Forwarded from ادبسار
🍂🍃 @AdabSar
گزیدههایی از سرهسرودگان #حافظ
چو غنچه گرچه فروبستگیست کار جهان
تو همچو باد بهاری گرهگشا میباش
🌾🍃
هواخواه تواَم جانا
و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی
و هم ننوشته میخوانی
🌻🌱
آن چنان مهر تواَم در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود، از دل و از جان نرود
🍂🥀
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
🌿🍁
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کِی سر آمد، شهریاران را چه شد؟...
🌾🌼
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینهی شبگیر ما؟
🍀🍂
صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت
🌻🍁
درآ که در دل خسته، توان درآید باز
بیا که در تن مرده، روان درآید باز
🌱🥀
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
🌾🌿
هرچند پیر و خستهدل و ناتوان شدم
هر گه که یاد تو کردم جوان شدم
🍃🍂
گفتم کِیاَم دهان و لبت کامران کنند؟
گفتا به چَشم، هرچه تو گویی چنان کنند
گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
🌻🍀
دل از من برد و روی از من نهان كرد
خدا را با كه این بازی توان كرد
چرا چون لاله خونیندل نباشم
كه با ما نرگس او سر گران كرد
#روز_حافظ
#چکامه_پارسی
🌾🌻 @AdabSar
گزیدههایی از سرهسرودگان #حافظ
چو غنچه گرچه فروبستگیست کار جهان
تو همچو باد بهاری گرهگشا میباش
🌾🍃
هواخواه تواَم جانا
و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی
و هم ننوشته میخوانی
🌻🌱
آن چنان مهر تواَم در دل و جان جای گرفت
که اگر سر برود، از دل و از جان نرود
🍂🥀
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
🌿🍁
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی کِی سر آمد، شهریاران را چه شد؟...
🌾🌼
با دل سنگینت آیا هیچ درگیرد شبی
آه آتشناک و سوز سینهی شبگیر ما؟
🍀🍂
صد جوی آب بستهام از دیده بر کنار
بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت
🌻🍁
درآ که در دل خسته، توان درآید باز
بیا که در تن مرده، روان درآید باز
🌱🥀
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی؟ ره ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
🌾🌿
هرچند پیر و خستهدل و ناتوان شدم
هر گه که یاد تو کردم جوان شدم
🍃🍂
گفتم کِیاَم دهان و لبت کامران کنند؟
گفتا به چَشم، هرچه تو گویی چنان کنند
گفتم هوای میکده غم میبرد ز دل
گفتا خوش آن کسان که دلی شادمان کنند
🌻🍀
دل از من برد و روی از من نهان كرد
خدا را با كه این بازی توان كرد
چرا چون لاله خونیندل نباشم
كه با ما نرگس او سر گران كرد
#روز_حافظ
#چکامه_پارسی
🌾🌻 @AdabSar
💫
از چرخ به هرگونه همی دار امید
وز گردش روزگار میلرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبُود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید
#حافظ
#چکامه_پارسی
@AdabSar
از چرخ به هرگونه همی دار امید
وز گردش روزگار میلرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبُود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید
#حافظ
#چکامه_پارسی
@AdabSar
💫
در کوی ما شکستهدلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
#حافظ
#چکامه_پارسی
فرستنده #مهین_دری
@AdabSar
در کوی ما شکستهدلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
#حافظ
#چکامه_پارسی
فرستنده #مهین_دری
@AdabSar
@AdabSar
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که در کوچهی معشوقه ما میگذری
برحذر باش که سر میشکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گرچه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرو مگذارش
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
دل «حافظ» که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش
#حافظ
@AdabSar
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتگارش
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که در کوچهی معشوقه ما میگذری
برحذر باش که سر میشکند دیوارش
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
هرکجا هست خدایا به سلامت دارش
صحبت عافیتت گرچه خوش افتاد ای دل
جانب عشق عزیز است فرو مگذارش
صوفی سرخوش از این دست که کج کرد کلاه
به دو جام دگر آشفته شود دستارش
دل «حافظ» که به دیدار تو خوگر شده بود
نازپرورد وصال است مجو آزارش
#حافظ
@AdabSar
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
#حافظ
#چکامه_پارسی
هنرمند: #علی_اکبر_صادقی
🪞 @AdabSar
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
#حافظ
#چکامه_پارسی
هنرمند: #علی_اکبر_صادقی
🪞 @AdabSar
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هوشیار چه کرد
#حافظ
#چکامه_پارسی
🍷💃🏻 @AdabSar
آه از آن مست که با مردم هوشیار چه کرد
#حافظ
#چکامه_پارسی
🍷💃🏻 @AdabSar
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
برو ای زاهد* خودبین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
#حافظ
#چکامه_پارسی
زاهد: تنها واژهی بیگانه
🌘 @AdabSar
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
برو ای زاهد* خودبین که ز چشم من و تو
راز این پرده نهان است و نهان خواهد بود
#حافظ
#چکامه_پارسی
زاهد: تنها واژهی بیگانه
🌘 @AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻راحت= ساده، آسوده، آسان، آرام
🔻راحتی= سادگی، آسانی، آسایش، آرامش
🔻راحتکردن= آرامشبخشیدن، آسودهکردن
🔻راحتگاه= آسایشگاه
🔻راحتطلب= آسودهجو، آسایشخواه، تنآسا
🔻راحتطلبی= آسودهخواهی، آسایشخواهی، تنآسایی
🔻راحتالحلقوم= نرمینه، شادنای
🔻راحتباش= آزاد(در ارتش)
🔻راحتی= آسو(کفش)
🔻استراحت= آسودن، بَرآسودن، آساییدن، آسایش، آسانی، درازکشیدن، آرَمیدن، آرامش، رامش، غُنایش، دَمگیری، مَغل(خواب)
🔻استراحت کرد= بَرآسود، آرَمید
🔻استراحتکردن= برآسودن، غنودن
🔻اتاق استراحت= یاختهی آسایش، آسودخانه، آسایشگاه، تنبلخانه
🔻راحت و محنت= گرم و سرد
🔻راحِ روح= رامِشِ جان
🔻ناراحت= آزرده، اندوهگین، پریشان، آشفته، ناسوده، نَژَند، دُشرام، ناآرام، بیآرام، خشمگین، جوشی، دلنگران، دلگیر، دلواپس، آشوبگر، سرکش، ناخُرسند، اَخُرسند
🔻ناراحتشدن= ناآرامشدن، جوشیشدن، بهدردسرافتادن، برآشفتن
🔻ناراحتکردن= ناآرامکردن، خشمگینکردن، دردسرآفریدن
🔻ناراحتکننده= دردسرآفرین، نگرانکننده، خشمانگیز
🔻ناراحتی= ناخرسندی، اَخرسندی
✍نمونه:
🔺خدایا راحت شدم=
خدایا آسوده شدم
🔺امتحان راحتی بود=
آزمون آسانی بود
🔺موجب ناراحتیاش شد=
مایهی آزردگیاش شد
🔺دیگر خواب و راحت ندارم=
دیگر خواب و آسایش ندارم
🔺توالی کارها و فقدان استراحت موجب هلاک او شد=
پیاپایی کارها و نبود آسایش او را از پای درآورد
🔺باده لعل لبش کز لب من دور مباد
راح روح که و پیمان ده پیمانه کیست #حافظ=
بادهی لال لبش کز لب من دور مباد
رامشِ جانِ که و پیمانده پیمانهی کیست
✍ #مجید_دری
#پارسی_پاک
#راحت #ناراحت #استراحت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻راحت= ساده، آسوده، آسان، آرام
🔻راحتی= سادگی، آسانی، آسایش، آرامش
🔻راحتکردن= آرامشبخشیدن، آسودهکردن
🔻راحتگاه= آسایشگاه
🔻راحتطلب= آسودهجو، آسایشخواه، تنآسا
🔻راحتطلبی= آسودهخواهی، آسایشخواهی، تنآسایی
🔻راحتالحلقوم= نرمینه، شادنای
🔻راحتباش= آزاد(در ارتش)
🔻راحتی= آسو(کفش)
🔻استراحت= آسودن، بَرآسودن، آساییدن، آسایش، آسانی، درازکشیدن، آرَمیدن، آرامش، رامش، غُنایش، دَمگیری، مَغل(خواب)
🔻استراحت کرد= بَرآسود، آرَمید
🔻استراحتکردن= برآسودن، غنودن
🔻اتاق استراحت= یاختهی آسایش، آسودخانه، آسایشگاه، تنبلخانه
🔻راحت و محنت= گرم و سرد
🔻راحِ روح= رامِشِ جان
🔻ناراحت= آزرده، اندوهگین، پریشان، آشفته، ناسوده، نَژَند، دُشرام، ناآرام، بیآرام، خشمگین، جوشی، دلنگران، دلگیر، دلواپس، آشوبگر، سرکش، ناخُرسند، اَخُرسند
🔻ناراحتشدن= ناآرامشدن، جوشیشدن، بهدردسرافتادن، برآشفتن
🔻ناراحتکردن= ناآرامکردن، خشمگینکردن، دردسرآفریدن
🔻ناراحتکننده= دردسرآفرین، نگرانکننده، خشمانگیز
🔻ناراحتی= ناخرسندی، اَخرسندی
✍نمونه:
🔺خدایا راحت شدم=
خدایا آسوده شدم
🔺امتحان راحتی بود=
آزمون آسانی بود
🔺موجب ناراحتیاش شد=
مایهی آزردگیاش شد
🔺دیگر خواب و راحت ندارم=
دیگر خواب و آسایش ندارم
🔺توالی کارها و فقدان استراحت موجب هلاک او شد=
پیاپایی کارها و نبود آسایش او را از پای درآورد
🔺باده لعل لبش کز لب من دور مباد
راح روح که و پیمان ده پیمانه کیست #حافظ=
بادهی لال لبش کز لب من دور مباد
رامشِ جانِ که و پیمانده پیمانهی کیست
✍ #مجید_دری
#پارسی_پاک
#راحت #ناراحت #استراحت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هوشیار چه کرد
#حافظ
#چکامه_پارسی
🍷💃🏻 @AdabSar
آه از آن مست که با مردم هوشیار چه کرد
#حافظ
#چکامه_پارسی
🍷💃🏻 @AdabSar
🐓 سروشگان، جشنی در ستایش ایزد آگاهیبخش
🐓 «سروش» یکی از ایزدان بزرگ و باستانی ایران و نگهبان سامانمندی(نظم) و پیمانها بود. جشن «سروشگان» یا جشن «هفدهروز» در سروشروز از فروردین، برابر با هفدهم فروردین در ایران برگزار میشد.
#سروش از ریشهی «سرُو»، در اوستا «سِرااوشا» به چَم(معنی) فرمانبرداری و در پارسی میانه «سرُوشُو» به چَم شنیدن است. بر پایهی باورهای کهن، بهویژه در باورهای زرتشتی، «سروش ایزدی» نخستین ایزدی است که زبان به ستایش خداوند گشود و نیایش را به مردم آموخت. او پیش از سر زدن آفتاب بانگ زده و مردم را برای نیایش پروردگار فرا میخواند. دربارهی آیین #جشن_سروشگان تنها این را میدانیم که ایرانیان در این روز به نیایشگاهها میرفتند.
🐓 بر پایهی افسانهها، ایزد سروش بر بلندای البرز کاخی دارد با یکهزار ستون که به خودی خود روشن و ستارهنشان است. گردونهی او را در آسمان، چهار اسب نر درخشان و تیزرو با سمهای زرین میرانند. هیچ جانداری نمیتواند از او پیشی بگیرد و از اینرو او دشمنان خود را در هر کجا که باشند دستگیر میکند.
سروش همیشه بیدار است و از آفریدگان مزدا پاسبانی میکند و برای این کار هر روز و هر شب سه بار به دور زمین میگردد. نماد مادی سروش «خروس» است که با بانگ بامدادی خود مردم را بیدار میکند. از اینرو خروس بهویژه خروس سپیدرنگ، ارزش والایی برای ایرانیان داشت.
🐓 سروش دارای ویژگیهایی چون بازوی پرتوان، چالاکی و شهریاری بر جهان است. او دارای جنگافزار سخت و ابزار مینوی است. ابزار مینوی پیکری آمیخته با سخنان سپند(مقدس)، اندیشهی والا، خوشسخنی، نگهبانی آفریدگان، پاسبانی سرار گیتی و پناه دادن به بینوایان است.
«ایزد سروش» بر آن است تا نیروهای اهریمنی چون خشم، مستی، بوشاسپ یا خواب و تنبلی و بهویژه دروغ را از میان ببرد.
سروش نابودکنندهی دیو آز و خشم است و به همراه مهر و رَشَن (دو ایزد باستانی ایران) کردار مردم را سنجیده و به نیکوکاران پاداش و به بدکاران سزا میدهد. او پیک اهورامزدا و فرمانروای خورآسان تا خوربران(شرق تا غرب) جهان است.
🐓 در شاهنامهی #فردوسی سروش نخستین باشندهی(موجود) فرازمینی در جهان است.
در داستانهای شاهنامه او بر کیومرس، فریدون، سام، گودرز و خسروپرویز نمایان میشود و آنها را از بدخواهیها آگاه کرده و یاریشان میکند.
ز گیتی برآمد سراسر خروش
به آذربد این جشن روز سروش
🐓 در سرودههای #حافظ نیز سروش همان «روحالقُدُس» است.
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژدهها داده است
✍️ #پریسا_امام_وردیلو
#جشن_های_ایرانی #فروردینگان
📚 برگرفته از:
۱- فرهنگ نامهای شاهنامه #منصور_رستگارفسایی
۲- بندهش #مهرداد_بهار
۳- جشنها و آیینهای ایرانی با تکیه بر استوره و مردمشناسی #حسام_الدین_مهدوی
۴- راهنمای زمان جشنها و گردهماییهای ملی #رضا_مرادی_غیاث_آبادی
🌠 @AdabSar
🐓 «سروش» یکی از ایزدان بزرگ و باستانی ایران و نگهبان سامانمندی(نظم) و پیمانها بود. جشن «سروشگان» یا جشن «هفدهروز» در سروشروز از فروردین، برابر با هفدهم فروردین در ایران برگزار میشد.
#سروش از ریشهی «سرُو»، در اوستا «سِرااوشا» به چَم(معنی) فرمانبرداری و در پارسی میانه «سرُوشُو» به چَم شنیدن است. بر پایهی باورهای کهن، بهویژه در باورهای زرتشتی، «سروش ایزدی» نخستین ایزدی است که زبان به ستایش خداوند گشود و نیایش را به مردم آموخت. او پیش از سر زدن آفتاب بانگ زده و مردم را برای نیایش پروردگار فرا میخواند. دربارهی آیین #جشن_سروشگان تنها این را میدانیم که ایرانیان در این روز به نیایشگاهها میرفتند.
🐓 بر پایهی افسانهها، ایزد سروش بر بلندای البرز کاخی دارد با یکهزار ستون که به خودی خود روشن و ستارهنشان است. گردونهی او را در آسمان، چهار اسب نر درخشان و تیزرو با سمهای زرین میرانند. هیچ جانداری نمیتواند از او پیشی بگیرد و از اینرو او دشمنان خود را در هر کجا که باشند دستگیر میکند.
سروش همیشه بیدار است و از آفریدگان مزدا پاسبانی میکند و برای این کار هر روز و هر شب سه بار به دور زمین میگردد. نماد مادی سروش «خروس» است که با بانگ بامدادی خود مردم را بیدار میکند. از اینرو خروس بهویژه خروس سپیدرنگ، ارزش والایی برای ایرانیان داشت.
🐓 سروش دارای ویژگیهایی چون بازوی پرتوان، چالاکی و شهریاری بر جهان است. او دارای جنگافزار سخت و ابزار مینوی است. ابزار مینوی پیکری آمیخته با سخنان سپند(مقدس)، اندیشهی والا، خوشسخنی، نگهبانی آفریدگان، پاسبانی سرار گیتی و پناه دادن به بینوایان است.
«ایزد سروش» بر آن است تا نیروهای اهریمنی چون خشم، مستی، بوشاسپ یا خواب و تنبلی و بهویژه دروغ را از میان ببرد.
سروش نابودکنندهی دیو آز و خشم است و به همراه مهر و رَشَن (دو ایزد باستانی ایران) کردار مردم را سنجیده و به نیکوکاران پاداش و به بدکاران سزا میدهد. او پیک اهورامزدا و فرمانروای خورآسان تا خوربران(شرق تا غرب) جهان است.
🐓 در شاهنامهی #فردوسی سروش نخستین باشندهی(موجود) فرازمینی در جهان است.
در داستانهای شاهنامه او بر کیومرس، فریدون، سام، گودرز و خسروپرویز نمایان میشود و آنها را از بدخواهیها آگاه کرده و یاریشان میکند.
ز گیتی برآمد سراسر خروش
به آذربد این جشن روز سروش
🐓 در سرودههای #حافظ نیز سروش همان «روحالقُدُس» است.
چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب
سروش عالم غیبم چه مژدهها داده است
✍️ #پریسا_امام_وردیلو
#جشن_های_ایرانی #فروردینگان
📚 برگرفته از:
۱- فرهنگ نامهای شاهنامه #منصور_رستگارفسایی
۲- بندهش #مهرداد_بهار
۳- جشنها و آیینهای ایرانی با تکیه بر استوره و مردمشناسی #حسام_الدین_مهدوی
۴- راهنمای زمان جشنها و گردهماییهای ملی #رضا_مرادی_غیاث_آبادی
🌠 @AdabSar
ادبسار
🍂🍃 @AdabSar گزیدههایی از سرهسرودگان #حافظ چو غنچه گرچه فروبستگیست کار جهان تو همچو باد بهاری گرهگشا میباش 🌾🍃 هواخواه تواَم جانا و میدانم که میدانی که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی 🌻🌱 آن چنان مهر تواَم در دل و جان جای گرفت که اگر سر برود،…
🍷 گزیدههایی از سرهسرودههای #حافظ
شکرشکن شوند همه طوطیان* هند
زین قند* پارسی که به بنگاله میرود
🍷
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هوشیار چه کرد
🍷
من با کمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست
پیداست از آن میان چو بربست کمر
تا من ز کمر چه طَرْف* خواهم بربست
🍷
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
🍷
در کوی ما شکستهدلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
🍷
از چرخ به هرگونه همی دار امید
وز گردش روزگار میلرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبُود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید
🍷
من آن آیینه را روزی بهدست آرم سکندروار
اگر میگیرد این آتش زمانی در نمیگیرد
🍷
ما مِی به بانگ چنگ نه امروز میکشیم
بس دور شد که گنبد چرخ این صدا* شنید
🍷
لب بازگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین بهم است
این از لب یار خواه و آن از لب جام
🍷
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش
بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر
🍷
بارها گفتهام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود میپویم
🍷
*پینوشت:
طوطی از پارسی توتی
قند از پارسی کند و غند
صدا از پارسی سدا
*طرف: تنها واژهی بیگانه
#روز_حافظ #چکامه_پارسی
🍷 @AdabSar
شکرشکن شوند همه طوطیان* هند
زین قند* پارسی که به بنگاله میرود
🍷
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت
آه از آن مست که با مردم هوشیار چه کرد
🍷
من با کمر تو در میان کردم دست
پنداشتمش که در میان چیزی هست
پیداست از آن میان چو بربست کمر
تا من ز کمر چه طَرْف* خواهم بربست
🍷
تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
🍷
در کوی ما شکستهدلی میخرند و بس
بازار خودفروشی از آن سوی دیگر است
🍷
از چرخ به هرگونه همی دار امید
وز گردش روزگار میلرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبُود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید
🍷
من آن آیینه را روزی بهدست آرم سکندروار
اگر میگیرد این آتش زمانی در نمیگیرد
🍷
ما مِی به بانگ چنگ نه امروز میکشیم
بس دور شد که گنبد چرخ این صدا* شنید
🍷
لب بازگیر یک زمان از لب جام
تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین بهم است
این از لب یار خواه و آن از لب جام
🍷
دوست گو یار شو و هر دو جهان دشمن باش
بخت گو پشت مکن روی زمین لشکر گیر
🍷
بارها گفتهام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود میپویم
🍷
*پینوشت:
طوطی از پارسی توتی
قند از پارسی کند و غند
صدا از پارسی سدا
*طرف: تنها واژهی بیگانه
#روز_حافظ #چکامه_پارسی
🍷 @AdabSar