آموزشکده توانا
56.7K subscribers
31.1K photos
36.9K videos
2.54K files
18.9K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
Forwarded from گفت‌وشنود
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بی اعتنایی دیپلمات طالبان به سرود جمهوری اسلامی، آن هم در کنفرانس وحدت اسلامی

آیا اتحاد مسلمانان را ممکن می دانید؟

این کنفرانس‌ها، اختراع و معرفی هفته وحدت از طرف خمینی، ایجاد سازمان کشورهای مسلمان و دیگر اقدامات مشابه تا چه اندازه توانسته به اتحاد این کشورها کمک کند؟
آنچه در عالم واقع می‌بینیم، جنگ‌های خونین میان کشورهای مسلمان و درگیری‌های وحشتناک و حملات تروریستی گروه مسلمان علیه گروه مسلمان دیگر است.

به نظر شما چرا این همه نزاع و درگیری میان مسلمانان وجود دارد؟

#اسلام #صلح #اتحاد #گفتگو_توانا

@Dialogue1402
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

برادر #ساسان_قربانی نوشته است که ساسان بسیار پسر زحمتکشی بود، قوی بود، ورزشکار بود و روحیه شادی داشت. در کارگاه آهنگری سخت کار می‌کرد و همیشه دست افراد نیازمند را می‌گرفت و در غم و شادی، کمک حال دیگران بود.تازه توانسته بودند با برادرش یک خانه بسازند و قرار بوده با اتمام خانه برای ساسان بروند خواستگاری. سامان می‌گوید که آرزوی خانه‌اش و حنابندانش به دل همه ماند.

سی‌ام‌ شهریور، همزمان با اعتراضات مردمی در رضوان‌شهر، سامان و ساسان با هم بودند و ساسان تلاش می‌کرده بچه‌های دبیرستانی را از میان شلیک گاز اشک‌آور و گلوله دور کند. نیروهای بسیج از بالای کلانتری به مردم شلیک می‌کردند. ساسان متوجه می‌شود یک نفر تیر خورده و می‌رود که به او کمک کند که با تیر جنگی به ران سمت راستش شلیک می‌کنند و او روی زمین می‌افتد.
سامان می‌خواهد برادرش را به بیمارستان برساند
اما مأموران آنها را به کلانتری منتقل می‌کنند. سامان می‌گوید برادرم خونریزی دارد و باید به بیمارستان منتقل شود که بسیجی‌ها با باتوم به جان او می‌افتند و او را کتک می‌زنند و همزمان ساسان روی زمین افتاده بوده و از او خون می‌رفته. بعد از مدتی سامان بالاخره موفق می‌شود ساسان را به بیمارستان شهدای رضوان‌شهر برساند. او نیاز به خون داشته و بسیاری با گروه خونی مناسب داوطلب اهدای خون به او بودند. اما بیمارستان قبول نمی‌کند و ساسان با آمبولانس بدون کنترل خونریزی به بیمارستان پورسینای رشت منتقل می‌شود و در آنجا به آنها اعلام می‌کنند ساسان فوت شده است. در گواهی فوت نوشته شده که علت مرگ، برخورد جسم پرتابی شتابدار است.
سامان می‌نویسد با عدم رسیدگی به ساسان به عمد برادرم را کشتند.
فردای آن‌روز با هزار منت و تعهد جنازه را تحویل می‌گیرند در حالی دفن می‌شود که تمام بدن شکافته شده بوده و بخیه داشته. به آنها می‌گویند ساسان نیاز به کالبد شکافی داشته است. درحالی زخم تنها در ران سمت راست او بوده.

سامان نوشته است که که خانه‌ام خراب شد با قتل تنها برادرم.

ویدیو از صفحه برادر ساسان
saman_qorbani.pv
متن از صفحه نغمه جاه
naghmehjah

#womanlifefreedom
#زن_زندگی_آزادی
#irgcterrorists
#آزادی
#ایران #مهسا_امینی #اتحاد_رمز_پیروزی
#همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب_ملی #برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام غزاله چلابی، در سالگرد کشته شدن دخترش، این ویدیو دکلمه را منتشر کرد

«دختر نازم بخواب آرام 💝🥀🕊»


در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، در حالی که در خیابان فیلم می‌گرفت، ناگهان، گلوله‌ای به سمت غزاله چلابی شلیک شد و بر زمین افتاد. تلفنش هنوز در دستش بود و در حال ضبط تصویر مردمی که بهت‌زده و حیران بالای سر غزاله جمع شده بودند و فریاد می‌زدند: «یکی رو کشتند.»

غزاله چلابی، ۳۳ ساله، فارغ‌التحصیل رشته‌ «امور بانکی» و حسابدار یک شرکت خصوصی بود. او عاشق سفر‌های هیچهایکی و طبیعت‌گردی بود و همیشه رمان‌های تازه را دنبال می‌کرد، با همه مهربان بود و برای شنیدن حرف‌های آدم‌های اطرافش گوشی شنوا داشت. غزاله از سگ‌های بیمار و گرسنه‌ خیابانی حمایت می‌کرد و چند سالی بود که هر جمعه ساعت چهار صبح راهی یکی از کوه‌های اطراف آمل می‌شد. علَم‌کوه و دماوند و خیلی از قله‌های معروف ایران را فتح کرده بود و هر روز می‌دوید که برای کوهنوردی آماده باشد. غزاله یکی از همان زن‌هایی بود که در سال‌های اخیر هرجا که می‌توانست روسری‌اش را برمی‌داشت.

غزاله پس از اصابت تیر، پنج روز در کما بود. چنانکه خاله‌اش می‌گوید یک گلوله‌ی جنگی به پیشانی‌‌اش شلیک شده بود، پیشانی‌اش را سوراخ کرده بود و به حالت انفجار از سرش بیرون رفته بود. طوری که پشت سرش به اندازه یک نارنگی سوراخ شده بود. دکترهایش گفته بودند بصل‌‌النخاعش آسیب ندیده بود و برای همین با اینکه دچار مرگ مغزی شده بود اما حرکات غیرارادی بدنش مثل تپش قلب و عملکرد شُش‌ها ادامه داشت. غزاله می‌خواست که در صورت مرگ مغزی اعضای بدنش اهدا شود. دوبار هم در سال‌های گذشته کارت‌های اهدای عضو را پر کرده بود. وقتی که دکترها اعلام کردند راهی برای زنده نگه‌داشتنش نیست، هنوز ۹ عضو بدنش سالم بود و می‌شد که برای پیوند به دیگران اهدا شود. اما نهادهای امنیتی اجازه این کار را ندادند.

غزاله چلابی از دنبال کننده‌های صفحه اینستاگرام توانا بود.

#نه_به_جمهوری_اسلامی
#شجاعت_را_تکثیر_کنیم
#اتحاد_رمز_پیروزی
#غزاله_چلابی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
روز سه‌شنبه سوم مهرماه، همزمان با حضور نمایندگان جمهوری اسلامی در هفتاد و نهمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل متحد، بیش از ۴۵ زن زندانی سیاسی-عقیدتی در زندان اوین دست به اعتصاب غذا زده‌اند‌.
از روز دوشنبه نیز چهار زن زندانی در حیاط بند زنان زندان اوین تحصن و اعتصاب غذا کرده‌اند. یکی از تحصن‌کنندگان طبق دستور پزشکی قانونی باید آزاد شود.
زندانیان زن سیاسی-عقیدتیِ اعتصاب‌کننده و تحصن‌کننده در بند زنان زندان اوین خواهان
توقف اعدام
آزادی زندانیان سیاسی-عقیدتی هستند.

این در حالی است که هر هفته در اعتراض به اعدام و همراهی با کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» تعدادی در بند زنان اوین اعتصاب غذا می‌کنند.

#بند_زنان_اوین #نه_به_اعدام #اتحاد #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرسده شاهین‌کار از مصدومان چشم در اثر شلیک عامدانه به نقاط حساس مردم در خیزش انقلابی ۱۴۰۱، در سالگرد مصدوم‌شدنش، ضمن انتشار تصاویر از خود و جمعی از مصدومان انقلاب مهسا، نوشت:

«روز ۲۳ مهر آمد،
دو سال پیش همین‌موقع‌ها کارهای خونه رو انجام دادم، به تکالیف مدرسه رزا رسیدگی کردمو پا به خیابان با دستانی خالی گذاشتم و جواب اعتراضم به نداشتن هزاران حق پایمال شده مردمم، گلوله پینتبال به چشم راستم شد، نور چشمم رفت ولی نور چشم خیلیها روشن شد.
امسال در کنار انسان‌های شریف و باغیرتی هستم با شیرزنان و شیرمردان خواهر و برادر شدیم،
ما همخون شدیم،
چون خون‌هایمان در کف خیابان‌ها ریخته و باهم آمیخته شده و چه افتخاری بالاتر از این.
دومین سالگرد قویتر شدنم‌مبااارک.»


گفتگوی توانا با مرسده شاهین‌کار
https://tavaana.org/friday9/


#مرسده_شاهین_کار #چشم_برای_آزادی
#اتحاد_رمز_پیروزی #ایران_من #ایران_آزاد #ما_ادامه_داریم #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فاطمه مجتبایی، مادر جاویدنام غزاله چلابی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:


«هوا، هوای پاییز است

و من هوای تو در دل دارم 😔

تویی که از نبودنت سرشااارم 💔

و دلتنگیت پاییز را به گریه می اندازد 😭»

دلتنگی‌های خانواده‌های دادخواه تمامی ندارد. حق هم دارند. فرزندان آزاده و شجاع ایران، جرمشان آزادی‌خواهی بود و اگر یک حکومت مردمی و ملی و نرمال در ایران حاکم بود، حالا شرایط خیلی فرق می‌کرد و کشوری با ثروت سرشار و منابع انسانی مستعد، در جهان جایگاهی ویژه داشت و غزاله‌ها شادمانه در کنار خانواده‌هایشان زندگی را جشن می‌گرفتند.

#نه_به_جمهوری_اسلامی
#شجاعت_را_تکثیر_کنیم
#اتحاد_رمز_پیروزی
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فاطمه مجتبایی با این ویدیو روز کوهنورد را به فرزند دلیرش تبریک گفت.

۱۴۰۳/۷/۲۹ روز کوهنورد

جان مادر روزت مباارک 💔


آخرین کلام غزاله چلابی پیش از جاودانه شدن این بود: «نترسید، نترسید»

در روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱، در حالی که در خیابان فیلم می‌گرفت، ناگهان، گلوله‌ای به سمت غزاله چلابی شلیک شد و بر زمین افتاد. تلفنش هنوز در دستش بود و در حال ضبط تصویر مردمی که بهت‌زده و حیران بالای سر غزاله جمع شده بودند و فریاد می‌زدند: «یکی رو کشتند.»

غزاله چلابی، ۳۳ ساله، فارغ‌التحصیل رشته‌ «امور بانکی» و حسابدار یک شرکت خصوصی بود. او عاشق سفر‌های هیچهایکی و طبیعت‌گردی بود و همیشه رمان‌های تازه را دنبال می‌کرد، با همه مهربان بود و برای شنیدن حرف‌های آدم‌های اطرافش گوشی شنوا داشت. غزاله از سگ‌های بیمار و گرسنه‌ خیابانی حمایت می‌کرد و چند سالی بود که هر جمعه ساعت چهار صبح راهی یکی از کوه‌های اطراف آمل می‌شد. علَم‌کوه و دماوند و خیلی از قله‌های معروف ایران را فتح کرده بود و هر روز می‌دوید که برای کوهنوردی آماده باشد. غزاله یکی از همان زن‌هایی بود که در سال‌های اخیر هرجا که می‌توانست روسری‌اش را برمی‌داشت.

غزاله پس از اصابت تیر، پنج روز در کما بود. چنانکه خاله‌اش می‌گوید یک گلوله جنگی به پیشانی‌‌اش شلیک شده بود، پیشانی‌اش را سوراخ کرده بود و به حالت انفجار از سرش بیرون رفته بود. طوری که پشت سرش به اندازه یک نارنگی سوراخ شده بود. دکترهایش گفته بودند بصل‌‌النخاعش آسیب ندیده بود و برای همین با اینکه دچار مرگ مغزی شده بود اما حرکات غیرارادی بدنش مثل تپش قلب و عملکرد شُش‌ها ادامه داشت. غزاله می‌خواست که در صورت مرگ مغزی اعضای بدنش اهدا شود. دوبار هم در سال‌های گذشته کارت‌های اهدای عضو را پر کرده بود. وقتی که دکترها اعلام کردند راهی برای زنده نگه‌داشتنش نیست، هنوز ۹ عضو بدنش سالم بود و می‌شد که برای پیوند به دیگران اهدا شود. ولی مأموران امنیتی به خانواده‌اش اجازه‌ی این کار را ندادند و گفتند که «با این کار از غزاله اسطوره‌سازی می‌شود.»

اما او اسطوره شد، چون دماوند سرفراز و استوار.

#کوهنوردی🗻
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#شجاعت_را_تکثیر_کنیم
#اتحاد_رمز_پیروزی

#غزاله_چلابی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز مراسم سالگرد جاویدنام امیرجواد اسعدزاده در مشهد بر سر مزارش برگزار شد، دکتر حسن باقری‌نیا می‌گوید قتل امیرجواد در مسجد نشان داد که جمهوری اسلامی می‌تواند مسجد را هم به قتلگاه تبدیل کند.

«#اميرجواداسعدزاده نقاش بود و گرافیست و پسری بسیار آرام و مهربان بود از خانواده‌ای که پدر ارتشی بود. پدر داغدار امیرجواد، از دوران قبل از انقلاب افسرارتش بوده است و همه هشت سال جنگ را هم در جبهه برای این آب و خاک جنگیده است.
شنبه ۲۸ آبان، در بلوار پیروزی مشهد، حدفاصل هنرستان و هفت‌تیر، امیرجواد با یکی از دوستانش در حال کشیدن نقاشی اعتراضی روی دیوار بوده‌اند که چهار بسیجی سرمی‌رسند و آنهارا می‌گیرند و به زیرزمین مسجدی در همان نزدیکی منتقل می‌کنند و آنها را به طرز وحشیانه‌ای مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند و سپس پیکر نیمه‌جان امیر و دوستش را به کلانتری هفت‌تیر مشهد منتقل می‌کنند. مأموران کلانتری ‌امیر را که دیگر علائم حیاتی نداشته روی صندلی نگه‌می‌دارند و فرم جلوی او می‌گذارند و امیر همین‌جا تمام می‌کند و از روی صندلی به زمین می‌افتد. مأموران کلانتری جنازه او را به بیمارستان جوادالائمه منتقل می‌کنند و بیمارستان از پذیرش او به علت اینکه علائم حیاتی نداشته خود‌داری می‌کند و مأموران کلانتری با مسئولین بیمارستان وارد جر و بحث می‌شوند و آنها را وادار می‌کنند که بنویسند در بیمارستان فوت کرده و دوربین‌های بیمارستان را جمع می‌کنند و می‌برند.
وقتی به خانواده خبر فوت امیر را می‌دهند، شرط می‌گذارند که تنها در صورتی جنازه را تحویل می‌دهند که مراسم برگزار نشود و وقتی خانواده در گورستان منتظر جنازه برای خاکسپاری بودند از شورای تأمین به خانواده اطلاع می‌دهند که ما جنازه را به گورستان دیگری می‌بریم به نام امام‌رضا و باید خودتان را به آنجا برسانید. در گورستان به هیچ‌ عنوان اجازه دیدن متوفی را نمی‌دهند که یکی از اعضای خانواده با وجود ممانعت مأموران امنیتی موفق می‌شود بخشی از پلاستیک و کفن را پاره ‌کند و قسمتی از صورت امیرجواد را می‌بیند.»

#زن_زندگی_آزادی #آزادی #امیرجواد_اسعدزاده #مهسا_امینی #اتحاد_رمز_پیروزی #برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز قرار بود سالگرد جاویدنام امیرجواد اسعدزاده در مشهد بر سر مزارش برگزار شود، دکتر حسن باقری‌نیا و دکتر کمال جعفری‌یزدی برای حضور در مراسم رفته بودند، ولی ماموران امنیتی اجازه برگزاری مراسم را ندادند. آقای دکتر کمال جعفری‌یزدی در این ویدیو در این خصوص توضیح می‌دهد.

«#اميرجواداسعدزاده نقاش بود و گرافیست و پسری بسیار آرام و مهربان بود از خانواده‌ای که پدر ارتشی بود. پدر داغدار امیرجواد، از دوران قبل از انقلاب افسرارتش بوده است و همه هشت سال جنگ را هم در جبهه برای این آب و خاک جنگیده است.
شنبه ۲۸ آبان، در بلوار پیروزی مشهد، حدفاصل هنرستان و هفت‌تیر، امیرجواد با یکی از دوستانش در حال کشیدن نقاشی اعتراضی روی دیوار بوده‌اند که چهار بسیجی سرمی‌رسند و آنهارا می‌گیرند و به زیرزمین مسجدی در همان نزدیکی منتقل می‌کنند و آنها را به طرز وحشیانه‌ای مورد ضرب و شتم قرار می‌دهند و سپس پیکر نیمه‌جان امیر و دوستش را به کلانتری هفت‌تیر مشهد منتقل می‌کنند. مأموران کلانتری ‌امیر را که دیگر علائم حیاتی نداشته روی صندلی نگه‌می‌دارند و فرم جلوی او می‌گذارند و امیر همین‌جا تمام می‌کند و از روی صندلی به زمین می‌افتد. مأموران کلانتری جنازه او را به بیمارستان جوادالائمه منتقل می‌کنند و بیمارستان از پذیرش او به علت اینکه علائم حیاتی نداشته خود‌داری می‌کند و مأموران کلانتری با مسئولین بیمارستان وارد جر و بحث می‌شوند و آنها را وادار می‌کنند که بنویسند در بیمارستان فوت کرده و دوربین‌های بیمارستان را جمع می‌کنند و می‌برند.
وقتی به خانواده خبر فوت امیر را می‌دهند، شرط می‌گذارند که تنها در صورتی جنازه را تحویل می‌دهند که مراسم برگزار نشود و وقتی خانواده در گورستان منتظر جنازه برای خاکسپاری بودند از شورای تأمین به خانواده اطلاع می‌دهند که ما جنازه را به گورستان دیگری می‌بریم به نام امام‌رضا و باید خودتان را به آنجا برسانید. در گورستان به هیچ‌ عنوان اجازه دیدن متوفی را نمی‌دهند که یکی از اعضای خانواده با وجود ممانعت مأموران امنیتی موفق می‌شود بخشی از پلاستیک و کفن را پاره ‌کند و قسمتی از صورت امیرجواد را می‌بیند.»

#زن_زندگی_آزادی #آزادی #امیرجواد_اسعدزاده #مهسا_امینی #اتحاد_رمز_پیروزی #برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
حسین رونقی، فعال سیاسی، در متنی که در شبکه‌های اجتماعی نوشت، درباره لزوم تمرکز بر مبارزه با جمهوری اسلامی به تاکید کرد و نوشت:

فشار زندگی در ایران به گونه‌ایست که مردم دشمن خود را بهتر از هر زمانی می‌شناسند و می‌دانند تا زمانی که جمهوری اسلامی بر این خاک حاکم است، سرنوشتی جز مرگ و ویرانی در انتظار ما نیست. مردم، همان‌طور که کیانوش نیز گفته بود، می‌دانند که «جمهوری اسلامی در شان ملت ما نیست.» اصل ماجرا همین است که متأسفانه کمتر از هر حاشیه‌ای به آن پرداخته می‌شود.

او همچنین نوشت:
کیانوش با مرگ هولناکش خواست به همه‌ی ما تلنگری بزند. شخصا با مرگ کیانوش تکان خوردم و دیگر آن انسان قبلی نیستم. امیدوارم که روزی این تلنگر شامل همه بشود.


هرچند یک تن هستم، اما کنار مردمم هرگز تنها نیستم...

این روزها که در نقاط مختلف شهر تحصن می‌کنم، هدفم یک چیز است: تکرار خواسته‌های کیانوش و حمایت از هموطنان آزاده‌ی در بند. فراخوان نداده و نمی‌دهم و خواهان پیوستن مردم به تحصن نیستم چرا که هدفم پایبندی بر عهدی‌است که با کیانوش بستم. در لحظات آخری که کیانوش را دیدم، قبل از خروج از ساختمان، به او گفتم «هر تصمیمی می‌گیری، بگو من کنارت می‌آیم. هرکجا بخواهی بروی و هرکاری بکنی، من کنارت هستم.» خندید و گفت: «به تو نمی‌گویم، تو می‌آیی.» کیانوش فرصت همراهی در آن روز بارانی را از من گرفت، چون اهل کشتن خود نیستم، می‌جنگم و تا تحقق آخرین خواسته‌هایش، از پافشاری دست نخواهم کشید.

از مردمی که زیر بار فشار اقتصادی و اجتماعی له شده‌اند، انتظار همراهی ندارم، گرچه احساس تنهایی هم نمی‌کنم چرا که می‌دانم هموطنان بسیاری سوگوار کیانوش و خواهان تحقق خواسته‌های کیانوش‌اند. می‌دانم مخالفت با حکومت اشغالگر خواست اکثر ایرانیان است، باقی مسائل حاشیه‌اند، نه متن‌.

در هفته‌ی اخیر، حمایت‌های خالصانه‌ی زیادی دریافت کرده‌ام. در این بین نیز متوجه شده‌ام که عده‌ای با استفاده از شرایط فعلی و اعتراض تک‌نفره‌ی من، به همان رویه‌ای ادامه می‌دهند که بارها مخالفتم را با آن ابراز کرده‌ام. به ایجاد شکاف و حتی سرزنش مردم ادامه می‌دهند و این بار، من را ابزار خود قرار داده‌اند. عده‌ای دیگر نیز اهداف و سخنان کیانوش را نادیده می‌گیرند و او را ابزار ایجاد تنش و دشمنی می‌کنند.

فشار زندگی در ایران به گونه‌ایست که مردم دشمن خود را بهتر از هر زمانی می‌شناسند و می‌دانند تا زمانی که جمهوری اسلامی بر این خاک حاکم است، سرنوشتی جز مرگ و ویرانی در انتظار ما نیست. مردم، همان‌طور که کیانوش نیز گفته بود، می‌دانند که «جمهوری اسلامی در شان ملت ما نیست.» اصل ماجرا همین است که متأسفانه کمتر از هر حاشیه‌ای به آن پرداخته می‌شود.

گروه‌هایی در فضای مجازی با استفاده از عباراتی نامناسب و اتهامات ناروا به یکدیگر حمله می‌کنند و آن‌چه رخ می‌دهد، خواست جمهوری اسلامی‌ست: انسانیت‌زدایی از ایرانیان. پیش از مرگ دردناک کیانوش، همین الفاظ و اتهامات مالی، اخلاقی و امنیتی علیه او مطرح می‌شد. به ایران و ایرانی بارها بی‌حرمتی کرده و امروز مدعی حمایت از منی‌اند که جز آزادی ملت ایران و آبادی ایران خواستی در دل ندارم. گروه‌ دیگری از هیچ بی‌مهری و اتهام ناروایی علیه من سر باز نزده‌اند. اتهامات مالی، اخلاقی، امنیتی، حتی اتهام قتل که به خواب هم نمی‌دیدم روزی علیهم استفاده شود‌. امروز این افراد مدعی‌اند که حمایتی که از من شد اگر از کیانوش شده بود، کیانوش شاید زنده بود. گویی ما به آن‌ها یک مرگ بدهکاریم، باید بمیریم تا لایق حمایت باشیم و اگر زنده ماندیم، دروغ‌پردازم و لایق لعن و نفرین.

ما باید به یک سری اصول و ارزش‌های کلی پایبند باشیم که بتوانیم این جامعه را از چنگ سیاهی حاکم نجات دهیم، وگرنه آن‌چه رخ خواهد داد، کمک به غرق کردن این جامعه و کشور است.

معتقدم که این چنددستگی مجازی در بطن جامعه نمود ندارد و مردم بیش از آن درگیر بقا و معضلات معیشتی هستند که به این امور بپردازند.

کیانوش با مرگ هولناکش خواست به همه‌ی ما تلنگری بزند. شخصا با مرگ کیانوش تکان خوردم و دیگر آن انسان قبلی نیستم. امیدوارم که روزی این تلنگر شامل همه بشود.

پی‌نوشت:
مرام‌نامه پیشنهادی برای «کنشگران عرصه سیاست»
@Hosseinronaghi


مرام نامه پیشنهادی آقای رونقی به کنشگران عرصه سیاست هم خواندنی است.

طرح از مونیکا سلطانی

#کیانوش_سنجری #حسین_رونقی #اتحاد #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دکتر حسن باقری‌نیا، در این ویدیو به این سوال‌ها پاسخ می‌دهد که:
«چه کسی می‌خواهد «من و تو»، «ما» نشویم؟

در مبارزه با نظام تمامیت‌خواه جمهوری اسلامی چگونه از تخریب یکدیگر پرهیز و درگیر حاشیه‌ها نشویم؟»

او می‌گوید:
«قبل از هر چیز لازم است بدانیم زیستن در نظام‌های تمامیت‌خواه با نوعی بی‌اعتمادی همراه است، چرا که فرهنگ استبدادی مزدور پرور است اما با این وجود برای پرهیز از تفرقه میان اپوزیسیون شاید نکات زیر قابل تامل باشد.
پذیرش تفاوت‌ها، پرهیز از تفکر سیاه و سفید، دوری از کمالگرایی، قائل شدن خط قرمزهای حداقلی، تاکید بر شاخص‌ها، پرهیز از برچسب زنی و قضاوت زود هنگام، پرهیز از تخریب شخصیت، پذیرش امکان خطا و....»


شما چه نکات دیگری را به این لیست اضافه می‌کنید؟ پیشنهاد شما برای به حداقل رساندن تنش‌ها میان اپوزیسیون چیست؟


#همبستگی #مدیریت_تنازع #تکثرگرایی #پذیرش #اتحاد_رمز_پیروزی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
۴۶ سال، ۴۶ گام به عقب...
چه شد که ایران، از اوج آرزوها به دامان ارتجاع سقوط کرد؟
تاریخ نه فراموش می‌کند و نه بخشنده است؛
این ویدیوی کوتاه، نگاهی سریع به مسیری است که از پیشرفت دورمان کرد...
چه چیزی ما را به نابودی خود کشاند؟ نااگاهی؟ بی‌سوادی؟ مذهب؟ عدم درک توسعه؟ توسعه آمرانه؟ توسعه نیافتگی سیاسی؟ دشمنان خارجی؟ عدم مسئولیت‌پذیری اکثریت خاموش؟ جنگ سرد و تاثیرپذیری از انقلاب‌ها؟

برای آنکه نگاهی رو به آینده داشته باشیم چه باید بکنیم؟ چگونه مسئولیت‌پذیر باشیم و ایران را به مدار رشد و توسعه برگردانیم؟
چقدر می‌توانیم پذیرای گوناگونی باشیم و با هم در عین اختلاف نظر اتحاد داشته باشیم؟

ما به ایران برمی‌گردیم این جبر زمانه است. ایران یگانه وطن ماست و چیزی است که ما را پیوند می‌دهد. خیر و سعادت جمعی ما در توجه توامان به حقوق بشر، دموکراسی، سکولاریسم و ایرانیت است.

ادیت: #کمپانی_فرکانس

#فرزندان_ایران #اتحاد
#انقلاب_ملی_ایران #آزادی #زن_زندگی_آزادی
#انقلاب_ملی #هنر_اعتراض
#شورش_۵۷ #برای_ایران #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech