آذر ۱۳۷۸، نقاش و مدرس زبان انگلیسی بود. او اول مهر ۱۴۰۱ در پی یورش مأموران امنیتی به خانهاش در رباط کریم کشته شد.
بهار خورشیدی از جوانان انقلابی ساکن رباطکریم بود که ماموران او را از پنجره خانهشان به پایین پرت کردند.
روایت تلخ نحوه کشتهشدن بهار را از زبان دوستانش نقل میکنیم: «بهار حین چسباندن تراکت برای تظاهرات شناسایی شد و موقع رفتن به خانه تعقیب شد، ماموران به خانهشان میریزند و حتی در خانهشان اسلحه جاساز کردند تا پروندهاش سنگین شود، در همان حین با بهاره درگیر میشوند و او را مقابل چشم دیگران از پنجره به پایین پرت میکنند.
خانواده بهار را مجبور به ترک محل زندگی و اقامت در شهر گرگان کردهاند.»
بهار لاتاری برنده شده بود و قرار بود به آمریکا برود. ولی در وطنش توسط ماموران به شکل وحشیانهای به قتل رسید.
#دادخواهی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
»بهارم...
نبودنت مثل زمستونیست که هیچوقت تموم نمیشه.
صدات هنوز تو گوشمه، خندههات توی قلبمه و نگاهت مثل نوریه که هیچ وقت خاموش نمیشه.
هر لحظه تو رو حس میکنم، حتی وقتی نمیبینمت.
یادت دلیل ادامه دادنمه، حتی وقتی دلم از دلتنگی میگیره.
میدونم جایی که هستی آروم و خوشحالی، و همین تنها دلخوشی منه.
تا همیشه تو قلبم میمونی، بهارم… همیشه.»
#بهار_خورشیدی
بهار (رقیه) خورشیدی، متولد ۱۳ آذر ۱۳۷۸، نقاش و مدرس زبان انگلیسی بود. او اول مهر ۱۴۰۱ در پی یورش مأموران امنیتی به خانهاش در رباط کریم کشته شد.
بهار خورشیدی از جوانان انقلابی ساکن رباطکریم بود که ماموران او را از پنجره خانهشان به پایین پرت کردند.
روایت تلخ نحوه کشتهشدن بهار را از زبان دوستانش نقل میکنیم: «بهار حین چسباندن تراکت برای تظاهرات شناسایی شد و موقع رفتن به خانه تعقیب شد، ماموران به خانهشان میریزند و حتی در خانهشان اسلحه جاساز کردند تا پروندهاش سنگین شود، در همان حین با بهاره درگیر میشوند و او را مقابل چشم دیگران از پنجره به پایین پرت میکنند.
خانواده بهار را مجبور به ترک محل زندگی و اقامت در شهر گرگان کردهاند.»
بهار لاتاری برنده شده بود و قرار بود به آمریکا برود. ولی در وطنش توسط ماموران به شکل وحشیانهای به قتل رسید.
#دادخواهی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔39❤7👎1
خانواده دلاور جاویدنام محمدرضا اسکندری، به یاد او در سومین سالگردش تعدادی لوارم دانشآموزی، به کودکان نیازمند هدیه دادند.
- محمدرضا اسکندری متولد ۱۸ آذر ۱۳۷۵، اهل پاکدشت، ورزشکار بود و همراه پدرش که راننده ماشین است کار میکرد. ۳۰ شهریور وقتی از باشگاه برمیگردد در تماسی با خانواده میگوید که به مرکز شهر میرود، در جریان تظاهرات مرکز شهر با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی به سر مجروح و نرسیده به بیمارستان جان میسپارد.
«روی دستش freedom رو تتو کرده بود چون همیشه در آرزوی آزادی بود.» این گفته مریم اسکندری، خواهر جاویدنام محمدرضا اسکندری، درباره اوست.
محمدرضا اسکندری، که پدرش جانباز جنگ ایران و عراق، ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در محله پاکدشت به ضرب گلولههای ماموران امنیتی کشته شد: « ورزشکار بود و آخرین بار هم از باشگاه رفته بود مرکز پاکدشت که اونجا شلوغ میشه و تیراندازی میکنند، با گلوله جنگی به قلبش زدند. ساک باشگاهش آخرین چیزیه که همراهش بوده.»
محمدرضا در آخرین تماس تلفنی به مادرش گفت: «شام میام؛ میام خونه.»
مادر حدود ساعت ۷ و نیم عصر به محمدرضا زنگ میزند و جویای حال او میشود که در این تماس همه چیز عادی است و صدای اعتراضات به گوش مادر نمیرسد. به نظر میآید هنوز محمدرضا به محل اعتراضات نرسیده است.
ساعت ۹ شب از محمدرضا خبری نمیشود. خانواده که از اعتراضات و تیراندازی در پاکدشت باخبر شده است، به محل میروند، ماشین محمدرضا را پیدا میکنند، اما از خودش خبری نیست. به درمانگاه محل میروند. یکی از نزدیکان خانواده اسکندری در گفتوگویی درباره آن شب میگوید: «پیکر محمدرضا روی زمین افتاده بود. غرق در خون؛ یعنی این [...]ها حتی محمدرضا را روی تخت نگذاشته بودند؛ روی زمین بود؛ یک چیزی شبیه به نوعی بنر هم روی محمدرضا کشیده بودند؛ جای گلوله روی قلب محمدرضا به وضوح دیده میشد که روی آن چسب زده بودند؛ باور نمیکنید کف درمانگاه همهاش خون بود.»
ماموران امنیتی و لباس شخصیها اغلب «با لباس مشکی» و «چماقهای چوبی در دست» بالای سر پیکر محمدرضا و خانواده او ایستاده بودند
#محمدرضا_اسکندری #محمدرضااسکندری #مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
- محمدرضا اسکندری متولد ۱۸ آذر ۱۳۷۵، اهل پاکدشت، ورزشکار بود و همراه پدرش که راننده ماشین است کار میکرد. ۳۰ شهریور وقتی از باشگاه برمیگردد در تماسی با خانواده میگوید که به مرکز شهر میرود، در جریان تظاهرات مرکز شهر با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی به سر مجروح و نرسیده به بیمارستان جان میسپارد.
«روی دستش freedom رو تتو کرده بود چون همیشه در آرزوی آزادی بود.» این گفته مریم اسکندری، خواهر جاویدنام محمدرضا اسکندری، درباره اوست.
محمدرضا اسکندری، که پدرش جانباز جنگ ایران و عراق، ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در محله پاکدشت به ضرب گلولههای ماموران امنیتی کشته شد: « ورزشکار بود و آخرین بار هم از باشگاه رفته بود مرکز پاکدشت که اونجا شلوغ میشه و تیراندازی میکنند، با گلوله جنگی به قلبش زدند. ساک باشگاهش آخرین چیزیه که همراهش بوده.»
محمدرضا در آخرین تماس تلفنی به مادرش گفت: «شام میام؛ میام خونه.»
مادر حدود ساعت ۷ و نیم عصر به محمدرضا زنگ میزند و جویای حال او میشود که در این تماس همه چیز عادی است و صدای اعتراضات به گوش مادر نمیرسد. به نظر میآید هنوز محمدرضا به محل اعتراضات نرسیده است.
ساعت ۹ شب از محمدرضا خبری نمیشود. خانواده که از اعتراضات و تیراندازی در پاکدشت باخبر شده است، به محل میروند، ماشین محمدرضا را پیدا میکنند، اما از خودش خبری نیست. به درمانگاه محل میروند. یکی از نزدیکان خانواده اسکندری در گفتوگویی درباره آن شب میگوید: «پیکر محمدرضا روی زمین افتاده بود. غرق در خون؛ یعنی این [...]ها حتی محمدرضا را روی تخت نگذاشته بودند؛ روی زمین بود؛ یک چیزی شبیه به نوعی بنر هم روی محمدرضا کشیده بودند؛ جای گلوله روی قلب محمدرضا به وضوح دیده میشد که روی آن چسب زده بودند؛ باور نمیکنید کف درمانگاه همهاش خون بود.»
ماموران امنیتی و لباس شخصیها اغلب «با لباس مشکی» و «چماقهای چوبی در دست» بالای سر پیکر محمدرضا و خانواده او ایستاده بودند
#محمدرضا_اسکندری #محمدرضااسکندری #مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
🕊25💔7❤4
Forwarded from گفتوشنود
سوگ خاموش، اشکهای ممنوع؛
روایتی از رنجی که حکومت نمیخواهد دیده شود
سوگواری یکی از بنیادیترین حقوق انسانی است؛ گریستن بر عزیزان، آرزوها یا آزادیهای ازدسترفته. اما در جمهوری اسلامی، همین حق ساده بارها سرکوب شده است. در این سرزمین، اشک نه تنها تسکین نیست، که جرم شمرده میشود. سوگ خاموش، یعنی فقدانهایی که به رسمیت شناخته نمیشوند یا اجازهی عزاداری ندارند، در ایران به شکلی سیستماتیک بازتولید میشود.
چرا حاکمیت از عزاداری میترسد؟ در منطق جمهوری اسلامی، هر جمعشدن مردمی بالقوه تهدیدی سیاسی است. از دههی شصت تاکنون، حکومت هر نشانهای از یادآوری مرگهای سیاسی را سرکوب کرده است. ایدئولوژی دینی–سیاسی حاکم هم میکوشد اشک و سوگ را تنها در خدمت روایت رسمی «شهیدپروری» بهکار گیرد، و هر گریهای بیرون از این چهارچوب، نامشروع اعلام میشود.
نمونهها بیشمارند. مادران خاوران هنوز پس از چهار دهه حق ندارند بر مزار جمعی عزیزانشان عزاداری کنند. خانوادههای کشتهشدگان آبان ۹۸ و ژینا امینی، زیر تهدید و فشار امنیتی قرار گرفتند. زندانیان سیاسی و حتی متهمان مواد مخدر در سکوت اعدام میشوند، بیآنکه خانوادههایشان از محل دفن مطلع شوند. بازماندگان پرواز PS752 وقتی برای سوگ گرد هم آمدند، با سرکوب روبهرو شدند. زنان پس از سقط جنین یا طلاق، به جای همدردی، شرمسار میشوند. افراد ترنس و کوییر، جدایی و طرد را در سکوتی اجباری تجربه میکنند. مهاجران و تبعیدیان، کودکان کار، دانشجویان محروم از تحصیل و زنانی که هر روز فقدان آزادی را زیر حجاب اجباری زندگی میکنند، همه در زمرهی صاحبان سوگ خاموشاند.
این رنجها خاموش نمیمانند؛ در لایههای پنهان جامعه رسوب میکنند و به افسردگی، بیاعتمادی و خشم بدل میشوند. انفجارهای اجتماعی ایران، پژواک همین اشکهای ممنوع است. وقتی مادری اجازهی گریستن بر مزار فرزندش ندارد، اشک او به فریاد جمعی بدل میشود.
حق سوگواری، حقی انسانی و جهانی است. هیچ حکومتی نمیتواند برای همیشه مردم را از گریستن بازدارد. جمهوری اسلامی با سرکوب اشکها، تنها درد و مقاومت را ژرفتر کرده است. امروز وظیفهی ماست که این سوگهای خاموش را روایت کنیم: در هنر، در ادبیات، در شبکههای اجتماعی. زیرا دیدن رنج یکدیگر نه فقط همدلی، که نخستین گام مقاومت در برابر استبداد است.
#سوگواری #مهسا_امینی #کیان_پیرفلک #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
سوگ خاموش، اشکهای ممنوع؛
روایتی از رنجی که حکومت نمیخواهد دیده شود
سوگواری یکی از بنیادیترین حقوق انسانی است؛ گریستن بر عزیزان، آرزوها یا آزادیهای ازدسترفته. اما در جمهوری اسلامی، همین حق ساده بارها سرکوب شده است. در این سرزمین، اشک نه تنها تسکین نیست، که جرم شمرده میشود. سوگ خاموش، یعنی فقدانهایی که به رسمیت شناخته نمیشوند یا اجازهی عزاداری ندارند، در ایران به شکلی سیستماتیک بازتولید میشود.
چرا حاکمیت از عزاداری میترسد؟ در منطق جمهوری اسلامی، هر جمعشدن مردمی بالقوه تهدیدی سیاسی است. از دههی شصت تاکنون، حکومت هر نشانهای از یادآوری مرگهای سیاسی را سرکوب کرده است. ایدئولوژی دینی–سیاسی حاکم هم میکوشد اشک و سوگ را تنها در خدمت روایت رسمی «شهیدپروری» بهکار گیرد، و هر گریهای بیرون از این چهارچوب، نامشروع اعلام میشود.
نمونهها بیشمارند. مادران خاوران هنوز پس از چهار دهه حق ندارند بر مزار جمعی عزیزانشان عزاداری کنند. خانوادههای کشتهشدگان آبان ۹۸ و ژینا امینی، زیر تهدید و فشار امنیتی قرار گرفتند. زندانیان سیاسی و حتی متهمان مواد مخدر در سکوت اعدام میشوند، بیآنکه خانوادههایشان از محل دفن مطلع شوند. بازماندگان پرواز PS752 وقتی برای سوگ گرد هم آمدند، با سرکوب روبهرو شدند. زنان پس از سقط جنین یا طلاق، به جای همدردی، شرمسار میشوند. افراد ترنس و کوییر، جدایی و طرد را در سکوتی اجباری تجربه میکنند. مهاجران و تبعیدیان، کودکان کار، دانشجویان محروم از تحصیل و زنانی که هر روز فقدان آزادی را زیر حجاب اجباری زندگی میکنند، همه در زمرهی صاحبان سوگ خاموشاند.
این رنجها خاموش نمیمانند؛ در لایههای پنهان جامعه رسوب میکنند و به افسردگی، بیاعتمادی و خشم بدل میشوند. انفجارهای اجتماعی ایران، پژواک همین اشکهای ممنوع است. وقتی مادری اجازهی گریستن بر مزار فرزندش ندارد، اشک او به فریاد جمعی بدل میشود.
حق سوگواری، حقی انسانی و جهانی است. هیچ حکومتی نمیتواند برای همیشه مردم را از گریستن بازدارد. جمهوری اسلامی با سرکوب اشکها، تنها درد و مقاومت را ژرفتر کرده است. امروز وظیفهی ماست که این سوگهای خاموش را روایت کنیم: در هنر، در ادبیات، در شبکههای اجتماعی. زیرا دیدن رنج یکدیگر نه فقط همدلی، که نخستین گام مقاومت در برابر استبداد است.
#سوگواری #مهسا_امینی #کیان_پیرفلک #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
💔23🕊5❤3
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ویدیویی که پدر جاویدنام مهرشاد شهیدی منتشر کرد که روی آن دکلمه محمد نجفی، وکیل زندانی اهل شازند اراک، قرار دارد.
او ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«صدای خاموششدهی شما، آوای بیداری ما شد؛ راهی که با خونتان آغاز شد، هرگز خاموش نخواهد شد.»
شاعر و دکلمه از «محمد نجفی»
#مهرشاد_شهیدی #پویابختیاری #ابوالفضل_امیرعطایی #نداآقاسلطان #محسن_شکاری #نیکتااسفندانی #نویدافکاری #محمدمهدی_کرمی #محمدحسینی #حنانه_کیا #سارینا_اسماعیل_زاده #سیاوش_محمودی #نیکاشاکرمی #مهسا_امینی #کیان_پیرفلک #مجاهد_کورکور #محمدرضااسکندری #حدیث_نجفی #خدانور #کیانوش_سنجری #مهران_سماک #اسراپناهی #غزاله_چلاوی #آیلار_حقی #بهنام_لایق_پور #مجیدرضا_رهنورد #حمیدرضاروحی #یلدا_آقا_فضلی #دادخواهی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«صدای خاموششدهی شما، آوای بیداری ما شد؛ راهی که با خونتان آغاز شد، هرگز خاموش نخواهد شد.»
شاعر و دکلمه از «محمد نجفی»
#مهرشاد_شهیدی #پویابختیاری #ابوالفضل_امیرعطایی #نداآقاسلطان #محسن_شکاری #نیکتااسفندانی #نویدافکاری #محمدمهدی_کرمی #محمدحسینی #حنانه_کیا #سارینا_اسماعیل_زاده #سیاوش_محمودی #نیکاشاکرمی #مهسا_امینی #کیان_پیرفلک #مجاهد_کورکور #محمدرضااسکندری #حدیث_نجفی #خدانور #کیانوش_سنجری #مهران_سماک #اسراپناهی #غزاله_چلاوی #آیلار_حقی #بهنام_لایق_پور #مجیدرضا_رهنورد #حمیدرضاروحی #یلدا_آقا_فضلی #دادخواهی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤23💔13
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اگر امروز دختران ایرانی دارند عرصههای عمومی جامعه را از حکومت پس میگیرند، حاصل شجاعت نیکاها اسن که پیشگام بودند و در این را از جان مایه گذاشتند.
نیروهای وحشی سرکوبگر، شهامت نیکا را تاب نیاوردند و او را با بیرحمی به قتل رساندند، اما نمیدانستند که خیزش زن، زندگی، آزادی آنقدر قوی و پویا است که در بطن اجتماع ادامه پیدا میکند
نیکای ۱۶ ساله، امروز الگوی بسیاری از نوجوانان و جوانان و مایه افتخار ایران شده است. همه از او شهامت و آزادگی را آموختهاند و راهش را تا رسیدن به پیروزی نهایی ادامه خواهند داد.
#نیکا_شاکرمی #نه_به_جمهورى_اسلامى #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نیروهای وحشی سرکوبگر، شهامت نیکا را تاب نیاوردند و او را با بیرحمی به قتل رساندند، اما نمیدانستند که خیزش زن، زندگی، آزادی آنقدر قوی و پویا است که در بطن اجتماع ادامه پیدا میکند
نیکای ۱۶ ساله، امروز الگوی بسیاری از نوجوانان و جوانان و مایه افتخار ایران شده است. همه از او شهامت و آزادگی را آموختهاند و راهش را تا رسیدن به پیروزی نهایی ادامه خواهند داد.
#نیکا_شاکرمی #نه_به_جمهورى_اسلامى #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤30
زندانیان سیاسی و افکار عمومی
موضوع زندانیشدن به دلایل سیاسی موضوعی فریبنده است؛ از این دید که خیلی از شهروندان تصور میکنند خودشان قرار نیست روزی جزئی از آنان باشند. اما نظامهای استبدادی معمولا پیشبینیپذیر نیستند؛ بهویژه وقتی احساس کنند خطر اعتراضات عمومی آنها را تهدید میکند. به همین دلیل هر شهروندی در واقع باید بداند که در معرض خطر است و روزی ممکن است نام او هم به عنوان زندانی سیاسی برده شود.
بازداشت به دلایل سیاسی و بهانههای اغلب واهی و ساختگی نشانه اصلی حکومتهایی است که به استقلال قضایی باور ندارند. این زندانیان که زمانی شهروندانی کنشگر یا حتی صرفا شهروندی ناهمسو با رژیم بودهاند در زندانها با شرایطی اغلب ناگوار نگهداری میشوند تا درس عبرتی برای سایرین و علامت «قدرت» حاکمان در ساکتکردن مخالفان خود باشند.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/political-prisoners-society-view/
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #زندانیان_سیاسی
@Tavaana_TavaanaTech
موضوع زندانیشدن به دلایل سیاسی موضوعی فریبنده است؛ از این دید که خیلی از شهروندان تصور میکنند خودشان قرار نیست روزی جزئی از آنان باشند. اما نظامهای استبدادی معمولا پیشبینیپذیر نیستند؛ بهویژه وقتی احساس کنند خطر اعتراضات عمومی آنها را تهدید میکند. به همین دلیل هر شهروندی در واقع باید بداند که در معرض خطر است و روزی ممکن است نام او هم به عنوان زندانی سیاسی برده شود.
بازداشت به دلایل سیاسی و بهانههای اغلب واهی و ساختگی نشانه اصلی حکومتهایی است که به استقلال قضایی باور ندارند. این زندانیان که زمانی شهروندانی کنشگر یا حتی صرفا شهروندی ناهمسو با رژیم بودهاند در زندانها با شرایطی اغلب ناگوار نگهداری میشوند تا درس عبرتی برای سایرین و علامت «قدرت» حاکمان در ساکتکردن مخالفان خود باشند.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/political-prisoners-society-view/
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #زندانیان_سیاسی
@Tavaana_TavaanaTech
👍17🕊3❤2
یک زندانی جرائم مالی در زندان یزد به دلیل عدم رسیدگی پزشکی جان باخت.
روز جمعه، ۲۸ شهریورماه، محمد منقولی، زندانی جرائم مالی در زندان یزد، جان خود را از دست داد.
به گزارش «هرانا» این زندانی پس از انتقال به بهداری با علائم تنگی نفس، به دلیل بیتوجهی مقامات زندان جان خود را از دست داد.
یک منبع نزدیک به خانواده محمد منقولی، گفته است: «پزشک بهداری با وجود مشاهده علائم تنگی نفس، بدون توجه لازم، آقای منقولی را به تمارض متهم کرده بود.»
جمهوری اسلامی و شخص خامنهای مسئول مستقیم مرگ زندانیان در زندانها هستند.
بر اساس گزارش مرکز آمار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در سال ۱۴۰۳، دستکم ۳۲ مورد مرگ زندانی در زندانهای ایران به ثبت رسیده است. از این تعداد، دستکم ۵ مورد مرگ زندانی بر اثر بیماری، ۱۸ مورد خودکشی زندانی، ۲ مورد خودسوزی زندانی و ۷ مورد قتل زندانی در زندان مستند شده است.
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #زندان
@Tavaana_TavaanaTech
روز جمعه، ۲۸ شهریورماه، محمد منقولی، زندانی جرائم مالی در زندان یزد، جان خود را از دست داد.
به گزارش «هرانا» این زندانی پس از انتقال به بهداری با علائم تنگی نفس، به دلیل بیتوجهی مقامات زندان جان خود را از دست داد.
یک منبع نزدیک به خانواده محمد منقولی، گفته است: «پزشک بهداری با وجود مشاهده علائم تنگی نفس، بدون توجه لازم، آقای منقولی را به تمارض متهم کرده بود.»
جمهوری اسلامی و شخص خامنهای مسئول مستقیم مرگ زندانیان در زندانها هستند.
بر اساس گزارش مرکز آمار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، در سال ۱۴۰۳، دستکم ۳۲ مورد مرگ زندانی در زندانهای ایران به ثبت رسیده است. از این تعداد، دستکم ۵ مورد مرگ زندانی بر اثر بیماری، ۱۸ مورد خودکشی زندانی، ۲ مورد خودسوزی زندانی و ۷ مورد قتل زندانی در زندان مستند شده است.
#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #زندان
@Tavaana_TavaanaTech
💔12🕊2
«هموطنان عزیز
اینجانب و همبندیهایم در زندان قزلحصار، طی دو ماه گذشته مصائب هولناکی را پشت سر گذاشتهایم، اما اکنون با رسیدن اعتصاب غذای همبندیمان حسین رونقی به هجدهمین روز، نگرانیمان از وقوع فاجعهای دیگر توسط دستگاهی مسؤلیتناپذیر بیش از پیش شده است.
حسین از ۱۲ مرداد که در اقدامی غیرقانونی و باوجود داشتن گواهی «عدم تحمل حبس قطعی» نزد ما در این اسارتگاه دربند شد، وقتی که دید در شنبه خونین قزلحصار چه بلایی بر سر ما آوردهاند، یک ماهی را با ما همدردی کرده و به احترام یاد عزیزان از دست رفته واکنشی نسبت به رفتار غیرانسانی و غیرقانونی نسبت به خودش نشان نداد، و از ۱۲ شهریور دست به اعتصاب غذای تر زد.
در این مدت دو ماه حسین با من در سلولی که از فرط کوچکی و تنگی «قبر زندگان»ش مینامیم، هم سلولی بوده، و اینجانب شاهد بودهام جز چند حبه قند و مقداری نمک با مقداری آب یا چای چیزی نخورده و نیاشامیده، در چند روز اخیر که توان رفتن به بهداری و گرفتن علائم را نداشته و بهیار نزد همه ما علائم حیاتیاش را چک کرده، فشارش حدود ۹ روی ۶ بوده و با توجه به افت وزن و شرایطی روانی ناشی از اعدام همبندیها، که البته همه درگیر آن هستیم، حسین از امروز به بعد وارد مراحل بحرانی این اعتصاب اعتراضی خواهد شد.
ضمن احترام و سپاس از همه عزیزانی که خواهان پایان اعتصاب حسین رونقی هستند، به نظرم با توجه به تخلف محرز دستگاههای امنیتی، قضایی و سازمان زندانها در بازداشت و زندانی کردن شهروندی که دارای گواهی «عدم تحمل حبس قطعی» میباشد، همگی باید خواهان آزادی حسین و بسیاری دیگر چون او باشیم، و اساسا صورت مسأله را که اصل رعایت حقوق بشر و اینکه «هیچ حکومتی حق ندارد شهروندان را به صرف بیان عقاید یا دور هم جمع شدن و هر نوع عمل غیرخشونتباری بازداشت، زندانی و اعدام کند» فراموش نکنیم.
ما در این دو ماه رنجی فراتر از تحمل دیدهایم، و البته تاب خواهیم آورد. اما از همه شما هموطنان عزیز میخواهیم، صدای همه زندانیان زیر حکم اعدام، صدای هزاران جوان اخیرا بازداشت شده، و صدای اعتراض ما و حسین رونقی(که جان و سلامتش را به میان آورده برای اعتراض) نسبت به این خودکامگی و بیقانونی و بیمسؤلیتی مقامات جمهوری اسلامی باشید.
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۹ شهریور ۱۴۰۴»
از اینستاگرام احمدرضا حائری
#حسین_رونقی #بابک_شهبازی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
اینجانب و همبندیهایم در زندان قزلحصار، طی دو ماه گذشته مصائب هولناکی را پشت سر گذاشتهایم، اما اکنون با رسیدن اعتصاب غذای همبندیمان حسین رونقی به هجدهمین روز، نگرانیمان از وقوع فاجعهای دیگر توسط دستگاهی مسؤلیتناپذیر بیش از پیش شده است.
حسین از ۱۲ مرداد که در اقدامی غیرقانونی و باوجود داشتن گواهی «عدم تحمل حبس قطعی» نزد ما در این اسارتگاه دربند شد، وقتی که دید در شنبه خونین قزلحصار چه بلایی بر سر ما آوردهاند، یک ماهی را با ما همدردی کرده و به احترام یاد عزیزان از دست رفته واکنشی نسبت به رفتار غیرانسانی و غیرقانونی نسبت به خودش نشان نداد، و از ۱۲ شهریور دست به اعتصاب غذای تر زد.
در این مدت دو ماه حسین با من در سلولی که از فرط کوچکی و تنگی «قبر زندگان»ش مینامیم، هم سلولی بوده، و اینجانب شاهد بودهام جز چند حبه قند و مقداری نمک با مقداری آب یا چای چیزی نخورده و نیاشامیده، در چند روز اخیر که توان رفتن به بهداری و گرفتن علائم را نداشته و بهیار نزد همه ما علائم حیاتیاش را چک کرده، فشارش حدود ۹ روی ۶ بوده و با توجه به افت وزن و شرایطی روانی ناشی از اعدام همبندیها، که البته همه درگیر آن هستیم، حسین از امروز به بعد وارد مراحل بحرانی این اعتصاب اعتراضی خواهد شد.
ضمن احترام و سپاس از همه عزیزانی که خواهان پایان اعتصاب حسین رونقی هستند، به نظرم با توجه به تخلف محرز دستگاههای امنیتی، قضایی و سازمان زندانها در بازداشت و زندانی کردن شهروندی که دارای گواهی «عدم تحمل حبس قطعی» میباشد، همگی باید خواهان آزادی حسین و بسیاری دیگر چون او باشیم، و اساسا صورت مسأله را که اصل رعایت حقوق بشر و اینکه «هیچ حکومتی حق ندارد شهروندان را به صرف بیان عقاید یا دور هم جمع شدن و هر نوع عمل غیرخشونتباری بازداشت، زندانی و اعدام کند» فراموش نکنیم.
ما در این دو ماه رنجی فراتر از تحمل دیدهایم، و البته تاب خواهیم آورد. اما از همه شما هموطنان عزیز میخواهیم، صدای همه زندانیان زیر حکم اعدام، صدای هزاران جوان اخیرا بازداشت شده، و صدای اعتراض ما و حسین رونقی(که جان و سلامتش را به میان آورده برای اعتراض) نسبت به این خودکامگی و بیقانونی و بیمسؤلیتی مقامات جمهوری اسلامی باشید.
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
۲۹ شهریور ۱۴۰۴»
از اینستاگرام احمدرضا حائری
#حسین_رونقی #بابک_شهبازی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍24❤9🕊2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خواهر جاویدنام رضا شهپرنیا، در سالگرد جانباختن برادرش، ضمن انتشار این ویدئو نوشت:
«از ته دل مینویسم، با دستی که هنوز از لمسِ تو خالیست. دلتنگیام مثل یک اتاق تاریک شده که هر گوشهاش ردِ خندهها و حرفهای تو مانده؛ اما خودت نیستی که دوباره روشنش کنی. جای خالیت را هر روز با نگاهِ آدمها، با سکوتِ صبح و با تهماندهٔ خاطرات هر روز بیشتر حس میکنم — آنجایی که دیگر صدای قدمهایت را نمیشنوم، دیگر حسِ دست در دستداشتنمان نیست.
بدنِ تو را به چشم دیدم که زخمی شد، اما از گفتنِ حقیقتِ تلخ میگذرم؛ بیشتر از هر جراحتِ جسمانی، دلِ ماست که پارهپاره شده. صدایت که دیگر به گوشم نمیرسد، مثل آوازیست که فقط در یادها میماند و هر بار که سعی میکنم آن را بخوانم، بغض فرو مینشیند و کلمات نامرتب میشود.
تنهاییام بعد از تو معنایِ تازهای گرفت — نه آن تنهاییِ روزمره، که یک خلأِ دائمیست؛ خلأیی که با هیچ حرف یا خلوتی پُر نمیشود. شبها مینشینم و به عکسها، پیامها، و همان لحظههایی که با هم نفس کشیدیم نگاه میکنم و میفهمم چه اندازه کوچک بودم و تو چه اندازه بزرگ رفتی.
اما نمیتوانم از آن حقیقت چشمپوشی کنم: تو آزادی را برگزیدی و جانت را برای آن فدا کردی. این انتخابِ تو بار سنگینیست که هم تلخ است و هم مقدس. تو رفتی تا فریادِ دیگری بلند شود، تا راه باز بماند، و هر قطرهٔ خونت تبدیل شد به چراغی که راه را نشان میدهد. شاید آرامشِ من در این باشد که بدانم رفتنت بیمعنی نبود — نامت و راهت زندهاند، در هر فریادِ مردم، در هر قدمِ جویندگانِ آزادی.
میخواهم برایت بمانم؛ با یاد تو نفس بکشم، با نامت حرف بزنم، و هر روز از نبودنت، نیرویی بسازم برای ادامه دادن. این دلتنگی را نه فقط به عنوان درد که به عنوان پیمانی نگه میدارم: که هرگاه که توان داشتم، برای آن آرزویی که تو فدا کردی، قدمی بردارم.
۲۹ شهریوری که بنام توست🖤»
#رضا_شهپرنیا #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«از ته دل مینویسم، با دستی که هنوز از لمسِ تو خالیست. دلتنگیام مثل یک اتاق تاریک شده که هر گوشهاش ردِ خندهها و حرفهای تو مانده؛ اما خودت نیستی که دوباره روشنش کنی. جای خالیت را هر روز با نگاهِ آدمها، با سکوتِ صبح و با تهماندهٔ خاطرات هر روز بیشتر حس میکنم — آنجایی که دیگر صدای قدمهایت را نمیشنوم، دیگر حسِ دست در دستداشتنمان نیست.
بدنِ تو را به چشم دیدم که زخمی شد، اما از گفتنِ حقیقتِ تلخ میگذرم؛ بیشتر از هر جراحتِ جسمانی، دلِ ماست که پارهپاره شده. صدایت که دیگر به گوشم نمیرسد، مثل آوازیست که فقط در یادها میماند و هر بار که سعی میکنم آن را بخوانم، بغض فرو مینشیند و کلمات نامرتب میشود.
تنهاییام بعد از تو معنایِ تازهای گرفت — نه آن تنهاییِ روزمره، که یک خلأِ دائمیست؛ خلأیی که با هیچ حرف یا خلوتی پُر نمیشود. شبها مینشینم و به عکسها، پیامها، و همان لحظههایی که با هم نفس کشیدیم نگاه میکنم و میفهمم چه اندازه کوچک بودم و تو چه اندازه بزرگ رفتی.
اما نمیتوانم از آن حقیقت چشمپوشی کنم: تو آزادی را برگزیدی و جانت را برای آن فدا کردی. این انتخابِ تو بار سنگینیست که هم تلخ است و هم مقدس. تو رفتی تا فریادِ دیگری بلند شود، تا راه باز بماند، و هر قطرهٔ خونت تبدیل شد به چراغی که راه را نشان میدهد. شاید آرامشِ من در این باشد که بدانم رفتنت بیمعنی نبود — نامت و راهت زندهاند، در هر فریادِ مردم، در هر قدمِ جویندگانِ آزادی.
میخواهم برایت بمانم؛ با یاد تو نفس بکشم، با نامت حرف بزنم، و هر روز از نبودنت، نیرویی بسازم برای ادامه دادن. این دلتنگی را نه فقط به عنوان درد که به عنوان پیمانی نگه میدارم: که هرگاه که توان داشتم، برای آن آرزویی که تو فدا کردی، قدمی بردارم.
۲۹ شهریوری که بنام توست🖤»
#رضا_شهپرنیا #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤22🕊8💔1
«نبرد برای آزادی دستهاى ما را از زندان تا دانشگاه پیوند میزند.» این جمله سرآغاز بیانیهای است که در آستانه آغاز سال تحصیلی توسط امیرحسین مرادی و علی یونسی، دانشجویان نخبه زندانی نوشته شده است.
در این بیانیه آمده است: «در روزگار اعدام و سركوب، در لبه پرتگاه جنگ و ويرانى، در مواجهه با بحران های عظیم و در زمانی که بسیاری از مردم ایران زیر خط فقر برای زنده ماندن در تلاشند و کودکانشان از تحصیل محروم، از درهای دانشگاه و مدرسه به سوی کدام آینده روشن میتوان گام برداشت؟»
این دانشجویان زندانی در ادامه نوشتند که «نه! در زیر این فشار خفقان و سرکوب، کتابها ورق نمیخورند و صداها از حنجره بیرون نمیآید. اکنون مهر دیگر نه بوی مدرسه که از شهریور و آبان بوی خون را به ارث برده است و روزهای هفته، نه با درسهای هر روز که با تعداد اعدامهایش شناخته میشوند و هم دانشگاهیهایمان را نه فقط در کلاس بلکه مانند احسان فریدی، در زندان و زیر حکم اعدام پیدا میکنیم. دانشگاههایمان شبیه به زندان و زندانها شبیه به دانشگاه شدهاند.»
آنها میافزایند: «اما این شب هرگز شبی آرام نبوده است، سیاهی شب هرگز چیره نشده است زیرا انسانهایی مبارز، تاریکی آن را همچون رعد به سخره گرفتهاند و سکوت ترس و محافظهکاری را درهم شکستهاند. سکوتی که زیر سایه آن، انسانها به دار آویخته میشوند و وطن و هموطنانمان نابود.»
در بخش دیگری از بیانیه آمده است: «این انسانها شکست شب را برای نسل ما، نه یک رویا که تبدیل به خاطرهای کرده اند که هنوز برایمان زنده است. از تیر ۷۸ تا ۹۶ و دانشگاه تهران، ۹۸ و آبان و شلیک به هواپیما و دانشگاه شریف، تا ۴۰۱ و دختران شجاع سراسر ایران. قهرمانانی که از خیابان تا سلولهای زندان جنگیدهاند و میجنگند.» نویسندگان با اشاره به تجربههای تاریخی اخیر، پرسیدهاند: «به راستی اگر حتی سلولهای زندان را میتوان به صحنه نبرد تبدیل کرد، پس با کلاسهای درس مدرسه و دانشگاه چهها که نمیتوان کرد!»
این دو دانشجوی المپیادی، وضعیت کنونی را «انتخابی میان نبرد برای آزادی و نجات ایران و یا تسلیم و سکوت و نابودی ایران» توصیف کرده و تأکید کردهاند که «این انتخاب، نقطه پیوند میان ماست. آنچه دستهای ما را از زندان تا دانشگاه پیوند میدهد تا سدی باشیم در برابر هر شکلی از دیکتاتوری. این انتخاب ضرورت امروز ماست تا گامهایمان را هماهنگ کند و قدمهایمان مارش پیروزی و آزادی ایران شوند.»
در بخشی از متن آمده است: «آری! این ارادههای راسخ ماست که آبادی و آزادی را به جای جنگ و ویرانی برایمان به ارمغان میآورد و این عزم بیشکست ماست که بالاتر از هر قدرت خارجی، سرنوشت خودمان را رقم میزند.»
نامه با سوگند و التزام پایان مییابد: «ما نیز در کنار شما و با یاد همه آنان که برای آزادی جنگیده و جان دادند، تکرار میکنیم: قسم به خون یاران، ایستادهایم تا پایان.»
#امیرحسین_مرادی #علی_یونسی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در این بیانیه آمده است: «در روزگار اعدام و سركوب، در لبه پرتگاه جنگ و ويرانى، در مواجهه با بحران های عظیم و در زمانی که بسیاری از مردم ایران زیر خط فقر برای زنده ماندن در تلاشند و کودکانشان از تحصیل محروم، از درهای دانشگاه و مدرسه به سوی کدام آینده روشن میتوان گام برداشت؟»
این دانشجویان زندانی در ادامه نوشتند که «نه! در زیر این فشار خفقان و سرکوب، کتابها ورق نمیخورند و صداها از حنجره بیرون نمیآید. اکنون مهر دیگر نه بوی مدرسه که از شهریور و آبان بوی خون را به ارث برده است و روزهای هفته، نه با درسهای هر روز که با تعداد اعدامهایش شناخته میشوند و هم دانشگاهیهایمان را نه فقط در کلاس بلکه مانند احسان فریدی، در زندان و زیر حکم اعدام پیدا میکنیم. دانشگاههایمان شبیه به زندان و زندانها شبیه به دانشگاه شدهاند.»
آنها میافزایند: «اما این شب هرگز شبی آرام نبوده است، سیاهی شب هرگز چیره نشده است زیرا انسانهایی مبارز، تاریکی آن را همچون رعد به سخره گرفتهاند و سکوت ترس و محافظهکاری را درهم شکستهاند. سکوتی که زیر سایه آن، انسانها به دار آویخته میشوند و وطن و هموطنانمان نابود.»
در بخش دیگری از بیانیه آمده است: «این انسانها شکست شب را برای نسل ما، نه یک رویا که تبدیل به خاطرهای کرده اند که هنوز برایمان زنده است. از تیر ۷۸ تا ۹۶ و دانشگاه تهران، ۹۸ و آبان و شلیک به هواپیما و دانشگاه شریف، تا ۴۰۱ و دختران شجاع سراسر ایران. قهرمانانی که از خیابان تا سلولهای زندان جنگیدهاند و میجنگند.» نویسندگان با اشاره به تجربههای تاریخی اخیر، پرسیدهاند: «به راستی اگر حتی سلولهای زندان را میتوان به صحنه نبرد تبدیل کرد، پس با کلاسهای درس مدرسه و دانشگاه چهها که نمیتوان کرد!»
این دو دانشجوی المپیادی، وضعیت کنونی را «انتخابی میان نبرد برای آزادی و نجات ایران و یا تسلیم و سکوت و نابودی ایران» توصیف کرده و تأکید کردهاند که «این انتخاب، نقطه پیوند میان ماست. آنچه دستهای ما را از زندان تا دانشگاه پیوند میدهد تا سدی باشیم در برابر هر شکلی از دیکتاتوری. این انتخاب ضرورت امروز ماست تا گامهایمان را هماهنگ کند و قدمهایمان مارش پیروزی و آزادی ایران شوند.»
در بخشی از متن آمده است: «آری! این ارادههای راسخ ماست که آبادی و آزادی را به جای جنگ و ویرانی برایمان به ارمغان میآورد و این عزم بیشکست ماست که بالاتر از هر قدرت خارجی، سرنوشت خودمان را رقم میزند.»
نامه با سوگند و التزام پایان مییابد: «ما نیز در کنار شما و با یاد همه آنان که برای آزادی جنگیده و جان دادند، تکرار میکنیم: قسم به خون یاران، ایستادهایم تا پایان.»
#امیرحسین_مرادی #علی_یونسی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔25👍5🕊2❤1
بلاتکلیفی رستم باقری، فعال سیاسی اهل کوهدشت، در زندان خرمآباد
با گذشت بیش از ۹۱ روز از بازداشت رستم باقری، فعال سیاسی و مدنی اهل کوهدشت، او همچنان به صورت بلاتکلیف در زندان مرکزی خرمآباد محبوس است. این زندانی سیاسی در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۴ توسط نیروهای اطلاعات سپاه کوهدشت، بدون ارائه هرگونه حکم قضایی بازداشت شد و تاکنون در بازداشت مانده است.
یک منبع مطلع به توانا گفته که جلسه دادگاه پرونده دوم او در تاریخ ۱۱ شهریور بهصورت ویدئوکنفرانس برگزار شده است. در این پرونده، باقری به «حمایت از اسرائیل» متهم شده اما دادگاه تا امروز از صدور حکم یا حتی تعیین قرار وثیقه برای آزادی موقت او خودداری میکند.
خانواده او بارها برای پیگیری وضعیت پرونده و ارائه وثیقه مراجعه کردهاند، اما با درهای بسته و پاسخهای مبهم روبهرو شدهاند.
پیشتر در گزارشی آمده بود که رستم باقری پس از بیش از دو ماه بازداشت موقت و شکنجه، در دادگاه پرونده اول خود از سوی قاضی پرونده با اتهامات «تبلیغ علیه نظام» و «توهین به رهبری» به سه سال حبس تعزیری محکوم شده است. به گفته منابع مطلع، او در دوران بازداشت تحت شکنجههای سنگینی قرار گرفته است؛ از جمله آویزان کردن از سقف با زنجیر و ضربوشتم با لولههای پلاستیکی که منجر به پارگی مجدد پرده گوش او شد. یکی از همبندیانش روایت کرده بود: «وقتی بعد از چند روز دیدیمش، با قامتی تکیده و بدنی زخمی به بند بازگردانده شد؛ انگار دو دهه پیر شده بود.»
باقری متولد ۱۳۶۰، دارای مدرک کارشناسی ارشد MBA، از کارآفرینان لرستان و پدر یک فرزند خردسال است. او پیشتر نیز بارها به دلیل فعالیتهای مدنی بازداشت شده بود. در جریان خیزش ۱۴۰۱ در تهران، بر اثر ضربوشتم مأموران دچار پارگی پرده گوش و عمل جراحی شد و در سالگرد نیکا شاکرمی در سال ۱۴۰۲ نیز بازداشت و مدتی در زندان خرمآباد محبوس بود.
به گفته نزدیکان، او اکنون در شرایط جسمی وخیم به سر میبرد، اما همچنان با شجاعت و استواری بر مواضع خود ایستاده است. وضعیت مبهم پرونده و تداوم بازداشت غیرقانونی رستم باقری، نمونهای آشکار از نقض حقوق اولیه زندانیان سیاسی و سوءاستفاده ساختاری دستگاه قضایی برای سرکوب مخالفان است.
#رستم_باقری #کوهدشت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
با گذشت بیش از ۹۱ روز از بازداشت رستم باقری، فعال سیاسی و مدنی اهل کوهدشت، او همچنان به صورت بلاتکلیف در زندان مرکزی خرمآباد محبوس است. این زندانی سیاسی در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۴ توسط نیروهای اطلاعات سپاه کوهدشت، بدون ارائه هرگونه حکم قضایی بازداشت شد و تاکنون در بازداشت مانده است.
یک منبع مطلع به توانا گفته که جلسه دادگاه پرونده دوم او در تاریخ ۱۱ شهریور بهصورت ویدئوکنفرانس برگزار شده است. در این پرونده، باقری به «حمایت از اسرائیل» متهم شده اما دادگاه تا امروز از صدور حکم یا حتی تعیین قرار وثیقه برای آزادی موقت او خودداری میکند.
خانواده او بارها برای پیگیری وضعیت پرونده و ارائه وثیقه مراجعه کردهاند، اما با درهای بسته و پاسخهای مبهم روبهرو شدهاند.
پیشتر در گزارشی آمده بود که رستم باقری پس از بیش از دو ماه بازداشت موقت و شکنجه، در دادگاه پرونده اول خود از سوی قاضی پرونده با اتهامات «تبلیغ علیه نظام» و «توهین به رهبری» به سه سال حبس تعزیری محکوم شده است. به گفته منابع مطلع، او در دوران بازداشت تحت شکنجههای سنگینی قرار گرفته است؛ از جمله آویزان کردن از سقف با زنجیر و ضربوشتم با لولههای پلاستیکی که منجر به پارگی مجدد پرده گوش او شد. یکی از همبندیانش روایت کرده بود: «وقتی بعد از چند روز دیدیمش، با قامتی تکیده و بدنی زخمی به بند بازگردانده شد؛ انگار دو دهه پیر شده بود.»
باقری متولد ۱۳۶۰، دارای مدرک کارشناسی ارشد MBA، از کارآفرینان لرستان و پدر یک فرزند خردسال است. او پیشتر نیز بارها به دلیل فعالیتهای مدنی بازداشت شده بود. در جریان خیزش ۱۴۰۱ در تهران، بر اثر ضربوشتم مأموران دچار پارگی پرده گوش و عمل جراحی شد و در سالگرد نیکا شاکرمی در سال ۱۴۰۲ نیز بازداشت و مدتی در زندان خرمآباد محبوس بود.
به گفته نزدیکان، او اکنون در شرایط جسمی وخیم به سر میبرد، اما همچنان با شجاعت و استواری بر مواضع خود ایستاده است. وضعیت مبهم پرونده و تداوم بازداشت غیرقانونی رستم باقری، نمونهای آشکار از نقض حقوق اولیه زندانیان سیاسی و سوءاستفاده ساختاری دستگاه قضایی برای سرکوب مخالفان است.
#رستم_باقری #کوهدشت #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔28❤2👍1