This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سال گذشته فرزند او و سه زندانی سیاسی دیگر را کشتند، ولی محل دفن پیکرها را از خانوادهها مخفی نگاه داشتند.
گناه خانوادهها چیست؟!
به این کار ناپدیدسازی قهری پیکر کشتهشدهها و آزار و شکنجه خانواده آنها میگویند.
رفیق حسینپناهی، که محل مزار برادر او رامین هم هنوز پس از شش سال نامعلوم است، مثل مزار فرزاد کمانگر و ... نوشته:
«من مادر سربدارم؛ فریادی که تاریخ را میلرزاند
من مادر سربدارم؛ مادری که فرزندش را نه بر خاک، که در آغوش دلش دفن کرده است. مادری که حتی از یک مزار برای ریختن اشکهایش محروم است، اما داغ فرزندش را در هر نفس با خود میکشد.
امروز یادآور روزی است که چهار جوان؛ پژمان فاتحی، محسن مظلوم، وفا آذربار و محمد فرامرزی، که بر چوبههای دار ایستادند. آنها رفتند، اما سرهایشان را سربلند بردند، و این خاک را به خون خود آبیاری کردند.
آنان سربداران عصر ما بودند؛ دلیرانی که مرگ را به زندگی در زنجیر ترجیح دادند. اما دریغ و درد که حتی سنگ مزاری ندارند تا مادرانشان اشکهایشان را بر خاک بریزند. فرزندانمان را گرفتند، مزارشان را انکار کردند، اما نامشان را چه میتوانند کنند؟ نامشان فریاد این ملت است.
من مادر سربدارم؛ اشکهایم آتشی است که قلب ظالمان را خواهد سوزاند. هر شب به یاد فرزندم، به یاد آن خاکی که حتی سهم او نشد، دعا میکنم؛ نه برای آرامش خود، که برای بیداری مردمان.
روزی خواهد رسید که این خاک، مزار تمام آزادیخواهان خواهد شد. روزی که هیچ مادری بیمزار نماند و عدالت، یادگار خونهای ریخته شده باشد. آن روز، خورشید آزادی بر این سرزمین طلوع خواهد کرد.»
#پژمان_فاتحی
#محسن_مظلوم
#محمد_فرامرزی
#وفا_آذربار #نه_به_اعدام #ناپدیدسازی_قهری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گناه خانوادهها چیست؟!
به این کار ناپدیدسازی قهری پیکر کشتهشدهها و آزار و شکنجه خانواده آنها میگویند.
رفیق حسینپناهی، که محل مزار برادر او رامین هم هنوز پس از شش سال نامعلوم است، مثل مزار فرزاد کمانگر و ... نوشته:
«من مادر سربدارم؛ فریادی که تاریخ را میلرزاند
من مادر سربدارم؛ مادری که فرزندش را نه بر خاک، که در آغوش دلش دفن کرده است. مادری که حتی از یک مزار برای ریختن اشکهایش محروم است، اما داغ فرزندش را در هر نفس با خود میکشد.
امروز یادآور روزی است که چهار جوان؛ پژمان فاتحی، محسن مظلوم، وفا آذربار و محمد فرامرزی، که بر چوبههای دار ایستادند. آنها رفتند، اما سرهایشان را سربلند بردند، و این خاک را به خون خود آبیاری کردند.
آنان سربداران عصر ما بودند؛ دلیرانی که مرگ را به زندگی در زنجیر ترجیح دادند. اما دریغ و درد که حتی سنگ مزاری ندارند تا مادرانشان اشکهایشان را بر خاک بریزند. فرزندانمان را گرفتند، مزارشان را انکار کردند، اما نامشان را چه میتوانند کنند؟ نامشان فریاد این ملت است.
من مادر سربدارم؛ اشکهایم آتشی است که قلب ظالمان را خواهد سوزاند. هر شب به یاد فرزندم، به یاد آن خاکی که حتی سهم او نشد، دعا میکنم؛ نه برای آرامش خود، که برای بیداری مردمان.
روزی خواهد رسید که این خاک، مزار تمام آزادیخواهان خواهد شد. روزی که هیچ مادری بیمزار نماند و عدالت، یادگار خونهای ریخته شده باشد. آن روز، خورشید آزادی بر این سرزمین طلوع خواهد کرد.»
#پژمان_فاتحی
#محسن_مظلوم
#محمد_فرامرزی
#وفا_آذربار #نه_به_اعدام #ناپدیدسازی_قهری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یکی از همراهان همیشگی توانا ضمن ارسال این تصویر نوشت:
«دیروز مراسم عقد خواهر محسن شکاری بود، هنگام خروج از محضر جلوی در روی دیوار با این نوشته روبرو شد عکسش رو برایم فرستاده و نوشت مطمئن شدم محسن همه جا با من است.»
ـ محسن شکاری را هرگز فراموش نخواهیم کرد
چند روز پیش احمدرضا حائری، زندانی سیاسی، در یادداشتی، بخشی از گفتگوی خود با سامان یاسین را به شرح زیر نوشته بود:
«گفتم سامان تو تا روزهای آخر با محسن شکاری بودی، هیچ خاطرهای داری از چند روز آخر؟
سامان: یک خاطره از روزهای آخر محسن هنوز داره جگرم را میسوزونه!
من: آخه از بچههایی که توی بند ۲۴۰ باهاش بودند، شنیدم محسن هیچ انگیزهای نداشت، برای نجات پیدا کردن از طناب دار!
سامان: مسأله همين جاست!
من:" چطور!؟
سامان: محسن دختری را دوست داشت که ظاهرا قبل از بازداشت کات کرده بود باهش، روزهای آخر محسنی که همیشه توی خودش بود بعد از یه تماس تلفنی یک باره با هیجان آمد بغلم کرد و گفت فلانی را یادت میاد باهام کات کرده بود!؟ الان زنگ زدم فهمیدم آمده گفته من منتظر محسن میمونم تا آزاد بشه باهم ازدواج کنیم، محسن را این عشق به زندگی امیدوارش کرد. اما بعد چند روز اعدامش کردند!"
این خاطره سامان از محسن شکاری، از جمله زخمهایی است که هر روز بيشتر از قبل در جانم سر باز ميكند. محسن را برای یک خیابان بستن و زخمی کوچک روی بازوی یکی از آنها که به راحتی آب خوردن چشم کور میکردند و آدم میکشتند با عجله و برای نشان دادن اقتدار پوشالیشان به مردم اعدام کردند.»
#محسن_شکاری #نه_به_اعدام #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«دیروز مراسم عقد خواهر محسن شکاری بود، هنگام خروج از محضر جلوی در روی دیوار با این نوشته روبرو شد عکسش رو برایم فرستاده و نوشت مطمئن شدم محسن همه جا با من است.»
ـ محسن شکاری را هرگز فراموش نخواهیم کرد
چند روز پیش احمدرضا حائری، زندانی سیاسی، در یادداشتی، بخشی از گفتگوی خود با سامان یاسین را به شرح زیر نوشته بود:
«گفتم سامان تو تا روزهای آخر با محسن شکاری بودی، هیچ خاطرهای داری از چند روز آخر؟
سامان: یک خاطره از روزهای آخر محسن هنوز داره جگرم را میسوزونه!
من: آخه از بچههایی که توی بند ۲۴۰ باهاش بودند، شنیدم محسن هیچ انگیزهای نداشت، برای نجات پیدا کردن از طناب دار!
سامان: مسأله همين جاست!
من:" چطور!؟
سامان: محسن دختری را دوست داشت که ظاهرا قبل از بازداشت کات کرده بود باهش، روزهای آخر محسنی که همیشه توی خودش بود بعد از یه تماس تلفنی یک باره با هیجان آمد بغلم کرد و گفت فلانی را یادت میاد باهام کات کرده بود!؟ الان زنگ زدم فهمیدم آمده گفته من منتظر محسن میمونم تا آزاد بشه باهم ازدواج کنیم، محسن را این عشق به زندگی امیدوارش کرد. اما بعد چند روز اعدامش کردند!"
این خاطره سامان از محسن شکاری، از جمله زخمهایی است که هر روز بيشتر از قبل در جانم سر باز ميكند. محسن را برای یک خیابان بستن و زخمی کوچک روی بازوی یکی از آنها که به راحتی آب خوردن چشم کور میکردند و آدم میکشتند با عجله و برای نشان دادن اقتدار پوشالیشان به مردم اعدام کردند.»
#محسن_شکاری #نه_به_اعدام #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زخم های کهنه پانزده ساله : قتلگاهی به نام کهریزک!
ساعت سه صبح است. تارهای اسارت تنیدهاند. دستان گناهآلود بر ما سایه افکندهاند. بوی دود گازوئیل و صدای شکنجه انسانهای بیگناه به گوشمان میرسد و ما همگی در شوک و اضطرابیم. اینجا زمان ایستاده است؛ تنها گردونهی بیداد است که میچرخد.
روزهای بلند اینجا کوتاه و کوتاه میشوند، در امتداد شکنجهی تنهایمان. زیر آن آفتاب سوزان، پاهای برهنه بر سطح سیاه و داغ، چهار دست و پا سوار بر هم ، بر آسفالتی که گداخته است، میرویم... میرویم. در میان حصارهای بلند کهریزک، دیگر توانی نمانده است. صدای شکستن استخوان یارانمان به گوش میرسد. هوشی نمانده است در زیر تابشی که ما را بیتاب کرده است. انگار خورشید مرده است! روزها به سختی تمام شب میشود.
اینجا صحراست و همگی تنها توهم نوشیدن آب را داریم؛ توهمی که گلوی خشکیدهمان را سیراب میکند. اینجا بیابانی است که نیشهای تیز، زهر سیاه را در رگهای سرخ ما میریزند. هنوز صدای نالههای امیر جوادی فر در گوشم میپیچد که از مادرش چشمان زیبایش را میخواهد. تصویر لبهای خشک و تشنهاش، لحظهای که ناباورانه با ما وداع کرد هنوز در یادم هست.
دوباره تنم از تب آن کابوس تیره میسوزد ، محسن عزیزم؛ هنوز تنم میسوزد، هنوز! زخمهایت بزرگ و بزرگتر میشد و تو استوارتر از همیشه میایستادی. حیرانم از آن همه ایستادگی! چه سربلند زندگان را ترک گفتی! محسن، تو میتوانستی بگویی فرزند چه کسی هستی و آزاد شوی، اما هرگز این را بر زبان نیاوردی. خواستی که بزرگی آدمی را نشان دهی، خواستی بگویی که اعتقاد داشتن به چیزی، حد و مرز نمیشناسد.
در تنگاتنگ بدنهای کوفته و زخمیمان، رفیقی دارد جان میدهد. اینجا سکوتِ مرگ است، اینجا دیوارها خون میگیرند و از درون میلههای قطور جهنم کهریزک، صدای شکستن استخوان یارانمان به گوش میرسد. گویا اینجا آخر دنیاست! جایی که خدا هم آنتن نمیدهد.
و در آخر، دستهای بستهی محمد کامرانی را به یاد میآورم. از همانجا که میآمدیم، در اوین از ما جدا شد. ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی، با دستهای زنجیرشده بر تخت. آنجا، در کهریزک، مدام نگران بود و بیقرار، انگار چند روزی بیشتر تا آزمون کنکورش نمانده بود.
از صفحه مسعود علیزاده
#بازداشتگاه_کهریزک
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_الامینی
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#رامین_پوراندرجانی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ساعت سه صبح است. تارهای اسارت تنیدهاند. دستان گناهآلود بر ما سایه افکندهاند. بوی دود گازوئیل و صدای شکنجه انسانهای بیگناه به گوشمان میرسد و ما همگی در شوک و اضطرابیم. اینجا زمان ایستاده است؛ تنها گردونهی بیداد است که میچرخد.
روزهای بلند اینجا کوتاه و کوتاه میشوند، در امتداد شکنجهی تنهایمان. زیر آن آفتاب سوزان، پاهای برهنه بر سطح سیاه و داغ، چهار دست و پا سوار بر هم ، بر آسفالتی که گداخته است، میرویم... میرویم. در میان حصارهای بلند کهریزک، دیگر توانی نمانده است. صدای شکستن استخوان یارانمان به گوش میرسد. هوشی نمانده است در زیر تابشی که ما را بیتاب کرده است. انگار خورشید مرده است! روزها به سختی تمام شب میشود.
اینجا صحراست و همگی تنها توهم نوشیدن آب را داریم؛ توهمی که گلوی خشکیدهمان را سیراب میکند. اینجا بیابانی است که نیشهای تیز، زهر سیاه را در رگهای سرخ ما میریزند. هنوز صدای نالههای امیر جوادی فر در گوشم میپیچد که از مادرش چشمان زیبایش را میخواهد. تصویر لبهای خشک و تشنهاش، لحظهای که ناباورانه با ما وداع کرد هنوز در یادم هست.
دوباره تنم از تب آن کابوس تیره میسوزد ، محسن عزیزم؛ هنوز تنم میسوزد، هنوز! زخمهایت بزرگ و بزرگتر میشد و تو استوارتر از همیشه میایستادی. حیرانم از آن همه ایستادگی! چه سربلند زندگان را ترک گفتی! محسن، تو میتوانستی بگویی فرزند چه کسی هستی و آزاد شوی، اما هرگز این را بر زبان نیاوردی. خواستی که بزرگی آدمی را نشان دهی، خواستی بگویی که اعتقاد داشتن به چیزی، حد و مرز نمیشناسد.
در تنگاتنگ بدنهای کوفته و زخمیمان، رفیقی دارد جان میدهد. اینجا سکوتِ مرگ است، اینجا دیوارها خون میگیرند و از درون میلههای قطور جهنم کهریزک، صدای شکستن استخوان یارانمان به گوش میرسد. گویا اینجا آخر دنیاست! جایی که خدا هم آنتن نمیدهد.
و در آخر، دستهای بستهی محمد کامرانی را به یاد میآورم. از همانجا که میآمدیم، در اوین از ما جدا شد. ما در اوین بودیم و او در بیمارستانی، با دستهای زنجیرشده بر تخت. آنجا، در کهریزک، مدام نگران بود و بیقرار، انگار چند روزی بیشتر تا آزمون کنکورش نمانده بود.
از صفحه مسعود علیزاده
#بازداشتگاه_کهریزک
#امیر_جوادی_فر
#محمد_کامرانی
#محسن_روح_الامینی
#احمد_نجاتی_کارگر
#رامین_آقازاده_قهرمانی
#رامین_پوراندرجانی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گزارشی از وضعیت محسن صادقپور کردمیهن، زندانی سیاسی در اوین
محسن صادقپور کردمیهن (کیارثی)، زندانی سیاسی ۳۶ساله در زندان اوین، در نامهای سرگشاده از وضعیت وخیم جسمانی خود و بیتوجهی مسئولان زندان نسبت به سلامت او پرده برداشته است. وی که به پنج سال حبس به اتهام اجتماع و تبانی و یک سال برای تبلیغ علیه نظام محکوم شده، تاکنون ۳۰ ماه از دوران محکومیت خود را سپری کرده اما درخواست آزادی مشروط او رد شده است.
وضعیت سلامت و بیتوجهی مسئولان زندان
مشکلات گوارشی:
صادقپور پیش از ورود به زندان اوین، از زخم معده رنج میبرد، اما به گفتهی او، وضعیت سلامت او به دلیل «غذاهای ناسالم زندان» به شدت وخیمتر شده است. او مینویسد:
❝ قرص یا شربت هم دیگر درد را تسکین نمیدهد.❞
وضعیت دندانها:
وی همچنین از مشکلات جدی دندانی رنج میبرد و میگوید که به دلیل عدم رسیدگی پزشکی در زندان، اکثر دندانهایش را از دست داده است. او در نامهی خود توضیح میدهد:
❝ دندانهایم یکی پس از دیگری کشیده شد و فقط دندانهای جلو بالا و پایین را دارم که آنها هم کمکم خراب شدند. با این حال، به سختی غذا میخورم و لقمهها را بیشتر قورت میدهم که باعث درد گلو و تشدید مشکلات معدهام میشود. ❞
وی درخواست اعزام به دندانپزشکی خارج از زندان را مطرح کرده و گفته است که دندانپزشک آشنایی دارد که حاضر است هزینههای درمان را بعد از آزادی و بهصورت قسطی پرداخت کند، اما این درخواست نیز رد شده است.
ضربوشتم و مشکلات کمر و پا
صادقپور در سال ۱۴۰۱ توسط رئیس اندرزگاه اوین با میلگرد مورد ضرب و شتم قرار گرفت که به آسیب شدید کمر او منجر شد. او پس از مراجعه مکرر به پزشک، سرانجام به بیمارستان اعزام شد و در بیمارستان شهدا از کمر او MRI گرفته شد.
نتایج MRI نشان میدهد که وی دچار آسیب جدی در ستون فقرات شده است، اما تجویزهای پزشکی هیچ بهبودی در وضعیت او ایجاد نکرده و حتی درد او را تشدید کرده است. او در نامهی خود مینویسد:
❝ پزشکان قرص و آمپول تجویز کردند، اما به جای خوبشدن و کمتر دردکشیدن، وضعیتم بدتر شده است و حتی درد به مهره T از کمرم هم کشیده شده که خواب را هم از من گرفته است. ❞
وی همچنین از درد شدید پشت زانو و مشکل سیاتیک رنج میبرد که پزشکان تنها قرصهای تکراری برای او تجویز میکنند، در حالی که فیزیوتراپی نیز هیچ کمکی به او نکرده است.
شرایط نامناسب درمان در زندان اوین
صادقپور میگوید که در زندان اوین اهمیتی به سلامت زندانیان داده نمیشود و حتی بیماران سیاسی و مالی هم از حداقل امکانات درمانی محروم هستند. به گفتهی او، در بهداری زندان، برای تمام بیماران تنها چند نوع قرص و شربت تکراری تجویز میشود که تأثیری در بهبودی ندارد.
وی در نامهی خود به طعنه به وضعیت پزشکی زندان اشاره میکند و از برخورد پزشک زندان ابراز ناباوری میکند:
❝ به دکتر در زندان اوین وضعیت کمرم را شرح دادم. میگوید ملاقات شرعی نرو!!! من ۳۰ ماه در زندان هستم و مجرد، چنین دکتری چطور مدرک و مجوز دارد که اینگونه مریضهای خود را درمان میکند؟!!! ❞
محسن صادقپور کردمیهن، زندانی سیاسی محبوس در اوین، نهتنها از مشکلات شدید جسمانی رنج میبرد، بلکه از حداقل حقوق درمانی نیز محروم شده است. بیتوجهی مسئولان زندان نسبت به وضعیت او، در کنار ممانعت از اعزام او به مراکز درمانی خارج از زندان، جان او را در خطر قرار داده است.
او در نامهی خود از تمام هموطنانش تقاضای حمایت کرده و تأکید کرده که درد و دلهایش از سر نیاز نیست، بلکه «درد و دلهای برادرانه» است.
آقای کردمیهنی، یکی از ادمینهای کانال تلگرامی بازگشت شاهزاده بود که از ۱۳ شهریور ۱۴۰۱ برای تحمل حکم پنج سال حبس راهی زندان اوین شد.
دادگاه بدوی رسیدگی به اتهامات این شهروند در بهمن ماه ۱۳۹۷، در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمد مقیسه برگزار شده بود.
او پیشتر در اواسط سال ۹۷، توسط ماموران اطلاعات سپاه در تهران بازداشت و سپس به بازداشتگاه قرارگاه ثارالله سپاه در این شهر منتقل شد. او در مهرماه همان سال، با تودیع قرار وثیقه به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی آزاد شد.
محسن (کیارش) صادقپور کردمهینی، متولد خردادماه ۱۳۶۷، شهروند اهل تهران، تکپسر خانواده، سرپرست و نان آور پدر و مادر سالخورده و بیمار خود است.
او پیش از اجرای حکم حبس، در زمینه فروشندگی محصولات آرایشی و بهداشتی اشتغال داشت.
#محسن_صادقپور #بیانیه #محسن_صادق_پور_کردمیهن #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محسن صادقپور کردمیهن (کیارثی)، زندانی سیاسی ۳۶ساله در زندان اوین، در نامهای سرگشاده از وضعیت وخیم جسمانی خود و بیتوجهی مسئولان زندان نسبت به سلامت او پرده برداشته است. وی که به پنج سال حبس به اتهام اجتماع و تبانی و یک سال برای تبلیغ علیه نظام محکوم شده، تاکنون ۳۰ ماه از دوران محکومیت خود را سپری کرده اما درخواست آزادی مشروط او رد شده است.
وضعیت سلامت و بیتوجهی مسئولان زندان
مشکلات گوارشی:
صادقپور پیش از ورود به زندان اوین، از زخم معده رنج میبرد، اما به گفتهی او، وضعیت سلامت او به دلیل «غذاهای ناسالم زندان» به شدت وخیمتر شده است. او مینویسد:
❝ قرص یا شربت هم دیگر درد را تسکین نمیدهد.❞
وضعیت دندانها:
وی همچنین از مشکلات جدی دندانی رنج میبرد و میگوید که به دلیل عدم رسیدگی پزشکی در زندان، اکثر دندانهایش را از دست داده است. او در نامهی خود توضیح میدهد:
❝ دندانهایم یکی پس از دیگری کشیده شد و فقط دندانهای جلو بالا و پایین را دارم که آنها هم کمکم خراب شدند. با این حال، به سختی غذا میخورم و لقمهها را بیشتر قورت میدهم که باعث درد گلو و تشدید مشکلات معدهام میشود. ❞
وی درخواست اعزام به دندانپزشکی خارج از زندان را مطرح کرده و گفته است که دندانپزشک آشنایی دارد که حاضر است هزینههای درمان را بعد از آزادی و بهصورت قسطی پرداخت کند، اما این درخواست نیز رد شده است.
ضربوشتم و مشکلات کمر و پا
صادقپور در سال ۱۴۰۱ توسط رئیس اندرزگاه اوین با میلگرد مورد ضرب و شتم قرار گرفت که به آسیب شدید کمر او منجر شد. او پس از مراجعه مکرر به پزشک، سرانجام به بیمارستان اعزام شد و در بیمارستان شهدا از کمر او MRI گرفته شد.
نتایج MRI نشان میدهد که وی دچار آسیب جدی در ستون فقرات شده است، اما تجویزهای پزشکی هیچ بهبودی در وضعیت او ایجاد نکرده و حتی درد او را تشدید کرده است. او در نامهی خود مینویسد:
❝ پزشکان قرص و آمپول تجویز کردند، اما به جای خوبشدن و کمتر دردکشیدن، وضعیتم بدتر شده است و حتی درد به مهره T از کمرم هم کشیده شده که خواب را هم از من گرفته است. ❞
وی همچنین از درد شدید پشت زانو و مشکل سیاتیک رنج میبرد که پزشکان تنها قرصهای تکراری برای او تجویز میکنند، در حالی که فیزیوتراپی نیز هیچ کمکی به او نکرده است.
شرایط نامناسب درمان در زندان اوین
صادقپور میگوید که در زندان اوین اهمیتی به سلامت زندانیان داده نمیشود و حتی بیماران سیاسی و مالی هم از حداقل امکانات درمانی محروم هستند. به گفتهی او، در بهداری زندان، برای تمام بیماران تنها چند نوع قرص و شربت تکراری تجویز میشود که تأثیری در بهبودی ندارد.
وی در نامهی خود به طعنه به وضعیت پزشکی زندان اشاره میکند و از برخورد پزشک زندان ابراز ناباوری میکند:
❝ به دکتر در زندان اوین وضعیت کمرم را شرح دادم. میگوید ملاقات شرعی نرو!!! من ۳۰ ماه در زندان هستم و مجرد، چنین دکتری چطور مدرک و مجوز دارد که اینگونه مریضهای خود را درمان میکند؟!!! ❞
محسن صادقپور کردمیهن، زندانی سیاسی محبوس در اوین، نهتنها از مشکلات شدید جسمانی رنج میبرد، بلکه از حداقل حقوق درمانی نیز محروم شده است. بیتوجهی مسئولان زندان نسبت به وضعیت او، در کنار ممانعت از اعزام او به مراکز درمانی خارج از زندان، جان او را در خطر قرار داده است.
او در نامهی خود از تمام هموطنانش تقاضای حمایت کرده و تأکید کرده که درد و دلهایش از سر نیاز نیست، بلکه «درد و دلهای برادرانه» است.
آقای کردمیهنی، یکی از ادمینهای کانال تلگرامی بازگشت شاهزاده بود که از ۱۳ شهریور ۱۴۰۱ برای تحمل حکم پنج سال حبس راهی زندان اوین شد.
دادگاه بدوی رسیدگی به اتهامات این شهروند در بهمن ماه ۱۳۹۷، در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی محمد مقیسه برگزار شده بود.
او پیشتر در اواسط سال ۹۷، توسط ماموران اطلاعات سپاه در تهران بازداشت و سپس به بازداشتگاه قرارگاه ثارالله سپاه در این شهر منتقل شد. او در مهرماه همان سال، با تودیع قرار وثیقه به صورت موقت و تا پایان مراحل دادرسی آزاد شد.
محسن (کیارش) صادقپور کردمهینی، متولد خردادماه ۱۳۶۷، شهروند اهل تهران، تکپسر خانواده، سرپرست و نان آور پدر و مادر سالخورده و بیمار خود است.
او پیش از اجرای حکم حبس، در زمینه فروشندگی محصولات آرایشی و بهداشتی اشتغال داشت.
#محسن_صادقپور #بیانیه #محسن_صادق_پور_کردمیهن #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
بیخبری از محسن قشقایی، زندانی سیاسی سابق، چند روز پس از بازداشت مجدد
محسن قشقایی، جوانی که سالها پیش به جرم اعتراض، زندان را تجربه کرده بود، بار دیگر بازداشت شده است. او روز ۲۵ بهمن، حوالی دانشگاه تهران، ناگهان در میان ازدحام نیروهای امنیتی ناپدید شد. تنها تماس کوتاهی با خانوادهاش داشته؛ تماسی که در آن فقط گفته «ریختن سرم، بردنم»—و از آن لحظه تا امروز، هیچ خبری از او در دست نیست.
محسن سابقه زندان دارد، سابقه اعتراض دارد، سابقه ایستادن مقابل ظلم را دارد. اما آنچه این بازداشت را تلختر میکند، نه فقط بیخبری، بلکه تکرار خاطراتی است که برای او و خانوادهاش یک کابوس تمامعیار بودهاند.
سالها پیش، اردیبهشت ۱۳۹۳، وقتی که محسن در زندان بود، مادرش برای ملاقات او رفت، اما هرگز به خانه برنگشت. در راه بازگشت، تصادف کرد، کیفش دزدیده شد، هیچکس او را نشناخت، و در بیمارستانی بینام و نشان جان داد. محسن ۴۰ روز از مرگ مادرش بیخبر ماند. حالا، بعد از این همه سال، خانوادهاش دوباره در همان تاریکی و بیخبری فرو رفتهاند، دوباره همان اضطراب، همان ترس، همان سوالهای بیجواب: محسن کجاست؟ چرا هیچ خبری از او نیست؟ چرا هیچ نهادی مسئولیت بازداشت او را بر عهده نمیگیرد؟
دوستانش در شبکههای اجتماعی نوشتهاند محسن طنزی خاص، نگاهی تیزبین، و روحیهای جسور داشت. حالا میترسند که نکند همان شوخطبعیاش در مقابل بازجوها، کار را برایش سختتر کند. اما حقیقت تلخ این است که پشت همه این فکرها، تنها یک چیز باقی میماند: ترس از سرنوشت نامعلومی که در انتظار اوست.
محسن قشقایی کجاست؟
صدای محسن قشقایی و سایر بازداشتشدگان گمنام باشیم.
#محسن_قشقایی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محسن قشقایی، جوانی که سالها پیش به جرم اعتراض، زندان را تجربه کرده بود، بار دیگر بازداشت شده است. او روز ۲۵ بهمن، حوالی دانشگاه تهران، ناگهان در میان ازدحام نیروهای امنیتی ناپدید شد. تنها تماس کوتاهی با خانوادهاش داشته؛ تماسی که در آن فقط گفته «ریختن سرم، بردنم»—و از آن لحظه تا امروز، هیچ خبری از او در دست نیست.
محسن سابقه زندان دارد، سابقه اعتراض دارد، سابقه ایستادن مقابل ظلم را دارد. اما آنچه این بازداشت را تلختر میکند، نه فقط بیخبری، بلکه تکرار خاطراتی است که برای او و خانوادهاش یک کابوس تمامعیار بودهاند.
سالها پیش، اردیبهشت ۱۳۹۳، وقتی که محسن در زندان بود، مادرش برای ملاقات او رفت، اما هرگز به خانه برنگشت. در راه بازگشت، تصادف کرد، کیفش دزدیده شد، هیچکس او را نشناخت، و در بیمارستانی بینام و نشان جان داد. محسن ۴۰ روز از مرگ مادرش بیخبر ماند. حالا، بعد از این همه سال، خانوادهاش دوباره در همان تاریکی و بیخبری فرو رفتهاند، دوباره همان اضطراب، همان ترس، همان سوالهای بیجواب: محسن کجاست؟ چرا هیچ خبری از او نیست؟ چرا هیچ نهادی مسئولیت بازداشت او را بر عهده نمیگیرد؟
دوستانش در شبکههای اجتماعی نوشتهاند محسن طنزی خاص، نگاهی تیزبین، و روحیهای جسور داشت. حالا میترسند که نکند همان شوخطبعیاش در مقابل بازجوها، کار را برایش سختتر کند. اما حقیقت تلخ این است که پشت همه این فکرها، تنها یک چیز باقی میماند: ترس از سرنوشت نامعلومی که در انتظار اوست.
محسن قشقایی کجاست؟
صدای محسن قشقایی و سایر بازداشتشدگان گمنام باشیم.
#محسن_قشقایی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
خطر اجرای حکم اعدام دو زندانی سیاسی: اسماعیل فکری و محسن لنگرنشین
بر اساس گزارشهای دریافتی، اسماعیل فکری و محسن لنگرنشین، دو زندانی سیاسی محکوم به اعدام، روز شنبه ۲۷ بهمن بهطور ناگهانی و بدون اطلاع قبلی از بند ۴ زندان اوین به زندان قزلحصار منتقل شدهاند.
به گفته یک منبع مطلع، محسن لنگرنشین پس از انتقال توانسته است با خانواده خود ملاقات کند، اما مسئولان زندان از ارائه توضیح درباره علت انتقال وی یا اینکه آیا این ملاقات، آخرین دیدار او با خانوادهاش بوده است، خودداری کردهاند. در مقابل، اسماعیل فکری تاکنون هیچ دیداری با خانواده خود نداشته است.
انتقال این دو زندانی به زندان قزلحصار، که معمولا احکام اعدام در آن به اجرا گذاشته میشود، نگرانیها را درباره احتمال اجرای قریبالوقوع احکام آنها افزایش داده است.
از جزئیات پرونده این دو زندانی اطلاعی در دست نیست. تصویری از آنها موجود نیست و نامشان هم تازه چند روز است که در شبکههای اجتماعی و رسانهها مطرح شده است.
#نه_به_اعدام #اسماعیل_فکری #محسن_لنگرنشین #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
بر اساس گزارشهای دریافتی، اسماعیل فکری و محسن لنگرنشین، دو زندانی سیاسی محکوم به اعدام، روز شنبه ۲۷ بهمن بهطور ناگهانی و بدون اطلاع قبلی از بند ۴ زندان اوین به زندان قزلحصار منتقل شدهاند.
به گفته یک منبع مطلع، محسن لنگرنشین پس از انتقال توانسته است با خانواده خود ملاقات کند، اما مسئولان زندان از ارائه توضیح درباره علت انتقال وی یا اینکه آیا این ملاقات، آخرین دیدار او با خانوادهاش بوده است، خودداری کردهاند. در مقابل، اسماعیل فکری تاکنون هیچ دیداری با خانواده خود نداشته است.
انتقال این دو زندانی به زندان قزلحصار، که معمولا احکام اعدام در آن به اجرا گذاشته میشود، نگرانیها را درباره احتمال اجرای قریبالوقوع احکام آنها افزایش داده است.
از جزئیات پرونده این دو زندانی اطلاعی در دست نیست. تصویری از آنها موجود نیست و نامشان هم تازه چند روز است که در شبکههای اجتماعی و رسانهها مطرح شده است.
#نه_به_اعدام #اسماعیل_فکری #محسن_لنگرنشین #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
احمدرضا حائری زندانی سیاسی محبوس در زندان قزلحصار: آقای سپاهی دوره دروغ گذشت!
اگر نیروهایتان از مردمند، چرا در روزهای اعتراضات ۱۴۰۱ در خیابانهای شهر ایلام و هنگام سرکوب خونین مردم ایلام بر سر همین نیرویهای مسلحتان دو لایه جوراب سیاه کشیده بودید که مردم معترض آنها را شناسایی نکنند!؟
گزارشی از اظهارات تلفنی احمدرضا حائری از زندان قزلحصار درخصوص سخنان معاون فرمانده سپاه استان ایلام، شهر زادگاه آقای حائری و افشای برخی حقایق سرکوب اعتراضات ۱۴۰۱/به تاریخ پنجشنبه دوم اسفند ۱۴۰۳:
روز گذشته قدرتالله کریمیان، جانشین فرمانده «سپاه امیرالمومنین» استان ایلام، از برگزاری رزمایش «پیامبر اعظم» در روز پنجشنبه با حضور ۲۰ هزار نیروی بسیجی در این استان خبر داده و گفته بود: «این رزمایش با هدف حفظ آمادگی نیروهای مردمی و مقابله با تهدیدات احتمالی، با مشارکت یگانهای مختلف سپاه برگزار میشود.»
احمدرضا حائری فعال حقوقبشر زندانی، که استان ایلام زادگاهش است و در جریان اعتراضات سال ۱۴۰۱ و قیام «زن زندگی آزادی»، گزارشات متعددی از نقض فاحش حقوق بشر توسط نهادهای امنیتی این استان و سرکوب خونین مردم معترض زادگاهش ایلام منتشر کرده بودند، در گفتگوی تلفنی با دوستانش از زندان قزلحصار، با اشاره به این اظهارات سپاه استان ایلام به سرکوب سیستماتیک و دستور سپاه به نیروی به اصطلاح مردمیاش برای پوشاندن چهره برای پیشگیری از شناسایی شدن توسط مردم اشاره کرده و گفتند:
«این بیست هزار نیرویی که آقایان در سپاه ایلام، در واقع مانور برای آمدگی جهت سرکوب اعتراضات ناگزیر پیشرو برایشان برگزار میکنند، اگر چنانچه مدعی هستند، نیرویهای مردمی و از مردم رنجکشیده زادگاه غریب و مظلومم ایلام هستند، چرا چنانچه در جریان خیزش و اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ که اکثر شهرهای استان را در بر گرفته و اکثریت مردم رنجکشیده ایلام را برای اعتراض به حکومت استبدادی به خیابان کشانید، آقایان سپاهی در ایلام به همین نیروهای به اصطلاح مردمی دستور دادند، برای اینکه از سوی همشهریان ایلامی شناسائی نشوند دو لایه جوراب مشکی بر سرشان بکشند! و بعد با شوکر، باتوم و تفنگ ساچمهای به جان دختران، پسران و مردم معترض بیفتاند که شعارشان اصلیشان « ژن ژیان ئازادی» بود!؟
آقای سپاه استان ایلام، این مایه شرمساری شماست که هنوز دو سال نگذشته از آن روزهای خونبار سرکوب، و علاوه بر پیکر به خون خفته در خاک «محسن قیصری» آن جوان رشید همشهریمان که قاتلش را به نام و سمت معرفی کردم و به جای محاکمه ترفبع گرفت!!، هنوز بسیاری از شهروندان ایلامی درگیر احضار، دادگاه و زندان شما هستند، بعد در روز روشن و در محضر شریف و محترم مردم تحت ستم همشهریم در شهرهای مختلف استان ایلام، به دروغ عدهای مزدور که انسانیتشان را قطعا به بهای اندکی فروخته و حاضر شدهاند به خیال پنهان ماندن صورت و هویتشان، همشهریان معترض و گرفتار هزاران درد خود را به خاک و خون بکشند و شما وقیحانه آنها را نیروهای مردمی معرفی کنید!
آقای سپاهی که متأسفانه همشهری ما هستید! گذشت آن روزها که با خیال راحت دروغ میگفتید، مردم امروز آگاه و هوشیارند! نه تنها دروغ شما را باور نمیکنند، بلکه آن نیروهای سرکوبگر زیر نقاب سیاه را نیز شناسایی و برای امثال اینجانب بسیاریشان را معرفی کردهاند. به خود بیائید پیش از آنکه دیر شود.»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
#احمدرضا_حائری #بیانیه #محسن_قمصری #ایلام #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
اگر نیروهایتان از مردمند، چرا در روزهای اعتراضات ۱۴۰۱ در خیابانهای شهر ایلام و هنگام سرکوب خونین مردم ایلام بر سر همین نیرویهای مسلحتان دو لایه جوراب سیاه کشیده بودید که مردم معترض آنها را شناسایی نکنند!؟
گزارشی از اظهارات تلفنی احمدرضا حائری از زندان قزلحصار درخصوص سخنان معاون فرمانده سپاه استان ایلام، شهر زادگاه آقای حائری و افشای برخی حقایق سرکوب اعتراضات ۱۴۰۱/به تاریخ پنجشنبه دوم اسفند ۱۴۰۳:
روز گذشته قدرتالله کریمیان، جانشین فرمانده «سپاه امیرالمومنین» استان ایلام، از برگزاری رزمایش «پیامبر اعظم» در روز پنجشنبه با حضور ۲۰ هزار نیروی بسیجی در این استان خبر داده و گفته بود: «این رزمایش با هدف حفظ آمادگی نیروهای مردمی و مقابله با تهدیدات احتمالی، با مشارکت یگانهای مختلف سپاه برگزار میشود.»
احمدرضا حائری فعال حقوقبشر زندانی، که استان ایلام زادگاهش است و در جریان اعتراضات سال ۱۴۰۱ و قیام «زن زندگی آزادی»، گزارشات متعددی از نقض فاحش حقوق بشر توسط نهادهای امنیتی این استان و سرکوب خونین مردم معترض زادگاهش ایلام منتشر کرده بودند، در گفتگوی تلفنی با دوستانش از زندان قزلحصار، با اشاره به این اظهارات سپاه استان ایلام به سرکوب سیستماتیک و دستور سپاه به نیروی به اصطلاح مردمیاش برای پوشاندن چهره برای پیشگیری از شناسایی شدن توسط مردم اشاره کرده و گفتند:
«این بیست هزار نیرویی که آقایان در سپاه ایلام، در واقع مانور برای آمدگی جهت سرکوب اعتراضات ناگزیر پیشرو برایشان برگزار میکنند، اگر چنانچه مدعی هستند، نیرویهای مردمی و از مردم رنجکشیده زادگاه غریب و مظلومم ایلام هستند، چرا چنانچه در جریان خیزش و اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ که اکثر شهرهای استان را در بر گرفته و اکثریت مردم رنجکشیده ایلام را برای اعتراض به حکومت استبدادی به خیابان کشانید، آقایان سپاهی در ایلام به همین نیروهای به اصطلاح مردمی دستور دادند، برای اینکه از سوی همشهریان ایلامی شناسائی نشوند دو لایه جوراب مشکی بر سرشان بکشند! و بعد با شوکر، باتوم و تفنگ ساچمهای به جان دختران، پسران و مردم معترض بیفتاند که شعارشان اصلیشان « ژن ژیان ئازادی» بود!؟
آقای سپاه استان ایلام، این مایه شرمساری شماست که هنوز دو سال نگذشته از آن روزهای خونبار سرکوب، و علاوه بر پیکر به خون خفته در خاک «محسن قیصری» آن جوان رشید همشهریمان که قاتلش را به نام و سمت معرفی کردم و به جای محاکمه ترفبع گرفت!!، هنوز بسیاری از شهروندان ایلامی درگیر احضار، دادگاه و زندان شما هستند، بعد در روز روشن و در محضر شریف و محترم مردم تحت ستم همشهریم در شهرهای مختلف استان ایلام، به دروغ عدهای مزدور که انسانیتشان را قطعا به بهای اندکی فروخته و حاضر شدهاند به خیال پنهان ماندن صورت و هویتشان، همشهریان معترض و گرفتار هزاران درد خود را به خاک و خون بکشند و شما وقیحانه آنها را نیروهای مردمی معرفی کنید!
آقای سپاهی که متأسفانه همشهری ما هستید! گذشت آن روزها که با خیال راحت دروغ میگفتید، مردم امروز آگاه و هوشیارند! نه تنها دروغ شما را باور نمیکنند، بلکه آن نیروهای سرکوبگر زیر نقاب سیاه را نیز شناسایی و برای امثال اینجانب بسیاریشان را معرفی کردهاند. به خود بیائید پیش از آنکه دیر شود.»
احمدرضا حائری
زندان قزلحصار
#احمدرضا_حائری #بیانیه #محسن_قمصری #ایلام #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
گرامیداشت زادروز جاویدنام محسن شکاری، با حضور مادران دادخواه بر سر مزار او
چندی پیش احمدرضا حائری، زندانی سیاسی، در یادداشتی، بخشی از گفتگوی خود با سامان یاسین را به شرح زیر نوشته بود:
«گفتم سامان تو تا روزهای آخر با محسن شکاری بودی، هیچ خاطرهای داری از چند روز آخر؟
سامان: یک خاطره از روزهای آخر محسن هنوز داره جگرم را میسوزونه!
من: آخه از بچههایی که توی بند ۲۴۰ باهاش بودند، شنیدم محسن هیچ انگیزهای نداشت، برای نجات پیدا کردن از طناب دار!
سامان: مسأله همين جاست!
من:" چطور!؟
سامان: محسن دختری را دوست داشت که ظاهرا قبل از بازداشت کات کرده بود باهش، روزهای آخر محسنی که همیشه توی خودش بود بعد از یه تماس تلفنی یک باره با هیجان آمد بغلم کرد و گفت فلانی را یادت میاد باهام کات کرده بود!؟ الان زنگ زدم فهمیدم آمده گفته من منتظر محسن میمونم تا آزاد بشه باهم ازدواج کنیم، محسن را این عشق به زندگی امیدوارش کرد. اما بعد چند روز اعدامش کردند!"
#محسن_شکاری #نه_به_اعدام
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
چندی پیش احمدرضا حائری، زندانی سیاسی، در یادداشتی، بخشی از گفتگوی خود با سامان یاسین را به شرح زیر نوشته بود:
«گفتم سامان تو تا روزهای آخر با محسن شکاری بودی، هیچ خاطرهای داری از چند روز آخر؟
سامان: یک خاطره از روزهای آخر محسن هنوز داره جگرم را میسوزونه!
من: آخه از بچههایی که توی بند ۲۴۰ باهاش بودند، شنیدم محسن هیچ انگیزهای نداشت، برای نجات پیدا کردن از طناب دار!
سامان: مسأله همين جاست!
من:" چطور!؟
سامان: محسن دختری را دوست داشت که ظاهرا قبل از بازداشت کات کرده بود باهش، روزهای آخر محسنی که همیشه توی خودش بود بعد از یه تماس تلفنی یک باره با هیجان آمد بغلم کرد و گفت فلانی را یادت میاد باهام کات کرده بود!؟ الان زنگ زدم فهمیدم آمده گفته من منتظر محسن میمونم تا آزاد بشه باهم ازدواج کنیم، محسن را این عشق به زندگی امیدوارش کرد. اما بعد چند روز اعدامش کردند!"
#محسن_شکاری #نه_به_اعدام
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز زادروز محسن شکاری است. جوانی که توسط جمهوری اسلامی اعدام شد. اگر به قتل نرسیده بود امروز تازه ۲۵ ساله میشد.
در روزهای گذشته مادران دادخواه و فعالان مدنی بر مزار او گرد هم آمده بودند.
محسن شکاری متولد سال ۱۳۷۸ بود و در کافهای در هفتحوض تهران کار میکرد. ۳ مهر ۱۴۰۱ در جریان خیزش انقلابی در خیابان بازداشت شد. سپس در دادگاه انقلاب به دلیل بستن خیابان ستارخان و مجروحکردن یک مامور بسیجی به محاربه متهم شد.
اولین جلسه دادگاه او دهم آبان ۱۴۰۱ برگزار شد و این حکم در دیوان عالی هم تایید شد.
اعدام این شهروند معترض در حالی صورت گرفت که خانواده تهدید به سکوت شده بودند و به آنها وعده داده شده بود که در صورت عدم اطلاعرسانی فرزندشان را آزاد خواهند کرد.
انتساب اتهام «محاربه» به محسن کاملا غیر قانونی بود. با استناد به گزارش خبرگزاری قوه قضاییه، محسن، تنها مأموری را مجروح کرده و آن مامور ۱۳ بخیه خورده است و محسن از سلاح استفاده نکرده است.
میلاد فداییاصل، زندانی سیاسی سابق، چندی پیش درباره محسن در زندان که همبندیاش بوده، نوشت:
«محسن. صدایم کرد تا در حمام سیگاری بکشیم. گفت: " به کسی نگفتم هنوز. حکمم را ابلاغ کردند. اعدام است". تمام توانم را جمع کردم و گفتم: " ازین حکمها زیاد دادند. بعید است به اجرا برسد. احتمالا در تجدیدنظر میشکند و بعد از چند سال آزاد میشوی"
رضا شفاخواه وکیل دادگستری:
«محسن شکاری پرسید مگر میشود کسی را بخاطر یک سطل آشغال اعدام کنند؟»
#محسن_شکاری #دادخواهی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در روزهای گذشته مادران دادخواه و فعالان مدنی بر مزار او گرد هم آمده بودند.
محسن شکاری متولد سال ۱۳۷۸ بود و در کافهای در هفتحوض تهران کار میکرد. ۳ مهر ۱۴۰۱ در جریان خیزش انقلابی در خیابان بازداشت شد. سپس در دادگاه انقلاب به دلیل بستن خیابان ستارخان و مجروحکردن یک مامور بسیجی به محاربه متهم شد.
اولین جلسه دادگاه او دهم آبان ۱۴۰۱ برگزار شد و این حکم در دیوان عالی هم تایید شد.
اعدام این شهروند معترض در حالی صورت گرفت که خانواده تهدید به سکوت شده بودند و به آنها وعده داده شده بود که در صورت عدم اطلاعرسانی فرزندشان را آزاد خواهند کرد.
انتساب اتهام «محاربه» به محسن کاملا غیر قانونی بود. با استناد به گزارش خبرگزاری قوه قضاییه، محسن، تنها مأموری را مجروح کرده و آن مامور ۱۳ بخیه خورده است و محسن از سلاح استفاده نکرده است.
میلاد فداییاصل، زندانی سیاسی سابق، چندی پیش درباره محسن در زندان که همبندیاش بوده، نوشت:
«محسن. صدایم کرد تا در حمام سیگاری بکشیم. گفت: " به کسی نگفتم هنوز. حکمم را ابلاغ کردند. اعدام است". تمام توانم را جمع کردم و گفتم: " ازین حکمها زیاد دادند. بعید است به اجرا برسد. احتمالا در تجدیدنظر میشکند و بعد از چند سال آزاد میشوی"
رضا شفاخواه وکیل دادگستری:
«محسن شکاری پرسید مگر میشود کسی را بخاطر یک سطل آشغال اعدام کنند؟»
#محسن_شکاری #دادخواهی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مراسم زادروز جاویدنام محسن جعفرپناه از جانباختگان آبان ۹۸ بر سر مزارش برگزار شد. مادر داغدارش بر سر مزار فرزندش میگوید: پسرم را کشتید ولی من هستم و انتقام او را از باعث و بانی این جنایت میگیرم.
محسن جعفرپناه متولد ۹ اسفند ۱۳۶۷ در تاریخ یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸ کشته شد.
محسن جعفرپناه وقتی در اعتراضات آبان ۹۸ گلوله خورد ۲۹ساله بود و پدر یک فرزند
#محسن_جعفرپناه #آبان۹۸ #آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محسن جعفرپناه متولد ۹ اسفند ۱۳۶۷ در تاریخ یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸ کشته شد.
محسن جعفرپناه وقتی در اعتراضات آبان ۹۸ گلوله خورد ۲۹ساله بود و پدر یک فرزند
#محسن_جعفرپناه #آبان۹۸ #آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
نهم اسفند ماه زادروز جاویدنام محسن جعفرپناه از جانباختگان آبان ۹۸ بود. خواهرش سمیه، ضمن انتشار این کلیپ نوشت:
«مگر میشود
دنیا آمدنت را جشن بگیرم
وقتی تو در زیر خراورها خاک آرمیده ای..
چه جشنی؟
جشن عزا!
جشن دلتنگی!
جشن جوان مرگ شدنت!!
ما بعد از تو، برادر دردانهام، هیچوقت، هیچ جشنی، هیچ سور وبزمی نداریم و نخواهیم داشت...
مگر جشن پایان ظلم، درد، ستم
نفرین به این سرما
نفرین به این درد
نفرین به این ستم
این درد، این نداشتنت، این جای خالیت، این قلب شکسته، این ماتم، این سوگ نه کم شد! نه تمام! و نه فراموش
در اسمانها جشن بگیر
که در زمین تا ابد عزادارتم برادر جوانمرگم
زاد روز زمینی شدنت در آسمانها مبارک🥺»
#محسن_جعفرپناه #آبان_ادامه_دارد #آبان_٩٨ #دادخواهی #آبان۹۸ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«مگر میشود
دنیا آمدنت را جشن بگیرم
وقتی تو در زیر خراورها خاک آرمیده ای..
چه جشنی؟
جشن عزا!
جشن دلتنگی!
جشن جوان مرگ شدنت!!
ما بعد از تو، برادر دردانهام، هیچوقت، هیچ جشنی، هیچ سور وبزمی نداریم و نخواهیم داشت...
مگر جشن پایان ظلم، درد، ستم
نفرین به این سرما
نفرین به این درد
نفرین به این ستم
این درد، این نداشتنت، این جای خالیت، این قلب شکسته، این ماتم، این سوگ نه کم شد! نه تمام! و نه فراموش
در اسمانها جشن بگیر
که در زمین تا ابد عزادارتم برادر جوانمرگم
زاد روز زمینی شدنت در آسمانها مبارک🥺»
#محسن_جعفرپناه #آبان_ادامه_دارد #آبان_٩٨ #دادخواهی #آبان۹۸ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یاشار تبریزی، که به تازگی از زندان آزاد شده، همراه با پویا جگروند (از فعالان مدنی) بر سر مزار تعدادی از جانباختگان راه آزادی حاضر شد و ضمن انتشار این تصاویر نوشت:
«در آستانه سال نو شمسی برای ادای احترام و یاد بود جان نثاران راه آزادی و آبادی میهن در کنار مزارشان حضور یافتم.
باور بر این دارم، کمترین کار برای قوت قلب و دلگرمی این عزیزان حضورمان این روزها در کنار مزارشان به عنوان یک وظیفه انسانی و ملی است.
و تویی که شلیک کردی،اعدام کردی،شکنجه کردی دستانت نلرزید؟دلت به درد نیامد؟ وجدان اگر ذرهای در وجودت باشد قطعا شبها کابوس رهایت نمیکند!چطور انسان بودنتان را باور کنیم؟
حرفی برای گفتن باقی نمانده است. #کاغذ_سفید »
ـ آقای تبریزی و جگروند کار بسیار ارزندهای انجام دادهاند، چه خوب است که همه در آستانه سال نو، با حضور بر مزار جاویدنامان ضمن همدلی با خانوادهها، برای تداوم راه آزادی ایران همپیمان شویم و با اتحاد کنار خانوادههای دادخواه بایستیم.
#یلدا_آقا_فضلی
#امیر_رضا_همت_آزاد
#عرفان_رضایی
#محسن_شکاری
#مصطفی_کریم_بیگی
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«در آستانه سال نو شمسی برای ادای احترام و یاد بود جان نثاران راه آزادی و آبادی میهن در کنار مزارشان حضور یافتم.
باور بر این دارم، کمترین کار برای قوت قلب و دلگرمی این عزیزان حضورمان این روزها در کنار مزارشان به عنوان یک وظیفه انسانی و ملی است.
و تویی که شلیک کردی،اعدام کردی،شکنجه کردی دستانت نلرزید؟دلت به درد نیامد؟ وجدان اگر ذرهای در وجودت باشد قطعا شبها کابوس رهایت نمیکند!چطور انسان بودنتان را باور کنیم؟
حرفی برای گفتن باقی نمانده است. #کاغذ_سفید »
ـ آقای تبریزی و جگروند کار بسیار ارزندهای انجام دادهاند، چه خوب است که همه در آستانه سال نو، با حضور بر مزار جاویدنامان ضمن همدلی با خانوادهها، برای تداوم راه آزادی ایران همپیمان شویم و با اتحاد کنار خانوادههای دادخواه بایستیم.
#یلدا_آقا_فضلی
#امیر_رضا_همت_آزاد
#عرفان_رضایی
#محسن_شکاری
#مصطفی_کریم_بیگی
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
کاری از بچههای ایران با نام تا پای جان منتشر شده است.
استفاده از هنر اعتراضی، در راه مبارزه با استبداد، بسیار کارآمد بوده است.
در جریان مبارزه علیه دیکتاتوری جمهوری اسلامی، موسیقی همواره ابزاری برای بیان مقاومت، اعتراض و هویت ملی ایرانیان بوده است.
هنر اعتراضی صدای اعتراض مردم ایران را بلندتر میکند. در شرایط سرکوب، سانسور و خفقان هنرمندان در شبکههای اجتماعی با خلق آثار هنری اجازه نمیدهند که نامها و دادخواهی برای آنان فراموش شوند و در برابر پروپاگاندای دستگاههای حکومتی میایستند.
#تا_پای_جان
#محسن_شکاری
#نیکا_شاکرمی
#فاطمه_سپهری
کاری از بچه های:
#تا_پای_جان #زن_زندگی_ازادی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#یاری_مدنی_توانا
#موسیقی
@Tavaana_TavaanaTech
استفاده از هنر اعتراضی، در راه مبارزه با استبداد، بسیار کارآمد بوده است.
در جریان مبارزه علیه دیکتاتوری جمهوری اسلامی، موسیقی همواره ابزاری برای بیان مقاومت، اعتراض و هویت ملی ایرانیان بوده است.
هنر اعتراضی صدای اعتراض مردم ایران را بلندتر میکند. در شرایط سرکوب، سانسور و خفقان هنرمندان در شبکههای اجتماعی با خلق آثار هنری اجازه نمیدهند که نامها و دادخواهی برای آنان فراموش شوند و در برابر پروپاگاندای دستگاههای حکومتی میایستند.
#تا_پای_جان
#محسن_شکاری
#نیکا_شاکرمی
#فاطمه_سپهری
کاری از بچه های:
#تا_پای_جان #زن_زندگی_ازادی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#یاری_مدنی_توانا
#موسیقی
@Tavaana_TavaanaTech
معصومه قاسمیپور: اعلام برائت از حکومت و حجاب اجباری
معصومه قاسمیپور، بازیگر سینما و تلویزیون، در یک پست اینستاگرامی اعلام کرد که دو سال است حجاب اجباری را کنار گذاشته است. او در این نوشته، با صراحت از حکومت، فرهنگ و هنر رسمی آن و هنرمندانی که در سیستم حکومتی فعالیت میکنند، اعلام برائت کرد.
او نوشت که «بیست سال در این حرفه با لچک تحمیلی بازیگری کردهام» اما همیشه از تبلیغ کارهایش خودداری کرده، زیرا آگاه بوده که «یک جای بزرگ از ایفای نقش در محصولات ایرانی، بهویژه کاراکتر زن، میلَغزد و اشتباه است.» او همچنین تأکید کرده که کنارهگیریاش از بازیگری نه از ناتوانی، بلکه از آگاهی بوده است.
معصومه قاسمیپور با اشاره به تجربهی بیستسالهی خود در این حرفه، تأکید کرد که با شرافت و آگاهی نسبت به حکومت و هنرمندان رانتی سیستم حاکم، مسیر خود را انتخاب کرده است. او نوشت که دیگر هرگز با «حجاب تحمیلی و تحقیرکننده» بازی نخواهد کرد و بابت تمام نقشهایی که در آن «لچک کثیف حکومتی» بر سر داشته، از مردم طبقهی خود عذرخواهی میکند.
او همچنین نوشتهای از ۲۷ شهریور ۱۴۰۱ را بازنشر کرد که در آن آمده بود:
«ایستادنمان در برابر این ساختار فاسد حاکم، و برداشتن حجاب، و مقاومتمان، نه شجاعت است، نه شرف، نه وجدان، بلکه انجام وظیفه است. عمل به "حقیقت" است و ایستادن به پای "درستی" و "روشنی".»
معصومه قاسمیپور در ۲۵ شهریور ۱۴۰۲ در شهر آمل بازداشت شد، اما پس از رسانهای شدن خبر بازداشتش، با قید وثیقه آزاد شد.
📌 متن کامل این نوشته را در اسلایدها بخوانید.
خانم معصومه قاسمیپور، در پست اینستاگرامی خود از هشتگ #نه_به_جمهوری_اسلامی و هشتگ نام چند نفر از جانباختگان آبان ۹۸ و خیزش انقلابی ۱۴۰۱ (محسن محمدپور و محمد اقبال نائبزهی) و دو معترض اعدام شده (فرزاد کمانگر و شیرین علمهولی) و از دو زندانی سیاسی زن، زینب جلالیان و مریم اکبریمنفرد، استفاده کرده است.
#زن_زندگی_آزادی
#ما_ایستاده_ایم
#صدای_زنان_ایران
#حق_آواز_زنان
#تبعیض
#محسن_محمد_پور
#مهسا_امینی
#شیرین_علم_هولی
#فرزاد_کمانگر
#محمد_اقبال_نائب_زهی
#زینب_جلالیان
#مریم_اکبری_منفرد
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#معصومه_قاسمی_پور
#نه_به_پوشش_اجباری
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
معصومه قاسمیپور، بازیگر سینما و تلویزیون، در یک پست اینستاگرامی اعلام کرد که دو سال است حجاب اجباری را کنار گذاشته است. او در این نوشته، با صراحت از حکومت، فرهنگ و هنر رسمی آن و هنرمندانی که در سیستم حکومتی فعالیت میکنند، اعلام برائت کرد.
او نوشت که «بیست سال در این حرفه با لچک تحمیلی بازیگری کردهام» اما همیشه از تبلیغ کارهایش خودداری کرده، زیرا آگاه بوده که «یک جای بزرگ از ایفای نقش در محصولات ایرانی، بهویژه کاراکتر زن، میلَغزد و اشتباه است.» او همچنین تأکید کرده که کنارهگیریاش از بازیگری نه از ناتوانی، بلکه از آگاهی بوده است.
معصومه قاسمیپور با اشاره به تجربهی بیستسالهی خود در این حرفه، تأکید کرد که با شرافت و آگاهی نسبت به حکومت و هنرمندان رانتی سیستم حاکم، مسیر خود را انتخاب کرده است. او نوشت که دیگر هرگز با «حجاب تحمیلی و تحقیرکننده» بازی نخواهد کرد و بابت تمام نقشهایی که در آن «لچک کثیف حکومتی» بر سر داشته، از مردم طبقهی خود عذرخواهی میکند.
او همچنین نوشتهای از ۲۷ شهریور ۱۴۰۱ را بازنشر کرد که در آن آمده بود:
«ایستادنمان در برابر این ساختار فاسد حاکم، و برداشتن حجاب، و مقاومتمان، نه شجاعت است، نه شرف، نه وجدان، بلکه انجام وظیفه است. عمل به "حقیقت" است و ایستادن به پای "درستی" و "روشنی".»
معصومه قاسمیپور در ۲۵ شهریور ۱۴۰۲ در شهر آمل بازداشت شد، اما پس از رسانهای شدن خبر بازداشتش، با قید وثیقه آزاد شد.
📌 متن کامل این نوشته را در اسلایدها بخوانید.
خانم معصومه قاسمیپور، در پست اینستاگرامی خود از هشتگ #نه_به_جمهوری_اسلامی و هشتگ نام چند نفر از جانباختگان آبان ۹۸ و خیزش انقلابی ۱۴۰۱ (محسن محمدپور و محمد اقبال نائبزهی) و دو معترض اعدام شده (فرزاد کمانگر و شیرین علمهولی) و از دو زندانی سیاسی زن، زینب جلالیان و مریم اکبریمنفرد، استفاده کرده است.
#زن_زندگی_آزادی
#ما_ایستاده_ایم
#صدای_زنان_ایران
#حق_آواز_زنان
#تبعیض
#محسن_محمد_پور
#مهسا_امینی
#شیرین_علم_هولی
#فرزاد_کمانگر
#محمد_اقبال_نائب_زهی
#زینب_جلالیان
#مریم_اکبری_منفرد
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#معصومه_قاسمی_پور
#نه_به_پوشش_اجباری
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
امروز ۲۳ اسفند، زادروز جاویدنام سید محسن موسوی است.
پدرش در اینستاگرام نوشت:
«تو نیستی
اما اسفند
هنوز بر طاقههای حریر گنجهی قدیمی
آخرین لبخندهایت را نقاشی میکند
و عشق،
شکوفهی دیررسیست
که روزی، در آغوش گرم آفتاب
زیباترین شعر جهان خواهد شد...»
خانواده محسن، امروز بر سر مزارش کیک بردند و آخربن پنجشنبه سال را کنار مزار فرزند رشید و دلاورشان گذراندند.
- محسن موسوی ۳۲ ساله، ۱۶ مهرماه، در محدوده بازار تهران بر اثر اصابت گلوله نیروهای حکومتی کشته شد.
مسئولان امنیتی از دفن او در تهران جلوگیری کردند.
محسن موسوی پیش از رفتن به خیابان در متنی خود را «فرزند وطنم ایران» معرفی کرده و تاکید کرده بود که «در سلامت جسم و روان» برای «مبارزه با حکومت باطل دیکتاتوری جمهوری اسلامی» رفته و ابراز امیدواری کرده بود که در پی این مبارزه وطن «در آرامش و آزادی باشد».
#دادخواهی
#فرزند_وطنم_ایران 🥀
#محسن_موسوی 🌷🕊️ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پدرش در اینستاگرام نوشت:
«تو نیستی
اما اسفند
هنوز بر طاقههای حریر گنجهی قدیمی
آخرین لبخندهایت را نقاشی میکند
و عشق،
شکوفهی دیررسیست
که روزی، در آغوش گرم آفتاب
زیباترین شعر جهان خواهد شد...»
خانواده محسن، امروز بر سر مزارش کیک بردند و آخربن پنجشنبه سال را کنار مزار فرزند رشید و دلاورشان گذراندند.
- محسن موسوی ۳۲ ساله، ۱۶ مهرماه، در محدوده بازار تهران بر اثر اصابت گلوله نیروهای حکومتی کشته شد.
مسئولان امنیتی از دفن او در تهران جلوگیری کردند.
محسن موسوی پیش از رفتن به خیابان در متنی خود را «فرزند وطنم ایران» معرفی کرده و تاکید کرده بود که «در سلامت جسم و روان» برای «مبارزه با حکومت باطل دیکتاتوری جمهوری اسلامی» رفته و ابراز امیدواری کرده بود که در پی این مبارزه وطن «در آرامش و آزادی باشد».
#دادخواهی
#فرزند_وطنم_ایران 🥀
#محسن_موسوی 🌷🕊️ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
امروز ۲۳ اسفند، زادروز جاویدنام سید محسن موسوی است.
پدرش در اینستاگرام نوشت:
«تو نیستی
اما اسفند
هنوز بر طاقههای حریر گنجهی قدیمی
آخرین لبخندهایت را نقاشی میکند
و عشق،
شکوفهی دیررسیست
که روزی، در آغوش گرم آفتاب
زیباترین شعر جهان خواهد شد...»
خانواده محسن، امروز بر سر مزارش کیک بردند و آخربن پنجشنبه سال را کنار مزار فرزند رشید و دلاورشان گذراندند.
- محسن موسوی ۳۲ ساله، ۱۶ مهرماه، در محدوده بازار تهران بر اثر اصابت گلوله نیروهای حکومتی کشته شد.
مسئولان امنیتی از دفن او در تهران جلوگیری کردند.
محسن موسوی پیش از رفتن به خیابان در متنی خود را «فرزند وطنم ایران» معرفی کرده و تاکید کرده بود که «در سلامت جسم و روان» برای «مبارزه با حکومت باطل دیکتاتوری جمهوری اسلامی» رفته و ابراز امیدواری کرده بود که در پی این مبارزه وطن «در آرامش و آزادی باشد».
#دادخواهی
#فرزند_وطنم_ایران 🥀
#محسن_موسوی 🌷🕊️ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پدرش در اینستاگرام نوشت:
«تو نیستی
اما اسفند
هنوز بر طاقههای حریر گنجهی قدیمی
آخرین لبخندهایت را نقاشی میکند
و عشق،
شکوفهی دیررسیست
که روزی، در آغوش گرم آفتاب
زیباترین شعر جهان خواهد شد...»
خانواده محسن، امروز بر سر مزارش کیک بردند و آخربن پنجشنبه سال را کنار مزار فرزند رشید و دلاورشان گذراندند.
- محسن موسوی ۳۲ ساله، ۱۶ مهرماه، در محدوده بازار تهران بر اثر اصابت گلوله نیروهای حکومتی کشته شد.
مسئولان امنیتی از دفن او در تهران جلوگیری کردند.
محسن موسوی پیش از رفتن به خیابان در متنی خود را «فرزند وطنم ایران» معرفی کرده و تاکید کرده بود که «در سلامت جسم و روان» برای «مبارزه با حکومت باطل دیکتاتوری جمهوری اسلامی» رفته و ابراز امیدواری کرده بود که در پی این مبارزه وطن «در آرامش و آزادی باشد».
#دادخواهی
#فرزند_وطنم_ایران 🥀
#محسن_موسوی 🌷🕊️ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در آخربن پنجشنبه سال ۱۴۰۳، جمع کثیری از مردم ایلام بر سر مزار جاویدنام محسن قیصری حضور یافتند و یاد او را گرامی داشتند و مزارش را گلباران کردند.
عکس از صفحه مصطفی قیصری
- محسن قیصری جوانی ۳۲ ساله بود، اهل ایلام، بانشاط و ورزشکار. او فرزند کوچک خانواده بود. پسری مهربان و عاطفی. مدت کمی به خارج از کشور رفت، اما از ۱۰ ماه پیش از مرگش، به وطن بازگشته بود. تصمیم داشت نوروز ۱۴۰۱ مراسم ازدواج را برگزار کنند؛ اما جمهوری اسلامی با قتل محسن، شادی را از خانه کوچک و خوشبخت آنها ربود.
۳۰ شهریور محسن با شلیک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در پارک کودک ایلام، به قتل رسید. بر بدن او بیش از ۵۰ ساچمه فلزی بود. مردم اطرافش را گرفتند و او را به درمانگاهی، که همان نزدیکی بود رساندند؛ اما محسن دیگر زنده نبود. محسن در خیابانهای وطنش مظلومانه به قتل رسید.
#محسن_قیصری #مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
#دادخواهی #ایلام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
عکس از صفحه مصطفی قیصری
- محسن قیصری جوانی ۳۲ ساله بود، اهل ایلام، بانشاط و ورزشکار. او فرزند کوچک خانواده بود. پسری مهربان و عاطفی. مدت کمی به خارج از کشور رفت، اما از ۱۰ ماه پیش از مرگش، به وطن بازگشته بود. تصمیم داشت نوروز ۱۴۰۱ مراسم ازدواج را برگزار کنند؛ اما جمهوری اسلامی با قتل محسن، شادی را از خانه کوچک و خوشبخت آنها ربود.
۳۰ شهریور محسن با شلیک نیروهای مسلح جمهوری اسلامی در پارک کودک ایلام، به قتل رسید. بر بدن او بیش از ۵۰ ساچمه فلزی بود. مردم اطرافش را گرفتند و او را به درمانگاهی، که همان نزدیکی بود رساندند؛ اما محسن دیگر زنده نبود. محسن در خیابانهای وطنش مظلومانه به قتل رسید.
#محسن_قیصری #مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی
#دادخواهی #ایلام #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خانواده جاویدنام محسن محمدی، در لحظه تحویل سال نو بر سر مزارش حضور یافتند.
خواهر محسن محمدی، ضمن انتشار این ویدئو نوشت؛
«دلم برای کسی تنگ شده است ک هیچ کس جای خالی اش را نمیتواند پر کند با او خاطراتی دارم ک تمام نمیشود بلکه تمامم میکند، چقدر دلم برایت تنگ شده است عزیز آسمانی ام ......عیدت تو آسمونا مبارک.»
جاویدنام محسن محمدی یکی از جوانانی بود که در جریان اعتراضات شهر دیواندره در تاریخ بیست و هشتم شهریورماه ۱۴۰۱ با شلیک گلولە جنگی توسط نیروهای سرکوبگر در کوچە سپاە این شهر زخمی شدە بود و به سنندج منتقل شد و پس از چند ساعت در بیمارستان سنندج جان خود را از دست داد.
#محسن_محمدی #سنندج #دیواندره #دادخواهی #نوروز #نوروز۱۴۰۴ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
خواهر محسن محمدی، ضمن انتشار این ویدئو نوشت؛
«دلم برای کسی تنگ شده است ک هیچ کس جای خالی اش را نمیتواند پر کند با او خاطراتی دارم ک تمام نمیشود بلکه تمامم میکند، چقدر دلم برایت تنگ شده است عزیز آسمانی ام ......عیدت تو آسمونا مبارک.»
جاویدنام محسن محمدی یکی از جوانانی بود که در جریان اعتراضات شهر دیواندره در تاریخ بیست و هشتم شهریورماه ۱۴۰۱ با شلیک گلولە جنگی توسط نیروهای سرکوبگر در کوچە سپاە این شهر زخمی شدە بود و به سنندج منتقل شد و پس از چند ساعت در بیمارستان سنندج جان خود را از دست داد.
#محسن_محمدی #سنندج #دیواندره #دادخواهی #نوروز #نوروز۱۴۰۴ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر دادخواه جاویدنام محسن جعفرپناه، در این ویدیو نوروز را تبریک میگوید
محسن جعفرپناه متولد ۹ اسفند ۱۳۶۷ در تاریخ یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸ توسط نیروهای سرکوبگر کشته شد.
محسن جعفرپناه وقتی در اعتراضات آبان ۹۸ گلوله خورد ۲۹ساله بود و پدر یک فرزند خردسال.
#محسن_جعفرپناه #آبان۹۸ #آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد #دادخواهی #نوروز #نوروز۱۴۰۴ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محسن جعفرپناه متولد ۹ اسفند ۱۳۶۷ در تاریخ یکشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۸ توسط نیروهای سرکوبگر کشته شد.
محسن جعفرپناه وقتی در اعتراضات آبان ۹۸ گلوله خورد ۲۹ساله بود و پدر یک فرزند خردسال.
#محسن_جعفرپناه #آبان۹۸ #آبان_خونین #آبان_ادامه_دارد #دادخواهی #نوروز #نوروز۱۴۰۴ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پدر جاویدنام محسن موسوی، ویدیویی از مزار فرزندش در تحویل سال نو منتشر کرده، صدای مادر محسن به گوش میرسد که عید را به او تبریک گفته و میگوید که جایت خیلی خالیست.
پدر محسن، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«نوروز
پیغامآور سبزینگی و سرزندگی، دوباره از راه میرسد
وجان جهان را به نغمهی شکوفهها میآراید.
روزگاری سرشار از امید و شادی و روشنی ،
بهروزی و پیروزی پیش رویتان ؛
سال نو و بهار نو بر شما هموطنان ارجمندم همایون و خجسته باد.»
🌺
- محسن موسوی ۳۲ ساله، ۱۶ مهرماه، در محدوده بازار تهران بر اثر اصابت گلوله نیروهای حکومتی کشته شد.
مسئولان امنیتی از دفن او در تهران جلوگیری کردند.
محسن موسوی پیش از رفتن به خیابان در متنی خود را «فرزند وطنم ایران» معرفی کرده و تاکید کرده بود که «در سلامت جسم و روان» برای «مبارزه با حکومت باطل دیکتاتوری جمهوری اسلامی» رفته و ابراز امیدواری کرده بود که در پی این مبارزه وطن «در آرامش و آزادی باشد».
#محسن_موسوی 🌷🕊️
#فرزند_وطنم_ایران 🥀
#دادخواهی
#سال_نو
#بهار
#نوروز #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
پدر محسن، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«نوروز
پیغامآور سبزینگی و سرزندگی، دوباره از راه میرسد
وجان جهان را به نغمهی شکوفهها میآراید.
روزگاری سرشار از امید و شادی و روشنی ،
بهروزی و پیروزی پیش رویتان ؛
سال نو و بهار نو بر شما هموطنان ارجمندم همایون و خجسته باد.»
🌺
- محسن موسوی ۳۲ ساله، ۱۶ مهرماه، در محدوده بازار تهران بر اثر اصابت گلوله نیروهای حکومتی کشته شد.
مسئولان امنیتی از دفن او در تهران جلوگیری کردند.
محسن موسوی پیش از رفتن به خیابان در متنی خود را «فرزند وطنم ایران» معرفی کرده و تاکید کرده بود که «در سلامت جسم و روان» برای «مبارزه با حکومت باطل دیکتاتوری جمهوری اسلامی» رفته و ابراز امیدواری کرده بود که در پی این مبارزه وطن «در آرامش و آزادی باشد».
#محسن_موسوی 🌷🕊️
#فرزند_وطنم_ایران 🥀
#دادخواهی
#سال_نو
#بهار
#نوروز #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech