This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام محمدمهدی کرمی، تنها بر سر مزار فرزندش. این کار هر روزهاش شده است، هر روز کیلومترها میرود و با فرزندش از تنهایی خود میگوید از غمی بزرگ که در سینهاش خانه کرده.
انگار حضور بر مزار محمدمهدی و محمد حسینی اندکی او را التیام میدهد.
روز گذشته علی شریفزاده اردکانی، وکیل ماشالله کرمی، پدر محمدمهدی کرمی، معترض اعدامشده، اعلام کرد که دیوان عالی کشور درخواست اعاده دادرسی موکلش را نپذیرفته است.
ماشالله کرمی، پدر این معترض اعدامشده، از سوی دادگاه انقلاب کرج به اتهام «اجتماع و تبانی» به ۶ سال حبس و ضبط اموالی که از کمکهای مردمی تهیه شده بود، محکوم شده است.
#ماشالله_کرمی #محمدمهدی_کرمی #کومار_کرمی #محمد_حسینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادر جاویدنام محمدمهدی کرمی، تنها بر سر مزار فرزندش. این کار هر روزهاش شده است، هر روز کیلومترها میرود و با فرزندش از تنهایی خود میگوید از غمی بزرگ که در سینهاش خانه کرده.
انگار حضور بر مزار محمدمهدی و محمد حسینی اندکی او را التیام میدهد.
روز گذشته علی شریفزاده اردکانی، وکیل ماشالله کرمی، پدر محمدمهدی کرمی، معترض اعدامشده، اعلام کرد که دیوان عالی کشور درخواست اعاده دادرسی موکلش را نپذیرفته است.
ماشالله کرمی، پدر این معترض اعدامشده، از سوی دادگاه انقلاب کرج به اتهام «اجتماع و تبانی» به ۶ سال حبس و ضبط اموالی که از کمکهای مردمی تهیه شده بود، محکوم شده است.
#ماشالله_کرمی #محمدمهدی_کرمی #کومار_کرمی #محمد_حسینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔53❤19
علی شریفزاده، وکیل دادگستری با انتشار متنی در شبکه اجتماعی ایکس از کاهش حکم آقای ماشاالله کرمی، پدر دادخواه محمدمهدی کرمی، خبر داد.
او نوشت:
«حکم ۸سال و ۱۰ ماه حبس ، مصادره اموال و جزای نقدی #ماشالله_کرمی در دادگاه تجدیدنظر کرج نقض شد و فقط به یکسال حبس محکوم شدند . با توجه به حکم دادگاه انقلاب کرج، هنوز مصادره اموال وجود دارد. با سپاس از همکار محترم خانم شهلا اروجی»
او همچنین نوشت:
«با توجه به حکم جدید دادگاه تجدیدنظر ، امیدوارم دیوان عالی کشور با پذیرش اعاده دادرسی مجدد ، نسبت به دادنامه صادره از دادگاه انقلاب کرج موافقت نماید و حکم سه سال و هفت ماه حبس و مصادره اموال نقض شود.»
وکیل پیام درفشان هم نوشت:
«نیکوکاران پرونده آقای ماشالله کرمی به موجب دادنامه صادره شعبه ۱۲ دادگاه تجدید نظر استان البرز که امروز ابلاغ شد ؛ از تمام عناوین اتهامی شامل معاونت در تحصیل مال از طریق نامشروع و همچنین بزه پولشویی تبرئه شده و درنتیجه پرونده دوم ایشان نیز به صورت کامل مختومه گردید.»
ـ با توجه به مدت زمانی که آقای کرمی در زندان بودند، امیدواریم که این کاهش حکم، منجر به آزادی ایشان شود.
#ماشاالله_کرمی
#محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او نوشت:
«حکم ۸سال و ۱۰ ماه حبس ، مصادره اموال و جزای نقدی #ماشالله_کرمی در دادگاه تجدیدنظر کرج نقض شد و فقط به یکسال حبس محکوم شدند . با توجه به حکم دادگاه انقلاب کرج، هنوز مصادره اموال وجود دارد. با سپاس از همکار محترم خانم شهلا اروجی»
او همچنین نوشت:
«با توجه به حکم جدید دادگاه تجدیدنظر ، امیدوارم دیوان عالی کشور با پذیرش اعاده دادرسی مجدد ، نسبت به دادنامه صادره از دادگاه انقلاب کرج موافقت نماید و حکم سه سال و هفت ماه حبس و مصادره اموال نقض شود.»
وکیل پیام درفشان هم نوشت:
«نیکوکاران پرونده آقای ماشالله کرمی به موجب دادنامه صادره شعبه ۱۲ دادگاه تجدید نظر استان البرز که امروز ابلاغ شد ؛ از تمام عناوین اتهامی شامل معاونت در تحصیل مال از طریق نامشروع و همچنین بزه پولشویی تبرئه شده و درنتیجه پرونده دوم ایشان نیز به صورت کامل مختومه گردید.»
ـ با توجه به مدت زمانی که آقای کرمی در زندان بودند، امیدواریم که این کاهش حکم، منجر به آزادی ایشان شود.
#ماشاالله_کرمی
#محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤27👍4🥰3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تولدت مبارک کیان عزیز، محمد حسینی
هیچوقت فراموشت نمیکنیم.
سیدمحمد حسینی، متولد دوم اسفند ۱۳۶۱ در کرج بود. پدرش حسن و مادرش صغری، اهل تنکابن بودند و سالها پیش فوت کردهاند. یک خواهر و یک برادر، و یک برادر ناتنی دارد که سالهای زیادی، رابطه چندانی با آنها نداشت و در کمال شهر کرج در یک خانه استیجاری، تنها زندگی میکرد.
او را یک روز پس از مراسم چهلم حدیث نجفی و کشته شدن یک بسیجی با خشونت در خانهاش بازداشت کردند.
او تا مقطع سیکل (راهنمایی) درس خوانده بود و در شرکت «جوجهکشی» مرغک قزوین، کارگر بود؛ کارگری با درآمد ماهانه حدوداً شش میلیون تومان.
محمد حسینی در چند رشته رزمی، از جمله کونگفو و ووشو، حکم قهرمانی داشت. رزمیکاری که به گفته کسانی که او را از نزدیک میشناختند، شمشیرها و همه آن چیزی که از خانهاش، در صداوسیما و خبرگزاریهای حکومتی به عنوان مستندات جرم علیه او به نمایش درآمد، وسایل ورزش رزمیاش بود. خودش هم در فیلمهای تقطیعشدهای که از «دادگاه» و همچنین «بازسازی صحنه قتل عجمیان» توسط رسانههای حکومتی منتشر شده میگوید که این ابزار «برای ورزش بود.»
وکیلش پس از اعدام حکومتی او نوشت: «روایت موکلم همه اشک بود از شکنجه، ضرب وشتم با چشم و دست و پای بسته تا لگد به سر و بیهوشی، از میله آهنی به کف پا و شوکر در قسمتهای مختلف بدن، مردی که اقرارهایش تحت شکنجه بوده و هیچ وجاهت قانونی ندارد.»
سیدمحمد حسینی را روز ۱۷ دیماه در حالی که خودش نه انتظارش داشت و نه خبر اینکه قرار است کشته شود، اعدام کردند، او را امروز تمام مردم ایران و همه دنیا میشناسند، رفتن به مزارش، پختن غذا و توزیع آن و نوشتن نامش بر روی اسکناس یا اعلامیه و بیلبوردهای شهر ...برای گرامیداشت یاد او شده است بخشی از حرکتهای اعتراضی علیه نظامی که او را قربانی قتل حکومتی کردند.
ویدیو از صفحه هنرمند گرامی:
@ali0mahi
#محمد_حسینی #کیان_حسینی #نه_به_اعدام #انقلاب_ملی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
تولدت مبارک کیان عزیز، محمد حسینی
هیچوقت فراموشت نمیکنیم.
سیدمحمد حسینی، متولد دوم اسفند ۱۳۶۱ در کرج بود. پدرش حسن و مادرش صغری، اهل تنکابن بودند و سالها پیش فوت کردهاند. یک خواهر و یک برادر، و یک برادر ناتنی دارد که سالهای زیادی، رابطه چندانی با آنها نداشت و در کمال شهر کرج در یک خانه استیجاری، تنها زندگی میکرد.
او را یک روز پس از مراسم چهلم حدیث نجفی و کشته شدن یک بسیجی با خشونت در خانهاش بازداشت کردند.
او تا مقطع سیکل (راهنمایی) درس خوانده بود و در شرکت «جوجهکشی» مرغک قزوین، کارگر بود؛ کارگری با درآمد ماهانه حدوداً شش میلیون تومان.
محمد حسینی در چند رشته رزمی، از جمله کونگفو و ووشو، حکم قهرمانی داشت. رزمیکاری که به گفته کسانی که او را از نزدیک میشناختند، شمشیرها و همه آن چیزی که از خانهاش، در صداوسیما و خبرگزاریهای حکومتی به عنوان مستندات جرم علیه او به نمایش درآمد، وسایل ورزش رزمیاش بود. خودش هم در فیلمهای تقطیعشدهای که از «دادگاه» و همچنین «بازسازی صحنه قتل عجمیان» توسط رسانههای حکومتی منتشر شده میگوید که این ابزار «برای ورزش بود.»
وکیلش پس از اعدام حکومتی او نوشت: «روایت موکلم همه اشک بود از شکنجه، ضرب وشتم با چشم و دست و پای بسته تا لگد به سر و بیهوشی، از میله آهنی به کف پا و شوکر در قسمتهای مختلف بدن، مردی که اقرارهایش تحت شکنجه بوده و هیچ وجاهت قانونی ندارد.»
سیدمحمد حسینی را روز ۱۷ دیماه در حالی که خودش نه انتظارش داشت و نه خبر اینکه قرار است کشته شود، اعدام کردند، او را امروز تمام مردم ایران و همه دنیا میشناسند، رفتن به مزارش، پختن غذا و توزیع آن و نوشتن نامش بر روی اسکناس یا اعلامیه و بیلبوردهای شهر ...برای گرامیداشت یاد او شده است بخشی از حرکتهای اعتراضی علیه نظامی که او را قربانی قتل حکومتی کردند.
ویدیو از صفحه هنرمند گرامی:
@ali0mahi
#محمد_حسینی #کیان_حسینی #نه_به_اعدام #انقلاب_ملی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔51👍4🕊1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در زادروز جاویدنام کیان (محمد) حسینی، همچنان آقا ماشاالله کرمی در زندان است. مرد شریفی که هم یاد پسرش کومار (مهدی) را گرامی میداشت و هم یاد کیان را.
هر روز عکسهای این دو قهرمان را استوری میکرد و قبور آنها را میشست و میزبان میهمانان آنها بود.
ویدیو از پوریا افضلی
#کیان_حسینی #محمد_حسینی #ماشاالله_کرمی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
هر روز عکسهای این دو قهرمان را استوری میکرد و قبور آنها را میشست و میزبان میهمانان آنها بود.
ویدیو از پوریا افضلی
#کیان_حسینی #محمد_حسینی #ماشاالله_کرمی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤38💔10🕊2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دوم اسفند، زادروز انسانی بزرگوار است که «بزرگوار» تکیهکلامش بود
محمد حسینی، مردی که دوست داشت او را «کیان» صدا بزنند، از بیصداترین بازداشتشدگان و زندانیان بود. در ۶۵ روزی که در بازداشت به سر برد، جز وکیلش، هیچکس را ندید. پدر و مادرش سالها پیش از دنیا رفته بودند و کسی را نداشت که پیگیر وضعیتش باشد.
او کارگر یک مرغداری بود و برای تأمین معاش، هر روز مسیر قزوین – کرج را طی میکرد. چند روز پس از ۱۲ آبان، در مراسم چهلم حدیث نجفی بازداشت شد و به سرعت در شعبه یک دادگاه انقلاب کرج محاکمه گردید.
در دادگاه، محمد حسینی توضیح داد که آن روز قصد داشته به بهشت سکینه، مزار پدر و مادرش برود و آنجا گل بکارد، اما وقتی با بسته شدن اتوبان تهران – قزوین مواجه شد، متوجه درگیریها شد، لحظاتی در محل حضور داشت و سپس آنجا را ترک کرد.
او در دوم اسفند ۱۳۶۱ در کرج متولد شد. پدرش حسن و مادرش صغری، اهل تنکابن بودند و سالها پیش از دنیا رفتند. او یک خواهر، یک برادر و یک برادر ناتنی داشت، اما ارتباط نزدیکی با آنها نداشت و در کمالشهر کرج، در خانهای استیجاری، تنها زندگی میکرد.
محمد حسینی تا مقطع راهنمایی تحصیل کرده بود و با درآمدی حدود شش میلیون تومان در شرکت «جوجهکشی» مرغک قزوین کار میکرد. در کنار کار، به ورزشهای رزمی علاقه داشت و در رشتههایی مانند کونگفو و ووشو، مقام قهرمانی داشت.
پس از بازداشت، در رسانههای حکومتی تصاویری از خانهاش منتشر شد که شمشیر و وسایل ورزشی او را به عنوان «مستندات جرم» نمایش میدادند. اما او در همان فیلمهای تقطیعشدهای که از دادگاه و بازسازی صحنه منتشر شد، تأکید داشت که این وسایل، تنها ابزار تمرین ورزشیاش بودند.
وکیلش پس از قتل حکومتی او نوشت: «روایت موکلم همه اشک بود از شکنجه، ضرب وشتم با چشم و دست و پای بسته تا لگد به سر و بیهوشی، از میله آهنی به کف پا و شوکر در قسمتهای مختلف بدن، مردی که اقرارهایش تحت شکنجه بوده و هیچ وجاهت قانونی ندارد.»
کیان را ۱۷ دیماه اعدام کردند....
#کیان_حسینی #محمد_حسینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
محمد حسینی، مردی که دوست داشت او را «کیان» صدا بزنند، از بیصداترین بازداشتشدگان و زندانیان بود. در ۶۵ روزی که در بازداشت به سر برد، جز وکیلش، هیچکس را ندید. پدر و مادرش سالها پیش از دنیا رفته بودند و کسی را نداشت که پیگیر وضعیتش باشد.
او کارگر یک مرغداری بود و برای تأمین معاش، هر روز مسیر قزوین – کرج را طی میکرد. چند روز پس از ۱۲ آبان، در مراسم چهلم حدیث نجفی بازداشت شد و به سرعت در شعبه یک دادگاه انقلاب کرج محاکمه گردید.
در دادگاه، محمد حسینی توضیح داد که آن روز قصد داشته به بهشت سکینه، مزار پدر و مادرش برود و آنجا گل بکارد، اما وقتی با بسته شدن اتوبان تهران – قزوین مواجه شد، متوجه درگیریها شد، لحظاتی در محل حضور داشت و سپس آنجا را ترک کرد.
او در دوم اسفند ۱۳۶۱ در کرج متولد شد. پدرش حسن و مادرش صغری، اهل تنکابن بودند و سالها پیش از دنیا رفتند. او یک خواهر، یک برادر و یک برادر ناتنی داشت، اما ارتباط نزدیکی با آنها نداشت و در کمالشهر کرج، در خانهای استیجاری، تنها زندگی میکرد.
محمد حسینی تا مقطع راهنمایی تحصیل کرده بود و با درآمدی حدود شش میلیون تومان در شرکت «جوجهکشی» مرغک قزوین کار میکرد. در کنار کار، به ورزشهای رزمی علاقه داشت و در رشتههایی مانند کونگفو و ووشو، مقام قهرمانی داشت.
پس از بازداشت، در رسانههای حکومتی تصاویری از خانهاش منتشر شد که شمشیر و وسایل ورزشی او را به عنوان «مستندات جرم» نمایش میدادند. اما او در همان فیلمهای تقطیعشدهای که از دادگاه و بازسازی صحنه منتشر شد، تأکید داشت که این وسایل، تنها ابزار تمرین ورزشیاش بودند.
وکیلش پس از قتل حکومتی او نوشت: «روایت موکلم همه اشک بود از شکنجه، ضرب وشتم با چشم و دست و پای بسته تا لگد به سر و بیهوشی، از میله آهنی به کف پا و شوکر در قسمتهای مختلف بدن، مردی که اقرارهایش تحت شکنجه بوده و هیچ وجاهت قانونی ندارد.»
کیان را ۱۷ دیماه اعدام کردند....
#کیان_حسینی #محمد_حسینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔55❤7🕊4👍3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ویدیوی وفا احمدپور (وفادار) به یاد جاویدنام کیان (محمد) حسینی
دوم اسفند، زادروز انسانی بزرگوار است که «بزرگوار» تکیهکلامش بود
محمد حسینی، مردی که دوست داشت او را «کیان» صدا بزنند، از بیصداترین بازداشتشدگان و زندانیان بود. در ۶۵ روزی که در بازداشت به سر برد، جز وکیلش، هیچکس را ندید. پدر و مادرش سالها پیش از دنیا رفته بودند و کسی را نداشت که پیگیر وضعیتش باشد.
او کارگر یک مرغداری بود و برای تأمین معاش، هر روز مسیر قزوین – کرج را طی میکرد. چند روز پس از ۱۲ آبان، در مراسم چهلم حدیث نجفی بازداشت شد و به سرعت در شعبه یک دادگاه انقلاب کرج محاکمه گردید.
در دادگاه، محمد حسینی توضیح داد که آن روز قصد داشته به بهشت سکینه، مزار پدر و مادرش برود و آنجا گل بکارد، اما وقتی با بسته شدن اتوبان تهران – قزوین مواجه شد، متوجه درگیریها شد، لحظاتی در محل حضور داشت و سپس آنجا را ترک کرد.
او در دوم اسفند ۱۳۶۱ در کرج متولد شد. پدرش حسن و مادرش صغری، اهل تنکابن بودند و سالها پیش از دنیا رفتند. او یک خواهر، یک برادر و یک برادر ناتنی داشت، اما ارتباط نزدیکی با آنها نداشت و در کمالشهر کرج، در خانهای استیجاری، تنها زندگی میکرد.
محمد حسینی تا مقطع راهنمایی تحصیل کرده بود و با درآمدی حدود شش میلیون تومان در شرکت «جوجهکشی» مرغک قزوین کار میکرد. در کنار کار، به ورزشهای رزمی علاقه داشت و در رشتههایی مانند کونگفو و ووشو، مقام قهرمانی داشت.
پس از بازداشت، در رسانههای حکومتی تصاویری از خانهاش منتشر شد که شمشیر و وسایل ورزشی او را به عنوان «مستندات جرم» نمایش میدادند. اما او در همان فیلمهای تقطیعشدهای که از دادگاه و بازسازی صحنه منتشر شد، تأکید داشت که این وسایل، تنها ابزار تمرین ورزشیاش بودند.
وکیلش پس از قتل حکومتی او نوشت: «روایت موکلم همه اشک بود از شکنجه، ضرب وشتم با چشم و دست و پای بسته تا لگد به سر و بیهوشی، از میله آهنی به کف پا و شوکر در قسمتهای مختلف بدن، مردی که اقرارهایش تحت شکنجه بوده و هیچ وجاهت قانونی ندارد.»
کیان را ۱۷ دیماه اعدام کردند....
#کیان_حسینی #محمد_حسینی #وفادار #وفا_احمدپور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
دوم اسفند، زادروز انسانی بزرگوار است که «بزرگوار» تکیهکلامش بود
محمد حسینی، مردی که دوست داشت او را «کیان» صدا بزنند، از بیصداترین بازداشتشدگان و زندانیان بود. در ۶۵ روزی که در بازداشت به سر برد، جز وکیلش، هیچکس را ندید. پدر و مادرش سالها پیش از دنیا رفته بودند و کسی را نداشت که پیگیر وضعیتش باشد.
او کارگر یک مرغداری بود و برای تأمین معاش، هر روز مسیر قزوین – کرج را طی میکرد. چند روز پس از ۱۲ آبان، در مراسم چهلم حدیث نجفی بازداشت شد و به سرعت در شعبه یک دادگاه انقلاب کرج محاکمه گردید.
در دادگاه، محمد حسینی توضیح داد که آن روز قصد داشته به بهشت سکینه، مزار پدر و مادرش برود و آنجا گل بکارد، اما وقتی با بسته شدن اتوبان تهران – قزوین مواجه شد، متوجه درگیریها شد، لحظاتی در محل حضور داشت و سپس آنجا را ترک کرد.
او در دوم اسفند ۱۳۶۱ در کرج متولد شد. پدرش حسن و مادرش صغری، اهل تنکابن بودند و سالها پیش از دنیا رفتند. او یک خواهر، یک برادر و یک برادر ناتنی داشت، اما ارتباط نزدیکی با آنها نداشت و در کمالشهر کرج، در خانهای استیجاری، تنها زندگی میکرد.
محمد حسینی تا مقطع راهنمایی تحصیل کرده بود و با درآمدی حدود شش میلیون تومان در شرکت «جوجهکشی» مرغک قزوین کار میکرد. در کنار کار، به ورزشهای رزمی علاقه داشت و در رشتههایی مانند کونگفو و ووشو، مقام قهرمانی داشت.
پس از بازداشت، در رسانههای حکومتی تصاویری از خانهاش منتشر شد که شمشیر و وسایل ورزشی او را به عنوان «مستندات جرم» نمایش میدادند. اما او در همان فیلمهای تقطیعشدهای که از دادگاه و بازسازی صحنه منتشر شد، تأکید داشت که این وسایل، تنها ابزار تمرین ورزشیاش بودند.
وکیلش پس از قتل حکومتی او نوشت: «روایت موکلم همه اشک بود از شکنجه، ضرب وشتم با چشم و دست و پای بسته تا لگد به سر و بیهوشی، از میله آهنی به کف پا و شوکر در قسمتهای مختلف بدن، مردی که اقرارهایش تحت شکنجه بوده و هیچ وجاهت قانونی ندارد.»
کیان را ۱۷ دیماه اعدام کردند....
#کیان_حسینی #محمد_حسینی #وفادار #وفا_احمدپور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
👍23💔18🕊2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام علی سیدی، در آخربن پنجشنبه سال ۱۴۰۳، این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:
«بزرگترین حسرت زندگیم اینکه ای کاش اون روز آخر چهارشنبه شب بیشتر نگاه میکردم بیشتر در آغوشم نگه میداشتم علی جانم
ای وای که نمیدونستم اوننگاه آخرین نگاهت 😭
ای کاش لحظهی آسمانی شدنت کنارت بودم عزیز دل مادر
آخ علی جونم چطوری زنده موندم بدون تو دورت بگردم ماه آسمونی من چه جان سختم که بعد از رفتن تو باز جان دارم
درد دوری و غمت یه طرف درد اینکه قاتلانتان دارن راست راست میچرخن و با نفسهای کثیفشان شهر رو آلوده میکنن یه طرف
الهی قاتلان جوانان وطنمون ایران به بد ترین شکل رسوای عالم بشین
ما همه دادخواهیم برای داغهای که همیشه تازه است و این زخمها و خشم های دلمان تا روز انتقام با ما هست تا روز نابودی ضحاک
شک نکنید که روزی لانه های فساد و ظلمتون برچیده خواهد شد
ما مادران دادخواه برای رسیدن به عدالت محکم و استوار پیش خواهیم رفت »
#علی_سیدی
#محمد_حسینی
#یلدا_آقافضلی
تمام جاوید نامهای وطن #هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«بزرگترین حسرت زندگیم اینکه ای کاش اون روز آخر چهارشنبه شب بیشتر نگاه میکردم بیشتر در آغوشم نگه میداشتم علی جانم
ای وای که نمیدونستم اوننگاه آخرین نگاهت 😭
ای کاش لحظهی آسمانی شدنت کنارت بودم عزیز دل مادر
آخ علی جونم چطوری زنده موندم بدون تو دورت بگردم ماه آسمونی من چه جان سختم که بعد از رفتن تو باز جان دارم
درد دوری و غمت یه طرف درد اینکه قاتلانتان دارن راست راست میچرخن و با نفسهای کثیفشان شهر رو آلوده میکنن یه طرف
الهی قاتلان جوانان وطنمون ایران به بد ترین شکل رسوای عالم بشین
ما همه دادخواهیم برای داغهای که همیشه تازه است و این زخمها و خشم های دلمان تا روز انتقام با ما هست تا روز نابودی ضحاک
شک نکنید که روزی لانه های فساد و ظلمتون برچیده خواهد شد
ما مادران دادخواه برای رسیدن به عدالت محکم و استوار پیش خواهیم رفت »
#علی_سیدی
#محمد_حسینی
#یلدا_آقافضلی
تمام جاوید نامهای وطن #هستیم_بر_آن_عهد_که_بستیم
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔31
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام نیما نوری، در آخرین پنجشنبه سال بر سر مزار جاویدنام محمد حسینی حضور یافت و ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«خواهر همدردم کاملیا سجادی همانطور که خواسته بودید پنج شنبه آخر سال سر مزار نیما و سید محمد حسینی رفتم و یک شاخه گل از طرف شما گذاشتم سر مزارش»
#کیان_حسینی #محمد_حسینی #نیما_نوری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«خواهر همدردم کاملیا سجادی همانطور که خواسته بودید پنج شنبه آخر سال سر مزار نیما و سید محمد حسینی رفتم و یک شاخه گل از طرف شما گذاشتم سر مزارش»
#کیان_حسینی #محمد_حسینی #نیما_نوری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
🕊23👍6💔5
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام علی سیدی، ویدیویی از چیدن سفره هفتسین بر سر مزار فرزند دلاورش منتشر کرد و نوشت:
«فرارسیدن نوروز باستانی رابه ملت شریف ایران شاد باش میگویم
پروردگارا چنان کن امسال سال ملت ایران باشد
سعادت بخت نیکو حال خوش در فال ما ملت ایران باشد
پلیدیها و زشتیهای دنیا سهم اهریمن و جنایتکاران باشد
قشنگیهت و خوبیهای دنیا مال ملت ایران باشد
پریشان حالی واندوه صد فرسنگ از ملت ایران دور باشد
قطار زندگیمون که گاه گاه خط عوض میکرد
پس از این روی ریل بهترین آمال ما باشد
سال نو سال طلوع آفتاب از مشرق اقبال ما ملت ایران باشد
به امید پیروزی و ایرانی آباد »
#پاینده_ایران_و_ایرانی
#جاوید_نامداران_ایران
#علی_سیدی
#محمد_حسینی
#یلدا_آفافضلی
#دادخواهی #نوروز #نوروز۱۴۰۴ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«فرارسیدن نوروز باستانی رابه ملت شریف ایران شاد باش میگویم
پروردگارا چنان کن امسال سال ملت ایران باشد
سعادت بخت نیکو حال خوش در فال ما ملت ایران باشد
پلیدیها و زشتیهای دنیا سهم اهریمن و جنایتکاران باشد
قشنگیهت و خوبیهای دنیا مال ملت ایران باشد
پریشان حالی واندوه صد فرسنگ از ملت ایران دور باشد
قطار زندگیمون که گاه گاه خط عوض میکرد
پس از این روی ریل بهترین آمال ما باشد
سال نو سال طلوع آفتاب از مشرق اقبال ما ملت ایران باشد
به امید پیروزی و ایرانی آباد »
#پاینده_ایران_و_ایرانی
#جاوید_نامداران_ایران
#علی_سیدی
#محمد_حسینی
#یلدا_آفافضلی
#دادخواهی #نوروز #نوروز۱۴۰۴ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔37👍5
علیه فراموشی
دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از مرگ روحالله عجمیان از بسیجیان سرکوبگر در جریان انقلاب ۱۴۰۱، سیدمحمد حسینی و محمدمهدی کرمی را اعدام کرد.
شهریورماه ۱۴۰۲، یک شاهد عینی در گفتوگوی اختصاصی با صدای آمریکا گفته بود: «این دو در لحظات پایانی عمر خود فریاد زدند جانمان فدای ایران.»
پس از اعدام آنها، روایات دردناکی از شکنجه هر دو نفر منتشر شد که با واکنش گسترده جامعه همراه شد. به گفته یک زندانی دیگر، «بازداشتشدگان شکنجه «جوجهای» میشدند و از پشت دست و پای آنها به هم بسته میشد و با لگد و چوب کتککاری میشدند.»
این شاهد که خود هم ماهها زندانی بوده، در گفتگوی اختصاصی با صدای آمریکا، ادامه میدهد:
«از دیگر شکنجههای زندانیان این بود که بنزین را جلوی آنها میگذاشتند تا استشمام کنند اما روی آنها نوشابه میریختند و بغل آنها فندک روشن میکردند و با جفت پا در صورت زندانی بستهشده در حالت «جوجهای» میزدند.»
دادخواهیم و از یاد نمیبریم هماکنون هم ماشالله کرمی پدر دادخواه محمدمهدی به جرم! «دادخواهی» در زندان دیکتاتور اسیر است.
به امید آزادی ایران و ایرانی
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#محمدمهدی_کرمی
#محمد_حسینی
@Tavaana_TavaanaTech
دیکتاتوری جمهوری اسلامی پس از مرگ روحالله عجمیان از بسیجیان سرکوبگر در جریان انقلاب ۱۴۰۱، سیدمحمد حسینی و محمدمهدی کرمی را اعدام کرد.
شهریورماه ۱۴۰۲، یک شاهد عینی در گفتوگوی اختصاصی با صدای آمریکا گفته بود: «این دو در لحظات پایانی عمر خود فریاد زدند جانمان فدای ایران.»
پس از اعدام آنها، روایات دردناکی از شکنجه هر دو نفر منتشر شد که با واکنش گسترده جامعه همراه شد. به گفته یک زندانی دیگر، «بازداشتشدگان شکنجه «جوجهای» میشدند و از پشت دست و پای آنها به هم بسته میشد و با لگد و چوب کتککاری میشدند.»
این شاهد که خود هم ماهها زندانی بوده، در گفتگوی اختصاصی با صدای آمریکا، ادامه میدهد:
«از دیگر شکنجههای زندانیان این بود که بنزین را جلوی آنها میگذاشتند تا استشمام کنند اما روی آنها نوشابه میریختند و بغل آنها فندک روشن میکردند و با جفت پا در صورت زندانی بستهشده در حالت «جوجهای» میزدند.»
دادخواهیم و از یاد نمیبریم هماکنون هم ماشالله کرمی پدر دادخواه محمدمهدی به جرم! «دادخواهی» در زندان دیکتاتور اسیر است.
به امید آزادی ایران و ایرانی
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#محمدمهدی_کرمی
#محمد_حسینی
@Tavaana_TavaanaTech
💔36🥰3🕊2❤1😍1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«پاینده ایران»
خانوادههای دادخواه علاوه بر گرامیداشت یاد و خاطره جانباختگان راه آزادی، پرچم دادخواهی را برافراشتهاند. در کنار آنها باشیم و از آنها حمایت کنیم.
این ویدئو را زهرا خاکپور، مادر جاویدنام علی سیدی، منتشر کرده است او در کنار مزار عرفان ساریخانی فریاد میزند پاینده ایران.
جاویدنام علی سیدی جوانی ۲۵ ساله بود که چهارم آبان ۱۴۰۱ با شلیک گلوله سرکوبگران جمهوری اسلامی از فاصله نزدیک به کمر و پشتش در شهر پرند کشته شد.
به امید دادخواهی
زهرا خاکپور نوشته است:
«هیچ ظالمی ،ظلمش پایدار نبوده نخواهد بود
ما میمانیم و ظلم میمیرد
این بهار آخرین بهار ظلم و ستم خواهم بود
به امید آن روز موعد شکوفای ایران
#پاینده_ایران_یکپارچه
#جانم_فدای_عدالت_آزادی✌🏻✌🏻
#جاوید_نامداران_راه_آزادی✌🏻✌🏻
#علی_سیدی
#محمد_حسینی
#عرفان_ساریخانی_دشتی
#یلدا_آقافضلی
یادونام همه جاویدنامهای عزیز گرامی»
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دادخواهی
@Tavaana_TavaanaTech
خانوادههای دادخواه علاوه بر گرامیداشت یاد و خاطره جانباختگان راه آزادی، پرچم دادخواهی را برافراشتهاند. در کنار آنها باشیم و از آنها حمایت کنیم.
این ویدئو را زهرا خاکپور، مادر جاویدنام علی سیدی، منتشر کرده است او در کنار مزار عرفان ساریخانی فریاد میزند پاینده ایران.
جاویدنام علی سیدی جوانی ۲۵ ساله بود که چهارم آبان ۱۴۰۱ با شلیک گلوله سرکوبگران جمهوری اسلامی از فاصله نزدیک به کمر و پشتش در شهر پرند کشته شد.
به امید دادخواهی
زهرا خاکپور نوشته است:
«هیچ ظالمی ،ظلمش پایدار نبوده نخواهد بود
ما میمانیم و ظلم میمیرد
این بهار آخرین بهار ظلم و ستم خواهم بود
به امید آن روز موعد شکوفای ایران
#پاینده_ایران_یکپارچه
#جانم_فدای_عدالت_آزادی✌🏻✌🏻
#جاوید_نامداران_راه_آزادی✌🏻✌🏻
#علی_سیدی
#محمد_حسینی
#عرفان_ساریخانی_دشتی
#یلدا_آقافضلی
یادونام همه جاویدنامهای عزیز گرامی»
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دادخواهی
@Tavaana_TavaanaTech
❤21💔8🕊2
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام علی سیدی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
نترسید نترسید، ما همه با هم هستیم
شعاری بود که جوانانمان فریاد میزدند؛ نشانهای از اتحاد، از پشتهمنزدن، از جوانمردانه ایستادن شانه به شانه.
این خونها را فراموش نکنید...
#چهارشنبه_غم
#چهارم_آبان
#چهارشنبه_خونین
از هر چهارشنبهای که میگذرد بیزارم.
داغ دلم تازهتر میشود، و جگرم بیشتر آتش میگیرد؛ چهارشنبهای که آخرین استوریات را گذاشتی، همانی که خطاب به نامردها نوشتی:
«چرا بچه رو میزنی؟ بیا منو بزن!»
به چه جرمی زدنت، پسرم؟
به این جرم که خودت را سپر کردی؟
به این جرم که گفتی: «چرا خواهرامونو میزنید؟»
همین کافی بود تا اسلحه را بگذارند پهلویت... و شلیک کنند.
ننگشان، مرگشان، که حتی خبر هم ندادند بیایم ببینمت...
تا صبح ناله زدم، ذرهذره مُردم، بیآنکه خبری ازت داشته باشم.
پنجشنبه گفتند شهید شدی...
فهمیدم تا صبح، تن بیجانت را در ماشین کلانتری نگه داشته بودند، بیآنکه ما را باخبر کنند.
و جمعه... که نگذاشتند در پزشک قانونی ببینمت. گفتند: «اگر صدایت دربیاید، گمنام دفنش میکنیم.»
بعد از سه روز، شنبه، تن بیجانت را بیصدا سپردند به خاک.
تمام آرزوهایت، تمام جوانیات، خاموش شد.
همه عکسها و فیلمهایت در گوشیات را پاک کردند...
و فقط همان استوریات باقی ماند.
همانی که نشان داد نترسیدی... شجاعانه و با شرافت از وطن و خواهران و برادرانت دفاع کردی.
اما صد افسوس، هزاران افسوس...
من ماندهام و این غم بزرگ.
بیایید فراموش نکنیم
چه جوانهایی را از دست دادیم...
چه خونهای بیگناهی ریخته شد...
#اتحاد_رمز_پیروزی
#علی_سیدی
#محمد_حسینی
zh.khakpoor
#دادخواهی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نترسید نترسید، ما همه با هم هستیم
شعاری بود که جوانانمان فریاد میزدند؛ نشانهای از اتحاد، از پشتهمنزدن، از جوانمردانه ایستادن شانه به شانه.
این خونها را فراموش نکنید...
#چهارشنبه_غم
#چهارم_آبان
#چهارشنبه_خونین
از هر چهارشنبهای که میگذرد بیزارم.
داغ دلم تازهتر میشود، و جگرم بیشتر آتش میگیرد؛ چهارشنبهای که آخرین استوریات را گذاشتی، همانی که خطاب به نامردها نوشتی:
«چرا بچه رو میزنی؟ بیا منو بزن!»
به چه جرمی زدنت، پسرم؟
به این جرم که خودت را سپر کردی؟
به این جرم که گفتی: «چرا خواهرامونو میزنید؟»
همین کافی بود تا اسلحه را بگذارند پهلویت... و شلیک کنند.
ننگشان، مرگشان، که حتی خبر هم ندادند بیایم ببینمت...
تا صبح ناله زدم، ذرهذره مُردم، بیآنکه خبری ازت داشته باشم.
پنجشنبه گفتند شهید شدی...
فهمیدم تا صبح، تن بیجانت را در ماشین کلانتری نگه داشته بودند، بیآنکه ما را باخبر کنند.
و جمعه... که نگذاشتند در پزشک قانونی ببینمت. گفتند: «اگر صدایت دربیاید، گمنام دفنش میکنیم.»
بعد از سه روز، شنبه، تن بیجانت را بیصدا سپردند به خاک.
تمام آرزوهایت، تمام جوانیات، خاموش شد.
همه عکسها و فیلمهایت در گوشیات را پاک کردند...
و فقط همان استوریات باقی ماند.
همانی که نشان داد نترسیدی... شجاعانه و با شرافت از وطن و خواهران و برادرانت دفاع کردی.
اما صد افسوس، هزاران افسوس...
من ماندهام و این غم بزرگ.
بیایید فراموش نکنیم
چه جوانهایی را از دست دادیم...
چه خونهای بیگناهی ریخته شد...
#اتحاد_رمز_پیروزی
#علی_سیدی
#محمد_حسینی
zh.khakpoor
#دادخواهی #علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤38🕊9💔6👍3
گلرخ ایرایی: برای شکستن چوبههای دار، صدای هم بودن کافی نیست
تو زندان سکوت معنایی نداره. همهجا پر از صداست اما صدایی که نمیشه باهاش رویا رو به تصویر کشید. برای کسی که با صدا، تصور میکنه و میتونه اونچه به ذهنش میاد رو بنویسه، کار سخت میشه. اینجا شبا بهتر میشه خودکار رو برداشت و چیزی نوشت. مثلا میشه رفت تو اتاق سیگار. پایین پلههایی که مسدود شده و پشتِ درش یه دیوار با بلوکای خاکستری و سیمان کشیدن. اونجا هم وقتی چشمات رو میبندی، فقط میتونی تو صدای تهویهی صنعتی قراضهای که کنارت زوزه میکشه غرق بشی. بیرون کشیدنِ رویا از تو صدای تهویهی صنعتی _که تا قبل از این فکر میکردم برای مرغداری مناسبه_ کار سختیه. ولی میشه چشما رو بست و تصور کرد.
چند وقت پیش اعلام شده بود جمهوری اسلامی طی یک سال، حدود هزار نفر رو اعدام کرده و رکورد دو دههی گذشتهی خودش رو شکسته. ما رکورد زده بودیم و تونسته بودیم اونقدر سکوت کنیم و نگاه کنیم که همچین رتبهای هولناکی رو بهدست بیاریم.
نشسته بودم رو چارپایهی چوبی و تو صدای تهویه گم شده بودم. چشمام رو بسته بودم و به سیگار پک میزدم. نیمهشب بود. شاید نزدیک به اذان صبح.
مرور این خبر و وحشتِ نزدیک شدن اذان صبح کافی بود تا صداها ... _یعنی چند نفر رو، از کجا، برای اعدام منتقل میکردن؟
همین کافی بود تا صداها هجوم بیارن
صدای پوتینهایی که نزدیک میشدن
صدای کلید که تو قفل آهنی میچرخید
صدای باز شدن قفل
صدای کشیده و کوبیده شدن قفل کشویی
صدای چرخیدن لولای زنگ زدهی درِ سلول
صدای کوبیده شدن دری آهنی به دیواری سیمانی
صدای دو رگهی سربازی مسخ شده: «بلند شو»
و سکوت
صدای افسرنگهبانی که با شغلش عجین شده بود: «پاشو بریم»
و باز سکوت
صدای پوتینهای سرباز که به همراه افسرنگهبان و چند نیروی کمکی وارد سلول شدن
صدای تَنهایی که به هم میسابیدن و پیکری که برای «نیامدن» تقلا میکرد
صدای کوبیده شدنِ تنها به در آهنی که نیمهباز مونده بود
صدای نفسهای سنگینی که از سلولهای کناری به گوش میرسید
صدای پوتینهایی که کوریدور رو به سمت درِ خروج طی میکردن و صدای دمپایی پلاستیکیای که از لابهلایِ کوبش پوتینها روی سرامیکِ کف راهرو به شکل فریادی کشدار و کر کننده در اومده بود
صدای درهایی که پشت هم باز و بسته میشدن
صدای تقلای پیکری که حالا دیگه روی زمین کشیده میشد و تو صدای خوابآلود موذن گم میشد
صدای خمیازهی رانندهی آمبولانسی که بیحوصله به ماشیناش تکیه داده بود و منتظر بود همه چی زودتر تموم بشه و بره دنبال کارش
صدای پزشکی! که گزارشی رو از وضعیت محکوم به مرگ، به مردی که کلاسوری در دست داشت اعلام میکرد
و صدای سقوط دانههای تسبیحِ «مردی که از ملزومات صحنهی اعدام بود» و داشت چیزی رو زیر لب زمزمه میکرد
سیگار به انتها رسید. برای رها شدن از صدای تقلای پیکرِ «مردی که میخواست زنده بمونه»، ناخودآگاه به صدای تهویهی صنعتی پناه بردم. سعی کردم دوباره بشنومش تا صداهای دیگه محو بشن.
چشمام رو باز کردم.دمپاییهام رو روی زمین کشیدم و به اقیانوسی که ویدا روی دیوار کشیده بود چشم دوختم.عادت داشتم وقتی اینجا تنها میشدم صدای آب رو تصور کنم.اما مثل همیشه نبود. قُلقُل آب همهچیز رو تو خودش خفه کرد. مثل خفگی طناب دار دور گردنِ محکومی که ریتمِ تکون خوردنِ بدن معلقاش داره کندتر و کندتر میشه. محکومی که آخرین صداهایی که شنید، صدای باز شدن دریچهی مرگ، صدای رها شدن طناب، صدای شکستن گردن و خرخر سختِ آخرین نفسهایی بود که تو صدای پرت شدن دمپایی روی زمینِ زیر پاش آروم گرفت.
ما مرگ رو تصور، روایت و زندگی میکنیم.
اما اونکه پشت قتلگاه فرزندش شب رو به کور سوی امیدی انتظار میکشه، بیش از ما مرگ رو زندگی میکنه.
محسن لنگرنشین از ما خواست صداش باشیم. پدر و مادر محسن هم از ما خواستن صداشون باشیم. ما هم از همدیگه خواستیم که صداشون باشیم و در همون حال که همه از هم میخواستیم صدای اونا باشیم، کشتنش.
صدا قدرت عجیبی داره برای تصور رویاها و کابوسها. اما برای شکستن چوبههای دار، صدای هم بودن کافی نیست. شاید لازم بود بعد از شنیدن صدای هم، بعد از شنیدن صدای مادر محسن، صدای مادر محمد یا صدای آقاماشالله کرمی، بند کفشمونو میبستیم و در خونه رو به هم میکوبیدیم و میرفتیم پشت در زندون. دستکم کسی که صدامون زده بود رو تو اون گرگ و میش مرگبار تنها نذاشته بودیم و یه «نه» بلند گفته بودیم به اعدام و شده بودیم مثل «صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن» که بیشتر از اونکه فقط یه «صدا» باشه، تداعی ارادهست. ارادهی جاری شدن.
گلرخ ایرایی
اردیبهشت ۱۴۰۴
زندان اوین
#نه_به_اعدام
#محسن_لنگرنشین
#محمد_قبادلو
#محمدمهدی_کرمی
#محمد_حسینی
و تمامی آنانی که بی حضور «ما» بر دار شدند.
#بیانیه #گلرخ_ایرایی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
تو زندان سکوت معنایی نداره. همهجا پر از صداست اما صدایی که نمیشه باهاش رویا رو به تصویر کشید. برای کسی که با صدا، تصور میکنه و میتونه اونچه به ذهنش میاد رو بنویسه، کار سخت میشه. اینجا شبا بهتر میشه خودکار رو برداشت و چیزی نوشت. مثلا میشه رفت تو اتاق سیگار. پایین پلههایی که مسدود شده و پشتِ درش یه دیوار با بلوکای خاکستری و سیمان کشیدن. اونجا هم وقتی چشمات رو میبندی، فقط میتونی تو صدای تهویهی صنعتی قراضهای که کنارت زوزه میکشه غرق بشی. بیرون کشیدنِ رویا از تو صدای تهویهی صنعتی _که تا قبل از این فکر میکردم برای مرغداری مناسبه_ کار سختیه. ولی میشه چشما رو بست و تصور کرد.
چند وقت پیش اعلام شده بود جمهوری اسلامی طی یک سال، حدود هزار نفر رو اعدام کرده و رکورد دو دههی گذشتهی خودش رو شکسته. ما رکورد زده بودیم و تونسته بودیم اونقدر سکوت کنیم و نگاه کنیم که همچین رتبهای هولناکی رو بهدست بیاریم.
نشسته بودم رو چارپایهی چوبی و تو صدای تهویه گم شده بودم. چشمام رو بسته بودم و به سیگار پک میزدم. نیمهشب بود. شاید نزدیک به اذان صبح.
مرور این خبر و وحشتِ نزدیک شدن اذان صبح کافی بود تا صداها ... _یعنی چند نفر رو، از کجا، برای اعدام منتقل میکردن؟
همین کافی بود تا صداها هجوم بیارن
صدای پوتینهایی که نزدیک میشدن
صدای کلید که تو قفل آهنی میچرخید
صدای باز شدن قفل
صدای کشیده و کوبیده شدن قفل کشویی
صدای چرخیدن لولای زنگ زدهی درِ سلول
صدای کوبیده شدن دری آهنی به دیواری سیمانی
صدای دو رگهی سربازی مسخ شده: «بلند شو»
و سکوت
صدای افسرنگهبانی که با شغلش عجین شده بود: «پاشو بریم»
و باز سکوت
صدای پوتینهای سرباز که به همراه افسرنگهبان و چند نیروی کمکی وارد سلول شدن
صدای تَنهایی که به هم میسابیدن و پیکری که برای «نیامدن» تقلا میکرد
صدای کوبیده شدنِ تنها به در آهنی که نیمهباز مونده بود
صدای نفسهای سنگینی که از سلولهای کناری به گوش میرسید
صدای پوتینهایی که کوریدور رو به سمت درِ خروج طی میکردن و صدای دمپایی پلاستیکیای که از لابهلایِ کوبش پوتینها روی سرامیکِ کف راهرو به شکل فریادی کشدار و کر کننده در اومده بود
صدای درهایی که پشت هم باز و بسته میشدن
صدای تقلای پیکری که حالا دیگه روی زمین کشیده میشد و تو صدای خوابآلود موذن گم میشد
صدای خمیازهی رانندهی آمبولانسی که بیحوصله به ماشیناش تکیه داده بود و منتظر بود همه چی زودتر تموم بشه و بره دنبال کارش
صدای پزشکی! که گزارشی رو از وضعیت محکوم به مرگ، به مردی که کلاسوری در دست داشت اعلام میکرد
و صدای سقوط دانههای تسبیحِ «مردی که از ملزومات صحنهی اعدام بود» و داشت چیزی رو زیر لب زمزمه میکرد
سیگار به انتها رسید. برای رها شدن از صدای تقلای پیکرِ «مردی که میخواست زنده بمونه»، ناخودآگاه به صدای تهویهی صنعتی پناه بردم. سعی کردم دوباره بشنومش تا صداهای دیگه محو بشن.
چشمام رو باز کردم.دمپاییهام رو روی زمین کشیدم و به اقیانوسی که ویدا روی دیوار کشیده بود چشم دوختم.عادت داشتم وقتی اینجا تنها میشدم صدای آب رو تصور کنم.اما مثل همیشه نبود. قُلقُل آب همهچیز رو تو خودش خفه کرد. مثل خفگی طناب دار دور گردنِ محکومی که ریتمِ تکون خوردنِ بدن معلقاش داره کندتر و کندتر میشه. محکومی که آخرین صداهایی که شنید، صدای باز شدن دریچهی مرگ، صدای رها شدن طناب، صدای شکستن گردن و خرخر سختِ آخرین نفسهایی بود که تو صدای پرت شدن دمپایی روی زمینِ زیر پاش آروم گرفت.
ما مرگ رو تصور، روایت و زندگی میکنیم.
اما اونکه پشت قتلگاه فرزندش شب رو به کور سوی امیدی انتظار میکشه، بیش از ما مرگ رو زندگی میکنه.
محسن لنگرنشین از ما خواست صداش باشیم. پدر و مادر محسن هم از ما خواستن صداشون باشیم. ما هم از همدیگه خواستیم که صداشون باشیم و در همون حال که همه از هم میخواستیم صدای اونا باشیم، کشتنش.
صدا قدرت عجیبی داره برای تصور رویاها و کابوسها. اما برای شکستن چوبههای دار، صدای هم بودن کافی نیست. شاید لازم بود بعد از شنیدن صدای هم، بعد از شنیدن صدای مادر محسن، صدای مادر محمد یا صدای آقاماشالله کرمی، بند کفشمونو میبستیم و در خونه رو به هم میکوبیدیم و میرفتیم پشت در زندون. دستکم کسی که صدامون زده بود رو تو اون گرگ و میش مرگبار تنها نذاشته بودیم و یه «نه» بلند گفته بودیم به اعدام و شده بودیم مثل «صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن» که بیشتر از اونکه فقط یه «صدا» باشه، تداعی ارادهست. ارادهی جاری شدن.
گلرخ ایرایی
اردیبهشت ۱۴۰۴
زندان اوین
#نه_به_اعدام
#محسن_لنگرنشین
#محمد_قبادلو
#محمدمهدی_کرمی
#محمد_حسینی
و تمامی آنانی که بی حضور «ما» بر دار شدند.
#بیانیه #گلرخ_ایرایی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
🕊23💔8👍6
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
همواره شنیدهایم که: در جنگ شرف، بیطرف، بیشرف است...
ای مردم شریف ایران،
فرزندان این سرزمین همیشه در طول تاریخ پرفراز و نشیبمان ثابت کردهاند که برای تمامیت ایران عزیز، برای مردمان این خاک از هر قوم و زبان و آیینی، تا پای جان ایستادهاند. این بیشه هیچگاه از شیران ایرانی خالی نبوده و نخواهد ماند.
یکی از همین فرزندان دلیر میهن، جانباز سرافراز، آقای علی تیموری است. او هفت سال از جوانی خود را در جبهههای جنگ گذراند و امروز، نتوانست در برابر ظلم، بیعدالتی، قدرتطلبی و بیکفایتی حاکمان سکوت کند.
با همان روحیه ایثار و غیرت، لب به اعتراض گشود و با حضور بر مزار جانباختگان راه آزادی، سید محمد حسینی و محمدمهدی کرمی، یادشان را گرامی داشت و تنها یک جمله گفت:
«اندکی صبر، سحر نزدیک است...»
اما حال، او را به جرم همین حضور و همین یک جمله، به یک سال حبس و سپس ممنوعیت خروج از کشور محکوم کردهاند؛ کشوری که خود و همرزمانش جانشان را فدای آن کردهاند!
سؤال اینجاست:
آیا حضور بر مزار جانباختگان و دادخواهی برای مظلومان، جرم است؟
آیا پرسشگری، اعتراض مسالمتآمیز و کنش اجتماعی، که حق هر شهروند است، گناهی نابخشودنیست؟
آیا این همان حکومتیست که باید خدمتگزار مردم، و نه ارباب آنان باشد؟
ما امروز از وجدان بیدار جامعه، از اذهان عمومی دعوت میکنیم تا قضاوت کنند:
فرزندان ایران، با هر بهانهای از سوی حاکمیت جمهوری اسلامی، متهم، مجرم، و محکوم میشوند؛ زندان، اعدام، محرومیتها و محدودیتها سهم آنان میگردد.
جناب تیموری، اندکی صبر، سحر نزدیک است...
راه شما و راه تمام آزادگان این سرزمین، پر رهرو باد.
لازم به ذکر است، آقای تیموری از تاریخ هفتم اردیبهشت سال جاری برای گذراندن حبس راهی زندان شدهاند.
متن و ویدیو ارسالی مخاطبان توانا
#محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #دادخواهی #علی_تیموری #جانباز_جنگ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ای مردم شریف ایران،
فرزندان این سرزمین همیشه در طول تاریخ پرفراز و نشیبمان ثابت کردهاند که برای تمامیت ایران عزیز، برای مردمان این خاک از هر قوم و زبان و آیینی، تا پای جان ایستادهاند. این بیشه هیچگاه از شیران ایرانی خالی نبوده و نخواهد ماند.
یکی از همین فرزندان دلیر میهن، جانباز سرافراز، آقای علی تیموری است. او هفت سال از جوانی خود را در جبهههای جنگ گذراند و امروز، نتوانست در برابر ظلم، بیعدالتی، قدرتطلبی و بیکفایتی حاکمان سکوت کند.
با همان روحیه ایثار و غیرت، لب به اعتراض گشود و با حضور بر مزار جانباختگان راه آزادی، سید محمد حسینی و محمدمهدی کرمی، یادشان را گرامی داشت و تنها یک جمله گفت:
«اندکی صبر، سحر نزدیک است...»
اما حال، او را به جرم همین حضور و همین یک جمله، به یک سال حبس و سپس ممنوعیت خروج از کشور محکوم کردهاند؛ کشوری که خود و همرزمانش جانشان را فدای آن کردهاند!
سؤال اینجاست:
آیا حضور بر مزار جانباختگان و دادخواهی برای مظلومان، جرم است؟
آیا پرسشگری، اعتراض مسالمتآمیز و کنش اجتماعی، که حق هر شهروند است، گناهی نابخشودنیست؟
آیا این همان حکومتیست که باید خدمتگزار مردم، و نه ارباب آنان باشد؟
ما امروز از وجدان بیدار جامعه، از اذهان عمومی دعوت میکنیم تا قضاوت کنند:
فرزندان ایران، با هر بهانهای از سوی حاکمیت جمهوری اسلامی، متهم، مجرم، و محکوم میشوند؛ زندان، اعدام، محرومیتها و محدودیتها سهم آنان میگردد.
جناب تیموری، اندکی صبر، سحر نزدیک است...
راه شما و راه تمام آزادگان این سرزمین، پر رهرو باد.
لازم به ذکر است، آقای تیموری از تاریخ هفتم اردیبهشت سال جاری برای گذراندن حبس راهی زندان شدهاند.
متن و ویدیو ارسالی مخاطبان توانا
#محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #دادخواهی #علی_تیموری #جانباز_جنگ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤43👍5👌2
ماشاالله کرمی پدر دادخواه محمدمهدی کرمی و زندانی سیاسی محبوس در زندان مرکزی کرج، در پیامی کوتاه گفته: «نه قاتلم، نه مجرم، فقط پدر بودم و ۶۸۴ روز است که در زندانم»
مبادا آقا ماشاالله را فراموش کنیم. مرد شریفی که در خانهاش همیشه به روی همه باز بود. مردی با عزت نفس بالا که گرچه با دستفروشی فرزندانش را بزرگ کرد، گروه سختی کشید، اما همواره با روی گشاده میزبان مردم بود.
پدری دادخواه، که برای محمد حسینی که پدر نداشت هم بعد از قتل حکومتی او، پدری میکرد.
هنوز یادمان هست صدایش را که میگفت، محمد مهدی گفت «بابا حکمم اعدام است ولی به مامان چیزی نگو»
آقا ماشاالله به خاطر شرافتش، به خاطر محبوبیتش و به خاطر دادخواهی در زندان است.
#ماشالله_کرمی #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مبادا آقا ماشاالله را فراموش کنیم. مرد شریفی که در خانهاش همیشه به روی همه باز بود. مردی با عزت نفس بالا که گرچه با دستفروشی فرزندانش را بزرگ کرد، گروه سختی کشید، اما همواره با روی گشاده میزبان مردم بود.
پدری دادخواه، که برای محمد حسینی که پدر نداشت هم بعد از قتل حکومتی او، پدری میکرد.
هنوز یادمان هست صدایش را که میگفت، محمد مهدی گفت «بابا حکمم اعدام است ولی به مامان چیزی نگو»
آقا ماشاالله به خاطر شرافتش، به خاطر محبوبیتش و به خاطر دادخواهی در زندان است.
#ماشالله_کرمی #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔115🕊9❤5
Forwarded from گفتوشنود
ببین کی کنارت گریه میکنه
شاید همونیه که دیروز خون ریخت
شاید قاتل و تجاوزگرای نیکا باشن
شاید اونیه که طناب انداخت دور گردن #مجیدرضا_رهنورد #محمد_حسینی و...
شاید همونی که چشم هموطنامونو کور کرد.
فعلاً تو کنار بانیان این جنایت، فقر، و بدبختی ایران عزا داری میکنی.
طرح و متن از محمد یاوری
#عزاداری #حکومت_ایدئولوژیک #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
شاید همونیه که دیروز خون ریخت
شاید قاتل و تجاوزگرای نیکا باشن
شاید اونیه که طناب انداخت دور گردن #مجیدرضا_رهنورد #محمد_حسینی و...
شاید همونی که چشم هموطنامونو کور کرد.
فعلاً تو کنار بانیان این جنایت، فقر، و بدبختی ایران عزا داری میکنی.
طرح و متن از محمد یاوری
#عزاداری #حکومت_ایدئولوژیک #گفتگو_توانا
@Dialogue1402
👍51❤4
دو سال پیش، مردادماه ۱۴۰۲، ماشالله کرمی، پدر دادخواه محمدمهدی کرمی، بازداشت شد و این حبس تا به امروز به طول انجامیده در حالیکه «جرم» او تنها دادخواهی است.
او به سه سال و هفت ماه حبس محکوم شده و با وجود گذراندن بیش از نیمی از دوران محکومیت، درخواست آزادی مشروط او رد شده است؛ در حالی که به گفته وکیل ایشان شرایط قانونی برای آزادی مشروط این پدر دادخواه فراهم بود.
ماشاالله کرمی پیشتر در پیامی کوتاه از زندان گفته بود:
«نه قاتلم، نه مجرم، فقط پدر بودم.»
طرح از
peyman_7art
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #ماشالله_کرمی
@Tavaana_TavaanaTech
او به سه سال و هفت ماه حبس محکوم شده و با وجود گذراندن بیش از نیمی از دوران محکومیت، درخواست آزادی مشروط او رد شده است؛ در حالی که به گفته وکیل ایشان شرایط قانونی برای آزادی مشروط این پدر دادخواه فراهم بود.
ماشاالله کرمی پیشتر در پیامی کوتاه از زندان گفته بود:
«نه قاتلم، نه مجرم، فقط پدر بودم.»
طرح از
peyman_7art
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #ماشالله_کرمی
@Tavaana_TavaanaTech
❤22🕊9
اول شهریور، زادروز جاویدنام ستار بهشتی است.
خواهر او، ضمن انتشار این تصاویر، نوشت:
ای نور پاک نگو که تو خاموش میشوی
هرگز به من نگو که فراموش میشوی!
ستار! از پس دلتنگیهایم برایت مینویسم
برای میلادی که در خون و درد جاودانه شد!
برای روزی که آمدی، تا فریادی باشی در برابر ستم و سرکوب! آمدی تا سکوت قبرستانی این سرزمین را بشکنی..
برایت مینویسم قهرمان من! برای تویی که نیستی اما حاضر همیشه غایبی!
ستارم، تو حتی در غیاب جسمت هم برادری را درحقم در حق همه ما تمام کردی...
کاش تصویرت نفس داشت
کاش هنوز حرف میزدی!
هرسالروز میلادت، عکسی را نو میکنم که تنها نگاهم میکند. من به دنبال صدایی میگردم که برایم از عشق بگوید، از معنای انسان بگوید و از قسمت کردن مائدههای زمینی میان همه مردم ما!
دوست دارم دوباره اسمم را صدا بزنی و دوباره با خندههایت روحم را تازه کنی ستار...
من سراغ برادری را میگیرم که برایم پناه بود. مرهم و ستون زندگی من و مادرم!
من به دنبال جوانی از دست رفتهای میگردم که قسمت هیچکداممان نشد...
ستارم! لباسی که روز دامادیت باید میپوشیدی هنوز در گنجه خانه مادری چشم انتظار تن توست! چشم انتظار زیبا ترین داماد دنیا...
به کدامین گناه کشته شدی ستّار؟
پاسخی نیست... پاسخها پنهان است!
من تصاویر تن زیبا و مجروح تورا دیدم. آن لبخند ملیح که برروی لبهایت بود. آن چشمهای نیمه باز به وقت خواب...
من دستهایت را دیدم. مگر نه این که دستهای تو برای قسمت کردن دست رنجت با دیگران آمده بودند؟
مگر نه اینکه تو از عدالت، برابری و حق مردم میگفتی؟
مگر نه اینکه تو فززند سرزمینی با تاریخ خون افشان هستی؟
ستارم ...تو را من چشم در راهم...
ستارم، تو ستارهای شدی و از این ظلام جستی ..کاش من هم با تو میآمدم...کاش خواهرت را با خودت میبردی ...اما تو در من زندگی میکنی. در ما. در مایی که بیشماریم... و روز میلادت از نو تازه میشویم!
بگذار خفاشان کور بدانند که این نور پاک هرگز خاموش نخواهد شد! بگذار شب به دستان بدانند تو هرگز فراموش نمیشوی ..چون ما هستیم !
حاضر همیشه غایب من ! سفرت به سلامت باد
من تورا در تصوراتم هنوز کنارم میبینم و تو با من، کنار من، همراز و همراه منی! نامت، راهت و مبارزهات مبارک باد🌱
"سحر بهشتی"
#ستار_بهشتی #محمد_حسینی #گوهر_عشقی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
خواهر او، ضمن انتشار این تصاویر، نوشت:
ای نور پاک نگو که تو خاموش میشوی
هرگز به من نگو که فراموش میشوی!
ستار! از پس دلتنگیهایم برایت مینویسم
برای میلادی که در خون و درد جاودانه شد!
برای روزی که آمدی، تا فریادی باشی در برابر ستم و سرکوب! آمدی تا سکوت قبرستانی این سرزمین را بشکنی..
برایت مینویسم قهرمان من! برای تویی که نیستی اما حاضر همیشه غایبی!
ستارم، تو حتی در غیاب جسمت هم برادری را درحقم در حق همه ما تمام کردی...
کاش تصویرت نفس داشت
کاش هنوز حرف میزدی!
هرسالروز میلادت، عکسی را نو میکنم که تنها نگاهم میکند. من به دنبال صدایی میگردم که برایم از عشق بگوید، از معنای انسان بگوید و از قسمت کردن مائدههای زمینی میان همه مردم ما!
دوست دارم دوباره اسمم را صدا بزنی و دوباره با خندههایت روحم را تازه کنی ستار...
من سراغ برادری را میگیرم که برایم پناه بود. مرهم و ستون زندگی من و مادرم!
من به دنبال جوانی از دست رفتهای میگردم که قسمت هیچکداممان نشد...
ستارم! لباسی که روز دامادیت باید میپوشیدی هنوز در گنجه خانه مادری چشم انتظار تن توست! چشم انتظار زیبا ترین داماد دنیا...
به کدامین گناه کشته شدی ستّار؟
پاسخی نیست... پاسخها پنهان است!
من تصاویر تن زیبا و مجروح تورا دیدم. آن لبخند ملیح که برروی لبهایت بود. آن چشمهای نیمه باز به وقت خواب...
من دستهایت را دیدم. مگر نه این که دستهای تو برای قسمت کردن دست رنجت با دیگران آمده بودند؟
مگر نه اینکه تو از عدالت، برابری و حق مردم میگفتی؟
مگر نه اینکه تو فززند سرزمینی با تاریخ خون افشان هستی؟
ستارم ...تو را من چشم در راهم...
ستارم، تو ستارهای شدی و از این ظلام جستی ..کاش من هم با تو میآمدم...کاش خواهرت را با خودت میبردی ...اما تو در من زندگی میکنی. در ما. در مایی که بیشماریم... و روز میلادت از نو تازه میشویم!
بگذار خفاشان کور بدانند که این نور پاک هرگز خاموش نخواهد شد! بگذار شب به دستان بدانند تو هرگز فراموش نمیشوی ..چون ما هستیم !
حاضر همیشه غایب من ! سفرت به سلامت باد
من تورا در تصوراتم هنوز کنارم میبینم و تو با من، کنار من، همراز و همراه منی! نامت، راهت و مبارزهات مبارک باد🌱
"سحر بهشتی"
#ستار_بهشتی #محمد_حسینی #گوهر_عشقی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤41💔8
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز گذشته مادر جاویدنام علی سیدی، به مناسبت زادروز فرزندش نوشت:
«پسر نازنینم…آغاز۲۳شهریور ...پایان۴آبان
امروز تولدته، روزی که باید خونه پر از شادی و صدای خندههات باشه.
باید دور هم جمع میشدیم، شمع روشن میکردیم، تو با لبخندت فوت میکردی و من از ته دل برات دعا میکردم.
اما حالا همهچیز برعکس شده… من موندم و یه دنیا دلتنگی، یه مزار سرد و قلبی که هیچوقت آروم نمیگیره.
پسرم، هر سال همین روز، انگار دوباره از نو میمیرم.
نگاه میکنم به عکسهات، به خاطرهها، به لبخندایی که دیگه تکرار نمیشن…
امروز تولدته، اما شمعا به جای نفسای تو، با اشکای من خاموش میشن.
تو رفتی، اما من هنوز با تموم وجودم حس میکنم کنارمی.
یادت، اسمت، خندههات، همهاش توی این خونه و توی قلب من زندهست.
مامانت همیشه بهت افتخار میکنه، کاش بودی، کاش هنوز میتونستم یه بار دیگه بغلت کنم.
علی جانمما خانوادت دست در دست هم تا آخرین نفس هیچ وقت از خون به ناحق ریخته ات نمیگذریم وتا روز انتقام هستیم برآن عهد همیشگی مان تا روز محاکمه و عدالت و آزادی که آرزوت بود
با افتخار فراوان زادروزت در آسمانها کنار همه جاوید نامداران وطن مبارک »
#زن_زندگی_آزادی
#مرد_ میهن _ آبادی
#علی_سیدی
#محمد_حسینی
#دادخواهی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«پسر نازنینم…آغاز۲۳شهریور ...پایان۴آبان
امروز تولدته، روزی که باید خونه پر از شادی و صدای خندههات باشه.
باید دور هم جمع میشدیم، شمع روشن میکردیم، تو با لبخندت فوت میکردی و من از ته دل برات دعا میکردم.
اما حالا همهچیز برعکس شده… من موندم و یه دنیا دلتنگی، یه مزار سرد و قلبی که هیچوقت آروم نمیگیره.
پسرم، هر سال همین روز، انگار دوباره از نو میمیرم.
نگاه میکنم به عکسهات، به خاطرهها، به لبخندایی که دیگه تکرار نمیشن…
امروز تولدته، اما شمعا به جای نفسای تو، با اشکای من خاموش میشن.
تو رفتی، اما من هنوز با تموم وجودم حس میکنم کنارمی.
یادت، اسمت، خندههات، همهاش توی این خونه و توی قلب من زندهست.
مامانت همیشه بهت افتخار میکنه، کاش بودی، کاش هنوز میتونستم یه بار دیگه بغلت کنم.
علی جانمما خانوادت دست در دست هم تا آخرین نفس هیچ وقت از خون به ناحق ریخته ات نمیگذریم وتا روز انتقام هستیم برآن عهد همیشگی مان تا روز محاکمه و عدالت و آزادی که آرزوت بود
با افتخار فراوان زادروزت در آسمانها کنار همه جاوید نامداران وطن مبارک »
#زن_زندگی_آزادی
#مرد_ میهن _ آبادی
#علی_سیدی
#محمد_حسینی
#دادخواهی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
❤22💔17
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
انتظار
کاری از ماریا
به یاد تمام جانهایی که در راه آزادی ایران فدا شدند، به یاد تمام عزیزان زندانی سیاسی که دیوار زندان نتوانست آنها را به سکوت بکشاند.
#هنر_اعتراض #مهسا_اميني #زن_زندگی_آزادی #مجیدرضا_رهنورد #محسن_شکاری #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #نیکا_شاکرمی #فاطمه_سپهری #رضا_محمدحسینی #ندا_آقاسلطان #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کاری از ماریا
به یاد تمام جانهایی که در راه آزادی ایران فدا شدند، به یاد تمام عزیزان زندانی سیاسی که دیوار زندان نتوانست آنها را به سکوت بکشاند.
#هنر_اعتراض #مهسا_اميني #زن_زندگی_آزادی #مجیدرضا_رهنورد #محسن_شکاری #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #نیکا_شاکرمی #فاطمه_سپهری #رضا_محمدحسینی #ندا_آقاسلطان #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
💔19👍2