امروز بیگمان بسیاری از ما این فرتور را در پیامرسانهای خود دیدهایم. مردی نهال شکننده را از گزند تندباد و باران نگه داشته است. کسی که امروز روشنای دل فسردهی هزاران تن شد، نماد والایش فرهنگ ایرانی است.
یک تن، یک بار، چنان پرتویی بر اندیشهها بتاباند که شاید با هزاران بار نوشتن نتوان چنان تابید.
تو مگو همه به جنگاند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز
#مولوی
☀️ @AdabSar
یک تن، یک بار، چنان پرتویی بر اندیشهها بتاباند که شاید با هزاران بار نوشتن نتوان چنان تابید.
تو مگو همه به جنگاند و ز صلح من چه آید
تو یکی نهای هزاری تو چراغ خود برافروز
که یکی چراغ روشن ز هزار مرده بهتر
که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز
#مولوی
☀️ @AdabSar
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
#مولوی
#چکامه_پارسی
فرتور(عکس) از #بابک_امین_تفرشی
@AdabSar 🌙
گرت امروز براند نه که فردات بخواند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
#مولوی
#چکامه_پارسی
فرتور(عکس) از #بابک_امین_تفرشی
@AdabSar 🌙
تو دو دیده فروبندی و گویی روز روشن کو
زند خورشید بر چشمت که اینک من تو در بگشا
#مولوی
#چکامه_پارسی
🌞 @AdabSar
زند خورشید بر چشمت که اینک من تو در بگشا
#مولوی
#چکامه_پارسی
🌞 @AdabSar
تلخ کنی دهان من
قند به دیگران دهی
نم ندهی به کِشت من
آب به این و آن دهی
جان منی و یار من
دولت* پایدار من
باغ من و بهار من
باغ مرا خزان دهی
#مولوی
#چکامه_پارسی
دولت: تنها واژهی بیگانه
❤️🔥 @AdabSar
قند به دیگران دهی
نم ندهی به کِشت من
آب به این و آن دهی
جان منی و یار من
دولت* پایدار من
باغ من و بهار من
باغ مرا خزان دهی
#مولوی
#چکامه_پارسی
دولت: تنها واژهی بیگانه
❤️🔥 @AdabSar
گوش خر بفروش و دیگر گوش خر
کین سخن را در نیابد گوش خر
#مولوی
🔆 پریشانی زبان و نادانی ما
در درازنای روزگار سپری شده بر میهن با شکوه ما، واژهها از ریختی به ریختی دیگر درآمدند و هر کجا که نامهای بازمانده از گذشته را به سازهاش پی نبردیم با آهنگ امروزین دگرگون کردیم و در آسیاب ریختیم، نابجا گزینش کردیم و نوشتیم. برای نمونه چند نادرستی را در زیر میآوریم:
اکاوش: به مانک روشنی به نادرستی اکبرکُش
انگاریس: نشانهی نیمروز به نادرستی انگشتلیس
بانبازر: به مانک نگهبان پگاه به نادرستی باباحاضر
کچااهر: به مانک زندگیبخش به نادرستی کچلاحمد
کاسپه ماسپ: به مانک ایل کاسپیان و ماسپیها به نادرستی کاسهی ماست!
گریهآور است نادانی ما. چناچه بخواهیم به نادرستها بپردازیم سخن به دراز میانجامد. شاید ندانیم با دگرگونی واجهای یک شهر مانند کَهرم در استان پارس از تکواژ هستهای کَه (درخشان) +رم (آرامش دهنده) این نام را به نادرستی جهرم نوشتهایم.
«جَه» ریشهی نام جَهیک+رَم که به مانک زن بدکارهی آرامشدهنده است. دشنام را به تن خریدیم تا فرهنگ را فروتار کنیم و بگوییم واژههای دیرینه با زبان امروز ناهمگون است و ناآشنا. زیرا در واژهنامههای ما واژگانی از زبان تازی یافت میشود که خود تازیان هم بهکار نمیبرند.
تا آشفتن خوابی دیگر…
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#پیام_پارسی
📚 بازخَنها(بنمایهها)
۱- کلید شناخت زبان پارسی نوشتهی «مصطفی پاشنگ»
۲- فرهنگ کوههای ایران، نوشتهی «عباس جعفری»، سازمان گیتیشناسی ایران
🗺 @AdabSar
کین سخن را در نیابد گوش خر
#مولوی
🔆 پریشانی زبان و نادانی ما
در درازنای روزگار سپری شده بر میهن با شکوه ما، واژهها از ریختی به ریختی دیگر درآمدند و هر کجا که نامهای بازمانده از گذشته را به سازهاش پی نبردیم با آهنگ امروزین دگرگون کردیم و در آسیاب ریختیم، نابجا گزینش کردیم و نوشتیم. برای نمونه چند نادرستی را در زیر میآوریم:
اکاوش: به مانک روشنی به نادرستی اکبرکُش
انگاریس: نشانهی نیمروز به نادرستی انگشتلیس
بانبازر: به مانک نگهبان پگاه به نادرستی باباحاضر
کچااهر: به مانک زندگیبخش به نادرستی کچلاحمد
کاسپه ماسپ: به مانک ایل کاسپیان و ماسپیها به نادرستی کاسهی ماست!
گریهآور است نادانی ما. چناچه بخواهیم به نادرستها بپردازیم سخن به دراز میانجامد. شاید ندانیم با دگرگونی واجهای یک شهر مانند کَهرم در استان پارس از تکواژ هستهای کَه (درخشان) +رم (آرامش دهنده) این نام را به نادرستی جهرم نوشتهایم.
«جَه» ریشهی نام جَهیک+رَم که به مانک زن بدکارهی آرامشدهنده است. دشنام را به تن خریدیم تا فرهنگ را فروتار کنیم و بگوییم واژههای دیرینه با زبان امروز ناهمگون است و ناآشنا. زیرا در واژهنامههای ما واژگانی از زبان تازی یافت میشود که خود تازیان هم بهکار نمیبرند.
تا آشفتن خوابی دیگر…
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#پیام_پارسی
📚 بازخَنها(بنمایهها)
۱- کلید شناخت زبان پارسی نوشتهی «مصطفی پاشنگ»
۲- فرهنگ کوههای ایران، نوشتهی «عباس جعفری»، سازمان گیتیشناسی ایران
🗺 @AdabSar
چو شیرینتر نمود ای جان
مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را
كه میسوزد برای تو
روان از تو خجل باشد
دلم را پا به گِل باشد
مرا چه جای دل باشد
چو دل گشتهست جای تو
تو خورشیدی و دل در چَه
بتاب از چَه به دل گَهگَه
که میکاهد چو ماه ای مَه
به عشق جانفزای تو
ز خود مِسَم، به تو زَرَم
به خود سنگم به تو دَرَم
کمر بستم به عشق اندر
به اومیدِ قبای تو
گرفتم عشق را در بر
كله بنهادهام از سر
منم محتاج و میگویم
ز بیخویشی دعای تو
دلا از حد خود مگذر
برون کن باد را از سر
به خاک کوی او بنگر
ببین صد خونبهای تو
اگر ریزم وگر رویم
چه محتاج تو مهرویم
چو برگ كاه میپرم
به عشق كهربای تو…
#مولوی
☀️💛 @AdabSar
مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را
كه میسوزد برای تو
روان از تو خجل باشد
دلم را پا به گِل باشد
مرا چه جای دل باشد
چو دل گشتهست جای تو
تو خورشیدی و دل در چَه
بتاب از چَه به دل گَهگَه
که میکاهد چو ماه ای مَه
به عشق جانفزای تو
ز خود مِسَم، به تو زَرَم
به خود سنگم به تو دَرَم
کمر بستم به عشق اندر
به اومیدِ قبای تو
گرفتم عشق را در بر
كله بنهادهام از سر
منم محتاج و میگویم
ز بیخویشی دعای تو
دلا از حد خود مگذر
برون کن باد را از سر
به خاک کوی او بنگر
ببین صد خونبهای تو
اگر ریزم وگر رویم
چه محتاج تو مهرویم
چو برگ كاه میپرم
به عشق كهربای تو…
#مولوی
☀️💛 @AdabSar
ادبسار
چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو بهشتم جان شیرین را كه میسوزد برای تو روان از تو خجل باشد دلم را پا به گِل باشد مرا چه جای دل باشد چو دل گشتهست جای تو تو خورشیدی و دل در چَه بتاب از چَه به دل گَهگَه که میکاهد چو ماه ای مَه به عشق جانفزای تو…
✍ شما بنویسید
بهتازگی چکامهای از #مولوی چامهسرای نامدار ایرانی در ادبسار همرسانی شد(t.me/AdabSar/19692)
برای آگاهی بیشتر پارسیدوستان، شما بنویسید که کدام واژهها در این سروده بیگانه هستند و برابر پارسی آن کدام است.
و نیز کدام واژهها از ریشه پارسی بودهاند و با دگرگونی به ریختی بیگانه درآمدهاند و ریشهی پارسی آن را نیز بیاورید.
فرستههای شما را در ادبسار همرسانی مینماییم تا هموندان نیز از آن بهرهمند گردند.
پیام خود را به این دو نشانی برای ما بفرستید: @New_View و @MajidDorri
بهتازگی چکامهای از #مولوی چامهسرای نامدار ایرانی در ادبسار همرسانی شد(t.me/AdabSar/19692)
برای آگاهی بیشتر پارسیدوستان، شما بنویسید که کدام واژهها در این سروده بیگانه هستند و برابر پارسی آن کدام است.
و نیز کدام واژهها از ریشه پارسی بودهاند و با دگرگونی به ریختی بیگانه درآمدهاند و ریشهی پارسی آن را نیز بیاورید.
فرستههای شما را در ادبسار همرسانی مینماییم تا هموندان نیز از آن بهرهمند گردند.
پیام خود را به این دو نشانی برای ما بفرستید: @New_View و @MajidDorri
Telegram
ادبسار
چو شیرینتر نمود ای جان
مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را
كه میسوزد برای تو
روان از تو خجل باشد
دلم را پا به گِل باشد
مرا چه جای دل باشد
چو دل گشتهست جای تو
تو خورشیدی و دل در چَه
بتاب از چَه به دل گَهگَه
که میکاهد چو ماه ای مَه
به عشق جانفزای تو…
مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را
كه میسوزد برای تو
روان از تو خجل باشد
دلم را پا به گِل باشد
مرا چه جای دل باشد
چو دل گشتهست جای تو
تو خورشیدی و دل در چَه
بتاب از چَه به دل گَهگَه
که میکاهد چو ماه ای مَه
به عشق جانفزای تو…
آن یکی خر داشت و پالانش نبود
یافت پالان، گرگ خر را در ربود
کوزه بودش، آب مینامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
#مولوی
#چکامه_پارسی
☁️ @AdabSar
یافت پالان، گرگ خر را در ربود
کوزه بودش، آب مینامد بدست
آب را چون یافت خود کوزه شکست
#مولوی
#چکامه_پارسی
☁️ @AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻غروب = فروشُدن، فروشُد، فروشُدان، فرورفتن، شامگاه، ایوار، خورنشینش، اِوارَک، پایانیافتن، پایان روز
🔻غروب آفتاب = آفتابنشستن، آفتاب بر زمین نشستن
🔻غروب خورشید = خوررَفت، آفتابنشین، پیگاه، بیگاه، آفتابزرد، دست بر زمین زدن خورشید، آدواره، اَدوارَک
🔻غروبکردن = فروتافتن، خوررَفتن، ناپدیدشدن
🔻غروبگاه = اِوارَکگاه، شبانگاه
🔻تنگِ غروب = نزدیکِ فرورَفت، نزدیک فروشُد، نزدیک شامگاه
✍️نمونه:
🔺آفتاب زندگیاش غروب کرد =
آفتاب زندگیاش فروتافت
زندگیاش به پایان رسید
زندگیاش پایان یافت
🔺دست در دست معشوق، غروب آفتاب را تماشا میکرد =
دست در دست دلدار، فرورفتن آفتاب را نگاه میکرد
دست در دست یار، دستبرزمینزدن خورشید را مینگریست
🔺از فَرازَند تا «فروشُدِ» خورشید از تنبلی بگریزید، زیرا تنآسایی، سرآغاز تباهی است #کوروش
🔺ز هر دژ به گوش آید آوای کوس
ز «ایوار» تا گاهِ بانگ خروس #بهار
🔺«بیگاه» شد، خورشید سوی چاه شد
خیزید ای خوشطالعان، گاه طلوع ماه شد #مولوی
🔺و «آفتابزرد» را امیر به آب رسید (تاریخ بیهقی)
🌄 خوررَفت(غروب) و مانندسازیهای دلانگیز و جانفزای #فردوسی در شاهنامه:
ـ چو پژمرده شد چادر آفتاب
همی ساخت هر مهتری جای خواب
ـ چو خورشید را پشت باریک شد
ز دیدار شب، روز تاریک شد
ـ چنین تا شب تیره سر برکشید
درخشندهخورشید شد ناپدید
ـ چو خورشید بر چرخ بنمود پشت
شبی تیره شد از نمودن درشت
ـ چو خورشید تابان ز گنبد بگشت
ز بالا همی سوی خاور گذشت
ـ چو چرخ بلند از شَبَه* تاج کرد
شَمامَه(ماه) پراکند بر لاژورد(لاجورد)
(*شَبَه=سنگ سیاه درخشان)
ـ چو خورشید تابان به گنبد رسید
به جایی پی گور و آهو ندید
ـ چو خورشید بر تیغ گنبد رسید
سکندر ز بالا خروشی شنید
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#غروب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻غروب = فروشُدن، فروشُد، فروشُدان، فرورفتن، شامگاه، ایوار، خورنشینش، اِوارَک، پایانیافتن، پایان روز
🔻غروب آفتاب = آفتابنشستن، آفتاب بر زمین نشستن
🔻غروب خورشید = خوررَفت، آفتابنشین، پیگاه، بیگاه، آفتابزرد، دست بر زمین زدن خورشید، آدواره، اَدوارَک
🔻غروبکردن = فروتافتن، خوررَفتن، ناپدیدشدن
🔻غروبگاه = اِوارَکگاه، شبانگاه
🔻تنگِ غروب = نزدیکِ فرورَفت، نزدیک فروشُد، نزدیک شامگاه
✍️نمونه:
🔺آفتاب زندگیاش غروب کرد =
آفتاب زندگیاش فروتافت
زندگیاش به پایان رسید
زندگیاش پایان یافت
🔺دست در دست معشوق، غروب آفتاب را تماشا میکرد =
دست در دست دلدار، فرورفتن آفتاب را نگاه میکرد
دست در دست یار، دستبرزمینزدن خورشید را مینگریست
🔺از فَرازَند تا «فروشُدِ» خورشید از تنبلی بگریزید، زیرا تنآسایی، سرآغاز تباهی است #کوروش
🔺ز هر دژ به گوش آید آوای کوس
ز «ایوار» تا گاهِ بانگ خروس #بهار
🔺«بیگاه» شد، خورشید سوی چاه شد
خیزید ای خوشطالعان، گاه طلوع ماه شد #مولوی
🔺و «آفتابزرد» را امیر به آب رسید (تاریخ بیهقی)
🌄 خوررَفت(غروب) و مانندسازیهای دلانگیز و جانفزای #فردوسی در شاهنامه:
ـ چو پژمرده شد چادر آفتاب
همی ساخت هر مهتری جای خواب
ـ چو خورشید را پشت باریک شد
ز دیدار شب، روز تاریک شد
ـ چنین تا شب تیره سر برکشید
درخشندهخورشید شد ناپدید
ـ چو خورشید بر چرخ بنمود پشت
شبی تیره شد از نمودن درشت
ـ چو خورشید تابان ز گنبد بگشت
ز بالا همی سوی خاور گذشت
ـ چو چرخ بلند از شَبَه* تاج کرد
شَمامَه(ماه) پراکند بر لاژورد(لاجورد)
(*شَبَه=سنگ سیاه درخشان)
ـ چو خورشید تابان به گنبد رسید
به جایی پی گور و آهو ندید
ـ چو خورشید بر تیغ گنبد رسید
سکندر ز بالا خروشی شنید
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#غروب
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
گوشهای از پارسی سرودههای #مولوی
گر شاخهها دارد تَری، وَر سَرو دارد سَروَری
وَر گل کند سَد دلبری، ای جان تو چیزی دیگری
🍀☀️
هر که او از همزبانی شد جدا
بیزبان شد، گرچه دارد سَد نوا
🍀☀️
تو دو دیده فروبندی و گویی روز روشن کو
زند خورشید بر چشمت که اینک من تو در بگشا
🍀☀️
دل من کار تو دارد گل و گلنار تو دارد
چه نکوبخت درختی که بر و بار تو دارد
🍀☀️
چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم
#چکامه_پارسی
🍀☀️ @AdabSar
گر شاخهها دارد تَری، وَر سَرو دارد سَروَری
وَر گل کند سَد دلبری، ای جان تو چیزی دیگری
🍀☀️
هر که او از همزبانی شد جدا
بیزبان شد، گرچه دارد سَد نوا
🍀☀️
تو دو دیده فروبندی و گویی روز روشن کو
زند خورشید بر چشمت که اینک من تو در بگشا
🍀☀️
دل من کار تو دارد گل و گلنار تو دارد
چه نکوبخت درختی که بر و بار تو دارد
🍀☀️
چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم
#چکامه_پارسی
🍀☀️ @AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻فنجان= Cup، پِنگان، جام
🔻فنجانک دستگاه تقطیر= پِنگانک دستگاه چِکِش
🔻فیروزهپنگان= پیروزهپنگان، آسمان
🔻فیل و فنجان= پیل و پِنگان
❗️برخی «فنجان» را برگرفته از «پِنگان» پارسی میدانند.
برخی نیز آن را برگرفته از «Pinax» یونانی میدانند.
✍نمونه:
🔺یه فنجون چایی براتون بریزم؟=
یک پِنگان چای برایتان بریزم؟
🔺رفتم آنجا، لنگان لنگان
شربت خوردم، «پنگان پنگان» #مولوی
🔺چیست این گنبد که گویی پُرگهر دریاستی
یا هزاران شمع در «پنگان»ی از میناستی #ناصرخسرو
🔺که آراید چه میگویی تو هرشب سبزگنبد را
بدین نورسته نرگسها و زراندود «پنگان»ها #ناصرخسرو
🔺کی ز انگشت همچو بادنگان(بادمجان)
تیر شاید گذاشت بر «پنگان»؟ #اوحدی
🔺در جهانی چه بایدت بودن
که به «پنگان» توانش پیمودن #سنایی
🔺سر و بن چون سر و بن «پنگان»
اندرون چون درون باتنگان(بادمجان) #بوشکور
✍ #مجید_دری
#پارسی_پاک
#فنجان #Cup
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻فنجان= Cup، پِنگان، جام
🔻فنجانک دستگاه تقطیر= پِنگانک دستگاه چِکِش
🔻فیروزهپنگان= پیروزهپنگان، آسمان
🔻فیل و فنجان= پیل و پِنگان
❗️برخی «فنجان» را برگرفته از «پِنگان» پارسی میدانند.
برخی نیز آن را برگرفته از «Pinax» یونانی میدانند.
✍نمونه:
🔺یه فنجون چایی براتون بریزم؟=
یک پِنگان چای برایتان بریزم؟
🔺رفتم آنجا، لنگان لنگان
شربت خوردم، «پنگان پنگان» #مولوی
🔺چیست این گنبد که گویی پُرگهر دریاستی
یا هزاران شمع در «پنگان»ی از میناستی #ناصرخسرو
🔺که آراید چه میگویی تو هرشب سبزگنبد را
بدین نورسته نرگسها و زراندود «پنگان»ها #ناصرخسرو
🔺کی ز انگشت همچو بادنگان(بادمجان)
تیر شاید گذاشت بر «پنگان»؟ #اوحدی
🔺در جهانی چه بایدت بودن
که به «پنگان» توانش پیمودن #سنایی
🔺سر و بن چون سر و بن «پنگان»
اندرون چون درون باتنگان(بادمجان) #بوشکور
✍ #مجید_دری
#پارسی_پاک
#فنجان #Cup
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻عاشق= دلداده، دلباخته، دلسوخته، دلشده، شیفته، پاکباز، بیدل، شیدا، گرمدل، مهرورز، مِهرا، دوستدارنده، دوستار، نیازان، ویاپان، سِنار، دیوانه
🔻عاشقآزار= سِنارآزار
🔻عاشقآسا= سِنارآسا
🔻عاشقانه= دلسپارانه، دلدارانه، شورمندانه، شوریدهوار، مهرآمیز، شیفتهوار، شیفتگانه، شیداوار، مهرورزانه
🔻عاشقباره= مهرباره، مهرپیشه
🔻عاشق بیصبر= گرمروان
🔻عاشقپیشه= شیفته، شیدا، شیداپیشه، دلشده، دلداده، دلباخته، پاکباز، بیدل
🔻عاشقشدن= دلباختن، دلسپردن، دلدادن، پاکباختن، شیفتن، دیوانهشدن، بیهوششدن
🔻عاشق شوریده= خاش، شیدا
🔻عاشقکش= دلآزار، شیفتهکش
🔻عاشقنواز= دلنواز، شیفتهنواز
🔻عاشق و معشوق= دلدار و دلبر
🔻عاشقی= دلباختگی، دلدادگی، شوریدگی، شیدایی
🔻عاشقیت= دلسپردگی، شیفتگی
🔻عاشق یکفصله= دلدادهی یکروزه، سرسپردهی فَرَهی
🔻عشق= اِشغ، شیفتگی، شیدایی، دلدادگی، دلبردگی، دلباختگی، پاکبازی، مهر، مهرورزیدن، دوستداشتن، دوشارم، دوشِش، دُشاکی
🔻عشق افلاطونی= اِشغ افلاتونی، دوشِش پلاتونی، مهر پلاتونی
🔻عشق اکبر= اِشغ خدایی
🔻عشقباز= اِشغباز، دلباخته
🔻عشقبازی= اِشغبازی، شیفتگی، شیدایی، دلباختگی، دلدادگی، مهرورزی، دلبازی
🔻عشق جسمانی(شهوت)= وَرَن، تنشیفتگی
🔻عشق متقابل= اِشغ دوسویه، همدوشِشی، مهر دوسویه
🔻عشق ممنوع= اِشغ پنامیده، دوشش اَرُواک، مهر ناروا
🔻عشقنچشیده= اِشغنچشیده، خشکجان
🔻عشقورزیدن= اِشغورزیدن، مهرورزیدن، کامراندن
🔻معاشقه= مهرورزی، هممهری، همآغوشی، دلدادگی
🔻معشوق= دلبر، دلدار، دلربا، دلسِتان، نگار، ریکا، رایکا، رایگا، دوشَست، تاز
🔻معشوق جفاپیشه= گرگمست
🔻معشوقه= کیجا، دوستِگان، مول
❗️«اِشغ» واژهای پارسی است که بهنادرست «عشق» نوشته میشود.
✍نمونه:
🔺وِیس ترنم عشق را ازبرای رامین نجوا میکرد=
وِیس زمزمهی اِشغ در گوش رامین میخواند
🔺صحبت معشوق را طالبم =
همنشینی(و همسخنی) با دلبر را خواهانم
🔺بدو گفت مادر که ای «تاز» مام
چه بودت که گشتی چنین زردفام؟ #فردوسی
🔺که رامین را به تو دیدم سزاوار
تو او را «دوستگان»ی، او تورا یار #اسعد_گرگانی(ویس و رامین)
🔺در گلستانی که جولانگاه آن قد رساست
سرو، یک «ریکا»ی دارالمرزی کوتهقباست #میرنجات
🔺«رایگا» روی نمودهست و غلط افتادی
باش تا در طلب پویه جهان پیمایی #مولوی
🔺طعمهای کان «پاکبازان» را دهند
هرگز آن کی «نونیازان» را دهند؟ #عطار
🔺آن زنک می خواست تا با «مول» خویش
برزند در پیش شوی گول خویش #مولوی
✍ #مجید_دری
#پارسی_پاک
#عاشق #عاشقانه #عاشقی #عاشقیت #عشق #معاشقه #معشوق #معشوقه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻عاشق= دلداده، دلباخته، دلسوخته، دلشده، شیفته، پاکباز، بیدل، شیدا، گرمدل، مهرورز، مِهرا، دوستدارنده، دوستار، نیازان، ویاپان، سِنار، دیوانه
🔻عاشقآزار= سِنارآزار
🔻عاشقآسا= سِنارآسا
🔻عاشقانه= دلسپارانه، دلدارانه، شورمندانه، شوریدهوار، مهرآمیز، شیفتهوار، شیفتگانه، شیداوار، مهرورزانه
🔻عاشقباره= مهرباره، مهرپیشه
🔻عاشق بیصبر= گرمروان
🔻عاشقپیشه= شیفته، شیدا، شیداپیشه، دلشده، دلداده، دلباخته، پاکباز، بیدل
🔻عاشقشدن= دلباختن، دلسپردن، دلدادن، پاکباختن، شیفتن، دیوانهشدن، بیهوششدن
🔻عاشق شوریده= خاش، شیدا
🔻عاشقکش= دلآزار، شیفتهکش
🔻عاشقنواز= دلنواز، شیفتهنواز
🔻عاشق و معشوق= دلدار و دلبر
🔻عاشقی= دلباختگی، دلدادگی، شوریدگی، شیدایی
🔻عاشقیت= دلسپردگی، شیفتگی
🔻عاشق یکفصله= دلدادهی یکروزه، سرسپردهی فَرَهی
🔻عشق= اِشغ، شیفتگی، شیدایی، دلدادگی، دلبردگی، دلباختگی، پاکبازی، مهر، مهرورزیدن، دوستداشتن، دوشارم، دوشِش، دُشاکی
🔻عشق افلاطونی= اِشغ افلاتونی، دوشِش پلاتونی، مهر پلاتونی
🔻عشق اکبر= اِشغ خدایی
🔻عشقباز= اِشغباز، دلباخته
🔻عشقبازی= اِشغبازی، شیفتگی، شیدایی، دلباختگی، دلدادگی، مهرورزی، دلبازی
🔻عشق جسمانی(شهوت)= وَرَن، تنشیفتگی
🔻عشق متقابل= اِشغ دوسویه، همدوشِشی، مهر دوسویه
🔻عشق ممنوع= اِشغ پنامیده، دوشش اَرُواک، مهر ناروا
🔻عشقنچشیده= اِشغنچشیده، خشکجان
🔻عشقورزیدن= اِشغورزیدن، مهرورزیدن، کامراندن
🔻معاشقه= مهرورزی، هممهری، همآغوشی، دلدادگی
🔻معشوق= دلبر، دلدار، دلربا، دلسِتان، نگار، ریکا، رایکا، رایگا، دوشَست، تاز
🔻معشوق جفاپیشه= گرگمست
🔻معشوقه= کیجا، دوستِگان، مول
❗️«اِشغ» واژهای پارسی است که بهنادرست «عشق» نوشته میشود.
✍نمونه:
🔺وِیس ترنم عشق را ازبرای رامین نجوا میکرد=
وِیس زمزمهی اِشغ در گوش رامین میخواند
🔺صحبت معشوق را طالبم =
همنشینی(و همسخنی) با دلبر را خواهانم
🔺بدو گفت مادر که ای «تاز» مام
چه بودت که گشتی چنین زردفام؟ #فردوسی
🔺که رامین را به تو دیدم سزاوار
تو او را «دوستگان»ی، او تورا یار #اسعد_گرگانی(ویس و رامین)
🔺در گلستانی که جولانگاه آن قد رساست
سرو، یک «ریکا»ی دارالمرزی کوتهقباست #میرنجات
🔺«رایگا» روی نمودهست و غلط افتادی
باش تا در طلب پویه جهان پیمایی #مولوی
🔺طعمهای کان «پاکبازان» را دهند
هرگز آن کی «نونیازان» را دهند؟ #عطار
🔺آن زنک می خواست تا با «مول» خویش
برزند در پیش شوی گول خویش #مولوی
✍ #مجید_دری
#پارسی_پاک
#عاشق #عاشقانه #عاشقی #عاشقیت #عشق #معاشقه #معشوق #معشوقه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
ز خاکِ من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
میا بی دف به گور من برادر
که در بزم خدا غمگین نشاید
#مولوی
#چکامه_پارسی
🌾 @AdabSar
ز خاکِ من اگر گندم برآید
از آن گر نان پزی مستی فزاید
میا بی دف به گور من برادر
که در بزم خدا غمگین نشاید
#مولوی
#چکامه_پارسی
🌾 @AdabSar
آن که بیباده کند جان مرا مست کجاست؟
وآن که بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟
وآن که سوگند خورم جز به سر او نخورم
وآن که سوگند من و توبهام* اشکست کجاست؟
#مولوی
#چکامه_پارسی
*توبه: تنها واژهی بیگانه
@AdabSar
آن که بیباده کند جان مرا مست کجاست؟
وآن که بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟
وآن که سوگند خورم جز به سر او نخورم
وآن که سوگند من و توبهام* اشکست کجاست؟
#مولوی
#چکامه_پارسی
*توبه: تنها واژهی بیگانه
@AdabSar
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیدهام
امروز عقل* من ز من یکبارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام
#مولوی
#چکامه_پارسی
*عقل: تنها واژهی بیگانه
@AdabSar
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیدهام
امروز عقل* من ز من یکبارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام
#مولوی
#چکامه_پارسی
*عقل: تنها واژهی بیگانه
@AdabSar
تلخ کنی دهان من
قند به دیگران دهی
نم ندهی به کِشت من
آب به این و آن دهی
جان منی و یار من
دولت* پایدار من
باغ من و بهار من
باغ مرا خزان دهی
#مولوی
#چکامه_پارسی
قند: از پارسی کند
دولت: تنها واژهی بیگانه
❤️🔥 @AdabSar
تلخ کنی دهان من
قند به دیگران دهی
نم ندهی به کِشت من
آب به این و آن دهی
جان منی و یار من
دولت* پایدار من
باغ من و بهار من
باغ مرا خزان دهی
#مولوی
#چکامه_پارسی
قند: از پارسی کند
دولت: تنها واژهی بیگانه
❤️🔥 @AdabSar
تو دو دیده فروبندی و گویی روز روشن کو
زند خورشید بر چشمت که اینک من تو در بگشا
#مولوی
#چکامه_پارسی
☀️ @AdabSar
تو دو دیده فروبندی و گویی روز روشن کو
زند خورشید بر چشمت که اینک من تو در بگشا
#مولوی
#چکامه_پارسی
☀️ @AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻عزا= سوگ
🔻عزادار= سوگوار
🔻عزاداری = سوگواری
🔻عزاگرفتن= بهسوگنشستن، زاریکردن، شیونکردن، خودخوری
🔻ایّام عزاداری= روزهای سوگواری
🔻صاحبعزا= سوگوار
🔻لباس عزا= جامهی سوگ، رخت سیاه
🔻مجلس ختم= پُرسِه
🔻مجلس ترحیم= پُرسِه
✍نمونه:
🔺از عزا چون بگذرد یکچندروز
کم شود آن آتش و آن عشق و سوز #مولوی=
از سوگ چون بگذرد یکچندروز
کم شود آن آتش و آن اِشغ و سوز
🔺فقدانش را عزا گرفته بودند=
نبودش را بهسوگ نشسته بودند
🔺عزا گرفته بود که مشکل خود را چطور حل کند=
خودخوری میکرد که گرفتاری خود را چگونه چاره کند
🔺گفته شده لباس عزاداری ایرانیان قدیم سفید بوده است=
گفته شده جامهی سوگواری ایرانیان باستان سپید بوده است
🔺مجلس ختم آن مرحوم فردا منعقد میگردد=
پُرسِهی آن بهشتیروان فردا برگزار میشود
❗️بیشتر در:
t.me/AdabSar/1068
t.me/AdabSar/6543
✍ #مجید_دری
#پارسی_پاک
#عزا #عزادار #عزاداری #ختم #ترحیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻عزا= سوگ
🔻عزادار= سوگوار
🔻عزاداری = سوگواری
🔻عزاگرفتن= بهسوگنشستن، زاریکردن، شیونکردن، خودخوری
🔻ایّام عزاداری= روزهای سوگواری
🔻صاحبعزا= سوگوار
🔻لباس عزا= جامهی سوگ، رخت سیاه
🔻مجلس ختم= پُرسِه
🔻مجلس ترحیم= پُرسِه
✍نمونه:
🔺از عزا چون بگذرد یکچندروز
کم شود آن آتش و آن عشق و سوز #مولوی=
از سوگ چون بگذرد یکچندروز
کم شود آن آتش و آن اِشغ و سوز
🔺فقدانش را عزا گرفته بودند=
نبودش را بهسوگ نشسته بودند
🔺عزا گرفته بود که مشکل خود را چطور حل کند=
خودخوری میکرد که گرفتاری خود را چگونه چاره کند
🔺گفته شده لباس عزاداری ایرانیان قدیم سفید بوده است=
گفته شده جامهی سوگواری ایرانیان باستان سپید بوده است
🔺مجلس ختم آن مرحوم فردا منعقد میگردد=
پُرسِهی آن بهشتیروان فردا برگزار میشود
❗️بیشتر در:
t.me/AdabSar/1068
t.me/AdabSar/6543
✍ #مجید_دری
#پارسی_پاک
#عزا #عزادار #عزاداری #ختم #ترحیم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸