انسان چیست؟
احتمالا عمیق ترین پرسشی است که #انسان تاکنون پرسیده است. اما این پرسش تازه ای نیست و بیش از دوهزار سال است که فیلسوفان دنبال وجه تمایز انسان و سایر جانوران بوده اند.
هدف نهایی #علوم_انسانی شناخت همین ویژگی هاست. این همان چیزی است که گاه ذات، سرشت یا فطرت انسان نامیده می شود و تمام ویژگی هایی را در بر میگیرد که معمولا تمامی انسانها از آنها برخوردارند. در این سنت است که انسان حیوان ناطق، سیاسی، عقلانی، ابزارساز، مختار، معنوی، آتش افروز، جنگ افروز، همنوع خوار و مانند آنها نامیده شده است، هرچند علم نشان داده که هیچ کدام از این ویژگی ها منحصر به انسان نیست و در سایر جانوران نیز درجات گوناگون دیده می شود.
احتمالا عمیق ترین پرسشی است که #انسان تاکنون پرسیده است. اما این پرسش تازه ای نیست و بیش از دوهزار سال است که فیلسوفان دنبال وجه تمایز انسان و سایر جانوران بوده اند.
هدف نهایی #علوم_انسانی شناخت همین ویژگی هاست. این همان چیزی است که گاه ذات، سرشت یا فطرت انسان نامیده می شود و تمام ویژگی هایی را در بر میگیرد که معمولا تمامی انسانها از آنها برخوردارند. در این سنت است که انسان حیوان ناطق، سیاسی، عقلانی، ابزارساز، مختار، معنوی، آتش افروز، جنگ افروز، همنوع خوار و مانند آنها نامیده شده است، هرچند علم نشان داده که هیچ کدام از این ویژگی ها منحصر به انسان نیست و در سایر جانوران نیز درجات گوناگون دیده می شود.
روان انسان لوح نانوشته نیست. و #فرهنگ تنها عاملی نیست که هویت ما را می سازد. این چیزی است که تجربه تاریخی ما به عنوان یک گونه بر آن صحه می گذارد و در ادبیات و دانش عمومی بازتاب گسترده ای یافته است.
کتاب مقدس اشاره میکند که خدا انسان را از روی تصویر خود آفرید. علم نیز برای انسان صورت و سیرت متمایز قائل است. این ویژگی های شاخص از یک سو هویت تاکسونومیک ما را می سازند و از سوی دیگر بنیانی برای تحلیل رفتار انسان فراهم می کنند.
کتاب مقدس اشاره میکند که خدا انسان را از روی تصویر خود آفرید. علم نیز برای انسان صورت و سیرت متمایز قائل است. این ویژگی های شاخص از یک سو هویت تاکسونومیک ما را می سازند و از سوی دیگر بنیانی برای تحلیل رفتار انسان فراهم می کنند.
اما طبیعت ما از کجا آمده است؟
ما موجودی نیستیم که بر اساس یک طرح منطقی مهندسی شده باشیم. #طبیعت انسان اگرچه شکل معینی دارد اما ثابت نیست و در گذر زمان شکل گرفته است. پیچ و خم های روان ما حکایت از پیچ و خم هایی دارند که در طول تاریخ طولانی #دگرگشت خود طی میلیون ها سال از آنها عبور کرده ایم و هریک نقشی ماندگار بر طبیعت ما باقی گذاشته اند. به همین دلیل است که نمی توان با مهندسی معکوس پرده از رازهای طبیعت انسان کنار زد.
به همین دلیل انسان آمیزه ای از تناقض های بظاهر غیرقابل درک است. یک روز لبریز از حسادت می شود و روز بعد سرشار از همدلی. با یک سکندری به پست ترین ورطه ها می افتد و با یک اشاره خداگونه می شود.
ما موجودی نیستیم که بر اساس یک طرح منطقی مهندسی شده باشیم. #طبیعت انسان اگرچه شکل معینی دارد اما ثابت نیست و در گذر زمان شکل گرفته است. پیچ و خم های روان ما حکایت از پیچ و خم هایی دارند که در طول تاریخ طولانی #دگرگشت خود طی میلیون ها سال از آنها عبور کرده ایم و هریک نقشی ماندگار بر طبیعت ما باقی گذاشته اند. به همین دلیل است که نمی توان با مهندسی معکوس پرده از رازهای طبیعت انسان کنار زد.
به همین دلیل انسان آمیزه ای از تناقض های بظاهر غیرقابل درک است. یک روز لبریز از حسادت می شود و روز بعد سرشار از همدلی. با یک سکندری به پست ترین ورطه ها می افتد و با یک اشاره خداگونه می شود.
آیا چندهزار سال تمدن می تواند اثر چند میلیون سال تکامل را پاک کند؟
معروف است که می گویند میمون را شاید بتوان از جنگل خارج کرد، اما جنگل را هرگز نمی توان از میمون خارج کرد! این جنگل همواره با ماست. این جنگل همان الگوهای ژنتیکی ویژه ای هستند که در ما #تکامل یافته اند و هنوز به شکل گیری ذهن ما جهت می دهند. و این مختص انسان هم نیست. هویت هرکدام از جاندارانی که می شناسیم و در نتیجه میلیون ها سال تکامل شکل گرفته است.
در گرگ و گوزن نیز هویتی تکامل یافته که گرگیت و گوزنیت آنها را می سازد؛ مجموعه ای از استعدادها و سوگیری ها در یادگیری دیکته می کند که چه می توانند و چه نمی توانند باشند. در نتیجه این برنامه عصبی_ژنتیکی که با آن به دنیا می آیند رفتارها و راهکارهایی را به نمایش میگذارند که آنها را برای حل مسئله #بقا شایسته می سازند و امکان انتقال ژن های حاوی این برنامه به نسل بعد را فراهم میکنند. برنامه ای که تکامل آن را برای موفقیت در کنج بوم شناختی هر گونه بهینه ساخته است.
با این حال، جهان ما در گذشته نزدیک تغییر بسیاری کرده و در بسیاری موارد عمل به دستورهای تکاملی خوشبختی فردی و اجتماعی ما را تضمین نمی کنند.
معروف است که می گویند میمون را شاید بتوان از جنگل خارج کرد، اما جنگل را هرگز نمی توان از میمون خارج کرد! این جنگل همواره با ماست. این جنگل همان الگوهای ژنتیکی ویژه ای هستند که در ما #تکامل یافته اند و هنوز به شکل گیری ذهن ما جهت می دهند. و این مختص انسان هم نیست. هویت هرکدام از جاندارانی که می شناسیم و در نتیجه میلیون ها سال تکامل شکل گرفته است.
در گرگ و گوزن نیز هویتی تکامل یافته که گرگیت و گوزنیت آنها را می سازد؛ مجموعه ای از استعدادها و سوگیری ها در یادگیری دیکته می کند که چه می توانند و چه نمی توانند باشند. در نتیجه این برنامه عصبی_ژنتیکی که با آن به دنیا می آیند رفتارها و راهکارهایی را به نمایش میگذارند که آنها را برای حل مسئله #بقا شایسته می سازند و امکان انتقال ژن های حاوی این برنامه به نسل بعد را فراهم میکنند. برنامه ای که تکامل آن را برای موفقیت در کنج بوم شناختی هر گونه بهینه ساخته است.
با این حال، جهان ما در گذشته نزدیک تغییر بسیاری کرده و در بسیاری موارد عمل به دستورهای تکاملی خوشبختی فردی و اجتماعی ما را تضمین نمی کنند.
آیا طبیعت انسان را می توان تغییر داد؟ یا باید با شناخت آن فریبش داد و مدیریتش کرد؟
یکی از بحث انگیزترین موضوعات در این چارچوب #تربیت_پذیر بودن طبیعت انسان است. در نگاه غالب، #انسان موجودی دو رگه میان #حیوان و #فرشته به شمار می آید که برای رسیدن به کمال باید با تلاش از حیوانیت خویش فاصله بگیرد و از آن بر گذرد. به گفته #نیچه، فیلسوف آلمانی «انسان چیزی است که بر او چیره می باید شد.» اما با چشم انداز کنونی بعید بنظر می رسد که امکان تغییر در طبیعت انسان در آینده نزدیک فراهم شود. اما شناخت آن می تواند به ما کمک کند که از طریق دستکاری و تنظیم محیط و بعضی مداخله های دیگر از چاله های طبيعت مان پرهیز کنیم و در آنها نیفتیم. این توانایی حاصل از شناخت در مواردی ممکن است سرنوشت ساز باشد.
یکی از بحث انگیزترین موضوعات در این چارچوب #تربیت_پذیر بودن طبیعت انسان است. در نگاه غالب، #انسان موجودی دو رگه میان #حیوان و #فرشته به شمار می آید که برای رسیدن به کمال باید با تلاش از حیوانیت خویش فاصله بگیرد و از آن بر گذرد. به گفته #نیچه، فیلسوف آلمانی «انسان چیزی است که بر او چیره می باید شد.» اما با چشم انداز کنونی بعید بنظر می رسد که امکان تغییر در طبیعت انسان در آینده نزدیک فراهم شود. اما شناخت آن می تواند به ما کمک کند که از طریق دستکاری و تنظیم محیط و بعضی مداخله های دیگر از چاله های طبيعت مان پرهیز کنیم و در آنها نیفتیم. این توانایی حاصل از شناخت در مواردی ممکن است سرنوشت ساز باشد.
#زیست_گرایی
زیستگرایی در واقع چیزی نیست جز مجموع گرایشهای مثبت و منفی به ویژگیهای زیستگاهی.
ما نزدیک به ٢ میلیون سال به عنوان شکارچی- گردآور (خوراكجو) زندگی کردهایم و در تمام این مدت در نوع خاصی از #زیستگاه احساس امنیت بیشتری کرده و به منابع مورد نیازمان بیشتر دسترسی داشتهایم. طبیعی است که این زیستگاه به نظرمان زیباتر برسد. از طرف دیگر از بعضی جنبههای این زیستگاه که خطرناک بوده یا دسترسی به منابع در آنها دشوارتر بوده پرهیز میکنیم، هر چند ممکن است ما را هیجانزده کنند. ترس از ارتفاع، تاریکی، موجودات مار مانند و عنکبوت مانند همه یادگار این دورهاند.
ما همواره شکل خاصی از زیستگاه را زیبا میبینیم و تلاش میکنیم پارکهایمان را به آن شکل بسازیم. در پیکنیکها هم دنبال ترکیبی از جوی آب، علفزار و سایه درخت میگردیم. این در واقع همان زیستگاه بهاصطلاح ساوان است که شباهت زیادی به توصیف کتاب مقدس از بهشت و قصر پادشاهان دارد. در بهشت یا باغ پادشاهان تاج درختان گسترده و دسترسی به میوههایشان با دراز کردن دست امکانپذیر است. حتا گورستانهای ما نیز به همین شکل طراحی میشوند و تکدرختها جزء عناصر اصلی چنین محیطهایی هستند.
زیستگرایی در واقع چیزی نیست جز مجموع گرایشهای مثبت و منفی به ویژگیهای زیستگاهی.
ما نزدیک به ٢ میلیون سال به عنوان شکارچی- گردآور (خوراكجو) زندگی کردهایم و در تمام این مدت در نوع خاصی از #زیستگاه احساس امنیت بیشتری کرده و به منابع مورد نیازمان بیشتر دسترسی داشتهایم. طبیعی است که این زیستگاه به نظرمان زیباتر برسد. از طرف دیگر از بعضی جنبههای این زیستگاه که خطرناک بوده یا دسترسی به منابع در آنها دشوارتر بوده پرهیز میکنیم، هر چند ممکن است ما را هیجانزده کنند. ترس از ارتفاع، تاریکی، موجودات مار مانند و عنکبوت مانند همه یادگار این دورهاند.
ما همواره شکل خاصی از زیستگاه را زیبا میبینیم و تلاش میکنیم پارکهایمان را به آن شکل بسازیم. در پیکنیکها هم دنبال ترکیبی از جوی آب، علفزار و سایه درخت میگردیم. این در واقع همان زیستگاه بهاصطلاح ساوان است که شباهت زیادی به توصیف کتاب مقدس از بهشت و قصر پادشاهان دارد. در بهشت یا باغ پادشاهان تاج درختان گسترده و دسترسی به میوههایشان با دراز کردن دست امکانپذیر است. حتا گورستانهای ما نیز به همین شکل طراحی میشوند و تکدرختها جزء عناصر اصلی چنین محیطهایی هستند.
یکی از واکنش های زیست گرایانه که بارها درباره اش بحث شده انتخاب زیستگاه است. انتخاب زیستگاه فرایندی است که طی آن جانور نوع خاصی از زیستگاه که میخواهد در آن زندگی کند را انتخاب می کند. تصویر جانور از زیستگاه مناسب در دوران کودکی اش شکل می گیرد و این در مورد بسیاری از پرندگان مهاجر مثل قوها و غازها نشان داده شده است. به این ترتیب می تواند منابع، خطرات و محدودیت های زیستگاه را بشناسد. به همین دلیل است که پرندگان مهاجر در تالاب فرود می آیند و نه در کویر. جانور باید گرایش های ذاتی به زیستگاه داشته باشد و آن را با نشانه هایی که از محیط می گیرد تکمیل کند.
از نظر یک #زیست_شناس تصور این نکته تقریبا غیرممکن است که نخستی ها و از جمله انسان فاقد ساختارهای ذهنی مشابه برای تشخیص جاهای مناسب باشند.
شاید در مورد بعضی جانوران، همچون زنبور عسل، که عمر کوتاه دارند و از تربیت والدینی بی بهره اند این تصویر بطور کامل از ابتدا به شیوهای غریزی وجود داشته باشد. اما در مورد انسان اینطور نیست، زیرا تنوع پارامترهای #زیستگاهی در انسان بسیار زیاد است. با این حال بدون اتکا به #غریزه هم نیست و انسان برای انتخاب زیستگاه مطلوب نیاز به غریزه دارد. این غریزه، در شکل خام خود گنگ و در حداقلی است که برای بقای اولیه سازگارانه باشد و در شکل نهایی خود را در #ترکیب و #تقلید رفتار و تجربیات بزرگسالان پیدا می کند.
برای مثال ما از مُردار و مدفوع پرهیز می کنیم، فضاهای بسته ما را مضطرب می کنند و رنگ قرمز را هشدار تلقی می کنیم. با این حال آموخته ایم که اتاقک تنگ آسانسور را برای مدتی کوتاه تحمل کنیم و یاد بگیریم که هر رنگ قرمزی به معنای هشدار نیست.
شاید در مورد بعضی جانوران، همچون زنبور عسل، که عمر کوتاه دارند و از تربیت والدینی بی بهره اند این تصویر بطور کامل از ابتدا به شیوهای غریزی وجود داشته باشد. اما در مورد انسان اینطور نیست، زیرا تنوع پارامترهای #زیستگاهی در انسان بسیار زیاد است. با این حال بدون اتکا به #غریزه هم نیست و انسان برای انتخاب زیستگاه مطلوب نیاز به غریزه دارد. این غریزه، در شکل خام خود گنگ و در حداقلی است که برای بقای اولیه سازگارانه باشد و در شکل نهایی خود را در #ترکیب و #تقلید رفتار و تجربیات بزرگسالان پیدا می کند.
برای مثال ما از مُردار و مدفوع پرهیز می کنیم، فضاهای بسته ما را مضطرب می کنند و رنگ قرمز را هشدار تلقی می کنیم. با این حال آموخته ایم که اتاقک تنگ آسانسور را برای مدتی کوتاه تحمل کنیم و یاد بگیریم که هر رنگ قرمزی به معنای هشدار نیست.
بنیاد فرضیه زیست گرایی و زیست هراسی وجود ساختارهای فیزیولوژیک یا عصبی با مبنای ژنتیکی است که به گیاهان، جانوران و زیستگاه های گوناگون واکنش متفاوتی نشان می دهند. گرایش مثبت یا منفی به جنبه های خاصی از زیستگاه سازشی است و به خصوص در زیستگاه اجدادی انسان به ما کمک می کرد خطرات را بشناسیم و به منابع دسترسی پیدا کنیم.
#ترس و حتی هراس تمام عیار از مار و عنکبوت با کمی تقویت منفی به سرعت شکل میگیرد، درحالی که اشیا خطرناک مدرنی همچون چاقو، تفنگ یا خودرو به ندرت چنین واکنشی را در ما بر می انگیزند. درختی که تاج چتر مانند گسترده ای داشته باشد و بتوان از آن بالا رفت، به مراتب جذاب تر از درختی است که چنین ویژگی هایی نداشته باشد. اگرچه ما ١٠ هزار سال است که از این زیستگاه بیرون آمده ایم، اما این زیستگاه از ما بیرون نیامده است! وقتی مار را می کشیم، درختان جنگل را قطع می کنیم، یا طبیعت را تخریب می کنیم، و بطور کلی میخواهیم منابع بیشتری به دست بیاوریم در واقع جزئی از زیست گرایی خود را تجلی می بخشیم.
#ترس و حتی هراس تمام عیار از مار و عنکبوت با کمی تقویت منفی به سرعت شکل میگیرد، درحالی که اشیا خطرناک مدرنی همچون چاقو، تفنگ یا خودرو به ندرت چنین واکنشی را در ما بر می انگیزند. درختی که تاج چتر مانند گسترده ای داشته باشد و بتوان از آن بالا رفت، به مراتب جذاب تر از درختی است که چنین ویژگی هایی نداشته باشد. اگرچه ما ١٠ هزار سال است که از این زیستگاه بیرون آمده ایم، اما این زیستگاه از ما بیرون نیامده است! وقتی مار را می کشیم، درختان جنگل را قطع می کنیم، یا طبیعت را تخریب می کنیم، و بطور کلی میخواهیم منابع بیشتری به دست بیاوریم در واقع جزئی از زیست گرایی خود را تجلی می بخشیم.
اما ما با گرایش های انعطاف ناپذیر به دنیا نمیآییم، بلکه #تعامل با والدین و دیگران انتخاب زیستگاه را در ما تنظیم می کند. به همین دلیل است که #آموزش می تواند این گرایش ذاتی را در ما تعدیل و به روز کند. این نکته در مسأله حفاظت و رابطه #انسان و #طبیعت در جهان امروز اهمیت فوق العاده ای مییابد. کودک در هر تعاملی با عناصر طبیعت به واکنش والدین، بزرگسالان خویشاوند (و در جهان امروزی به جانشین های آنها یعنی مربیان و معلمان خود) نظر دارد. اگر آنان با روی گشاده این تعامل را بپذیرند او نیز چنین میکند و اگر آنها برای چنین تماس هایی چهره درهم بکشند، کودک نیز از آن تماس پرهیز خواهد کرد. نتیجه آن خواهد بود که کودک نسبت به محیط های طبیعی و عناصر طبیعت متمایل یا از آنها گریزان باشد.
درست است که بالقوه مار را به عنوان خطر میشناسیم، اما اگر مار بیآزاری به دست کودک بدهیم تا #ترس غریزی اش تعدیل شود، آنگاه میتوان به او گفت که باید از بعضی مارها، و نه همه آنها، فاصله گرفت چون سمی اند. این با یک دیدگاه تعدیل نشده غریزی به عناصر زیستگاهی فاصله زیادی دارد. به عبارت دیگر، اگرچه واکنش زیست گرا در زمان نیاکان ما سازشی بود و کارکرد بهینهای داشت، اما #خرد امروزی نه تنها میتواند این واکنش را تلطیف و آن را با شرایط کنونی ما سازگار کند، بلکه به عناصر متنوع زنده طبیعت معنای #زیباشناختی متعالی تری ببخشد و ما را در بین خویشاوندان زنده خود از حالت سلطه گر مخرب به یکی در میان دیگران بدل سازد. میتوان کاری کرد که ضمن در امان بودن از خطرات، زندگی انسان نیز غنی شود.
🔚 پایان...
📎 #انسان #حیوان #فرشته #طبیعت #ترس #تقلید #تعامل #تکامل #غریزه #زیستگاه #علوم_انسانی #آموزش #زیست_شناسی #دیرینه_شناسی #بقا #دگرگشت #فرگشت #زیباشناختی
#AntiReligion
🗂 @AntiReligionArchives
🔚 پایان...
📎 #انسان #حیوان #فرشته #طبیعت #ترس #تقلید #تعامل #تکامل #غریزه #زیستگاه #علوم_انسانی #آموزش #زیست_شناسی #دیرینه_شناسی #بقا #دگرگشت #فرگشت #زیباشناختی
#AntiReligion
🗂 @AntiReligionArchives
«شری که بر سر همگان آوار میشود بیش از آنکه نتیجه عمل عدهای باشد، ناشی از بیعملیِ و عدم مداخله بسیاری دیگر از آدمها است.»
انسانها اگر #داوری و #ارزیابی نکنند، در روز داوری بازخواست خواهند شد؛ اگر پاسخگو نباشند، هیولای تاریخ با کسی شوخی ندارد. #بی_تفاوت_ها به واقع نمیدانند عدم مداخلهشان مداخلهای ناشیانه است. و بینظری و بی کنشیشان به قیمت جان و مال بسیاری و حتی خودشان تمام میشود!
انسانها اگر #داوری و #ارزیابی نکنند، در روز داوری بازخواست خواهند شد؛ اگر پاسخگو نباشند، هیولای تاریخ با کسی شوخی ندارد. #بی_تفاوت_ها به واقع نمیدانند عدم مداخلهشان مداخلهای ناشیانه است. و بینظری و بی کنشیشان به قیمت جان و مال بسیاری و حتی خودشان تمام میشود!
ظاهراً در اوایل #انقلاب مردی را به زندان میآورند که وقتی از او میپرسند «به چه جرمی دستگیرت کردهاند؟» اظهار بیاطلاعی میکند و این طور پاسخ میدهد: «من یک ساندویچ فروشی دارم. بعد از انقلاب چند نفر آمدند مغازهام و گفتند این عکس را بزن به دیوار. عکس یکی از رهبران انقلاب بود. من هم عکس را به دیوار چسباندم. مدتی بعد همان چند نفر برگشتند و عکس دیگری را که تصویر یکی دیگر از چهرههای مهم انقلاب بود به من دادند و گفتند این را هم بچسبان. من هم اطاعت کردم. بعد از مدتی همان چند نفر آمدند و گفتند: “عکس اون حرومزاده رو بیار پایین”. من هم پرسیدم: “کدوم یکی شون؟ ” که مرا دستگیر کردند و آوردند اینجا.»
در بدو امر این طور به نظر میرسد که این داستان مؤید کلیشههایی است که در باب #انقلاب وجود دارد؛ اینکه «انقلاب کنشی کور است» و «انقلاب بیگناهان را قربانی میکند.» و…. اما ماجرا چیز دیگری است!
شاید این طور به نظر برسد که #ساندویچ_فروش داستان ما مستوجب عقوبتی نبود، اما این طور نیست: او نه بیگناه بود و نه قربانی! گرچه فردی ساده و از همه جا بیخبر بود، اما دست بر قضا به واسطه همین بیخبری بود که نفهمید به چه جرمی گرفتار چنین مصیبتی شده. به واقع، او پاسخ پیامی را دریافت کرد که پیشترها به جهان پیرامونش فرستاده بود.
این داستان و کندوکاو در آن از این رو اهمیت دارد که میتواند در حکم روایتی عام از احوال جهان ما باشد! داستان مردمانی که نمیدانند از کجا خوردهاند؟ مردمانی که معصومانه از بلایایی که سرشان میآورند مینالند؛ و شکوِه سر میدهند که به کدامین گناه؟
شاید این طور به نظر برسد که #ساندویچ_فروش داستان ما مستوجب عقوبتی نبود، اما این طور نیست: او نه بیگناه بود و نه قربانی! گرچه فردی ساده و از همه جا بیخبر بود، اما دست بر قضا به واسطه همین بیخبری بود که نفهمید به چه جرمی گرفتار چنین مصیبتی شده. به واقع، او پاسخ پیامی را دریافت کرد که پیشترها به جهان پیرامونش فرستاده بود.
این داستان و کندوکاو در آن از این رو اهمیت دارد که میتواند در حکم روایتی عام از احوال جهان ما باشد! داستان مردمانی که نمیدانند از کجا خوردهاند؟ مردمانی که معصومانه از بلایایی که سرشان میآورند مینالند؛ و شکوِه سر میدهند که به کدامین گناه؟
چیزوارگی بیتفاوتها
«آنچه رخ میدهد، از این روی نیست که برخی میخواهند روی بدهد، بلکه بدین خاطر است که #توده انسانها با میل خویش کنارهگیری میکنند و رخصت فعالیت و #کور_شدن را به گره هایی میدهند که بعدتر فقط با دندان باز خواهند شد… هیچکس از خود نمیپرسد که اگر من هم وظیفهام را انجام داده بودم و به اراده خویش ارزش میگذاشتم آیا آنچه که رخ داده است، واقعاً روی میداد؟!
«آنچه رخ میدهد، از این روی نیست که برخی میخواهند روی بدهد، بلکه بدین خاطر است که #توده انسانها با میل خویش کنارهگیری میکنند و رخصت فعالیت و #کور_شدن را به گره هایی میدهند که بعدتر فقط با دندان باز خواهند شد… هیچکس از خود نمیپرسد که اگر من هم وظیفهام را انجام داده بودم و به اراده خویش ارزش میگذاشتم آیا آنچه که رخ داده است، واقعاً روی میداد؟!
از بیتفاوتها بیزارم، چراکه زیستن همانا چریک بودن است…. #بی_تفاوتی، قدرتمندانه در #تاریخ عمل میکند #منفعلانه عمل میکند امّا عمل میکند…… شری که بر سر همگان آوار میشود بیش از آنکه نتیجه عمل عدهای باشد، ناشی از بیعملیِ و #عدم_مداخله بسیاری دیگر از آدمها است. تقدیری که به نظر میرسد بر تاریخ مسلط است، هیچ نیست مگر نمود وهمی این بی تفاوتی…. از انسانهای بیموضع متنفرم همانطور از نالههای معصومانهشان.»
اگر ساندویچ فروش فقط و فقط به روزنامههایی که ساندویچهایش را لای آنها میپیچید نگاهی میانداخت، قاعدتاً میدانست که عکس کدام #حرامزاده را پایین بیاورد و گرفتار چنین مصیبتی نمیشد.
اگر ساندویچ فروش فقط و فقط به روزنامههایی که ساندویچهایش را لای آنها میپیچید نگاهی میانداخت، قاعدتاً میدانست که عکس کدام #حرامزاده را پایین بیاورد و گرفتار چنین مصیبتی نمیشد.