امشب سر شوریده به سامان برسانم
سوز از دل دیوانه به پایان برسانم
دلبر به پرستاری من گر رسد امشب
آه و تب سوزنده به درمان برسانم!
سراینده و فرستنده #م_ح_هریس
#چکامه_پارسی
❤️🔥 @AdabSar
سوز از دل دیوانه به پایان برسانم
دلبر به پرستاری من گر رسد امشب
آه و تب سوزنده به درمان برسانم!
سراینده و فرستنده #م_ح_هریس
#چکامه_پارسی
❤️🔥 @AdabSar
🌼🌸🍀
🌸🍀
🍀
چنینست رسمِ جهانِ جهان
که کردار خویش از تو دارد نهان
همی با تو در پرده بازی کند
ز پُرّی و از بینیازی کند
به رنجِ درازیم در چنگِ آز
چه دانیم باز آشکارا ز راز
ز باد آمدی رفت خواهی به گَرد
چه دانی که با تو چه خواهند کرد
#فردوسی
و در این هفته امیدوارم:
که بر گاه
تا مشک بوید
ببوی
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍀
🌸🍀
🌼🌸🍀
🌸🍀
🍀
چنینست رسمِ جهانِ جهان
که کردار خویش از تو دارد نهان
همی با تو در پرده بازی کند
ز پُرّی و از بینیازی کند
به رنجِ درازیم در چنگِ آز
چه دانیم باز آشکارا ز راز
ز باد آمدی رفت خواهی به گَرد
چه دانی که با تو چه خواهند کرد
#فردوسی
و در این هفته امیدوارم:
که بر گاه
تا مشک بوید
ببوی
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍀
🌸🍀
🌼🌸🍀
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻عطسه = اَتسِه، اَشنوسه، شَنوسَک
🔻عطسهزدن = اَتسهزدن، شنوسیدن
✍ واژهی "عطسه" اگرچه تازی است، ولی از روی آوای این کار ساخته شده است.
این واژه برابر و هماهنگ با آواز "اتس" است که از دهان بیرون میآید و نه از ریشههای زبان سامی. بر این پایه میتوان این واژه را با نوشتار "اَتسه" بهکار برد.
در پارسی بدان "اشنوسه" میگفتند که آن هم از راه شنیدن آوای این کار پیدا شده بود.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#عطسه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻عطسه = اَتسِه، اَشنوسه، شَنوسَک
🔻عطسهزدن = اَتسهزدن، شنوسیدن
✍ واژهی "عطسه" اگرچه تازی است، ولی از روی آوای این کار ساخته شده است.
این واژه برابر و هماهنگ با آواز "اتس" است که از دهان بیرون میآید و نه از ریشههای زبان سامی. بر این پایه میتوان این واژه را با نوشتار "اَتسه" بهکار برد.
در پارسی بدان "اشنوسه" میگفتند که آن هم از راه شنیدن آوای این کار پیدا شده بود.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#عطسه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
🕯
شبم از بیستارگی، شبگور
در دلم پرتو ستارهی دور
آذرخشم گهی نشانه گرفت
گه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست کلاغ
آسمان تیره گشت چون پر زاغ
مرغ شبخوان که با دلم میخواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بیبرگشت…
🕯
بیراه و گزافه نیست اگر #هوشنگ_ابتهاج را از پاسداران امروز زبان پارسی بدانیم. چامهی بالا و بیشتر چامههای دیگرش یا از واژههای بیگانه پالودهاند یا کمترین واژهی بیگانه در آنها دیده میشود. در این چکامهی پرآوازهای که برای میهن سروده ببینیم:
ای میهن
ای پیر بالندهی افتاده
آزاد زمینگیر
ای میهن
در اینجا سینهی من چون تو زخمی است
در اینجا دمادم
دارکوبی بر درخت پیر میکوبد
دمادم
دمادم...
🕯
ناامیدی تلخاش را با واژههای پارسی سرود:
نه عشق، نه آرزو نه امید
دیگر چه بهانه زیستن را
کو دامن مهربانت ای مرگ
تا سر بنهم گریستن را
و امیدش را:
باغها را گرچه دیوار و در است
از هواشان راه با یکدیگر است
شاخهها را از جدایی گر غم است
ریشههاشان دست در دست هم است
🕯
مرگاندیشیاش را نیز چنین:
- با من بیکس تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان
من بیبرگ خزاندیده دگر رفتنیام
تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان
- در میان اشکها پرسیدمش:
خوشترین لبخند چیست
شعلهای در چشم تاریکش شکفت
جوش خون در گونهاش آتش فشاند
گفت: لبخندی که عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند
🕯
«سایه»، چکامهی پارسی را روان و دلنشین میسرود ولی با همهی شیفتگیاش به میهن و زبان پارسی، جایگاه خود را در پاسداشت آن ناچیز میدانست و گفته بود:
گر نبودم چه از او کم میشد
یا ز بودم چه بر او افزودم؟
🕯
«شفیعی کدکنی» بهدرستی در سوگاش سرود:
تو میروی
که بماند؟
که بر نهالَک بیبرگ ما ترانه بخواند؟
#ادبسار در گرامیداشت حافظ زمانه سر فرود میآورد و با سوگوارانش همدل است.
🕯 @AdabSar
b2n.ir/Ebtehaj
شبم از بیستارگی، شبگور
در دلم پرتو ستارهی دور
آذرخشم گهی نشانه گرفت
گه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست کلاغ
آسمان تیره گشت چون پر زاغ
مرغ شبخوان که با دلم میخواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بیبرگشت…
🕯
بیراه و گزافه نیست اگر #هوشنگ_ابتهاج را از پاسداران امروز زبان پارسی بدانیم. چامهی بالا و بیشتر چامههای دیگرش یا از واژههای بیگانه پالودهاند یا کمترین واژهی بیگانه در آنها دیده میشود. در این چکامهی پرآوازهای که برای میهن سروده ببینیم:
ای میهن
ای پیر بالندهی افتاده
آزاد زمینگیر
ای میهن
در اینجا سینهی من چون تو زخمی است
در اینجا دمادم
دارکوبی بر درخت پیر میکوبد
دمادم
دمادم...
🕯
ناامیدی تلخاش را با واژههای پارسی سرود:
نه عشق، نه آرزو نه امید
دیگر چه بهانه زیستن را
کو دامن مهربانت ای مرگ
تا سر بنهم گریستن را
و امیدش را:
باغها را گرچه دیوار و در است
از هواشان راه با یکدیگر است
شاخهها را از جدایی گر غم است
ریشههاشان دست در دست هم است
🕯
مرگاندیشیاش را نیز چنین:
- با من بیکس تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان
من بیبرگ خزاندیده دگر رفتنیام
تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان
- در میان اشکها پرسیدمش:
خوشترین لبخند چیست
شعلهای در چشم تاریکش شکفت
جوش خون در گونهاش آتش فشاند
گفت: لبخندی که عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند
🕯
«سایه»، چکامهی پارسی را روان و دلنشین میسرود ولی با همهی شیفتگیاش به میهن و زبان پارسی، جایگاه خود را در پاسداشت آن ناچیز میدانست و گفته بود:
گر نبودم چه از او کم میشد
یا ز بودم چه بر او افزودم؟
🕯
«شفیعی کدکنی» بهدرستی در سوگاش سرود:
تو میروی
که بماند؟
که بر نهالَک بیبرگ ما ترانه بخواند؟
#ادبسار در گرامیداشت حافظ زمانه سر فرود میآورد و با سوگوارانش همدل است.
🕯 @AdabSar
b2n.ir/Ebtehaj
نگاه چشم بیمارت چه خستهست
کبوترجان! که بالت را شکستهست؟
کجا شد بال پرواز بلندت؟
سفید خوشگلم! پایت که بستهست؟
🕯 #هوشنگ_ابتهاج
#چکامه_پارسی
@AdabSar
کبوترجان! که بالت را شکستهست؟
کجا شد بال پرواز بلندت؟
سفید خوشگلم! پایت که بستهست؟
🕯 #هوشنگ_ابتهاج
#چکامه_پارسی
@AdabSar
ادبسار
🏹 واژههای پارسی در زبان تازی زَرّاد = از پارسی زرِه، جامهی نبرد، زرهساز، در پهلوی Zreh و در پازند zereh برگرفته از واژهی اوستایی zradha زَرادُشتی = از پارسی زردُشتی یا زرتشتی زرّاق = از پارسی زرّاق، فریبکار زراوَند، زراوَندیات = از پارسی زراوند، زراوندیان،…
🦅 واژههای پارسی در زبان تازی
زُرفین = از پارسی Zorfin، زلفین، فلز گرد که بر چارچوب در کوبند
زُرَق = از پارسی جُرَگ، جُرّه، باز سپید، از مرغان شکاری
زرقان = از پارسی زرکان، جایگاه درخشان، زرگان، بخشی در نزدیک شیراز
زرقُون = از پارسی زرگون، جایگاه زرین، رنگ زر، سُرَنجی(رنگ سرخ آتشی)، سفیداب سرخ
زرکَش = از پارسی زرکِش، آنکه تارهای زر به پارچه میکشد، گلابتوندوز
زرکشه = پارچهی زرباف
زرمانِقه = از پارسی شتربان، جامهی پشمی ساربان
زِرنایی = از پارسی سورنای
زرنَب = از پارسی زرنب، سُرخدار، سرو ترکستانی (دارویی خوشبو و نیروبخش)
زُرُنباد، زرُنبُد = از پارسی زَرَنباد، زرنبات، گیاهی دارویی و خوشبو مانند بال ملخ که از چین آورند
زرَنبُوک = از پارسی زرَنبوک، درختی بزرگ و روغندار(پادزهر گزیدگی)
زرنج = از پارسی شهر زرَنگ در سیستان
زرنَقِه = از پارسی زرنه، بدهی، وام
زرنیخ = از پارسی زرنیک، گوگرد و آرسنیک
زرنیلَج = از پارسی زرنیله، آغشته به زر
🦅 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🦅 @AdabSar
زُرفین = از پارسی Zorfin، زلفین، فلز گرد که بر چارچوب در کوبند
زُرَق = از پارسی جُرَگ، جُرّه، باز سپید، از مرغان شکاری
زرقان = از پارسی زرکان، جایگاه درخشان، زرگان، بخشی در نزدیک شیراز
زرقُون = از پارسی زرگون، جایگاه زرین، رنگ زر، سُرَنجی(رنگ سرخ آتشی)، سفیداب سرخ
زرکَش = از پارسی زرکِش، آنکه تارهای زر به پارچه میکشد، گلابتوندوز
زرکشه = پارچهی زرباف
زرمانِقه = از پارسی شتربان، جامهی پشمی ساربان
زِرنایی = از پارسی سورنای
زرنَب = از پارسی زرنب، سُرخدار، سرو ترکستانی (دارویی خوشبو و نیروبخش)
زُرُنباد، زرُنبُد = از پارسی زَرَنباد، زرنبات، گیاهی دارویی و خوشبو مانند بال ملخ که از چین آورند
زرَنبُوک = از پارسی زرَنبوک، درختی بزرگ و روغندار(پادزهر گزیدگی)
زرنج = از پارسی شهر زرَنگ در سیستان
زرنَقِه = از پارسی زرنه، بدهی، وام
زرنیخ = از پارسی زرنیک، گوگرد و آرسنیک
زرنیلَج = از پارسی زرنیله، آغشته به زر
🦅 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🦅 @AdabSar
🌼🌸🌺
🌸🌺
🌺
بگویش که کردار گَردانسپهر
همیشه چنین بود پر درد و مِهر
یکی را برآرَد به چرخِ بلند
یکی را کنَد خوار و زار و نژند
کسی کو بلا جُست گُرد آن بوَد
شبیخون نه از کارِ مردان بوَد
شبیخون نبینند گُنداوران
کسی کو گراید به گرزِ گران
تو گر با درنگی درنگ آوریم
گرت رای جنگست جنگ آوریم
#فردوسی
و در این هفته آرزو دارم:
که بیشی ترا باد و فرِّ مِهان
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌸🌺
🌼🌸🌺
🌸🌺
🌺
بگویش که کردار گَردانسپهر
همیشه چنین بود پر درد و مِهر
یکی را برآرَد به چرخِ بلند
یکی را کنَد خوار و زار و نژند
کسی کو بلا جُست گُرد آن بوَد
شبیخون نه از کارِ مردان بوَد
شبیخون نبینند گُنداوران
کسی کو گراید به گرزِ گران
تو گر با درنگی درنگ آوریم
گرت رای جنگست جنگ آوریم
#فردوسی
و در این هفته آرزو دارم:
که بیشی ترا باد و فرِّ مِهان
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌸🌺
🌼🌸🌺
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻نظم = سامان، هماهنگی، سازماندهی، آرایش، رایش، رَستک، ایوسانی، سَهمان، آراستن، آراستگی، دِهناد
🔻نظم(در برابر نثر) = چامه، سَرواد، سرود
🔻نظم داد = سامان داد، بِسامانید
🔻نظمدادن = ساماندهی، هماهنگی، سیچیدن، سیجیدن، وابراستن، نِهیدن، رایِنیدن
🔻نظمدهنده = سامانگر، سازوَر، رایِنیتار، نِهِشگر، آراینده
🔻نظمیافتن = سامانیافتن
🔻ناظم = سامانگر، نِهِشگر، سازوَر، آراینده، یارسالار(در آموزشگاه)، سراینده
🔻بینظم = نابسامان، درهمریخته، بیسرشته
🔻بینظمی = نابسامانی، بیسامانی، اَسَهمانی
🔻عدم نظم = نابسامانی، بیسامانی، اَسَهمانی
✍نمونه:
🔺تقارن علامت نظم است =
یکسنجی نشانهی سامان است
🔺تلاش کرد کارش را با نظم انجام دهد =
کوشید کارش را با آراستگی انجام دهد
🔺نظم خاصی بر کارش حکمفرما بود =
هماهنگی ویژهای بر کارش چیره بود
🔺این کارخانه را باید نظم داد
باید این کارخانه را ساماندهی کرد
🔺بینظمی را تحمل نمیکرد =
نابسامانی را برنمیتافت
🔺رودکی "کلیله و دمنه" را به نظم درآورد =
رودکی "کلیله و دمنه" را به چامه درآورد
🔺بهعنوان نظمدهنده، محیط کار را نظم داد و نظم آن را حفظ کرد =
از روی سامانگری، کارگاه را بِسامانید و سامان آن را پاس داشت
همچون سامانگر، کارگاه را سامان داد و سامان آن را نگاه داشت
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#نظم #ناظم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻نظم = سامان، هماهنگی، سازماندهی، آرایش، رایش، رَستک، ایوسانی، سَهمان، آراستن، آراستگی، دِهناد
🔻نظم(در برابر نثر) = چامه، سَرواد، سرود
🔻نظم داد = سامان داد، بِسامانید
🔻نظمدادن = ساماندهی، هماهنگی، سیچیدن، سیجیدن، وابراستن، نِهیدن، رایِنیدن
🔻نظمدهنده = سامانگر، سازوَر، رایِنیتار، نِهِشگر، آراینده
🔻نظمیافتن = سامانیافتن
🔻ناظم = سامانگر، نِهِشگر، سازوَر، آراینده، یارسالار(در آموزشگاه)، سراینده
🔻بینظم = نابسامان، درهمریخته، بیسرشته
🔻بینظمی = نابسامانی، بیسامانی، اَسَهمانی
🔻عدم نظم = نابسامانی، بیسامانی، اَسَهمانی
✍نمونه:
🔺تقارن علامت نظم است =
یکسنجی نشانهی سامان است
🔺تلاش کرد کارش را با نظم انجام دهد =
کوشید کارش را با آراستگی انجام دهد
🔺نظم خاصی بر کارش حکمفرما بود =
هماهنگی ویژهای بر کارش چیره بود
🔺این کارخانه را باید نظم داد
باید این کارخانه را ساماندهی کرد
🔺بینظمی را تحمل نمیکرد =
نابسامانی را برنمیتافت
🔺رودکی "کلیله و دمنه" را به نظم درآورد =
رودکی "کلیله و دمنه" را به چامه درآورد
🔺بهعنوان نظمدهنده، محیط کار را نظم داد و نظم آن را حفظ کرد =
از روی سامانگری، کارگاه را بِسامانید و سامان آن را پاس داشت
همچون سامانگر، کارگاه را سامان داد و سامان آن را نگاه داشت
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#نظم #ناظم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
🌸🌺🍀
🌺🍀
🍀
به پیشِ زمانه پذیره مشو
به نزدیکِ بدخواه خیره مشو
مرا مرگ نامیتر از سرزنش
به هر جای پیغارهی بدکنش
چنینست گیتی پر از آز و درد
ازو تا توان گِردِ بیشی مگرد
فزونیش یک روز بگزایدت
به بودن زمانی نیفزایدت
#فردوسی
و در این هفته امید دارم که:
به کام تو بادا سپهر بلند
دلت شاد باد و تنت بیگزند
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍀
🌺🍀
🌸🌺🍀
🌺🍀
🍀
به پیشِ زمانه پذیره مشو
به نزدیکِ بدخواه خیره مشو
مرا مرگ نامیتر از سرزنش
به هر جای پیغارهی بدکنش
چنینست گیتی پر از آز و درد
ازو تا توان گِردِ بیشی مگرد
فزونیش یک روز بگزایدت
به بودن زمانی نیفزایدت
#فردوسی
و در این هفته امید دارم که:
به کام تو بادا سپهر بلند
دلت شاد باد و تنت بیگزند
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍀
🌺🍀
🌸🌺🍀
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻نظام = سامان، سامانه، نِهِش، دستگاه، سازگان، آراستن، آراستگی، روش، آیین، ارتش
🔻نظامات = سامانها، نِهِشها، روشها، آیینها
🔻نظام حکومتی = سامانهی رهبری
🔻نظامدادن = ساماندادن، سپاهآراستن
🔻نظامگرفتن = سامانگرفتن
🔻نظامنامه = ساماننامه، آییننامه
🔻نظامی = سپاهی، ارتشی، ارتشتار
🔻نظاموظیفه = سربازی، هَرگ سربازی(هَرگ=وظیفه)، دورک زیرپرچم
🔻مقامات نظامی = کارداران ارتشتاری
✍نمونه:
🔺برادر من نظامی است =
برادر من ارتشی است
🔺جزو مغضوبین نظام است =
از خشمگرفتگان فرمانروایان است
از راندهشدگان کشورمداران است
🔺قوای نظامی بقای مملکت را تضمین میکنند =
نیروهای ارتشتاری استواری کشور را پشتوانند
🔺آیا نظام هستی، مبتنی بر عدالت است؟
آیا سامانهی هستی، برپایهی دادگری است؟
🔺تدوین نظامنامهی "ایمنی محیط کار" را به اتمام رساند =
فراهمآوری آییننامهی "اَرمَندی کارگاه" را به پایان رساند
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#نظام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻نظام = سامان، سامانه، نِهِش، دستگاه، سازگان، آراستن، آراستگی، روش، آیین، ارتش
🔻نظامات = سامانها، نِهِشها، روشها، آیینها
🔻نظام حکومتی = سامانهی رهبری
🔻نظامدادن = ساماندادن، سپاهآراستن
🔻نظامگرفتن = سامانگرفتن
🔻نظامنامه = ساماننامه، آییننامه
🔻نظامی = سپاهی، ارتشی، ارتشتار
🔻نظاموظیفه = سربازی، هَرگ سربازی(هَرگ=وظیفه)، دورک زیرپرچم
🔻مقامات نظامی = کارداران ارتشتاری
✍نمونه:
🔺برادر من نظامی است =
برادر من ارتشی است
🔺جزو مغضوبین نظام است =
از خشمگرفتگان فرمانروایان است
از راندهشدگان کشورمداران است
🔺قوای نظامی بقای مملکت را تضمین میکنند =
نیروهای ارتشتاری استواری کشور را پشتوانند
🔺آیا نظام هستی، مبتنی بر عدالت است؟
آیا سامانهی هستی، برپایهی دادگری است؟
🔺تدوین نظامنامهی "ایمنی محیط کار" را به اتمام رساند =
فراهمآوری آییننامهی "اَرمَندی کارگاه" را به پایان رساند
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#نظام
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
🪐🌠 @AdabSar
حلال گشته به فتوای عقل بر دانا
حرام گشته به احکام شرع بر احمق
#پور_سینا
خجسته باد یکم شهریور، زادروز #پورسینا که #روز_پزشک نام گرفته است.
«ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی بن سینا» نامآور به پورسینا و شیخالرئیس (زادهی ۳۵۹ خورشیدی در بخارا و درگذشتهی ۲ تیر ۴۱۶ در همدان) همهچیزدان، پزشک، رایشدان (ریاضیدان)، ستارهشناس، فیزیکدان، سُراینده، از نامورترین و کاراترینِ فیلسوفان و دانشمندان ایرانزمین و جهان است که بهویژه به شَوَند(دلیل) مانداکها(آثار) در زمینهی فلسفه و پزشکی ارزش ویژهای دارد.
فزون بر کارهای شکوهمندش، وی به واژهگزینی پرداخته است با کارهای بزرگ. اینک نگاهی میافکنیم به کارنامهی پربارش در دانش واژهگزینی در پزشکی و... که برخی از آنها یا بیشترشان پویا و زنده ما را در زبان یاری میکنند.
بر پایهی پژوهشهای «محمد معین» و «محمد مشکات»، شمار واژگان آفریدهی پورسینا در دانشنامهی علایی و رگشناسی ۱۰۳۹ واژه است.
برخی واژههای آفریدهی #پورسینا در این دو بازمانهی سترگ چنین هستند:
بُرینش بهجای #قطع (که در انگارش و انداهه بهکار میرفت)
پذیرا بهجای #قابل (در فلسفه)
روان بهجای #نفس
سربهسر بهجای #مساوی
کرده بهجای #مفعول
کُنا بهجای #فاعل
گداخته بهجای #مایع
مایگی بهجای #مادیّت
نهاد بهجای #وضع
یکیای بهجای #وحدت
افکندنِ گمان بهجای #تولید_شک
ایستادگی بهخودیخود بهجای #قائم_بالذات بودن
بالِش از (نمو، از بن واژهی بالیدن)
بَستَناکی بهجای #انجماد
بهرهپذیر بهجای #قابل_قسمت
بیگسستگی بهجای #لاینقطع
جانِ سخنگویا بهجای #نفس_ناطقه
جُنبایی بهجای #حرکت
جنبشدار بهجای #متحرک
جنبشِ راست بهجای #حرکت_مستقیم
جنبش گِرد بهجای #حرکت_مستدیر
چه چیزی بهجای #ماهیت
رایش بهجای #ریاضی
زایشدِه بهجای #مولد
زِفر زبرین بهجای #فک_اعلی
زِفر زیرین بهجای #فک_اسفل
شایدبود بهجای #امکان
گوهر روینده بهجای #جوهر_نامی
نادیداری بهجای #باطنی
هرآینگیبودن بهجای #وجوب
کران #حد کِهین، حدِّ مِهین، حدِّ میانگین
دانش ترازو بهجای #علم_منطق
علمِ سپسطبیعت بهجای #علم_مابعدالطبیعه
و #نبض درنگی، تپش(نبض) دمادم، نبض ستبر، نبض لرزنده، پیداگر، پیوندپذیر، دیرجنب، روشنسرشتی و...
امروز جهان در گرامیداشت او کارهای نمایانی کرده است، به مانند نامگذاری دهانهای در بخش پنهان ماه که به نام وی نامگذاری شدهاست. همچنین نامگذاریهای دیگر در سراسر جهان و جایزهها، مانند جایزهی پورسینا در آلمان.
نکتهی شگفتانگیزتر این که واژهی «مدیسین medicine» در زبان انگلیسی امروز، بر گرفته از «مذ سئن» اوستایی است که در آن مذ به مانک(معنی) دارو و سئن به مانک سیمرغ است.
از این رو، شایسته است نماد پزشکی ایرانی بر پایهی اندیشه نیاکانمان به سیمرغ دگردیس گردد. جایگاه سیمرغ در ایران باستان به مانند جایگاه فرشتگان در دین است. جایگاه سیمرغ در پزشکی ایرانی چنان است که آیین پزشکی ایرانی را «آیین سینایی» میخواندهاند و بسیاری از پزشکان را «سینا» نام مینهادهاند.
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
بنمایهها:
۱- انوشه، حسن (به سرپرستی) (۱۳۸۰)، دانشنامه ادب فارسی: ادب فارسی در آسیای میانه، تهران
۲- بیهقی، پورفندق، (به عربی: تتمه ص وان الحکمه)، بخش زندگینامه خودنوشت
۳- ستایشگر، مهدی (۱۳۷۶)، نامنامه موسیقی ایران زمین، پوشینهی سوم، تهران: اطلاعات، آموزش و دانش در ایران
۴- ابن سینا، بیژن آرقند
🪐🌠 @AdabSar
حلال گشته به فتوای عقل بر دانا
حرام گشته به احکام شرع بر احمق
#پور_سینا
خجسته باد یکم شهریور، زادروز #پورسینا که #روز_پزشک نام گرفته است.
«ابوعلی حسین بن عبدالله بن حسن بن علی بن سینا» نامآور به پورسینا و شیخالرئیس (زادهی ۳۵۹ خورشیدی در بخارا و درگذشتهی ۲ تیر ۴۱۶ در همدان) همهچیزدان، پزشک، رایشدان (ریاضیدان)، ستارهشناس، فیزیکدان، سُراینده، از نامورترین و کاراترینِ فیلسوفان و دانشمندان ایرانزمین و جهان است که بهویژه به شَوَند(دلیل) مانداکها(آثار) در زمینهی فلسفه و پزشکی ارزش ویژهای دارد.
فزون بر کارهای شکوهمندش، وی به واژهگزینی پرداخته است با کارهای بزرگ. اینک نگاهی میافکنیم به کارنامهی پربارش در دانش واژهگزینی در پزشکی و... که برخی از آنها یا بیشترشان پویا و زنده ما را در زبان یاری میکنند.
بر پایهی پژوهشهای «محمد معین» و «محمد مشکات»، شمار واژگان آفریدهی پورسینا در دانشنامهی علایی و رگشناسی ۱۰۳۹ واژه است.
برخی واژههای آفریدهی #پورسینا در این دو بازمانهی سترگ چنین هستند:
بُرینش بهجای #قطع (که در انگارش و انداهه بهکار میرفت)
پذیرا بهجای #قابل (در فلسفه)
روان بهجای #نفس
سربهسر بهجای #مساوی
کرده بهجای #مفعول
کُنا بهجای #فاعل
گداخته بهجای #مایع
مایگی بهجای #مادیّت
نهاد بهجای #وضع
یکیای بهجای #وحدت
افکندنِ گمان بهجای #تولید_شک
ایستادگی بهخودیخود بهجای #قائم_بالذات بودن
بالِش از (نمو، از بن واژهی بالیدن)
بَستَناکی بهجای #انجماد
بهرهپذیر بهجای #قابل_قسمت
بیگسستگی بهجای #لاینقطع
جانِ سخنگویا بهجای #نفس_ناطقه
جُنبایی بهجای #حرکت
جنبشدار بهجای #متحرک
جنبشِ راست بهجای #حرکت_مستقیم
جنبش گِرد بهجای #حرکت_مستدیر
چه چیزی بهجای #ماهیت
رایش بهجای #ریاضی
زایشدِه بهجای #مولد
زِفر زبرین بهجای #فک_اعلی
زِفر زیرین بهجای #فک_اسفل
شایدبود بهجای #امکان
گوهر روینده بهجای #جوهر_نامی
نادیداری بهجای #باطنی
هرآینگیبودن بهجای #وجوب
کران #حد کِهین، حدِّ مِهین، حدِّ میانگین
دانش ترازو بهجای #علم_منطق
علمِ سپسطبیعت بهجای #علم_مابعدالطبیعه
و #نبض درنگی، تپش(نبض) دمادم، نبض ستبر، نبض لرزنده، پیداگر، پیوندپذیر، دیرجنب، روشنسرشتی و...
امروز جهان در گرامیداشت او کارهای نمایانی کرده است، به مانند نامگذاری دهانهای در بخش پنهان ماه که به نام وی نامگذاری شدهاست. همچنین نامگذاریهای دیگر در سراسر جهان و جایزهها، مانند جایزهی پورسینا در آلمان.
نکتهی شگفتانگیزتر این که واژهی «مدیسین medicine» در زبان انگلیسی امروز، بر گرفته از «مذ سئن» اوستایی است که در آن مذ به مانک(معنی) دارو و سئن به مانک سیمرغ است.
از این رو، شایسته است نماد پزشکی ایرانی بر پایهی اندیشه نیاکانمان به سیمرغ دگردیس گردد. جایگاه سیمرغ در ایران باستان به مانند جایگاه فرشتگان در دین است. جایگاه سیمرغ در پزشکی ایرانی چنان است که آیین پزشکی ایرانی را «آیین سینایی» میخواندهاند و بسیاری از پزشکان را «سینا» نام مینهادهاند.
✍ فرستنده #بزرگمهر_صالحی
بنمایهها:
۱- انوشه، حسن (به سرپرستی) (۱۳۸۰)، دانشنامه ادب فارسی: ادب فارسی در آسیای میانه، تهران
۲- بیهقی، پورفندق، (به عربی: تتمه ص وان الحکمه)، بخش زندگینامه خودنوشت
۳- ستایشگر، مهدی (۱۳۷۶)، نامنامه موسیقی ایران زمین، پوشینهی سوم، تهران: اطلاعات، آموزش و دانش در ایران
۴- ابن سینا، بیژن آرقند
🪐🌠 @AdabSar
ادبسار
🦅 واژههای پارسی در زبان تازی زُرفین = از پارسی Zorfin، زلفین، فلز گرد که بر چارچوب در کوبند زُرَق = از پارسی جُرَگ، جُرّه، باز سپید، از مرغان شکاری زرقان = از پارسی زرکان، جایگاه درخشان، زرگان، بخشی در نزدیک شیراز زرقُون = از پارسی زرگون، جایگاه زرین، رنگ…
🔆 واژههای پارسی در زبان تازی
زروَرق = از پارسی زربرگ، زَربرگه
زریّ = از پارسی زری، بافته شده از زر، زاره، در تازی به مانک مردم فرومایه
زریاب = از پارسی زرآب، آبزر
زریر = از پارسی زریر، گیاهی دارای ساقههای کوتاه و گلهای زرد رنگ، اسپَرَک یا زردچوبه که در رنگرزی بهکار میرود
زریون = از پارسی Zar-i-yun، زر+یون (مانند)، آذریون، لاته سرخ، رنگ زرد، مردم شاد، سبز و خرم
زعرور = از پارسی زالزالک
زَغَل = از پارسی دَغَل، فریبکار، ترفندکار، گُولزن
زِفِت = از پارسی Zaft، زِفت،تیز بوی، تندمزه، ترش روی، بدنهاد، پارچهای که شیرهی گیاهان بدان مالیده و به زخم بچسپانند، داروی کچلی (شیرهی درخت سَنابر)، گژف (قیر)
زکات = از پارسی زکات، ده-یک، نیکی، چیتَک، دادن یکدهم از دارایی به نیازمندان
زَلابیَه = از پارسی زولبیا، گونهای شیرینی
زلال = از پارسی زلال، آب زلال، آب زودگذر، زلال کرمی است که در برف دیده شود و پس از پالایش آن، آب پالوده از کرم و یا زلال بدست میآید
زلزَلَخت = از پارسی آزاد درخت، درخت زیتون
🔆 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔆 @AdabSar
زروَرق = از پارسی زربرگ، زَربرگه
زریّ = از پارسی زری، بافته شده از زر، زاره، در تازی به مانک مردم فرومایه
زریاب = از پارسی زرآب، آبزر
زریر = از پارسی زریر، گیاهی دارای ساقههای کوتاه و گلهای زرد رنگ، اسپَرَک یا زردچوبه که در رنگرزی بهکار میرود
زریون = از پارسی Zar-i-yun، زر+یون (مانند)، آذریون، لاته سرخ، رنگ زرد، مردم شاد، سبز و خرم
زعرور = از پارسی زالزالک
زَغَل = از پارسی دَغَل، فریبکار، ترفندکار، گُولزن
زِفِت = از پارسی Zaft، زِفت،تیز بوی، تندمزه، ترش روی، بدنهاد، پارچهای که شیرهی گیاهان بدان مالیده و به زخم بچسپانند، داروی کچلی (شیرهی درخت سَنابر)، گژف (قیر)
زکات = از پارسی زکات، ده-یک، نیکی، چیتَک، دادن یکدهم از دارایی به نیازمندان
زَلابیَه = از پارسی زولبیا، گونهای شیرینی
زلال = از پارسی زلال، آب زلال، آب زودگذر، زلال کرمی است که در برف دیده شود و پس از پالایش آن، آب پالوده از کرم و یا زلال بدست میآید
زلزَلَخت = از پارسی آزاد درخت، درخت زیتون
🔆 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔆 @AdabSar
💠🔹 @AdabSar
سخن از زبانِ دانا...
سخن از زبــانِ دانا، سخنیست آسمانی
دَهِش است و شادمانه، ز جهانِ جاودانی؛
سخن از زبانِ دانا، نه نیایش است و نفرین
که به زندگان رسایی، و به مرده شادمانی؛
سخن از زبانِ دانا، سخنیست بس خروشان
به جوان امیــدِ والا، به کهن مِی جـوانـی؛
سخن از زبانِ دانا، سخنی نه از شکست است
به شکست خورده پروا، و به چیره شایگانی؛
سخن از زبانِ دانا، سخنی ز بوی خون نیست
سخن از گُل است و بُستان ز نژادِ ارغوانی؛
سخن از زبانِ دانا، نه ز روی ننگ و پستیست
به هُنروَران فـَرازا، به سُخنوَران نشانی؛
سخن از زبانِ دانا، سخنیست پاک و بیغش
چو زبــانِ نـــابِ مهران، ز تبـــارِ گُلـْسـِتـانـی!
سراینده و فرستنده: #مهران_گلستانی_ماچک_پشتی
#چکامه_پارسی
💠🔹 @AdabSar
سخن از زبانِ دانا...
سخن از زبــانِ دانا، سخنیست آسمانی
دَهِش است و شادمانه، ز جهانِ جاودانی؛
سخن از زبانِ دانا، نه نیایش است و نفرین
که به زندگان رسایی، و به مرده شادمانی؛
سخن از زبانِ دانا، سخنیست بس خروشان
به جوان امیــدِ والا، به کهن مِی جـوانـی؛
سخن از زبانِ دانا، سخنی نه از شکست است
به شکست خورده پروا، و به چیره شایگانی؛
سخن از زبانِ دانا، سخنی ز بوی خون نیست
سخن از گُل است و بُستان ز نژادِ ارغوانی؛
سخن از زبانِ دانا، نه ز روی ننگ و پستیست
به هُنروَران فـَرازا، به سُخنوَران نشانی؛
سخن از زبانِ دانا، سخنیست پاک و بیغش
چو زبــانِ نـــابِ مهران، ز تبـــارِ گُلـْسـِتـانـی!
سراینده و فرستنده: #مهران_گلستانی_ماچک_پشتی
#چکامه_پارسی
💠🔹 @AdabSar
🍀🍀🍀
🍀🍀
🍀
که گیتی سراسر فریبست و رنج
سرآیدهمی چون نمایدْت گنج
یکی را به بستر یکی را به جنگ
یکی را به نام و یکی را به ننگ
همیرفت باید کزین چاره نیست
مرا بتّر از مرگْ پتیاره نیست
روان تو زان درد بیدرد باد
همه رفتن ما به آورد باد
#فردوسی
و آرزویم اینکه:
مبیناد کس روز بیکامِ تو
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍀
🍀🍀
🍀🍀🍀
🍀🍀
🍀
که گیتی سراسر فریبست و رنج
سرآیدهمی چون نمایدْت گنج
یکی را به بستر یکی را به جنگ
یکی را به نام و یکی را به ننگ
همیرفت باید کزین چاره نیست
مرا بتّر از مرگْ پتیاره نیست
روان تو زان درد بیدرد باد
همه رفتن ما به آورد باد
#فردوسی
و آرزویم اینکه:
مبیناد کس روز بیکامِ تو
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍀
🍀🍀
🍀🍀🍀
ادبسار
🔷🔶🔹🔸 @AdabSar 🔅پالایش زبان پارسی 🔻نظام = سامان، سامانه، نِهِش، دستگاه، سازگان، آراستن، آراستگی، روش، آیین، ارتش 🔻نظامات = سامانها، نِهِشها، روشها، آیینها 🔻نظام حکومتی = سامانهی رهبری 🔻نظامدادن = ساماندادن، سپاهآراستن 🔻نظامگرفتن = سامانگرفتن 🔻نظامنامه…
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻تنظیم = ساماندهی، ساماندادن، هماهنگی، آراستن
🔻منتظم = بِسامان
🔻منظم = بِسامان، سامانمَند، سازمَند، پشتِ هم، پشت سر هم، پیاپی، پیراسته، پرداخته، آراسته
🔻منظماً = پشتِ هم، پشت سر هم، پیاپی
🔻منظم کرد = بِسامانید
🔻منظمکردن = ساماندادن، آراستن، ویراستن
🔻منظوم = سَرواد، چامه، سرود، آراسته، سخن آراسته، سازمند
🔻منظومه = چامهسار، درازچامه، دَرپِیوسته
🔻منظومه شمسی = سامانه خورشیدی، کهکشان خورشیدی، مِهرسامان، شیدسامان، خورهمبست، هَرباسپان
🔻نامنظم = نابِسامان، بیسامان
✍نمونه:
🔺عالم وجود منظم است یا نامنظم؟ =
جهان هستی بِسامان است یا نابٍسامان؟
جهان هستی ساماندار است یا بیسامان؟
🔺اگر عالم منظم نباشد، ضرورت ناظم منتفی است =
اگر گیتی سامانمَند نباشد، بایستگی سامانگر نارواست
🔺حکومتش بر مبنای تمرکز قوا تنظیم شده است =
فرمانرواییاش بر پایهی فراهمسازی نیروها آراسته شده است
🔺بودجه را طوری تنظیم کنید که آخر سال کسر نیاوریم =
پیشریز را جوری/بهگونهای ساماندهی کنید که در پایان سال کم نیاوریم
🔺منظماً تماس میگرفت و شرح ماوقع را میداد =
پیاپی زنگ میزد و گزارش رویداده را میداد
🔺منظومهی "جمشید و خورشید" را "سلمان ساوجی" منظوم کرده است =
چامهسار "جمشید و خورشید" را "سلمان ساوجی" سروده است
🔺اینجا را باید منظم کرد =
اینجا را باید سامان داد
🔺ششضلعی منتظم =
ششبَر بِسامان
ششگوش سامانمند
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#تنظیم #منتظم #منظم #منظما #منظوم #منظومه #نامنظم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻تنظیم = ساماندهی، ساماندادن، هماهنگی، آراستن
🔻منتظم = بِسامان
🔻منظم = بِسامان، سامانمَند، سازمَند، پشتِ هم، پشت سر هم، پیاپی، پیراسته، پرداخته، آراسته
🔻منظماً = پشتِ هم، پشت سر هم، پیاپی
🔻منظم کرد = بِسامانید
🔻منظمکردن = ساماندادن، آراستن، ویراستن
🔻منظوم = سَرواد، چامه، سرود، آراسته، سخن آراسته، سازمند
🔻منظومه = چامهسار، درازچامه، دَرپِیوسته
🔻منظومه شمسی = سامانه خورشیدی، کهکشان خورشیدی، مِهرسامان، شیدسامان، خورهمبست، هَرباسپان
🔻نامنظم = نابِسامان، بیسامان
✍نمونه:
🔺عالم وجود منظم است یا نامنظم؟ =
جهان هستی بِسامان است یا نابٍسامان؟
جهان هستی ساماندار است یا بیسامان؟
🔺اگر عالم منظم نباشد، ضرورت ناظم منتفی است =
اگر گیتی سامانمَند نباشد، بایستگی سامانگر نارواست
🔺حکومتش بر مبنای تمرکز قوا تنظیم شده است =
فرمانرواییاش بر پایهی فراهمسازی نیروها آراسته شده است
🔺بودجه را طوری تنظیم کنید که آخر سال کسر نیاوریم =
پیشریز را جوری/بهگونهای ساماندهی کنید که در پایان سال کم نیاوریم
🔺منظماً تماس میگرفت و شرح ماوقع را میداد =
پیاپی زنگ میزد و گزارش رویداده را میداد
🔺منظومهی "جمشید و خورشید" را "سلمان ساوجی" منظوم کرده است =
چامهسار "جمشید و خورشید" را "سلمان ساوجی" سروده است
🔺اینجا را باید منظم کرد =
اینجا را باید سامان داد
🔺ششضلعی منتظم =
ششبَر بِسامان
ششگوش سامانمند
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#تنظیم #منتظم #منظم #منظما #منظوم #منظومه #نامنظم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
چو شیرینتر نمود ای جان
مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را
كه میسوزد برای تو
روان از تو خجل باشد
دلم را پا به گِل باشد
مرا چه جای دل باشد
چو دل گشتهست جای تو
تو خورشیدی و دل در چَه
بتاب از چَه به دل گَهگَه
که میکاهد چو ماه ای مَه
به عشق جانفزای تو
ز خود مِسَم، به تو زَرَم
به خود سنگم به تو دَرَم
کمر بستم به عشق اندر
به اومیدِ قبای تو
گرفتم عشق را در بر
كله بنهادهام از سر
منم محتاج و میگویم
ز بیخویشی دعای تو
دلا از حد خود مگذر
برون کن باد را از سر
به خاک کوی او بنگر
ببین صد خونبهای تو
اگر ریزم وگر رویم
چه محتاج تو مهرویم
چو برگ كاه میپرم
به عشق كهربای تو…
#مولوی
☀️💛 @AdabSar
مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را
كه میسوزد برای تو
روان از تو خجل باشد
دلم را پا به گِل باشد
مرا چه جای دل باشد
چو دل گشتهست جای تو
تو خورشیدی و دل در چَه
بتاب از چَه به دل گَهگَه
که میکاهد چو ماه ای مَه
به عشق جانفزای تو
ز خود مِسَم، به تو زَرَم
به خود سنگم به تو دَرَم
کمر بستم به عشق اندر
به اومیدِ قبای تو
گرفتم عشق را در بر
كله بنهادهام از سر
منم محتاج و میگویم
ز بیخویشی دعای تو
دلا از حد خود مگذر
برون کن باد را از سر
به خاک کوی او بنگر
ببین صد خونبهای تو
اگر ریزم وگر رویم
چه محتاج تو مهرویم
چو برگ كاه میپرم
به عشق كهربای تو…
#مولوی
☀️💛 @AdabSar
ادبسار
🔆 واژههای پارسی در زبان تازی زروَرق = از پارسی زربرگ، زَربرگه زریّ = از پارسی زری، بافته شده از زر، زاره، در تازی به مانک مردم فرومایه زریاب = از پارسی زرآب، آبزر زریر = از پارسی زریر، گیاهی دارای ساقههای کوتاه و گلهای زرد رنگ، اسپَرَک یا زردچوبه که در…
💫 واژههای پارسی در زبان تازی
زلیه، زولِیّهَ = از پارسی زیلو، گستردنی
زُماوَرد = از پارسی بزمآورد، خوراک تخم مرغ، گوشت و سبزی، خوراک بزم که آن را لقمهی خلیفه یا کادیک(قاضی) نامند
زمان = از پارسی زمان، آوان، گاه، روزگار در پهلوی Zaman در ایران باستان yamana (=هنگام، گاه، دوره) و از واژهی اوستایی zarvan که در پهلوی zurwan (=زمان، زروان) است. تازیان نیز زمان میگویند به مانک(معنی) هنگام که از زبان آرامی(yeman) گرفتهاند و آرامی این واژه را از اوستایی گرفته است. در فرهنگ واژگان اوستایی برگ۲۲۳، ayu به مانک زمان و دوران زندگانی بهکار رفته که در پارسی زمانه هم گفته میشود(۱۲۰۹). همین واژهی ayu به زبان تازی رفته و «یوم» نوشته شده است. در ایران باستان و اوستا ratu به مانک گاه، هنگام و زمان آمده است. (فرهنگ واژگان اوستا) و (فرهنگ ایران باستان)
زمانه = از پارسی زمانه، در تازی به مانک بیماری کُهنه و ماندگار، زمینگیری، درماندگی
زُمُرُّد = از پارسی زُمرد، گوهری سبز رنگ
زمزم = پارسی است زَم = آهسته، آهسته و نرم، آب زمزم = آب فراوان
زمزمه = از پارسی زمزم، زیمزیم(افغانی) آهسته و نرم خواندن، نیایش خواندن با دهان بسته، دنه(آواز خوش)
💫 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
💫 @AdabSar
زلیه، زولِیّهَ = از پارسی زیلو، گستردنی
زُماوَرد = از پارسی بزمآورد، خوراک تخم مرغ، گوشت و سبزی، خوراک بزم که آن را لقمهی خلیفه یا کادیک(قاضی) نامند
زمان = از پارسی زمان، آوان، گاه، روزگار در پهلوی Zaman در ایران باستان yamana (=هنگام، گاه، دوره) و از واژهی اوستایی zarvan که در پهلوی zurwan (=زمان، زروان) است. تازیان نیز زمان میگویند به مانک(معنی) هنگام که از زبان آرامی(yeman) گرفتهاند و آرامی این واژه را از اوستایی گرفته است. در فرهنگ واژگان اوستایی برگ۲۲۳، ayu به مانک زمان و دوران زندگانی بهکار رفته که در پارسی زمانه هم گفته میشود(۱۲۰۹). همین واژهی ayu به زبان تازی رفته و «یوم» نوشته شده است. در ایران باستان و اوستا ratu به مانک گاه، هنگام و زمان آمده است. (فرهنگ واژگان اوستا) و (فرهنگ ایران باستان)
زمانه = از پارسی زمانه، در تازی به مانک بیماری کُهنه و ماندگار، زمینگیری، درماندگی
زُمُرُّد = از پارسی زُمرد، گوهری سبز رنگ
زمزم = پارسی است زَم = آهسته، آهسته و نرم، آب زمزم = آب فراوان
زمزمه = از پارسی زمزم، زیمزیم(افغانی) آهسته و نرم خواندن، نیایش خواندن با دهان بسته، دنه(آواز خوش)
💫 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
💫 @AdabSar
🎈❤️🎈❤️🎈
goo.gl/xVeDl5
طفلکیها...
چه چیزی لازم است تا در این سیاره
بتوان در آرامش با یکدیگر عشقبازی کرد؟
هر کسی زیر ملافههایت را میگردد؛
هر کسی در عشق تو دخالت میکند؛
چیزهای وحشتناکی میگویند
در بارهی مرد و زنی که
بعد از آن همه با هم گردیدن
همه جور عذاب وجدان
به کاری شگفت دست میزنند
با هم در تختی دراز میکشند...
از خودم میپرسم
آیا قورباغهها هم چنین مخفیکارند؟
یا هر گاه که بخواهند عطسه میزنند؟
آیا در گوش یکدیگر،
در مرداب،
از قورباغههای حرامزاده میگویند
و یا از شادی زندگی دوزیستیشان؟
از خودم میپرسم
آیا پرندگان
پرندگان دشمن را
انگشتنما میکنند؟
آیا گاوهای نر
پیش از آنکه در دیدرس همه
با ماده گاوی بیرون روند
با گوسالههاشان مینشینند و غیبت میکنند؟
جادهها هم چشم دارند!
پارکها پلیس،
هتلها، مهمانانشان را برانداز میکنند.
پنجرهها، نامها را نام میبرند.
توپ و جوخهی سربازان در کارند
با ماموریتی برای پایان دادن به عشق!
گوشها و آروارهها همه در کارند
تا آنکه مرد و معشوقش
ناگزیر بر روی دوچرخهای
شتابزده
به لحظهی اوج جاری شوند...
نویسنده: #پابلو_نرودا
برگردان: #روشنک_بیگناه
@AdabSar
💕🚲💕🚲
goo.gl/xVeDl5
طفلکیها...
چه چیزی لازم است تا در این سیاره
بتوان در آرامش با یکدیگر عشقبازی کرد؟
هر کسی زیر ملافههایت را میگردد؛
هر کسی در عشق تو دخالت میکند؛
چیزهای وحشتناکی میگویند
در بارهی مرد و زنی که
بعد از آن همه با هم گردیدن
همه جور عذاب وجدان
به کاری شگفت دست میزنند
با هم در تختی دراز میکشند...
از خودم میپرسم
آیا قورباغهها هم چنین مخفیکارند؟
یا هر گاه که بخواهند عطسه میزنند؟
آیا در گوش یکدیگر،
در مرداب،
از قورباغههای حرامزاده میگویند
و یا از شادی زندگی دوزیستیشان؟
از خودم میپرسم
آیا پرندگان
پرندگان دشمن را
انگشتنما میکنند؟
آیا گاوهای نر
پیش از آنکه در دیدرس همه
با ماده گاوی بیرون روند
با گوسالههاشان مینشینند و غیبت میکنند؟
جادهها هم چشم دارند!
پارکها پلیس،
هتلها، مهمانانشان را برانداز میکنند.
پنجرهها، نامها را نام میبرند.
توپ و جوخهی سربازان در کارند
با ماموریتی برای پایان دادن به عشق!
گوشها و آروارهها همه در کارند
تا آنکه مرد و معشوقش
ناگزیر بر روی دوچرخهای
شتابزده
به لحظهی اوج جاری شوند...
نویسنده: #پابلو_نرودا
برگردان: #روشنک_بیگناه
@AdabSar
💕🚲💕🚲
همهی درد این بود که یا میخواستند آدم را بپوشانند و پنهان کنند و یا تلاش میکردند لباس را بر تن آدم جر بدهند و ما یاد گرفتهایم که بگریزیم اما به کجا؟
مرز بین این دو کجا بود؟
کجا باید میایستادیم که نه اسیر منادیان اخلاق باشیم و نه پرپر شدهی دست درندگان بیاخلاق...
برشی از داستان بلند «پیکر فرهاد»
نوشتهی #عباس_معروفی 🥀
روانش شاد و یادش گرامی.
🥀 @AdabSar
مرز بین این دو کجا بود؟
کجا باید میایستادیم که نه اسیر منادیان اخلاق باشیم و نه پرپر شدهی دست درندگان بیاخلاق...
برشی از داستان بلند «پیکر فرهاد»
نوشتهی #عباس_معروفی 🥀
روانش شاد و یادش گرامی.
🥀 @AdabSar
🕊 از سرِ عادت نیست
که وقتی میروی
تا دم در همراهیات میکنم
و بعد تا آخرین چشمانداز
تا جایی که سر میچرخانی
لبخند میزنی
مبهوت رفتنت میشوم باز...
آخر چیزی از دلم کنده میشود
که میخواهم
با چشمهام نگهش دارم!
لعنت به رفتنت
که قشنگ میروی...
روانشاد #عباس_معروفی
نگارگر: #وحید_حقی
🥀🕯 @AdabSar
که وقتی میروی
تا دم در همراهیات میکنم
و بعد تا آخرین چشمانداز
تا جایی که سر میچرخانی
لبخند میزنی
مبهوت رفتنت میشوم باز...
آخر چیزی از دلم کنده میشود
که میخواهم
با چشمهام نگهش دارم!
لعنت به رفتنت
که قشنگ میروی...
روانشاد #عباس_معروفی
نگارگر: #وحید_حقی
🥀🕯 @AdabSar