محمدحسین سپهری، زندانی سیاسی، در تماسی از زندان نسبت به وضعیت جسمی فاطمه سپهری در زندان وکیلآباد مشهد، بهشدت ابراز نگرانی کرده است.
به گفته برادر دیگر خانواده سپهری، محمدحسین سپهری، در تماس تلفنی اخیر خود از بند ۶ زندان وکیلآباد مشهد با خانواده، شرایط فاطمه سپهری را بسیار نگرانکننده توصیف کرده است.
او توضیح میدهد که روال ملاقات برای یک زندانی که یکی از بستگانش در بند زنان زندان وکیلآباد نگهداری میشود، به این صورت است که هر دو هفته یکبار، روزهای پنجشنبه، امکان ملاقات کابینی فراهم میشود.
محمدحسین سپهری در تاریخ ۷ فروردین ۱۴۰۴ با خواهرش فاطمه سپهری ملاقات داشته، او تأکید میکند که حال عمومی فاطمه سپهری بسیار نامساعد بوده است.
فاطمه در این دیدار علت وخامت حال خود را چنین بیان کرده است:
«بند ۵ را به شکلی درآوردهاند که گویی قبر است؛ شاید دو ماه است که حتی یکبار هم نتوانستهام از جایم بلند شوم و از هواخوری استفاده کنم.»
محمدحسین سپهری نسبت به وضعیت خواهرش عمیقا ابراز نگرانی کرده و هشدار داده است که ادامهی این وضعیت، میتواند جان او را به خطر بیندازد.
او تأکید میکند:
«ادامه این شرایط چه توجیهی دارد، جز اینکه عمدا میخواهند خواهرم را شکنجه کنند؟ خواهرم بیماری قلبی دارد و عمل قلب باز داشته است. چرا باید در یک اتاق بسته و در چنین شرایطی نگهداری شود؟ هدف مسئولان جمهوری اسلامی از این رفتارها چیست؟»
لازم به یادآوری است که فرزانه قرهحسنلو و زهرا کهنهکار (سپند آذر) نیز همراه با فاطمه سپهری در بند ۵ زندان وکیلآباد نگهداری میشوند. هر سه زندانی سیاسی، تحت فشارهای روانی شدید، نبود تهویه و فقدان حداقل شرایط انسانی قرار دارند.
فرزانه قرهحسنلو هم در نامهای نسبت به وضعیت بد این بند هشدار داده بود:
«بارها گفتهایم که اینجا زندان نیست؛ اینجا شبیه اردوگاه اجباری آشویتس نازیهاست. ما بیآنکه جرمی مرتکب شده باشیم، در بدترین شرایط ممکن نگه داشته میشویم.»
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#فاطمه_سپهری
#فرزانه_قره_حسنلو
#زهرا_کهنه_کار
@Tavaana_TavaanaTech
به گفته برادر دیگر خانواده سپهری، محمدحسین سپهری، در تماس تلفنی اخیر خود از بند ۶ زندان وکیلآباد مشهد با خانواده، شرایط فاطمه سپهری را بسیار نگرانکننده توصیف کرده است.
او توضیح میدهد که روال ملاقات برای یک زندانی که یکی از بستگانش در بند زنان زندان وکیلآباد نگهداری میشود، به این صورت است که هر دو هفته یکبار، روزهای پنجشنبه، امکان ملاقات کابینی فراهم میشود.
محمدحسین سپهری در تاریخ ۷ فروردین ۱۴۰۴ با خواهرش فاطمه سپهری ملاقات داشته، او تأکید میکند که حال عمومی فاطمه سپهری بسیار نامساعد بوده است.
فاطمه در این دیدار علت وخامت حال خود را چنین بیان کرده است:
«بند ۵ را به شکلی درآوردهاند که گویی قبر است؛ شاید دو ماه است که حتی یکبار هم نتوانستهام از جایم بلند شوم و از هواخوری استفاده کنم.»
محمدحسین سپهری نسبت به وضعیت خواهرش عمیقا ابراز نگرانی کرده و هشدار داده است که ادامهی این وضعیت، میتواند جان او را به خطر بیندازد.
او تأکید میکند:
«ادامه این شرایط چه توجیهی دارد، جز اینکه عمدا میخواهند خواهرم را شکنجه کنند؟ خواهرم بیماری قلبی دارد و عمل قلب باز داشته است. چرا باید در یک اتاق بسته و در چنین شرایطی نگهداری شود؟ هدف مسئولان جمهوری اسلامی از این رفتارها چیست؟»
لازم به یادآوری است که فرزانه قرهحسنلو و زهرا کهنهکار (سپند آذر) نیز همراه با فاطمه سپهری در بند ۵ زندان وکیلآباد نگهداری میشوند. هر سه زندانی سیاسی، تحت فشارهای روانی شدید، نبود تهویه و فقدان حداقل شرایط انسانی قرار دارند.
فرزانه قرهحسنلو هم در نامهای نسبت به وضعیت بد این بند هشدار داده بود:
«بارها گفتهایم که اینجا زندان نیست؛ اینجا شبیه اردوگاه اجباری آشویتس نازیهاست. ما بیآنکه جرمی مرتکب شده باشیم، در بدترین شرایط ممکن نگه داشته میشویم.»
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#فاطمه_سپهری
#فرزانه_قره_حسنلو
#زهرا_کهنه_کار
@Tavaana_TavaanaTech
مجمع تشخیص مصلحت جمهوری اسلامی قصد دارد لوایح پالرمو و سیافتی را بررسی کند.
بررسی این لایحهها هفت سال به درازا کشیده است.
کنوانسیون پالرمو (مبارزه با جرایم سازمان یافته فراملی) و سیافتی (مبارزه با تامین مالی تروریسم) دو بخش باقیمانده از الزامات گروه ویژه اقدام مالی (FATF) بودند که پس از تصویب در مجلس شورای اسلامی در سال ۹۷ با ایرادات شورای نگهبان و هیئت نظارت مجمع تشخیص متوقف شده بود.
جمهوری اسلامی در لیست سیاه FATF قرار دارد.
مخالفان لایحه تامین مالی تروریسم به دلایل متعددی مخالف تصویب این لایحه هستند از جمله نگرانی از شفافیت مبادلات مالی و محدودشدن این مبادلات به دلیل تامین اعتبار مالی گروه تروریستی حماس و حزبالله لبنان و حوثیهای یمن و حشدالشعبی و سایر گروههای تروریستی دیگر در منطقه، توسط جمهوری اسلامی.
کارتون؛ شفافیت به سبک خامنهای!
کارتونیست: بهنام محمدی
https://tavaana.org/khameneii-3/
#FATF
#CFT
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
بررسی این لایحهها هفت سال به درازا کشیده است.
کنوانسیون پالرمو (مبارزه با جرایم سازمان یافته فراملی) و سیافتی (مبارزه با تامین مالی تروریسم) دو بخش باقیمانده از الزامات گروه ویژه اقدام مالی (FATF) بودند که پس از تصویب در مجلس شورای اسلامی در سال ۹۷ با ایرادات شورای نگهبان و هیئت نظارت مجمع تشخیص متوقف شده بود.
جمهوری اسلامی در لیست سیاه FATF قرار دارد.
مخالفان لایحه تامین مالی تروریسم به دلایل متعددی مخالف تصویب این لایحه هستند از جمله نگرانی از شفافیت مبادلات مالی و محدودشدن این مبادلات به دلیل تامین اعتبار مالی گروه تروریستی حماس و حزبالله لبنان و حوثیهای یمن و حشدالشعبی و سایر گروههای تروریستی دیگر در منطقه، توسط جمهوری اسلامی.
کارتون؛ شفافیت به سبک خامنهای!
کارتونیست: بهنام محمدی
https://tavaana.org/khameneii-3/
#FATF
#CFT
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
حسین رونقی، در ویدئویی که منتشر کرده درباره مسدودکردن اکانتهای اینستاگرام توسط مأموران جمهوری اسلامی میگوید:
«نگذاریم ترس برای ما تصمیم بگیرد.
این روزها صفحههای اینستاگرام بسیاری از شهروندان، با محوریت زنان، توسط مأموران جمهوری اسلامی ضبط و مسدود میشوند. به این صورت که از طریق شمارههای ناشناس، یا همان پرایوت نامبر، تماس میگیرند، تهدید و فضای ارعاب ایجاد میکنند، فریب میدهند و گاه با لحنی تند و بد به آن شخص حمله میکنند و میگویند: اگر نیایی، با گونی میآییم میبریمت، یا بازداشتت میکنیم و میفرستیمت دادگاه، و گران تمام میشود برایت.
این فضا باعث میشود شخص بترسد و از خواسته نیروهای امنیتی تمکین کند و به دفتر آنها مراجعه نماید. همین مسئله موجب میشود که در آنجا، یوزرنیم، پسورد، اکانت و گاه حتی گوشی شخص را از وی بگیرند، پستها و مطالبش را پاک کنند و لوگوی پلیس، که عامل ناامنی مردم است، را روی اکانت بارگذاری نمایند، بهطوری که بر روی آن نوشته شده: «این اکانت به دستور مقام قضایی توقیف گردید.»
این را باید بدانیم اساساً هیچ قانونی چنین اجازهای را به هیچ مأمور، معذور یا مقام قضایی نداده است که اکانت شخصی را مسدود یا توقیف کند. این نکات را باید در ذهن داشته باشیم.
اگر با شمارهای ناشناس با شما تماس گرفته شد، لطفاً پاسخ ندهید؛ این کار هیچ مسئولیتی برای شما ایجاد نمیکند. و اگر پاسخ دادید، نترسید؛ با شجاعت و آگاهی از حق خود دفاع کنید. و اگر پاسخ دادید و به هر طریقی شما را مرعوب کردند، حتماً با یک وکیل یا فردی آشنا به این امور مشورت نمایید.
بهخاطر داشته باشیم، در قانون و در هیچ جای دنیا، چیزی به نام احضار تلفنی وجود ندارد و به رسمیت شناخته نشده و اگر از نظر آنها ما مرتکب جرمی شده باشیم، سامانهای دارند که میتوانند از طریق آن احضاریه یا ابلاغیه ارسال نمایند. در آن صورت، میتوانید در دادسرا یا دادگاه از خودتان دفاع کنید. اما انتخاب نوع پوشش، عکس بیحجاب، رقصیدن، نقد کردن، حرف زدن، مخالفت با حکومت و فعالیتهای اقتصادی یا اجتماعی، و حتی سیاسی در فضای مجازی، جرم نیست.
از شما خواهش میکنم نترسید؛ شما حق شهروندی دارید و حق دارید بهعنوان ورزشکار، خواننده، بلاگر، بازیگر، آرایشگر، عکاس، هنرمند، رقثنده و... فعالیت حرفهای، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی داشته باشید و کسی نمیتواند این حق را از شما بگیرد. گاهی اکانت شما محل کسب درآمد شماست و نباید بدون هزینه برای حکومت، آن را در اختیار نیروهای لباسشخصی، پلیس امنیت غیراخلاقی، وزارت اطلاعات و حتی سپاه قرار دهید.
حتی اگر در مغازهای جرمی رخ دهد، مغازه آن شخص را توقیف نمیکنند. این برخوردها بخشی از سیستم سرکوب است و باید در برابر آن ایستاد. اگر پسورد را ندهید، هیچ اتفاقی نمیافتد؛ نهایتاً شدت فحاشیها یا برخوردها کمی تندتر میشود، اما هیچ مسئله یا مشکلی برای شما پیش نخواهد آمد. حفظ حریم خصوصی، حفظ محل کسب درآمد و حفظ اکانت، حق شماست.
دوباره تأکید میکنم: اگر شما را مجبور میکنند، یا مرعوب میسازند، سکوت نکنید. حتماً اطلاعرسانی کنید، با وکیل یا افراد باتجربه مشورت نمایید. سکوت، آغاز تشدید سرکوب شما خواهد بود. خواهش میکنم نترسید؛ اکانت خود را در اختیار اشخاصی که تمام عملکردشان غیرقانونی، غیراخلاقی و غیرانسانی است، نگذارید. نگذارید کسانی که باید از اراده و قدرت شما مردم بترسند، برایتان تصمیم بگیرند، و نگذارید ترس بهجای شما تصمیم بگیرد.
به قول بابک خرمدین:
آز یاشا، آزاد یاشا، انسان یاشا
کم زندگی کن، آزاد زندگی کن و انسان زندگی کن
پاینده ایران
زن، زندگی، آزادی»
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#زن_زندگی_آزادی
@Tavaana_TavaanaTech
«نگذاریم ترس برای ما تصمیم بگیرد.
این روزها صفحههای اینستاگرام بسیاری از شهروندان، با محوریت زنان، توسط مأموران جمهوری اسلامی ضبط و مسدود میشوند. به این صورت که از طریق شمارههای ناشناس، یا همان پرایوت نامبر، تماس میگیرند، تهدید و فضای ارعاب ایجاد میکنند، فریب میدهند و گاه با لحنی تند و بد به آن شخص حمله میکنند و میگویند: اگر نیایی، با گونی میآییم میبریمت، یا بازداشتت میکنیم و میفرستیمت دادگاه، و گران تمام میشود برایت.
این فضا باعث میشود شخص بترسد و از خواسته نیروهای امنیتی تمکین کند و به دفتر آنها مراجعه نماید. همین مسئله موجب میشود که در آنجا، یوزرنیم، پسورد، اکانت و گاه حتی گوشی شخص را از وی بگیرند، پستها و مطالبش را پاک کنند و لوگوی پلیس، که عامل ناامنی مردم است، را روی اکانت بارگذاری نمایند، بهطوری که بر روی آن نوشته شده: «این اکانت به دستور مقام قضایی توقیف گردید.»
این را باید بدانیم اساساً هیچ قانونی چنین اجازهای را به هیچ مأمور، معذور یا مقام قضایی نداده است که اکانت شخصی را مسدود یا توقیف کند. این نکات را باید در ذهن داشته باشیم.
اگر با شمارهای ناشناس با شما تماس گرفته شد، لطفاً پاسخ ندهید؛ این کار هیچ مسئولیتی برای شما ایجاد نمیکند. و اگر پاسخ دادید، نترسید؛ با شجاعت و آگاهی از حق خود دفاع کنید. و اگر پاسخ دادید و به هر طریقی شما را مرعوب کردند، حتماً با یک وکیل یا فردی آشنا به این امور مشورت نمایید.
بهخاطر داشته باشیم، در قانون و در هیچ جای دنیا، چیزی به نام احضار تلفنی وجود ندارد و به رسمیت شناخته نشده و اگر از نظر آنها ما مرتکب جرمی شده باشیم، سامانهای دارند که میتوانند از طریق آن احضاریه یا ابلاغیه ارسال نمایند. در آن صورت، میتوانید در دادسرا یا دادگاه از خودتان دفاع کنید. اما انتخاب نوع پوشش، عکس بیحجاب، رقصیدن، نقد کردن، حرف زدن، مخالفت با حکومت و فعالیتهای اقتصادی یا اجتماعی، و حتی سیاسی در فضای مجازی، جرم نیست.
از شما خواهش میکنم نترسید؛ شما حق شهروندی دارید و حق دارید بهعنوان ورزشکار، خواننده، بلاگر، بازیگر، آرایشگر، عکاس، هنرمند، رقثنده و... فعالیت حرفهای، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی داشته باشید و کسی نمیتواند این حق را از شما بگیرد. گاهی اکانت شما محل کسب درآمد شماست و نباید بدون هزینه برای حکومت، آن را در اختیار نیروهای لباسشخصی، پلیس امنیت غیراخلاقی، وزارت اطلاعات و حتی سپاه قرار دهید.
حتی اگر در مغازهای جرمی رخ دهد، مغازه آن شخص را توقیف نمیکنند. این برخوردها بخشی از سیستم سرکوب است و باید در برابر آن ایستاد. اگر پسورد را ندهید، هیچ اتفاقی نمیافتد؛ نهایتاً شدت فحاشیها یا برخوردها کمی تندتر میشود، اما هیچ مسئله یا مشکلی برای شما پیش نخواهد آمد. حفظ حریم خصوصی، حفظ محل کسب درآمد و حفظ اکانت، حق شماست.
دوباره تأکید میکنم: اگر شما را مجبور میکنند، یا مرعوب میسازند، سکوت نکنید. حتماً اطلاعرسانی کنید، با وکیل یا افراد باتجربه مشورت نمایید. سکوت، آغاز تشدید سرکوب شما خواهد بود. خواهش میکنم نترسید؛ اکانت خود را در اختیار اشخاصی که تمام عملکردشان غیرقانونی، غیراخلاقی و غیرانسانی است، نگذارید. نگذارید کسانی که باید از اراده و قدرت شما مردم بترسند، برایتان تصمیم بگیرند، و نگذارید ترس بهجای شما تصمیم بگیرد.
به قول بابک خرمدین:
آز یاشا، آزاد یاشا، انسان یاشا
کم زندگی کن، آزاد زندگی کن و انسان زندگی کن
پاینده ایران
زن، زندگی، آزادی»
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#زن_زندگی_آزادی
@Tavaana_TavaanaTech
۲۵ دانشجوی دانشگاه علومپزشکی خوزستان به دلیل مسمومیت غذایی در بیمارستان بستری شدند.
مدتها ست که کیفیت بد غذا در دانشگاهها مورد اعتراض دانشجویان قرار گرفته است.
از پیداشدن مارمولک در غذا تا شیشه و مگس و پلاستیک و موادخارجی دیگر در غذای دانشجویان و اکنون هم مسمومیت غذایی ۲۵ دانشجو.
دانشجویان نسبت به این مسمومیتها بارها اعتراض کردهاند این مسمومیتها بهواقع یک اتفاق مقطعی و فقط برای یک بار نبوده بلکه امری ادامهدار بوده و به گفته دانشجویان «زنجیرهای و سازمان یافته» بوده است.
کیفیت پایین موادغذایی عرضهشده در دانشگاهها بارها مورد اعتراض دانشجویان قرار گرفته است.
جمهوری اسلامی مسئول مستقیم این ناکارآمدی ست. مگر میشود برای حزبالله و انصارالله و حشدالشعبی و ... بودجه داشت اما به دانشجویان ایرانی غذای بیکیفیت داد؟
دلیل شما برای گفتن نه به جمهوری اسلامی چیست؟
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دانشگاه
@Tavaana_TavaanaTech
مدتها ست که کیفیت بد غذا در دانشگاهها مورد اعتراض دانشجویان قرار گرفته است.
از پیداشدن مارمولک در غذا تا شیشه و مگس و پلاستیک و موادخارجی دیگر در غذای دانشجویان و اکنون هم مسمومیت غذایی ۲۵ دانشجو.
دانشجویان نسبت به این مسمومیتها بارها اعتراض کردهاند این مسمومیتها بهواقع یک اتفاق مقطعی و فقط برای یک بار نبوده بلکه امری ادامهدار بوده و به گفته دانشجویان «زنجیرهای و سازمان یافته» بوده است.
کیفیت پایین موادغذایی عرضهشده در دانشگاهها بارها مورد اعتراض دانشجویان قرار گرفته است.
جمهوری اسلامی مسئول مستقیم این ناکارآمدی ست. مگر میشود برای حزبالله و انصارالله و حشدالشعبی و ... بودجه داشت اما به دانشجویان ایرانی غذای بیکیفیت داد؟
دلیل شما برای گفتن نه به جمهوری اسلامی چیست؟
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دانشگاه
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفتوشنود
۱۶ آوریل، روز جهانی نقطهویرگول، فرصتی است برای یادآوری اینکه داستان بسیاری از انسانها هنوز به پایان نرسیده است.
این علامت نگارشی ساده، نمادی شده برای کسانی که با درد، افسردگی، اضطراب یا افکار خودکشی روبهرو بودهاند اما تصمیم گرفتهاند ادامه دهند.
نقطهویرگول میگوید: «اینجا نقطه پایان نبود، من مکث کردم، اما هنوز زندهام، هنوز حرفی برای گفتن دارم.» این روز، یادآور قدرت ایستادن دوباره است و نیازی است برای شنیدن، دیدن و همدلی با کسانی که در سکوت، بار سنگینی را به دوش میکشند.
در جهانی که سرعت و قضاوت جای گفتوگو را گرفته، بیش از هر زمان دیگری نیازمند همدلی و شنیدن هستیم.
هر انسانی داستانی دارد که پشت لبخندها یا سکوتهایش پنهان شده.
اگر بیشتر بپرسیم، کمتر قضاوت کنیم، و با مهربانی گوش دهیم، شاید بتوانیم نقطهویرگولِ زندگی کسی باشیم؛ همان مکثِ نجاتبخش میان درد و پایان. گفتوگو، پلی است میان رنج و رهایی، و همدلی، نوری است در تاریکیِ ذهنهایی که تنها ماندهاند.
#نقطه_ویرگول #همدلی #گفتگو #هنر_شنیدن #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
۱۶ آوریل، روز جهانی نقطهویرگول، فرصتی است برای یادآوری اینکه داستان بسیاری از انسانها هنوز به پایان نرسیده است.
این علامت نگارشی ساده، نمادی شده برای کسانی که با درد، افسردگی، اضطراب یا افکار خودکشی روبهرو بودهاند اما تصمیم گرفتهاند ادامه دهند.
نقطهویرگول میگوید: «اینجا نقطه پایان نبود، من مکث کردم، اما هنوز زندهام، هنوز حرفی برای گفتن دارم.» این روز، یادآور قدرت ایستادن دوباره است و نیازی است برای شنیدن، دیدن و همدلی با کسانی که در سکوت، بار سنگینی را به دوش میکشند.
در جهانی که سرعت و قضاوت جای گفتوگو را گرفته، بیش از هر زمان دیگری نیازمند همدلی و شنیدن هستیم.
هر انسانی داستانی دارد که پشت لبخندها یا سکوتهایش پنهان شده.
اگر بیشتر بپرسیم، کمتر قضاوت کنیم، و با مهربانی گوش دهیم، شاید بتوانیم نقطهویرگولِ زندگی کسی باشیم؛ همان مکثِ نجاتبخش میان درد و پایان. گفتوگو، پلی است میان رنج و رهایی، و همدلی، نوری است در تاریکیِ ذهنهایی که تنها ماندهاند.
#نقطه_ویرگول #همدلی #گفتگو #هنر_شنیدن #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
فخرالدوله؛ شاهزاده قاجاری و زنی حاضر در عرصه سیاست
اشرفالملوک امینی معروف به «فخرالدوله» از معدود زنان قاجار بود که از اندرونی بیرون آمد و پای به دنیای سیاست و اقتصاد گذاشت.
داستانهای نقل شده از زندگی فخرالدوله، او را زنی اجتماعی، اهل مراوده، وفادار به عقاید شخصی و اطرافیانش ترسیم میکند. تصویری که برعکس زنان پردهنشین دوره قاجار است.
اشرف امینی تواناییاش را در مدیریت و کشاورزی نشان میدهد و در امر اداره ملک به موفقیتی بیمثال دست پیدا میکند. او تجربیات و دانشش را در فعالیتهای اقتصادی و کارآفرینی به کار میگیرد.
فخرالدوله در پایان عمر سرش را با کارهای خیریه گرم میکند. مسجد فخرالدوله را در خیابان فخرآباد ساخته و پرورشگاهی با عنوان «بنگاه بانوان برای نگهداری یتیمان» با هدف نگهداری از کودکان بیسرپرست باز میکند.
ابتکار پایهریزی شرکت «میکی ماست» و «ب.ب. تاکسی» از او بود و نشان از تفکر خلاق و به روزش در جامعهای در حال رشد داشت و پسرش محمد امینی آنها را پایهریزی و اداره کرد.
درباره او بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/ashrafmolookamini/
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#زن_زندگی_آزادی
@Tavaana_TavaanaTech
اشرفالملوک امینی معروف به «فخرالدوله» از معدود زنان قاجار بود که از اندرونی بیرون آمد و پای به دنیای سیاست و اقتصاد گذاشت.
داستانهای نقل شده از زندگی فخرالدوله، او را زنی اجتماعی، اهل مراوده، وفادار به عقاید شخصی و اطرافیانش ترسیم میکند. تصویری که برعکس زنان پردهنشین دوره قاجار است.
اشرف امینی تواناییاش را در مدیریت و کشاورزی نشان میدهد و در امر اداره ملک به موفقیتی بیمثال دست پیدا میکند. او تجربیات و دانشش را در فعالیتهای اقتصادی و کارآفرینی به کار میگیرد.
فخرالدوله در پایان عمر سرش را با کارهای خیریه گرم میکند. مسجد فخرالدوله را در خیابان فخرآباد ساخته و پرورشگاهی با عنوان «بنگاه بانوان برای نگهداری یتیمان» با هدف نگهداری از کودکان بیسرپرست باز میکند.
ابتکار پایهریزی شرکت «میکی ماست» و «ب.ب. تاکسی» از او بود و نشان از تفکر خلاق و به روزش در جامعهای در حال رشد داشت و پسرش محمد امینی آنها را پایهریزی و اداره کرد.
درباره او بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/ashrafmolookamini/
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#زن_زندگی_آزادی
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from حملات هک حکومتی؛ پیشگیری، محافظت و واکنش
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دوره آموزشی
حملات هک حکومتی؛ پیشگیری، محافظت و واکنش مناسب
جلسه ۳: مطالعه موردی ۲ حمله هکری جمهوری اسلامی
در این جلسه به بررسی چند کمپین فیشنیگ در دنیای واقعی پرداختیم که در آن مهاجمان وابسته به جمهوری اسلامی، موفق به هک، نفوذ، سرقت اطلاعات و مانیتورکردن ارتباطات دیجیتال فعالان مدنی، روزنامهنگاران و دیگر کنشگران منتقد شدهاند. با ما همراه باشید!
سایت:
https://tavaana.org/government-hacking3/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=aySmimwlWUU&t=3s
کستباکس:
https://castbox.fm/vb/797751232
کانال تلگرام دوره:
@Government_Hacking
کانال واتساپ دوره:
https://whatsapp.com/channel/0029Vb9XdErElagxP5cRMZ3p
حملات هک حکومتی؛ پیشگیری، محافظت و واکنش مناسب
جلسه ۳: مطالعه موردی ۲ حمله هکری جمهوری اسلامی
در این جلسه به بررسی چند کمپین فیشنیگ در دنیای واقعی پرداختیم که در آن مهاجمان وابسته به جمهوری اسلامی، موفق به هک، نفوذ، سرقت اطلاعات و مانیتورکردن ارتباطات دیجیتال فعالان مدنی، روزنامهنگاران و دیگر کنشگران منتقد شدهاند. با ما همراه باشید!
سایت:
https://tavaana.org/government-hacking3/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=aySmimwlWUU&t=3s
کستباکس:
https://castbox.fm/vb/797751232
کانال تلگرام دوره:
@Government_Hacking
کانال واتساپ دوره:
https://whatsapp.com/channel/0029Vb9XdErElagxP5cRMZ3p
Audio
دوره آموزشی
حملات هک حکومتی؛ پیشگیری، محافظت و واکنش مناسب
جلسه ۳: مطالعه موردی ۲ حمله هکری جمهوری اسلامی
در این جلسه به بررسی چند کمپین فیشنیگ در دنیای واقعی پرداختیم که در آن مهاجمان وابسته به جمهوری اسلامی، موفق به هک، نفوذ، سرقت اطلاعات و مانیتورکردن ارتباطات دیجیتال فعالان مدنی، روزنامهنگاران و دیگر کنشگران منتقد شدهاند. با ما همراه باشید!
سایت:
https://tavaana.org/government-hacking3/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=aySmimwlWUU&t=3s
کستباکس:
https://castbox.fm/vb/797751232
کانال تلگرام دوره:
@Government_Hacking
کانال واتساپ دوره:
https://whatsapp.com/channel/0029Vb9XdErElagxP5cRMZ3p
حملات هک حکومتی؛ پیشگیری، محافظت و واکنش مناسب
جلسه ۳: مطالعه موردی ۲ حمله هکری جمهوری اسلامی
در این جلسه به بررسی چند کمپین فیشنیگ در دنیای واقعی پرداختیم که در آن مهاجمان وابسته به جمهوری اسلامی، موفق به هک، نفوذ، سرقت اطلاعات و مانیتورکردن ارتباطات دیجیتال فعالان مدنی، روزنامهنگاران و دیگر کنشگران منتقد شدهاند. با ما همراه باشید!
سایت:
https://tavaana.org/government-hacking3/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=aySmimwlWUU&t=3s
کستباکس:
https://castbox.fm/vb/797751232
کانال تلگرام دوره:
@Government_Hacking
کانال واتساپ دوره:
https://whatsapp.com/channel/0029Vb9XdErElagxP5cRMZ3p
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز گذشته مراسم سالگرد جانباختن بهاره للهی برگزار شد
بهاره فیلمسازی بود که در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ حضوری فعال داشت و یک بار هم بازداشت شده بود.
پیکرش بعد از چند مدت که بیخبری از او، روز ۱۲ فروردین در خانهای در کرج پیدا شد و به روایتی در ۱۸ اردیبهشت۱۴۰۳، دو روز قبل از تولدش، مخفیانه و بدون اطلاع خانواده در آرامستان بهشت سکینه کرج دفن شد. (البته در سامانه بهشت سکینه تاریخ ۱۴ فروردین درج شده است.)
او قصد داشت از ایران خارج شود. هنگامی که خانوادهاش چند ماه بعد از مرگش باخبر شدند و به آن خانه پلمب شده رفتند، از موبایل و لپتاپ او خبری نبود. خانهاش زیر و رو شده و شیشه و پنجرهها شکسته شده بود و مقداری خون لخته شده روی زمین بود.
بهاره بیاطلاع همه از اواخر بهمن خانهاش را عوض کرده بود و از تهران به کرج رفته بود. او مدتی بود که از قصدش برای ترک ایران میگفت. در جشنواره فیلم فجر با یکی از مسئولان درگیر شده بود.
پس از بیخبری از او، خانوادهاش اعلام مفقودی کرده بودند و همه جا دنبالش گشته بودند.
در موبایل و لپتاپ او چه چیزی وجود داشت؟ چرا میخواست به خارج از ایران برود؟ آیا از اعتراضات مردم و جنایات رژیم فیلمی درست کرده بود؟ چرا احساس ناامنی میکرد و خانهاش را بدون اطلاع تغییر داده بود؟ چرا از اواخر بهمن هیچ خبری از او نداشتند؟ چرا با آنکه کارت ملیاش در پرونده آگاهی بود، به خانواده خبر ندادند و ابتدا مجهولالهویه دفنش کردند؟ چرا به خانواده گفتند که اطلاعرسانی نکنند و سکوت کنند تا بتوانند پیکرش را به آمل منتقل کنند؟ هنگام پیداکردن جسدش، چرا جدار بیرونی آپارتمانش از بیرون قفل بود؟ خودش چگونه این کار را کرده بود؟
بهاره للهی، گرایش سیاسی داشت و در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ بسیار فعال بود، اما حکومت تلاش دارد که بگوید او اصلا سیاسی نبود. شواهد میگوید، مرگ او مثل قتلهای زنجیرهای است.
بهاره للهی در جامعه سینماگران آدم ناشناختهای نبود، چرا آنطور که باید و شاید این جامعه واکنش نشان نداد؟
حکومت میگوید #بهاره_للهی خودکشی کرده، خانوادهاش اما روایت حکومت را نپذیرفتهاند و طبق اخبار دریافتی از نزدیکانشان، شدیداً تحت فشار قرار گرفتند، بارها احضار و بازجویی شذند، از پدرش ویدیوی اعتراف اجباری گرفته شد.
به آنها وعده دادند که اگر سکوت کنید میگذاریم تا پیکر بهاره را ببرید و در زادگاهش دفن کنید، ولی بعد. از یکسال هنوز پیکر بهاره در بهشت سکینه کرج آرمیده است.
درباره بهاره للهی بخوانید:
tavaana.org/bahareh-lellahi/
#یاری_مدنی_توانا
#بهاره_للهی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
بهاره فیلمسازی بود که در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ حضوری فعال داشت و یک بار هم بازداشت شده بود.
پیکرش بعد از چند مدت که بیخبری از او، روز ۱۲ فروردین در خانهای در کرج پیدا شد و به روایتی در ۱۸ اردیبهشت۱۴۰۳، دو روز قبل از تولدش، مخفیانه و بدون اطلاع خانواده در آرامستان بهشت سکینه کرج دفن شد. (البته در سامانه بهشت سکینه تاریخ ۱۴ فروردین درج شده است.)
او قصد داشت از ایران خارج شود. هنگامی که خانوادهاش چند ماه بعد از مرگش باخبر شدند و به آن خانه پلمب شده رفتند، از موبایل و لپتاپ او خبری نبود. خانهاش زیر و رو شده و شیشه و پنجرهها شکسته شده بود و مقداری خون لخته شده روی زمین بود.
بهاره بیاطلاع همه از اواخر بهمن خانهاش را عوض کرده بود و از تهران به کرج رفته بود. او مدتی بود که از قصدش برای ترک ایران میگفت. در جشنواره فیلم فجر با یکی از مسئولان درگیر شده بود.
پس از بیخبری از او، خانوادهاش اعلام مفقودی کرده بودند و همه جا دنبالش گشته بودند.
در موبایل و لپتاپ او چه چیزی وجود داشت؟ چرا میخواست به خارج از ایران برود؟ آیا از اعتراضات مردم و جنایات رژیم فیلمی درست کرده بود؟ چرا احساس ناامنی میکرد و خانهاش را بدون اطلاع تغییر داده بود؟ چرا از اواخر بهمن هیچ خبری از او نداشتند؟ چرا با آنکه کارت ملیاش در پرونده آگاهی بود، به خانواده خبر ندادند و ابتدا مجهولالهویه دفنش کردند؟ چرا به خانواده گفتند که اطلاعرسانی نکنند و سکوت کنند تا بتوانند پیکرش را به آمل منتقل کنند؟ هنگام پیداکردن جسدش، چرا جدار بیرونی آپارتمانش از بیرون قفل بود؟ خودش چگونه این کار را کرده بود؟
بهاره للهی، گرایش سیاسی داشت و در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ بسیار فعال بود، اما حکومت تلاش دارد که بگوید او اصلا سیاسی نبود. شواهد میگوید، مرگ او مثل قتلهای زنجیرهای است.
بهاره للهی در جامعه سینماگران آدم ناشناختهای نبود، چرا آنطور که باید و شاید این جامعه واکنش نشان نداد؟
حکومت میگوید #بهاره_للهی خودکشی کرده، خانوادهاش اما روایت حکومت را نپذیرفتهاند و طبق اخبار دریافتی از نزدیکانشان، شدیداً تحت فشار قرار گرفتند، بارها احضار و بازجویی شذند، از پدرش ویدیوی اعتراف اجباری گرفته شد.
به آنها وعده دادند که اگر سکوت کنید میگذاریم تا پیکر بهاره را ببرید و در زادگاهش دفن کنید، ولی بعد. از یکسال هنوز پیکر بهاره در بهشت سکینه کرج آرمیده است.
درباره بهاره للهی بخوانید:
tavaana.org/bahareh-lellahi/
#یاری_مدنی_توانا
#بهاره_للهی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
انتقال حمید حسیننژاد حیدرانلو، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، به قرنطینه زندان ارومیه و نگرانی از اجرای قریبالوقوع حکم
ظهر امروز چهارشنبه ۱۶ آوریل ۲۰۲۵ (۲۷ فروردین ۱۴۰۴، حمید حسیننژاد حیدرانلو، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، از بند سیاسی زندان ارومیه به قرنطینه این زندان منتقل شده است. این انتقال با هدف اجرای قریبالوقوع حکم اعدام صورت گرفته و طبق اعلام وکیل پرونده، قرار است این حکم در روز جمعه ۱۸ آوریل ۲۰۲۵ به اجرا درآید.
حمید حسیننژاد حیدرانلو، ۳۹ ساله، متأهل و پدر سه کودک خردسال، در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۴۰۲ در منطقه مرزی چالدران، به همراه چند شهروند افغان توسط نیروهای مرزبانی بازداشت شد. با وجود صدور قرار وثیقه برای آزادی وی، این قرار با دستور مستقیم وزارت اطلاعات رد شده و او به بازداشتگاه اداره اطلاعات ارومیه منتقل گردید.
در مدت بازداشت، ۱۱ ماه و ۱۰ روز تحت شدیدترین شکنجههای جسمی و روانی قرار گرفت. بازجوی اصلی او فردی به نام استیری بود که به گفته منابع مطلع، نقش مستقیم در اعمال شکنجههای وحشیانه داشته است. حمید که از نعمت سواد محروم بود، تحت فشار و شکنجه وادار به امضای اعترافاتی شد که بهصورت آماده از سوی بازجویان نوشته شده بود. این اعترافات اجباری مبنای صدور حکم اعدام قرار گرفت.
در تیرماه ۱۴۰۳، شعبه اول دادگاه انقلاب ارومیه به ریاست قاضی نجفزاده، تنها در یک جلسه چند دقیقهای و بدون حضور وکیل مدافع، وی را به اتهام "بغی" و عضویت در حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) به اعدام محکوم کرد. تمامی اصول اولیه دادرسی عادلانه از جمله حق دفاع، بررسی مدارک تبرئه و حضور وکیل نقض شده است. نهایتاً، دیوان عالی جمهوری اسلامی ایران در تاریخ ۴ فروردین ۱۴۰۴ (۲۴ مارس ۲۰۲۵)، حکم اعدام را تأیید و به وی ابلاغ نمود.
اسنادی وجود دارد که نشاندهنده حضور رسمی حمید حسیننژاد حیدرانلو و خانوادهاش در خارج از کشور در تاریخ وقوع درگیری ادعایی نیروهای امنیتی است. تصویری از پاسپورت اعضای خانواده او، با مهر خروج و ورود گمرک مرزی بازرگان، نشان میدهد که این خانواده در روز دستگیری در حال عبور قانونی از مرز بودهاند. با این وجود، دستگاه قضایی جمهوری اسلامی از پذیرش این مدرک سر باز زده و به صدور و تأیید حکم اعدام ادامه داده است.
#حمید_حسین_نژاد_حیدرانلو #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ظهر امروز چهارشنبه ۱۶ آوریل ۲۰۲۵ (۲۷ فروردین ۱۴۰۴، حمید حسیننژاد حیدرانلو، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، از بند سیاسی زندان ارومیه به قرنطینه این زندان منتقل شده است. این انتقال با هدف اجرای قریبالوقوع حکم اعدام صورت گرفته و طبق اعلام وکیل پرونده، قرار است این حکم در روز جمعه ۱۸ آوریل ۲۰۲۵ به اجرا درآید.
حمید حسیننژاد حیدرانلو، ۳۹ ساله، متأهل و پدر سه کودک خردسال، در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۴۰۲ در منطقه مرزی چالدران، به همراه چند شهروند افغان توسط نیروهای مرزبانی بازداشت شد. با وجود صدور قرار وثیقه برای آزادی وی، این قرار با دستور مستقیم وزارت اطلاعات رد شده و او به بازداشتگاه اداره اطلاعات ارومیه منتقل گردید.
در مدت بازداشت، ۱۱ ماه و ۱۰ روز تحت شدیدترین شکنجههای جسمی و روانی قرار گرفت. بازجوی اصلی او فردی به نام استیری بود که به گفته منابع مطلع، نقش مستقیم در اعمال شکنجههای وحشیانه داشته است. حمید که از نعمت سواد محروم بود، تحت فشار و شکنجه وادار به امضای اعترافاتی شد که بهصورت آماده از سوی بازجویان نوشته شده بود. این اعترافات اجباری مبنای صدور حکم اعدام قرار گرفت.
در تیرماه ۱۴۰۳، شعبه اول دادگاه انقلاب ارومیه به ریاست قاضی نجفزاده، تنها در یک جلسه چند دقیقهای و بدون حضور وکیل مدافع، وی را به اتهام "بغی" و عضویت در حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) به اعدام محکوم کرد. تمامی اصول اولیه دادرسی عادلانه از جمله حق دفاع، بررسی مدارک تبرئه و حضور وکیل نقض شده است. نهایتاً، دیوان عالی جمهوری اسلامی ایران در تاریخ ۴ فروردین ۱۴۰۴ (۲۴ مارس ۲۰۲۵)، حکم اعدام را تأیید و به وی ابلاغ نمود.
اسنادی وجود دارد که نشاندهنده حضور رسمی حمید حسیننژاد حیدرانلو و خانوادهاش در خارج از کشور در تاریخ وقوع درگیری ادعایی نیروهای امنیتی است. تصویری از پاسپورت اعضای خانواده او، با مهر خروج و ورود گمرک مرزی بازرگان، نشان میدهد که این خانواده در روز دستگیری در حال عبور قانونی از مرز بودهاند. با این وجود، دستگاه قضایی جمهوری اسلامی از پذیرش این مدرک سر باز زده و به صدور و تأیید حکم اعدام ادامه داده است.
#حمید_حسین_نژاد_حیدرانلو #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادداشتی از مریم یحیوی، زندانی سیاسی سابق، در پی درگذشت نگار کورکور
روایتی از دوران بازداشت رعنا کور کور در بند زنان
خبر درگذشت #نگار_کورکور و دیدن عکسها و فیلمهایش من را به یاد #بند_زنان_زندان_اوین انداخت.
روزی که #رعنا_کورکور خواهر #مجاهد_کورکور ، وارد بند شد، دختری بود آرام با چشمانی مضطرب. در حیاط زندان نشسته بود و بازی والیبال بچهها را تماشا میکرد. کنارش نشستم و سعی کردم با او صحبت کنم. اولین جملهای که گفت این بود: “برادرم بیگناه است و کاری نکرده.” تاییدش کردم و ادامه داد: “حال مادرم خیلی بد است، خانوادهمان از هم پاشیده، خواهرم نگار از ایران رفته و برای برادرم تلاش میکند. ما یک خانواده عادی هستیم، نه میدانم مبارزه چیست، نه از سیاست سر در میآورم. دو تا بچه دارم و دخترم کوچک است… نمیدانم چه کار کنم. من را اینجا انداختند…”
نگرانی و غم در چهرهاش به وضوح نمایان بود.کمی بیشتر حرف زدیم. سعی کردم حال و هوایش را عوض کنم و با او رفاقت کنم تا کمتر احساس تنهایی کند. کمکم بچههای دیگر هم آمدند و هر کس چیزی گفت. سعی کردیم او را بخندانیم، اما خندههایش کوتاه و تلخ بود.
روزهای بعد، کمی درد و دل کرد. سخت حرف میزد، میترسید. از اعدام برادرش، از مرگ مادرش، از سرگردانی بچههایش میترسید.
روزی که خبر اعدام رضا رسایی به بند رسید، تعدادی از بچهها به پایین رفتیم تا اعتراض خود را فریاد بزنیم و شعار دادیم. رعنا که بالا بود، صداها را شنید و از یکی پرسید چه شده. آن شخص گفته بود که یکی از زندانیان زیر حکم ،را اعدام کردند و رعنا همان لحظه از هوش رفت. بچهها با کمک هم او را پایین آوردند و ما در جلوی ورودی درب زندانبان ها، شعار میدادیم. رعنا روی دست بچهها بود و زندانبانها درب را نمیگشودند. خشممان بیشتر شد، در را کوبیدیم و فریاد میزدیم. سرانجام در باز شد و رعنا را به بخش پرستاری منتقل کردند. پرستار بعد از بررسی اولیه تماس گرفت و از بهداری خواست آمبولانس بیاورند چون هیچ امکاناتی در آنجا نبود.
رئیس بند به دلیل اعتراض ما با حفاظت زندان تماس گرفت. حفاظت زندان با لحن بیشرمانه و بیاحترامی با ما صحبت کرد و بچهها عصبانیتر شدند و فریاد می زدند همزمان آمبولانس رسید، اما در اصلی بند باز نمیشد.
گارد زندان پشت در صف کشیده بود و تعدادی از بچهها به سمت در اصلی رفتند و به در کوبیدند تا در را باز کنند و رعنا را به بهداری منتقل کنند. یکی دیگر از بچهها هم دچار حمله پنیک شده بود و در گوشهای افتاده بود. پس از مدتی، در اصلی باز شد و زندانبانها با مشت و لگد به سمت بچهها حمله کردند. من و چند نفر دیگر، رعنا را بدون برانکارد روی دست بردیم تا به آمبولانس منتقل کنیم، اما علاوه بر ضرب و شتم، به دلیل اینکه رعنا مثلا نامحرم بود دست به او نمی زدند، و به آمبولانس منتقل نمی کردند. به ما هم اجازه این کار را نمی دادند.چند دقیقه در این وضعیت گذشت تا بالاخره یکی از زندانبانهای زن رعنا را از دست ما گرفت و به سمت آمبولانس برد. در بسته شد و ما ماندیم با حال خراب، بدن کبود، دست شکسته و سر ضربخورده و چند نفر دیگر که دچار مشکل قلبی شده بودند و روی زمین افتاده بودند.
آن روز رعنا را به بیمارستان بردند و ۲۴ ساعت بیخبر بودیم. وقتی برگشت، گفت: “وقتی خبر را شنیدم، فکر کردم مجاهد را اعدام کردهاند.”
حدود ۲ یا ۳ هفته بعد، رعنا با وثیقه آزاد شد، اما حتی اجازه ندادند که با او خداحافظی کنیم.
دیشب که خبر تلخ درگذشت نگار را شنیدم و عکسها و ویدیوهایش را دیدم، به خصوص عکسهایی که مربوط به دوران پیش از بیماریاش بود، چهره رعنا همچنان در ذهنم پررنگ بود.
رعنا جانم، تسلیت میگویم. غمی بزرگ در دل داری، اما ما کنار تو و خانوادهات خواهیم بود و صدای بیگناهی برادرت را فریاد خواهیم زد. ما با تمام توان در برابر ظلم و ستمی که به تو، به ما و به مردم جامعه وارد میشود، ایستادهایم. دل قوی داشته باش.
#مریم_یحیوی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
روایتی از دوران بازداشت رعنا کور کور در بند زنان
خبر درگذشت #نگار_کورکور و دیدن عکسها و فیلمهایش من را به یاد #بند_زنان_زندان_اوین انداخت.
روزی که #رعنا_کورکور خواهر #مجاهد_کورکور ، وارد بند شد، دختری بود آرام با چشمانی مضطرب. در حیاط زندان نشسته بود و بازی والیبال بچهها را تماشا میکرد. کنارش نشستم و سعی کردم با او صحبت کنم. اولین جملهای که گفت این بود: “برادرم بیگناه است و کاری نکرده.” تاییدش کردم و ادامه داد: “حال مادرم خیلی بد است، خانوادهمان از هم پاشیده، خواهرم نگار از ایران رفته و برای برادرم تلاش میکند. ما یک خانواده عادی هستیم، نه میدانم مبارزه چیست، نه از سیاست سر در میآورم. دو تا بچه دارم و دخترم کوچک است… نمیدانم چه کار کنم. من را اینجا انداختند…”
نگرانی و غم در چهرهاش به وضوح نمایان بود.کمی بیشتر حرف زدیم. سعی کردم حال و هوایش را عوض کنم و با او رفاقت کنم تا کمتر احساس تنهایی کند. کمکم بچههای دیگر هم آمدند و هر کس چیزی گفت. سعی کردیم او را بخندانیم، اما خندههایش کوتاه و تلخ بود.
روزهای بعد، کمی درد و دل کرد. سخت حرف میزد، میترسید. از اعدام برادرش، از مرگ مادرش، از سرگردانی بچههایش میترسید.
روزی که خبر اعدام رضا رسایی به بند رسید، تعدادی از بچهها به پایین رفتیم تا اعتراض خود را فریاد بزنیم و شعار دادیم. رعنا که بالا بود، صداها را شنید و از یکی پرسید چه شده. آن شخص گفته بود که یکی از زندانیان زیر حکم ،را اعدام کردند و رعنا همان لحظه از هوش رفت. بچهها با کمک هم او را پایین آوردند و ما در جلوی ورودی درب زندانبان ها، شعار میدادیم. رعنا روی دست بچهها بود و زندانبانها درب را نمیگشودند. خشممان بیشتر شد، در را کوبیدیم و فریاد میزدیم. سرانجام در باز شد و رعنا را به بخش پرستاری منتقل کردند. پرستار بعد از بررسی اولیه تماس گرفت و از بهداری خواست آمبولانس بیاورند چون هیچ امکاناتی در آنجا نبود.
رئیس بند به دلیل اعتراض ما با حفاظت زندان تماس گرفت. حفاظت زندان با لحن بیشرمانه و بیاحترامی با ما صحبت کرد و بچهها عصبانیتر شدند و فریاد می زدند همزمان آمبولانس رسید، اما در اصلی بند باز نمیشد.
گارد زندان پشت در صف کشیده بود و تعدادی از بچهها به سمت در اصلی رفتند و به در کوبیدند تا در را باز کنند و رعنا را به بهداری منتقل کنند. یکی دیگر از بچهها هم دچار حمله پنیک شده بود و در گوشهای افتاده بود. پس از مدتی، در اصلی باز شد و زندانبانها با مشت و لگد به سمت بچهها حمله کردند. من و چند نفر دیگر، رعنا را بدون برانکارد روی دست بردیم تا به آمبولانس منتقل کنیم، اما علاوه بر ضرب و شتم، به دلیل اینکه رعنا مثلا نامحرم بود دست به او نمی زدند، و به آمبولانس منتقل نمی کردند. به ما هم اجازه این کار را نمی دادند.چند دقیقه در این وضعیت گذشت تا بالاخره یکی از زندانبانهای زن رعنا را از دست ما گرفت و به سمت آمبولانس برد. در بسته شد و ما ماندیم با حال خراب، بدن کبود، دست شکسته و سر ضربخورده و چند نفر دیگر که دچار مشکل قلبی شده بودند و روی زمین افتاده بودند.
آن روز رعنا را به بیمارستان بردند و ۲۴ ساعت بیخبر بودیم. وقتی برگشت، گفت: “وقتی خبر را شنیدم، فکر کردم مجاهد را اعدام کردهاند.”
حدود ۲ یا ۳ هفته بعد، رعنا با وثیقه آزاد شد، اما حتی اجازه ندادند که با او خداحافظی کنیم.
دیشب که خبر تلخ درگذشت نگار را شنیدم و عکسها و ویدیوهایش را دیدم، به خصوص عکسهایی که مربوط به دوران پیش از بیماریاش بود، چهره رعنا همچنان در ذهنم پررنگ بود.
رعنا جانم، تسلیت میگویم. غمی بزرگ در دل داری، اما ما کنار تو و خانوادهات خواهیم بود و صدای بیگناهی برادرت را فریاد خواهیم زد. ما با تمام توان در برابر ظلم و ستمی که به تو، به ما و به مردم جامعه وارد میشود، ایستادهایم. دل قوی داشته باش.
#مریم_یحیوی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفتوشنود
چرا حکومتهای دیکتاتوری مانند جمهوری اسلامی گفتوگو با مردم را محدود یا بهکلی نفی میکنند؟
پاسخ این پرسش را باید در ماهیت قدرتطلبانه و انحصارگرای چنین حکومتهایی جستوجو کرد. در نظامهایی که مشروعیت خود را نه از مشارکت مردم، بلکه از ایدئولوژی و سرکوب استخراج میکنند، گفتوگو تهدیدی جدی برای ساختار قدرت محسوب میشود.
گفتوگو بهمعنای شنیدن صدای دیگران، به رسمیت شناختن تفاوتها و پذیرش این واقعیت است که حقیقت میتواند چند وجهی باشد. اما حکومتهای تمامیتخواه، حقیقت را امری مطلق و انحصاری میدانند که تنها از زبان خودشان بیان میشود. به همین دلیل، آنها از هر امکان برای حذف صدای مخالف استفاده میکنند؛ از سانسور و سرکوب رسانهها گرفته تا سرکوب سازمانیافته مخالفان فکری، عقیدتی و حتی فرهنگی.
نتیجه این سیاست سرکوبگرانه، چیزی جز انباشت نارضایتی، افزایش بیاعتمادی عمومی، گسترش شکافهای اجتماعی و در نهایت، بروز خشونتهای پنهان و آشکار نیست. جامعهای که امکان گفتوگوی آزاد ندارد، بهتدریج به میدان نفرت، سوءتفاهم و خشونت بدل میشود. خفقان گفتوگو، آزادیهای فردی را قربانی میکند و جامعه را از پویایی، خلاقیت و همزیستی مسالمتآمیز تهی میسازد.
آیا انکار گفتگو به معنای انکار خود مردم نیست؟
و آیا ادامه این مسیر، جز به انزوا و فروپاشی درونی یک جامعه میانجامد؟
این پرسشها باید در فضای عمومی، بدون هراس و سانسور، مطرح و شنیده شوند. زیرا بدون گفتوگو، حقیقت دفن میشود و جامعه، آرامآرام به سوی سکوتی خطرناک پیش میرود.
#گفتگو #دیکتاتور #حقیقت #خشونت #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
چرا حکومتهای دیکتاتوری مانند جمهوری اسلامی گفتوگو با مردم را محدود یا بهکلی نفی میکنند؟
پاسخ این پرسش را باید در ماهیت قدرتطلبانه و انحصارگرای چنین حکومتهایی جستوجو کرد. در نظامهایی که مشروعیت خود را نه از مشارکت مردم، بلکه از ایدئولوژی و سرکوب استخراج میکنند، گفتوگو تهدیدی جدی برای ساختار قدرت محسوب میشود.
گفتوگو بهمعنای شنیدن صدای دیگران، به رسمیت شناختن تفاوتها و پذیرش این واقعیت است که حقیقت میتواند چند وجهی باشد. اما حکومتهای تمامیتخواه، حقیقت را امری مطلق و انحصاری میدانند که تنها از زبان خودشان بیان میشود. به همین دلیل، آنها از هر امکان برای حذف صدای مخالف استفاده میکنند؛ از سانسور و سرکوب رسانهها گرفته تا سرکوب سازمانیافته مخالفان فکری، عقیدتی و حتی فرهنگی.
نتیجه این سیاست سرکوبگرانه، چیزی جز انباشت نارضایتی، افزایش بیاعتمادی عمومی، گسترش شکافهای اجتماعی و در نهایت، بروز خشونتهای پنهان و آشکار نیست. جامعهای که امکان گفتوگوی آزاد ندارد، بهتدریج به میدان نفرت، سوءتفاهم و خشونت بدل میشود. خفقان گفتوگو، آزادیهای فردی را قربانی میکند و جامعه را از پویایی، خلاقیت و همزیستی مسالمتآمیز تهی میسازد.
آیا انکار گفتگو به معنای انکار خود مردم نیست؟
و آیا ادامه این مسیر، جز به انزوا و فروپاشی درونی یک جامعه میانجامد؟
این پرسشها باید در فضای عمومی، بدون هراس و سانسور، مطرح و شنیده شوند. زیرا بدون گفتوگو، حقیقت دفن میشود و جامعه، آرامآرام به سوی سکوتی خطرناک پیش میرود.
#گفتگو #دیکتاتور #حقیقت #خشونت #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
Forwarded from گفتوشنود
کارل ساگان (Carl Sagan)، اخترشناس، کیهانشناس و نویسندهی علمی برجسته، با نگاهی علمی، شکگرایانه و در عین حال شاعرانه به جهان هستی مینگریست. او یکی از مدافعان سرسخت روش علمی و تفکر نقادانه بود و باور داشت که حقیقت باید از مسیر تجربه، شواهد و آزمایش عبور کند، نه از ایمان یا سنت. ساگان به جای آنکه مستقیماً دین را دشمن علم بداند، بیشتر نگران آن بود که باورهای دینی غیرقابل اثبات، مانع کنجکاوی علمی و درک واقعگرایانه از کیهان شوند.
در آثارش، از جمله کتاب معروف «جهانی آکنده از شیاطین» (The Demon-Haunted World)، ساگان به نقد باورهای خرافی، ادعاهای ماوراءالطبیعه و روایتهای غیرعلمی از خدا و دین میپردازد. او مینویسد که بسیاری از این روایتها، پاسخهای سادهانگارانه به پرسشهای عمیق انسان دربارهی هستیاند، در حالی که علم، هرچند دشوارتر، اما راهی قابل اعتمادتر برای رسیدن به حقیقت ارائه میدهد. ساگان دین را به عنوان پدیدهای فرهنگی و روانی میفهمید که میتواند هم نیرویی برای تسلیبخشی باشد و هم ابزاری برای کنترل.
با این حال، ساگان برخوردی خصمانه با دین نداشت؛ او حتی در آثارش، جنبههایی از حس شگفتی و احترام نسبت به رمز و رازهای کیهان را به نمایش میگذارد که شباهتهایی با حس دینی دارد. به باور او، علم نه تنها با دین در تضاد نیست، بلکه میتواند جایگزینی خردمندانه و فروتنانه برای روایتهای دینی باشد؛ روایتی که به جای «پاسخهای قطعی»، با «پرسشهای بیپایان» زنده است. نگاه ساگان به خدا، بیشتر یک پرسش باز و یک استعارهی شاعرانه بود تا یک واقعیت اثباتپذیر.
#کارل_ساگان #تفکر_انتقادی #شک_گرایی #نقد_دین #خرافه #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
در آثارش، از جمله کتاب معروف «جهانی آکنده از شیاطین» (The Demon-Haunted World)، ساگان به نقد باورهای خرافی، ادعاهای ماوراءالطبیعه و روایتهای غیرعلمی از خدا و دین میپردازد. او مینویسد که بسیاری از این روایتها، پاسخهای سادهانگارانه به پرسشهای عمیق انسان دربارهی هستیاند، در حالی که علم، هرچند دشوارتر، اما راهی قابل اعتمادتر برای رسیدن به حقیقت ارائه میدهد. ساگان دین را به عنوان پدیدهای فرهنگی و روانی میفهمید که میتواند هم نیرویی برای تسلیبخشی باشد و هم ابزاری برای کنترل.
با این حال، ساگان برخوردی خصمانه با دین نداشت؛ او حتی در آثارش، جنبههایی از حس شگفتی و احترام نسبت به رمز و رازهای کیهان را به نمایش میگذارد که شباهتهایی با حس دینی دارد. به باور او، علم نه تنها با دین در تضاد نیست، بلکه میتواند جایگزینی خردمندانه و فروتنانه برای روایتهای دینی باشد؛ روایتی که به جای «پاسخهای قطعی»، با «پرسشهای بیپایان» زنده است. نگاه ساگان به خدا، بیشتر یک پرسش باز و یک استعارهی شاعرانه بود تا یک واقعیت اثباتپذیر.
#کارل_ساگان #تفکر_انتقادی #شک_گرایی #نقد_دین #خرافه #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
طبق گزارش دریافتی، امروز ۲۷ فروردین ماه ۱۴۰۴، نیروهای وزارت اطلاعات در حراست محل کار دکتر مصطفی مهرآئین، «پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی»، به او گفتند که باید فعالیتهایش را متوقف کند.
این خواسته ماموران با مقاومت ایشان و تلاش برای خروج از دفتر حراست مواجه شد.تا جایی که همکاران ایشان برای نجات او از اتاق حراست ناگزیر به مداخله شدند.
پس از آن بازجویی ۳ ساعته در دفتر مدیریت پژوهشکده ادامه یافته و او از نوشتن و مصاحبه منع و تهدید به اجرای حکم جلب شده است.
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی یک مؤسسه پژوهشی وابسته به جهاد دانشگاهی است که در زمینه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی فعالیت میکند. ورود نیروهای امنیتی و بازجویی از پژوهشگران، مصداق بارز نقض آزادی آکادمیک و استقلال نهادهای علمی و دانشگاهی است.
اخیراً بیش از ۱۰۰ استاد دانشگاه در ایران با امضای بیانیهای، به احضار دکتر مهرآیین اعتراض کرده و این اقدام را نقض آزادی اندیشه و بیان دانستهاند.
دکتر مهرآیین، در چند هفته اخیر سه نامه انتقادی خطاب به رهبر رژیم جمهوری اسلامی ایران نوشته و مصاحبههایی با رسانههای مختلف در تبیین مفاد این نامهها داشته است. او پیش از این نیز نظرات انتقادی خود را در شبکههای اجتماعی و رسانهها بیان میکرد.
پس از نامههای اخیر به خامنهای، برای دکتر مهرآیین پروندهسازی شد و او به دادگاه احضار شده است.
امروز فراخوانی از سوی جامعه معلمان و فرهنگیان ایران در امضای یک نامه حمایت از دکتر مهرآئین داده شده است:
https://forms.gle/Zavv7GSxgA3KqrpMA
ممکن است، برخی افراد از آرای آقای مهرآبین خوششان نیاید، ولی در برابر نقض آزادی بیان و اندیشه توسط رژیم استبداد دینی، باید ایستادگی کرد.
جمهوری اسلامی در شرایطی که سایه جنگ را بر کشور گسترانده، آن را نعمتی برای سرکوب منتقدان و مخالفان داخلی قلمداد میکند.
#مصطفی_مهرآئین #آزادی_بیان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
طبق گزارش دریافتی، امروز ۲۷ فروردین ماه ۱۴۰۴، نیروهای وزارت اطلاعات در حراست محل کار دکتر مصطفی مهرآئین، «پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی»، به او گفتند که باید فعالیتهایش را متوقف کند.
این خواسته ماموران با مقاومت ایشان و تلاش برای خروج از دفتر حراست مواجه شد.تا جایی که همکاران ایشان برای نجات او از اتاق حراست ناگزیر به مداخله شدند.
پس از آن بازجویی ۳ ساعته در دفتر مدیریت پژوهشکده ادامه یافته و او از نوشتن و مصاحبه منع و تهدید به اجرای حکم جلب شده است.
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی یک مؤسسه پژوهشی وابسته به جهاد دانشگاهی است که در زمینه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی فعالیت میکند. ورود نیروهای امنیتی و بازجویی از پژوهشگران، مصداق بارز نقض آزادی آکادمیک و استقلال نهادهای علمی و دانشگاهی است.
اخیراً بیش از ۱۰۰ استاد دانشگاه در ایران با امضای بیانیهای، به احضار دکتر مهرآیین اعتراض کرده و این اقدام را نقض آزادی اندیشه و بیان دانستهاند.
دکتر مهرآیین، در چند هفته اخیر سه نامه انتقادی خطاب به رهبر رژیم جمهوری اسلامی ایران نوشته و مصاحبههایی با رسانههای مختلف در تبیین مفاد این نامهها داشته است. او پیش از این نیز نظرات انتقادی خود را در شبکههای اجتماعی و رسانهها بیان میکرد.
پس از نامههای اخیر به خامنهای، برای دکتر مهرآیین پروندهسازی شد و او به دادگاه احضار شده است.
امروز فراخوانی از سوی جامعه معلمان و فرهنگیان ایران در امضای یک نامه حمایت از دکتر مهرآئین داده شده است:
https://forms.gle/Zavv7GSxgA3KqrpMA
ممکن است، برخی افراد از آرای آقای مهرآبین خوششان نیاید، ولی در برابر نقض آزادی بیان و اندیشه توسط رژیم استبداد دینی، باید ایستادگی کرد.
جمهوری اسلامی در شرایطی که سایه جنگ را بر کشور گسترانده، آن را نعمتی برای سرکوب منتقدان و مخالفان داخلی قلمداد میکند.
#مصطفی_مهرآئین #آزادی_بیان #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
هجوم گارد ضدشورش به بند ۴ اوین برای انتقال ۵ زندانی سیاسی محکوم به اعدام به قزلحصار
۲۷ فروردین ۱۴۰۴، پس از آنکه گارد ضدشورش به فرمان رئیس زندان، هدایتالله فرزادی، برای انتقال اجباری پنج زندانی سیاسی محکوم به اعدام وارد عمل شد، تنش شدیدی در بند ۴ زندان اوین ایجاد شد.
محمد تقوی، پویا قبادی، وحید بنیعامریان، علیاکبر (شاهرخ) دانشورکار و بابک علیپور، توسط قاضی ایمان افشاری «بغی از طریق عضویت در گروههای مخالف نظام به اعدام محکوم شدهاند.
در پی اعتراض زندانیان به این انتقال، گارد ضدشورش با هجوم به بند و تهدید به اعمال خشونت، فضا را متشنج کرد. به دستور فرزادی، درهای همه سالنها قفل شد تا زندانیان دیگر نتوانند صدای اعتراض بلند کنند.
این انتقال با هماهنگی مستقیم وزارت اطلاعات انجام شده و نگرانیها درباره اجرای قریبالوقوع احکام اعدام را افزایش داده است.
در ماههای گذشته نیز مهدی حسنی و بهروز احسانی (۷ بهمن ۱۴۰۳) و زندانیان سیاسی علی معزی، خسرو رهنما، اسدالله هادی و ابوالحسن منتظر، به همین شیوه به قزلحصار منتقل شدند.
یادآوری میشود که هدایتالله فرزادی، رئیس زندان اوین، بهدلیل نقش مستقیم در سرکوب و اعمال خشونت علیه زندانیان، در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۴۰۴ (۱۴ آوریل ۲۰۲۵) توسط اتحادیه اروپا تحریم شد.
#نه_به_جمهورى_اسلامى #نه_به_اعدام #محمد_تقوی #پویا_قبادی #وحید_بنی_عامریان #شاهرخ_دانشورکار #بابک_علیپور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
۲۷ فروردین ۱۴۰۴، پس از آنکه گارد ضدشورش به فرمان رئیس زندان، هدایتالله فرزادی، برای انتقال اجباری پنج زندانی سیاسی محکوم به اعدام وارد عمل شد، تنش شدیدی در بند ۴ زندان اوین ایجاد شد.
محمد تقوی، پویا قبادی، وحید بنیعامریان، علیاکبر (شاهرخ) دانشورکار و بابک علیپور، توسط قاضی ایمان افشاری «بغی از طریق عضویت در گروههای مخالف نظام به اعدام محکوم شدهاند.
در پی اعتراض زندانیان به این انتقال، گارد ضدشورش با هجوم به بند و تهدید به اعمال خشونت، فضا را متشنج کرد. به دستور فرزادی، درهای همه سالنها قفل شد تا زندانیان دیگر نتوانند صدای اعتراض بلند کنند.
این انتقال با هماهنگی مستقیم وزارت اطلاعات انجام شده و نگرانیها درباره اجرای قریبالوقوع احکام اعدام را افزایش داده است.
در ماههای گذشته نیز مهدی حسنی و بهروز احسانی (۷ بهمن ۱۴۰۳) و زندانیان سیاسی علی معزی، خسرو رهنما، اسدالله هادی و ابوالحسن منتظر، به همین شیوه به قزلحصار منتقل شدند.
یادآوری میشود که هدایتالله فرزادی، رئیس زندان اوین، بهدلیل نقش مستقیم در سرکوب و اعمال خشونت علیه زندانیان، در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۴۰۴ (۱۴ آوریل ۲۰۲۵) توسط اتحادیه اروپا تحریم شد.
#نه_به_جمهورى_اسلامى #نه_به_اعدام #محمد_تقوی #پویا_قبادی #وحید_بنی_عامریان #شاهرخ_دانشورکار #بابک_علیپور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نیما نوری تنها ۱۸ سال داشت و تکفرزند خانوداهشان بود.
۱۲ آبان ۱۴۰۱ با شلیک ماموران به سینه و رانش در خرمدشت کرج کشته شد.
نیما برای حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی به خیابان رفته بود. پیشتر در پیامی به صفحه ۱۵۰۰ تصویر نوشته بود:
"حاضرم جونمو تو این راه بذارم."
نیما نوری، ۱۸ ساله و اهل کرج، برای شرکت در مراسم چهلم جاویدنام حدیث نجفی و پارسا رضادوست عازم بهشت سکینه بود که در میانه راه قربانی خشونت نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی شد.
به گفته یک منبع آگاه: «نیما در راه کمالشهر به سمت بهشت سکینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته و ابتدا به درمانگاه وصال در کرج منتقل شده،
در درمانگاه وصال گفته بودند خونریزی دارد و کار ما نیست باید به بیمارستان برده شود. به آمبولانس زنگ زده بودند و بعد به بیمارستان شهید مدنی بردند. حدود ساعت ۴-۵ بعداز ظهر بود که خانوادهاش از این با خبر شدند. نخست به آنها گفتند تیر جنگی به ران پایاش برخورد کرده و در اتاق عمل است، به همین دلیل اجازه ورود به بیمارستان را نمیدادند و بعد از چند ساعت حدود ساعت ۱۲ شب گفتند که فوت کرده و مشخص شد گلوله به پهلو و ران پایاش شلیک شده است.»
نیما، متولد ۲۷ فروردین ۱۳۸۳ بود. او تنها فرزند خانواده بود و هیچ خواهری و برادری نداشت.
نیما، دیپلم داشت و قرار بود برای پایان خدمت درخواست بدهد.
ماموران پیکر او را گروگان گرفته بودند و مدتها تحویل خانواده نمیدادند. روی سنگ مزار نیما نوشته شده: تو راه آزادی کشته شدم، قول بده به جای منم آزاده زندگی کنی.
پدر و مادر نیما در چهلم فرزندشان، با فریادزدن نام او، کبوترانی را رها کردند.
https://tavaana.org/nimanouri/
#نیما_نوری #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
۱۲ آبان ۱۴۰۱ با شلیک ماموران به سینه و رانش در خرمدشت کرج کشته شد.
نیما برای حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی به خیابان رفته بود. پیشتر در پیامی به صفحه ۱۵۰۰ تصویر نوشته بود:
"حاضرم جونمو تو این راه بذارم."
نیما نوری، ۱۸ ساله و اهل کرج، برای شرکت در مراسم چهلم جاویدنام حدیث نجفی و پارسا رضادوست عازم بهشت سکینه بود که در میانه راه قربانی خشونت نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی شد.
به گفته یک منبع آگاه: «نیما در راه کمالشهر به سمت بهشت سکینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته و ابتدا به درمانگاه وصال در کرج منتقل شده،
در درمانگاه وصال گفته بودند خونریزی دارد و کار ما نیست باید به بیمارستان برده شود. به آمبولانس زنگ زده بودند و بعد به بیمارستان شهید مدنی بردند. حدود ساعت ۴-۵ بعداز ظهر بود که خانوادهاش از این با خبر شدند. نخست به آنها گفتند تیر جنگی به ران پایاش برخورد کرده و در اتاق عمل است، به همین دلیل اجازه ورود به بیمارستان را نمیدادند و بعد از چند ساعت حدود ساعت ۱۲ شب گفتند که فوت کرده و مشخص شد گلوله به پهلو و ران پایاش شلیک شده است.»
نیما، متولد ۲۷ فروردین ۱۳۸۳ بود. او تنها فرزند خانواده بود و هیچ خواهری و برادری نداشت.
نیما، دیپلم داشت و قرار بود برای پایان خدمت درخواست بدهد.
ماموران پیکر او را گروگان گرفته بودند و مدتها تحویل خانواده نمیدادند. روی سنگ مزار نیما نوشته شده: تو راه آزادی کشته شدم، قول بده به جای منم آزاده زندگی کنی.
پدر و مادر نیما در چهلم فرزندشان، با فریادزدن نام او، کبوترانی را رها کردند.
https://tavaana.org/nimanouri/
#نیما_نوری #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آرمین، برادر جاویدنام آیدا رستمی شعر زیر را از زبان آیدا، برای نگار کورکور نوشته است
قولی در حلقهای ناتمام
(از زبان آیدا، برای نگار)
نگار عزیزم…
انگشتر کوچکی داشتم،
نه از طلا،
بلکه از تکههای ایمانِ شکستهام ساخته شده بود.
میخواستم آن را به تو بدهم،
در روزی روشن،
وقتی لبخندت کامل باشد
و چشمانت بیهراس.
اما زود رفتی…
نه وقتِ خداحافظی بود،
نه وقتِ هدیه دادن.
حالا این حلقه در دست من نمانده،
در دستان تو هم نیست…
میان ماست،
آویخته بر سکوتِ این سرزمین.
هر زنی که صدای تو را بشنود،
هر دختری که راه تو را دنبال کند،
انگشتر را از نو به انگشت میکند.
تو شاید دیگر نباشی، نگار،
اما حلقهای که برایت نگه داشته بودم،
حالا به گرد جهان افتاده؛
و هر بار که دستی بالا میرود برای داد،
نور این حلقه دوباره زنده میشود.
armin_rst69
#نگار_کورکور #مجاهد_کورکور #دکتر_آیدا_رستمی #آرمین_رستمی #دادخواهی_ادامه_دارد #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
قولی در حلقهای ناتمام
(از زبان آیدا، برای نگار)
نگار عزیزم…
انگشتر کوچکی داشتم،
نه از طلا،
بلکه از تکههای ایمانِ شکستهام ساخته شده بود.
میخواستم آن را به تو بدهم،
در روزی روشن،
وقتی لبخندت کامل باشد
و چشمانت بیهراس.
اما زود رفتی…
نه وقتِ خداحافظی بود،
نه وقتِ هدیه دادن.
حالا این حلقه در دست من نمانده،
در دستان تو هم نیست…
میان ماست،
آویخته بر سکوتِ این سرزمین.
هر زنی که صدای تو را بشنود،
هر دختری که راه تو را دنبال کند،
انگشتر را از نو به انگشت میکند.
تو شاید دیگر نباشی، نگار،
اما حلقهای که برایت نگه داشته بودم،
حالا به گرد جهان افتاده؛
و هر بار که دستی بالا میرود برای داد،
نور این حلقه دوباره زنده میشود.
armin_rst69
#نگار_کورکور #مجاهد_کورکور #دکتر_آیدا_رستمی #آرمین_رستمی #دادخواهی_ادامه_دارد #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech