🌻🌻🌻
🌻🌻
🌻
چُنینست کَردارِ چرخِ بلند
به دستی کلاه و به دیگر کمند
چو شادان نِشیند کسی با کلاه
به خَمِّ کمندش رباید ز گاه
چرا مِهر باید همی بر جَهان
بباید خُرامید با همرهان
چُن اندیشهی گنج گردد دراز
همی گشت باید سوی خاک باز
اگر هست ازین چرخ را آگهی
همانا که گشتهست مغزش تهی
چنان دان کزین گَردش آگاه نیست
ز چرخِ برین بگذریْ راه نیست
#فردوسی
و در این هفته امید آنکه:
درودِ جَهانْآفرین بر تو باد
خمِ چرخِ گردون زمینِ تو باد
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻
🌻🌻
🌻
چُنینست کَردارِ چرخِ بلند
به دستی کلاه و به دیگر کمند
چو شادان نِشیند کسی با کلاه
به خَمِّ کمندش رباید ز گاه
چرا مِهر باید همی بر جَهان
بباید خُرامید با همرهان
چُن اندیشهی گنج گردد دراز
همی گشت باید سوی خاک باز
اگر هست ازین چرخ را آگهی
همانا که گشتهست مغزش تهی
چنان دان کزین گَردش آگاه نیست
ز چرخِ برین بگذریْ راه نیست
#فردوسی
و در این هفته امید آنکه:
درودِ جَهانْآفرین بر تو باد
خمِ چرخِ گردون زمینِ تو باد
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌻
🌻🌻
🌻🌻🌻
ادبسار
🎍 واژههای پارسی در زبان تازی داب = از پارسی داب، خیم دَأثا = از پارسی داه، دادا، کنیزی که کودکان را بزرگ کند و پرورش دهد دؤ دؤ = از پارسی داده، روز چهاردهم هر ماه داحوُل = از پارسی داهول، داخول، داخُل، دام شکار آهو دار = از پارسی دار: آبادانی و درخت دارسین،…
🛍 واژههای پارسی در زبان تازی
دانَق، داناق = از پارسی دانگ، یک ششم درهم
دایه = از پارسی دایه
دَبّاء، دبه = از پارسی دَبا، کدو
دَبابیچ، دیباج، دَبج = از پارسی دیبا، دیباها
دَبّاج = از پارسی دیبا، دیبا فروش
دَبدَبه = از پارسی دبدبه، شکوه، بزرگی، سرافرازی
دَبُّوس = از پارسی توپوز، دَبوُس، گرز آهنی
دَبُوقه = از پارسی دُنبوقه، دستار، موی از پس سر آویخته
دبَنگ = از پارسی دبنگ، کودن
دجَح، دجه = از پارسی دجاج، مرغ خانگی
دجَر = از پارسی دجر، لوبیا
دجله = از پارسی دیگلت، تیگرا، زورا، اروند، کودک دریا، دیِله، اربلرود
دَچّه = از پارسی دکه، سکو، کمهوش
دجنِه، دجی = از پارسی داج، تاریکی
دَجوجی = از پارسی داج، شب تاریک
دَخدار = از پارسی تختار، تختدار، روتختی، جامهی خواب (پاجامه)
🛍 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🛍 @AdabSar
دانَق، داناق = از پارسی دانگ، یک ششم درهم
دایه = از پارسی دایه
دَبّاء، دبه = از پارسی دَبا، کدو
دَبابیچ، دیباج، دَبج = از پارسی دیبا، دیباها
دَبّاج = از پارسی دیبا، دیبا فروش
دَبدَبه = از پارسی دبدبه، شکوه، بزرگی، سرافرازی
دَبُّوس = از پارسی توپوز، دَبوُس، گرز آهنی
دَبُوقه = از پارسی دُنبوقه، دستار، موی از پس سر آویخته
دبَنگ = از پارسی دبنگ، کودن
دجَح، دجه = از پارسی دجاج، مرغ خانگی
دجَر = از پارسی دجر، لوبیا
دجله = از پارسی دیگلت، تیگرا، زورا، اروند، کودک دریا، دیِله، اربلرود
دَچّه = از پارسی دکه، سکو، کمهوش
دجنِه، دجی = از پارسی داج، تاریکی
دَجوجی = از پارسی داج، شب تاریک
دَخدار = از پارسی تختار، تختدار، روتختی، جامهی خواب (پاجامه)
🛍 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🛍 @AdabSar
🔥
نگه کرد هوشنگ با هوش و هنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
به زورِ کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگِ گران سنگِ خُرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
«سده» که در دهم بهمنماه برپا میشود، کهنترین جشن ایرانزمین و چهبسا کهنترین جشن جهان است.
ایرانیان که از دیرباز پاسبان فروغ ایزدی بودهاند، آتش را که نماد این روشنایی ایزدی است هماره از دل و جان گرامی داشتهاند. سوای این، آتش زیربنای سیوایش (تمدن) آدمی است، چه هیچ سیوایشی بیبهره از آتش نتوانسته است از دل کوهها توپالها( فلزات) را بیرون کشد، آنها را با آتش بگدازد و ابزارهای کار و سنارش (صنعت) بیافریند. همچنین به یاری آتش است که آدمی توانست خوراکها بپزد و از نیروی درون آنها بهینهتر سود ببرد.
دانشمند عمر خیام نیشابوری، فرزانه، انگارشدان (ریاضیدان) ستارهشناس و چامه سرای نامی ایران، دیگر شَوَند (دلیل) برپایی #جشن_سده را شکست آژیدهاک (ضحاک به دست فریدونشاه در همین روز میداند و در نبیگ(کتاب) نوروزنامه که گفته میشود از اوست، چنین مینویسد: «آفریدون همان روز که آژیدهاک بگرفت جشن سده برنهاد و مردمان که از زورگویی و ستم آژیدهاک رسته بودند پسندیدند و از روی نیکویی، آن روز را جشن کردندی و هر سال تا به امروز آیین پادشاهان نیک پیمان را در ایران و دور آن به جای میآورند».
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
بازخَنها:
۱- نورزنامه
۲-شاهنامه
۳- فرهنگ ریشهشناختی «جواد پاژین»
🔥 @AdabSar
نگه کرد هوشنگ با هوش و هنگ
گرفتش یکی سنگ و شد تیزچنگ
به زورِ کیانی رهانید دست
جهانسوز مار از جهانجوی جست
برآمد به سنگِ گران سنگِ خُرد
همان و همین سنگ بشکست گرد
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
«سده» که در دهم بهمنماه برپا میشود، کهنترین جشن ایرانزمین و چهبسا کهنترین جشن جهان است.
ایرانیان که از دیرباز پاسبان فروغ ایزدی بودهاند، آتش را که نماد این روشنایی ایزدی است هماره از دل و جان گرامی داشتهاند. سوای این، آتش زیربنای سیوایش (تمدن) آدمی است، چه هیچ سیوایشی بیبهره از آتش نتوانسته است از دل کوهها توپالها( فلزات) را بیرون کشد، آنها را با آتش بگدازد و ابزارهای کار و سنارش (صنعت) بیافریند. همچنین به یاری آتش است که آدمی توانست خوراکها بپزد و از نیروی درون آنها بهینهتر سود ببرد.
دانشمند عمر خیام نیشابوری، فرزانه، انگارشدان (ریاضیدان) ستارهشناس و چامه سرای نامی ایران، دیگر شَوَند (دلیل) برپایی #جشن_سده را شکست آژیدهاک (ضحاک به دست فریدونشاه در همین روز میداند و در نبیگ(کتاب) نوروزنامه که گفته میشود از اوست، چنین مینویسد: «آفریدون همان روز که آژیدهاک بگرفت جشن سده برنهاد و مردمان که از زورگویی و ستم آژیدهاک رسته بودند پسندیدند و از روی نیکویی، آن روز را جشن کردندی و هر سال تا به امروز آیین پادشاهان نیک پیمان را در ایران و دور آن به جای میآورند».
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
بازخَنها:
۱- نورزنامه
۲-شاهنامه
۳- فرهنگ ریشهشناختی «جواد پاژین»
🔥 @AdabSar
🔥🪐 نگاهی به آنچه که دربارهی پیدایش و برگزاری جشن سده کمتر شنیدهایم
🔥 تاکنون دربارهی جشن سده و داستانهای پیدایش آن بسیار شنیده و خواندهایم. از داستانهای هوشنگ تا جمشید و فریدون. از دیدگاههایی که پدیدههای کیهانی، ستارگان و گاهشماری را پایهی پیدایش سده دانستهاند تا نیازهای زندگی کشاورزی و راهکارهای مردمان باستان برای رویارویی با پدیدههای سختی چون سرما و تاریکی.
🔥 یکی از داستانها این است که فریدون پس از به بند کشیدن آژیدهاک دستور داد تا مردم در بامها آتش بیفروزند و این پیروزی را جشن بگیرند و سپس جشن سده بنیاد گذاشته شد. یکی از افسانههای خواندنی جشن سده این است که فریدون پس از پیروزی بر آژیدهاک با «ارمایل» روبرو شد. ارمایل را آشپز و وزیر آژیدهاک خواندهاند. فریدون ارمایل را نکوهید که چرا مغز جوانان را خوراک آژیدهاک کرده است و ارمایل پاسخ داد که من هر روز یک جوان را از مرگ رهانیدم. زیرا بهجای مغز دوم یک مغز گوسپند به آژیدهاک خوراندم تا یک جوان جان بهدر برد. فریدون گفت چگونه بدانم که راست میگویی؟ ارمایل پیکی برای آن جوانان فرستاد که در شب در بامها آتش بیفروزند تا فریدون ببیند. شبهنگام سد(صد) آتش روشن و نمایان شد. پس این رخداد به پیدایش جشن سده انجامید. فریدون به بیگناهی او پیبرد و فرمانروایی دماوند را به ارمایل سپرد.
🔥 یکی از کهنترین جشنهای ایرانی که هنوز در میان زرتشتیان یزد زنده است و در آذرماه برگزار میشود، جشن «هیرُمبو» یا «هیرُمبا» است که جشنی دینی نبود در هزارههای دور نیز سد روز مانده به نوروز برگزار میشد. به گمان برخی پژوهشگران جشن سده همین جشن است که با گذر زمان تا دهم بهمن جابجا شده است.
✍ #پریسا_امام_وردیلو
پیشتر در ادبسار به گستردگی دربارهی جشن سده نوشته و بررسی کردهایم که میتوانید با دنبال کردن برچسب #جشن_سده آنها را بخوانید.
🔥🪐 @AdabSar
🔥 تاکنون دربارهی جشن سده و داستانهای پیدایش آن بسیار شنیده و خواندهایم. از داستانهای هوشنگ تا جمشید و فریدون. از دیدگاههایی که پدیدههای کیهانی، ستارگان و گاهشماری را پایهی پیدایش سده دانستهاند تا نیازهای زندگی کشاورزی و راهکارهای مردمان باستان برای رویارویی با پدیدههای سختی چون سرما و تاریکی.
🔥 یکی از داستانها این است که فریدون پس از به بند کشیدن آژیدهاک دستور داد تا مردم در بامها آتش بیفروزند و این پیروزی را جشن بگیرند و سپس جشن سده بنیاد گذاشته شد. یکی از افسانههای خواندنی جشن سده این است که فریدون پس از پیروزی بر آژیدهاک با «ارمایل» روبرو شد. ارمایل را آشپز و وزیر آژیدهاک خواندهاند. فریدون ارمایل را نکوهید که چرا مغز جوانان را خوراک آژیدهاک کرده است و ارمایل پاسخ داد که من هر روز یک جوان را از مرگ رهانیدم. زیرا بهجای مغز دوم یک مغز گوسپند به آژیدهاک خوراندم تا یک جوان جان بهدر برد. فریدون گفت چگونه بدانم که راست میگویی؟ ارمایل پیکی برای آن جوانان فرستاد که در شب در بامها آتش بیفروزند تا فریدون ببیند. شبهنگام سد(صد) آتش روشن و نمایان شد. پس این رخداد به پیدایش جشن سده انجامید. فریدون به بیگناهی او پیبرد و فرمانروایی دماوند را به ارمایل سپرد.
🔥 یکی از کهنترین جشنهای ایرانی که هنوز در میان زرتشتیان یزد زنده است و در آذرماه برگزار میشود، جشن «هیرُمبو» یا «هیرُمبا» است که جشنی دینی نبود در هزارههای دور نیز سد روز مانده به نوروز برگزار میشد. به گمان برخی پژوهشگران جشن سده همین جشن است که با گذر زمان تا دهم بهمن جابجا شده است.
✍ #پریسا_امام_وردیلو
پیشتر در ادبسار به گستردگی دربارهی جشن سده نوشته و بررسی کردهایم که میتوانید با دنبال کردن برچسب #جشن_سده آنها را بخوانید.
🔥🪐 @AdabSar
☀️🐎
برای رفتگان این سرزمین خاموش
هزار دریچه آرزو دارم
هزار سرای سرود
هزار اسپ بادپا
با نشان اهورایی…
ابرمرد بیباک!
از خفتگان بیدار، هیچ اندوهناک مباش
در فره فرشتهی «اشی»
در پرتو ایزد مهر و سروش
مهرانه و مهرآیین
تاج زرین فرهنگ را به مهمانی خورشید ببر
نیزاران را در اشتیاق روز موعود آبیاری کن
اسبان حادثه را سیراب کن
و روح دلاوران ایران زمین را
از پشت دریچه فریاد بزن!
آیندگانِ خاک میشنوند:
هیاهوی سواران پیشاهنگ
شیههی اسبان تازهنفس
که سم بر زمین سرد میکوبند!
به پدربزگ بگو:
دوباره شاهنامه
دوباره شاهنامه
و گرز حماسه را در هوا بچرخان!
ما در شب نشستگانیم
برگرد
ای مهر گردان!
ای ابرمرد خردبیدار!
در گوشِ یادها، بادها میخوانند:
روزی در گوش زمین سرد،
صدای سم اسبان اصیل پارسی خواهد پیچید!
سراینده و فرستنده: #کوروش_زرفتن
☀️🐎 @AdabSar
برای رفتگان این سرزمین خاموش
هزار دریچه آرزو دارم
هزار سرای سرود
هزار اسپ بادپا
با نشان اهورایی…
ابرمرد بیباک!
از خفتگان بیدار، هیچ اندوهناک مباش
در فره فرشتهی «اشی»
در پرتو ایزد مهر و سروش
مهرانه و مهرآیین
تاج زرین فرهنگ را به مهمانی خورشید ببر
نیزاران را در اشتیاق روز موعود آبیاری کن
اسبان حادثه را سیراب کن
و روح دلاوران ایران زمین را
از پشت دریچه فریاد بزن!
آیندگانِ خاک میشنوند:
هیاهوی سواران پیشاهنگ
شیههی اسبان تازهنفس
که سم بر زمین سرد میکوبند!
به پدربزگ بگو:
دوباره شاهنامه
دوباره شاهنامه
و گرز حماسه را در هوا بچرخان!
ما در شب نشستگانیم
برگرد
ای مهر گردان!
ای ابرمرد خردبیدار!
در گوشِ یادها، بادها میخوانند:
روزی در گوش زمین سرد،
صدای سم اسبان اصیل پارسی خواهد پیچید!
سراینده و فرستنده: #کوروش_زرفتن
☀️🐎 @AdabSar
ما به هوای تو
به خیابان آمدیم
تویی که نیستی
ولیک، همچنان در پروازی
با پرتوهای دلگشا و
ناخنهای سرخ گلآگین.
خیابان تُهی است
و شهر در خندههای
کشدار زنی پا به ماه
باز فریاد میزند
شب ترک برمیدارد
در فریادهایی
که پنهان میکنند
تا خموشیمان
در آرامش بگذرد
و تو بگویی:
آه چه شبهای دلانگیزی…
سراینده و فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#چکامه_پارسی
🌃 @AdabSar
به خیابان آمدیم
تویی که نیستی
ولیک، همچنان در پروازی
با پرتوهای دلگشا و
ناخنهای سرخ گلآگین.
خیابان تُهی است
و شهر در خندههای
کشدار زنی پا به ماه
باز فریاد میزند
شب ترک برمیدارد
در فریادهایی
که پنهان میکنند
تا خموشیمان
در آرامش بگذرد
و تو بگویی:
آه چه شبهای دلانگیزی…
سراینده و فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#چکامه_پارسی
🌃 @AdabSar
ادبسار
🛍 واژههای پارسی در زبان تازی دانَق، داناق = از پارسی دانگ، یک ششم درهم دایه = از پارسی دایه دَبّاء، دبه = از پارسی دَبا، کدو دَبابیچ، دیباج، دَبج = از پارسی دیبا، دیباها دَبّاج = از پارسی دیبا، دیبا فروش دَبدَبه = از پارسی دبدبه، شکوه، بزرگی، سرافرازی دَبُّوس…
📚 واژههای پارسی در زبان تازی
دخُر = از پارسی خُرد، خُرد شدن
دخریص، دخاریص = از پارسی تیریز، تیریج، تیریز جامه، خشتک جامه
دَخیاء = از پارسی داج، تاریک شده
دِراب = از پارسی در، درها، کوچهها
دَرابنِه = از پارسی دربان، دربانان
دَرابّه = از پارسی درِ آبه، چیزی که با آن راه آب را ببندند، بند در تازی، در دکان چوبی
دُرّاج = از پارسی تُراج، پرندهی خوشرنگ
دُرانَج، دُرونَج = از پارسی درونک، دارویی خاکستری رنگ از جانوری همسان کژدم برای درمان گزیدگی
درب = از پارسی در
دربان = از پارسی دربان
دُردی = از پارسی دُرد، لِرد، تهنشین
دَرز = از پارسی درز
دَرزه، دَرزی = از پارسی دَرزی، دوزنده
دَرباس = از پارسی درباس(سد)، بستن
دُربکّهٔ = از پارسی دنبه
دَربی، دَربیّهٔ = از پارسی در پای، افتادن به دردسر یا گرفتاری سخت
📚 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
📚 @AdabSar
دخُر = از پارسی خُرد، خُرد شدن
دخریص، دخاریص = از پارسی تیریز، تیریج، تیریز جامه، خشتک جامه
دَخیاء = از پارسی داج، تاریک شده
دِراب = از پارسی در، درها، کوچهها
دَرابنِه = از پارسی دربان، دربانان
دَرابّه = از پارسی درِ آبه، چیزی که با آن راه آب را ببندند، بند در تازی، در دکان چوبی
دُرّاج = از پارسی تُراج، پرندهی خوشرنگ
دُرانَج، دُرونَج = از پارسی درونک، دارویی خاکستری رنگ از جانوری همسان کژدم برای درمان گزیدگی
درب = از پارسی در
دربان = از پارسی دربان
دُردی = از پارسی دُرد، لِرد، تهنشین
دَرز = از پارسی درز
دَرزه، دَرزی = از پارسی دَرزی، دوزنده
دَرباس = از پارسی درباس(سد)، بستن
دُربکّهٔ = از پارسی دنبه
دَربی، دَربیّهٔ = از پارسی در پای، افتادن به دردسر یا گرفتاری سخت
📚 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
📚 @AdabSar
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻غیر = جز، نا، مگر، جدا از، دیگر، دیگران
🔻غیر از = جدا از، بهجز، جز این
🔻در غیراین صورت = وگرنه
🔻ولاغیر = و دیگرهیچ
✍نمونه:
🔺مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست =
مشنو ای دوست که جدا از تو مرا یاری هست =
🔺یواش صحبت کنید، در غیر این صورت موجب اذیت دیگران میشوید =
آهسته سخن بگویید، وگرنه مایهی آزار دیگران میشوید
🔺در محفل ما صحبت از غیر نکن =
در خوانگاه ما سخن از دیگری مگو
🔺تنها راه همین است که گفتم، ولاغیر! =
تنها راه همین است که گفتم، و دیگر هیچ!
🔺و به این صورت، غیر مستقیم فهمید که دروغ بد است =
و بدین گونه، ناراسته دریافت که دروغ بد است
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#غیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻غیر = جز، نا، مگر، جدا از، دیگر، دیگران
🔻غیر از = جدا از، بهجز، جز این
🔻در غیراین صورت = وگرنه
🔻ولاغیر = و دیگرهیچ
✍نمونه:
🔺مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست =
مشنو ای دوست که جدا از تو مرا یاری هست =
🔺یواش صحبت کنید، در غیر این صورت موجب اذیت دیگران میشوید =
آهسته سخن بگویید، وگرنه مایهی آزار دیگران میشوید
🔺در محفل ما صحبت از غیر نکن =
در خوانگاه ما سخن از دیگری مگو
🔺تنها راه همین است که گفتم، ولاغیر! =
تنها راه همین است که گفتم، و دیگر هیچ!
🔺و به این صورت، غیر مستقیم فهمید که دروغ بد است =
و بدین گونه، ناراسته دریافت که دروغ بد است
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#غیر
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
ادبسار
📚 واژههای پارسی در زبان تازی دخُر = از پارسی خُرد، خُرد شدن دخریص، دخاریص = از پارسی تیریز، تیریج، تیریز جامه، خشتک جامه دَخیاء = از پارسی داج، تاریک شده دِراب = از پارسی در، درها، کوچهها دَرابنِه = از پارسی دربان، دربانان دَرابّه = از پارسی درِ آبه، چیزی…
🌲 واژههای پارسی در زبان تازی
دَرخوش = از پارسی درخشِش، روزنهی کوچک
درد = از پارسی درد
دَردار = از پارسی دردار، درخت ستبری که پشه به آن میچسبد، درخت سپیدار
درد بیس = از پارسی درد پیس، بلا، گزند، درد پیس هنوز در شهرهای کردنشین بهکار میرود مانند درد بیدرمان، بیماری سخت
دَردَق = از پارسی دردق، کودک ریز پیکر، گوسفند یا شتر ریز پیکر
دِردِم = از پارسی دردمند، شتر پیر
دُردور = از پارسی دردور، گِرداب
دُردی = از پارسی دُر دره، دُر یا ریگ درخشان کف دره که پس از تُندآب بر جای بماند، تفالهی زیتون و مانند آن، لِرد، تهنشین
دُرُوب، تک درب = از پارسی دَر، دروازه
دَرز، دروز = از پارسی دوزنده، شکاف
دُرُوز = از پارسی دَرزها، شکافها، تباری در سوریه
دَرزی = از پارسی درزیکار، زن دوزنده
دُرُست = از پارسی درست، تندرست، رسا (کامل)
🌲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🌲 @AdabSar
دَرخوش = از پارسی درخشِش، روزنهی کوچک
درد = از پارسی درد
دَردار = از پارسی دردار، درخت ستبری که پشه به آن میچسبد، درخت سپیدار
درد بیس = از پارسی درد پیس، بلا، گزند، درد پیس هنوز در شهرهای کردنشین بهکار میرود مانند درد بیدرمان، بیماری سخت
دَردَق = از پارسی دردق، کودک ریز پیکر، گوسفند یا شتر ریز پیکر
دِردِم = از پارسی دردمند، شتر پیر
دُردور = از پارسی دردور، گِرداب
دُردی = از پارسی دُر دره، دُر یا ریگ درخشان کف دره که پس از تُندآب بر جای بماند، تفالهی زیتون و مانند آن، لِرد، تهنشین
دُرُوب، تک درب = از پارسی دَر، دروازه
دَرز، دروز = از پارسی دوزنده، شکاف
دُرُوز = از پارسی دَرزها، شکافها، تباری در سوریه
دَرزی = از پارسی درزیکار، زن دوزنده
دُرُست = از پارسی درست، تندرست، رسا (کامل)
🌲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🌲 @AdabSar
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
چُنین گفت بهرامِ نیکوسَخُن
که با مردگان آشْنایی مکن
نه ایدر همی مانْد خواهی دراز
بسیچیده باش و دِرنگی مساز
به تو داد یَک روز نَوبت پدر
سَزد گر تو را نایب آید پُسَر
چُنینست و رازش نیامد پدید
نیابی به خیره چه جویی کلید
#فردوسی
امید اینکه:
همیشه هنرمند بادا تَنَتْ
رسیده به کام دل روشنت
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
🥀🥀
🥀
چُنین گفت بهرامِ نیکوسَخُن
که با مردگان آشْنایی مکن
نه ایدر همی مانْد خواهی دراز
بسیچیده باش و دِرنگی مساز
به تو داد یَک روز نَوبت پدر
سَزد گر تو را نایب آید پُسَر
چُنینست و رازش نیامد پدید
نیابی به خیره چه جویی کلید
#فردوسی
امید اینکه:
همیشه هنرمند بادا تَنَتْ
رسیده به کام دل روشنت
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🥀
🥀🥀
🥀🥀🥀
ادبسار
🌲 واژههای پارسی در زبان تازی دَرخوش = از پارسی درخشِش، روزنهی کوچک درد = از پارسی درد دَردار = از پارسی دردار، درخت ستبری که پشه به آن میچسبد، درخت سپیدار درد بیس = از پارسی درد پیس، بلا، گزند، درد پیس هنوز در شهرهای کردنشین بهکار میرود مانند درد بیدرمان،…
🪆 واژههای پارسی در زبان تازی
دَرش = از پارسی درش، پوست سیاه، رنگ سیاه، جایگاه جانورانی مانند اسپ و...، گونهای خیار باریک و دراز
درُشت = از پارسی درشت
درفس = از پارسی درفش
دَرَق، درقه = از پارسی درق، سپر چرمی
دَروَنَج = از پارسی دَروَنَک، دَرُنِه، بیخ گیاهی است کژدُم مانند که پادزهر جانوران زهردار است.
دَرکاه = از پارسی درگاه، کاخ، خانه
درکون = از پارسی درگون، درنگ
درنَک ،درنوک، درنیک از پارسی درانک درانیک گونهای گستردنی(فرش) و یا پارچهی مخملی
درما ٕ = از پارسی درما، خرگوش
دَرمَق = از پارسی درمک، آرد سپید و خوب
دروازه = از پارسی در شهر، دروازه
دَروَز = از پارسی درزی (خیاط)
درواسنج = از پارسی دروازگاه، زین اسب
دُروغ = از پارسی دروغ
دَروَند = از پارسی دروند، چنگک و قلاب
🪆🪆
درویش = از پارسی در پیش، بینوا
دَرَهرهَه = از پارسی دَرَه، ستارهی بسیار روشن، کارد سرکج و یا داس
دِرهم = از پارسی دیرام
دراخمه، درم، دریاجه = از پارسی دریاچه
دَریجان = از پارسی دریگان، سه بهر یا سه بخش پیکرههای آسمانی در ستارهشناسی
دریشه = از پارسی دریچه
دُزدار = از پارسی دژدار، پاسدار دژ
دَزگه = از پارسی دستگاه، میزکار
دزّینه = از پارسی دسته
دَساتیر، تک دستور = از پارسی دستورها، آیینها
دَساتین = از پارسی داستانها، پردههای خنیا
دَست = از پارسی دستِ بازی
دَست = از پارسی دَشت، دست و مانکهای بسیار آن مانند سود، جامه، نیرنگ
دستاران = از پارسی دستاران، پیشمزد، داشن، بخشش
دَستان = از پارسی دَستان، داستان، اَفسانه
دستبان = از پارسی دستبان، دستکش
🪆 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🪆 @AdabSar
دَرش = از پارسی درش، پوست سیاه، رنگ سیاه، جایگاه جانورانی مانند اسپ و...، گونهای خیار باریک و دراز
درُشت = از پارسی درشت
درفس = از پارسی درفش
دَرَق، درقه = از پارسی درق، سپر چرمی
دَروَنَج = از پارسی دَروَنَک، دَرُنِه، بیخ گیاهی است کژدُم مانند که پادزهر جانوران زهردار است.
دَرکاه = از پارسی درگاه، کاخ، خانه
درکون = از پارسی درگون، درنگ
درنَک ،درنوک، درنیک از پارسی درانک درانیک گونهای گستردنی(فرش) و یا پارچهی مخملی
درما ٕ = از پارسی درما، خرگوش
دَرمَق = از پارسی درمک، آرد سپید و خوب
دروازه = از پارسی در شهر، دروازه
دَروَز = از پارسی درزی (خیاط)
درواسنج = از پارسی دروازگاه، زین اسب
دُروغ = از پارسی دروغ
دَروَند = از پارسی دروند، چنگک و قلاب
🪆🪆
درویش = از پارسی در پیش، بینوا
دَرَهرهَه = از پارسی دَرَه، ستارهی بسیار روشن، کارد سرکج و یا داس
دِرهم = از پارسی دیرام
دراخمه، درم، دریاجه = از پارسی دریاچه
دَریجان = از پارسی دریگان، سه بهر یا سه بخش پیکرههای آسمانی در ستارهشناسی
دریشه = از پارسی دریچه
دُزدار = از پارسی دژدار، پاسدار دژ
دَزگه = از پارسی دستگاه، میزکار
دزّینه = از پارسی دسته
دَساتیر، تک دستور = از پارسی دستورها، آیینها
دَساتین = از پارسی داستانها، پردههای خنیا
دَست = از پارسی دستِ بازی
دَست = از پارسی دَشت، دست و مانکهای بسیار آن مانند سود، جامه، نیرنگ
دستاران = از پارسی دستاران، پیشمزد، داشن، بخشش
دَستان = از پارسی دَستان، داستان، اَفسانه
دستبان = از پارسی دستبان، دستکش
🪆 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🪆 @AdabSar
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻ثابت = با دوام، استوار، پابرجا، سخت، پایور، پایدار، پایا، اَستوان، ماندگار، فَرنودین، ایستا، اِستِنیک، دامَند
🔻ثابتالشکل = ایستاچهر
🔻ثابت رای = ایستا رای، ایستا بُوش
🔻ثابت ستاره = اختری
🔻ثابت عزم = پابرجا، ایستاهنگ
🔻ثابت قدم = اَستوان، پابرجا، آهنگُمَند، هنگُمَند، خورتک، اَوَرتاک
🔻ثابت کردن = درواخ کردن، استواراندن، پایور کردن، فَرنودن، درست کردن
🔻ثابت مطلق = استئار یَله
🔻قسمت ثابت = ایستانه
🔻کوکب ثابت = ستاره برجا
🔻وضع ثابت = تختال
✍نمونه:
🔺امارت خراسان طاهر را ثابت شد =
سالاری خراسان "طاهر" را ماندگار شد
🔺ستون چادر را در جای خود ثابت کرد =
ستون چادر را در جای خود استواراند
🔺رنگش ثابت است =
رنگش ماندگار است
رنگش با دوام است
رنگش پایدار است
رنگش پایا است
🔺روی قولش ثابت ماند =
روی پیمانش استوار ماند
روی پیمانش پابرجا ماند
🔺بر عقیدهاش ثابتقدم بود =
بر دیدگاهش اَستوان بود
بر باورش پابرجا بود
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#ثابت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻ثابت = با دوام، استوار، پابرجا، سخت، پایور، پایدار، پایا، اَستوان، ماندگار، فَرنودین، ایستا، اِستِنیک، دامَند
🔻ثابتالشکل = ایستاچهر
🔻ثابت رای = ایستا رای، ایستا بُوش
🔻ثابت ستاره = اختری
🔻ثابت عزم = پابرجا، ایستاهنگ
🔻ثابت قدم = اَستوان، پابرجا، آهنگُمَند، هنگُمَند، خورتک، اَوَرتاک
🔻ثابت کردن = درواخ کردن، استواراندن، پایور کردن، فَرنودن، درست کردن
🔻ثابت مطلق = استئار یَله
🔻قسمت ثابت = ایستانه
🔻کوکب ثابت = ستاره برجا
🔻وضع ثابت = تختال
✍نمونه:
🔺امارت خراسان طاهر را ثابت شد =
سالاری خراسان "طاهر" را ماندگار شد
🔺ستون چادر را در جای خود ثابت کرد =
ستون چادر را در جای خود استواراند
🔺رنگش ثابت است =
رنگش ماندگار است
رنگش با دوام است
رنگش پایدار است
رنگش پایا است
🔺روی قولش ثابت ماند =
روی پیمانش استوار ماند
روی پیمانش پابرجا ماند
🔺بر عقیدهاش ثابتقدم بود =
بر دیدگاهش اَستوان بود
بر باورش پابرجا بود
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#ثابت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
🌺🌺🌺
🌺🌺
🌺
سَخُن چون برابر شود با خرد
روانِ سراینده رامش برد
کسی را که اندیشه ناخَوش بوَد
بدان ناخَوشی رای او گَش بوَد
همی خویشتن را چَلیپا کند
به پیش خردمند رسوا کند
وُ لیکن نبیند کس آهو*ی خویش
تو را روشن آید همی خوی خویش
#فردوسی
—————————
*آهو = بدی، کاستی، کمبود، لغزش
امیدوارم:
همیشه بزی شاد و برترمنش
ز تو دور بادا بدِ بدکنش
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌺🌺
🌺🌺🌺
🌺🌺
🌺
سَخُن چون برابر شود با خرد
روانِ سراینده رامش برد
کسی را که اندیشه ناخَوش بوَد
بدان ناخَوشی رای او گَش بوَد
همی خویشتن را چَلیپا کند
به پیش خردمند رسوا کند
وُ لیکن نبیند کس آهو*ی خویش
تو را روشن آید همی خوی خویش
#فردوسی
—————————
*آهو = بدی، کاستی، کمبود، لغزش
امیدوارم:
همیشه بزی شاد و برترمنش
ز تو دور بادا بدِ بدکنش
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌺🌺
🌺🌺🌺
ادبسار
🪆 واژههای پارسی در زبان تازی دَرش = از پارسی درش، پوست سیاه، رنگ سیاه، جایگاه جانورانی مانند اسپ و...، گونهای خیار باریک و دراز درُشت = از پارسی درشت درفس = از پارسی درفش دَرَق، درقه = از پارسی درق، سپر چرمی دَروَنَج = از پارسی دَروَنَک، دَرُنِه، بیخ گیاهی…
🧤 واژههای پارسی در زبان تازی
دستبند = از پارسی دستبند، درتازی به گونهای وَشت (رقص) دستهای زرتشتیان گویند
دستج = از پارسی دستک
دستجه = از پارسی دستچه، تُنگ شیشهای کوچک
دَستخار = از پارسی دستخاست، شکاری که به دلخواه از دست بپرد
دَستَفشار = از پارسی دستفشرده از هرچیز مانند انگبین(عسل)
دست فِیمان = از پارسی دستپیمان: آنچه از پول و کالا و زیور پیش از زناشویی به اروس(عروس) میدهند و در جهانگیری مَهر و کابین است
دَسکَره = از پارسی دَسگَره، شهر، ده بزرگ، میخانه
دستَنبویه = از پارسی دستانبوی(بوی)، گونهای از خربزهی خوشبوی
دُستُور، دُستوری = از پارسی دستوَر، وزیر، دفتر کار، آیین، فرمان
دسته = پارسی تازی گشتهی دسته، گروه، تبار، جُرگه
دستینج = از پارسی دستیانه، دست برنجن، دستانه
دَستینِج = از پارسی دستینه(امضا)، دفتر، انگشتری از زر و سیم
دَستیج، دستیجه = از پارسی دستچه، دَستی، آوند(ظرف) با دستهای برای برداشتن، جام و کاسه
دُشاخ = از پارسی دوشاخ، دوشاخه (شعبه)
🧤 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🧤 @AdabSar
دستبند = از پارسی دستبند، درتازی به گونهای وَشت (رقص) دستهای زرتشتیان گویند
دستج = از پارسی دستک
دستجه = از پارسی دستچه، تُنگ شیشهای کوچک
دَستخار = از پارسی دستخاست، شکاری که به دلخواه از دست بپرد
دَستَفشار = از پارسی دستفشرده از هرچیز مانند انگبین(عسل)
دست فِیمان = از پارسی دستپیمان: آنچه از پول و کالا و زیور پیش از زناشویی به اروس(عروس) میدهند و در جهانگیری مَهر و کابین است
دَسکَره = از پارسی دَسگَره، شهر، ده بزرگ، میخانه
دستَنبویه = از پارسی دستانبوی(بوی)، گونهای از خربزهی خوشبوی
دُستُور، دُستوری = از پارسی دستوَر، وزیر، دفتر کار، آیین، فرمان
دسته = پارسی تازی گشتهی دسته، گروه، تبار، جُرگه
دستینج = از پارسی دستیانه، دست برنجن، دستانه
دَستینِج = از پارسی دستینه(امضا)، دفتر، انگشتری از زر و سیم
دَستیج، دستیجه = از پارسی دستچه، دَستی، آوند(ظرف) با دستهای برای برداشتن، جام و کاسه
دُشاخ = از پارسی دوشاخ، دوشاخه (شعبه)
🧤 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🧤 @AdabSar
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻آمین = ایدون باد، چُنین باد، بِشباش، بِشباد، بَرآوَر، بپذیر
🔻آمین ثم آمین = چنین باد و چنینتر باد، همچنین باد و همچنینتر باد
🔻آمین یا ربالعالمین = چُنین باد ای پروردگار دو جهان
🚩 برخی "آمین" را واژهای "اِبری"(عبری) و برگرفته از "آمُن"، نام خدای مِسریان(مصریان) دانستهاند. برخی نیز آن را پارسی و برگرفته از "همین" میدانند.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#آمین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻آمین = ایدون باد، چُنین باد، بِشباش، بِشباد، بَرآوَر، بپذیر
🔻آمین ثم آمین = چنین باد و چنینتر باد، همچنین باد و همچنینتر باد
🔻آمین یا ربالعالمین = چُنین باد ای پروردگار دو جهان
🚩 برخی "آمین" را واژهای "اِبری"(عبری) و برگرفته از "آمُن"، نام خدای مِسریان(مصریان) دانستهاند. برخی نیز آن را پارسی و برگرفته از "همین" میدانند.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#آمین
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
همی آز کمتر نگردد به سال
همی روز جوید ز تقویم و فال
چه گفت اندرین موبَدِ پیشرو
که ''هرگز نگردد کهنگشته نو''
تو چندان که مانی سخنگوی باش
خردمند باش و نکوخوی باش
نگر تا چه کاری همان بدروی
سخن هرچه گویی همان بشنوی
درشتی ز کس نشنود نرمگوی
بجز نیکُوی در زمانه مجوی
#فردوسی
و در آغازین روز هفته امید که:
تو را باد پیروزی از آسْمان
مبادا بجز داد و نیکی گمان
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌼
🌼🌼
🌼🌼🌼
🌼🌼
🌼
همی آز کمتر نگردد به سال
همی روز جوید ز تقویم و فال
چه گفت اندرین موبَدِ پیشرو
که ''هرگز نگردد کهنگشته نو''
تو چندان که مانی سخنگوی باش
خردمند باش و نکوخوی باش
نگر تا چه کاری همان بدروی
سخن هرچه گویی همان بشنوی
درشتی ز کس نشنود نرمگوی
بجز نیکُوی در زمانه مجوی
#فردوسی
و در آغازین روز هفته امید که:
تو را باد پیروزی از آسْمان
مبادا بجز داد و نیکی گمان
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌼
🌼🌼
🌼🌼🌼
گوش خر بفروش و دیگر گوش خر
کین سخن را در نیابد گوش خر
#مولوی
🔆 پریشانی زبان و نادانی ما
در درازنای روزگار سپری شده بر میهن با شکوه ما، واژهها از ریختی به ریختی دیگر درآمدند و هر کجا که نامهای بازمانده از گذشته را به سازهاش پی نبردیم با آهنگ امروزین دگرگون کردیم و در آسیاب ریختیم، نابجا گزینش کردیم و نوشتیم. برای نمونه چند نادرستی را در زیر میآوریم:
اکاوش: به مانک روشنی به نادرستی اکبرکُش
انگاریس: نشانهی نیمروز به نادرستی انگشتلیس
بانبازر: به مانک نگهبان پگاه به نادرستی باباحاضر
کچااهر: به مانک زندگیبخش به نادرستی کچلاحمد
کاسپه ماسپ: به مانک ایل کاسپیان و ماسپیها به نادرستی کاسهی ماست!
گریهآور است نادانی ما. چناچه بخواهیم به نادرستها بپردازیم سخن به دراز میانجامد. شاید ندانیم با دگرگونی واجهای یک شهر مانند کَهرم در استان پارس از تکواژ هستهای کَه (درخشان) +رم (آرامش دهنده) این نام را به نادرستی جهرم نوشتهایم.
«جَه» ریشهی نام جَهیک+رَم که به مانک زن بدکارهی آرامشدهنده است. دشنام را به تن خریدیم تا فرهنگ را فروتار کنیم و بگوییم واژههای دیرینه با زبان امروز ناهمگون است و ناآشنا. زیرا در واژهنامههای ما واژگانی از زبان تازی یافت میشود که خود تازیان هم بهکار نمیبرند.
تا آشفتن خوابی دیگر…
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#پیام_پارسی
📚 بازخَنها(بنمایهها)
۱- کلید شناخت زبان پارسی نوشتهی «مصطفی پاشنگ»
۲- فرهنگ کوههای ایران، نوشتهی «عباس جعفری»، سازمان گیتیشناسی ایران
🗺 @AdabSar
کین سخن را در نیابد گوش خر
#مولوی
🔆 پریشانی زبان و نادانی ما
در درازنای روزگار سپری شده بر میهن با شکوه ما، واژهها از ریختی به ریختی دیگر درآمدند و هر کجا که نامهای بازمانده از گذشته را به سازهاش پی نبردیم با آهنگ امروزین دگرگون کردیم و در آسیاب ریختیم، نابجا گزینش کردیم و نوشتیم. برای نمونه چند نادرستی را در زیر میآوریم:
اکاوش: به مانک روشنی به نادرستی اکبرکُش
انگاریس: نشانهی نیمروز به نادرستی انگشتلیس
بانبازر: به مانک نگهبان پگاه به نادرستی باباحاضر
کچااهر: به مانک زندگیبخش به نادرستی کچلاحمد
کاسپه ماسپ: به مانک ایل کاسپیان و ماسپیها به نادرستی کاسهی ماست!
گریهآور است نادانی ما. چناچه بخواهیم به نادرستها بپردازیم سخن به دراز میانجامد. شاید ندانیم با دگرگونی واجهای یک شهر مانند کَهرم در استان پارس از تکواژ هستهای کَه (درخشان) +رم (آرامش دهنده) این نام را به نادرستی جهرم نوشتهایم.
«جَه» ریشهی نام جَهیک+رَم که به مانک زن بدکارهی آرامشدهنده است. دشنام را به تن خریدیم تا فرهنگ را فروتار کنیم و بگوییم واژههای دیرینه با زبان امروز ناهمگون است و ناآشنا. زیرا در واژهنامههای ما واژگانی از زبان تازی یافت میشود که خود تازیان هم بهکار نمیبرند.
تا آشفتن خوابی دیگر…
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#پیام_پارسی
📚 بازخَنها(بنمایهها)
۱- کلید شناخت زبان پارسی نوشتهی «مصطفی پاشنگ»
۲- فرهنگ کوههای ایران، نوشتهی «عباس جعفری»، سازمان گیتیشناسی ایران
🗺 @AdabSar
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻یا = ای
🔻یاالله = ای خدا، روی بپوشانید، زودباش(یالّا)، جان بکن(بالّا)
🔻یا اولیالابصار = ای چشم دارندگان
🔻یا حق = ای خدا
🔻یا رب = پروردگارا
🔻یا رحیم = ای مهربان، ای دَهِشمند
🔻یا غفور = ای آمرزنده
🔻یا لَلعَجَب = ای شگفتا، شگفتا
🔻یالَیت = ای کاشکی، کاشکی
🔻یا نصیب = بخت، بختآزمایی
🔻یا هو = ای او، ای خدا
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#یا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻یا = ای
🔻یاالله = ای خدا، روی بپوشانید، زودباش(یالّا)، جان بکن(بالّا)
🔻یا اولیالابصار = ای چشم دارندگان
🔻یا حق = ای خدا
🔻یا رب = پروردگارا
🔻یا رحیم = ای مهربان، ای دَهِشمند
🔻یا غفور = ای آمرزنده
🔻یا لَلعَجَب = ای شگفتا، شگفتا
🔻یالَیت = ای کاشکی، کاشکی
🔻یا نصیب = بخت، بختآزمایی
🔻یا هو = ای او، ای خدا
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#یا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
ای زلف یار، اینهمه گردنکشی چرا؟
آخر تو هم فتاده و ما هم فتادهایم
#صائب_تبریزی
پارسیان زبان پارسی را پدید آوردند.
در خاور، گویشها تبارمندی خود را نگهداری کردند.
سغدی، سکایی، خوارزمی و باختری زبانهای راواگمند(رایج) بود.
با فروپاشی اشکانیان زبان پارتی از میان رفت و ساسانیان گویش پهلوی را به نام زبان آیینمند برگزیدند.
با اینکه به نگر میرسید این زبانها به پختگی رسیدهاند، یک رویداد مایهی دگرگونی گستردهای در این زبان شد: تاخت و تاز تازیان که در بازهای گویشهای ایرانی را دچار سستی کرد ولی این زبانها دوباره سر بلند کردند.
روزگار پارسی نو آغاز گشت. زبان تازی دستاویز دگرگونیهایی در این زبانها شد.
پارسی نو با پذیرفتن الفبای نوپدید تازی نهاد تازه پیدا کرد. ولی همچنان زبانهای پارسی زیر سایهی زبان بال و پر گرفتهی تازی که به دست دانشمندان ایرانی انجام گرفت، برجای ماند.
با تازش سلجوقیان زبان پارسی پیرا زیست تازهای را آزمایید. در آسیای کوچک (ترکیه) آفرینش رزمنامهای به نام مثنوی معنوی مولانا بود که روزهای تازهای را نوید میبخشید.
تکهای محمود غزنوی به هند مردمان آن دیار را با زبان پارسی آشنا کرد.
زبان پارسی پلههای پیشرفت را در هند پیمود و به زبان بنیادین مردمان هند پرژینش (تبدیل) شد.
دیگر زبان پارسی به پزاوش (بلوغ کافی) رسیده بود. تازشهای مغولان نهتنها مایهی سستی و نابودی این زبان نشد، که با درآیش واژههای آلتایی و مغولی پربارتر شد.
اکنون دیگر زبان پارسی زبان نخست کشورهای اسلامی و جهان بود. کشورهای اروپایی که با پیشرفت چشمگیری روبهرو شدند، نمایندگانی را به کشورهای دیگر میفرستادند.
این فرستادگان با رفتن به هند و ایران، خود را ناگزیر از آموختن پارسی میدیدند.
در هند فرمانروایان گورکانی سُرایندگان پارسی زبان را به شیوهی فرمانروایان اسلامی پاداش میدادند.
عثمانیان زبان ترکی و تازی را پروراندند و در سرزمینهای زیر نگینشان پارسی را از پیشرفت بازداشتند.
زبان پارسی در گذر زمان از روزگار قاجار تا امروز دنباله یافت ولی ناگهان با آشفتگی بزرگی رو به رو شد.
با آغاز پراژمان( استعمار) انگلیس در کشورهای دست نشاندهی خود زبان انگلیسی را زبان اپرازش (رسمی) کرد.
سرانجام زبان پارسی در هند کمکم از پیشرفت باز ماند.
این زبان در ایران با توانمندی روزگار میگذراند ولی چه برنامهای این زبان با شکوه را به پریشانی انداخت؟
آیا میتوان چنین گفت که ساخته نشدن کارهای با شکوه ادبی مانند بوستان، گلستان، شاهنامهی فردوسی و… یکی از شَوَندهای مِهادین (دلایل اصلی) بوده است؟
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#پیام_پارسی
📚 بازخَنها(منابع):
۱- آموزگار، ژاله و تفضلی، احمد (۱۳۸۰)، زبان پهلوی: ادبیات و دستور آن، تهران: معین
۲- تاریخ ادبیات ایران، جلاالدین همایی
۳- صادقی، علیاشرف (۱۳۵۷)، تکوین زبان فارسی.
📝 پینوشت: واژههای تازه را از تاربرگ محمد حیدری ملایری و جاوید پاژین سود بردهام.
🗺 @AdabSar
آخر تو هم فتاده و ما هم فتادهایم
#صائب_تبریزی
پارسیان زبان پارسی را پدید آوردند.
در خاور، گویشها تبارمندی خود را نگهداری کردند.
سغدی، سکایی، خوارزمی و باختری زبانهای راواگمند(رایج) بود.
با فروپاشی اشکانیان زبان پارتی از میان رفت و ساسانیان گویش پهلوی را به نام زبان آیینمند برگزیدند.
با اینکه به نگر میرسید این زبانها به پختگی رسیدهاند، یک رویداد مایهی دگرگونی گستردهای در این زبان شد: تاخت و تاز تازیان که در بازهای گویشهای ایرانی را دچار سستی کرد ولی این زبانها دوباره سر بلند کردند.
روزگار پارسی نو آغاز گشت. زبان تازی دستاویز دگرگونیهایی در این زبانها شد.
پارسی نو با پذیرفتن الفبای نوپدید تازی نهاد تازه پیدا کرد. ولی همچنان زبانهای پارسی زیر سایهی زبان بال و پر گرفتهی تازی که به دست دانشمندان ایرانی انجام گرفت، برجای ماند.
با تازش سلجوقیان زبان پارسی پیرا زیست تازهای را آزمایید. در آسیای کوچک (ترکیه) آفرینش رزمنامهای به نام مثنوی معنوی مولانا بود که روزهای تازهای را نوید میبخشید.
تکهای محمود غزنوی به هند مردمان آن دیار را با زبان پارسی آشنا کرد.
زبان پارسی پلههای پیشرفت را در هند پیمود و به زبان بنیادین مردمان هند پرژینش (تبدیل) شد.
دیگر زبان پارسی به پزاوش (بلوغ کافی) رسیده بود. تازشهای مغولان نهتنها مایهی سستی و نابودی این زبان نشد، که با درآیش واژههای آلتایی و مغولی پربارتر شد.
اکنون دیگر زبان پارسی زبان نخست کشورهای اسلامی و جهان بود. کشورهای اروپایی که با پیشرفت چشمگیری روبهرو شدند، نمایندگانی را به کشورهای دیگر میفرستادند.
این فرستادگان با رفتن به هند و ایران، خود را ناگزیر از آموختن پارسی میدیدند.
در هند فرمانروایان گورکانی سُرایندگان پارسی زبان را به شیوهی فرمانروایان اسلامی پاداش میدادند.
عثمانیان زبان ترکی و تازی را پروراندند و در سرزمینهای زیر نگینشان پارسی را از پیشرفت بازداشتند.
زبان پارسی در گذر زمان از روزگار قاجار تا امروز دنباله یافت ولی ناگهان با آشفتگی بزرگی رو به رو شد.
با آغاز پراژمان( استعمار) انگلیس در کشورهای دست نشاندهی خود زبان انگلیسی را زبان اپرازش (رسمی) کرد.
سرانجام زبان پارسی در هند کمکم از پیشرفت باز ماند.
این زبان در ایران با توانمندی روزگار میگذراند ولی چه برنامهای این زبان با شکوه را به پریشانی انداخت؟
آیا میتوان چنین گفت که ساخته نشدن کارهای با شکوه ادبی مانند بوستان، گلستان، شاهنامهی فردوسی و… یکی از شَوَندهای مِهادین (دلایل اصلی) بوده است؟
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#پیام_پارسی
📚 بازخَنها(منابع):
۱- آموزگار، ژاله و تفضلی، احمد (۱۳۸۰)، زبان پهلوی: ادبیات و دستور آن، تهران: معین
۲- تاریخ ادبیات ایران، جلاالدین همایی
۳- صادقی، علیاشرف (۱۳۵۷)، تکوین زبان فارسی.
📝 پینوشت: واژههای تازه را از تاربرگ محمد حیدری ملایری و جاوید پاژین سود بردهام.
🗺 @AdabSar
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
به جایی که کاری چُنین اوفتاد
خرَد باید و دانش و دین و داد
چُنانچون بوَد مردمِ ترسکار
برآید به کامِ دلِ مردْ کار
به جامی که زهر آگَنَد روزْگار
ازو نوش خیره مکن خواستار
تو با آفرینش بسنده نهای
مشو تیز اگر پرورنده نهای
چُنینست کردار گردانسپهر
نخواهد گشادنهمی با تو چهر
#فردوسی
و آرزویم برای اینهفته این:
که جاوید زی، شاد و گردنفراز
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
به جایی که کاری چُنین اوفتاد
خرَد باید و دانش و دین و داد
چُنانچون بوَد مردمِ ترسکار
برآید به کامِ دلِ مردْ کار
به جامی که زهر آگَنَد روزْگار
ازو نوش خیره مکن خواستار
تو با آفرینش بسنده نهای
مشو تیز اگر پرورنده نهای
چُنینست کردار گردانسپهر
نخواهد گشادنهمی با تو چهر
#فردوسی
و آرزویم برای اینهفته این:
که جاوید زی، شاد و گردنفراز
فرستنده #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸