آموزشکده توانا
59K subscribers
29.2K photos
35.7K videos
2.54K files
18.4K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
جاویدنام محمدرضا اسکندری، بر روی دستش آزادی را تتو کرده بود.
تصویر از استوری اینستاگرام مریم اسکندری، خواهر محمدرضا

- محمدرضا اسکندری ۲۵ساله اهل پاکدشت، ورزشکار بود و همراه پدرش که راننده ماشین است کار می‌کرد. ۳۰ شهریور وقتی از باشگاه برمی‌گردد در تماسی با خانواده می‌گوید که به مرکز شهر می‌رود، در جریان تظاهرات مرکز شهر با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی به سر مجروح و نرسیده به بیمارستان جان می‌سپارد.

«روی دستش freedom رو تتو کرده بود چون همیشه در آرزوی آزادی بود.» این گفته مریم اسکندری، خواهر جاویدنام محمدرضا اسکندری، درباره اوست.
محمدرضا اسکندری، که پدرش جانباز جنگ ایران و عراق، ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در محله پاکدشت به ضرب گلوله‌های ماموران امنیتی کشته شد: « ورزشکار بود و آخرین بار هم از باشگاه رفته بود مرکز پاکدشت که اونجا شلوغ میشه و تیراندازی می‌کنند، با گلوله جنگی به قلبش زدند. ساک باشگاهش آخرین چیزیه که همراهش بوده.»
محمدرضا در آخرین تماس تلفنی به مادرش گفت: «شام میام؛ میام خونه.»
مادر حدود ساعت ۷ و نیم عصر به محمدرضا زنگ می‌زند و جویای حال او می‌شود که در این تماس همه چیز عادی است و صدای اعتراضات به گوش مادر نمی‌رسد. به نظر می‌آید هنوز محمدرضا به محل اعتراضات نرسیده است.
ساعت ۹ شب از محمدرضا خبری نمی‌شود. خانواده که از اعتراضات و تیراندازی در پاکدشت باخبر شده است، به محل می‌روند، ماشین محمدرضا را پیدا می‌کنند، اما از خودش خبری نیست. به درمانگاه محل می‌روند. یکی از نزدیکان خانواده اسکندری در گفت‌وگویی درباره آن شب می‎‌گوید: «پیکر محمدرضا روی زمین افتاده بود. غرق در خون؛ یعنی این [...]ها حتی محمدرضا را روی تخت نگذاشته بودند؛ روی زمین بود؛ یک چیزی شبیه به نوعی بنر هم روی محمدرضا کشیده بودند؛ جای گلوله روی قلب محمدرضا به وضوح دیده می‌شد که روی آن چسب زده بودند؛ باور نمی‌کنید کف درمانگاه همه‌اش خون بود.»
ماموران امنیتی و لباس شخصی‌ها اغلب «با لباس مشکی» و «چماق‌های چوبی در دست» بالای سر پیکر محمدرضا و خانواده او ایستاده‌ بودند


#محمدرضا_اسکندری #مهسا_امینی #انقلاب_ملی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
شبنم اسکندری، خواهر جاویدنام محمدرضا اسکندری، از برادرش و نحوه مواجهه افراد مختلف با این موضوع جان‌باختن او نوشته است:

«بعد از ناجوانمردانه رفتنت :
_گروهی از افراد جامعه (هموطنان آگاه هرجای دنیا و ایران عزیزمون) تو وحرکتت رو ارزشمند دونستن و نامت نزدشان تا ابد جاودانه شده حتی زمانی که ما نباشیم، نام تو برای کودکان برای ایندگان تکرار می‌شود از شور اشتیاقت برای زندگی تا به خون غلتیدنت، چون قصه‌های قهرمانانه سینه به سینه نَقل می‌شود. این عده از مردم را میبنم، قلبم اندکی آرام و التیام می‌بابد. نیاز نیست حتما با من سخن بگویند همینکه «محمدرضاها» را درک کنند باارزشه....

_عده‌ای هم هستند آنچه در درون خود پنهان کردند چون بزدلی، نادان‌بودن و بی‌تفاوتی را به تو فرافکنی کرده و رو بما گفتند: اصلا چرا رفته اعتراضات!؟ می‌خواست نرود! نمک به زخم می‌پاشند و می‌روند...، دلم بحال حماقت چنین افرادی می‌سوزد، بی خرد و کوته‌نظر و البته سنگدل چطور جوانک زیبایی ببینی بخاک افتاده و خیلی بی‌تفاوت بگذری!؟ اینها مثل همان راننده که چنین حرفی زد، مثل همان آدمهایی که تو بیمارستان به من زل زده بودن! با دست تبرک‌شده به خون تو ضجه زدم. این عده گویی تاتر می‌بینند، من و موهای ژولیده مانتو پاره پاره‌ام را نگاه می‌کردند!!!

_گروهی هم هستند که خب نانشان با خون تو گره خورده و می‌بایست پا بر خونت بگذارند تا نانشان تامین شود (این گروه در داخل شرف خود را فروخته و مزدور شدند، در خارج همان‌هاییکه دنبال امتیازند!!! ) این افراد تعفن خالص هستند ونمی‌خواهم حتی بنویسم از آن‌ها!»

shabnam_eskandarii


#قهرمانان_وطن #جاویدنامان #محمدرضا_اسکندری #شهریور_خونین_۱۴۰۱ #پاکدشت #بدنسازی #برادر_جان #بسکتبالیست #همدان #حمید_فولادوند #محسن_پازوکی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زادروز جاویدنام محمدرضا اسکندری با حضور خانواده، دوستان و برخی از دیگر خانواده‌های دادخواه بر سر مزارش برگزار شد

- محمدرضا اسکندری ۲۵ساله اهل پاکدشت، ورزشکار بود و همراه پدرش که راننده ماشین است کار می‌کرد. ۳۰ شهریور وقتی از باشگاه برمی‌گردد در تماسی با خانواده می‌گوید که به مرکز شهر می‌رود، در جریان تظاهرات مرکز شهر با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی به سر مجروح و نرسیده به بیمارستان جان می‌سپارد.

«روی دستش freedom رو تتو کرده بود چون همیشه در آرزوی آزادی بود.» این گفته مریم اسکندری، خواهر جاویدنام محمدرضا اسکندری، درباره اوست.
محمدرضا اسکندری، که پدرش جانباز جنگ ایران و عراق، ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در محله پاکدشت به ضرب گلوله‌های ماموران امنیتی کشته شد: « ورزشکار بود و آخرین بار هم از باشگاه رفته بود مرکز پاکدشت که اونجا شلوغ میشه و تیراندازی می‌کنند، با گلوله جنگی به قلبش زدند. ساک باشگاهش آخرین چیزیه که همراهش بوده.»
محمدرضا در آخرین تماس تلفنی به مادرش گفت: «شام میام؛ میام خونه.»
مادر حدود ساعت ۷ و نیم عصر به محمدرضا زنگ می‌زند و جویای حال او می‌شود که در این تماس همه چیز عادی است و صدای اعتراضات به گوش مادر نمی‌رسد. به نظر می‌آید هنوز محمدرضا به محل اعتراضات نرسیده است.
ساعت ۹ شب از محمدرضا خبری نمی‌شود. خانواده که از اعتراضات و تیراندازی در پاکدشت باخبر شده است، به محل می‌روند، ماشین محمدرضا را پیدا می‌کنند، اما از خودش خبری نیست. به درمانگاه محل می‌روند. یکی از نزدیکان خانواده اسکندری در گفت‌وگویی درباره آن شب می‎‌گوید: «پیکر محمدرضا روی زمین افتاده بود. غرق در خون؛ یعنی این [...]ها حتی محمدرضا را روی تخت نگذاشته بودند؛ روی زمین بود؛ یک چیزی شبیه به نوعی بنر هم روی محمدرضا کشیده بودند؛ جای گلوله روی قلب محمدرضا به وضوح دیده می‌شد که روی آن چسب زده بودند؛ باور نمی‌کنید کف درمانگاه همه‌اش خون بود.»
ماموران امنیتی و لباس شخصی‌ها اغلب «با لباس مشکی» و «چماق‌های چوبی در دست» بالای سر پیکر محمدرضا و خانواده او ایستاده‌ بودند


#محمدرضا_اسکندری #مهسا_امینی #انقلاب_ملی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«من خواهر #محمدجواد_زاهدی
دادخواه خون برادرمم
که در 30شهریور چهارشنبه خونین
شهر #ساری با شلیک گلوله کشته شد...

#علیه_فراموشی
حق هیچکدومتون نبود
آرزوهاتونو باخودتون خاک کنن...
آهای «مردم شریف ایران»
فراموش نکنین
بچهامون ازخودشون گذشتن
آرزوهاشونو گذاشتن
هدفاشون برداشتن ...
خودخواه نباشیم
همه خانواده ها پیر شدن
میگن خاک سرده !!خداصبر میده !!!
نه خاک سرده نه صبری میتونه
این غم رو ازبین ببره
هیچ چیز عادی نیست
تنها انتقام بچهاست ک
دل مارو شاید اندکی آروم کنه
هرروز خشممون بیشتر میشه
ولی من میگم مرگ حس شیرینیه
اون قاتلایی که رو بچهای مااسلحه کشیدن
باید ب بدترین شکل مجازات بشن
! ب دست خود خانواده ها !
ما برادرو خواهراییو ازدس دادیم که شاید
ب کوچیکترین آرزو و رویاشونم نرسیدن
داغیو دیدیدیم که حقمون نبود ...
ازهمه مردم انتظار داریم
حداقل سکوت نکنن
هیچ چیز عادی نیست...

تویی ک قاتلی باید براخودت
دنبال سوراخ موش باشی👊🏾

نور بر تاریکی پیروزه ✌🏾»

mitra.zahedy


#محمدجواد_زاهدی #رحیم_کلیج #محمدحسن_ترکمان #محسن_محمدی_کوچکسرائی #محمدرضا_اسکندری #حنانه_کیا #ایران #ساری #مهسا_امینی #آرام_مجد #عرفان_رضایی #ابوالفضل_مهدی_پور #ابوالفضل_آدینه_زاده #کیان_پیرفلک #علی_سیدی #میلاد_زارع #احمد_شکراللهی #سیاوش_محمودی #غزاله_چلاوی #محمدرسول_مومنی_زاده #فرید_ملکی #محمد_جواد_زاهدی #محمد_حسینی #محمدمهدی_کرمی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مریم اسکندری، ویدیویی از اجرای یک هنرمند بر سر مزار برادرش جاویدنام محمدرضا اسکندری منتشر کرد و متن زیر را نوشت:

«آنجا چه آمد بر سر آن سروآزاد؟
ای میهن، ای غم!
چنگ هزار آوای بارانهای ماتم!
در سایه افکند کدامین ناربن ریخت
خون از گلوی مرغ عاشق ؟
مرغی که می خواند
مرغی که می خواست
پرواز باشد …
ای میهن، ای پیر
بالنده ی افتاده، آزاد زمین گیر !
خون می چکد اینجا هنوز از زخم دیرین تبرها .
ای میهن ! در اینجا سینه ی من چون تو زخمی است ...
در اینجا، دمادم دارکوبی بر درخت پیر می کوبد ،
دمادم، دمادم ...

ممنونم از حضور پرمهر هنرمند عزیز کشورمون که در کنار ما بودند و قطعاتی رو با تمام وجود وچشمانی اشکبار به یاد محمدرضا اجرا کردند...
محمدرضایی که از کودکی با استعداد ذاتی خودش تنبک میزد و علاقه خاصی به انواع ساز و موسیقی داشت و قصد یادگیری و ساز زدن رو در سر داشت ....که دژخیمان زمان این فرصت رو برای همیشه از او گرفتند....»


محمدرضا اسکندری ۲۵ساله اهل پاکدشت، ورزشکار بود و همراه پدرش که راننده ماشین است کار می‌کرد. ۳۰ شهریور وقتی از باشگاه برمی‌گردد در تماسی با خانواده می‌گوید که به مرکز شهر می‌رود، در جریان تظاهرات مرکز شهر با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی به سر مجروح و نرسیده به بیمارستان جان می‌سپارد.

یکی از نزدیکان خانواده اسکندری در گفت‌وگویی درباره آن شب می‎‌گوید: «پیکر محمدرضا روی زمین افتاده بود. غرق در خون؛ یعنی این [...]ها حتی محمدرضا را روی تخت نگذاشته بودند؛ روی زمین بود؛ یک چیزی شبیه به نوعی بنر هم روی محمدرضا کشیده بودند؛ جای گلوله روی قلب محمدرضا به وضوح دیده می‌شد که روی آن چسب زده بودند؛ باور نمی‌کنید کف درمانگاه همه‌اش خون بود.»
ماموران امنیتی و لباس شخصی‌ها اغلب «با لباس مشکی» و «چماق‌های چوبی در دست» بالای سر پیکر محمدرضا و خانواده او ایستاده‌ بودند


#محمدرضا_اسکندری #مهسا_امینی #انقلاب_ملی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
«به نام آزادی و سرافرازی
به نام آن دیروز خاموش‌ناشدنی
و برای فروغ فردا.

به یاد میلاد عزیزمان گرد هم آمدیم. میلادی که خروشی علیه شقاوت، سیاهی و ددمنشی بود. ما نه برای عزا که به پاسداشت و احترام زندگی پر افتخار او دور هم آمدیم تا بار دیگر در این ظلمتگاه چراغی از همدلی و همبستگی بیافروزیم. این تصاویر ما خانواده‌های دادخواه گواهیِ رنجی‌ست که سال‌ها به دوش کشیده‌ایم و دعوتی است برای فریادزدن این رنج و رنج‌های بسیار دیگر تا پژواکی باشد برای خفتگان و غفلت‌زدگان؛ شاید بیداری و آگاهی حاصل آید و صحنه‌‌‌های نمایش را خالی کنند.

میلادجان
فرزند عزیزِ وطن
زادروزت مبارک.

خانواده‌های داخواده جنبش آبان تا انقلاب زن، زندگی، آزادی که در جشن زادروز میلاد حضور داشتند:

خانواده‌ عزیز مهدی ببرنژاد (جمهوری اسلامی مهدی را سال ۱۴۰۱ در قوچان کشت.)

خانواده‌ عزیز فرهاد مجدم (جمهوری اسلامی فرهاد را آبان ۱۳۹۸ در ملارد کشت.)

خانواده عزیز امیرمهدی فرخی‌پور (جمهوری اسلامی مهدی را سال ۱۴۰۱ در تهران کشت)

خانواده‌ عزیز عرفان خزایی (جمهوری اسلامی عرفان را سال ۱۴۰۱ در شهریار کشت.)

خانواده‌ عزیز محمدرضا اسکندری (جمهوری اسلامی محمدرضا را سال ۱۴۰۱ در پاکدشت کشت.)

خانواده‌ عزیز سیاوش محمودی (جمهوری اسلامی محمدرضا را سال ۱۴۰۱ در تهران کشت.)

خانواده‌ عزیز پویا بختیاری (جمهوری اسلامی پویا را آبان ۱۳۹۸ در کرج کشت.)

خانواده‌ عزیز شهریار محمدی (جمهوری اسلامی شهریار را سال ۱۴۰۱ در بوکان کشت.)

خانواده‌ عزیز یلدا آقافضلی (جمهوری اسلامی یلدا را سال ۱۴۰۱ در تهران کشت.)

خانواده‌ عزیز جوادحیدری (جمهوری اسلامی جواد را سال ۱۴۰۱ در قزوین کشت.)»

از صفحه فاطمه حیدری
heydari_fatemeh

#میلاد_سعیدیان_جو #شهریار_محمدی #سیاوش_محمودی #جواد_حیدری #پویا_بختیاری #محمدرضا_اسکندری #عرفان_خزایی #امیرمهدی_فرخی_پور #فرهاد_مجدم #مهدی_ببرنژاد #یلدا_آقافضلی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
خانواده‌های جان‌باختگان راه آزادی با به اشتراک گذاشتن تصاویری از چهارشنبه‌سوری سال‌هایی که آن عزیزان در کنارشان بودند، یاد آن‌ها را گرامی داشتند.
هر مناسبتی، کلی خاطره زنده می‌کند. شب یلدا، چهارشنبه‌سوری، سیزده‌به‌در و ...

نوروز در پیش است و حتما همه خانواده‌ها از این ایام خاطرات زیادی ذارند، اما پیش از آن در آخرین پنجشنبه سال، بر مزار عزیزانشان حاضر خواهند شد.چه‌خوب است در کنارشان باشیم، با شاخه گلی، هدیه‌ای، آغوشی باز و ابراز همدلی، دلدارشان باشیم.

تصویر:

استوری امیر شهیدی‌نژاد، پدر مهرشاد
استوری شبنم اسکندری، خواهر محمدرضا

#چهارشنبه_سوری #مهرشاد_شهیدی #محمدرضا_اسکندری #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«دومین بهار نبودنت دارد از راه میرسد...
به امید روزی که درخت آزادی که با خون خود کاشتید در ایرانی آزاد شکوفه بزند...
ممنونم از حضور‌گرم عزیزانی که زحمت کشیدن و در کنارمون بودن🕊»

متن و ویدیو از اینستاگرام مریم اسکندری، خواهر جاویدنام محمدرضا اسکندری

- محمدرضا اسکندری ۲۵ساله اهل پاکدشت، ورزشکار بود و همراه پدرش که راننده ماشین است کار می‌کرد. ۳۰ شهریور وقتی از باشگاه برمی‌گردد در تماسی با خانواده می‌گوید که به مرکز شهر می‌رود، در جریان تظاهرات مرکز شهر با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی به سر مجروح و نرسیده به بیمارستان جان می‌سپارد.

#محمدرضا_اسکندری #مهسا_امینی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
همبستگی و اتحاد را از خانواده‌های دادخواه بیاموزیم. خانواده جاویدنام محسن محمدی کوچکسرایی از مازندران به پاکدشت رفتند و بر مزار جاویدنام محمدرضا اسکندری حاضر شدند.

شبنم، خواهر محمدرضا نوشت:

«خانواده دادخواه و شریف «جاویدنام #محسن_محمدی_کوچکسرائی»
در نوروز باستانی از دیار آرش کمانگیر ، به پسرخودشون محمدرضای عزیز سر زدن ،و استواری ،شجاعت این خانواده قابل ستایشه...
💚🤍❤️

پدرش میگفت :محسن برق مسجد روستا رو بدون هیچ هزینه و رایگان انجام داد، می‌گفت به خانوادهای نیازمند کمک می‌کرد و حتی ما بعدا فهمیدیم ....

و دقیقا ساعتی که برادرم کشته شد، در همان ساعات با « گلوله جنگی» جاویدنام شد ....»

#محمدرضا_اسکندری #جاویدنامان_آزادی #دادخواهی #همبستگی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خانواده جاویدنام عرفان خزابی، سی و دومین زادروزش را با حضور جمعی از خانواده‌های دادخواه در منزل و سر مزارش گرامی داشتند.

هستی خزایی ضمن انتشار این تصاویر نوشت:
«تو نبودی عرفان .....
در بزم غمگین زادروزت
آشفته حالی مارا
ندیدی.....
تو نبودی عرفان
درمیهمانی زمینی شدنت
عزای آسمانی بودنت را گرم گرفتیم😭🥹🥹
سپاس از همه خانواده عزیز که لطف کردند امروز مارو تنها نزاشتند ونام ویاد عرفان و تمام جاویدنامان را گرامی داشتیم ...»

#عرفان_خزایی
#یلدا_آقافضلی
#میلاد_سعیدیان_جو
#جواد_حیدری
#محسن_شکاری
#سپهر_اعظمی
#امیرمهدی_فرخی_پور
#شهریار_محمدی
#محمدرضا_اسکندری
#فرهاد_مجدم
#دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
«شام برام نگه‌داریدا! میام خونه»
محمدرضا اسکندری، جوانی که کشورش را شایسته آزادی می‌دانست و به خیابان آمد تا به مسالمت‌آمیزترین شکل ممکن اعتراض خود را به خفقان و دیکتاتوری نشان دهد.
محمدرضا جوان ۲۵ ساله‌ای بود اهل پاکدشت؛ او ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ در این شهر با شلیک مستقیم نیروهای انتظامی و امنیتی کشته شد.
پاسخ مسئولان جمهوری اسلامی به دادخواهی خانواده‌اش؛
دیه بگیرید و فراموش کنید!

اما پرسش از شما
آیا در هر انتخاباتی که جمهوری اسلامی برگزار کند، شرکت می‌کنید؟

#یاری_مدنی_توانا
#رای_بی_رای
#سیرک_انتخابات
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#محمدرضا_اسکندری
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرضیه، خواهر جاویدنام ابوالفضل آدبنه‌زاده ویدیویی از حضور خانواده عزیز و باشرف جاویدنام محمدرضااسکندری
بر مزار یگانه برادرش منتشر کرد.

می‌شود این ویدیو را ببینیم و دلمان نلرزد؟
صدای پدر محمدرضا را بشنوید، زبان بدنش را ببینید...
باید خون گریست برای میهنی که در چنگ دیکتاتوری خون‌ریز گرفتار است.
هر روز باید به خودمان یادآوری کنیم که وامدار خانواده‌های دادخواه هستیم...


#ابوالفضل_آدینه‌زاده #ابوالفضل_آدینه_زاده #محمدرضا_اسکندری #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
شبنم، خواهر دادخواه جاویدنام محمدرضا اسکندری، از جان‌باختگان خیزش انقلابی ۱۴۰۱، ضمن انتشار این تصاویر نوشت:

«یه ورزشکاری هم بود هرچقد تلاش کرد گرما سرما، بدلیل عدالت خیلی زیاد!نتونست به تیم ملی راه پیدا کنه،
آخرین روز زندگیش باشگاه بود،
با فکر اگاهش؛ بطریِ آب و گوشی جلو جلادا ایستاده بود، قد و هیکل نازنینشو به خون بستن ...»

مسابقات المپیک پاریس در جریان است، در این میان صدای جوانانی در تاریخ پیچیده که فریاد می‌زدند من حق زندگی دارم!
«عزیز این‌ها برای ورزشه!»
یا عکس‌ها و دست‌نوشته محمدمهدی کرمی و هر کدام از هم‌وطنانی که جمهوری اسلامی آن‌ها را به قتل رسانده طی این ۴۵ سال! ما در آموزشکده توانا پیشتر از قتل و اعدام ورزشکاران در دهه ۶۰ نوشته بودیم.

#محمدرضا_اسکندری
#ورزش
#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#المپیک
@Tavaana_TavaanaTech
محمدرضا اسکندری، جوان ۲۶ ساله‌ی پاکدشتی، عصر روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ بر اثر شلیک مستقیم ماموران امنیتی به قلبش جان باخت. محمدرضا روی دستش کلمه آزادی را خال‌کوبی کرده بود. پدر گرامی او از جانبازان جنگ هشت ساله است. پیکر او تحت تدابیر امنیتی شدید و فشار بر خانواده‌ی داغدارش به‌خاک سپرده شد. روانش شاد. زنده باد آزادی. پاینده ایران کهن.

برادر که روشن‌جهان من‌ست / گزیده‌پسر پهلوان من‌ست، همی‌گویی از خویشتن دور کن / زِ بخرد چُنین خام باشد سَخُن
مرا مرگ باید بدان زندگی / که سالار باشم کنم بندگی
یکی داستان زد برین‌بر پلنگ / که با شیر جنگاورش خاست جنگ: به نام اَر بریزی زِ من - گفت - خون / به از زندگانی به ننگ‌اندرون

داستان رزم یازده رخ / پادشاهی کیخسرو / سخنان پیران به گیو شاهنامه فردوسی تصحیح خالقی مطلق / دفتر چهارم / ص 18

طرح و متن از آدرگشسپ
azzargoshasp


#محمدرضا_اسکندری #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #برای_ایران #برای_آزادی #فراموش_نمیکنیم #اتحاد #نه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
آموزشکده توانا
سازمان حقوق‌بشری «هه‌نگاو» در آستانه دومین سالگرد قتل ژینا، مهسا امینی، ویدیوئی از انتقال خودروهای نظامی و نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی از همدان به سنندج منتشر کرده است. این تصاویر امروز شنبه ۲۴ شهریور ۱۴۰۳ در جاده همدان به سنندج ضبط شده است. در ماه‌های…
با نزدیک‌شدن به دومین سالگرد انقلاب زن زندگی آزادی، شبنم خواهر دادخواه محمدرضا اسکندری در شبکه اکس، توییتر، نوشت:
من نگاهت کردم محمدرضا
همان خنده
همان چشم‌ها
همان اشتیاق به زندگی


محمدرضا اسکندری، ۲۶ ساله‌، عصر روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ با شلیک مستقیم ماموران سرکوبگر جمهوری اسلامی به قلبش جان باخت.
محمدرضا روی دستش واژه آزادی را خال‌کوبی کرده بود.
پدرش از جانبازان جنگ ایران و عراق است.
پیکر او تحت تدابیر امنیتی شدید و فشار بر خانواده‌ داغدارش به‌ خاک سپرده شد.
محمدرضا اسکندری، جوانی که کشورش را شایسته آزادی می‌دانست و به خیابان آمد تا به مسالمت‌آمیزترین شکل ممکن اعتراض خود را به خفقان و دیکتاتوری نشان دهد.

#یاری_مدنی_توانا
#مهسا_امینی
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#دادخواهی
#محمدرضا_اسکندری
@Tavaana_TavaanaTech
شبنم، خواهر جاویدنام محمدرضا اسکندری، ضمن انتشار این تصاویر نوشت:

عکس سمت چپ اخرین عکسمون برای۱۴۰۱/۴/۲۸
شب عروسیم....

عکس سمت راست
۱۴۰۱/۶/۳۱
فاصله این عکسها فقط دوماه بود.
.
.
.
محمدرضا اسکندری، ۲۶ ساله‌، عصر روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ با شلیک مستقیم ماموران سرکوبگر جمهوری اسلامی به قلبش جان باخت.
محمدرضا روی دستش واژه آزادی را خال‌کوبی کرده بود.
پدرش از جانبازان جنگ ایران و عراق است.
پیکر او تحت تدابیر امنیتی شدید و فشار بر خانواده‌ داغدارش به‌ خاک سپرده شد.
محمدرضا اسکندری، جوانی که کشورش را شایسته آزادی می‌دانست و به خیابان آمد تا به مسالمت‌آمیزترین شکل ممکن اعتراض خود را به خفقان و دیکتاتوری نشان دهد.

#قهرمان_آزادی
#محمدرضا_اسکندری
#شهریور_خون_بار #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شبنم، خواهر جاویدنام محمدرضا اسکندری، ضمن انتشار این ویدئو نوشت:

«به یاد برادر ؛آن جوانِ دلیرِ و بی باک، ۳۰عدد لوازم تحریر در روستای پدری محمدرضا (اطراف همدان ) به کودکان، هدیه داده شد..


محمدرضا اسکندری، ۲۶ ساله‌، عصر روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ با شلیک مستقیم ماموران سرکوبگر جمهوری اسلامی به قلبش جان باخت.
محمدرضا روی دستش واژه آزادی را خال‌کوبی کرده بود.
پدرش از جانبازان جنگ ایران و عراق است.
پیکر او تحت تدابیر امنیتی شدید و فشار بر خانواده‌ داغدارش به‌ خاک سپرده شد.
محمدرضا اسکندری، جوانی که کشورش را شایسته آزادی می‌دانست و به خیابان آمد تا به مسالمت‌آمیزترین شکل ممکن اعتراض خود را به خفقان و دیکتاتوری نشان دهد.

#محمدرضا_اسکندری
#شهریور_خونین۱۴۰۱ #آبان_۹۸ #جاویدنامان_آزادی #قهرمان_آزادی #محمدرضااسکندری #مدرسه #کودکان #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
مراسم دومین سالگرد جان‌باختن عرفان خزائی با حضور جمعی از خانواده‌های دادخواه و آسیب‌دیده‌های چشمی برگزار شد.

هستی خزائی، ضمن انتشار این ویدئو نوشت:

«به نام شادی
که از ما ربودند
گرفتن
محروم کردند
کشتند
دفن کردند
به نام رخت دامادیت که تن نکردی
وحسرتش تا ابد در قلبمان ماند
به نام عشق
که موج میزد در وجودت نازنین برادرم
به نام کام شیرینت
که ناکام ماند
کجایی،برادر
تالار،میهمان،گل ،شیرینی،همه وهمه فراهم بود
تو کجا بودی
تو کجا ماندی
همه آمدند
ماندن منتظر
چشم به راه نیامدی که نیامدی
من،سفره‌عقدت را چیدم,
گل خریدم
نبات گذاشتم
آب،آینه،عشق
تو نیامدی که نیامدی
باشد اشکالی ندارد
نیا میدانم جای ماندنت بهشتیست نیلی،ابدی
ولی مرا از احوالت بی خبر نذار
با تشکر از تمام خانواده های دادخواه و داغدیده
اقوام آشنایان، و دوستان عرفان که لطف کردن ودر مجلس گرامی داشت (دومین سالگرد )نام نیک عرفان حضور داشتند...
#یلدا_آقافضلی
#محمدرضا_اسکندری
#سپهر_اعظمی
#محمد_جامعه_بزرگ
#سیاوش_محمودی
#پژمان_قلی_پور
#نوید_بهبودی
#فرزین_معروفی
#محسن_شکاری
#ابوالفضل_امیرعطایی
#محسن_جعفرپناه
#مصطفی_کریم_بیگی
#فرهاد_مجدم
#امیررضا_همت_آزاد
آسیب دیده چشمی
#حسین_نادربیگی برادر عزیز و قهرمانم»


- عرفان خزایی جوان اهل شهریار، در سی شهریور و در جریان خیزش انقلابی مردم علیه جمهوری اسلامی، هدف گلوله نیروهای سرکوبگر قرارگرفت و جان باخت. مراسم چهلم عرفان به صحنه تظاهرات علیه حکومت تبدیل شد.

#عرفان_خزایی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
تصاویری از مراسم سالگرد جان‌باختن جاویدنام محمد رضا اسکندری با حضور جمعی از خانواده‌های دادخواه، از جمله خانواده عرفان خزایی، یلدا اقا فضلی، محسن شکاری، ابوالفضل امیر عطایی و تعدادی از کنشگران سیاسی

محمدرضا اسکندری، ۲۶ ساله‌، عصر روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ با شلیک مستقیم ماموران سرکوبگر جمهوری اسلامی به قلبش جان باخت.
محمدرضا روی دستش واژه آزادی را خال‌کوبی کرده بود.
پدرش از جانبازان جنگ ایران و عراق است.
پیکر او تحت تدابیر امنیتی شدید و فشار بر خانواده‌ داغدارش به‌ خاک سپرده شد.
محمدرضا اسکندری، جوانی که کشورش را شایسته آزادی می‌دانست و به خیابان آمد تا به مسالمت‌آمیزترین شکل ممکن اعتراض خود را به خفقان و دیکتاتوری نشان دهد.

#محمدرضا_اسکندری
#شهریور_خونین۱۴۰۱ #محمدرضااسکندری #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
‌دلنوشته مریم اسکندری، در دومین سالگرد کشته شدن برادرش، جاویدنام محمدرضا اسکندری
 
دوسال گذشت ...
دوسال از شوم‌ترین شب زندگیم گذشت...
لحظه به لحظه ثانیه‌های زجرآورش تو ذهنم مرور میشه تا آخرین لحظه زندگیم..‌.
از بعدازظهر اون روز لعنتی شروع میکنم: با خیالی راحت میخوام  خونه را به قصد مهمونی ترک کنم. شنیدم که مرکز پاکدشت شلوغ شده، بابت محمدرضا خیالم راحته شبهای قبل حرفایی از شلوغیا و اعتراضا میزد میگفت چندتا امبولانس دیدم رد شدن ولی شکل امبولانس نبودن میگفت اینا به هیچکس رحم نمیکنن! اما خب میدونستم که با مصطفی باشگاهه و قبلشم سرکار پس خطری نیست...
مصطفی از باشگاه برگشت خونه گفتم محمدرضا کو نرفت مامازند که گفت نه مثل اینکه بهش گفته بود میره خونه دوش بگیره و بره پیش دوستش ابی!مامان ساعتای ۷ بهش زنگ میزنه اخرین نفری که باهاش صحبت کرده مامانه به مامان میگه میرم پیش ابی مامان میگه شام کبابه که دوست داری میگه برام نگه دار گشنمه میام!
میرم به مهمونی با لباسای تمیز و اتو کشیده!ساعت حدودای ۸ شده میلاد(پسرخالم و رفیق صمیمش)یهو نگران میشه بهش زنگ میزنه میبینه در دسترس نیست زنگ میزنه به مصطفی میگه بیا بریم دنبالش محمدرضا گوشیش خاموشه!
به چشمای نگران مصطفی نگاه میکنم جوابمو نمیده و با دمپایی و سراسیمه میره!
هرچی زنگ‌میزدم هیچکس جواب نمیداد میلاد جواب نمیداد محمدرضام جواب نمیداد فقط مصطفی گفت اینجا قیامته و قطع کرد...
آجی زنگ میزنه میگه مریم چه خبره بابا کجا رفت گفتم آجی فک کنم گرفتنش بدبخت شدیم ..‌
مهمونا نگاهم میکنن سفره شام وسط باز مونده
بغض میکنم و گریه نمیکنم میترسم نکنه گرفتنش وای محمدرضا اگه گرفته باشنت چی ...دم به دیقه خطشو میگیرم  کسی جواب نمیده...
مامان زنگ‌میزنه با صدایی که نفسی نداره میگه چیشده محمدرضا تصادف کرده؟گفتم نه نه هیچی نیست...سراسیمه بلند میشم میگم توروخدا یکی منو ببره پیش مامانم الان دق میکنه...
تو راه خط بابا رو میگیرم خطشو یه غریبه جواب میده میگه بابات حالش خوب نیست بیاید درمونگاه مرجان میگم وای محمدرضا رو گرفتن بابا حالش بد شده به میلاد زنگ میزنم فقط میگه مریم بدبخت شدیم و گریه میکنه‌...
راه میفتیم به سمت درمونگاه لعنتی تموم خیابونا رو بستن از کوچه پس کوچه میریم تا درمونگاه اجی با مامان ازونطرف دارن میان اجی زنگ زد گفتم اجی مامانو چرا اوردی ببر بابا حالش خوب نیس محمدرضا رو گفتن گفت تو فقط بگو محمدرضا سالمه من میرم گفتم نمیدونم نمیدونم...
میرسیم دم در درمونگاه انگار وارد یه جبهه جنگ شدیم پر از مامور اسلحه به دست جلو درو احاطه کردن....


اطرافیانم نمیذارن پیاده شم‌میگن صبر کن ببینیم چه خبره ولی از دور دیدم مامان و اجی با پاهای سست رفتن تو دیگ نتونستن نگهم دارن دوییدم دوییدم رفتم تو اخ کاش نمیرفتم کاش دنیا تو همون لحظه تموم میشد اخ کاش هیچ وقت پام نمیرسید دیگه هیچی یادم نیست با تمام وجود داد میزنم عربده میزنم همه و فحش میدم داد میزنم کف درمونگاه خوابونده بودنت بدن غرق خونتو میبینم نمیذارن بیام سمتت جلوی دهنمو میگیرن میگن داد نزن میبرنش میبرنش ...
باید به چی فکر کنم به آواری که رو سرمون هوار شده یا به اینکه ممکنه ببرنت؟؟ میخوان با امبولانس ببرنت بیمارستان خودمو میندازم روت میگم منم ببرید با اجی و مصطفی دوستش سوار میشیم به دوستش التماس میکنم میگم توروخدا فیلم بگیر ازش تو اوج درد به فکر جمع کردن مدرکیم!
اون لباسای مهمونی و اتو کشیدم حالا غرق خونه پاکه محمدرضامه...
دستای آجی از چند جا پاره شده دستای میلاد و مصطفی پر ازشیشه و زخمه!
بابا و مصطفی تو حال خودشون نیستن کلی بهشون آمپول تزریق کردن!
لحظه به لحظه این زجرا رو میتونم با جزئیات تعریف کنم از بیدار موندنمون بگم که تا دور روز بعد از استرس خوابمون نمیبرد که بدونیم پیکر پاکتو بهمون میدن یا نه...از بابا بگم که التماس ماشینا میکرد کا راهو باز کنن تا ببریمت چون گفته بودن اگر شلوغ بشه اگر بیارنت خونه از همونجا برت میگردونن...از مامان بگم که نتونست واسه پذیرایی از مهمونا بیاد به تالاری که برات گرفتیم آخه قرار بود واسه عروسی یکی یدونش بیاد تالار بگم که کبابی برات نگه داشته بود تا چند وقت تو یخچال بود میگفت بچم‌گشنش بود...از آجی بگم که مثل دیوونه ها با دستای خونین و پاره تو کوچه زجه میزد آی مردم بیاید داداشمو کشتن...محمدرضا همه اینا سرمون اومد ولی به کدوم‌گناه چرا ؟ تو با دستای خالیت با اون چشمای معصومت قرار بود چه خطری داشته باشی که قلبتو شکافتن؟ با ساک باشگاهت قرار بود چیکار کنی که مثل کفتارا دورت کردن؟؟


#محمدرضا_اسکندری #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech