آموزشکده توانا
55.6K subscribers
31.9K photos
37.5K videos
2.55K files
19.2K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آقای دکتر محمد سعادتی عضو هیئت علمی دانشگاه بیرجند، روز چهارشنبه ۱۷ بهمن ماه جهت تحمل ۷ ماه حبس قطعی بابت اتهام تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب در فضای مجازی راهی زندان همدان شدند.

در حالی او زندانی می‌شود که هیچ‌یک از اتهامات انتسابی مستندات قوی نداشته‌اند.
آقای سعادتی از هموطنان اهل سنت هستند که مورد ستم و تبعیض مضاعف قرار می‌گیرند.
ایشان با آنکه دارای سال‌ها سابقه تدریس در دانشگاه، دارای رتبه‌های برتر مقاطع مختلف تحصیلی و نویسنده چندین مقاله در ژورنال‌های معتبر هستند، حالا باید در زندان دوران حبس خود را بگذرانند.

دکتر حسن باقری‌نیا، استاد دانشگاه ممنوع‌التدریس شده، که خود به چندین اتهام مختلف تنها به خاطر حرف زدن متهم شده‌اند، در این ویدیو از هموطنان می‌خواهد که دکتر محمد سعادتی را فراموش نکنند.

#دانشگاه_در_زنجیر #محمد_سعادتی #حسن_باقری_نیا #دانشگاه #استاد_دانشگاه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
روایت محمد داوری، زندانی سیاسی از عادل‌آباد: شکنجه، تهدید و بی‌عدالتی در حکومت خامنه‌ای

محمد داوری، زندانی سیاسی در زندان عادل‌آباد شیراز، در نامه‌ای به علی خامنه‌ای، وی را مسئول شکنجه‌ها، آزارها و تخریب زندگی خود و خانواده‌اش می‌داند. او روایت می‌کند که چگونه با فریب، شکنجه و تهدید جنسی مواجه شده، از حقوق اولیه محروم گشته و حتی پس از شکایت، سیستم قضایی شکنجه‌گران را تبرئه کرده است. او از فشارهای امنیتی بر خانواده‌اش، از جمله تهدیدات علیه پدر بیمارش که منجر به سکته و مرگ او شد، پرده برمی‌دارد.

متن کامل نامه به شرح زیر است:

سیدعلی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی

محمد داوری هستم و‌ این نامه را از زندان عادل آباد شیراز خطاب به شما می‌نویسم و از این جهت شما را مخاطب قرار داده‌ام زیرا به جرم توهین به شما در زندانم، ازینرو شما را مسئول تمامی رنج و مشقت‌هایی می‌دانم که در طی این مدت خود و خانواده‌ام متحمل شده‌ایم.

در تاریخ دوم دی ماه من را با فریب از بند خارج می‌کنند؛ در بدو خروج ناگهان ماموران وزارت اطلاعات را می‌بینم آن‌ها بدون نشان دادن احضاریه و بیان علت احضار و داشتن غرض قبلی من را جهت انتقال سوار خودروی ون می‌کنند. در بدو نشستن با زدن دستبند از پشت و پابند آن‌هم به صورتی که از شدت سفت بسته شدن دست‌ها و پاهایم دچار بی‌حسی و کبودی می‌شوند؛ سفت بسته شدنی که پس از گذشت بیش از ۵۰ روز آثار آن هنوز قابل مشاهده است. پس از سوار شدن، خودروی ون تبدیل به اتاق شکنجه متحرکی می‌شود و ضرب و شتمی که از زندان تا خود بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ ادامه می‌یابد.

سخنان شما در مدت اخیر و تاکید بر برخورد با مخلان امنیت روانی جامعه را شنیدم اما وقتی هنوز یک ماه از مرگ پدرم نگذشته من را در چنین شرایطی از زندان می‌ربایند تا خانواده داغدارم را که درگیر مقدمات برگزاری مراسم چهلم هستند با قراردادن در بی‌خبری و بی‌اطلاعی درگیر استرس و بی‌تابی دهشتانکی کنند آن‌هم به گونه‌ای که مادرم بدحال شود و خواهرم دچار شوک روحی گردد و من را به گونه‌ای کتک بزنند که دنده‌ها و سینه‌ام کبود شوند، خون دماغ شوم، پاهایم زخمی و کبود شود، عینک‌ام را بشکنند، توهین و تحقیر کنند و در نهایت مرا با شیشه نوشابه تهدید جنسی کنند که مبادا صدایت دربیاید؛ که چه؟ برای چه؟ آری آنچه بر من گذشت چنان برایم سهمگین بود که تا روزها نتوانستم لب به غذا بزنم؛ چانه خودم را نمی‌زنم اما کیست که بتواند درک کند زجری را که خانواده‌ام در این مدت متحمل شده‌اند، هیهات از این ظلم.

سیدعلی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی، حال من از شما می‌پرسم مخلان امنیت روانی جامعه چه کسانی‌ هستند؟ مضاف بر آن تورم افسارگسیخته، افزایش روزافزون قیمت دلار، مسکن، خودرو و اقلام خوراکی که طبقه کارگر و فرودستان جامعه و بخش بزرگی از طبقه متوسط را شرمنده‌تر از پیش کرده است آیا جایی برای امنیت روانی جامعه باقی می‌گذارد؟

سیدعلی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی، تاکید شما در تیرماه سال جاری به قضات در مورد رعایت و الزام به حقوق بشر اسلامی را نیز شنیدم. هرچند تن نیمه‌جان حقوق بشر را در غرب به صلیب آویخته‌اند اما در واقع حقوق بشر اسلامی ‌وضعیت فاجعه آمیزتری را سپری می‌کند؛ مترسک موریانه خورده‌ای را می‌ماند که حتی مذمت‌ترین و ادبارترین پرندگان هم از او باکی ندارند و گویا استمرار چنین وضعی باب میل مسئولانی می‌باشد که دل به افشای جنایت صهیونیست‌ها خوش کرده‌اند تا بر ستم‌های خود سرپوش بگذارند. در واقع دسترسی به حقوق بشر اسلامی نه تنها امکان‌پذیر نیست بلکه تنها راه دستیابی به آن اعتصاب غذا و بازی کردن با سلامت خود می‌باشد. از اینروست که ستاد حقوق بشر قوه قضائیه تبدیل به خانه‌‌ای متروکه‌ شده است.

به تبلیغات رسانه‌ای اهمیت نخواهم داد اما آنچه که بعنوان یک فعال حقوق زندانیان در زندان‌های جنوب ایران در طی این سال‌ها تجربه کرده‌ام‌ برایم تداعی کننده زندان‌های حجاج ابن یوسف است. وجود یک سیاهچال شش سلولی موسوم به زیرزمین و شکنجه‌گاه دیگری موسوم به بند ارشاد در زندان عادل آباد شیراز که مسئولان زندان آن را از بازدیدکنندگان پنهان می‌کنند و در آن به شکنجه‌های طاقت فرسا متوسل می‌شوند، خود نمونه این ادعاست. بیماری که چندین ماه است به آن درگیرم و در پی انتقال به همین سلول‌های مخوف به آن مبتلا شده‌ام،....

ادامه را در سایت توانا بخوانید:

https://tavaana.org/torture-in-khamenei-prisons-mohammad-davari/

#محمد_داوری #بیانیه #زندان_عادل_آباد_شیراز #بازداشتگاه_پلاک_صد_شیراز #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روایت محمد داوری، زندانی سیاسی از عادل‌آباد: شکنجه، تهدید و بی‌عدالتی در حکومت خامنه‌ای

محمد داوری، زندانی سیاسی در زندان عادل‌آباد شیراز، در نامه‌ای به علی خامنه‌ای، وی را مسئول شکنجه‌ها، آزارها و تخریب زندگی خود و خانواده‌اش می‌داند. او روایت می‌کند که چگونه با فریب، شکنجه و تهدید جنسی مواجه شده، از حقوق اولیه محروم گشته و حتی پس از شکایت، سیستم قضایی شکنجه‌گران را تبرئه کرده است. او از فشارهای امنیتی بر خانواده‌اش، از جمله تهدیدات علیه پدر بیمارش که منجر به سکته و مرگ او شد، پرده برمی‌دارد.

متن کامل نامه به شرح زیر است:

سیدعلی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی

محمد داوری هستم و‌ این نامه را از زندان عادل آباد شیراز خطاب به شما می‌نویسم و از این جهت شما را مخاطب قرار داده‌ام زیرا به جرم توهین به شما در زندانم، ازینرو شما را مسئول تمامی رنج و مشقت‌هایی می‌دانم که در طی این مدت خود و خانواده‌ام متحمل شده‌ایم.

در تاریخ دوم دی ماه من را با فریب از بند خارج می‌کنند؛ در بدو خروج ناگهان ماموران وزارت اطلاعات را می‌بینم آن‌ها بدون نشان دادن احضاریه و بیان علت احضار و داشتن غرض قبلی من را جهت انتقال سوار خودروی ون می‌کنند. در بدو نشستن با زدن دستبند از پشت و پابند آن‌هم به صورتی که از شدت سفت بسته شدن دست‌ها و پاهایم دچار بی‌حسی و کبودی می‌شوند؛ سفت بسته شدنی که پس از گذشت بیش از ۵۰ روز آثار آن هنوز قابل مشاهده است. پس از سوار شدن، خودروی ون تبدیل به اتاق شکنجه متحرکی می‌شود و ضرب و شتمی که از زندان تا خود بازداشتگاه پلاک ۱۰۰ ادامه می‌یابد.

سخنان شما در مدت اخیر و تاکید بر برخورد با مخلان امنیت روانی جامعه را شنیدم اما وقتی هنوز یک ماه از مرگ پدرم نگذشته من را در چنین شرایطی از زندان می‌ربایند تا خانواده داغدارم را که درگیر مقدمات برگزاری مراسم چهلم هستند با قراردادن در بی‌خبری و بی‌اطلاعی درگیر استرس و بی‌تابی دهشتانکی کنند آن‌هم به گونه‌ای که مادرم بدحال شود و خواهرم دچار شوک روحی گردد و من را به گونه‌ای کتک بزنند که دنده‌ها و سینه‌ام کبود شوند، خون دماغ شوم، پاهایم زخمی و کبود شود، عینک‌ام را بشکنند، توهین و تحقیر کنند و در نهایت مرا با شیشه نوشابه تهدید جنسی کنند که مبادا صدایت دربیاید؛ که چه؟ برای چه؟ آری آنچه بر من گذشت چنان برایم سهمگین بود که تا روزها نتوانستم لب به غذا بزنم؛ ....

ادامه را در سایت توانا بخوانید:

tavaana.org/torture-in-khamenei-prisons-mohammad-davari/

#محمد_داوری #بیانیه #زندان_عادل_آباد_شیراز #بازداشتگاه_پلاک_صد_شیراز #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
ایران، سرزمین رؤیاها
و فقر، گرانی و بی‌سرپناهی مردم

من، محمد ترکمانی، زندانی سیاسی سابق، صدای اعتراض خود را از بیمارستان قلب و عروق، در بستر بیماری، به گوش مردم دردمند و ستمدیده می‌رسانم.
تاریخ: ۲۵/۱۱/۱۴۰۳

از بینات خمینی:
دلخوش نباشید که فقط مسکن می‌سازیم، آب و برق را مجانی می‌کنیم، اتوبوس را مجانی می‌کنیم.
این در حالی است که خمینی پیش از روی کار آمدن، وعده نان و آب مجانی می‌داد.
باید از بن‌بست مسکن و نابودی اقتصادی نوشت؛ از اقتصادی که خمینی آن را "مال خر" دانست. باید از مستأجری نوشت که تا دیروز سرپناهی برای خانواده‌اش می‌توانست تهیه کند، اما امروز دیگر از تهیه آن عاجز است.
بحران فقر و بی‌سرپناهی کار را به جایی رسانده که بسیاری از مردم، قید مسکن را زده و به سرپناه‌های عهد بادنشین روی آورده‌اند. مردم دیگر توان تهیه مواد غذایی و پرداخت اجاره خانه را ندارند.
بیش از ۸۰ درصد مردم زیر خط فقر زندگی می‌کنند، در حالی که ایران یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان است! اما مردمانش در فقر، گرسنگی و اغما به سر می‌برند.

در این سرزمین رؤیایی! ثروتمندان، ثروتمندتر شده‌اند و فقرا، فقیرتر. سیستم خامنه‌ای کاملاً در خدمت ثروتمندان است؛ ۷۰ درصد سپرده‌های بانکی در اختیار تنها ۲.۵ درصد جامعه است.
حکومت جمهوری اسلامی با بی‌خردی تمام اجازه نمی‌دهد مردم در رفاه باشند. قیمت برخی از مواد غذایی ۳۰۰ درصد افزایش یافته است. این وضعیت، نتیجه غارت سیستماتیک و اختلاس‌های میلیاردی سپاه و حافظان سپاه است؛ نظامی که از سفره مردم می‌دزدد و آن را در سرکوب مردم، اعتراضات و جنگ‌افروزی در منطقه هزینه می‌کند.

هزینه‌هایی که مردم ایران را به خیابان‌ها کشانده است، با مشت‌های گره‌کرده و گلوی پُر از فریاد:
"لبنان، فلسطین را رها کن، فکری به حال مردم کن!"
"مرگ بر دیکتاتور!"
هموطن دردمند و ستمدیده،
تا کی سکوت و بی‌تفاوتی؟
آیا فرزندان شما به آینده‌ای بهتر نیاز ندارند؟ آیا تاکنون اندیشیده‌اید نقش شما در آینده فرزندانتان چیست؟ یا فقط زاد و ولد را می‌شناسید؟

جوانان عزیز!
امروز، همان روزی است که ایران بیش از هر زمان، به نیروی جوانان خود نیاز دارد.
پدران و مادران، پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها!
امروز، روزی است که باید به جوانان نازنین بپیوندید.
جوانان نازنین،
بدانید که کسی پشتتان را نخواهد خاراند، جز ناخن انگشت خودتان.
به انتظار هیچ‌کس نباشید!
بدانید که هیچ‌کس به فکر شما نیست!
تنها راه نجات ما، سرنگونی حکومت دیکتاتوری است.

#پاینده_ایران_آزاد
#زندانی_سیاسی_آزاد_باید_گردد
#محمد_ترکمانی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech

بیست و پنجم بهمن‌ماه، چهاردهمین سالروز جاودانه شدن محمد مختاری، صانع ژاله و امیرحسین طهرانچی گرامی باد.

۲۵ بهمن‌ماه، سالروز به قتل رسیدن صانع ژاله، محمد مختاری و امیرحسین طهرانچی در اعتراضات بهمن‌ماه ۸۹ توسط مزدوران آدم‌کش علی خامنه‌ای است؛ روزی که یادآور خون‌های به ناحق ریخته‌ی جوانان ایران‌زمین به دست جنایتکاران تاریخ و فرصتی برای تجدید عهد در ادامه‌ی راه آنان تا آزادی ایران از چنگال رژیم خونخوار جمهوری اسلامی است.

محمد مختاری، متولد ۱۸ شهریور ۱۳۶۸، دانشجوی مهندسی معدن دانشگاه شاهرود بود. او یکی از قربانیان سرکوب اعتراضات ۲۵ بهمن ۸۹ در تهران بود که در خیابان رودکی، نرسیده به توحید، به ضرب گلوله‌ی جنگی مزدوران امنیتی حکومت، مظلومانه کشته شد. شب ۲۴ بهمن ۸۹، یک روز پیش از اعتراضات، محمد در صفحه‌ی فیس‌بوکش نوشته بود:

"خدایا، ایستاده مردن را نصیبم کن که از نشسته زیستن در ذلت خسته‌ام."

متأسفانه، پدر زنده‌یاد محمد مختاری، پس از دوازده سال دوری از فرزند قهرمانش، دو سال پیش برای همیشه به سوی محمدش پرواز کرد.

صانع ژاله، ۲۶ ساله، اهل تهران، دانشجوی رشته‌ی هنرهای نمایشی دانشگاه هنر تهران و از کردهای سنی‌مذهب بود. او در اعتراضات جنبش سبز، در روز ۲۵ بهمن ۱۳۸۹، به ضرب گلوله‌ی نیروهای امنیتی رژیم سرکوبگر جمهوری اسلامی کشته شد.

رژیم فاسد جمهوری اسلامی، در ادامه‌ی تلاش‌های مذبوحانه‌ی خود برای مصادره‌ی نام کشته‌شدگان اعتراضات تحت عنوان "شهید"، طی سناریویی قصد داشت محمد مختاری و صانع ژاله، جان‌باختگان راه آزادی وطن را، به‌عنوان طرفداران حکومت و بسیجی معرفی کند؛ اما با واکنش و اقدام به‌موقع خانواده‌های آن‌ها، این توطئه‌ی دستگاه‌های امنیتی بار دیگر خنثی شد.

امیرحسین طهرانچی، نوجوان ۲۲ ساله‌ای بود که مانند محمد مختاری و صانع ژاله، در روز ۲۵ بهمن ۸۹، در پی اصابت گلوله‌ی نیروهای امنیتی در تهران، مظلومانه جان باخت. پیکر وی توسط نیروهای امنیتی ربوده شد و در ۴ اسفند، تحت تدابیر امنیتی بالا، در بهشت زهرا، در قطعه‌ی ۳۰۱، ردیف ۶۳، و شماره‌ی ۷۳ به خاک سپرده شد.

چهارده سال پیش، فرشته‌ی مرگ با اشک، بر محمدِ قهرمان، امیرحسین، و صانع ژاله نازل شد. مردن به عشق و زندگیِ جاری در چشم‌های شما نمی‌آمد! خیلی زود بود… خیلی… اما… اسمتان، عشقتان، راهتان… اینجاست!

در قلب‌های تک‌تک ما! ♥️

از صفحه مسعود علیزاده

#۲۵_بهمن_۸۹
#محمد_مختاری
#صانع_ژاله
#امیرحسین_طهرانچی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
یک سال از جان‌باختن محمدحسین عرفان گذشت.
مادرش ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«آه محمدم.... پارسال همچین روزی حتی فکرشو نمیکردیم که سال بعد حرف زدن باهات، دیدنت، داشتنت، صدا زدنت برامون آرزو بشه .»
m_erfan95

جاویدنام محمد حسین عرفان در زمان آسیب‌دیدن چشمانش ۲۴ سال داشت.
در آبان ۹۸ و در فردیس شهر کرج در اعترضات به گرانی بنزین، برق منطقه قطع شده بود و نیروهای سرکوبگر یگان ویژه با موتور به مردم حمله‌ور شده بودند، مردم در حال فرار بودند.
دو دختر روی زمین و زیر مشت و لگد مامورها بودند که محمدحسین با چند نفر دیگر به کمک آن‌ها می‌روند که با شلیک مستقیم ساچمه از ناحیه دو چشم و سر و صورت آسیب می‌بیند. چشم چپ بینایی را کامل از دست می‌دهد و چشم راست با وجود بینایی ۳۰ درصدی به مرور زمان ضعیف‌تر می‌شود.
محمدحسین در اعترضات ۱۴۰۱ نیز با همان بینایی محدود به خیابان آمد و بارها کتک خورد تا نهایتا چشمانش عفونت کرد و در ۳۰ بهمن ماه ۱۴۰۲ در سن ۲۹ سالگی در بیمارستان به علت ورود عفونت در خون، جان خود را از دست داد و در سوم اسفند به خاک سپرده شد.
نیروهای امنیتی در آبان ۹۸ در بیمارستان محمدحسین را تحت فشار قرار می‌دهند و پس از آن با گرفتن برگه رضایت حق هر گونه شکایت را از او می‌گیرند و در چهلم وی با حضور بر مزار او با فشار بر خانواده، جو را امنیتی می‌کنند.

محمد در شرف ازدواج بود و به جای لباس دامادی در جشن عروسی، لباس خواستگاری او در کنار قاب عکس مراسم سوگواری او قرار گرفت.
او بر روی تصاویری از چشمانش نوشته بود.
«قیمت چشم تو چند است که در کشور من، هر چه مرغوب و نفیس است، بهایش جان است»
او در کار تاسیساتی شاغل بود.

یادش گرامی باد
#محمد_حسین_عرفان #آبان۹۸ #چشم_برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

تولدت مبارک کیان عزیز، محمد حسینی
هیچوقت فراموشت نمی‌کنیم.

سیدمحمد حسینی، متولد دوم اسفند ۱۳۶۱ در کرج بود. پدرش حسن و مادرش صغری، اهل تنکابن بودند و سال‌ها پیش فوت کرده‌اند. یک خواهر و یک برادر، و یک برادر ناتنی دارد که سال‌های زیادی، رابطه چندانی با آنها نداشت و در کمال شهر کرج در یک خانه استیجاری، تنها زندگی می‌کرد.
او را یک روز پس از مراسم چهلم حدیث نجفی و کشته شدن یک بسیجی با خشونت در خانه‌اش بازداشت کردند.

او تا مقطع سیکل (راهنمایی) درس خوانده بود و در شرکت «جوجه‌کشی» مرغک قزوین، کارگر بود؛ کارگری با درآمد ماهانه حدوداً شش میلیون تومان.

محمد حسینی در چند رشته رزمی، از جمله کونگ‌فو و ووشو، حکم قهرمانی داشت. رزمی‌کاری که به گفته کسانی که او را از نزدیک می‌شناختند، شمشیرها و همه آن چیزی که از خانه‌اش، در صداوسیما و خبرگزاری‌های حکومتی به عنوان مستندات جرم علیه او به نمایش درآمد، وسایل ورزش رزمی‌اش بود. خودش هم در فیلم‌های تقطیع‌شده‌ای که از «دادگاه» و همچنین «بازسازی صحنه قتل عجمیان» توسط رسانه‌های حکومتی منتشر شده می‌گوید که این ابزار «برای ورزش بود.»

وکیلش پس از اعدام حکومتی او نوشت: «روایت موکلم همه اشک بود از شکنجه، ضرب وشتم با چشم و دست و پای بسته تا لگد به سر و بیهوشی، از میله آهنی به کف پا و شوکر در قسمت‌های مختلف بدن، مردی که اقرارهایش تحت شکنجه بوده و هیچ وجاهت قانونی ندارد.»
سیدمحمد حسینی را روز ۱۷ دی‌ماه در حالی که خودش نه انتظارش داشت و نه خبر اینکه قرار است کشته شود، اعدام کردند، او را امروز تمام مردم ایران و همه دنیا می‌شناسند، رفتن به مزارش، پختن غذا و توزیع آن و نوشتن نامش بر روی اسکناس یا اعلامیه و بیلبوردهای شهر ...برای گرامیداشت یاد او شده است بخشی از حرکت‌های اعتراضی علیه نظامی که او را قربانی قتل حکومتی کردند.


ویدیو از صفحه هنرمند گرامی:
@ali0mahi

#محمد_حسینی #کیان_حسینی #نه_به_اعدام #انقلاب_ملی #مهسا_امینی‌ #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در زادروز جاویدنام کیان (محمد) حسینی، همچنان آقا ماشاالله کرمی در زندان است. مرد شریفی که هم یاد پسرش کومار (مهدی) را گرامی می‌داشت و هم یاد کیان را.
هر روز عکس‌های این دو قهرمان را استوری می‌کرد و قبور آن‌ها را می‌شست و میزبان میهمانان آن‌ها بود.

ویدیو از پوریا افضلی

#کیان_حسینی #محمد_حسینی #ماشاالله_کرمی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوم اسفند، زادروز انسانی بزرگوار است که «بزرگوار» تکیه‌کلامش بود

محمد حسینی، مردی که دوست داشت او را «کیان» صدا بزنند، از بی‌صداترین بازداشت‌شدگان و زندانیان بود. در ۶۵ روزی که در بازداشت به سر برد، جز وکیلش، هیچ‌کس را ندید. پدر و مادرش سال‌ها پیش از دنیا رفته بودند و کسی را نداشت که پیگیر وضعیتش باشد.
او کارگر یک مرغداری بود و برای تأمین معاش، هر روز مسیر قزوین – کرج را طی می‌کرد. چند روز پس از ۱۲ آبان، در مراسم چهلم حدیث نجفی بازداشت شد و به سرعت در شعبه یک دادگاه انقلاب کرج محاکمه گردید.
در دادگاه، محمد حسینی توضیح داد که آن روز قصد داشته به بهشت سکینه، مزار پدر و مادرش برود و آنجا گل بکارد، اما وقتی با بسته شدن اتوبان تهران – قزوین مواجه شد، متوجه درگیری‌ها شد، لحظاتی در محل حضور داشت و سپس آنجا را ترک کرد.
او در دوم اسفند ۱۳۶۱ در کرج متولد شد. پدرش حسن و مادرش صغری، اهل تنکابن بودند و سال‌ها پیش از دنیا رفتند. او یک خواهر، یک برادر و یک برادر ناتنی داشت، اما ارتباط نزدیکی با آن‌ها نداشت و در کمال‌شهر کرج، در خانه‌ای استیجاری، تنها زندگی می‌کرد.
محمد حسینی تا مقطع راهنمایی تحصیل کرده بود و با درآمدی حدود شش میلیون تومان در شرکت «جوجه‌کشی» مرغک قزوین کار می‌کرد. در کنار کار، به ورزش‌های رزمی علاقه داشت و در رشته‌هایی مانند کونگ‌فو و ووشو، مقام قهرمانی داشت.
پس از بازداشت، در رسانه‌های حکومتی تصاویری از خانه‌اش منتشر شد که شمشیر و وسایل ورزشی او را به عنوان «مستندات جرم» نمایش می‌دادند. اما او در همان فیلم‌های تقطیع‌شده‌ای که از دادگاه و بازسازی صحنه منتشر شد، تأکید داشت که این وسایل، تنها ابزار تمرین ورزشی‌اش بودند.

وکیلش پس از قتل حکومتی او نوشت: «روایت موکلم همه اشک بود از شکنجه، ضرب وشتم با چشم و دست و پای بسته تا لگد به سر و بیهوشی، از میله آهنی به کف پا و شوکر در قسمت‌های مختلف بدن، مردی که اقرارهایش تحت شکنجه بوده و هیچ وجاهت قانونی ندارد.»
کیان را ۱۷ دی‌ماه اعدام کردند....

#کیان_حسینی #محمد_حسینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیوی وفا احمدپور (وفادار) به یاد جاویدنام کیان (محمد) حسینی

دوم اسفند، زادروز انسانی بزرگوار است که «بزرگوار» تکیه‌کلامش بود

محمد حسینی، مردی که دوست داشت او را «کیان» صدا بزنند، از بی‌صداترین بازداشت‌شدگان و زندانیان بود. در ۶۵ روزی که در بازداشت به سر برد، جز وکیلش، هیچ‌کس را ندید. پدر و مادرش سال‌ها پیش از دنیا رفته بودند و کسی را نداشت که پیگیر وضعیتش باشد.
او کارگر یک مرغداری بود و برای تأمین معاش، هر روز مسیر قزوین – کرج را طی می‌کرد. چند روز پس از ۱۲ آبان، در مراسم چهلم حدیث نجفی بازداشت شد و به سرعت در شعبه یک دادگاه انقلاب کرج محاکمه گردید.
در دادگاه، محمد حسینی توضیح داد که آن روز قصد داشته به بهشت سکینه، مزار پدر و مادرش برود و آنجا گل بکارد، اما وقتی با بسته شدن اتوبان تهران – قزوین مواجه شد، متوجه درگیری‌ها شد، لحظاتی در محل حضور داشت و سپس آنجا را ترک کرد.
او در دوم اسفند ۱۳۶۱ در کرج متولد شد. پدرش حسن و مادرش صغری، اهل تنکابن بودند و سال‌ها پیش از دنیا رفتند. او یک خواهر، یک برادر و یک برادر ناتنی داشت، اما ارتباط نزدیکی با آن‌ها نداشت و در کمال‌شهر کرج، در خانه‌ای استیجاری، تنها زندگی می‌کرد.
محمد حسینی تا مقطع راهنمایی تحصیل کرده بود و با درآمدی حدود شش میلیون تومان در شرکت «جوجه‌کشی» مرغک قزوین کار می‌کرد. در کنار کار، به ورزش‌های رزمی علاقه داشت و در رشته‌هایی مانند کونگ‌فو و ووشو، مقام قهرمانی داشت.
پس از بازداشت، در رسانه‌های حکومتی تصاویری از خانه‌اش منتشر شد که شمشیر و وسایل ورزشی او را به عنوان «مستندات جرم» نمایش می‌دادند. اما او در همان فیلم‌های تقطیع‌شده‌ای که از دادگاه و بازسازی صحنه منتشر شد، تأکید داشت که این وسایل، تنها ابزار تمرین ورزشی‌اش بودند.

وکیلش پس از قتل حکومتی او نوشت: «روایت موکلم همه اشک بود از شکنجه، ضرب وشتم با چشم و دست و پای بسته تا لگد به سر و بیهوشی، از میله آهنی به کف پا و شوکر در قسمت‌های مختلف بدن، مردی که اقرارهایش تحت شکنجه بوده و هیچ وجاهت قانونی ندارد.»
کیان را ۱۷ دی‌ماه اعدام کردند....

#کیان_حسینی #محمد_حسینی #وفادار #وفا_احمدپور #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
«برای عشق محمد»
به بهانه‌ی زادروز محمد خردادیان، #رقصنده، مربی #رقص و رقص‌آرا

«جین بینی» بالرینی است که پیش از انقلاب اسلامی به ایران آمد. او سال‌ها در کنار رقصندگان ایرانی در زمانه‌ای که رقص هنوز گناه و جرم و ممنوع نبود در تالار رودکی به اجرای مشهورترین نمایش‌های باله پرداخت. او نوزده سال داشت که گذرش به تهران اُفتاد.
در دهه‌ی پنجاه خورشیدی بود که این دختر جوان وارد ایران شد.

جین بینی می‌گوید که در آن موقع‌‌ها علاوه بر خارجی‌های مقیم ایران، دوستان ایرانی هم داشتیم و به یاد می‌‌آورم که یک روز پسر جوانی که بلیط اجرای ما را در تالار رودکی از دوستش گرفته بود برای تماشا به تالار آمد و همه چیز از آن‌جا شروع شد. جینی می‌گوید که ما با هم خیلی دوست شدیم و اکیپی بیرون می‌رفتیم.

خانم بینی می‌گوید که این‌طوری شد که عشق من به آن مرد ایرانی، محمد عمیق و عمیق‌تر شد و درست چند هفته قبل از پایان قرارداد من با سازمان باله ملی ایران، من و محمد در ایران با هم ازدواج کردیم. بینی می‌گوید که نمی‌دانستیم کجا برویم. من می‌خواستم به بریتانیا برگردم اما محمد سربازی نرفته بود و نمی‌توانست از ایران خارج بشود.او رقصنده‌ی حرفه‌ای نبود اما بسیار زیبا می‌رقصید.

بینی می‌گوید که محمد بود که قر ایرانی و زبان فارسی را به من یاد داد. این #رقاص باله می‌گوید که در همین موقع بود که انقلابی ایران را فرا گرفت که زندگی خیلی‌ها از جمله من را تحت‌الشعاع قرار داد.

جین بینی در سال ۲۰۱۴ کتابی نوشته است با نام «برای عشق محمد» که در بریتانیا منتشر شده است. بینی می‌گوید که انقلاب #عشق او را به محمد دگرگون نکرد. بینی چند سال پس از انقلاب اسلامی به همراه محمد  در ایران ماند و پس از آن هر دو از ایران بیرون آمدند.

جین بینی در کتاب «برای عشق محمد» داستان جدایی‌شان را شرح می‌دهد. او می‌نویسد که محمد سرانجام روزی در بیرون ایران صادقانه به او گفت که او یک هم‌جنس‌گرا است.

جیبن بینی می‌گوید که آن موقع از خودم پرسیدم که چرا محمد در همه‌ی این سال‌ها چیزی به من نگفته و پاسخ می‌دهد که طبیعی است چرا که ذهنیت جامعه‌ی ایران در مورد این پدیده‌ی هم‌جنس‌گرایی محافظه‌کارانه است. جین بینی می‌گوید که من این کتاب را برای همه‌ی کسانی نوشتم که در شرایط من بوده‌اند. برای جامعه‌ای نوشتم که در آن #همجنسگرایی جرم است.
.
من خواستم در این کتاب بخشی از تاریخ ایران را روایت کنم. روزهای خوب محمد و امثال او را و روزهای تلخ‌شان را. هدفم از نوشتن کتاب عشق محمد این بود که بگویم همه‌ی انسان‌ها فرای جنسیت‌شان زندگی دارند. جیبن بینی می‌گوید که #عشق سابقش باعث شده که او اکنون پرچم‌دار ِ مبارزه برای #حقوق_همجنسگرایان در ایران باشد.

محمد خردادیان خود زندگی‌اش را این‌گونه شرح می‌دهد که در یک شب سرد زمستانی در سال ۱۳۳۵ و در دوم اسفندماه و آخر شب مادر دچار در زایمان می‌شود و محمد خردادیان در منزل متولد می‌شود.

#محمدخردادیان پس از بازداشت در ایران در سال ۱۳۸۱ در دادگاه انقلاب به جرم «اشاعه فساد بر روی زمین» به شلاق و ده سال ممنوع‌الخروجی از کشور محکوم شد اما نهایتا با تجدید نظر توانست از ایران خارج بشود.

#محمد_خردادیان در مورد آرزویش می‌گوید: «آرزوم اینه که همه این #آزادی هایی رو که دیگران دارن، مردم توی ایران داشته باشن.»

بیش‌تر بخوانید:
https://tavaana.org/mohammad_khordadian/

#محمد_خردادیان #رقص  #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بازنشر؛ تجمع اعتراضی دو سال پیش شهروندان شازند اراک در حمایت از محمد نجفی، وکیل زندانی

دو سال پیش گروهی از شهروندان شازند از توابع اراک، در حمایت از محمد نجفی، وکیل زندانی، تجمع اعتراضی برگزار کرده بودند و محمد نجفی هنوز در زندان است.

۶ سال است که محمد نجفی در زندان محبوس است او به بیماری‌های دیابت، فشار خون، بیماری مرتبط با مغز و اعصاب مبتلا ست و تاکنون از اعزام به بیمارستان و رسیدگی پزشکی محروم بوده است.

محمد نجفی وکالت فعالان سیاسی و مدنی را تقبل می‌کرد و در جریان اعتراضات سراسری دی‌ماه ۹۶ خبر کشته‌شدن وحید حیدری در زندان اراک را افشا کرده بود.
از همان زمان تا کنون، بیش از ده رای علیه محمد نجفی صادر شده و پرونده‌سازی‌های متعددی علیه او صورت گرفته است.
ایشان
به اتهام «توهین به رهبری» به ۳ سال حبس تعزیری
به اتهام «نشر اکاذیب» به ۴ ماه حبس تعزیری
به اتهام «تبلیغ علیه نظام» «توهین به رهبری» و «کمک به دولت متخاصم از طریق مصاحبه با صدای آمریکا، رادیو فردا و بی‌بی‌سی فارسی»، به ۱۳ سال حبس
به دلیل انتشار نامه‌ای خطاب به علی خامنه‌ای در فضای مجازی در بهمن‌ماه ۱۳۹۸ با اتهام «نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی» به ۲ سال حبس تعزیری و پرداخت ۴۰ میلیون ریال جزای نقدی
محکوم شده است.

#محمد_نجفی #وکلای_زندانی
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر محمد سعادتی، در یک گفتگوی تلفنی از زندان همدان، می‌گوید که وزارت اطلاعات مانع از تبدیل حبس ایشان با تخت نظارت با پابند الکترونیکی می‌شود و این موضوع ناشی از عدم استقلال قاضی و سیطره نهاد امنیتی بر نهاد قضا است.
او می‌گوید کل پرونده‌اش با دخالت نهاد اطلاعات ساخته و پرداخته شده و به صدور و اجرای حکم رسیده است.

آقای دکتر محمد سعادتی عضو هیئت علمی دانشگاه بیرجند، روز چهارشنبه ۱۷ بهمن ماه جهت تحمل ۷ ماه حبس قطعی بابت اتهام تبلیغ علیه نظام و نشر اکاذیب در فضای مجازی راهی زندان همدان شدند.

در حالی او زندانی می‌شود که هیچ‌یک از اتهامات انتسابی مستندات قوی نداشته‌اند.
آقای سعادتی از هموطنان اهل سنت هستند که مورد ستم و تبعیض مضاعف قرار می‌گیرند.
ایشان با آنکه دارای سال‌ها سابقه تدریس در دانشگاه، دارای رتبه‌های برتر مقاطع مختلف تحصیلی و نویسنده چندین مقاله در ژورنال‌های معتبر هستند، حالا باید در زندان دوران حبس خود را بگذرانند.

#دانشگاه_در_زنجیر #محمد_سعادتی #بیانیه #دانشگاه #استاد_دانشگاه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech