به گوینده گیتی برازنده است
که گیتی ز گویندگان زنده است
سخن چشم و گوینده چشمآفرین
سراپای گیتی بدین چشم بین
کسی کو ز دانش بَرَد توشهای
جهانیست بنشسته در گوشهای
بیاموز خوی بلندآفتاب
به هرجا که ویرانه بینی بتاب
جهان گو همه آتش و دود باش
جهان میرد از تو، نه تو از جهان!
#ادیب_پیشاوری
#چکامه_پارسی
⛅️ @AdabSar
که گیتی ز گویندگان زنده است
سخن چشم و گوینده چشمآفرین
سراپای گیتی بدین چشم بین
کسی کو ز دانش بَرَد توشهای
جهانیست بنشسته در گوشهای
بیاموز خوی بلندآفتاب
به هرجا که ویرانه بینی بتاب
جهان گو همه آتش و دود باش
جهان میرد از تو، نه تو از جهان!
#ادیب_پیشاوری
#چکامه_پارسی
⛅️ @AdabSar
دروگر زمان است و ما چون گیا
همانش نبیره، همانش نیا
جهان را چنین است ساز و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
فرستنده و سراینده #خسرو_یزدانی
#چکامه_پارسی
🍀 @AdabSar
همانش نبیره، همانش نیا
جهان را چنین است ساز و نهاد
که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
فرستنده و سراینده #خسرو_یزدانی
#چکامه_پارسی
🍀 @AdabSar
جز از نیکْنامی و فرهنگ و داد
ز کَردار گیتی مگیرید یاد
شما داد جویید و فرمان کنید
زبان را به پیمان گروگان کنید
هر آنکس که هست از شما مُستَمَند
کجا* یافت از کارداری گزند
دل و پشتِ بیدادْگر بشکنید
همه بیخ و شاخش ز بن برکَنید
#فردوسی
___
*کجا= که
باشد که:
زبانها پر از آفرینِ تو باد
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
💐
💐💐
ز کَردار گیتی مگیرید یاد
شما داد جویید و فرمان کنید
زبان را به پیمان گروگان کنید
هر آنکس که هست از شما مُستَمَند
کجا* یافت از کارداری گزند
دل و پشتِ بیدادْگر بشکنید
همه بیخ و شاخش ز بن برکَنید
#فردوسی
___
*کجا= که
باشد که:
زبانها پر از آفرینِ تو باد
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
💐
💐💐
☀️🕊
زر میچکد خدا را از شاخههای زرین
بر قلهی دماوند مهر خجسته را بین
همپای گام پاییز بر زورقی دُرافشان
آمد که تازه دارد عهد وفای یاران
مهرآمد و صلا زد یاران مهربان را
آمد که هدیه آرد افسونگر خزان را
آمد که بازگوید از کاوهی دلاور
از شاه آفریدون ضحاک تیرهگوهر
آمد که بر تو خواند آیین پهلوانی
اندر نبرد دیوان مردانه جانفشانی
گوید ز جور ضحاک افسانهگوی پاییز
از مرگ تلخ انسان در ماتمی غمانگیز
روزی که نسل انسان در چنبر بلا بود
تسلیم سرنوشتی بیچون و بیچرا بود
سرهای سرفرازان از شانهها جدا بود
جان گزیده یاران بیارج و بیبها بود
خون در قدح خورشید برجای بادهی نوش
از جور بیامانِ ضحاکِ مار بردوش
این رفت و آمد آن دم که آواز کاوه برخاست
چرمینه برگشاد و بر نیزهای بیاراست
فریاد شد صدایش اندر غریو یاران
خون دوباره جوشید در تار و پود انسان
آنگه که کاوه سرداد آواز سربلندی
ضحاک شد به زندان در قاف دردمندی
روزی که روح انسان آزاده و رها شد
زنجیر ناگریزی از قامتش جدا شد
آن روز سرفرازی یک روز مهرگان بود
پیدایی بهاران بر قامت خزان بود
ای از تو خاطرم شاد باشی همیشه آزاد
در کوچ سرد پاییز یا گرمی امرداد
تو نسل قهرمانی آگاه و پرتوانی
از کاوهی دلاور زیبنده یادمانی
برخیز و سر برافراز با همت خدایی
تا با تو برفروزد ایران آریایی
#جشن_مهرگان
سراینده #هما_ارژنگی
☀️🕊 @AdabSar
زر میچکد خدا را از شاخههای زرین
بر قلهی دماوند مهر خجسته را بین
همپای گام پاییز بر زورقی دُرافشان
آمد که تازه دارد عهد وفای یاران
مهرآمد و صلا زد یاران مهربان را
آمد که هدیه آرد افسونگر خزان را
آمد که بازگوید از کاوهی دلاور
از شاه آفریدون ضحاک تیرهگوهر
آمد که بر تو خواند آیین پهلوانی
اندر نبرد دیوان مردانه جانفشانی
گوید ز جور ضحاک افسانهگوی پاییز
از مرگ تلخ انسان در ماتمی غمانگیز
روزی که نسل انسان در چنبر بلا بود
تسلیم سرنوشتی بیچون و بیچرا بود
سرهای سرفرازان از شانهها جدا بود
جان گزیده یاران بیارج و بیبها بود
خون در قدح خورشید برجای بادهی نوش
از جور بیامانِ ضحاکِ مار بردوش
این رفت و آمد آن دم که آواز کاوه برخاست
چرمینه برگشاد و بر نیزهای بیاراست
فریاد شد صدایش اندر غریو یاران
خون دوباره جوشید در تار و پود انسان
آنگه که کاوه سرداد آواز سربلندی
ضحاک شد به زندان در قاف دردمندی
روزی که روح انسان آزاده و رها شد
زنجیر ناگریزی از قامتش جدا شد
آن روز سرفرازی یک روز مهرگان بود
پیدایی بهاران بر قامت خزان بود
ای از تو خاطرم شاد باشی همیشه آزاد
در کوچ سرد پاییز یا گرمی امرداد
تو نسل قهرمانی آگاه و پرتوانی
از کاوهی دلاور زیبنده یادمانی
برخیز و سر برافراز با همت خدایی
تا با تو برفروزد ایران آریایی
#جشن_مهرگان
سراینده #هما_ارژنگی
☀️🕊 @AdabSar
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آنگه که کاوه سرداد آواز سربلندی
ضحاک شد به زندان در قاف دردمندی
روزی که روح انسان آزاده و رها شد
زنجیر ناگریزی از قامتش جدا شد
آن روز سرفرازی یک روز مهرگان بود
پیدایی بهاران بر قامت خزان بود
سروده و آوای #هما_ارژنگی
#جشن_مهرگان
☀️🕊 @AdabSar
ضحاک شد به زندان در قاف دردمندی
روزی که روح انسان آزاده و رها شد
زنجیر ناگریزی از قامتش جدا شد
آن روز سرفرازی یک روز مهرگان بود
پیدایی بهاران بر قامت خزان بود
سروده و آوای #هما_ارژنگی
#جشن_مهرگان
☀️🕊 @AdabSar
☀️🕊
به نام خداوند رخشندهماه
بزرگ آفریننده گیتیگواه
گرانمایه یکتا سپهرآفرین
توانا خردمندِ مهرآفرین
همانکو که ما را سُرور آفرید
بر ایرانیان مِهر و نور آفرید
بر این خانهدان داد پیوند خویش
که در آفَرینَش در آیند بیش
پس از این از آن مِهرگان پرورید
ُزمرُّد در آن دِی به مِهر آفرید
پس آن آفریدون پدیدار شد
ز فرمان او دیو بر دار شد
هم او کاوه را افسر و بخت داد
به فرزند بابک بهین تخت داد
بر ایران و آن یادگاران درود
بر آن جاودان جشن شاهان درود
✍ سراینده و فرستنده #انوشیروان
#جشن_مهرگان این یادگار خروش بر ستم ضحاکی از دوران باستان بر همگان فرخنده باد. باشد که فرهنگ مهر و آشتی و آرامش جهان را فراگیرد.
فرتور(عکس): سنگنگارهای در تاغ(طاق) بستان کرمانشاه که در آن اردشیر در میان اهورامزدا و ایزد مهر ایستاده و تاجگذاری میکند. ایزد مهر برسم در دست دارد. برخی گفتهاند او که در میانه ایستاده زرتشت است زیرا هالهای دور سر دارد.
☀️🕊 @AdabSar
به نام خداوند رخشندهماه
بزرگ آفریننده گیتیگواه
گرانمایه یکتا سپهرآفرین
توانا خردمندِ مهرآفرین
همانکو که ما را سُرور آفرید
بر ایرانیان مِهر و نور آفرید
بر این خانهدان داد پیوند خویش
که در آفَرینَش در آیند بیش
پس از این از آن مِهرگان پرورید
ُزمرُّد در آن دِی به مِهر آفرید
پس آن آفریدون پدیدار شد
ز فرمان او دیو بر دار شد
هم او کاوه را افسر و بخت داد
به فرزند بابک بهین تخت داد
بر ایران و آن یادگاران درود
بر آن جاودان جشن شاهان درود
✍ سراینده و فرستنده #انوشیروان
#جشن_مهرگان این یادگار خروش بر ستم ضحاکی از دوران باستان بر همگان فرخنده باد. باشد که فرهنگ مهر و آشتی و آرامش جهان را فراگیرد.
فرتور(عکس): سنگنگارهای در تاغ(طاق) بستان کرمانشاه که در آن اردشیر در میان اهورامزدا و ایزد مهر ایستاده و تاجگذاری میکند. ایزد مهر برسم در دست دارد. برخی گفتهاند او که در میانه ایستاده زرتشت است زیرا هالهای دور سر دارد.
☀️🕊 @AdabSar
🕊 مردم زادگان را دانای مرگ و زاد «ایزد نامش بلند باد» زبان گویندهای بداد که چون تن را دردی دچار آید، بِدان چون و چندِ درد بنمایاند؛
و پزشک را دانشی بخشایش فرمود که از درهای زبان، دردهای جان دریابد و به خواست دانای دوست که دارو را کارسازی، همه از دستوریِ اوست، داروی درمانگری سازد و به کار درمان بپردازد.
لیک، از بهر آفریدگان خاموش، پروردگار در آسمان و زمین و خشکی و دریا «ستایش کند خدای را هرآنچه هست در هرجا»
که خواست دادارِ گَرگَر بر آن نبود که جانی پرسشگر داشته باشند و زبانی سخنوَر، پادشاهی گمارد که بی رنجِ زبان کنجِ جان ایشان واکاود و بینیاز از واژگان چرایی درد ایشان دریابد.
دانندهی این راه را پس شگفت مدان که رگ اندر سخن درآید و تنِِ ریش رازهای خویش برگشاید. دَمِش به شنودن بیش و کم را برشِمُرَد و پیشانی به پسودن سرد و گرم را پرده دَرَد.
هرکه دانای کارِ تن شد و جان
دانش آموخت از آن و از این
خون و زرداب گویدش که چرا
رگ خامُش بخواندش که چنین
سرشت نیکو چون بدان راه گراینده گشت،
که دردی کاهنده از آن بمُرد
و زندگانی پُرمایه چون بدانگونه گذشت
که بهیِ رنجوری از آن بزاد
پاداش آن ایزد بداد «نامش بلند باد»
که بیکاست و گمان از آن گنجینهی نهان بدان دانای جان رسد.
🕊 درود و مهر و ارج
شادباش روز دامپزشک
🕊 نویسنده و فرستنده: #اوستا_صدرزاده
#پیام_پارسی
@AdabSar 🕊
و پزشک را دانشی بخشایش فرمود که از درهای زبان، دردهای جان دریابد و به خواست دانای دوست که دارو را کارسازی، همه از دستوریِ اوست، داروی درمانگری سازد و به کار درمان بپردازد.
لیک، از بهر آفریدگان خاموش، پروردگار در آسمان و زمین و خشکی و دریا «ستایش کند خدای را هرآنچه هست در هرجا»
که خواست دادارِ گَرگَر بر آن نبود که جانی پرسشگر داشته باشند و زبانی سخنوَر، پادشاهی گمارد که بی رنجِ زبان کنجِ جان ایشان واکاود و بینیاز از واژگان چرایی درد ایشان دریابد.
دانندهی این راه را پس شگفت مدان که رگ اندر سخن درآید و تنِِ ریش رازهای خویش برگشاید. دَمِش به شنودن بیش و کم را برشِمُرَد و پیشانی به پسودن سرد و گرم را پرده دَرَد.
هرکه دانای کارِ تن شد و جان
دانش آموخت از آن و از این
خون و زرداب گویدش که چرا
رگ خامُش بخواندش که چنین
سرشت نیکو چون بدان راه گراینده گشت،
که دردی کاهنده از آن بمُرد
و زندگانی پُرمایه چون بدانگونه گذشت
که بهیِ رنجوری از آن بزاد
پاداش آن ایزد بداد «نامش بلند باد»
که بیکاست و گمان از آن گنجینهی نهان بدان دانای جان رسد.
🕊 درود و مهر و ارج
شادباش روز دامپزشک
🕊 نویسنده و فرستنده: #اوستا_صدرزاده
#پیام_پارسی
@AdabSar 🕊
ادبسار
✦ واژههای پارسی در زبان تازی سمَرَقَر = از پارسی سمرقر، پرندهای که ملخ میخورد سَمَرقند = از پارسی سمَرکنَد، سمرشهر سمَسَق = از پارسی سمِسم(کنجد)، گل یاسمن و مرزنگوش سَمَنجونی، سمانجونی = از پارسی آسمانگون سَمَند = از پارسی سمند samand، نام گلی سپید رنگ…
✦ واژههای پارسی در زبان تازی
سنجاب: از پارسی سنجاب sanjab نام یکی از جانوران، در پارسی پهلوی سنچاب
سنجابی: از پارسی رنگ سنجابی (نزدیک به خاکستری)
سَنجِسبویه: از پارسی سَنگ سِبوُیه، گیاه پنج انگشتی با دانههای بسیار سخت و درشت
سِنجَفَر، سِنجرف: از پارسی شَنگَرف، رنگ سرخ و گیاهی یا کانی
سَنجِه: از پارسی سنجه sanje، وزنه، سنگِه، نام سنگی که در ترازو نهند و با ان سنگینی بارها را بسنجند
سِنداب: از پارسی سنداره (حرامزاده، پست وجلف)، سخت، سفت
سِندان: از پارسی سَندان (ابزار آهنگری)، از ریشهی اوستایی sekam ،sekamb ستون، استوار، پایه، سندانی (یکی از استخوانهای گوش)
سِندأ، سَندر: از پارسی سنداره، از ریشهی sand، ساختن، پدیدآمده، دلیر و سرسخت
سندباد: از پارسی سندباد، سنباد (نیروی اندیشه)
سَندری: از پارسی سنداره، دلی، بالا بلند، شیر درنده
سُندُس: از پارسی سندُس، sandes، سازنده، آفریننده، ابریشم بسیار نرم، سبز رنگ و باریک (جامهی بهشتیان)
سِندیان: از پارسی سِندیان sandiyan، سازندگان، بَلوت، درخت بلوت
سَنطُور، سَنطیر: از پارسی سَنتُر، از سازها
سَنوب: از پارسی سَنَه sane در زند و پازند sana بوده سپس sanath نوشته شده آنگاه به تازی رفته و sana نوشته شده است، نفرین و بدی، خشمناک، دروغگو
سَنّور: از پارسی سنّور san-var، در تازی گربهی نر
سو، سَو: از پارسی سُو su در پهلوی suk، بینایی، دید، روشنایی، سوی چشم، کم سو شدن چشم
سوار، اساوِر: از پارسی سوار savar ،asubar، در پهلوی asbar برگرفته از پارسی باستان asabara (پورداود)
سُوذانق، سوذَق، سوذنبق، شُوذانق: از پارسی سه دُنگ، یک ششم درهم، شاهین، چَرغ (مرغ شکاری، صَقَر، دستبند
سَوذَق: از پارسی سَوده، سودَک (ساییده شده)، زنجیر، دست بَرَنجَن(النگو)، دستیانه، دستبند
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
سنجاب: از پارسی سنجاب sanjab نام یکی از جانوران، در پارسی پهلوی سنچاب
سنجابی: از پارسی رنگ سنجابی (نزدیک به خاکستری)
سَنجِسبویه: از پارسی سَنگ سِبوُیه، گیاه پنج انگشتی با دانههای بسیار سخت و درشت
سِنجَفَر، سِنجرف: از پارسی شَنگَرف، رنگ سرخ و گیاهی یا کانی
سَنجِه: از پارسی سنجه sanje، وزنه، سنگِه، نام سنگی که در ترازو نهند و با ان سنگینی بارها را بسنجند
سِنداب: از پارسی سنداره (حرامزاده، پست وجلف)، سخت، سفت
سِندان: از پارسی سَندان (ابزار آهنگری)، از ریشهی اوستایی sekam ،sekamb ستون، استوار، پایه، سندانی (یکی از استخوانهای گوش)
سِندأ، سَندر: از پارسی سنداره، از ریشهی sand، ساختن، پدیدآمده، دلیر و سرسخت
سندباد: از پارسی سندباد، سنباد (نیروی اندیشه)
سَندری: از پارسی سنداره، دلی، بالا بلند، شیر درنده
سُندُس: از پارسی سندُس، sandes، سازنده، آفریننده، ابریشم بسیار نرم، سبز رنگ و باریک (جامهی بهشتیان)
سِندیان: از پارسی سِندیان sandiyan، سازندگان، بَلوت، درخت بلوت
سَنطُور، سَنطیر: از پارسی سَنتُر، از سازها
سَنوب: از پارسی سَنَه sane در زند و پازند sana بوده سپس sanath نوشته شده آنگاه به تازی رفته و sana نوشته شده است، نفرین و بدی، خشمناک، دروغگو
سَنّور: از پارسی سنّور san-var، در تازی گربهی نر
سو، سَو: از پارسی سُو su در پهلوی suk، بینایی، دید، روشنایی، سوی چشم، کم سو شدن چشم
سوار، اساوِر: از پارسی سوار savar ،asubar، در پهلوی asbar برگرفته از پارسی باستان asabara (پورداود)
سُوذانق، سوذَق، سوذنبق، شُوذانق: از پارسی سه دُنگ، یک ششم درهم، شاهین، چَرغ (مرغ شکاری، صَقَر، دستبند
سَوذَق: از پارسی سَوده، سودَک (ساییده شده)، زنجیر، دست بَرَنجَن(النگو)، دستیانه، دستبند
✦ @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
✦ @AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻دیابت = Diabete، پانیذه، بیماری غَند
🔻مرض قند* = بیماری غَند، پانیذه
✍نمونه:
🔺دیابت یک اختلال متابولیک در بدن است =
پانیذه یک آشفتگی سوختوسازی در تَن است
🔺علائم و عوارض مرض قند چیست؟ =
نشانهها و پیامدهای بیماری غَند چیست؟
*"قَند" تازیشدهی(معربِ) واژهی پارسی "کَند" یا "غَند" است.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#دیابت #مرض_قند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻دیابت = Diabete، پانیذه، بیماری غَند
🔻مرض قند* = بیماری غَند، پانیذه
✍نمونه:
🔺دیابت یک اختلال متابولیک در بدن است =
پانیذه یک آشفتگی سوختوسازی در تَن است
🔺علائم و عوارض مرض قند چیست؟ =
نشانهها و پیامدهای بیماری غَند چیست؟
*"قَند" تازیشدهی(معربِ) واژهی پارسی "کَند" یا "غَند" است.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#دیابت #مرض_قند
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
سپهری بر اینسان که بینی روان
توانا و دانا جز او را مخوان
تو رازِ جَهان تا توانی مجوی
که او زود پیچد ز جوینده روی
به داد و دِهِش دلْ توانگر کنید
بر آزادگی بر سرْ افسر کنید
که فرجام هم روزمان بگذرد
زمانه پی ما همیبشمرد
#فردوسی
همهآرزویم آنکه:
به جان تو هرگز مبادا گزند
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍀
🍀🍀
توانا و دانا جز او را مخوان
تو رازِ جَهان تا توانی مجوی
که او زود پیچد ز جوینده روی
به داد و دِهِش دلْ توانگر کنید
بر آزادگی بر سرْ افسر کنید
که فرجام هم روزمان بگذرد
زمانه پی ما همیبشمرد
#فردوسی
همهآرزویم آنکه:
به جان تو هرگز مبادا گزند
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🍀
🍀🍀
☀️✨ زبان پارسی
از سرایندهی تاجیک #حاجی_محمد_شیرزاد
ﻣﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﺎﺭسی ﺭﺍ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭی میکنم
ﻭ ﺑﻴﺎﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﻫﻨﮓﺩﺍﺭی میکنم
ﻣﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﻬﻠﻮی ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪهﺍﻡ ﺩُﺭ ﺩَﺭی
ﻭﺍﮊﻩﻫﺎی ﻧﺎﺏ ﺁن را ﺳﺎﺧﺘﺎﺭی میکنم
ﭼﻮﻥ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﮔﻨﺞ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺍﻧﺪﺭ ﺟﻬﺎﻥ
اﺣﺘﺮﺍﺯ ﺍﺯ ﻓﺤﺶ ﻭ ﻃﻌﻦ ﻭ جعلکاری میکنم
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﺎﺑﻜﺎﺭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ بیﺍﺩﺏ
ﭼﻮﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺻﺒﺮ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭی میکنم
ﻓﺎﺭسی ﻭ ﺗﺎجیکی ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺩُﺭ ﺩَﺭی
ﻫﺮکسی ﻣﻨﻬﺎ کند ﻣﻦ بیﻗﺮﺍﺭی میکنم
ﻧﻴﺴﺖ ﻓﺮﻕ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻟﻬﺠﻪﻫﺎی ﺩﻟﻨﺸﻴﻦ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻟﻬﺠﻪﻫﺎی خویش ﻛﺎﺭی میکنم
ﮔﻔﺖ ﺍﻧﺪﺭ ﺟﻤﻊ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺷﻴﺮﺯﺍﺩ
ﻛﺰ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﺎﺭسی ﺧﻮﺩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭی میکنم!
☀️✨ @AdabSar
از سرایندهی تاجیک #حاجی_محمد_شیرزاد
ﻣﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﺎﺭسی ﺭﺍ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭی میکنم
ﻭ ﺑﻴﺎﻥ ﺧﻮﻳﺶ ﺭﺍ ﻓﺮﻫﻨﮓﺩﺍﺭی میکنم
ﻣﻦ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﻬﻠﻮی ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻧﺪهﺍﻡ ﺩُﺭ ﺩَﺭی
ﻭﺍﮊﻩﻫﺎی ﻧﺎﺏ ﺁن را ﺳﺎﺧﺘﺎﺭی میکنم
ﭼﻮﻥ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺎﺳﺖ ﮔﻨﺞ ﻣﻌﺮﻓﺖ ﺍﻧﺪﺭ ﺟﻬﺎﻥ
اﺣﺘﺮﺍﺯ ﺍﺯ ﻓﺤﺶ ﻭ ﻃﻌﻦ ﻭ جعلکاری میکنم
ﻣﻦ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻧﺎﺑﻜﺎﺭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ بیﺍﺩﺏ
ﭼﻮﻥ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺻﺒﺮ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺮﺩﺑﺎﺭی میکنم
ﻓﺎﺭسی ﻭ ﺗﺎجیکی ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺩُﺭ ﺩَﺭی
ﻫﺮکسی ﻣﻨﻬﺎ کند ﻣﻦ بیﻗﺮﺍﺭی میکنم
ﻧﻴﺴﺖ ﻓﺮﻕ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﻟﻬﺠﻪﻫﺎی ﺩﻟﻨﺸﻴﻦ
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻟﻬﺠﻪﻫﺎی خویش ﻛﺎﺭی میکنم
ﮔﻔﺖ ﺍﻧﺪﺭ ﺟﻤﻊ ﻳﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎ ﺻﺮﺍﺣﺖ ﺷﻴﺮﺯﺍﺩ
ﻛﺰ ﺯﺑﺎﻥ ﭘﺎﺭسی ﺧﻮﺩ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭی میکنم!
☀️✨ @AdabSar
اسب پیر و خسته تاریخ در خواب است.
کلکها دهان بگشایید، از خواب گران زمانه بگویید.
کلکها فریاد برآرید و یاری بخواهید؛ فریادی که از فراسوی ویرانههای تاریخ بگذرد و به کاخِ استورهها برسد.
کلکها فریاد برآرید و از استورهها بخواهید زمانه را بیدار کنند.
از بیداری نشسته بر پشتِ توسنِ استورهها بخواهید به دادمان برسد.
اسب پیر و خسته تاریخ در خواب است.
نویسنده و گوینده #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🌍 @AdabSar
کلکها دهان بگشایید، از خواب گران زمانه بگویید.
کلکها فریاد برآرید و یاری بخواهید؛ فریادی که از فراسوی ویرانههای تاریخ بگذرد و به کاخِ استورهها برسد.
کلکها فریاد برآرید و از استورهها بخواهید زمانه را بیدار کنند.
از بیداری نشسته بر پشتِ توسنِ استورهها بخواهید به دادمان برسد.
اسب پیر و خسته تاریخ در خواب است.
نویسنده و گوینده #خسرو_یزدانی
#پیام_پارسی
🌍 @AdabSar
Telegram
attach 📎
ادبسار
پویایی هر زبان زمانی آغاز میشود که از ایستایی دوری گزیند. «ضیاالدین هاجری» 🖋📋 واژههای بیگانه در دستور زبان پارسی «بخش پنجم» گردآورنده: #بزرگمهر_صالحی #تنوین : دوکژه، نَوناندن #جامد : فسرده، بَربَست، دج، برناگرفته #جمع : رَمَن، از…
پویایی هر زبان زمانی آغاز میشود که از ایستایی دوری گزیند. «ضیاالدین هاجری»
🖋📋 واژههای بیگانه در دستور زبان پارسی
«بخش ششم»
گردآورنده: #بزرگمهر_صالحی
#حرف_ربط_مرکب : آویزهی پیوندی آمیخته، وات آمیزهی پیوند، وات بند آمیخته
#حرف_ربط_مفرد : تک وات
#حرف_صدادار : واکه، آواپذیرواژ. فزون بر آنکه واژهی «سدا» هم پارسی است
#حرف_عطف : وات بست، آویزهی گرایشی
#حرف_مشدد : واژفشرد، واک فشارده
#حرف_هجا: واژ، وات، نویسه، سازه
#حرف : واژ، وات، نویسه، گپ، گفتار
#حرف_اضافه : وابسته ساز، وات افزایی، افزودهواژ
#حرف_استفهام : پُرسواژ
#حرف_تعریف : شناس واژ، ویمندواژ
#حرف_ساکن : خموش واژ، خامش واژ
#حرف_شرط : پیمانواژ، فزود زاب
#حرف_صله : وات پیوند
#حرکات : آواها، نماهای آوایی
#حرکت : آوا، جنبش
#حروف_ربط_عطفی : پیوندهای گرایشی
#حروف_ربط_مرکب : وابسته سازهای آمیخته
#حروف_روابط : واجهای پیوندگر
#حروف_زاید_در_افعال : بیهوده واجها، ناواجها در کروازها
#حروف_ساکن : واژهای ناخوانا
#حروف_شرط : واتهای بایسته، آویزهای پیمانی، واجهای پیمانی
#حروف_عطف : واجهای بازگشت
#حروف : واتها، واجها، بندواژها
دنباله دارد
#پارسی_پاک
🖋📋 برجستهترین بازخنها (منابع):
۱- پیوستهای فرهنگ ساختاری زبان پارسی، ضیاالدین هاجری
۲- فرهنگ نظام با ریشهشناسی، محمدعلی داعیالاسلام
۳- فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی، محمد حیدری ملایری
📋🖋 @AdabSar
🖋📋 واژههای بیگانه در دستور زبان پارسی
«بخش ششم»
گردآورنده: #بزرگمهر_صالحی
#حرف_ربط_مرکب : آویزهی پیوندی آمیخته، وات آمیزهی پیوند، وات بند آمیخته
#حرف_ربط_مفرد : تک وات
#حرف_صدادار : واکه، آواپذیرواژ. فزون بر آنکه واژهی «سدا» هم پارسی است
#حرف_عطف : وات بست، آویزهی گرایشی
#حرف_مشدد : واژفشرد، واک فشارده
#حرف_هجا: واژ، وات، نویسه، سازه
#حرف : واژ، وات، نویسه، گپ، گفتار
#حرف_اضافه : وابسته ساز، وات افزایی، افزودهواژ
#حرف_استفهام : پُرسواژ
#حرف_تعریف : شناس واژ، ویمندواژ
#حرف_ساکن : خموش واژ، خامش واژ
#حرف_شرط : پیمانواژ، فزود زاب
#حرف_صله : وات پیوند
#حرکات : آواها، نماهای آوایی
#حرکت : آوا، جنبش
#حروف_ربط_عطفی : پیوندهای گرایشی
#حروف_ربط_مرکب : وابسته سازهای آمیخته
#حروف_روابط : واجهای پیوندگر
#حروف_زاید_در_افعال : بیهوده واجها، ناواجها در کروازها
#حروف_ساکن : واژهای ناخوانا
#حروف_شرط : واتهای بایسته، آویزهای پیمانی، واجهای پیمانی
#حروف_عطف : واجهای بازگشت
#حروف : واتها، واجها، بندواژها
دنباله دارد
#پارسی_پاک
🖋📋 برجستهترین بازخنها (منابع):
۱- پیوستهای فرهنگ ساختاری زبان پارسی، ضیاالدین هاجری
۲- فرهنگ نظام با ریشهشناسی، محمدعلی داعیالاسلام
۳- فرهنگ ریشهشناختی اخترشناسی، محمد حیدری ملایری
📋🖋 @AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻سیانس، سئانس، سانس = Seance، نشست، نیابه(=نوبت، بنگرید به t.me/AdabSar/4742)
✍️نمونه:
🔺سینماهای نمایشدهندهی این فیلم، تا سئانس آخر مملو از تماشاچی بود =
رُخشارگاههای نمایشدهندهی این رُخشاره، تا نیابهی پَسین، پر از بیننده بود
🔺قبل از شروع سئانس دوم، به سینما وارد شدم =
پیش از آغاز نیابهی دوم، به نماخانه اَندَر شدم
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#سیانس #سئانس #سانس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻سیانس، سئانس، سانس = Seance، نشست، نیابه(=نوبت، بنگرید به t.me/AdabSar/4742)
✍️نمونه:
🔺سینماهای نمایشدهندهی این فیلم، تا سئانس آخر مملو از تماشاچی بود =
رُخشارگاههای نمایشدهندهی این رُخشاره، تا نیابهی پَسین، پر از بیننده بود
🔺قبل از شروع سئانس دوم، به سینما وارد شدم =
پیش از آغاز نیابهی دوم، به نماخانه اَندَر شدم
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#سیانس #سئانس #سانس
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
یکی دینِ دهقانِ آتشپرست
که بر واژ بَرسَم بگیرد به دست
دگر دینِ موسی که خوانی جَهود
که گوید جز آن را نشاید ستود
دگر دینِ یونانی آن پارسا
که داد آورد در دلِ پادشا
چهارم بیاید همین پاکرای
سرِ هوشمندان برآرَد ز جای
چنان چارسو از پیِ پاس را
کَشیدند زانگونه کرپاس را
تو کرپاس را دینِ یزدان شناس
کَشنده چهار آمد از بهرِ پاس
همیدرکَشد این ازان آن ازین
شوند آن زمان دشمن از بهرِ دین
#فردوسی
و امیدم اینکه:
سرت سبز باد و تن و جان درست
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌸
🌸🌸
که بر واژ بَرسَم بگیرد به دست
دگر دینِ موسی که خوانی جَهود
که گوید جز آن را نشاید ستود
دگر دینِ یونانی آن پارسا
که داد آورد در دلِ پادشا
چهارم بیاید همین پاکرای
سرِ هوشمندان برآرَد ز جای
چنان چارسو از پیِ پاس را
کَشیدند زانگونه کرپاس را
تو کرپاس را دینِ یزدان شناس
کَشنده چهار آمد از بهرِ پاس
همیدرکَشد این ازان آن ازین
شوند آن زمان دشمن از بهرِ دین
#فردوسی
و امیدم اینکه:
سرت سبز باد و تن و جان درست
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌸
🌸🌸
راز دل با لاله گفتم سهره و پروانه هم
آسمان خندید و من خندیدم و دیوانه هم
ساغرستانی که رفتم ساغر ارزان بود و خوب
مست، گشتم بیخود از خود، میگر و میخانه هم
بت ستودم از بتستانی که در فرخار بود
دل به لرزیدن درآمد بتگر بتخانه هم
گفته بودم بار دیگر ترک* مستی میکنم
سنگ راهم شد نگاهت خندهی مستانه هم
بس که در بازار دل دیوانه بازی کردهام
لب به اندرزم گشاید آشنا، بیگانه هم
سهرهگون در این قفس* بییار و بیکس ماندهام
گریه دارد روزگارم، آب داند، دانه هم
دل به راهی میرود اندیشه بر راهی دگر
میکند ناسازاری این سر پیرانه هم
زنده بودن گوشهی ویرانه هم شد زندگی؟
میگریزد از من اکنون جغد در ویرانه هم
در زدم از میسرای شهر و کس نگشود درب
بسته شد درها به رویم، پردهی رایانه هم
آتشی در دل فروزان دارم از بیداد کیش
گر گرفته تار و پودم، این «لت» پایانه هم
🖋 #م_ح_هریس
🖋 #چکامه_پارسی
🖋 پینوشت:
فرخار ← بتخانه
لت ← بند، مصرع (در اینجا)
میگر ← ساقی
🖋 «تَرک» و «قفس» تنها واژههای بیگانه هستند.
🍷 @AdabSar 🍷
آسمان خندید و من خندیدم و دیوانه هم
ساغرستانی که رفتم ساغر ارزان بود و خوب
مست، گشتم بیخود از خود، میگر و میخانه هم
بت ستودم از بتستانی که در فرخار بود
دل به لرزیدن درآمد بتگر بتخانه هم
گفته بودم بار دیگر ترک* مستی میکنم
سنگ راهم شد نگاهت خندهی مستانه هم
بس که در بازار دل دیوانه بازی کردهام
لب به اندرزم گشاید آشنا، بیگانه هم
سهرهگون در این قفس* بییار و بیکس ماندهام
گریه دارد روزگارم، آب داند، دانه هم
دل به راهی میرود اندیشه بر راهی دگر
میکند ناسازاری این سر پیرانه هم
زنده بودن گوشهی ویرانه هم شد زندگی؟
میگریزد از من اکنون جغد در ویرانه هم
در زدم از میسرای شهر و کس نگشود درب
بسته شد درها به رویم، پردهی رایانه هم
آتشی در دل فروزان دارم از بیداد کیش
گر گرفته تار و پودم، این «لت» پایانه هم
🖋 #م_ح_هریس
🖋 #چکامه_پارسی
🖋 پینوشت:
فرخار ← بتخانه
لت ← بند، مصرع (در اینجا)
میگر ← ساقی
🖋 «تَرک» و «قفس» تنها واژههای بیگانه هستند.
🍷 @AdabSar 🍷
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻مزید = فراوانی، بیشی، افزون، افزونی، مایهی افزونی، افزونیدن، برافزودن، افزودن، افزودنی، افزودهشده، بسیاری، بسیار
🔻مزید امتنان = سپاس فراوان، افزونی سپاسداری
🔻مزید بر علت = افزوده بر انگیزه، پیشآمدی فزونتر
🔻مزید کردن = برافزودن
🔻مزید مقدم = پیشوند، پیشآوند، پیشاوند
🔻مزید موخر = پسوند، پسآوند، پساوند
✍نمونه:
🔺...که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت #سعدی =
...که پرستشاش مایهی نزدیکی است و سپاسداریاش بَراَفزایندهی شِیدان
🔺موافقت شما موجب مزید امتنان خواهد بود =
همداستانی شما مایهی افزونیِ سپاسداری خواهد بود
پذیرش شما مایهی سپاس فراوان خواهد بود
🔺جهت مزید انتفاع، وزن جنس را تقلیل دادند =
برای افزونی سود، اندازهی کالا را کاهش دادند
برای بَرافزودن سود، از سنگینی کالا کاستند
🔺بعضی مزیدمؤخرها با صفت ترکیب میشوند و از آن اسم میسازند، مثل "سفیدی" =
برخی پسوندها با زاب میآمیزند و از آن نام میسازند، مانند"سپیدی"
🔺مخفیکاریاش هم مزید بر علت بود که بالاتفاق از او قطع امید کنند =
پنهانکاریاش هم افزوده بر انگیزه بود که همگی از او نومید شوند
🔺به تو در گریخت خاقانی و جان فشاند بر تو
اگرش مزید خواهی، بپذیر جان ما را #خاقانی =
به تو در گریخت خاقانی و جان فشاند بر تو
اگرش فزون بخواهی، بپذیر جان ما را
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#مزید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻مزید = فراوانی، بیشی، افزون، افزونی، مایهی افزونی، افزونیدن، برافزودن، افزودن، افزودنی، افزودهشده، بسیاری، بسیار
🔻مزید امتنان = سپاس فراوان، افزونی سپاسداری
🔻مزید بر علت = افزوده بر انگیزه، پیشآمدی فزونتر
🔻مزید کردن = برافزودن
🔻مزید مقدم = پیشوند، پیشآوند، پیشاوند
🔻مزید موخر = پسوند، پسآوند، پساوند
✍نمونه:
🔺...که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت #سعدی =
...که پرستشاش مایهی نزدیکی است و سپاسداریاش بَراَفزایندهی شِیدان
🔺موافقت شما موجب مزید امتنان خواهد بود =
همداستانی شما مایهی افزونیِ سپاسداری خواهد بود
پذیرش شما مایهی سپاس فراوان خواهد بود
🔺جهت مزید انتفاع، وزن جنس را تقلیل دادند =
برای افزونی سود، اندازهی کالا را کاهش دادند
برای بَرافزودن سود، از سنگینی کالا کاستند
🔺بعضی مزیدمؤخرها با صفت ترکیب میشوند و از آن اسم میسازند، مثل "سفیدی" =
برخی پسوندها با زاب میآمیزند و از آن نام میسازند، مانند"سپیدی"
🔺مخفیکاریاش هم مزید بر علت بود که بالاتفاق از او قطع امید کنند =
پنهانکاریاش هم افزوده بر انگیزه بود که همگی از او نومید شوند
🔺به تو در گریخت خاقانی و جان فشاند بر تو
اگرش مزید خواهی، بپذیر جان ما را #خاقانی =
به تو در گریخت خاقانی و جان فشاند بر تو
اگرش فزون بخواهی، بپذیر جان ما را
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#مزید
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
ز مهر تو دیریست تا خستهام
به بند هوای تو دلبستهام
نگار تو اینک بهار من است
بر این پرنیان غمگسار من است
همین بود کام دلافروزیام
که روزی بُوَد دیدنت روزیام
دهم جان گر از دل به من بنگری
کنم خاک تن تا به من بسپری
#اسدی_توسی
#چکامه_پارسی
🍂🍃 @AdabSar
به بند هوای تو دلبستهام
نگار تو اینک بهار من است
بر این پرنیان غمگسار من است
همین بود کام دلافروزیام
که روزی بُوَد دیدنت روزیام
دهم جان گر از دل به من بنگری
کنم خاک تن تا به من بسپری
#اسدی_توسی
#چکامه_پارسی
🍂🍃 @AdabSar
ادبسار
✦ واژههای پارسی در زبان تازی سنجاب: از پارسی سنجاب sanjab نام یکی از جانوران، در پارسی پهلوی سنچاب سنجابی: از پارسی رنگ سنجابی (نزدیک به خاکستری) سَنجِسبویه: از پارسی سَنگ سِبوُیه، گیاه پنج انگشتی با دانههای بسیار سخت و درشت سِنجَفَر، سِنجرف: از پارسی…
🔲 واژههای پارسی در زبان تازی
▫️سور: از پارسی سُر sur، مهمانی، جشن گرفته شده از واژهی اوستایی suirya= روزانه، بامدادی، در پهلوی sur= چاشت
▪️سُورَنجان: از پارسی سُرنجان، سورنگان gan-suran جایگاه توانمندان، شنبلیله، داروی کُلچیسین که درمان نقرس از ان گرفته میشود
▫️سُوره: از پارسی sureh، توانمند، پرزور، رُوره، زَوره (=باب یا بخشی از نسک)، سیمناد
▪️سوزان: از پارسی سوزن، سوزان آتش، سوزنده
▫️سُوس: از پارسی سُوس، بید، دیوچه، بیدی که به رختها میزند، پرهام(طبیعت)، آسال(اصل)
▪️سوَسَب: از پارسی سوسَپند، سوسپید، برابر با تکواژ هستهای سو، درخشان و سپید، گیاهی که شیرهی سپید دارد و با آن رنگ میزنند
▫️سَوسَن: از پارسی سُوسن، از گلها، گیاهی از تیرهی سوسنیها که تیرهی تک لپهای و کاسه نگین است، در پهلوی susan، خوشاندام
▪️سوسَنَک: از پارسی سوسنک، سوزاک
▫️سَُق (تک: ساق): از پارسی sag ساگ، میان مچ پا و زانو،ساق، ساگها
▪️سَوهَقِه از پارسی سَوَه، کاریز، کُناد (قنات)
▫️سُوَیق: از ریشهی پارسی ساغک (ساق پای کوچک)
▪️سُهام از پارسی سَهم: در پهلوی sahm (ترس، هراس)، دگرگونی و لاغری، از بیماریهای شتر
▫️سِهریز: از پارسی شهریز، از خرماها
▪️سِهنسا: پایان هر چیز
▫️سَهوک: از پارسی سیهُوج، گرد باد
▪️سیب: از پارسی سیب، از تکواژ هستهای sib، زیبا
▫️سَیبانه: از پارسی سایبانه، سایبان
▪️سیبَه: از پارسی سهپایه، پلهی سهپایه
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
▫️سور: از پارسی سُر sur، مهمانی، جشن گرفته شده از واژهی اوستایی suirya= روزانه، بامدادی، در پهلوی sur= چاشت
▪️سُورَنجان: از پارسی سُرنجان، سورنگان gan-suran جایگاه توانمندان، شنبلیله، داروی کُلچیسین که درمان نقرس از ان گرفته میشود
▫️سُوره: از پارسی sureh، توانمند، پرزور، رُوره، زَوره (=باب یا بخشی از نسک)، سیمناد
▪️سوزان: از پارسی سوزن، سوزان آتش، سوزنده
▫️سُوس: از پارسی سُوس، بید، دیوچه، بیدی که به رختها میزند، پرهام(طبیعت)، آسال(اصل)
▪️سوَسَب: از پارسی سوسَپند، سوسپید، برابر با تکواژ هستهای سو، درخشان و سپید، گیاهی که شیرهی سپید دارد و با آن رنگ میزنند
▫️سَوسَن: از پارسی سُوسن، از گلها، گیاهی از تیرهی سوسنیها که تیرهی تک لپهای و کاسه نگین است، در پهلوی susan، خوشاندام
▪️سوسَنَک: از پارسی سوسنک، سوزاک
▫️سَُق (تک: ساق): از پارسی sag ساگ، میان مچ پا و زانو،ساق، ساگها
▪️سَوهَقِه از پارسی سَوَه، کاریز، کُناد (قنات)
▫️سُوَیق: از ریشهی پارسی ساغک (ساق پای کوچک)
▪️سُهام از پارسی سَهم: در پهلوی sahm (ترس، هراس)، دگرگونی و لاغری، از بیماریهای شتر
▫️سِهریز: از پارسی شهریز، از خرماها
▪️سِهنسا: پایان هر چیز
▫️سَهوک: از پارسی سیهُوج، گرد باد
▪️سیب: از پارسی سیب، از تکواژ هستهای sib، زیبا
▫️سَیبانه: از پارسی سایبانه، سایبان
▪️سیبَه: از پارسی سهپایه، پلهی سهپایه
🔲 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- وامواژهها در زبان عربی، شهابالدین احمد خفاجی مصری، ترجمه حمید طبیبیان
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ گردآوری: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🔲 @AdabSar
گوشهای از پارسی سرودههای #مولوی
گر شاخهها دارد تَری، وَر سَرو دارد سَروَری
وَر گل کند سَد دلبری، ای جان تو چیزی دیگری
🍀☀️
هر که او از همزبانی شد جدا
بیزبان شد، گرچه دارد سَد نوا
🍀☀️
تو دو دیده فروبندی و گویی روز روشن کو
زند خورشید بر چشمت که اینک من تو در بگشا
🍀☀️
دل من کار تو دارد گل و گلنار تو دارد
چه نکوبخت درختی که بر و بار تو دارد
🍀☀️
چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم
#چکامه_پارسی
🍀☀️ @AdabSar
گر شاخهها دارد تَری، وَر سَرو دارد سَروَری
وَر گل کند سَد دلبری، ای جان تو چیزی دیگری
🍀☀️
هر که او از همزبانی شد جدا
بیزبان شد، گرچه دارد سَد نوا
🍀☀️
تو دو دیده فروبندی و گویی روز روشن کو
زند خورشید بر چشمت که اینک من تو در بگشا
🍀☀️
دل من کار تو دارد گل و گلنار تو دارد
چه نکوبخت درختی که بر و بار تو دارد
🍀☀️
چه نزدیک است جان تو به جانم
که هر چیزی که اندیشی بدانم
#چکامه_پارسی
🍀☀️ @AdabSar