آموزشکده توانا
54.2K subscribers
33.1K photos
38.3K videos
2.55K files
19.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
نیما ارکانی‌حامد؛ نابغه فیزیک

نیما ارکانی‌حامد، پنجم آوریل ۱۹۷۲ در شهر هیوستون ایالت تگزاس آمریکا به دنیا آمد. پدرش، جعفرقلی ارکانی‌حامد، فیزیکدان بزرگی بود که از دانشگاه MIT مدرک دکترا گرفته بود. او ۱۴ سال استاد فیزیک دانشگاه صنعتی شریف بود و بارها به همراه همسرش، «حمیده الستی»، که او هم فیزیکدان مشهوری بود، برای همکاری در پروژه‌های ناسا از جمله «آپولو» و «ماژلان» به آمریکا سفر کرده بود.

هنگام انقلاب ایران این خانواده به تورنتو کانادا مهاجرت کردند. نیما که علاقه فراوانی به فیزیک، ریاضیات و انگلیسی داشت همیشه در مسابقات سراسری فیزیک دبیرستان‌های کانادا بالاترین مقام را از آن خود می‌کرد. او به دانشگاه تورنتو رفت و در سال آخر تحصیل در این دانشگاه، نظریه میدان‌های کوانتومی را به دانشجویان مقاطع بالاتر تدریس می‌کرد.

پدر نیما پس از انقلاب به ایران بازگشت و از نخستین اعضای فرهنگستان علوم ایران به شمار می رود. پس از بسته شدن مراکز دانشگاهی به دلایلی خاص جعفر که تحقیقاتش را نیمه کاره می‌دید، ترجیح داد همراه خانواده از کشور خارج شود.
خانواده ارکانی ناگزیر به خروج زمینی شدند اما در میانه راه و در کوهستان‌های بین ایران و ترکیه سرگردان شدند. یک هفته سرگردانی در این کوهستان ها باعث شد نیما و خواهرش «ساناز» که سن و سال چندانی نداشتند به تب بسیار بالا مبتلا شده و تا پای مرگ پیش بروند.

پدر نیما برای نجات فرزندانش ناچار شد آنها را در یک دره رها کرده و برای پیدا کردن کمک به کوه و کمر بزند. شانس با او یار بود و مدتی بعد به عشایر کُرد برخورد کرد. افرادی که در ذهن نیما به عنوان فرشته نجات نقش بسته‌اند با اسب و آذوقه به یاری آنها آمده و در سیاهی شب این خانواده را از سد مرزبانان ترکیه عبور دادند. حمیده الستی، مادر نیما که خود او هم فیزیکدان است درباره این ماجراجویی خطرناک می گوید:

نیما در شرایط بسیار بدی به سر می برد و برای افزایش انگیزه‌اش با اشاره به کهکشان راه شیری به او قول دادم بعد از گذشتن از خطرات برایش یک تلسکوپ می خرم.


نیما در سال ۱۹۹۳ در دو رشته ریاضیات و فیزیک از دانشگاه تورنتو لیسانس گرفت. مقصد بعدی‌اش دانشگاه برکلی در ایالت کالیفرنیا بود. در این دانشگاه متوجه شد که دیموپولوس، یکی از بزرگ‌ترین فیزیکدانان نظری، در حال آماده‌کردن مقاله‌ای برای انتشار است، نیما با یافتن ایرادی در مقاله دیموپولوس، همکاری خود را با او آغاز کرد. آن‌ها نظریه ابعاد بزرگ را ارائه کردند. نیما که با ارائه این نظریه در ذرات بنیادی و نسبیت عام صاحب‌نظر شده بود، برای درک قابل پیش‌بینی‌بودن کیهان به تحقیق در نظریه گرانش کوانتومی پرداخت. در سال ۱۹۹۷ موفق شد مدرک دکترای خود را از دانشگاه برکلی کسب کند و برای گذراندن دوره فوق دکترا به دانشکده استنفورد برود.

ادامه مطلب 🌐

نسخه ویدئویی 📱

#نیما_ارکانی #فیزیک

@tavaanatech
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
رزگار بیگ‌زاده بابامیری: گفتند جنازه‌ات را در کانال فاضلاب و دریاچه و گورهای دسته‌جمعی ناشناس مخفی می‌کنیم

رزگار بیگ‌زاده بابامیری، زندانی سیاسی، طی نامه‌ای از شکنجه‌هایی که در زندان بر او رفته است گفته است. متن این نامه در ادامه می‌آید:
در تلاشم با نگارش این متن که داستان ۱۳۰ روز بازداشت و وضعیت من [را] در تمام این مدت بازگو می‌کند، صدای خودم را به دنیای متمدن برسانم. در شرایطی که تحت نظارت مداوم مخبرین و سیستم‌های نظارتی زندان به سر می‌برم و طبیعتا تنش و فشار مضاعف و مستمری را تجربه می‌کنم، تمرکز یافتن در نگارش کار چندان ساده‌ای نیست.
در تاریخ ۲۸ فروردین ۱۴۰۲ طی یک تماس تلفنی از سوی فردی به نام سعیدی که خود را مأمور اداره اطلاعات بوکان معرفی نمود، در ساعت ۵ عصر به مکانی در حوالی تالار روژ در حومه شهر بوکان فراخوانده شدم و پس از مراجعه به محل مورد اشاره توسط سعیدی و فرد دیگری که بعدا فهمیدم بازجوی پرونده ماست و نام سازمانی‌اش قربانی است، به اداره اطلاعات بوکان منتقل شدم. تا حوالی ساعت ۱۰ شب در یک اتاق بازداشت شدم از ساعت ۱۰ شب تیم بازجویان شامل ۶ نفر که شامل سعیدی و قربانی و رییس اداره اطلاعات بوکان موسوم به نام سازمانی حجتی، و سه مامور ناشناس دیگر به صورت شیفتی مورد وحشیانه‌ترین اشکال شکنجه و ضرب‌و‌شتم قرار گرفتم.
ضمن ضرب‌وشتم مداوما مورد تهدید به مرگ و توهین و تحقیر قرار می‌گرفتم و مرتب توسط حجتی و قربانی و سعیدی متذکر می‌شدم که در مکانی هستم که قبلا ده‌ها نفر از به‌قول خودشان «اغتشاش‌گر[ان]» تحت شکنجه کشته شده‌اند؛ قرار دارم و به سرنوشت آنان گرفتار می‌شوم و عاقبت جنازه‌ام مثل جنازه‌ آنان در دریاچه سد بوکان و کانال فاضلاب و گورهای دسته‌جمعی پرت خواهد شد.
تمام تلاش خود را معطوف این مسئله نمودند به من بفهمانند به آخر خط رسیده‌ام و آنهایی که شکنجه‌‌ام می‌کنند در مصونیت مطلق قانونی قرار دارند و مرگ من هیچ عواقبی برای شکنجه‌گرانم نخواهد داشت. صد البته توحش آنان در شکنجه به خوبی نشان می‌داد واقعا هیچ نگرانی نسبت به مرگ من تحت شکنجه ندارند. در طول سه شب شکنجه در اداره اطلاعات بوکان ده‌ها بار زیر ضرب‌وشتم و شوک‌های الکتریکی بیهوش شدم.
[در پی] بیش از حدود ۷۲ ساعت شکنجه مداوم در معیت چند متهم دیگر در یک ون ویژه حمل زندانیان تحت اسکورت کاروانی از خودروهای حامل افراد لباس شخصی مسلح با تدابیری ویژه و شبانه به بازداشتگاه اداره اطلاعات استان آذربایجان غربی واقع در ارومیه منتقل شدم.
از همان ابتدا در ارومیه تحت شکنجه‌هایی به قول خودشان تخصصی و حرفه‌ای و متنوع و برنامه‌ریزی‌شده قرار گرفتم. تکنیک‌های متنوعی در بازجویی‌های بازداشتگاه ارومیه بر من اعمال شد که تعدادی از آنان را به اختصار بازگو می‌کنم تا خواننده این متن بهتر در جریان حال‌وهوای مهیب شکنجه‌ها قرار گیرد.
۱- تکنیک القای خفگی: با دست و پا و چشم بسته در حالی که کیسه‌ای بر سر من کشیده می‌شد، به صورت افقی و به پشت در جایی شبیه حمام یا سرویس دستشویی قرار داده می‌شدم و جریان آب بر روی سر و صورت من باز می‌شد که مرگ در هراس از خفگی را به صورت وحشتناک بر من القا می‌کرد.
۲- تکنیک اعدام صوری (دار زدن): من را با صورت و دست و چشم بسته در نیمه‌های شب کاملا ناگهانی از سلول انفرادی به یک اتاق نامعلوم منتقل می‌کردند و وادارم می‌کردند ساعت‌ها با طنابی دور گردن روی یک چهارپایه بایستم و من را تهدید به اعدام در گمنامی و خفا می‌کردند و سعی می‌کردند تا جایی که می‌شود، مرعوبم کنند.
۳- تکنیک اعدام صوری (تیر باران): با دست و پا و چشمان بسته ضمن تهدید و تحقیر و استهزاء مدام، با چکاندن ماشه سلاح‌هایشان به من می‌گفتند: اسمت را هیچ کجا به عنوان زندانی ثبت نکرده‌ایم که وقتی حین بازجویی کشته شدی به‌راحتی جنازه‌ات را مثل جنازه اغتشاشگران (معترضین) در کانال فاضلاب و در دریاچه و گورهای دسته‌جمعی ناشناس مخفی کنیم.
۴- تکنیک شوک الکتریکی: با چشم بسته و دست‌های بسته به صندلی طناب‌پیچ می‌شدم و توسط مامورین اداره اطلاعات، ضمن توهین و تحقیر و ورود به حریم شخصی و خانوادگی با وارد کردن شوک الکتریکی به نرمه گوش، بیضه‌ها، نوک سینه‌ها، ستون فقرات، پهلو و زیربغل‌ها و ران‌ها و گیجگاهم درد وحشتناکی را به من وارد می‌نمودند تا آنچه را می‌خواستند بنویسم یا جلو دوربین تکرار کنم.
۵- تکنیک اعمال بی‌خوابی مستمر: مامورین اداره اطلاعات چندین شبانه‌روز پی‌درپی، با سرکشی مداوم و ایجاد سروصدا و ناسزا و ورود به سلول و ضرب‌وشتم و هر وسیله‌ی دیگری که بتواند مانع خواب من شود، تلاش می‌کردند مانع تمرکز و آرامشم شوند تا مقاومتم بشکند و طبق سناریوهای بازجویان بنویسم و جلو دوربین دیکته‌های آنان را تکرار کنم. این در حالی است که تنها جرم من کمک به همنوع است.

ادامه نامه را در سایت توانا بخوانید


#رزگار_بابامیری #رزگار_بیگ_زاده_بابامیری #بیانیه
Forwarded from گفت‌وشنود
پخش شعر توهین‌آمیز علیه خلیفه اول مسلمانان اهل سنت در برنامه "سیمای خانواده" شبکه یک، بار دیگر چهره واقعی و ریشه‌دار تبعیض‌های عقیدتی در ساختار جمهوری اسلامی را آشکار کرد. اینکه صداوسیما با عزل دو مدیر و ارجاع چند نفر به دستگاه قضایی سعی در پاک کردن صورت مسأله دارد، چیزی جز یک اقدام نمایشی برای انحراف افکار عمومی نیست؛ آن هم در برهه‌ای که جمهوری اسلامی زیر سایه سنگین بحران‌های متعددی از جمله بحران مشروعیت، تنش‌های سیاسی داخلی، و خطر حمله نظامی در پی برنامه‌ هسته‌ای‌اش به شدت دست‌و‌پا می‌زند.

واقعیت این است که نظام، در همین روزها به شکلی تحقیرآمیز مشغول چانه‌زنی و مذاکره مستقیم با آمریکاست، همان کشوری که دهه‌هاست از سوی رهبر جمهوری اسلامی "شیطان بزرگ" نامیده می‌شود و مذاکره با آن، "خط قرمز" نظام خوانده می‌شد. اما اکنون، برای بقا، همه چیز قابل معامله شده؛ از اصول ادعایی گرفته تا حیثیت. و باید در نظر داشت که مذاکره و چرخش سیستماتیک، فشار‌های شدیدی از سوی افکار عمومی را اعمال کرده، در چنین فضایی، یک "بحران تقلبی" مثل ماجرای توهین در تلویزیون، ابزار مناسبی برای تغییر موضوع افکار عمومی از مسائل اصلی به حواشی قابل کنترل است.

اما توهین به اهل سنت در جمهوری اسلامی نه اتفاقی است، نه استثنایی. این توهین‌ها، بخشی از سیاست رسمی و ساختاری شده‌ی تبعیض علیه میلیون‌ها ایرانی اهل سنت است. اگر برخورد با توهین جدی بود، چرا صدها مورد از این قبیل توهین‌ها در هیئت‌های مذهبی، شبکه‌های اجتماعی نزدیک به حکومت، و حتی در کتاب‌های درسی، بدون هیچ برخوردی تکرار می‌شوند؟ چرا زندانیان سیاسی و عقیدتی اهل سنت، در مراحل بازجویی با توهین‌های فرقه‌ای مواجه می‌شوند؟ چرا هیچ کدام از آن مأموران امنیتی که به مقدسات اهل سنت ناسزا می‌گویند، عزل و معرفی نمی‌شوند؟

همین حالا، آمار زندانیان اهل سنت به‌ویژه در استان‌هایی مثل کردستان، بلوچستان و خوزستان، بسیار بالاست. بسیاری از آن‌ها به‌دلیل عقاید دینی یا فعالیت‌های مدنی محبوس‌اند و در طول بازداشت، نه‌تنها از حقوق اولیه برخوردار نیستند، بلکه به باورهایشان اهانت می‌شود. آیا اخراج دو مدیر تلویزیون در برابر این حجم از ستم، معنا دارد؟ یا تنها پوششی برای ادامه همان تبعیض است، با ظاهری آراسته و موقتی؟

جمهوری اسلامی سال‌هاست که با دوگانه‌ی "امت واحده" و "تبعیض مقدس" بازی می‌کند. از یک‌سو از وحدت اسلامی دم می‌زند و از سوی دیگر، عملاً اهل سنت را از بسیاری حقوق اجتماعی و سیاسی محروم کرده است. اهل سنت در ایران نه حق دارند مسجدی در پایتخت داشته باشند، نه اجازه دارند در بسیاری از مناصب حکومتی حضور یابند، نه حتی آزادند عقایدشان را در مدارس و رسانه‌ها بازتاب دهند. این سطح از تبعیض را با عزل دو مدیر جبران نمی‌توان کرد.

ماجرا روشن است: آنچه دیدیم نه برخورد با توهین، بلکه یک شوی رسانه‌ای بود. پروپاگاندایی برای فرار از پاسخ‌گویی به سال‌ها تحقیر و تبعیض. اما مردم، به‌ویژه اهل سنت ایران، این بازی را بهتر از هر زمان می‌شناسند. مسئله‌ای که باید ترمیم شود، نه چهره‌ی رسانه، که قلب پوسیده‌ی سیاست تبعیض‌گراست.

#حکومت_ایدئولوژیک #اهل_سنت #رواداری #گفتگو_توانا

@Dialogue1402
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
علی زارعی از مصدومان چشم، در جریان انقلاب مهسا، این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:

«درود. از ۱۵ مهر ۱۴۰۱ که بنده چشم راست خودمو در اعتراضات ایران با شلیک گلوله پینت بال از دست دادم. زندگی من دیگر عادی نبود هیچ چیز آن زمان عادی نبود نه شرایط زندگی من و نه شرایط کشورم ایران ولی مجبور بودم ادامه بدم چون به آزادی کشورم امید داشتم و همچنین امید دارم در این راه افراد و نهاد های خیلی زیادی به بنده یاری رسوندن امروز که با یاری ایشان به یک کشور امن رسیدم وظیفه خود دانستم از تمام این عزیزان تشکر کنم. به امیدروزی که ایرانمون آزاد بشه و همگی کنار هم آن روز رو جشن بگیریم.»

aliizare79

#علی_زارعی #چشم_برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
لیلا مهدوی، مادر جاویدنام سیاوش محمودی، ویدیویی از درختکاری توسط گروهی از هموطنان، به یاد سیاوش منتشر کرد و نوشت:

«درختی به نام "سیاوش"...و
جوانان دلیر و شجاع ایران زمین
از دل شاهنامه آمد، اما نه با شمشیر، نه با تاج و تخت،
با قلبی پر از ایمان، با نگاهی که روشنی می‌خواست برای شب‌های ما.
سیاوشِ ما، از دل اسطوره‌ها بیرون جهید و به کوچه‌های امروز رسید؛
او فرزند این خاک بود، نه بافته‌ی افسانه، که بافته‌ی رنج و امید نسل ما.

سیاوش ما را صدا زد،
او فریاد زد، تا خواب‌ها پاره شوند، تا پرده‌ها کنار بروند،
و همین صدا برای حکومت بچه‌کُش، گران بود…
گلوله‌ها آمدند، اما خاموشش نکردند.
او رفت، اما سیاوش‌تر شد،
ریشه زد در دل‌ها، جان گرفت در وجدان‌ها،
و ما تصمیم گرفتیم به نامش درخت بکاریم.
برای او وهم رز مانش

نه فقط برای یادبود، بلکه برای ایستادگی.
نه فقط برای غم، بلکه برای ادامه دادن.
ما هر درخت را به نیّت حقیقت در خاک می‌کاریم،
و بر شاخه‌هایش روبان‌های سرخ می‌بندیم،
که بگوییم:
"خونِ سیاوش،وسیاوش ها. نه ناپدید می‌شود و نه فراموش.
بلکه به جان درختان ما رفت،
تا هر بهاری، فریاد بزند."

این حکومت، هر چه برید، ما دوباره خواهیم رویاند.
هر صدایی را که خفه کرد، با هزار برگ فریاد خواهیم زد.
و هر اسطوره‌ای را که به خاک انداخت، با ریشه‌هایی از جنس مردم، دوباره خواهیم ساخت.

و این درخت، تنها برای سیاوش نیست…
برای همه‌ی آنانی‌ست که برای این سرزمین، برای این مردم، از جانِ خود گذشتند.
آن‌ها که نام‌شان شاید در تاریخ نیامده،
اما یادشان در دل‌های ما حک شده است.
ما برایشان می‌کاریم، می‌نویسیم، فریاد می‌زنیم،
و هرگز، هرگز تنهاشان نمی‌گذاریم.

درخت سیاوش، درخت ایستادگی‌ست.
درخت آنانی‌ست که جان دادند، تا ریشه‌های ما باقی بماند.»


#سیاوش_محمودی #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
خانواده جاویدنام مهرشاد شهیدی، در بندرانزلی در کنار خانواده جاویدنام مهران سماک، بر سر مزار او حاضر شدند و یادش را گرامی داشتند.

amir_shahidi_nezhad

#مهرشاد_شهیدی #مهران_سماک #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
۳۴ زندانی سیاسی بند ۴ زندان اوین، با انتشار بیانیه‌ای خواهان آزادی فوری و بی‌قید و شرط محمد نجفی، رسیدگی پزشکی، و همچنین عودتِ پروانه وکالت او شدند

متن این بیانیه به شرح زیر است:

«اوین، بند چهار ـ یک، چهار اردی‌بهشت هزار و چهارصد و چهار

ما روایت می‌کنیم

این یک بیانیه سیاسی نیست. روایتی ژورنالیستی هم نیست. این، روایتی فاخر از وکیلِ انسان، از محمد نجفی، خطاب به عموم مردم، تمامی نهادها و کنوانسیون‌های حقوق بشری و وکلاست.
ما، محکومان راه آزادی، ما، موکلان، ما، متهمان، و ما، سرزمین‌اندیشان، این بار نه برای خود، بلکه برای کسی شهادت می‌دهیم که برای ما متحمل هزینه‌هایی شده است که هر کدام به‌تنهایی برای برفکندن یک انسان کافی‌ است.
ما روایت می‌کنیم که محمد نجفی در هشتمین سال از محکومیت خود به سر می‌برد و یازده سال دیگر نیز باید حبس بکشد.
ما روایت می‌کنیم که محمد نجفی برای دفاع از انسان، دفاع از دیگری و نه از برای خود، یازده حکم غیرعادلانه از دستگاه استبدادی جمهوری اسلامی دریافت کرده است.
ما روایت می‌کنیم که تنِ محمد نجفی بارها بیمار گشته، ولی روحش نه، و این روحِ اوست که بدن بیمارَش را به دوش می‌کشد.
ما روایت می‌کنیم که محمد نجفی نه‌فقط در زندان، بلکه در تبعید نیز به سر می‌برد. او را از شازند و زندان اراک به تهران، زندان اوین، تبعید کرده‌اند.
ما روایت می‌کنیم که محمد نجفی بدون ذره‌ای تفاوت میان تمامی گرایش‌ها و جریان‌ها، برای همه با تمام توان به نفع انسان دفاع می‌کرد.
ما روایت می‌کنیم که پروانه وکالت او را باطل کردند تا ابزار او برای دفاع از انسان را از او ستانده باشند. این در حالی است که پس از این ابطالِ پروانه، ما او را بیش از پیش وکیلِ خود یافته‌ایم.
ما روایت می‌کنیم که محمد نجفی شاعرانه زندگی می‌کند و شاعرانه از بشر و حقوقش دفاع می‌کند.
ما روایت می‌کنیم که محمد نجفی، راوی رنج‌های ما بوده است و اگر او و امثال او ما را روایت نمی‌کردند، نامی از ما نبود.
ما روایت می‌کنیم که میان انجیرِ حیاتِ اوین و محمد نجفی دلبستگی وجود دارد و او حتی به آن درخت هم شخصیت داده است؛ به شکلی که با آن دار از دار سخن می‌گوید.
آری، یک بار هم شده ما روایت می‌کنیم که راوی چه دردهایی می‌کشد.
ما خواهان آزادی فوری و بی‌قید و شرط محمد نجفی، رسیدگی پزشکی، و همچنین عودتِ پروانه وکالت ایشان هستیم.»

متن فوق به امضای سی‌وچهار تن از زندانیان سیاسی و عقیدتی رسیده است.

اسامی امضاکنندگان:
محمود اجافلو، مطلب احمدیان، سعید احمدی دلجو، رضا اکبری منفرد، سجاد ایمان‌نژاد، شهریار براتی، وحید بنی‌عامریان، حامی بهادری، یدی بهاری زر، مهدی بهمن، مرتضی پروین، محمد حسن پوره، فرهاد حافظی، شاهرخ دانشورکار، امیر کیوان رحیمی، رضا رضایی، مهران رئوف، وحید سرخ‌گل، خشایار سفیدی، مازیار سیدنژاد، حسین شنبه‌زاده، محسن صادقپور، مرتضی صیدی، سپهر ضیایی، بابک علی‌پور، نصر الله فلاحی، پویا قبادی، فؤاد فتحی، امیر حسین مرادی، فرزاد معظمی گودرزی، محمد مسعود معینی، علی یونسی، میر یوسف یونسی، جواد منبری


محمد نجفی نخستین بار در سال ۱۳۹۷ پس از پیگیری شکنجه‌های منجر به جان‌باختن وحید حیدری، یکی از معترضان بازداشت‌شده دی‌ماه ۱۳۹۶ در اراک، بازداشت و زندانی شد.

این وکیل دادگستری پس از آن به دلیل فعالیت‌های حقوق بشری خود با پرونده‌سازی‌های متعدد از سوی نهادهای امنیتی مواجه شد و هم‌اکنون دوران محکومیتش را در بند چهار زندان اوین سپری می‌کند.

او در چند پرونده جداگانه با ۱۴ اتهام به بیش از ۲۱ سال حبس محکوم شده است و به نوشته سایت حقوق بشری هرانا، تاکنون تجمیع احکام برای محکومیت‌هایش صورت نگرفته است.

این وکیل دادگستری در طول دوران حبس خود با وجود ابتلا به بیماری‌‌های مختلف بارها از دریافت درمان تخصصی و اعزام به بیمارستان محروم مانده است.

#محمد_نجفی #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
کشتار تابستان ۶۷؛ بی‌سابقه در تاریخ معاصر ایران

کشتار تابستان ۶۷ را می‌توان مخوف‌ترین کشتار سیاسی – حکومتی تاریخ معاصر ایران دانست. تفتیش عقاید از زندانیان سیاسی مجاهد خلق و چپگرا و اعدام چندهزارتن از آنان در عرض تقریبا ۲ ماه و به صورت مخفیانه و دور از خبررسانی رسانه‌ای، به جرات در تاریخ معاصر ایران سابقه نداشته است. این اعدام‌ها با دستور مستقیم آیت الله خمینی و در مرداد و شهریور ۶۷ انجام گرفت. خمینی هیئت‌هایی را مسئول محاکمه مجدد زندانیان سیاسی کرد که «حسینعلی نیری»، «مرتضی اشراقی»، و «مصطفی پورمحمدی» - در مقام نماینده وزارت اطلاعات - از اعضای اصلی هیئت تهران بودند. در بخشی از حکم اصلی خمینی آمده است: «از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه می‌گویند از روی حیله و نفاق آنهاست… کسانی که در زندان‌های سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و می‌کنند، محارب و محکوم به اعدام می‌باشند».

البته همانطور که در حکم اصلی خمینی آمده است، در استان‌ها و باقی نقاط کشور نیز هیئت‌های دیگری برای محاکمه زندانیان فعال شده بودند. اما این هیئت اصلی منصوب خمینی در تهران بود که مسئولیت تفتیش عقاید زندانیان و صدور حکم اعدام برای آنان در زندان‌های اوین و گوهردشت برعهده داشت که محل اصلی تجمیع زندانیان سیاسی منسوب به سازمان مجاهدین خلق و گروه‌های چپگرا نیز محسوب می‌شد.

این حکم چنان سنگین بود که حتی بعضی از نزدیکان و منصوبان آیت الله خمینی نیز به پرسش و تردید می‌افتند. از جمله بحث درباره محکومانی درگرفت که دوره محکومیت خود را طی می‌کردند و حتی بعضی از آنان، در آستانه اتمام دوره حبس خود بودند. نقل است که مسئولان مربوطه از آیت الله خمینی می‌پرسند که: «آیا این حکم مربوط به مربوط به کسانی است که محکوم به اعدام هستند یا زندانیانی که محکوم به حبس شده‌اند ولی بر سر موضع هستند؟» که آیت الله خمینی در پاسخ دستور «نابودی دشمنان اسلام» را می‌دهد و می‌گوید: «در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است سریعا دشمنان اسلام را نابود کنید. در مورد رسیدگی به وضع پرونده‌ها در هر صورت که حکم سریعتر اجرا گردد همان مورد نظر است».

درباره این جنایت بیش‌تر بخوانید:

https://tavaana.org/fa/Koshtar_67


#خاوران #علیه_فراموشی #نه_به_اعدام #دهه_شصت #تابستان۶۷#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
از پشت میله‌های زندان،۳: چه کسی حق گرفتن جان انسان را به حکومت می‌دهد؟

«اعدام یعنی از‌میان‌بردن مرز بین بودن و نبودن. قدمتی به تاریخ بشر دارد و انسان‌های بسیاری بدین گونه… به دست هم‌نوعان خود از صحنه روزگار محو شده‌اند. با گسترش تمدن و تلاش انسان جهت پایان‌دادن به این پدیده شوم و غیرمتمدنانه بیش از ۱۴۰ کشور جهان اعدام را یا لغو کرده‌اند یا در ده سال اخیر حکم اعدام در آن‌ها اجرا نشده. غم‌انگیز اینکه ایران نه تنها در میان این ۱۴۰ کشور نیست بلکه به تنهایی نیمی از کل اعدام‌های ثبت‌شده در جهان را به خود اختصاص داده غم‌انگیزتر اینکه امیدی به توقف و برچیده‌شدن چوبه‌های دار نیست اعدام به هردلیلی … فارغ از هر عنوانی که به یدک می‌کشد یک رویداد تلخ و ملال‌آور است چه کسی حق گرفتن جان انسان را به حکومت می‌دهد؟»

این بخشی از نامه حمزه سواری، زندانی سیاسی، از پشت میله‌های زندان است. حمزه سواری لفته، زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی‌شهر کرج، در این نامه‌ با عنوان «مسیر غلط اعدام و تبعات آن» درباره تداوم صدور احکام اعدام در جمهوری اسلامی نوشته است.

در این ویدیو اجرا و روایت زیبا شیرازی، خواننده و ترانه‌سرا، را می‌بینید که بر اساس نامه‌ای است حمزه سواری در مهرماه ۱۴۰۰ در زندان نوشته است.
سایت:
https://tavaana.org/letters_from_prison_savari/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=r3blRRBIIW4
ساندکلاود:
https://soundcloud.com/tavaana/ft0lde04cmc1

#یاری_مدنی_توانا
#حمزه_سواری
#زندان
#زندانی
#اعدام
@Tavaana_TavaanaTech
سرویس اطلاعاتی هلند (AIVD)، جمهوری اسلامی را به تلاش برای قتل یک روزنامه‌نگار ایرانی متهم کرد.
مقامات هلندی به طور علنی جمهوری اسلامی را به طراحی یک حمله هدفمند در خاک این کشور متهم کردند.
یادآور می‌شویم در سال ۲۰۱۹ هم دو دیپلمات ایرانی پس از ترور مخالفان جمهوری اسلامی در هلند، از این کشور اخراج شدند.

جمهوری اسلامی، هزاران زندانی را در داخل کشور سرکوب و اعدام کرده و بی‌شمار مخالفان خود را در خارج از کشور ترور کرده یا در تلاش برای سرکوب و ترور آنها بوده.


کتاب «بنیادگرایان اسلامی و قتل دگراندیشان در برون مرز»

https://tavaana.org/assassinations_of_ir/


#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی
@Tavaana_TavaanaTech
با نزدیک‌شدن به روز جهانی کارگر،‌ باید توجه ویژه‌ای به وضعیت کارگران داشت.
فرامرز توفیقی، فعال کارگری، می‌گوید:
«بازار بدون کنترل و پایش رها شده و هیچ نظارتی بر قیمت‌ها نیست. گوشت قرمز برای کارگران دست‌نیافتنی شده. دست کارگران به برنج ایرانی هم دیگر نمی‌رسد!»

به گزارش خبرآنلاین، در سال‌‏های ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱، سه هزار و ۸۲۶ نفر در جایی که محیط کارشان بوده، مرده‌‏اند.
یک هفته به روز جهانی کارگر مانده است. پیامدهای حاکمیت جمهوری اسلامی بر ایران بس خطرناک است. فقر بیکاری مرگ ناامیدی آمار بالای خشونت و سرقت و تجاوز و خودکشی و ... تنها گوشه‌ای از این آسیب‌ها ست.

#یاری_مدنی_توانا #نه_به_جمهوری_اسلامی
#کارگر #کارگران
@Tavaana_TavaanaTech