🇮🇷🏔 #دماوند
ای سیهکِلک شکسته روبروی کهکشان
در دلت اندوه جانکاهی شده آتشفشان
گرچه ما خو کردهایم از آسمان پیغام را
تو پیام این زمین را میرسانی آسمان
آن سپُرداری* که تاب کوهها نتوان کشید
بر تو افکندند گشتی این چنین در آزمان*
پیچ در پیچ است راهی که به دامانت رسم
همچو رستم تا بیابم خانهی دیو و دَدان
هم سپیدی در پناهت هم سیه در کنج تو
چون جهانی را که در آن میزیَد روز و شبان
دامن مهر تو چون دامان مادر گرم و نرم
ببر و شیر و یوز هم آرام گیرد آن میان
من ز ری یا سیستان یا پارَک* گيلان سبز
روی در سوی تو دارم از بلندای زمان
ای کبود دامنت رخسارهی رنج فزون
وی چِکاد روشنات آیینهی نامآوران
شادمانم تا تو را دارم بلندابخت من
ای شکوه داستان آرش پَرّینکمان
رنگ در رنگ است چون تاووس در خورشیدگاه
دامن شبنم نشینات چون پَر رنگینکمان
ای دماوند شکوهآذین، بلندای زمین
نام تو بخت بلند میهنم ایرانِ جان
🖋 سراینده و فرستنده: #احمد_ابراهیمیان(رهگذر) ۱۴۰۱/۴/۱۴
فَرتورگَر(عکاس): #محمد_هدایتی
*پینوشت:
۱- سپُرداری: امانت
۲- آزمان: امتحان
۳- پارَک: بخش
#چکامه_پارسی
🇮🇷🏔 @AdabSar
ای سیهکِلک شکسته روبروی کهکشان
در دلت اندوه جانکاهی شده آتشفشان
گرچه ما خو کردهایم از آسمان پیغام را
تو پیام این زمین را میرسانی آسمان
آن سپُرداری* که تاب کوهها نتوان کشید
بر تو افکندند گشتی این چنین در آزمان*
پیچ در پیچ است راهی که به دامانت رسم
همچو رستم تا بیابم خانهی دیو و دَدان
هم سپیدی در پناهت هم سیه در کنج تو
چون جهانی را که در آن میزیَد روز و شبان
دامن مهر تو چون دامان مادر گرم و نرم
ببر و شیر و یوز هم آرام گیرد آن میان
من ز ری یا سیستان یا پارَک* گيلان سبز
روی در سوی تو دارم از بلندای زمان
ای کبود دامنت رخسارهی رنج فزون
وی چِکاد روشنات آیینهی نامآوران
شادمانم تا تو را دارم بلندابخت من
ای شکوه داستان آرش پَرّینکمان
رنگ در رنگ است چون تاووس در خورشیدگاه
دامن شبنم نشینات چون پَر رنگینکمان
ای دماوند شکوهآذین، بلندای زمین
نام تو بخت بلند میهنم ایرانِ جان
🖋 سراینده و فرستنده: #احمد_ابراهیمیان(رهگذر) ۱۴۰۱/۴/۱۴
فَرتورگَر(عکاس): #محمد_هدایتی
*پینوشت:
۱- سپُرداری: امانت
۲- آزمان: امتحان
۳- پارَک: بخش
#چکامه_پارسی
🇮🇷🏔 @AdabSar
ادبسار
🐬 واژههای پارسی در زبان تازی رنکه = از پارسی رَنکِه، شاهماهی رواج = از پارسی رواگ در پهلوی rawak رَواس = دگریده شده ریواس، ریباس، گیاهی تُرشمزه و خوردنی رَوّاغ = از پارسی روباه رَوبج = پارسی است، پولی که مردم بصره با آن خرید و فروش میکردند روذَق = از…
🌅 واژههای پارسی در زبان تازی
رَوصبَی = از پارسی روسپی، در پهلوی روسپیک
رُوط = از پارسی رود، نام یکی از سازها در پهلوی rot، در پارسی باستان rautah و دراوستایی uruda.
رَنده = از پارسی رنده، یکی از افزارهای درودگری (چوب تراشی) و دیگر چیزها
رِوَند = از پارسی راوَند، از گیاهان دارویی برای ناآرامیهای شکمبه (معده)
رون = از پارسی رونrun، بهرِ، برای، در تازی به مانَک سختی(شدت)
رَونَق = از پارسی روی نیک، در تازی به مانَک زیبایی است
رُوَیبَضه = از پارسی روی باز، مرد بی ارج، مرد دو رو
رویه = از پارسی رُو، رَوِش
رهبله، لهبره = از پارسی رهبله، زن بلند و یا کوته بالا، گول و نادان
رَهرَهه = از پارسی رههرهه، اتاق زیر زمینی
رَهوان = از پارسی رَهوار rah-var، رونده، فراخ گان، ستور تندرو، ارابه
رَهوَجِه، رَهوَج = از پارسی رَهوه، رهوَش، راهوار، نرمی، خَرامیدَن و خوشگامی ستور
ریرَق، رَبرَق = از پارسی روباه تَرُبَک که نام گونهای انگور است
ریز = از پارسی ریز، خرد، کوچک
رِیغ = از پارسی ریگ، شن
ریصار = از پارسی ریچار (مربا)، پرورده
رَیهقُان = از پارسی دُلهَگان، کُرکُم (زعفران)
🌅 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🌅 @AdabSar
رَوصبَی = از پارسی روسپی، در پهلوی روسپیک
رُوط = از پارسی رود، نام یکی از سازها در پهلوی rot، در پارسی باستان rautah و دراوستایی uruda.
رَنده = از پارسی رنده، یکی از افزارهای درودگری (چوب تراشی) و دیگر چیزها
رِوَند = از پارسی راوَند، از گیاهان دارویی برای ناآرامیهای شکمبه (معده)
رون = از پارسی رونrun، بهرِ، برای، در تازی به مانَک سختی(شدت)
رَونَق = از پارسی روی نیک، در تازی به مانَک زیبایی است
رُوَیبَضه = از پارسی روی باز، مرد بی ارج، مرد دو رو
رویه = از پارسی رُو، رَوِش
رهبله، لهبره = از پارسی رهبله، زن بلند و یا کوته بالا، گول و نادان
رَهرَهه = از پارسی رههرهه، اتاق زیر زمینی
رَهوان = از پارسی رَهوار rah-var، رونده، فراخ گان، ستور تندرو، ارابه
رَهوَجِه، رَهوَج = از پارسی رَهوه، رهوَش، راهوار، نرمی، خَرامیدَن و خوشگامی ستور
ریرَق، رَبرَق = از پارسی روباه تَرُبَک که نام گونهای انگور است
ریز = از پارسی ریز، خرد، کوچک
رِیغ = از پارسی ریگ، شن
ریصار = از پارسی ریچار (مربا)، پرورده
رَیهقُان = از پارسی دُلهَگان، کُرکُم (زعفران)
🌅 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🌅 @AdabSar
«از بُن جان»
سرودهای به مهر ایران
#هوشنگ_ابتهاج ۱۴۰۰ - آلمان
ای به رقص آمده با صد دف و نی در جانم
دف و نی چیست مَنَت کفزده میرقصانم
این همه عشوه اندیشه رقصانِ من است
سر و گردن به تماشای که میگردانم؟
ناله آموختمش از نفس خویش چو نای
این عجب بین که ز نالیدن او نالانم
سایه دست من افتاده بر این پرده و من
باز از بازیِ بازیچهی خود حیرانم
در نهانخانهی جان جای گرفتهست چنان
که به دل میگذرد گاه که من خود آنم
گفتم این کیست که پیوسته مرا میخواند
خنده زد از بنِ جانم که منم، ایرانم
گفتم ای جان و جهان، چشم و چراغ دل من
من همان عاشق دیرینهی جانافشانم
به هوای تو جهان گردِ سرم میگردد
ورنه دور از تو همین سایهی سرگردانم
🇮🇷🌅 @AdabSar
سرودهای به مهر ایران
#هوشنگ_ابتهاج ۱۴۰۰ - آلمان
ای به رقص آمده با صد دف و نی در جانم
دف و نی چیست مَنَت کفزده میرقصانم
این همه عشوه اندیشه رقصانِ من است
سر و گردن به تماشای که میگردانم؟
ناله آموختمش از نفس خویش چو نای
این عجب بین که ز نالیدن او نالانم
سایه دست من افتاده بر این پرده و من
باز از بازیِ بازیچهی خود حیرانم
در نهانخانهی جان جای گرفتهست چنان
که به دل میگذرد گاه که من خود آنم
گفتم این کیست که پیوسته مرا میخواند
خنده زد از بنِ جانم که منم، ایرانم
گفتم ای جان و جهان، چشم و چراغ دل من
من همان عاشق دیرینهی جانافشانم
به هوای تو جهان گردِ سرم میگردد
ورنه دور از تو همین سایهی سرگردانم
🇮🇷🌅 @AdabSar
🇮🇷🌳
سُرایَم ز لُرهای ایرانزمین
بزرگ و دلاور، سخنور، بهین
ز روزی که ایزد زمین آفرید
کسی ناسپاسی ز لُرها ندید
ز لُر نادرستی ندیده کسی
گذشته بگفته به نیکی بسی
گذشته هزاران ز سال کهن
نبوده لُری مهر و پیمانشکن
جهانی سرآمد به زور و به سور
تَن دشمنان را سپرده به گور
نکرده کمر خم به پیش شهان
ز نامش درخشد زمان و کَهان
ز مهماننوازی سخن راندهاند
که لُرها به هرجا فراخواندهاند
سرآمد ز دانش، فَر و بختیار
نشان مردمی، آریاییتبار
شناسانده همیاری اندر جهان
ز لُرها شده بهترینِ شهان
سهند اندر ایرانزمین بودهاند
درخشان ز خوشهی زرین بودهاند
بِوَرزیده مهرش به ایران فُزون
گرفته ز دادار و دِی رهنمون
به تن کرده چوغا* ز ایران نماد
کلاهی به سر، خسرَوی فَر نهاد
به تن کرده مینا ز رنگینکمان
زنانش لچکها به گوهر نشان
پرستد خدا بی میانجیگری
سرآمد به مردانگی، رَگبَری*
ببالم به خود که لُرم، پاکدل
پرستم خدا؛ ایزد مهر و گِل
به سوگند آتش بُوَم پایبند
ندیده ز لُر، همتباری گزند
منک بختیاری ز لُر زادهام
که رَگدار و سرمست و آزادهام
سراینده و فرستنده: #کوروش_دورکی_بختیاری
#چکامه_پارسی
b2n.ir/r43001
پینوشت:
چوغا: پوشش مردان بختیاری
با نگارهای برگرفته از چغازنبیل و کنگرههای تخت جمشید
رگبری: غیرت
🇮🇷🌳 @AdabSar
سُرایَم ز لُرهای ایرانزمین
بزرگ و دلاور، سخنور، بهین
ز روزی که ایزد زمین آفرید
کسی ناسپاسی ز لُرها ندید
ز لُر نادرستی ندیده کسی
گذشته بگفته به نیکی بسی
گذشته هزاران ز سال کهن
نبوده لُری مهر و پیمانشکن
جهانی سرآمد به زور و به سور
تَن دشمنان را سپرده به گور
نکرده کمر خم به پیش شهان
ز نامش درخشد زمان و کَهان
ز مهماننوازی سخن راندهاند
که لُرها به هرجا فراخواندهاند
سرآمد ز دانش، فَر و بختیار
نشان مردمی، آریاییتبار
شناسانده همیاری اندر جهان
ز لُرها شده بهترینِ شهان
سهند اندر ایرانزمین بودهاند
درخشان ز خوشهی زرین بودهاند
بِوَرزیده مهرش به ایران فُزون
گرفته ز دادار و دِی رهنمون
به تن کرده چوغا* ز ایران نماد
کلاهی به سر، خسرَوی فَر نهاد
به تن کرده مینا ز رنگینکمان
زنانش لچکها به گوهر نشان
پرستد خدا بی میانجیگری
سرآمد به مردانگی، رَگبَری*
ببالم به خود که لُرم، پاکدل
پرستم خدا؛ ایزد مهر و گِل
به سوگند آتش بُوَم پایبند
ندیده ز لُر، همتباری گزند
منک بختیاری ز لُر زادهام
که رَگدار و سرمست و آزادهام
سراینده و فرستنده: #کوروش_دورکی_بختیاری
#چکامه_پارسی
b2n.ir/r43001
پینوشت:
چوغا: پوشش مردان بختیاری
با نگارهای برگرفته از چغازنبیل و کنگرههای تخت جمشید
رگبری: غیرت
🇮🇷🌳 @AdabSar
🍀🌺🌸
🌺🌸
🌸
نیازَرد باید کسی را به راه
چُنینست آیینِ تخت و کلاه
کشاورز گر*مردمِ پیشهور
کسی کو به لشگر نبندد کمر
نباید که تازد بر او بادِ سرد
مکوشید جز با کسی همنبرد
نباید نمودن به بیرنجْ رنج
که بر کس نمانَد سرای سپنج
گذر بر کلات ایچ گونه مکن
گر آن ره رَوی خام گردد سخُن
#فردوسی
————————————
*گر=یا
و در این هفته همین اندک:
درودت ز خورشیدِ روشنروان
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌸🌺
🍀🌸🌺
🌺🌸
🌸
نیازَرد باید کسی را به راه
چُنینست آیینِ تخت و کلاه
کشاورز گر*مردمِ پیشهور
کسی کو به لشگر نبندد کمر
نباید که تازد بر او بادِ سرد
مکوشید جز با کسی همنبرد
نباید نمودن به بیرنجْ رنج
که بر کس نمانَد سرای سپنج
گذر بر کلات ایچ گونه مکن
گر آن ره رَوی خام گردد سخُن
#فردوسی
————————————
*گر=یا
و در این هفته همین اندک:
درودت ز خورشیدِ روشنروان
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌺
🌸🌺
🍀🌸🌺
Forwarded from ادبسار
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻ماشاءالله = (آنچه خدا خواست)، زندهباد، خدانگهدار، آفرین، چشم بد دور، به خواست خداوند، به نام و یاری ایزد، به یاری ایزد، به نام ایزد، با نام و یاری بغ، بِنامیزَد
🔻اِلی ماشاءالله = تا جایی که خدا بخواهد
✍نمونه:
🔺ماشاءالله به این همه شجاعت و جسارت =
آفرین به این همه دلاوری و بیباکی
🔺ماشالله چه صدای قشنگی هم داره! =
چشم بد دور، چه سِدای زیبایی هم دارد!
🔺ماشالا، چیزی نمونده موفق شی! =
زندهباد، چیزی نمانده پیروز شوی!
🔺پرسیدند: به چه چیز اثر لطف خود به بنده آورد؟
گفت: چون در گرسنگی و بیماری و بلا صبر کند، اِلی ماشاالله =
پرسیدند: به چه چیز نشان مهربانی خود به مردم آورد؟
گفت: چون در گرسنگی و بیماری و رنج بردباری کند، تا جایی که خدا بخواهد
🔺زهی چابک زهی شیرین، بنامیزد بنامیزد
زهی خسرو زهی شیرین بنامیزد بنامیزد (سنایی)
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#ماشاءالله #ماشاالله #ماشالله #ماشاله #ماشالا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻ماشاءالله = (آنچه خدا خواست)، زندهباد، خدانگهدار، آفرین، چشم بد دور، به خواست خداوند، به نام و یاری ایزد، به یاری ایزد، به نام ایزد، با نام و یاری بغ، بِنامیزَد
🔻اِلی ماشاءالله = تا جایی که خدا بخواهد
✍نمونه:
🔺ماشاءالله به این همه شجاعت و جسارت =
آفرین به این همه دلاوری و بیباکی
🔺ماشالله چه صدای قشنگی هم داره! =
چشم بد دور، چه سِدای زیبایی هم دارد!
🔺ماشالا، چیزی نمونده موفق شی! =
زندهباد، چیزی نمانده پیروز شوی!
🔺پرسیدند: به چه چیز اثر لطف خود به بنده آورد؟
گفت: چون در گرسنگی و بیماری و بلا صبر کند، اِلی ماشاالله =
پرسیدند: به چه چیز نشان مهربانی خود به مردم آورد؟
گفت: چون در گرسنگی و بیماری و رنج بردباری کند، تا جایی که خدا بخواهد
🔺زهی چابک زهی شیرین، بنامیزد بنامیزد
زهی خسرو زهی شیرین بنامیزد بنامیزد (سنایی)
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#ماشاءالله #ماشاالله #ماشالله #ماشاله #ماشالا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
💠🔹@AdabSar
در چیستیِ ادبسار(ادبیات)
امروزه بسیاری از روشناندیشان در چیستی ادبسار دچار آشفتگی و سراسیمگی دشوار شدهاند. آیا ادبسار یکی از راستینگیهای زندگی است؟ اگر در گذشته چنین بوده است؛ آیا امروزه نیز با آنکه فنآوری روز چهرهی زندگی را دگرگون ساخته است و جایی در جهان به جز فنآوری و راستیها و درستیهای دانش نیست؛ ادب همان جایگاه پیشین خود را نگاه داشته است یا نه؟ آیا ادب یک نیاز مردمی است یا جستاری(مسئلهیی) خودی؟
در پاسخ به این گمانها و نمایاندن پوشیدگیها بایستی گفت که ادب یک ساختار به هم پیوسته است. ادب، تنها پیرایشگر روان یا فرابُرد(تربیت) آدمی بر پایهی نیکیها و برتریها نیست؛ ونکه(بلکه) با اینهمه یک آیین دادگرانهی میانکاری(اقتصادی)، سامانهی چپیره(نظام اجتماعی)، دادگزاری شهری(مدنی) و راهنمایی اندیشگانی(فکری)ست. پس ادبسار سودمندیها و کارکرد خود را از دست نداده است.
به یارست(جرأت) میتوان گفت که ادبسار تنها بخشی از ماندههای کهن و دور گذشته نیست تا آن را در گنجخانهی اندیشهها، باورها و آیینها گذاشت. ونکه اکنون روشی است زنده و شالودههای بنیادین پایداشت و پیگرفت زیستن در آینده را دارد. به همین دستاویز برخی از اندیشمندان بر این باورند که اگر چرخش کارهای جهان در دست کسانی میبود که دارای فرهنگ بودند، بهراستی جهانی جز از آنچه داریم، میداشتیم.
ریشهی بسیاری از دریافتهای نادرست و ناسازگاریها از بیفرهنگی است؛ زیرا فرهنگ نباشد، خواهشهای ناسنجیدهی درون در پیوند میان مردمان فرمان میرانند و سرشتها و خواهشهای خویشیک همواره از سودجویی و خودپرستی پیروی میکنند. پس ادب را ارج نهید که نه تنها نمایشگر فرهنگ است؛ ونکه خودِ فرهنگ است.
✍فرستنده #بلال_ریگی
#پیام_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
در چیستیِ ادبسار(ادبیات)
امروزه بسیاری از روشناندیشان در چیستی ادبسار دچار آشفتگی و سراسیمگی دشوار شدهاند. آیا ادبسار یکی از راستینگیهای زندگی است؟ اگر در گذشته چنین بوده است؛ آیا امروزه نیز با آنکه فنآوری روز چهرهی زندگی را دگرگون ساخته است و جایی در جهان به جز فنآوری و راستیها و درستیهای دانش نیست؛ ادب همان جایگاه پیشین خود را نگاه داشته است یا نه؟ آیا ادب یک نیاز مردمی است یا جستاری(مسئلهیی) خودی؟
در پاسخ به این گمانها و نمایاندن پوشیدگیها بایستی گفت که ادب یک ساختار به هم پیوسته است. ادب، تنها پیرایشگر روان یا فرابُرد(تربیت) آدمی بر پایهی نیکیها و برتریها نیست؛ ونکه(بلکه) با اینهمه یک آیین دادگرانهی میانکاری(اقتصادی)، سامانهی چپیره(نظام اجتماعی)، دادگزاری شهری(مدنی) و راهنمایی اندیشگانی(فکری)ست. پس ادبسار سودمندیها و کارکرد خود را از دست نداده است.
به یارست(جرأت) میتوان گفت که ادبسار تنها بخشی از ماندههای کهن و دور گذشته نیست تا آن را در گنجخانهی اندیشهها، باورها و آیینها گذاشت. ونکه اکنون روشی است زنده و شالودههای بنیادین پایداشت و پیگرفت زیستن در آینده را دارد. به همین دستاویز برخی از اندیشمندان بر این باورند که اگر چرخش کارهای جهان در دست کسانی میبود که دارای فرهنگ بودند، بهراستی جهانی جز از آنچه داریم، میداشتیم.
ریشهی بسیاری از دریافتهای نادرست و ناسازگاریها از بیفرهنگی است؛ زیرا فرهنگ نباشد، خواهشهای ناسنجیدهی درون در پیوند میان مردمان فرمان میرانند و سرشتها و خواهشهای خویشیک همواره از سودجویی و خودپرستی پیروی میکنند. پس ادب را ارج نهید که نه تنها نمایشگر فرهنگ است؛ ونکه خودِ فرهنگ است.
✍فرستنده #بلال_ریگی
#پیام_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
ادبسار
🌅 واژههای پارسی در زبان تازی رَوصبَی = از پارسی روسپی، در پهلوی روسپیک رُوط = از پارسی رود، نام یکی از سازها در پهلوی rot، در پارسی باستان rautah و دراوستایی uruda. رَنده = از پارسی رنده، یکی از افزارهای درودگری (چوب تراشی) و دیگر چیزها رِوَند = از پارسی…
🪐 واژههای پارسی در زبان تازی
زاج = از پارسی زاگ، زاغ
(در دوات برای نوشتن جوهر = زکاب نامند) کاربرد دارویی نیز دارد
زاجات = تک از زاگها
زاد رخت = از پارسی آزاد درخت
زاد مرد = از پارسی آزاد مرد، گردونهی برجیس یا مشتری، اورمزد
زاده = از پارسی زادگه، نام دیگر شهرزاد است
زاذ = از پارسی آزاد که به گونهای از درخت خرما میگویند
زازرِ = از پارسی زازر، Za-zar زا یاری دهنده با تکواژ هسته ای زر (درخشان) تیز هوش و سبک.
زاغ = از پارسی زاغ (پرنده).
زانکی = از پارسی زرنگ، چالاک، برگرفته از اوستایی rang چابک و زرنگ. ریشهی واژهی رنجر (renjer) یکی از شاخههای ارتش برگرفته از همین واژه است
زانی، زنا = از پارسی زنا
زاووق = بنگرید به زنبق
زایِرجَه = از پارسی زایچه، ماههای دوازدهگانه وابسته به زایش
زایرجَه = از پارسی زیرگاه، تختهی چهارگوش و یا گرد که به صد خانه بخش شده و در هر خانه واژی نهاده شده که گویند در پیشگویی بخت بلند نوزاد به کار میرود
زبازِبه = از پارسی زبوز، گرداب
زُبّان = از پارسی زبان، زفان، زوان در پهلوی uzavan
🪐 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🪐 @AdabSar
زاج = از پارسی زاگ، زاغ
(در دوات برای نوشتن جوهر = زکاب نامند) کاربرد دارویی نیز دارد
زاجات = تک از زاگها
زاد رخت = از پارسی آزاد درخت
زاد مرد = از پارسی آزاد مرد، گردونهی برجیس یا مشتری، اورمزد
زاده = از پارسی زادگه، نام دیگر شهرزاد است
زاذ = از پارسی آزاد که به گونهای از درخت خرما میگویند
زازرِ = از پارسی زازر، Za-zar زا یاری دهنده با تکواژ هسته ای زر (درخشان) تیز هوش و سبک.
زاغ = از پارسی زاغ (پرنده).
زانکی = از پارسی زرنگ، چالاک، برگرفته از اوستایی rang چابک و زرنگ. ریشهی واژهی رنجر (renjer) یکی از شاخههای ارتش برگرفته از همین واژه است
زانی، زنا = از پارسی زنا
زاووق = بنگرید به زنبق
زایِرجَه = از پارسی زایچه، ماههای دوازدهگانه وابسته به زایش
زایرجَه = از پارسی زیرگاه، تختهی چهارگوش و یا گرد که به صد خانه بخش شده و در هر خانه واژی نهاده شده که گویند در پیشگویی بخت بلند نوزاد به کار میرود
زبازِبه = از پارسی زبوز، گرداب
زُبّان = از پارسی زبان، زفان، زوان در پهلوی uzavan
🪐 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🪐 @AdabSar
زمانه چه ز من خواهی شب و روز
ندارم تابش و ماه شب افروز
زمانه با دلم ناسازگار است
ستاره بخت من خاموش و تار است
چه خواهی از دلم، لبریز درد است
ندیدی جان من گلبرگ زرد است
خدایا روزگار ابری، سیاه است
ببارد بر سرم بختُم تباه است
ندارم باوری بینم خوشیها
که دیدم بیشمار این خودکشیها
نمانده آگهی از روزگاران
ندیدم روز خوش در زیر باران
ستمها دیدهام از زندگانی
ندیدم روز شاد اندر جوانی
زمانه کردهای جان و دلُم خُرد
فتاده پشت سر زنهار من برد
گرفته بیکسی بر جان من زور
گمانم دیدگان بس گشته شبکور
زمانه تلخ و بد گشته به سویم
ندارم راه پس، ره پیش رویم
ز بخت و زندگی دل گشته بیزار
زمانه چرخشی وارونه در کار
زد آتش بر دلم با نالهی کوه
تنیده بر تنم جامهی اندوه
نمانده آرمان در بند بالان*
چه تنها گشتهام، دلتنگ و نالان
ندارم همنشین، بیکس شده دل
دو دیده بَر رهی، تن مانده در گِل
خدایا تو برس به داد و فریاد
بکن با مهر خود جان و دلم شاد
سراینده و فرستنده: #کوروش_دورکی_بختیاری
#چکامه_پارسی
*بالان: تله
🥀🍂 @AdabSar
ندارم تابش و ماه شب افروز
زمانه با دلم ناسازگار است
ستاره بخت من خاموش و تار است
چه خواهی از دلم، لبریز درد است
ندیدی جان من گلبرگ زرد است
خدایا روزگار ابری، سیاه است
ببارد بر سرم بختُم تباه است
ندارم باوری بینم خوشیها
که دیدم بیشمار این خودکشیها
نمانده آگهی از روزگاران
ندیدم روز خوش در زیر باران
ستمها دیدهام از زندگانی
ندیدم روز شاد اندر جوانی
زمانه کردهای جان و دلُم خُرد
فتاده پشت سر زنهار من برد
گرفته بیکسی بر جان من زور
گمانم دیدگان بس گشته شبکور
زمانه تلخ و بد گشته به سویم
ندارم راه پس، ره پیش رویم
ز بخت و زندگی دل گشته بیزار
زمانه چرخشی وارونه در کار
زد آتش بر دلم با نالهی کوه
تنیده بر تنم جامهی اندوه
نمانده آرمان در بند بالان*
چه تنها گشتهام، دلتنگ و نالان
ندارم همنشین، بیکس شده دل
دو دیده بَر رهی، تن مانده در گِل
خدایا تو برس به داد و فریاد
بکن با مهر خود جان و دلم شاد
سراینده و فرستنده: #کوروش_دورکی_بختیاری
#چکامه_پارسی
*بالان: تله
🥀🍂 @AdabSar
ای که داری سینه چون آیینه پاک
گنجها داری تو در این آب و خاک
تا جهانی خیره بر فرهنگ توست
گر به پاسَش دل نبندی ننگ توست!
#فریدون_توللی
#چکامه_پارسی
✨🌍 @AdabSar
گنجها داری تو در این آب و خاک
تا جهانی خیره بر فرهنگ توست
گر به پاسَش دل نبندی ننگ توست!
#فریدون_توللی
#چکامه_پارسی
✨🌍 @AdabSar
🪶📜 چند نمونه از واژههای تازی پرکاربرد که #ابوالفضل_بیهقی در نوشتههای خود برای آنها واژهگزینی کرده و برخی از آنها امروز پذیرفته شدهاند:
#تفحص = بازجُست
#حسود = بدسگال
#متهم = بدشناخته
#اهل_بیت = خانگیان
#معلوم = دانسته
#معروف = رویشناس
#عشرت = شادکاری
#قهرمان = کارفرمان
#نظایر = مانندگان
#التقا = همدیدار شدن
#رضا = همداستانی
#موافقت = همسازی
#حمایت = سایه گرفتن
برگرفته از تارنمای #فرهنگستان زبان و ادب پارسی
📜🪶 @AdabSar
#تفحص = بازجُست
#حسود = بدسگال
#متهم = بدشناخته
#اهل_بیت = خانگیان
#معلوم = دانسته
#معروف = رویشناس
#عشرت = شادکاری
#قهرمان = کارفرمان
#نظایر = مانندگان
#التقا = همدیدار شدن
#رضا = همداستانی
#موافقت = همسازی
#حمایت = سایه گرفتن
برگرفته از تارنمای #فرهنگستان زبان و ادب پارسی
📜🪶 @AdabSar
🏵🌸🌼
🌸🌼
🌼
به بازیگری مانَد این چرخِ مست
که بازی برآرَد به هفتاد دست
زمانی به خنجر زمانی به تیغ
زمانی به باد و زمانی به میغ
زمانی به دست یکی ناسزا
زمانی خود آرَد ز سختی رها
زمانی دهد گنج و تخت و کلاه
زمانی غم و خواری و بند و چاه
#فردوسی
و برای این هفته آرزو دارم
که بینم تو را شاد و روشنروان
هنرمند و بینادل و پَهلَوان
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌼
🌸🌼
💮🌸🌼
🌸🌼
🌼
به بازیگری مانَد این چرخِ مست
که بازی برآرَد به هفتاد دست
زمانی به خنجر زمانی به تیغ
زمانی به باد و زمانی به میغ
زمانی به دست یکی ناسزا
زمانی خود آرَد ز سختی رها
زمانی دهد گنج و تخت و کلاه
زمانی غم و خواری و بند و چاه
#فردوسی
و برای این هفته آرزو دارم
که بینم تو را شاد و روشنروان
هنرمند و بینادل و پَهلَوان
گزینش #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌼
🌸🌼
💮🌸🌼
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻کامل = آرَسته، پُر، بیآک(=بیعیب)، آزگار، رِسا، رساوند، همهگیر، فَرگشته، درست، پایانیافته، بیرخنه، بیخُرده، آکنده، انجامیافته، پـُروَند، اُسپور، وَسپور(پارسی پهلوی)، بُوَندِه، بَوَندَک، پارُن(پارسی پهلوی)
🔻کاملا = سَددرسَد*، بیکموکاست، بیگفتگو، بیچونوچرا، سراسر، سرتاسر، بهفرزام، بهپُرگی، بهراستی، بهدرستی، همگی، بیخُرده، یکسره، بهرسایی
🔻کاملکردن = آرَستَن، هرویسپاندن، هاماندن، فرجامانیدن، بهفرزامرسانیدن
🔻کامل گشتن/گردیدن = هَنگَتیدن، رِساگشتن، بهفرزامرسیدن، فرزامِش
🔻کاملمرد = پختهمرد، میانسال
🔻کاملالذات = پارُنزاد، آرَسته
🔻کاملالعمل = درستکردار، نیکوکردار
🔻کاملالعیار(کاملعیار) = دُرُست(دربارهی زر یا سیم یا مرد)
🔻کاملهالوداد = بهیندوست
✍نمونه:
🔺تختجمشید مثالی کامل از هنر ایران باستان است =
تختجمشید نمونهای بیآک/ رسا/ آرَسته از هنر ایران باستان است
🔺بالاخره نقاشیاش را کامل کرد =
سرانجام نگارهاش را فرجامانید/ فرزافت/ بهفرزام رسانید
🔺برای این کار ده سال کامل زحمت کشید =
برای این کار ده سال آزگار سختی کشید
🔺امشب ماه کامل است =
امشب ماه پُر است
🔺کاملا درست میگی =
بیچونوچرا درست میگویی
🔺شهر کاملا از برف سفید شده بود =
شهر سراسر از برف سپید شده بود
🔺کاملا از کارش راضی بود =
سَددرسَد از کارش خوشنود بود
🔺کاملا لایق این همه تعریف بود =
بهدرستی سزاوار این همه ستایش بود
* "سَددرسَد" واژهای پارسی است و نباید با "ص" نوشته شود.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#کامل #کاملا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
🔻کامل = آرَسته، پُر، بیآک(=بیعیب)، آزگار، رِسا، رساوند، همهگیر، فَرگشته، درست، پایانیافته، بیرخنه، بیخُرده، آکنده، انجامیافته، پـُروَند، اُسپور، وَسپور(پارسی پهلوی)، بُوَندِه، بَوَندَک، پارُن(پارسی پهلوی)
🔻کاملا = سَددرسَد*، بیکموکاست، بیگفتگو، بیچونوچرا، سراسر، سرتاسر، بهفرزام، بهپُرگی، بهراستی، بهدرستی، همگی، بیخُرده، یکسره، بهرسایی
🔻کاملکردن = آرَستَن، هرویسپاندن، هاماندن، فرجامانیدن، بهفرزامرسانیدن
🔻کامل گشتن/گردیدن = هَنگَتیدن، رِساگشتن، بهفرزامرسیدن، فرزامِش
🔻کاملمرد = پختهمرد، میانسال
🔻کاملالذات = پارُنزاد، آرَسته
🔻کاملالعمل = درستکردار، نیکوکردار
🔻کاملالعیار(کاملعیار) = دُرُست(دربارهی زر یا سیم یا مرد)
🔻کاملهالوداد = بهیندوست
✍نمونه:
🔺تختجمشید مثالی کامل از هنر ایران باستان است =
تختجمشید نمونهای بیآک/ رسا/ آرَسته از هنر ایران باستان است
🔺بالاخره نقاشیاش را کامل کرد =
سرانجام نگارهاش را فرجامانید/ فرزافت/ بهفرزام رسانید
🔺برای این کار ده سال کامل زحمت کشید =
برای این کار ده سال آزگار سختی کشید
🔺امشب ماه کامل است =
امشب ماه پُر است
🔺کاملا درست میگی =
بیچونوچرا درست میگویی
🔺شهر کاملا از برف سفید شده بود =
شهر سراسر از برف سپید شده بود
🔺کاملا از کارش راضی بود =
سَددرسَد از کارش خوشنود بود
🔺کاملا لایق این همه تعریف بود =
بهدرستی سزاوار این همه ستایش بود
* "سَددرسَد" واژهای پارسی است و نباید با "ص" نوشته شود.
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#کامل #کاملا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
ادبسار
🪐 واژههای پارسی در زبان تازی زاج = از پارسی زاگ، زاغ (در دوات برای نوشتن جوهر = زکاب نامند) کاربرد دارویی نیز دارد زاجات = تک از زاگها زاد رخت = از پارسی آزاد درخت زاد مرد = از پارسی آزاد مرد، گردونهی برجیس یا مشتری، اورمزد زاده = از پارسی زادگه، نام دیگر…
💎 واژههای پارسی در زبان تازی
زبانه = از پارسی زبانه، در درودگری برای چفت و در
زبانیه = (تک زابن) از پارسی زبانه، زبانه کشیدن آتش، فرشتگان و یا پاسبانان سختگیر و درشت پیکر دوزخ
زبَدانی = از پارسی سیبدانی، نام یک گردشگر پر آوازه در دمشق
زَبتَر = از پارسی زیباتر، تکبر
زِبرج = از پارسی زیبا رگ(رگ=نژاد) و زیبا روی، زیوَر و گوهر
زبرَج، زبَرجَد = از پارسی زبرجَد، زُمُرُّد(گوهر سبز رنگ)
زبرَق = از پارسی زرآب، زر آب شده که نگارگران بکار برند، رنگی سرخ و زرد
زبعَر، زَبغر از پارسی زغبَر، گونه ای از درختان سرو، مرو سپید. مَرو سنگی است سپید، شکننده و درخشان که از آن آتشزنه گیرند و یا سنگی که از آن آوند (ظرف) میسازند
زبون = از پارسی زبون، ناتوان، در تازی کودن
زبّیل = از پارسی زنبیل
زُخرُف = از پارسی زیور، زیبایی والا
زُخن = از پارسی زُهم، بد بو، بوی ماهی و گوشت نپخته
زَخم = از پارسی زخم، در پهلوی zaxm در زبان تازی پلید و بد بو است
زرابی = از پارسی زیرپایی، بالشچه و گستردنیها(قالی)، بسیارگرانبها و زیبا
💎 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
💎 @AdabSar
زبانه = از پارسی زبانه، در درودگری برای چفت و در
زبانیه = (تک زابن) از پارسی زبانه، زبانه کشیدن آتش، فرشتگان و یا پاسبانان سختگیر و درشت پیکر دوزخ
زبَدانی = از پارسی سیبدانی، نام یک گردشگر پر آوازه در دمشق
زَبتَر = از پارسی زیباتر، تکبر
زِبرج = از پارسی زیبا رگ(رگ=نژاد) و زیبا روی، زیوَر و گوهر
زبرَج، زبَرجَد = از پارسی زبرجَد، زُمُرُّد(گوهر سبز رنگ)
زبرَق = از پارسی زرآب، زر آب شده که نگارگران بکار برند، رنگی سرخ و زرد
زبعَر، زَبغر از پارسی زغبَر، گونه ای از درختان سرو، مرو سپید. مَرو سنگی است سپید، شکننده و درخشان که از آن آتشزنه گیرند و یا سنگی که از آن آوند (ظرف) میسازند
زبون = از پارسی زبون، ناتوان، در تازی کودن
زبّیل = از پارسی زنبیل
زُخرُف = از پارسی زیور، زیبایی والا
زُخن = از پارسی زُهم، بد بو، بوی ماهی و گوشت نپخته
زَخم = از پارسی زخم، در پهلوی zaxm در زبان تازی پلید و بد بو است
زرابی = از پارسی زیرپایی، بالشچه و گستردنیها(قالی)، بسیارگرانبها و زیبا
💎 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
💎 @AdabSar
این خاک که خود پیکر یاری باشد
گیسو و سر و دوش نگاری باشد
در کوزهگری کوزه و جامی گردد
کآن کوزه مرا ایل و تباری باشد
سراینده و فرستنده #م_ح_هریس
#چکامه_پارسی
⚱ @AdabSar
گیسو و سر و دوش نگاری باشد
در کوزهگری کوزه و جامی گردد
کآن کوزه مرا ایل و تباری باشد
سراینده و فرستنده #م_ح_هریس
#چکامه_پارسی
⚱ @AdabSar
☂ در هزارهی گذشته ادبوَران(ادیبان) بسیاری برای پاسداری از زبان پارسی کوشیدند. به دور از دادمندی(انصاف) است که زنده داشتن و بالندگی پارسی را تنها دستاورد کوشش چند اندیشمند و ادبمند(ادیب) بدانیم. در اینجا با نمونههایی از واژههای پارسی که #نظامی_گنجوی در چامههای خود بهکار برده است، آشنا میشویم. این واژهها در نبیگ(کتاب) «گنجینهی گنجهای» چاپ و در تارنمای #فرهنگستان زبان و ادب پارسی همرسانی شده است:
▫️اِستادگار: #خادم ، نگهبانی که ایستاده پاسبانی کند
▪️بختگویی: #شانس و خوششانسی، یاری بخت
▫️پیشخورد: #چاشنی_غذا ، #پیش_غذا
▪️جاندرازی: #طول_عمر
▫️جهاندرنگی: تاخیر جهان در انجام مقاصد
▪️شَهانگیز: کیش کردن شاه در بازی شترنگ(شطرنج)
▫️کَژمَژ زبان: کسی که #لکنت_زبان دارد ، کودکی که تازه زبان گشوده است
▪️نژاده: #اصیل
☂ @AdabSar
▫️اِستادگار: #خادم ، نگهبانی که ایستاده پاسبانی کند
▪️بختگویی: #شانس و خوششانسی، یاری بخت
▫️پیشخورد: #چاشنی_غذا ، #پیش_غذا
▪️جاندرازی: #طول_عمر
▫️جهاندرنگی: تاخیر جهان در انجام مقاصد
▪️شَهانگیز: کیش کردن شاه در بازی شترنگ(شطرنج)
▫️کَژمَژ زبان: کسی که #لکنت_زبان دارد ، کودکی که تازه زبان گشوده است
▪️نژاده: #اصیل
☂ @AdabSar
🍀🌼🌸
🌼🌸
🌸
همیخورد باید کسی را که هست
منم تنگدل تا شدم تنگدست
اگر خود نزادی خردمندمرد
ندیدی ز گیتی چنین گرم و سرد
بزاد و به کوری و ناکام زیست
بر این زیستن زار باید گریست
سرانجام خاکست بالین اوی
دریغ آن دل و رای و آیین اوی
#فردوسی
و در اینهفته آرزو دارم
که با جان پاکت خرَد باد جفت
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌸
🌼🌸
🍀🌼🌸
🌼🌸
🌸
همیخورد باید کسی را که هست
منم تنگدل تا شدم تنگدست
اگر خود نزادی خردمندمرد
ندیدی ز گیتی چنین گرم و سرد
بزاد و به کوری و ناکام زیست
بر این زیستن زار باید گریست
سرانجام خاکست بالین اوی
دریغ آن دل و رای و آیین اوی
#فردوسی
و در اینهفته آرزو دارم
که با جان پاکت خرَد باد جفت
گزینش: #جعفر_جعفرزاده
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌸
🌼🌸
🍀🌼🌸
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
"عصر" واژهای بیگانه است که در زبان پارسی با دو چم بهکار میرود.
۱. زمانی از روز، که پس از میانهی روز است:
🔻عصر = پسین، پَسینگاه، پس از نیمروز، ایوار، ایواره، شام، شامگاه، شامداد، شبانگاه
🔻عصرانه = چاشت، چاشت پَسین، چاشت شامگاهی
🔻عصر بهخیر = پَسین خوش، شام خوش
✍نمونه:
🔺از صبح تا عصر با هم بودیم =
از بام تا شام با هم بودیم
از بامگاه تا پَسینگاه با هم بودیم
🔺تا عصر طول خواهد کشید =
تا شبانگاه به درازا خواهد کشید
تا پس از نیمروز به درازا خواهد کشید
🔺شما را برای خوردن عصرانه به منزلمان دعوت میکنم =
شما را برای خوردن چاشت/ چاشتِ پَسین به خانهمان فرا میخوانم
🔺عصر بخیر رفقا =
پَسین خوش دوستان
🔺ز هر دژ به گوش آید آوای کوس
ز «ایوار» تا گاهِ بانگِ خروس(بهار)
۲. چرخهای از دیروک(تاریخ)، که ویژگی آن ریسهای(مجموعهای) از رویدادهای وابسته به هم است:
🔻عصر = زمانه، زمان، روزگار، دورَک
🔻عصر اتم = دورَکِ اتم
🔻عصر باستان = زمانهی باستان، روزگار باستان
🔻عصر حجر = دورک سنگی، روزگار سنگی
🔻عصر حجر جدید = دورک نوسَنگی، روزگار نوسَنگی
🔻عصر حجر قدیم = دورک پارینهسنگی، زمان پارینهسنگی
🔻عصر طلایی = دورَک زرین
🔻عصر فناوری = زمانهی فناوری
✍نمونه:
🔺«نارسیسم» از علائم روانرنجوری عصر ماست =
«خودشیفتگی» از نشانههای روانرنجوری روزگار ماست
🔺ما در عصر فناوری اطلاعات زندگی میکنیم =
ما در زمانهی فناوری دادهها زندگی میکنیم
🔺در عصر یخبندان خیلی از حیوانات مردند =
در دورَکِ یخبندان بسیاری از جانوران مردند
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#عصر #عصرانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
@AdabSar
🔅پالایش زبان پارسی
"عصر" واژهای بیگانه است که در زبان پارسی با دو چم بهکار میرود.
۱. زمانی از روز، که پس از میانهی روز است:
🔻عصر = پسین، پَسینگاه، پس از نیمروز، ایوار، ایواره، شام، شامگاه، شامداد، شبانگاه
🔻عصرانه = چاشت، چاشت پَسین، چاشت شامگاهی
🔻عصر بهخیر = پَسین خوش، شام خوش
✍نمونه:
🔺از صبح تا عصر با هم بودیم =
از بام تا شام با هم بودیم
از بامگاه تا پَسینگاه با هم بودیم
🔺تا عصر طول خواهد کشید =
تا شبانگاه به درازا خواهد کشید
تا پس از نیمروز به درازا خواهد کشید
🔺شما را برای خوردن عصرانه به منزلمان دعوت میکنم =
شما را برای خوردن چاشت/ چاشتِ پَسین به خانهمان فرا میخوانم
🔺عصر بخیر رفقا =
پَسین خوش دوستان
🔺ز هر دژ به گوش آید آوای کوس
ز «ایوار» تا گاهِ بانگِ خروس(بهار)
۲. چرخهای از دیروک(تاریخ)، که ویژگی آن ریسهای(مجموعهای) از رویدادهای وابسته به هم است:
🔻عصر = زمانه، زمان، روزگار، دورَک
🔻عصر اتم = دورَکِ اتم
🔻عصر باستان = زمانهی باستان، روزگار باستان
🔻عصر حجر = دورک سنگی، روزگار سنگی
🔻عصر حجر جدید = دورک نوسَنگی، روزگار نوسَنگی
🔻عصر حجر قدیم = دورک پارینهسنگی، زمان پارینهسنگی
🔻عصر طلایی = دورَک زرین
🔻عصر فناوری = زمانهی فناوری
✍نمونه:
🔺«نارسیسم» از علائم روانرنجوری عصر ماست =
«خودشیفتگی» از نشانههای روانرنجوری روزگار ماست
🔺ما در عصر فناوری اطلاعات زندگی میکنیم =
ما در زمانهی فناوری دادهها زندگی میکنیم
🔺در عصر یخبندان خیلی از حیوانات مردند =
در دورَکِ یخبندان بسیاری از جانوران مردند
#مجید_دری
#پارسی_پاک
#عصر #عصرانه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آرمان «ادبسار»
پالایش زبان پارسی
والایش فرهنگ ایرانی
@AdabSar
🔷🔶🔹🔸
ادبسار
💎 واژههای پارسی در زبان تازی زبانه = از پارسی زبانه، در درودگری برای چفت و در زبانیه = (تک زابن) از پارسی زبانه، زبانه کشیدن آتش، فرشتگان و یا پاسبانان سختگیر و درشت پیکر دوزخ زبَدانی = از پارسی سیبدانی، نام یک گردشگر پر آوازه در دمشق زَبتَر = از پارسی…
🏹 واژههای پارسی در زبان تازی
زَرّاد = از پارسی زرِه، جامهی نبرد، زرهساز، در پهلوی Zreh و در پازند zereh برگرفته از واژهی اوستایی zradha
زَرادُشتی = از پارسی زردُشتی یا زرتشتی
زرّاق = از پارسی زرّاق، فریبکار
زراوَند، زراوَندیات = از پارسی زراوند، زراوندیان، از گیاهان دارویی برای درمان بندآماس(نقرس)
زِرباب = از پارسی آب رَز، رَز (درخت انگور)
زربَطانه، سبطانه = به مانَک(معنی) نیزهای از نی برای شکار مرغان، برگرفته از همین واژه در پارسی
زَربول = از پارسی زر پول، گونهای کفش
زرجون = از پارسی زرگون، نی زرد یا تلایی(طلایی)
زَرَد = از پارسی زره
زرد، زردی، زردیّه = از پارسی زرد، در پارسی باستان zarta و در اوستا zareta= زرگونه و گل زرد
زرداب = از پارسی زرداب(صفرا)، آب زرد، زرد روشن، آبزخم
زِردار = از پارسی زردار، پولدار، برنام(لقب) بزرگان دربار روم، کنسانتین یکم
زردَج = از پارسی زردک
زردمه = از پارسی زردمه، سرِدَم ،گلوی خشک، خفه کردن
زَرده = از پارسی شُله زرد
زرشک = از پارسی زرشک
زَرَفکند = از پارسی زیرافکند، از آهنگهای خنیا
🏹 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🏹 @AdabSar
زَرّاد = از پارسی زرِه، جامهی نبرد، زرهساز، در پهلوی Zreh و در پازند zereh برگرفته از واژهی اوستایی zradha
زَرادُشتی = از پارسی زردُشتی یا زرتشتی
زرّاق = از پارسی زرّاق، فریبکار
زراوَند، زراوَندیات = از پارسی زراوند، زراوندیان، از گیاهان دارویی برای درمان بندآماس(نقرس)
زِرباب = از پارسی آب رَز، رَز (درخت انگور)
زربَطانه، سبطانه = به مانَک(معنی) نیزهای از نی برای شکار مرغان، برگرفته از همین واژه در پارسی
زَربول = از پارسی زر پول، گونهای کفش
زرجون = از پارسی زرگون، نی زرد یا تلایی(طلایی)
زَرَد = از پارسی زره
زرد، زردی، زردیّه = از پارسی زرد، در پارسی باستان zarta و در اوستا zareta= زرگونه و گل زرد
زرداب = از پارسی زرداب(صفرا)، آب زرد، زرد روشن، آبزخم
زِردار = از پارسی زردار، پولدار، برنام(لقب) بزرگان دربار روم، کنسانتین یکم
زردَج = از پارسی زردک
زردمه = از پارسی زردمه، سرِدَم ،گلوی خشک، خفه کردن
زَرده = از پارسی شُله زرد
زرشک = از پارسی زرشک
زَرَفکند = از پارسی زیرافکند، از آهنگهای خنیا
🏹 @AdabSar
دنباله دارد
📜 بازخنها:
۱- فرهنگ دانشگاهی عربی-پارسی از المنجد الابجدی، نوشتهی لویس معلوف، برگردان احمد سیاح، چاپ پخش فرحان.
۲- معجم المعربات، محمد التنوجی
۳- واژهنامهی دهخدا
۴- فرهنگ ریشه شناسی زبان پارسی، مصطفا پاشنگ
✍ فرستنده: #بزرگمهر_صالحی
#واژه_های_پارسی_در_زبان_عربی
🏹 @AdabSar
🏢 فرهنگستان نخست و واژههای ماندگارش
📝 نویسنده و فرستنده #محمد_سلگی معلم ادبیات
✨ در سال ۱۳۱۴ خورشیدی، با تلاشهای محمدعلی فروغی (=ذکاءالملک دوم)، نخستوزیر فرزانه و فرهیخته رضاشاه، نخستین #فرهنگستان ایران تاسیس شد. هدف این فرهنگستان، ساختن یا یافتنِ برابرهای پارسی برای کلمات بیگانه (فرانسوی، انگلیسی، عربی و…) بود و توانست در طی سه سال بیش از هزار واژه در زمینههای مختلف، مثل اصطلاحات پزشکی، بانکی، دادگستری، شهرداری، گیاه شناسی و… به تصویب برساند:
▫️سال نخست: ۱۲۰ واژه
▫️سال دوم: ۳۶۰ واژه
▫️سال سوم: ۶۵۰ واژه
✨ اعضای این فرهنگستان همه از نامداران عرصه فرهنگ و ادب بودند. از جمله: محمدعلی فروغی، علیاصغر حکمت، محمد قزوینی، بدیعالزمان فروزانفر، رضازاده شفق، عبدالعظیم قریب، محمود حسابی، علیاکبر سیاسی، دکتر قاسم غنی، رشید یاسمی، محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی و ابراهیم پورداوود.
در نتیجه واژگانی در جامعه منتشر میشوند که عمر بلندی پیدا میکنند و بسیاری از آنها وارد قرن جدید میشوند؛ مانند:
آیین دادرسی: #اصول_محاکمات
دادرسی: #محاکمه
دادرس: #قاضی
دادخواست: #عرض_حال
دادستان: #مدعی_العموم
دادسرا: #پارکه
دادگاه: #محکمه
دادگستری: #عدلیه
دادیار: #وکیل_عمومی
آببها: #حق_الشرب
آبرُفت: #alluvion
آتش نشانی: #اطفائیه
آگاهی: #تامینات
آموزش و پرورش: #تعلیم_و_تربیت
استان: #ایالت
استوارنامه: #اعتبارنامه_سیاسی
بازپرس: #مستنطق
بازرس: #مفتش
باشگاه: #club
برچسب: #اتیکت
پاسبان: #آژان (پاسگاه، پاسیار و پاسبخش واژگان در پیوسته با پاسبان هستند)
پرتوشناسی: #رادیولوژی
پروانه: #اجازه #جواز #لیسانس
پرونده: #دوسیه
دامپزشک: #بیطار
درمانگاه: #کلینیک
دستمزد: #حق_الزحمه
رایزن: #مستشار_سفارت
روادید: #ویزا
سازمان: #تشکیلات #organisation
سالمندان: #اکابر
شهربانی: #نظمیه
شهرداری: #بلدیه
فرهنگ: #معارف
کارگزینی: #اداره_استخدام_و_پرسنل
کارمزد: #حق_العمل
کارورز: #interne
گرانیگاه: #مرکز_ثقل
گزارش: #راپورت
ماما: #قابله
نانوا: #خباز
نوشتافزار: #لوازم_التحریر
نیروی دریایی: #قوای_بحری
هواپیما: #آیرپلان #طیاره
یاخته: #سلول
نوبنیاد: #جدید_الاحداث
نوساز، تازهساز: #جدید_البنا
روزافزون: #دائم_التزاید
نیکسرشت، پاکنهاد: #سلیم_النفس
تندرست: #صحیح_المزاج
خردسالی: #صغر_سن (صِغَر سن)
سالخوردگی: #کبر_سن (کِبَر سن)
بیبندوبار: #لاابالی
بیهمتا، بینظیر: #عدیم_النظیر
بالادست: #مافوق
خودکام، خودسر: #مطلق_العنان
✨ همچنین واژههایی همچون:
استاندار، انگشتنگاری، باجه، بادسنج، بازجو، بازداشت، بازداشتگاه، بازنشستگی، باستانشناس، بافت، بافتبرداری، بالینی، بایگانی، بخشنامه، بدهکار، پایاننامه، پژوهش، پیشبینی، پیشگیری، دهدار، دهستان، راهنمایی و رانندگی، رزمناو، کالبدشکافی و کارمند.
✨ منابع:
۱- فرهنگستان ایران، واژههای نو که تا پایان سال ۱۳۱۹ در فرهنگستان ایران پذیرفته شده است، انتشارات دبیرخانه فرهنگستان.
۲- ماهنامه فرهنگی اجتماعی «قلم یاران»، سال۴، ش۲۷، ص۹۴.
✨ @AdabSar
📝 نویسنده و فرستنده #محمد_سلگی معلم ادبیات
✨ در سال ۱۳۱۴ خورشیدی، با تلاشهای محمدعلی فروغی (=ذکاءالملک دوم)، نخستوزیر فرزانه و فرهیخته رضاشاه، نخستین #فرهنگستان ایران تاسیس شد. هدف این فرهنگستان، ساختن یا یافتنِ برابرهای پارسی برای کلمات بیگانه (فرانسوی، انگلیسی، عربی و…) بود و توانست در طی سه سال بیش از هزار واژه در زمینههای مختلف، مثل اصطلاحات پزشکی، بانکی، دادگستری، شهرداری، گیاه شناسی و… به تصویب برساند:
▫️سال نخست: ۱۲۰ واژه
▫️سال دوم: ۳۶۰ واژه
▫️سال سوم: ۶۵۰ واژه
✨ اعضای این فرهنگستان همه از نامداران عرصه فرهنگ و ادب بودند. از جمله: محمدعلی فروغی، علیاصغر حکمت، محمد قزوینی، بدیعالزمان فروزانفر، رضازاده شفق، عبدالعظیم قریب، محمود حسابی، علیاکبر سیاسی، دکتر قاسم غنی، رشید یاسمی، محمدتقی بهار، عباس اقبال آشتیانی، سعید نفیسی و ابراهیم پورداوود.
در نتیجه واژگانی در جامعه منتشر میشوند که عمر بلندی پیدا میکنند و بسیاری از آنها وارد قرن جدید میشوند؛ مانند:
آیین دادرسی: #اصول_محاکمات
دادرسی: #محاکمه
دادرس: #قاضی
دادخواست: #عرض_حال
دادستان: #مدعی_العموم
دادسرا: #پارکه
دادگاه: #محکمه
دادگستری: #عدلیه
دادیار: #وکیل_عمومی
آببها: #حق_الشرب
آبرُفت: #alluvion
آتش نشانی: #اطفائیه
آگاهی: #تامینات
آموزش و پرورش: #تعلیم_و_تربیت
استان: #ایالت
استوارنامه: #اعتبارنامه_سیاسی
بازپرس: #مستنطق
بازرس: #مفتش
باشگاه: #club
برچسب: #اتیکت
پاسبان: #آژان (پاسگاه، پاسیار و پاسبخش واژگان در پیوسته با پاسبان هستند)
پرتوشناسی: #رادیولوژی
پروانه: #اجازه #جواز #لیسانس
پرونده: #دوسیه
دامپزشک: #بیطار
درمانگاه: #کلینیک
دستمزد: #حق_الزحمه
رایزن: #مستشار_سفارت
روادید: #ویزا
سازمان: #تشکیلات #organisation
سالمندان: #اکابر
شهربانی: #نظمیه
شهرداری: #بلدیه
فرهنگ: #معارف
کارگزینی: #اداره_استخدام_و_پرسنل
کارمزد: #حق_العمل
کارورز: #interne
گرانیگاه: #مرکز_ثقل
گزارش: #راپورت
ماما: #قابله
نانوا: #خباز
نوشتافزار: #لوازم_التحریر
نیروی دریایی: #قوای_بحری
هواپیما: #آیرپلان #طیاره
یاخته: #سلول
نوبنیاد: #جدید_الاحداث
نوساز، تازهساز: #جدید_البنا
روزافزون: #دائم_التزاید
نیکسرشت، پاکنهاد: #سلیم_النفس
تندرست: #صحیح_المزاج
خردسالی: #صغر_سن (صِغَر سن)
سالخوردگی: #کبر_سن (کِبَر سن)
بیبندوبار: #لاابالی
بیهمتا، بینظیر: #عدیم_النظیر
بالادست: #مافوق
خودکام، خودسر: #مطلق_العنان
✨ همچنین واژههایی همچون:
استاندار، انگشتنگاری، باجه، بادسنج، بازجو، بازداشت، بازداشتگاه، بازنشستگی، باستانشناس، بافت، بافتبرداری، بالینی، بایگانی، بخشنامه، بدهکار، پایاننامه، پژوهش، پیشبینی، پیشگیری، دهدار، دهستان، راهنمایی و رانندگی، رزمناو، کالبدشکافی و کارمند.
✨ منابع:
۱- فرهنگستان ایران، واژههای نو که تا پایان سال ۱۳۱۹ در فرهنگستان ایران پذیرفته شده است، انتشارات دبیرخانه فرهنگستان.
۲- ماهنامه فرهنگی اجتماعی «قلم یاران»، سال۴، ش۲۷، ص۹۴.
✨ @AdabSar