ΑпτiгeligioпΑгcives
209 subscribers
107 photos
2 videos
42 files
58 links
✍🏼 Text channel: @AntiReligion

Scientific,
historical
philosophical
psychology
sociology and ...
.
.
.
Download Telegram
افق سیاسی برای آینده

تجربه ایران و دیگر کشور‌ها نشان می‌دهد که این افق زمانی می‌تواند کارا و مطلوب باشد که دین به جایگاه اصلی خود باز گردد و سودای حکومت به نام امر قدسی و دخالت همه جانبه در عرصه عمومی را از سر بدر کند. کسانی که به نام خدا پیام‌آور خشونت، تبعیض و عدم تحمل و سرکوب خودی و غیرخودی هستند در عمل هر فاجعه‌ای را ممکن ساخته‌اند. #اخلاق_دینی و معنویت حکومتی بر خلاف انتظار نه تنها مانع از #سرکوب، #فساد و #غارت، #دروغ و تقلب نشده که بسیاری از پدیده‌های منفی به نام امر قدسی صورت گرفته‌اند و یا توجیه می‌شوند و این پدیده به روند #فروپاشی_اخلاقی جامعه شتاب بخشیده است. وقتی به نام خدا همه چیز ممکن می‌شود رابطه با ارزش‌های معنوی و اخلاقی هم ریاکارانه و تهی از معنا می‌شوند و چون صورتک بر چهره افراد پرده بر دنیای درونی واقعی آنها می‌کشد.

راه خروج از این بن‌بست سیاسی و اخلاقی گذاشتن نقطه پایانی بر تجربه ناموفق پیوند دین و حکومت و برگرداندن دین به جایگاه اصلی آن در جامعه است. خاورمیانه برای خروج از این بن‌بست بزرگ نیاز به این افق دارد. افقی که باید این امکان را فراهم کند که رنج‌ها و فجایع کنونی کاهش یابند و مردم منطقه با صلح، مدارا و #دموکراسی آشتی کنند. برای اینکه به‌نام خدا همه چیز ممکن نشود باید حکومت مستقل از نهاد دین باشد و از دینداران خواست که توهم ساخت و پرداخت جامعه مطلوب با حکومت دینی و تحمیل دین حداکثری به عرصه عمومی را کنار بگذارند.

#حکومت_دینی نه تنها به اخلاقی کردن سیاست و جامعه کمکی نمی‌کند که به انحراف دین از کارکرد اصلی آن هم می‌انجامد و حکومت را هم به بن بست ناکارایی می‌کشاند. #حکومت_عرفی و جدا کردن دین از حکومت و ساز و کارهای حکومتی به معنای دین ستیزی نیست. برای آنکه دین جایگاه واقعی خود در جامعه را باز یابد و بتواند نقش معنوی و اخلاقی خود را بخوبی ایفا کند راهی جز کنار گذشتن سودای قدرت سیاسی ندارد.

در تجربه ایران بخش بزرگی از روشنفکران و کنشگران اسلام‌گرا هم به این نتیجه رسیده‌اند که پیوند حکومت و دین که زمانی آرمان انقلابی و مشترک همه آنها بود در عمل به یک کابوس بزرگ تبدیل شده است. بسیاری از آنها طعم زندان، سانسور، حذف، تبعیض و سرکوب را در همین حکومت دینی چشیده‌اند،‌ گاه ناچار به ترک کشور شده‌اند و یا چاره‌ای جز سکوت و خانه‌نشینی ندارند. شاید زمان آن فرا رسیده است که آنها هم مانند دیگران با صدای رسا‌تر این تجربه مهم و فضیلت جدایی دین از حکومت را با مردم ایران و منطقه در میان گذارند و به تقویت گفتمانی کمک کنند که باید زمینه‌ساز شکل گیری افق جدید سیاسی خاورمیانه شود.
سکولاریته یا لائیسیته

برای ما ایرانیان که چهل سال است در چنگال یک حکومت دینی خونریز گرفتار شده‌ایم، مباحث مربوط به اصل جدایی دین از حکومت، از اهمیت حیاتی برخوردارند. اما هنگام ورود به چنین مباحثی با شماری از مفاهیم و واژگان غربی گاه دیدناپذیر در ادبیات سیاسی روبرو می‌شویم که فهم موضوع را برای خواننده‌ی علاقه‌مند اندکی دشوار می‌سازند. از جمله می‌توان به مفاهیمی چون #سکولاریته، #سکولاریسم، #سکولاریزاسیون و نیز #لائیسیته، #لائیسیسم و نیز #لائیک اشاره کرد. در دنباله این نوشتار تلاش می‌کنیم بر این مفاهیم پرتویی بیفکنیم تا ببینیم غرب در تحقق امر جدایی دین از حکومت بر چه تجربیاتی متکی بوده و آیا چنین الگوهایی برای ایران نیز قابل تصور است یا نه؟
سکولاریته و سکولاریسم

سکولاریته از واژه‌ی لاتینی سکولوم گرفته شده که بدوا «زمانه» و «قرن» معنی می‌داده است. این واژه سپس در ادبیات لاتینی کلیسا به معنی «جهان پایان‌پذیر» در برابر «ابدیت» به کار رفت و بعدها عموما به همه‌ی اشکال «این‌جهانی» یا «دنیوی شدن» در برابر «آن‌جهانی» یا «اخروی شدن» اشاره داشت. خیلی خلاصه می‌توان آن را «گیتی‌گروی» و وضعیت جامعه‌ای دانست که اهمیت دین در آن کاهش یافته و جامعه‌ای #انسان‌_محور جانشین جامعه‌ای #خدامحور شده است.

سکولاریته یکی از پیامدهای روند #سکولاریزه یا دنیوی شدن همه‌ی گستره‌های زندگی است که با عصر جدید در اروپا می‌آغازد و در نتیجه‌ی اندیشه‌های روشنگری، حضور دین در جامعه را کمرنگ‌تر می‌کند، مسائل مربوط به شیوه‌ی زندگی آدمی را به خرد بشری وا می‌گذارد و در فرجام خود به جدایی دین از حکومت راه می‌برد. آن را همچنین می‌توان گسست نظم سیاسی از تعینات و اشکال روحانی و دینی دانست. یکی از نخستین دستاوردهای این روند، لغو «دین حکومتی» و کاهش قدرت و نفوذ نهادهای دینی به سود افزایش قدرت و نفوذ حکومت عرفی بود. پس سکولاریته یکی از شاخص‌های حکومتی است که در نتیجه‌ی صدها سال جنگ‌های مذهبی در اروپا، دیگر نمی‌خواهد خود را با دین تعریف کند. به همین دلیل می‌توان از اصطلاح «سکولاریته‌ی حکومت» یا «حکومت سکولار» هم استفاده کرد.
گفتنی است که #سکولاریته بیانگر یک «وضعیت» است. اما هنگامی که از سکولاریزه شدن سخن می‌گوییم، به روندی تاریخی اشاره داریم. روند سکولاریزه شدن در اروپا از آغاز عصر جدید، خط کانونی توسعه در مناسبات میان دین و جامعه و روندی چند لایه‌ برای کاهش تدریجی اهمیت دین و بویژه دین سازمان‌یافته در همه‌ی گستره‌های زندگی بوده است. به دیگر سخن، سکولاریزه شدن به مفهوم آزادی فردی، نهادی و اجتماعی از پیوند با دین و رهایی از قیمومت کلیساست. در روند سکولاریزه شدن، حوزه‌های آموزش و پرورش، قانونگذاری و سیاست از دین مستقل و دنیوی شدند.

افزون بر آن، سکولاریزه شدن همچنین به معنی تلاش برای شناخت واقعیت جهان بدون «استدلال‌های دینی» است. سکولاریزه شدن علم و دانش یعنی اینکه درستی احکام علمی با روش‌هایی چون مشاهد و آزمایش سنجیده می‌شود و نه همخوانی آنها با دین و متون مقدس! گفتنی است که نیروهای دینی و بویژه کلیسای کاتولیک با سکولاریزه شدن حتی در علوم طبیعی هم بسیار مخالفت کرده‌اند. محافل سنتی کلیسا روند تاریخی سکولاریزه شدن را روند تدریجی تباهی جامعه می‌دانند. آنان سکولاریزه شدن را خروج آدمی از «نظم الهی» می‌خوانند و برای اینکه به وضعیت «سکولاریته» باری ایدئولوژیک و مکتبی بدهند از «سکولاریسم» و سقوط ارزش‌های اخلاقی سخن می‌گویند. باید در نظر داشت که پسوند «ایسم» همواره به نوعی جهان‌بینی اشاره دارد و دارای یک بار ایدئولوژیک است. بنابراین بهتر است در مباحث سیاسی به جای «سکولاریسم» از «سکولاریته» استفاده شود.
اما در کنار این مفاهیم گاهی همچنین از مفهوم سکولاریزاسیون یاد می‌شود که با «سکولاریته» و «سکولاریزه» متفاوت و رویدادی کاملا مشخص و ویژه است و به جریانی اشاره دارد که به کوتاه کردن دست #کلیسا از دارایی‌هایش و انتقال این دارایی‌ها به حوزه‌ی حاکمیت عرفی (حکومت) مربوط می‌شود. #سکولاریزاسیون برای نخستین بار در زمان جنبش رفورماسیون پدید آمد. اما سکولاریزاسیون واقعی برای نمونه بعدها در آلمان در سال ۱۸۰۳ و در زمان انحلال امپراتوری (رایش) روی داد.

#رفورماسیون : دوره اصلاحات دینی در اروپا (اصلاحات پروتستانی)
لائیسیته و لائیسیسم

سکولاریته و لائیسیته در مباحث سیاسی گاهی مترادف و هم‌معنی به کار می‌روند، اما با هم متفاوت‌اند. برای روشن کردن این تفاوت، بهترین کار اینست که واژگان و مفاهیم مخالف آن‌ها را در نظر بگیریم. سکولار همانگونه که گفتیم به معنی «دنیوی» یا «این‌جهانی» در نقطه‌ی مقابل ساکرال به معنی «مقدس»، «دینی»، «اخروی» و «آن‌جهانی» است. اما لائیسیته از واژه‌ی یونانی کهن «لائیکوس» گرفته شده که به معنی «غیرروحانی» است. در این زبان به فرد روحانی «کلروس» و به فرد غیرروحانی «لائیه» می‌گفته‌اند. بر این پایه می‌توان گفت که مفهوم لائیسیته نقطه‌ی مقابل مفهومی است که «کلریکالیسم» یا «روحانی‌سالاری» یعنی تسلط روحانیان بر دستگاه حکومتی خوانده می‌شود. پس می‌توانیم بگوییم که لائیسیته نقطه‌ی مقابل #روحانی‌_سالاری است و به وضعیت یا نظمی اشاره دارد که در آن روحانیان مناصب حکومتی را در اختیار نداشته باشند و با اندکی تسامح می‌توان آن را حکومت غیرروحانیان خواند.

جنبش لائیسیته در کشورهایی پدید آمد که #کاتولیک بودند و دستگاه روحانیان و کلیسا در آنها نقش پررنگی داشت. #لائیسیته در آغاز در #فرانسه برآمدی رادیکال داشت و به گونه‌ی «لائیسیسم» پدید آمد و نه فقط خواستار جدایی دین و کلیسا از کل حیات اجتماعی یعنی جامعه، حقوق و فرهنگ بود، بلکه همچنین خواستار طرد دین به حوزه‌ی خصوصی بود. بعدها قوانین لائیک در فرانسه اندکی تعدیل شد و امروزه به جای «لائیسیسم» از مفهوم «لائیسیته» استفاده می‌شود که بار معنایی معتدل‌تری دارد. این جنبش اگر چه در اواخر قرن نوزدهم در #فرانسه پدید آمد، اما برخاسته از روح انقلاب فرانسه و ایده‌های #عصر_روشنگری بود. جریان روشنگری خواهان آن بود که آدمی سرنوشت خود را به دست گیرد و آن را به «خدا» یا کسانی واگذار نکند که خود را «نمایندگان خدا» بر روی زمین می‌خواندند و مشروعیت خود را «آسمانی» می‌دانستند.
مفهوم «لائیسیته» نخستین بار در سال ۱۸۷۱ از سوی یک کارشناس تعلیم و تربیت فرانسوی به نام فردینان بویسون مطرح شد. او خواستار غیردینی کردن امور آموزشی در فرانسه بود و معتقد بود مدرسه جای آموزش دین نیست. گفتنی است که در اواخر قرن نوزدهم دخالت محافل روحانی کلیسای کاتولیک در امور کشورداری و نیز امور آموزشی مدارس فرانسه چشمگیر بود. آنان همچنین به اختلافات مذهبی و گرایش‌های یهودی‌ستیزانه در فرانسه دامن می‌زدند. این تلاش‌های محافل روحانی کلیسا، مقاومت همه‌جانبه‌ی نیروهای آزادیخواه و دموکرات فرانسه را برانگیخت. حقوقدانان پیشرو تلاش کردند با ایجاد قوانینی تازه، دست روحانیان را از اموری کوتاه کنند که به آنان ارتباطی نداشت. این مساله در همان سال‌ها به تنش و قطع هفده ساله‌ی مناسبات دیپلماتیک میان فرانسه و واتیکان انجامید. در همین سال‌ها «لائیسیته» تدریجا به شکل یک آرمان سیاسی تبلور یافت و به عنوان الگویی حقوقی در جامعه مطرح شد که باید بر اصل جدایی کامل دین از حکومت و رسمیت یافتن این اصل در قانون اساسی کشور استوار باشد. پس از مناقشه‌های داخلی فراوان، سرانجام قانون جدایی دین از حکومت در سال ۱۹۲۱ در فرانسه اجرایی شد. اما خود «لائیسیته» به عنوان یک مفهوم، در سال ۱۹۴۶ وارد قانون اساسی فرانسه شد که در بند نخست آن آمده است: فرانسه یک جمهوری تقسیم‌ناپذیر، لائیک، دموکراتیک و اجتماعی است.
نیروهای لائیک معتقدند که مسائل اخلاقی درباره‌ی رفتار درست و همزیستی میان انسان‌ها را می‌توان در جامعه به بحث گذاشت، اما باید از طریق وضع کردن قوانین مانع آن شد که «دینی خاص» با تکیه بر «خدایی خاص» همه چیز را معین کند. البته لائیک‌ها بطور فی‌نفسه با دین مخالفتی ندارند، اما آن را امر خصوصی افراد می‌دانند. لائیک‌ها خواهان همزیستی مسالمت‌آمیز انسان‌ها با اعتقادات دینی و جهان‌بینی‌های گوناگون هستند و معتقدند که یک دین خاص نباید باورهای خود را به سایر ادیان یا جهان‌نگری‌ها تحمیل کند. به باور لائیک‌ها، حاکمیت مستقل، به مشروعیت دینی نیازی ندارد ولی موظف است آزادی دین را برای تک تک آحاد جامعه تضمین کند.

در همین بافتار از «لائیسیته‌ی حکومت» یا «حکومت لائیک» سخن می‌گویند. معنی حکومت لائیک اینست که چنین حکومتی در مسائل دینی و جهان‌نگرانه، بیطرفی و غیرجانبداری خود را نسبت به همه‌ی ادیان و جهان‌نگری‌ها حفظ می‌کند. در فرانسه‌ی امروز چنین تعریفی از «لائیسیته» اگر چه بر جنبه‌ی غیرمذهبی آن تاکید می‌کند، اما لزوما خصلت کلیساستیزانه ندارد و دست‌کم از جنبه‌ی نظری، با بیطرفی دینی حکومت‌های سکولار مثلا در آلمان شباهت‌هایی دارد. البته در این دو کشور تاکیدات متفاوت است. امروزه «لائیسیته» به معنی الگویی است که در آن اصل لائیسیته‌ی حکومت در قانون اساسی تصریح شده باشد. هم اکنون در بسیاری از کشورهای جهان اصل لائیسیته در قوانین اساسی وارد شده است.
کدام الگو برای ایران؟

در میان بیشتر نخبگان ایران، بحث تفاوت #سکولاریته و #لائیسیته سهل گرفته می‌شود. «روشنفکران دینی» هم که در این کار تعمد دارند، به سهم خود به این سهل‌انگاری دامن می‌زنند. آنان چنین تبلیغ می‌کنند که «لائیسیته» رادیکال است و جنبه‌ی دین‌ستیزی دارد و بهتر است با نوعی «سکولاریسم» کنار آمد که شکل ملایم‌تری از آن است. اما چنین سخنانی نادرست است و این دو مفهوم با هم تفاوت دارند. این ادعا هم که لائیسیته دین‌ستیز است درست نیست و لائیسیته آزادی دین را تضمین می‌کند. اما خود حکومت لائیک ضمن حفظ بیطرفی کامل خود در امور دینی و ایمانی و احترام به باورهای گوناگون، با حربه‌ی قانون به دین و روحانیان اجازه‌ی دخالت در امور کشورداری و قانونگذاری و آموزشی را نمی‌دهد. اما سکولاریته در این زمینه فاقد پیگیری لازم است و خطر بازگشت دین به سیاست را منتفی نمی‌سازد. پس #سکولاریته بیشتر به درد جوامعی می‌خورد که روحانیان و دین سازمان‌یافته در آنها نقش پررنگی ندارند و دولت مدرن ابتکار عمل را به دست دارد و دین را عملا سر جای خود نشانده است. ایران فاقد چنین شرایطی است.
با توجه به نهاد پرنفوذ و خطرناک «روحانیت شیعه» در ایران، نباید امر #جدایی_دین_از_حکومت را به قضا و قدر سپرد و فکر کرد روحانیان به این سادگی حاضرند از امتیازهایی که قرن‌ها از آن برخوردار بوده‌اند داوطلبانه دست بکشند. حکومت برآمده از سقوط جمهوری اسلامی باید فعالانه وارد میدان شود و ابتکار را در این زمینه به دست گیرد و از طریق وضع کردن قوانین مترقی و ایجاد ضمانت‌های حقوقی، اصل جدایی دین از حکومت و کوتاه کردن دست روحانیان از حوزه‌هایی که به آنها مربوط نیست، مانند دادگستری و آموزش و پرورش را قانونیت بخشد. تخطی از این اصول باید طبق قانون اساسی جدید در ایران فردا «جرم» تلقی شود چون تلاش برای احیای «حکومت دینی» به شمار می‌رود. ایران پس از جمهوری اسلامی دیگر هرگز نباید به آغوش حکومت دینی بازگردد. یعنی ما باید به سوی یک نوع «لائیسیته» بومی برویم که رنگ و بوی ایرانی داشته باشد، چون «روحانیت شیعه» پدیده‌ای است که مشابه آن در هیچ جای دنیا جز ایران وجود ندارد!
همچنین باید به ویژگی‌های آیین #مسیحیت و تفاوت آن با دین #اسلام توجه داشت. عیسی خطاب به پیروان خود گفته بود: سهم خدا را به خدا بدهید و سهم قیصر را به قیصر. او با این سخن، حوزه‌ی دین را از قلمرو حکومت جدا می‌سازد. سخن عیسی درباره‌ی «آنجهانی بودن سلطنت» او که در تداوم خط فکری همان سخن نخستین بیان شده بود و بر جدایی «حکومت دنیوی» از «ملکوت اخروی» تاکید می‌کرد، پیامدهای تاریخی دامنه‌داری در مسیحیت داشت و در منازعات فکری عصر جدید، سرانجام راه سکولاریته را هموار ساخت. روشنگرانی مانند توماس هابز سخنان عیسی را چنین تفسیر می‌کردند که حکومت تا روز رستاخیز، امری دنیوی محسوب می‌شود و قوانین و قواعد آن باید به دست آدمیان تنظیم گردد و این یعنی به حاشیه راندن قوانین شرعی و برآمد آدمی به جایگاه قانونگذار! سکولاریزه شدن اروپا از این طریق ممکن شد.
در اسلام اما وضع به گونه‌ا‌ی دیگر بود. محمد ۱۳ سال در مکه تلاش کرد با تبلیغ دین اسلام پیروانی برای خود بیابد، اما ناکام ماند و ناگزیر شد از بیم مخالفان به مدینه بگریزد. او پس از فرار از مکه چهره‌ی واقعی خود را نشان داد و یکباره به جنگجویی سرسخت و بی‌گذشت مبدل شد که می‌خواست دیانت خود را به زور شمشیر رواج دهد و در مقام تأسیس حکومتی دینی برآمد که در راه تحقق آن از هیچ‌ وسیله‌ای رویگردان نبود. بنابراین اسلام به مسیحیت شباهت چندانی ندارد. به عبارت دیگر، نطفه‌ی رویکرد سکولار در آموزه‌های اصلی عیسی مسیح موجود است، اما محمد با رهبری توامان سیاسی و دینی، چنین رویکردی را در اسلام ممتنع کرده است. به عبارت دیگر، با بازگشت به آموزه‌های عیسی مسیح، سکولاریسم قابل تحقق بود و متحقق شد. ولی اگر ما به آموزه‌های محمد بازگشت کنیم، از «خلافت داعش» و «عمارت طالبان» و «ولایت فقیه» سردرمی‌آوریم! این یکی از نکات پر اهمیتی است که ما ایرانیان باید به آن توجه کنیم. حضور فعال «حکومت لائیک» در صحنه‌ی جامعه و ایجاد قوانین جدید بر جلوگیری از اعمال قدرت روحانیان و «حکومت دینی»، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است و این یعنی لائیسیته!
در کشورهای اتحادیه‌ی اروپا افزون بر فرانسه، جمهوری چک و پرتغال نیز دارای قوانین اساسی لائیک هستند. شماری دیگر از کشورهای مهم جهان که این اصل را وارد قانون اساسی خود کرده‌اند عبارتند از ژاپن، کره جنوبی، هند، چین و مکزیک. ترکیه تنها کشور اسلامی است که قانون اساسی لائیک دارد، اما اسلامگرایی اردوغان تدریجا دارد این اصل را نابود می‌کند. البته بسیاری از کشورهای جهان اصل لائیسیته را در عمل پیاده می‌کنند، بدون آنکه آن را در قوانین اساسی خود تصریح کرده باشند. در واقع آنها مطابق قوانین اساسی خود جزو «کشورهای لائیک» نیستند، اما در ابعاد گوناگون به اصول «لائیسیته» عمل می‌کنند.
سخن پایانی

همانطور که گفتیم ما در ایران با وضعیتی به مراتب دشوارتر و پیچیده‌تری روبرو هستیم، چون ایران جامعه‌ای اسلامی است و نه مسیحی. با این همه، با توجه به دو الگوی یاد شده می‌توان گفت که ویژگی‌های جامعه‌ی ایران، صرفنظر از دشواری تحقق، «لائیسیته» را برای میهن ما ضروری می‌کند. علت آن هم روشن است. روند سکولاریزه شدن عمدتا در جوامعی روی داده که جنبش رفورماسیون و پروتستانتیسم پیش‌تر نقش کلیسای کاتولیک و روحانیان را در آنها تضعیف کرده بود. حکومت در این کشورها توانست از این موقعیت تاریخی استفاده و دین را از حکومت جدا کند. اما ما در ایران با نهاد متنفذ و سازمان‌یافته‌ای به نام #روحانیان_شیعه روبرو هستیم که دعوی قدرت دارد. بنابراین لازم است حکومت پس از سقوط جمهوری اسلامی فعالانه در این زمینه وارد میدان شود و تا آنجا که می‌تواند با وضع کردن قوانین تازه، امتیازهای ناموجه و سنتی نهاد روحانیت را لغو کند و با کوتاه کردن دست روحانیان از مقامات دولتی، آنان را به مساجد بازگرداند. یکی از گام‌های اولیه در این زمینه لغو امتیاز تشیع به عنوان «مذهب دولتی و رسمی» کشور است که خود منشاء بزرگ‌ترین تبعیض‌های مذهبی در کشور است. دوم، اصل جدایی کامل دین از حکومت است که باید در قانون اساسی نظام پس از جمهوری اسلامی تصریح شود تا حکومت لائیک همواره مراقب باشد که کسی از این اصل تخطی نکند!

شاید برخی از این اقدامات در حال حاضر که ما هنوز گردنه‌ی سقوط رژیم فقاهتی را پشت سر نگذاشته‌ایم تا اندازه‌ای آرمانی و اتوپیک به نظر بیاید. اما نباید فراموش کرد که به کرسی نشاندن چنین قوانینی، در وهله‌ی نخست به تناسب و صف‌آرایی نیروهای لائیک و اسلامگرا در جامعه باز می‌گردد و منوط به آن است که مردم و بویژه جامعه‌ی مدرن شهروندی ایران در این رویارویی جانب چه کسانی را بگیرند و تا چه اندازه آماده‌ی پذیرش تغییرات در قوانین باشند. نکته‌ی قابل توجه اما اینست که طبعا فضای پس از سقوط رژیم جمهوری اسلامی، فضای کنونی نخواهد بود و جامعه پس از ده‌ها سال جنایت و فساد و تبهکاری این رژیم، آماده‌ی پذیرش بسیاری از تغییرات جدی در الگوی سیاسی و اجتماعی است. نیروهای لائیک با اتحاد و تلاش خود باید از این فرصت به بهترین نحو استفاده کنند. حقوقدانان لائیک و پیشرو ایران باید از هم‌اکنون در صدد تدوین طرح‌های قانونی در این زمینه باشند.

🔚 پایان...

📎 #جدایی_دین_از_حکومت #سکولاریته #لائیسیته #صلح_اجتماعی #جمهوری_اسلامی #دین‌سالار #تبعیض #خاورمیانه #دموکراتیک #ایران #فرانسه #اخلاق_دینی #سرکوب #فساد #غارت #فروپاشی_اخلاقی #دموکراسی #حکومت_دینی #حکومت_عرفی #سکولاریسم #لائیسیسم #عصر_روشنگری #مسیحیت #اسلام #روحانیان_شیعه
#AntiReligion
🗂 @AntiReligionArchives
عیش نهانی، عشق‌ نهانی، نقد نهانی، از حجاب به درآمدن نهانی، آزادی نهانی، ناسزای نهانی، سخره‌‌گری نهانی، شادی نهانی، زندگی نهانی و نیز به استعارات هفت‌لایه سخن گفتن اگر می‌توانست سرنوشتی را دگرگون و برتر سازد، هم اینک سرنوشت ما می‌باید بر فراز همه‌‌ سرنوشت‌های ناهموار و  ناخوش عالم برجهیده می‌بود. بر فراز همه‌ آن سرنوشت‌هایی که جز آه و ناله و فغان، جز سخره و ناسزا از آن‌ها شنفته نمی‌شود.
در #فرهنگ ایرانی/شیعی ما همه ارزش‌های زندگی کژدیسه و باژگونه‌‌اند. در نمونه‌ای از این باژگونی ارزش‌ها درنگ می‌کنیم:

شرم باژگون؛ ما شرم‌سار می‌کنیم، سرافکنده می‌کنیم چرا که از #شرم بیگانه‌ایم! ما بی‌شرمیم؛ بی‌شرمانی که کارمان این است که دیگران را شرم‌سار کنیم و  آن را پاسداشت ارزش‌ها و پاسداری از اصول #اخلاق می‌نامیم. در همان حالی که #شرم، امری است معطوف به خویشتن و نه معطوف به دیگران.
نیچه در کتاب «دانش شاد»، انسان بد را کسی می‌داند که مدام می‌خواهد دیگران را  #شرم‌سار کند. به زبان دیگر، مدام می‌خواهد دیگران را به راه راست بکشاند و رستگارشان گرداند. به راستی که این بی‌شرمی است: همین که کسی می‌خواهد ما را به راه راست هدایت کند.

هنگامی که ارزش عمل انسانی با سنجه دور ساختن هر چه بیش‌تر انسان از شرم‌ساری و سرافکندگی سنجیده ‌شود، همان سنجه هم‌زمان به ما خواهد گفت که #شرم‌سار ساختن و #سرافکندن انسان، عملی علیه انسان و هستی روانی و جسمانی اوست.

شرمگین شدن، برساختن پل‌ و برداشتن گامی است که انسان را به فراسوی وضع ناهموار و ناشاد خود ‌می‌برد، اما شرمگین ساختن، درهم شکستن در و دروازه‌‌ای است که می‌توانست انسان را از دُگما و از جزمِ خود عبور ‌دهد و گره از کار فرو بسته‌اش بگشاید.
مارکس در سال ۱۸۴۳ در نامه‌ای به آرنولد روگه می‌نویسد: «… شرم خود یک انقلاب است. … گونه‌ای خشم که به خود معطوف شده است.»

شرم به مثابه خشم اگر معطوف به خویشتن باشد، سرنوشت انسان را دگرگون می‌‌سازد اما اگر معطوف به دیگری و دیگران شود، بی‌تردید، سبب سیاهی سرنوشت و تباهی زندگی خواهد شد چرا که #شرم آن‌گاه که به کنش و منش دیگران نظر می‌دوزد، در بنیاد به ضد خود بدل می‌شود و به #بی‌شرمی می‌گراید و از این بی‌شرمی اما هیچ نمی‌زاید مگر رفع و دفع مسئولیت از رفتار خود و از زندگی خود.
شرم، پذیرفتن مسئولیت رفتارها و تصمیم‌هایی است که آدمی اتخاذ می‌کند و شرم‌سار کردن، برآیند فرافکنی و گریز از پذیرفتن ‌چه‌بود و چنان‌بودِ خویش‌ است. آن که دیگران را به پند و اندرزهای خود شرم‌سار می‌کند، آن که دیگران را ارشاد و به راه راست هدایت می‌کند، بی‌شرم‌ترین هستنده‌ای است که می‌توان در این جهان تصور کرد زیرا او وقیح و گسیخته روان است: کاهی را در چشم دیگران می‌بیند اما کوهی را در چشم خود نمی‌بیند! کورِ خود است و بینای مردم: اما راست این است که آن که عیب خویش را می‌بیند، از همه بیناتر است.