پیش از آنکه دیر شود صدای پنج زندانی سیاسی در خطر صدور حکم اعدام باشیم
#نسیم_غلامی_سیمیاری و #حمیدرضا_سهل_آبادی معترضان بازداشتی خیزش #زن_زندگی_آزادی #وریشه_مرادی و #پخشان_عزیزی دو زندانی سیاسی کُرد و #شریفه_محمدی فعال کارگری در پروندههایی جداگانه در خطر صدور حکم #اعدام هستند.
از حساب ایکس رضا اکوانیان
- در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، دادرسی عادلانه وجود ندارد. متهمان بدون حق داشتن وکیل مدتها در بازداشتگاه و سلول انفرادی شکنجه میشوند تا روایت مورد نظر و سناریوی بازجو را تکرار کنند، بر اساس اعتراف اجباری، پرونده تنظیم شده و به دادگاه فرستاده میشود، قضات اکثرا تحت سیطره نهاد امنیتی هستند و حکمی که به آنها گفته شده را بر اساس اتهامات واهی صادر میکنند.
#نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
#نسیم_غلامی_سیمیاری و #حمیدرضا_سهل_آبادی معترضان بازداشتی خیزش #زن_زندگی_آزادی #وریشه_مرادی و #پخشان_عزیزی دو زندانی سیاسی کُرد و #شریفه_محمدی فعال کارگری در پروندههایی جداگانه در خطر صدور حکم #اعدام هستند.
از حساب ایکس رضا اکوانیان
- در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی، دادرسی عادلانه وجود ندارد. متهمان بدون حق داشتن وکیل مدتها در بازداشتگاه و سلول انفرادی شکنجه میشوند تا روایت مورد نظر و سناریوی بازجو را تکرار کنند، بر اساس اعتراف اجباری، پرونده تنظیم شده و به دادگاه فرستاده میشود، قضات اکثرا تحت سیطره نهاد امنیتی هستند و حکمی که به آنها گفته شده را بر اساس اتهامات واهی صادر میکنند.
#نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
حمایت زهرا سعیدیانجو، خواهر دادخواه میلاد سعیدیانجو، از نسیم غلامیسیمیاری، زندانی سیاسی
زهرا سعیدیانجو با انتشار استوری در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
«شاید الان به این فکر نکنی من در این گوشه خاک نگران و ناراحتم برای تو...
برای تویی که من فقط یه شب دیدمت اونم توی بند و حبس و گویی هزار سال میشناسمت.
از پارسال مدام منتظرم آزاد بشی. نمیدونم از کی جویای حالت بشم، از کی سراغت رو بگیرم، ولی من اینجا چنان نفسکشیدن برایم سخت شده از وقتی شنیدم چه اتهاماتی برایت زدن، حق تو نیست اینگونه زندگیکردن.
هنوز صدای خندههات توی گوشمه.
هنوز اصراری که برای غذا خوردنم میکردی توی گوشم میپیچه
دردی درون سینهام خفته که نایی برای گفتن ندارم.»
نسیم غلامی سیمیاری با اتهام «بغی» روبرو شده و بیش از یک سال است که در بازداشت به سر میبرد، ایشان در دوران بازداشت تحت فشار و شکنجه برای اعتراف اجباری قرار داشته است.
«بغی» از جمله اتهامات امنیتی با مجازات حدی مرگ است. بنا بر ماده ۲۸۷ قانون مجازات اسلامی «باغی» کسی است که بر علیه «اساس نظام جمهوری اسلامی» دست به مبارزه و اقدام مسلحانه بزند.
در حالیکه نسیم غلامیسیمیاری تنها در قالب فضای مجازی فعالیت کرده و تنها به دلیل عضویت در یک گروه تلگرامی بازداشت شده است.
#نسیم_غلامی_سیمیاری
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
زهرا سعیدیانجو با انتشار استوری در صفحه اینستاگرام خود نوشت:
«شاید الان به این فکر نکنی من در این گوشه خاک نگران و ناراحتم برای تو...
برای تویی که من فقط یه شب دیدمت اونم توی بند و حبس و گویی هزار سال میشناسمت.
از پارسال مدام منتظرم آزاد بشی. نمیدونم از کی جویای حالت بشم، از کی سراغت رو بگیرم، ولی من اینجا چنان نفسکشیدن برایم سخت شده از وقتی شنیدم چه اتهاماتی برایت زدن، حق تو نیست اینگونه زندگیکردن.
هنوز صدای خندههات توی گوشمه.
هنوز اصراری که برای غذا خوردنم میکردی توی گوشم میپیچه
دردی درون سینهام خفته که نایی برای گفتن ندارم.»
نسیم غلامی سیمیاری با اتهام «بغی» روبرو شده و بیش از یک سال است که در بازداشت به سر میبرد، ایشان در دوران بازداشت تحت فشار و شکنجه برای اعتراف اجباری قرار داشته است.
«بغی» از جمله اتهامات امنیتی با مجازات حدی مرگ است. بنا بر ماده ۲۸۷ قانون مجازات اسلامی «باغی» کسی است که بر علیه «اساس نظام جمهوری اسلامی» دست به مبارزه و اقدام مسلحانه بزند.
در حالیکه نسیم غلامیسیمیاری تنها در قالب فضای مجازی فعالیت کرده و تنها به دلیل عضویت در یک گروه تلگرامی بازداشت شده است.
#نسیم_غلامی_سیمیاری
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
نسیم غلامی سیمیاری از جوانان شجاع و قهرمان ایران است که در زندان است و در معرض صدور حکم اعدام. اتهامات سنگینی را به او نسبت دادهاند و او تحت بازجوییهای سنگینی قرار گرفته است.
زهرا، خواهر جاویدنام میلاد سعیدیانجو و فاطمه، خواهر جاویدنام جواد حیدری، در استوری اینستاگرام خود تولد نسیم را تبریک گفتهاند.
زهرا نوشت:
«برای نسیم غلامی سیمیاری که با اتهامات واهی فقط به دلیل اعتراض به کشته شدن جوانان ایران در زندان است.
دختری که الان باید در سالروز تولدش در کنار دوستان و خانواده اش باشد حالا با پرونده سازی جانش در خطر است.
نسیم جان تو را زندانی کرده اند ولی ما اینجا عشق تو به سرزمینت را فراموش نخواهیم کرد.
من امروز قلبم پر از درد و غم و شرمندگی است ، به تو و به شجاعتت افتخار میکنم.
برای رفیقی که در بند و زنجیر همراه من شد.
برای نسیم
تولدت مبارک قهرمان»
#نسیم_سیمیاری #نسیم_غلامی_سیمیاری #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
زهرا، خواهر جاویدنام میلاد سعیدیانجو و فاطمه، خواهر جاویدنام جواد حیدری، در استوری اینستاگرام خود تولد نسیم را تبریک گفتهاند.
زهرا نوشت:
«برای نسیم غلامی سیمیاری که با اتهامات واهی فقط به دلیل اعتراض به کشته شدن جوانان ایران در زندان است.
دختری که الان باید در سالروز تولدش در کنار دوستان و خانواده اش باشد حالا با پرونده سازی جانش در خطر است.
نسیم جان تو را زندانی کرده اند ولی ما اینجا عشق تو به سرزمینت را فراموش نخواهیم کرد.
من امروز قلبم پر از درد و غم و شرمندگی است ، به تو و به شجاعتت افتخار میکنم.
برای رفیقی که در بند و زنجیر همراه من شد.
برای نسیم
تولدت مبارک قهرمان»
#نسیم_سیمیاری #نسیم_غلامی_سیمیاری #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این جوان پر شور و شوق، که روز ۲۲ تیر ماه تولدش بود، نسیم غلامی سیمیاری است. او در معرض صدور حکم اعدام قرار دارد. نسیم مثل بسیاری از جوانان دیگر ایران برای آزادی و برای ایران به خیابانها رفت. جمهوری اسلامی خیلیها مثل حدیث و نیما و سارینا و سیاوش و حمیدرضا و عرفان و ... را در خیابان کشت، خیلیها را بازداشت کرد و میخواهد بکشد!
نسیم ۱۴ ماه پیش زندانی است. او چهار ماه انفرادی و شکنجه را تحمل کرد و با اتهام قیام مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی (بغی) محاکمه شده که میتواند به صدور احکام سنگینی مثل اعدام منتهی شود.
ویدیو از صفحه رضا اکوانیان
#نسیم_سیمیاری #نسیم_غلامی_سیمیاری #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نسیم ۱۴ ماه پیش زندانی است. او چهار ماه انفرادی و شکنجه را تحمل کرد و با اتهام قیام مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی (بغی) محاکمه شده که میتواند به صدور احکام سنگینی مثل اعدام منتهی شود.
ویدیو از صفحه رضا اکوانیان
#نسیم_سیمیاری #نسیم_غلامی_سیمیاری #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«نمیشه تو کوه باشی و غزاله عزیز رو به یاد نیاری
#غزاله_چلابی
صعود به قله آزادکوه را تقدیم میکنم شریفه محمدی فعال کارگری و کوهنورد، که #برابری را حق انسانها میدانسته و با اتهام #بغی حکم اعدام گرفت.
و به همه کسانی که با اتهام بغی حکم اعدام دارند.»
#شریفه_محمدی
#shrifahmohamadi
باهر شیوهای که میتوانیم برای نجات جان همه انسانهایی که زیر تیغ اعدام هستند، تلاش کنیم.
#نسیم_غلامیسیمیاری #حمیدرضا_سهلآبادی #احسان_روازژیان #امین_سخنور #علی_هراتیمختاری #حسین_محمدحسینی #حسین_اردستانی #امیر_شاهولایتی #وحید_بنیعامریان #پویا_قبادی #محمد_تقوی #مجتبی_تقوی #بابک_علیپور #ابوالحسن_منتظر #اصغر_دانشفر
#نه_به_اعدام
زنده باد #زن_زندگی_آزادی
زنده باد #آزادی_برابری
۲۱ و ۲۲ تیر ۱۴۰۳»
از صفحه اکرم نصیریان فعال حقوق زنان ایران
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
#غزاله_چلابی
صعود به قله آزادکوه را تقدیم میکنم شریفه محمدی فعال کارگری و کوهنورد، که #برابری را حق انسانها میدانسته و با اتهام #بغی حکم اعدام گرفت.
و به همه کسانی که با اتهام بغی حکم اعدام دارند.»
#شریفه_محمدی
#shrifahmohamadi
باهر شیوهای که میتوانیم برای نجات جان همه انسانهایی که زیر تیغ اعدام هستند، تلاش کنیم.
#نسیم_غلامیسیمیاری #حمیدرضا_سهلآبادی #احسان_روازژیان #امین_سخنور #علی_هراتیمختاری #حسین_محمدحسینی #حسین_اردستانی #امیر_شاهولایتی #وحید_بنیعامریان #پویا_قبادی #محمد_تقوی #مجتبی_تقوی #بابک_علیپور #ابوالحسن_منتظر #اصغر_دانشفر
#نه_به_اعدام
زنده باد #زن_زندگی_آزادی
زنده باد #آزادی_برابری
۲۱ و ۲۲ تیر ۱۴۰۳»
از صفحه اکرم نصیریان فعال حقوق زنان ایران
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ویدا ربانی، خبرنگار و زندانی سیاسی، در دلنوشتهای از عدم رعایت حقوق افراد بازداشتشده، به خصوص در فاصله بین زمان بازداشت تا تحویل پرونده به دستگاه قضایی نوشته است.
متن کامل نوشته ویدا ربانی به شرح زیر است:
ما در دادگاهها بیش از هر زمان شهروندیم
ما گاه شهروندان دارای حق و مسئولیت هستیم و بنابراین به عنوان موجودی دارای عقل و اراده میتوان بر او اقتدار قانونی اعمال کرد و سوژه امر سیاسی قرار داد و گاه به تعبیر جورجیو آگامبن، فیلسوف ایتالیایی، ما “هوموساکر” یعنی حیات برهنه یا حیات صرف هستیم، حیات بیولوژیک حیوانی که هنوز دارای هیچ حق و منزلتی نیست.
در آن لحظاتی که باتونها با ضربات پیاپی فرود میآیند، گلولهها پوست تن را میشکافد یا از فاصلهای نزدیک حباب چشمی را میترکانند، در آن لحظهای که زیر پوتین لگدمال میشويم و… در آن لحظات چه هستیم؟ بشر دارای حق و مسئولیت و شان انسانی یا تکهای پوست و گوشت و استخوان رها شده؟ در دادگاهها ولی ما همواره شهروندانی هستیم که باید پاسخگوی اعمال خود باشیم.
در شرایط استثنایی که مدام خود را به نرم و قاعده بدل میکند، در رویارویی بدنها، در تقابل با آن مامور دارای اقتدار ما به حیات صرف و به هیچ بدل میشویم. حقوق ما به سادگی به تعلیق در میآيد، آماج خشونت میشويم و دوباره آن تن بی حق شده در کالبد شهروندی چپانده میشود، برای اینکه حضور در دادگاه مختص شهروندان است، چرا که پروندهای بی حق و مسئولیت را نمیتوان به دادگاه برد.
پخشان عزیزی، همبندی من، حکم اعدام گرفته است و دو همبندی دیگرم نسیم سیمیاری و وریشه مرادی در خطر حکم اعدام هستند. آنها شهروند شدهاند و باید قانون بر آنها اعمال شود. پخشان در همان “وضعیت استثنایی” که به آن اشاره کردم، آن وضعیتی که خود را به نرم و قاعده تبدیل کرده برای چند ماه به روایت خودش در نامهای که از او منتشر شده، مورد شکنجه و آزار قرار گرفته است. وقتی سر پخشان به دیوار کوبیده میشد، پخشان حیات صرف بود و قانون از او دفاع نمیکرد، اما همان اقتدار قانونی امروز او را به عنوان شهروند شناسایی و مستحق اعدام میداند.
در روم باستان هومو ساکرها در اصطلاح حقوقی افرادی بودند که میشد آنها را کشت بدون اینکه قاتل شناخته شد. این مفهوم در واقع واجد دو معنای انسان مقدس و هم لعنت شده است، لعنت شده است چون قانون از او دفاع نمیکند و مقدس است زیرا تنها میتوانستند به حمایت خدایان امید داشته باشند.
نسیم سیمیاری همین وضعیت دوگانه را زندگی میکند. او چندماه را در خانه امن سپاه گذرانده در ناکجایی و در بیپناهی، در رها شدگی از حقوق قانونی. مانند همان انسان لعنت شدهای که قانونی از او حمایت نمیکند و همان انسان مقدسی که تنها حافظ جان او خداست. ما ساعت های طولانی را با نسیم در هواخوری زندان گذرانده ایم و هر یک از بازداشت ها و بازجویی هایمان حرف زده ایم. نسیم گاهی تنها اشارههای کوچکی به آنچه در آن چند ماه بر سرش آوردهاند، میکرد. من لا به لای خندهها و حرفهای پراکنده شنیدم که نسیم زیر فشار برای اعتراف از شدت درد و ضعف از هوش میرفته است.
نسیم آن چند ماهی که در بازداشت بود هیچ حقی نداشت، نسیم در آن چندماه حیات صرف بود، حیات بدون شان و منزلت و حقوق انسانی.
فاصلهای که میتواند با خشونت پر شود
همواره در فاصله بین بازداشت تا تحویل متهم به دستگاه قضایی شکافی است که میتواند با هر خشونتی پر شود. در این فاصله دیگر بشری دارای حقوق وجود ندارد، حقوقش به تعلیق در میآید و در برابر خشونتی که ساخته اقتدار قانونی است، بی دفاع شود.
میخواهم از این فاصله بگویم از فاصله بین بازداشت تا تحویل به مرجع یا مرکزی قانونی که پر مخاطرهترین و بیپناهترین لحظات بازداشتیها است. در این بازه زمانی چه نظارتی وجود دارد؟ بازداشتی چه حقی دارد و اگر حقی از او گرفته شد چگونه باید آن را اثبات کند؟
حتی اگر داستان نیکا را ساخته و پرداخته رسانهها بدانیم، چنین فاجعهای غیر ممکن است؟ نه! نظارتی بر ضابطها در هنگام بازداشت تا تحویل به مرکزی قانونی وجود ندارد و من این را بیواسطه تجربه کردهام.
مگر جز آن است که در شرایط ویژه پروتکلهای معمول کنار گذاشته میشود.
امروز هم گویا به شرایط استثنایی جدیدی وارد میشویم. همان زنهای بیحق شده، همان حیات صرف، حالا شهروند میشوند تا بتوان آنها را به دادگاه برد و برای او سنگینترین حکم ممکن یعنی مرگ را صادر کرد.
گویی ما در دادگاهها بیش از هر زمان دیگری شهروند هستیم.
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
#ویدا_ربانی #نسیم_سمیاری #وریشه_مرادی #پخشان_عزیزی #شریفه_محمدی #نه_به_اعدام #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
متن کامل نوشته ویدا ربانی به شرح زیر است:
ما در دادگاهها بیش از هر زمان شهروندیم
ما گاه شهروندان دارای حق و مسئولیت هستیم و بنابراین به عنوان موجودی دارای عقل و اراده میتوان بر او اقتدار قانونی اعمال کرد و سوژه امر سیاسی قرار داد و گاه به تعبیر جورجیو آگامبن، فیلسوف ایتالیایی، ما “هوموساکر” یعنی حیات برهنه یا حیات صرف هستیم، حیات بیولوژیک حیوانی که هنوز دارای هیچ حق و منزلتی نیست.
در آن لحظاتی که باتونها با ضربات پیاپی فرود میآیند، گلولهها پوست تن را میشکافد یا از فاصلهای نزدیک حباب چشمی را میترکانند، در آن لحظهای که زیر پوتین لگدمال میشويم و… در آن لحظات چه هستیم؟ بشر دارای حق و مسئولیت و شان انسانی یا تکهای پوست و گوشت و استخوان رها شده؟ در دادگاهها ولی ما همواره شهروندانی هستیم که باید پاسخگوی اعمال خود باشیم.
در شرایط استثنایی که مدام خود را به نرم و قاعده بدل میکند، در رویارویی بدنها، در تقابل با آن مامور دارای اقتدار ما به حیات صرف و به هیچ بدل میشویم. حقوق ما به سادگی به تعلیق در میآيد، آماج خشونت میشويم و دوباره آن تن بی حق شده در کالبد شهروندی چپانده میشود، برای اینکه حضور در دادگاه مختص شهروندان است، چرا که پروندهای بی حق و مسئولیت را نمیتوان به دادگاه برد.
پخشان عزیزی، همبندی من، حکم اعدام گرفته است و دو همبندی دیگرم نسیم سیمیاری و وریشه مرادی در خطر حکم اعدام هستند. آنها شهروند شدهاند و باید قانون بر آنها اعمال شود. پخشان در همان “وضعیت استثنایی” که به آن اشاره کردم، آن وضعیتی که خود را به نرم و قاعده تبدیل کرده برای چند ماه به روایت خودش در نامهای که از او منتشر شده، مورد شکنجه و آزار قرار گرفته است. وقتی سر پخشان به دیوار کوبیده میشد، پخشان حیات صرف بود و قانون از او دفاع نمیکرد، اما همان اقتدار قانونی امروز او را به عنوان شهروند شناسایی و مستحق اعدام میداند.
در روم باستان هومو ساکرها در اصطلاح حقوقی افرادی بودند که میشد آنها را کشت بدون اینکه قاتل شناخته شد. این مفهوم در واقع واجد دو معنای انسان مقدس و هم لعنت شده است، لعنت شده است چون قانون از او دفاع نمیکند و مقدس است زیرا تنها میتوانستند به حمایت خدایان امید داشته باشند.
نسیم سیمیاری همین وضعیت دوگانه را زندگی میکند. او چندماه را در خانه امن سپاه گذرانده در ناکجایی و در بیپناهی، در رها شدگی از حقوق قانونی. مانند همان انسان لعنت شدهای که قانونی از او حمایت نمیکند و همان انسان مقدسی که تنها حافظ جان او خداست. ما ساعت های طولانی را با نسیم در هواخوری زندان گذرانده ایم و هر یک از بازداشت ها و بازجویی هایمان حرف زده ایم. نسیم گاهی تنها اشارههای کوچکی به آنچه در آن چند ماه بر سرش آوردهاند، میکرد. من لا به لای خندهها و حرفهای پراکنده شنیدم که نسیم زیر فشار برای اعتراف از شدت درد و ضعف از هوش میرفته است.
نسیم آن چند ماهی که در بازداشت بود هیچ حقی نداشت، نسیم در آن چندماه حیات صرف بود، حیات بدون شان و منزلت و حقوق انسانی.
فاصلهای که میتواند با خشونت پر شود
همواره در فاصله بین بازداشت تا تحویل متهم به دستگاه قضایی شکافی است که میتواند با هر خشونتی پر شود. در این فاصله دیگر بشری دارای حقوق وجود ندارد، حقوقش به تعلیق در میآید و در برابر خشونتی که ساخته اقتدار قانونی است، بی دفاع شود.
میخواهم از این فاصله بگویم از فاصله بین بازداشت تا تحویل به مرجع یا مرکزی قانونی که پر مخاطرهترین و بیپناهترین لحظات بازداشتیها است. در این بازه زمانی چه نظارتی وجود دارد؟ بازداشتی چه حقی دارد و اگر حقی از او گرفته شد چگونه باید آن را اثبات کند؟
حتی اگر داستان نیکا را ساخته و پرداخته رسانهها بدانیم، چنین فاجعهای غیر ممکن است؟ نه! نظارتی بر ضابطها در هنگام بازداشت تا تحویل به مرکزی قانونی وجود ندارد و من این را بیواسطه تجربه کردهام.
مگر جز آن است که در شرایط ویژه پروتکلهای معمول کنار گذاشته میشود.
امروز هم گویا به شرایط استثنایی جدیدی وارد میشویم. همان زنهای بیحق شده، همان حیات صرف، حالا شهروند میشوند تا بتوان آنها را به دادگاه برد و برای او سنگینترین حکم ممکن یعنی مرگ را صادر کرد.
گویی ما در دادگاهها بیش از هر زمان دیگری شهروند هستیم.
۱۰ مرداد ۱۴۰۳
#ویدا_ربانی #نسیم_سمیاری #وریشه_مرادی #پخشان_عزیزی #شریفه_محمدی #نه_به_اعدام #بیانیه #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
هستی امیری؛ زندانی سیاسی کە اخیرا از زندان اوین آزاد شدە نامهای خطاب به نسیم غلامی سیمیاری که ۴۷۰ روز است که در زندان بسر میبرد و حداقل چهارماه آن را در انفرادی بوده و اخیرا هم به «بغی » متهم شده، به شرح زیر منتشر کرده است:
«سلام نسیم جانم نزدیک به ۴۷۰ روز بازداشت موقت و زندگی در تعلیق مرگ یا زندان، روزهای پرسش حبس یا اعدام؟ میگذرد. تصویر تو اما تصویر بازداشت و شکنجه نیست. تصویر تو تصویر زیبایی است. تصویر زنی که بعد از دادگاهش ورزش میکند. تصویر زنی که غذاهای خوشمزه درست میکند. تصویر زنی که مراقب همبندیهایش است. تصویر تو تصویر مبارزی است که زندگی را بلد بوده، تفریح، سفر و رفیق را خوب شناخته است و حالا در زندان مقاومت را زندگی میکند. تصویر خواهری که کشتار خیابان را تاب نیاورده. تو همان زنی هستی که در زندان هم برای حق همبندی خواهی جنگید. همان زنی که انتهای هواخوری در گرمترین ساعات روز مینشیند چون میخواهد تنها باشد. همان زنی که اگر تعداد بازیکنان والیبال بیشتر شد کنار میرود تا دیگری بازی کند. همان زنی که مجری برنامه روز کارگر شد. همان زنی که هر بار جمع میشویم با چشمان پراشک میخواند "بارون اومد و یادم داد تو زورت بیشتره/ ممکنه هر دفعه اونجوری که میخواستی پیش نره" تا یاد حمیدرضا روحی را زنده کنی. تو ۴ ماه انفرادی را تاب آوردی و هزارجور شکنجه را از سر گذراندی اما لبخند میزنی، در رقابت "چه کسی بیشتر قربانی است؟" سکوت میکنی و هویتت را با شکنجه و بازداشت و زندان گره نزدی. اتفاقا مبارزهات تمام تو شده و اصلا نقش قربانی نداری. اینجا خیلی از آدمها به بیرون از دیوارهای اوین میگویند زندان بزرگتر. اشتباه بزرگی است. زندان که تنها به معنای سرکوب و ستم نیست. زندان دیوار است. تعلیق دائمی شده با قفل و در. این بیرون هیچ چیزی خوب نیست اما زندان هم نیست. تو را برای انتقام "زن،زندگی،آزادی" گرفتند و حالا نزدیک به ۴۷۰ روز از بازداشت موقتت میگذر، نه آن هلهلههای بازداشت موقت طولانی غیرقانونی نصیبت شد و نه آن بخشنامه نمایشی عفو. برای تو شکنجه، پرونده با اتهام "بغی" و اعتراف اجباری را نوشتند. تصویر تو اما تصویر مبارزی ایستاده در میان هواخوری بند زنان اوین است. نسیم جانم من مطمئنم یک روز دوباره دستان هم را میگیریم و فریاد خواهیم زد: نه تهدید، نه سرکوب، نه اعدام، دیگر اثر ندارد/جمهوری اعدامی یک خواب خوش ندارد.»
#نسیم_غلامی_سیمیاری #هستی_امیری #نه_به_اعدام
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«سلام نسیم جانم نزدیک به ۴۷۰ روز بازداشت موقت و زندگی در تعلیق مرگ یا زندان، روزهای پرسش حبس یا اعدام؟ میگذرد. تصویر تو اما تصویر بازداشت و شکنجه نیست. تصویر تو تصویر زیبایی است. تصویر زنی که بعد از دادگاهش ورزش میکند. تصویر زنی که غذاهای خوشمزه درست میکند. تصویر زنی که مراقب همبندیهایش است. تصویر تو تصویر مبارزی است که زندگی را بلد بوده، تفریح، سفر و رفیق را خوب شناخته است و حالا در زندان مقاومت را زندگی میکند. تصویر خواهری که کشتار خیابان را تاب نیاورده. تو همان زنی هستی که در زندان هم برای حق همبندی خواهی جنگید. همان زنی که انتهای هواخوری در گرمترین ساعات روز مینشیند چون میخواهد تنها باشد. همان زنی که اگر تعداد بازیکنان والیبال بیشتر شد کنار میرود تا دیگری بازی کند. همان زنی که مجری برنامه روز کارگر شد. همان زنی که هر بار جمع میشویم با چشمان پراشک میخواند "بارون اومد و یادم داد تو زورت بیشتره/ ممکنه هر دفعه اونجوری که میخواستی پیش نره" تا یاد حمیدرضا روحی را زنده کنی. تو ۴ ماه انفرادی را تاب آوردی و هزارجور شکنجه را از سر گذراندی اما لبخند میزنی، در رقابت "چه کسی بیشتر قربانی است؟" سکوت میکنی و هویتت را با شکنجه و بازداشت و زندان گره نزدی. اتفاقا مبارزهات تمام تو شده و اصلا نقش قربانی نداری. اینجا خیلی از آدمها به بیرون از دیوارهای اوین میگویند زندان بزرگتر. اشتباه بزرگی است. زندان که تنها به معنای سرکوب و ستم نیست. زندان دیوار است. تعلیق دائمی شده با قفل و در. این بیرون هیچ چیزی خوب نیست اما زندان هم نیست. تو را برای انتقام "زن،زندگی،آزادی" گرفتند و حالا نزدیک به ۴۷۰ روز از بازداشت موقتت میگذر، نه آن هلهلههای بازداشت موقت طولانی غیرقانونی نصیبت شد و نه آن بخشنامه نمایشی عفو. برای تو شکنجه، پرونده با اتهام "بغی" و اعتراف اجباری را نوشتند. تصویر تو اما تصویر مبارزی ایستاده در میان هواخوری بند زنان اوین است. نسیم جانم من مطمئنم یک روز دوباره دستان هم را میگیریم و فریاد خواهیم زد: نه تهدید، نه سرکوب، نه اعدام، دیگر اثر ندارد/جمهوری اعدامی یک خواب خوش ندارد.»
#نسیم_غلامی_سیمیاری #هستی_امیری #نه_به_اعدام
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محکومیت نسیم غلامیسیمیاری به ۶ سال حبس، ۲۰ سال تبعید به «انگوران» و ۷۴ ضربه شلاق
به گزارش «بیدارزنی»، این زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین که پیشتر به بغی محکوم شده بود، توسط رای دادگاه انقلاب تهران، به ۶ سال حبس، ۲۰ سال تبعید به «انگوران» زنجان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است.
در حکم دادگاه، تاکید شده است که تبعید نسیم سیمیاری و «حمید سهیلآبادی» از همپروندههای وی باید به شیوهای باشد که با دیگران معاشرت، مراوده و رفتوآمد نداشته باشند.
دیگر همپروندههای نسیم غلامی نیز به حبس، تبعید و شلاق محکوم شدند.
#نسیم_غلامی_سیمیاری
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
به گزارش «بیدارزنی»، این زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین که پیشتر به بغی محکوم شده بود، توسط رای دادگاه انقلاب تهران، به ۶ سال حبس، ۲۰ سال تبعید به «انگوران» زنجان و ۷۴ ضربه شلاق محکوم شده است.
در حکم دادگاه، تاکید شده است که تبعید نسیم سیمیاری و «حمید سهیلآبادی» از همپروندههای وی باید به شیوهای باشد که با دیگران معاشرت، مراوده و رفتوآمد نداشته باشند.
دیگر همپروندههای نسیم غلامی نیز به حبس، تبعید و شلاق محکوم شدند.
#نسیم_غلامی_سیمیاری
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفتوشنود
جایزه «آزادی بیان» سال ۲۰۲۴ سازمان معتبر بریتانیایی «ایندکس آن سنسورشیپ» یا «شاخص سانسور» به نسیم سلطانبیگی، روزنامهنگار ایرانی، تعلق گرفت.
این جایزه از کسانی که تأثیر قابل توجهی در مبارزه با سانسور در هر نقطه از جهان داشتهاند، تجلیل میکند و در حوزه روزنامهنگاری، از خبرنگاران «شجاع، تاثیرگذار و مصمم» که سانسور و تهدیدهای آزادی بیان را افشا میکنند، قدردانی میکند.
نسیم سلطانبیگی در این مورد میگوید: «سانسور در ایران هر روز مرزهای جدیدی را میگشاید» و «نهادهای امنیتی با بازداشت، احضار و اجرای اقدامات غیرقانونی، سانسور را گسترش میدهند.»
خانم سلطانبیگی با تأکید بر اهمیت نقش مطبوعات آزاد برای روشنکردن حقایق و دستیابی به جامعهای انسانی میافزاید: «ما خبرنگاران مستقل همیشه در کنار حقیقت و مردم ایستادهایم.»
به گزارش صدای آمریکا، نسیم سلطانبیگی به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» به ۳ سال و ۷ ماه حبس تعزیری و به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به ۸ ماه حبس تعزیری محکوم شد. او پس از چهار ماه به دلایل پزشکی آزاد شد.
#آزادی_بیان #سانسور #حکومت_مذهبی #نسیم_سلطان_بیگی #خبرنگار #روزنامه_نگار #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
جایزه «آزادی بیان» سال ۲۰۲۴ سازمان معتبر بریتانیایی «ایندکس آن سنسورشیپ» یا «شاخص سانسور» به نسیم سلطانبیگی، روزنامهنگار ایرانی، تعلق گرفت.
این جایزه از کسانی که تأثیر قابل توجهی در مبارزه با سانسور در هر نقطه از جهان داشتهاند، تجلیل میکند و در حوزه روزنامهنگاری، از خبرنگاران «شجاع، تاثیرگذار و مصمم» که سانسور و تهدیدهای آزادی بیان را افشا میکنند، قدردانی میکند.
نسیم سلطانبیگی در این مورد میگوید: «سانسور در ایران هر روز مرزهای جدیدی را میگشاید» و «نهادهای امنیتی با بازداشت، احضار و اجرای اقدامات غیرقانونی، سانسور را گسترش میدهند.»
خانم سلطانبیگی با تأکید بر اهمیت نقش مطبوعات آزاد برای روشنکردن حقایق و دستیابی به جامعهای انسانی میافزاید: «ما خبرنگاران مستقل همیشه در کنار حقیقت و مردم ایستادهایم.»
به گزارش صدای آمریکا، نسیم سلطانبیگی به اتهام «اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی» به ۳ سال و ۷ ماه حبس تعزیری و به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به ۸ ماه حبس تعزیری محکوم شد. او پس از چهار ماه به دلایل پزشکی آزاد شد.
#آزادی_بیان #سانسور #حکومت_مذهبی #نسیم_سلطان_بیگی #خبرنگار #روزنامه_نگار #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«نسیم سیمیاری ، متولد ۲۲ تیرماه ۱۳۶۷، دانشآموختۀ رشتۀ معماری، در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ توسط ماموران اطلاعات سپاه در تهران بازداشت شد. پس از بازداشت به بند ۱-الف سپاه منتقل و در سلول انفرادی تحت بازجویی قرار گرفت. پس از دو ماه به بند ۲_الف و در نهایت در ۴ مهرماه ۱۴۰۲ به بند زنان اوین منتقل شد.
پس از ۵ ماه بازداشت نسیم با اتهامات « اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی»، «تبلیغ علیه نظام» و اتهام «بغی» مواجه شد که میتواند منجر به صدور احکام سنگینی نظیر اعدام شود. جلسات دادگاه او در ۱۰ تیرماه و ۶مردادماه در شعبۀ ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی افشاری برگزار شد. در نهایت در ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۲ به ۶ سال حبس تعریزی (۵سال اجرایی)، ۷۴ ضربه شلاق و ۲۰ سال نفی بلد به شهرستان انگوران در استان زنجان محکوم شد.
در حال حاضر نسیم در حال گذراندن دوران حبس خود در بند زنان اوین است.
همبندیهای نسیم در بند زنان اوین او را اینطور توصیف میکنند: شجاع، مهربان، سختکوش در ورزش، بامهارت در آشپزی، آراسته و خلاق در تبریکهای تولدش به اعضای بند.
به امید آزادی نسیم»
nasim_simiari
#نسیم_سیمیاری
#بند_زنان_اوین
#علیه_فراموشی
#زندانی_سیاسی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پس از ۵ ماه بازداشت نسیم با اتهامات « اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی»، «تبلیغ علیه نظام» و اتهام «بغی» مواجه شد که میتواند منجر به صدور احکام سنگینی نظیر اعدام شود. جلسات دادگاه او در ۱۰ تیرماه و ۶مردادماه در شعبۀ ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی افشاری برگزار شد. در نهایت در ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۲ به ۶ سال حبس تعریزی (۵سال اجرایی)، ۷۴ ضربه شلاق و ۲۰ سال نفی بلد به شهرستان انگوران در استان زنجان محکوم شد.
در حال حاضر نسیم در حال گذراندن دوران حبس خود در بند زنان اوین است.
همبندیهای نسیم در بند زنان اوین او را اینطور توصیف میکنند: شجاع، مهربان، سختکوش در ورزش، بامهارت در آشپزی، آراسته و خلاق در تبریکهای تولدش به اعضای بند.
به امید آزادی نسیم»
nasim_simiari
#نسیم_سیمیاری
#بند_زنان_اوین
#علیه_فراموشی
#زندانی_سیاسی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفتوشنود
روز گذشته یک تصویر از رژه روز ارتش در شبکههای اجتماعی پربازدید شد، یکی از مخاطبان همراه متن زیر یک عکس هم برای ما فرستاد که با شما به اشتراک میگذاریم.
🔹️دیروز که این عکس رو منتشر کردید، گفتم چقدر آشناس . بعد یادم افتاد چقدر شبیه این شخصیت "بسیمبیگ" سریال روزی روزگاریه. گفتم برای شما هم بفرستم .
از نظر شباهت
همینقدر مسخره، همینقدر دزد، همینقدر بدردنخور
#آخوند #بسیم_بیگ #نسیم_بیگ #خان_خله #روزی_روزگاری #دزد_سرگردنه #راهزن #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
روز گذشته یک تصویر از رژه روز ارتش در شبکههای اجتماعی پربازدید شد، یکی از مخاطبان همراه متن زیر یک عکس هم برای ما فرستاد که با شما به اشتراک میگذاریم.
🔹️دیروز که این عکس رو منتشر کردید، گفتم چقدر آشناس . بعد یادم افتاد چقدر شبیه این شخصیت "بسیمبیگ" سریال روزی روزگاریه. گفتم برای شما هم بفرستم .
از نظر شباهت
همینقدر مسخره، همینقدر دزد، همینقدر بدردنخور
#آخوند #بسیم_بیگ #نسیم_بیگ #خان_خله #روزی_روزگاری #دزد_سرگردنه #راهزن #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
زندان غریبجایی است. در شعر و ترانه، در رمان و فیلم، آن نهایتِ دشواری را، انتهای ستم را، اوج نفرین را، قعر ناامیدی را، جزیرۀ دورافتادۀ غربت را با حبس و بند و زندان به تصویر میکشند و به گوشمان میرسانند تا گوشۀ ذهنمان را جانوری تاریک و سمج بجود و ببلعد و جای خالیاش پر شود از خشم، غم، دلتنگی، استیصال، تنهایی.
زندان اما اگر یک شبش را صبح کرده باشید، پر از خاطره هم هست، پر از همدلی، پر از ماجراجویی، پر از درسهایی که تنها در زندان یادشان میگیری.
همبندی هم غریب انسانی است...
کاش در زندان نبودی نسیم جان، اما اگر نبودی لحظات ترسناک و پرتنشمان چطور میگذشت؟ حتی تصور نبودنت زندان را ترسناکتر از اینی که هست میکند.
زندگی کردن در زندان کنار تو طوری شده است که در قلبم آزادیات را بخواهم و درست همان لحظه بابت حضورت کنارمان، کنار خواهرانت قدردان باشم.
دو سال گذشت و تو هرروزِ این دوسال را، گوشۀ سلول انفرادی، در اتاق بازجویی، در جلسات دادگاه، در بند، روی تختت، در آشپزخانه، در هواخوری تنها زنده نماندی، تنها نفس نکشیدی، تو زندگی کردی نسیم جان.
به بهانههای سادۀ زندگی پناه آوردی، از نگاه ما همبندیانت اما گاهی زندگی به تو پناه آورده تا امروز، که تکیهگاه خواهرانمان شدهای در ارتفاعات تهران.
تو میخندی، هر شب کُبی را بغل میگیری، قربان انگشتان ریزش میروی و میبوسیشان. دستی را میگیری و به زندگی میکشانی.
با ظرف غذایی در دست پردۀ تخت مریم را کنار میزنی، میخندی، دست مریم را میگیری و به زندگی میکشانی. تا آخرین دقیقۀ ورزش میپری، بالا میپری، کنار آنیشا و محبوبه با بطریهای آبمعدنی ورزش میکنی، دست هم را میگیرید و به زندگی میکشانید.
میان سیدیهای فیلم و سریال میگردی، سریالها و فیلمهای بیخود ایرانی را بالا و پایین میکنی تا چیزی بالاخره پیدا کنی. آدمها هرشب به امید تو دور تلویزیون جمع میشوند. تو دور هم جمع کردن را بلدی، باهم خندیدن را بلدی، باهم اشک ریختن را هم. اسم هرکس در ذهنت با تاریخ تولدش ثبت میشود و تو نسیم جان بلدی در انتهای روزی سخت، شاید تلخ، حتی سنگین و سربی و سیاه رژ تولدت را بزنی، راه بیفتی ما را جمع کنی، پاورچین پشت پردۀ آن همبندیِ تازهبهدنیاآمده به خطمان کنی، تو با شمعی در دست سرت را تکان بدهی و ما دست بزنیم، ترانۀ تولد بخوانیم- و برای ناهید بلاچاو بلاچاو بلاچاوچاوچاو- و روزمان را بشوییم؛ در زلال قلب تو نسیم جان، روز سخت و سنگینمان را بشوییم و به تختهایمان پناه ببریم.
تو بلدی چطور کنار پخشان روی نیمکت نحیف هواخوری بنشینی و یکی از کتابهای کتابخانه را با هم بخوانید و میانش سکوت کنید.
تو بلدی گاهی تنها انتهای هواخوری بنشینی و به باغچه زل بزنی، به همبندیانت که دور هواخوری قدم میزنند لبخند بزنی و با جملهای کوتاه سرذوق بیاوریشان.
تو مدارا هم بلدی نسیم جان. گلرخ و وریشه و تو کنار هم، از دور شبیه جهانها و جهانبینیهای دورید اما تو بلدی چطور پل بزنی، چطور مدارا کنی، چطور متواضع از جهان خودت برایشان و برایمان بگویی. تو بلدی دورها را به هم نزدیک کنی نسیم جان.
تو که آرام پای منبر ما مثلا فمینیستهای آگاه به همهچیز مینشینی تا راجع به کتابها و مقالاتی که خواندهایم برایت پرحرفی کنیم، چطور میتوانی اینطور بیادعا مرهم باشی، همراه باشی، خواهر باشی، رفیق باشی، غمخوار باشی. تو زندگی میکنی نسیم جان، ما تو را نگاه میکنیم، من زندگی تو را مقاله میکنم، یکی روشهای مراقبت تو را کتابچه.
نه مرگ و نه حکم مرگ زورشان به شوری که در چشمانت میدرخشد، در قلبت سرریز میشود و در دستانت، دستان مهربانت گر گرفته، نرسید.
جای ما زندان نیست، جای تو هم. اما در چاردیواریای که دو جان، دو زندگی سایۀ مرگ را روی خود میبینند، در آن لحظهها که اخبار سهشنبهها، که دلتنگی گاهی نفس میبُرَد، اگر تو نبودی چطور میگذشت؟ حتی تصور نبودنت زندان را ترسناکتر میکند نسیم جان، اما آزادی حق ماست، حق تو هم.
بیا با هم روراست باشیم؛ همبندیهایمان با دلتنگی، با دلهرۀ تصور نبودنت برایت آرزوی آزادی دارند.
تو پناهی، پناه مگر کیست جز تنِ عصیانگری که به گاه رنج خواهرانش آرام نمیگیرد. پناه مگر کیست جز صاحب تختی که هر ساعت از روز میشود آرام پردهاش را کوبید، گوشهاش خزید، درددل کرد، میانش شعرهای روی دیوار را خواند و آرام شد.
جای هیچکس زندان نیست، تو هم نسیم جان.
اما بیا روراست باشیم؛ این بند زخمی، این بند محاصرهشده با مرگ، این بند که هرکس گوشۀ تختش قرصها و داروها و پمادهایش را چیده، این بند زیر ضرب تهمت و افترا را، چه کسی میتوانست با سبزِ زندگیاش، سبزِ پررنگ و غلیظ زندگیاش بهار باشد جز تو؟
منبع:
@harasswatch
#نسیم_سیمیاری
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
زندان اما اگر یک شبش را صبح کرده باشید، پر از خاطره هم هست، پر از همدلی، پر از ماجراجویی، پر از درسهایی که تنها در زندان یادشان میگیری.
همبندی هم غریب انسانی است...
کاش در زندان نبودی نسیم جان، اما اگر نبودی لحظات ترسناک و پرتنشمان چطور میگذشت؟ حتی تصور نبودنت زندان را ترسناکتر از اینی که هست میکند.
زندگی کردن در زندان کنار تو طوری شده است که در قلبم آزادیات را بخواهم و درست همان لحظه بابت حضورت کنارمان، کنار خواهرانت قدردان باشم.
دو سال گذشت و تو هرروزِ این دوسال را، گوشۀ سلول انفرادی، در اتاق بازجویی، در جلسات دادگاه، در بند، روی تختت، در آشپزخانه، در هواخوری تنها زنده نماندی، تنها نفس نکشیدی، تو زندگی کردی نسیم جان.
به بهانههای سادۀ زندگی پناه آوردی، از نگاه ما همبندیانت اما گاهی زندگی به تو پناه آورده تا امروز، که تکیهگاه خواهرانمان شدهای در ارتفاعات تهران.
تو میخندی، هر شب کُبی را بغل میگیری، قربان انگشتان ریزش میروی و میبوسیشان. دستی را میگیری و به زندگی میکشانی.
با ظرف غذایی در دست پردۀ تخت مریم را کنار میزنی، میخندی، دست مریم را میگیری و به زندگی میکشانی. تا آخرین دقیقۀ ورزش میپری، بالا میپری، کنار آنیشا و محبوبه با بطریهای آبمعدنی ورزش میکنی، دست هم را میگیرید و به زندگی میکشانید.
میان سیدیهای فیلم و سریال میگردی، سریالها و فیلمهای بیخود ایرانی را بالا و پایین میکنی تا چیزی بالاخره پیدا کنی. آدمها هرشب به امید تو دور تلویزیون جمع میشوند. تو دور هم جمع کردن را بلدی، باهم خندیدن را بلدی، باهم اشک ریختن را هم. اسم هرکس در ذهنت با تاریخ تولدش ثبت میشود و تو نسیم جان بلدی در انتهای روزی سخت، شاید تلخ، حتی سنگین و سربی و سیاه رژ تولدت را بزنی، راه بیفتی ما را جمع کنی، پاورچین پشت پردۀ آن همبندیِ تازهبهدنیاآمده به خطمان کنی، تو با شمعی در دست سرت را تکان بدهی و ما دست بزنیم، ترانۀ تولد بخوانیم- و برای ناهید بلاچاو بلاچاو بلاچاوچاوچاو- و روزمان را بشوییم؛ در زلال قلب تو نسیم جان، روز سخت و سنگینمان را بشوییم و به تختهایمان پناه ببریم.
تو بلدی چطور کنار پخشان روی نیمکت نحیف هواخوری بنشینی و یکی از کتابهای کتابخانه را با هم بخوانید و میانش سکوت کنید.
تو بلدی گاهی تنها انتهای هواخوری بنشینی و به باغچه زل بزنی، به همبندیانت که دور هواخوری قدم میزنند لبخند بزنی و با جملهای کوتاه سرذوق بیاوریشان.
تو مدارا هم بلدی نسیم جان. گلرخ و وریشه و تو کنار هم، از دور شبیه جهانها و جهانبینیهای دورید اما تو بلدی چطور پل بزنی، چطور مدارا کنی، چطور متواضع از جهان خودت برایشان و برایمان بگویی. تو بلدی دورها را به هم نزدیک کنی نسیم جان.
تو که آرام پای منبر ما مثلا فمینیستهای آگاه به همهچیز مینشینی تا راجع به کتابها و مقالاتی که خواندهایم برایت پرحرفی کنیم، چطور میتوانی اینطور بیادعا مرهم باشی، همراه باشی، خواهر باشی، رفیق باشی، غمخوار باشی. تو زندگی میکنی نسیم جان، ما تو را نگاه میکنیم، من زندگی تو را مقاله میکنم، یکی روشهای مراقبت تو را کتابچه.
نه مرگ و نه حکم مرگ زورشان به شوری که در چشمانت میدرخشد، در قلبت سرریز میشود و در دستانت، دستان مهربانت گر گرفته، نرسید.
جای ما زندان نیست، جای تو هم. اما در چاردیواریای که دو جان، دو زندگی سایۀ مرگ را روی خود میبینند، در آن لحظهها که اخبار سهشنبهها، که دلتنگی گاهی نفس میبُرَد، اگر تو نبودی چطور میگذشت؟ حتی تصور نبودنت زندان را ترسناکتر میکند نسیم جان، اما آزادی حق ماست، حق تو هم.
بیا با هم روراست باشیم؛ همبندیهایمان با دلتنگی، با دلهرۀ تصور نبودنت برایت آرزوی آزادی دارند.
تو پناهی، پناه مگر کیست جز تنِ عصیانگری که به گاه رنج خواهرانش آرام نمیگیرد. پناه مگر کیست جز صاحب تختی که هر ساعت از روز میشود آرام پردهاش را کوبید، گوشهاش خزید، درددل کرد، میانش شعرهای روی دیوار را خواند و آرام شد.
جای هیچکس زندان نیست، تو هم نسیم جان.
اما بیا روراست باشیم؛ این بند زخمی، این بند محاصرهشده با مرگ، این بند که هرکس گوشۀ تختش قرصها و داروها و پمادهایش را چیده، این بند زیر ضرب تهمت و افترا را، چه کسی میتوانست با سبزِ زندگیاش، سبزِ پررنگ و غلیظ زندگیاش بهار باشد جز تو؟
منبع:
@harasswatch
#نسیم_سیمیاری
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دو سال از حبس نسیم سیمیاری، زندانی سیاسی محبوس در بند زنان اوین، گذشته است
نسیم سیمیاری ، متولد ۲۲ تیرماه ۱۳۶۷، دانشآموختۀ رشتۀ معماری، در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ توسط ماموران اطلاعات سپاه در تهران بازداشت شد. پس از بازداشت به بند ۱-الف سپاه منتقل و در سلول انفرادی تحت بازجویی قرار گرفت. پس از دو ماه به بند ۲_الف و در نهایت در ۴ مهرماه ۱۴۰۲ به بند زنان اوین منتقل شد.
پس از ۵ ماه بازداشت نسیم با اتهامات « اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی»، «تبلیغ علیه نظام» و اتهام «بغی» مواجه شد که میتوانست منجر به صدور احکام سنگینی نظیر اعدام شود. جلسات دادگاه او در ۱۰ تیرماه و ۶مردادماه ۱۴۰۳ در شعبۀ ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی افشاری برگزار شد. در نهایت در ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۳ به ۶ سال حبس تعریزی (۵سال اجرایی)، ۷۴ ضربه شلاق و ۲۰ سال نفی بلد به شهرستان انگوران در استان زنجان محکوم شد.
در حال حاضر نسیم در حال گذراندن دوران حبس خود در بند زنان اوین است.
همبندیهای نسیم در بند زنان اوین او را اینطور توصیف میکنند: شجاع، مهربان، سختکوش در ورزش، بامهارت در آشپزی، آراسته و خلاق در تبریکهای تولدش به اعضای بند.
مطالب و تصاویری که درباره نسیم منتشر شده، او را جوانی پر از شور و شوق زندگی نشان میدهد، زنی پر انرژی که به فضای ملالآور زندان رنگ زندگی میدهد و آن را برای خود و همبندیهای خود تحملپذیر میکند.
نسیم و امثال او، جرعهای آزادی میخواستند، زندگیای معمولی که ۴۶ سال است از مردم ایران دریغ شده است.
در تصویر دستخط و گردنبندی را میبینید که نسیم به یکی از همبندیهای خود داده است.
همبندی سابق نسیم نوشته:
«وقتی نامهی آزادیم رسید نسیم این گردنبند و نامه رو به دستم داد.
نسیم همیشه کم حرف میزنه همیشه برای کل بند از آهنگهای توماج و سورنا مینویسه انگار همهی حرفهای دلش توی همون کلمات پیدا میشه. دلم برات تنگ شده هر لحظه بیشتر از قبل.
امیدوارم زودتر آزاد شی»
خواهر نسیم هم به مناسبت دومین سالگرد بازداشت او نوشته:
«هیچ کس حتی نزدیکترین آدمها از جنس تجربهی تو نیست.
از جنس لحظههایی که در سکوت انتخاب کردی بمانی
نه برای تحمل بلکه برای روییدن در دل چیزی که دیگران فقط از بيرون تماشا کردند.
زندگی مسابقه نیست. مقایسه نیست.
بیوقفه در حال تغییر است.
و تو با هر آگاهی که به لحظه آوردی آن را دوباره آفريدی.
گاهی همه چیز در سکوتی ظریف اتفاق میافتد یک نفس عمیق یک بخشش بی صدا
یک انتخاب برای دوباره آغازیدن بی نیاز از دلیل
در جهانی که همه عجله دارند که دیده شوند، تو آرام گرفتی در ندیدن در حس کردن در فهمیدن در زیستن.
و این عمیقترین شکوه انسان بودن است نه در اثبات خود بلکه در اجازه دادن به زندگی که از درونت جاری شود.
تو نه محصول دردهایی نه قربانی گذشتهای تو ادامهی نور آگاهیای که هر روز انتخابش میکنی
nasim_simiari
۲ سال شد که نیستی»
#نسیم_سیمیاری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نسیم سیمیاری ، متولد ۲۲ تیرماه ۱۳۶۷، دانشآموختۀ رشتۀ معماری، در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۲ توسط ماموران اطلاعات سپاه در تهران بازداشت شد. پس از بازداشت به بند ۱-الف سپاه منتقل و در سلول انفرادی تحت بازجویی قرار گرفت. پس از دو ماه به بند ۲_الف و در نهایت در ۴ مهرماه ۱۴۰۲ به بند زنان اوین منتقل شد.
پس از ۵ ماه بازداشت نسیم با اتهامات « اجتماع و تبانی علیه امنیت ملی»، «تبلیغ علیه نظام» و اتهام «بغی» مواجه شد که میتوانست منجر به صدور احکام سنگینی نظیر اعدام شود. جلسات دادگاه او در ۱۰ تیرماه و ۶مردادماه ۱۴۰۳ در شعبۀ ۲۶ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی افشاری برگزار شد. در نهایت در ۲۶ شهریورماه ۱۴۰۳ به ۶ سال حبس تعریزی (۵سال اجرایی)، ۷۴ ضربه شلاق و ۲۰ سال نفی بلد به شهرستان انگوران در استان زنجان محکوم شد.
در حال حاضر نسیم در حال گذراندن دوران حبس خود در بند زنان اوین است.
همبندیهای نسیم در بند زنان اوین او را اینطور توصیف میکنند: شجاع، مهربان، سختکوش در ورزش، بامهارت در آشپزی، آراسته و خلاق در تبریکهای تولدش به اعضای بند.
مطالب و تصاویری که درباره نسیم منتشر شده، او را جوانی پر از شور و شوق زندگی نشان میدهد، زنی پر انرژی که به فضای ملالآور زندان رنگ زندگی میدهد و آن را برای خود و همبندیهای خود تحملپذیر میکند.
نسیم و امثال او، جرعهای آزادی میخواستند، زندگیای معمولی که ۴۶ سال است از مردم ایران دریغ شده است.
در تصویر دستخط و گردنبندی را میبینید که نسیم به یکی از همبندیهای خود داده است.
همبندی سابق نسیم نوشته:
«وقتی نامهی آزادیم رسید نسیم این گردنبند و نامه رو به دستم داد.
نسیم همیشه کم حرف میزنه همیشه برای کل بند از آهنگهای توماج و سورنا مینویسه انگار همهی حرفهای دلش توی همون کلمات پیدا میشه. دلم برات تنگ شده هر لحظه بیشتر از قبل.
امیدوارم زودتر آزاد شی»
خواهر نسیم هم به مناسبت دومین سالگرد بازداشت او نوشته:
«هیچ کس حتی نزدیکترین آدمها از جنس تجربهی تو نیست.
از جنس لحظههایی که در سکوت انتخاب کردی بمانی
نه برای تحمل بلکه برای روییدن در دل چیزی که دیگران فقط از بيرون تماشا کردند.
زندگی مسابقه نیست. مقایسه نیست.
بیوقفه در حال تغییر است.
و تو با هر آگاهی که به لحظه آوردی آن را دوباره آفريدی.
گاهی همه چیز در سکوتی ظریف اتفاق میافتد یک نفس عمیق یک بخشش بی صدا
یک انتخاب برای دوباره آغازیدن بی نیاز از دلیل
در جهانی که همه عجله دارند که دیده شوند، تو آرام گرفتی در ندیدن در حس کردن در فهمیدن در زیستن.
و این عمیقترین شکوه انسان بودن است نه در اثبات خود بلکه در اجازه دادن به زندگی که از درونت جاری شود.
تو نه محصول دردهایی نه قربانی گذشتهای تو ادامهی نور آگاهیای که هر روز انتخابش میکنی
nasim_simiari
۲ سال شد که نیستی»
#نسیم_سیمیاری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech