آموزشکده توانا
61.6K subscribers
27.8K photos
34.8K videos
2.53K files
18K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
#رحیم_رسولی از شاعران خوش‌قریحه ای است که اشعار طنزش بسیار شنیدنی است. او در شعر «صلوات‌نامه» با زبانی طنز به #نقد_اجتماعی می‌پردازد.
بخشی از این شعر #طنز را در پائین می‌خوانید:

از اول روضه تا به آخر صلوات
تا مجلس ما شود معطر صلوات

فعلا بزنیم و پای‌کوبی بکنیم
بعدا که شدیم خاکْ بر سر صلوات

این خطه عجب شراب خوبی دارد
بر ریشه‌ی خاک ِ تاکْ‌پرور صلوات

در مجلس هر که هر چه کردی کردی!
در مجلس شیخ و اهل منبر #صلوات

تسبیح بچرخان و فقط ذکر بگو
بر هر چه شد بر تو مقرر صلوات

این قدر به خواهران ما گیر نده
بر خواهر و مادرت برادر صلوات

در خانه که هستی دو سه تا پیک بزن
حارج شده‌ای همین که از در صلوات

شادی روان اهل دنیا ممنوع!
شادی روان اهل محشر صلوات

ای نسل به پا خاسته با تاب و طناب
بر سرو و سپیدار و صنوبر صلوات

رقصنده‌ی روی دار را شاد کنید
بر روح جگرگوشه‌ی مادر صلوات

دزدان همه حکم سازمانی دارند
بر غیرت قاضی و کلانتر صلوات

@Tavaana_Tavaanatech
#شعر
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
زادروز رضا #براهنی
« معشوقِ جان‌به‌بهار‌آغشته‌ی منی»
#رضابراهنی، #نویسنده، #شاعر و #منتقد ادبی در ۲۱ آذر ۱۳۱۴ خورشیدی در تبریز به دنیا آمد. وی عضو #کانون_نویسندگان ایران و از چهره‌هایی است که در سال‌های ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۷ برای تشکیل کانون نویسندگان ایران همکاری داشت. او همچنین رئیس سابق انجمن #قلم کانادا است. آثار او به زبان‌های مختلف از جمله انگلیسی، سوئدی و فرانسوی ترجمه شده‌است.
براهنی در ۲۲ سالگی از دانشگاه تبریز لیسانس زبان و ادبیات انگلیسی گرفت، سپس به ترکیه رفت و پس از دریافت درجه دکتری در رشته خود به ایران بازگشت و در دانشگاه به تدریس مشغول شد.
وی تا زمان حضور در ایران او چند دوره کارگاه #نقد، #شعر و #قصه نویسی برگزار کرد که از مشهورترین شاگردان او در آن کارگاه‌ها می‌توان به شیوا ارسطویی، هوشیار انصاری فر، شمس آقاجانی، روزبه حسینی، عباس حبیبی بدرآبادی، مهسا محبعلی، سید علیرضا میرعلینقی، فرخنده حاجی زاده، ناهید توسلی، ایرنا محی‌الدین‌بناب، رؤیا تفتی، رزا جمالی، احمد نادعلی، رضا شمسی، علی ربیعی وزیری، پیمان سلطانی و... اشاره کرد که باعث شکل گیری یک جریان در دهه هفتاد شمسی شدند.
آثــــار ادبـــی:
اشعار
ـــــــــ
آهوان باغ (۱۳۴۱)
جنگل و شهر (۱۳۴۳)
شبی از نیمروز(۱۳۴۴)
مصیبتی زیر آفتاب(۱۳۴۹)
گل بر گسترده ماه(۱۳۴۹)
ظل الله(۱۳۵۸)
نقاب‌ها و بندها (انگلیسی)(۱۳۵۶)
غم‌های بزرگ(۱۳۶۳)
بیا کنار پنجره(۱۳۶۷)
اسماعیل(۱۳۶۶)
رمان
ــــــــــ
آواز کشتگان
رازهای سرزمین من
آزاده خانم و نویسنده‌اش، ناشر: انتشارات کاروان
الیاس در نیویورک
روزگار دوزخی آقای ایاز
چاه به چاه
نقد ادبی
ـــــــــــ
طلا در مس
قصه‌نویسی
کیمیا و خاک
تاریخ مذکر
در انقلاب ایران
خطاب به پروانه‌ها و چرا من دیگر شاعر نیمایی نیستم؟
ویدیو: https://goo.gl/7Fb9wY

@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
«...این که خفته است در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم

مدفن عشق جهان است اینجا
یک جهان عشق نهان است اینجا

عاشقی بوده به دنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من

آنچه از مال جهان هستی بود
حرف عیش و طرب مستی بود...»

ایرج میرزا در ۲۲ اسفندماه ۱۳۰۴ در تهران به دلیل سکته قلبی درگذشت و او را در گورستان #ظهیرالدوله به خاک سپردند.

بسیاری از ما تجربه‌ی این را داریم که در خانه، بزرگ‌ترها برخی از کتاب‌ها را از دست‌رس نوجوانان و جوانان ِ خانه دور نگاه می‌داشته‌اند تا مبادا نوجوانان آن کتاب‌ها را بخوانند و به زعم آن‌ها تحت تاثیر بدآموزی‌های آن کتاب‌ها قرار بگیرند. برای مثال بسیار از خانواده‌ها با کتاب‌های «صادق هدایت» چنین می‌کرده‌اند. ایرج میرزا، از شاعران برجسته‌ی عصر #مشروطه نیز از جمله‌ی کسانی بود که برخی گمان داشتند که خواندن اشعارش به دلیل داشتن حرف‌های رکیک بدآموزی دارد.
چند سال پیش بود که شهرداری مشهد نام بلوار ایرج میرزا را به «جلال آل‌احمد» تغییر داد و با نصب پارچه‌ای در محل بلوار دلایل این تغییر نام را چنین برشمرد: «ایرج میرزا، بنیان‌گذار نوع خاصی از ادبیات پرونوگرافی (مستهجن) است که تا پیش از از او هرگز مضامین و مفاهیم مبتذل بدین‌سان در عرصه‌ی فرهنگ مکتوب ما وارد نشده بود. لبه‌ی تیز حملات ادبی ایرج میرزا پیوسته متوجه مفاهیم ارزش دینی و ارکان اصلی شریعت (از جمله نماز) بوده و بر نمادهای اصول و فروع دین و نهادهای برخاسته از آن به طور مکرر حمله شده است. سخیف‌سازی نمادها ارزشی دین اسلام و تخفیف شان آن و به خصوص نازل‌سازی جای‌گاه روحانیت معظم شیعه مهم‌ترین وجه محتوایی اشعار ایرج میرزا بوده است.»
«پروفسور مار»، ایران‌شناس نام‌دار روس، ایرج میرزا را چنین توصیف کرده است: «مردی بود سیاه‌سوخته و لاغراندام و متوسط‌القامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آن‌ها را می‌خواند جان می‌گرفت… ایرج میرزا را از زمره‌ی شاعران برجسته‌ی عصر #مشروطیت می‌دانند. شاید بتوان وی را از شاعران مطرح دوران تجدد در ادبیات ایران نیز به شمار آورد.»
وجود الفاظ رکیک در اشعار ایرج میرزا موجب شد که برخی از منتقدان، آثار تربیتی منفی‌ای بر اشعار او مترتب بدانند. از شعرهای شناخته‌شده‌ی دیگر ایرج میرزا می‌توان به شعری اشاره کرد که در افواه عمومی به «حجاب» شهره گشته است و در آن کلمات رکیک بسیاری در #نقد حجاب اسلامی به کار رفته است. مخالفت #ایرج_میرزا با برخی از شعائر مذهبی-مانند #شعر #منتقدانه او در مورد عزاداری محرم- و هم‌چنین هجو روحانیت - مثلا شعر او در هجو شیخ فضل‌الله نوری- و نقد روضه‌خوانی موجب شد که بخش سنتی جامعه و روحانیان اشعار او را نپسندند. وقتی ایرج میرزا می‌سرود که در ایران تا بُوَد آخوند و مفتی / به روز بدتر از این هم بیفتی روحانیان کثیری از او رنجیده می‌شدند.

ملک‌الشعرای بهار در رثای ایرج میرزا سروده است که:

سکته کرد و مرد ایرج میرزا
قلب ما افسرد ایرج میرزا
بود مانند می صاف ِ طهور
خالی از هر دُرد ایرج میرزا
سعدی‌ای نو بود و چون سعدی به دهر
شعر نو آورد ایرج میرزا
از دل یارن به اشعار لطیف
رنگ غم بسترد ایرج میرزا
دائما در شادی یاران خویش
پای می‌افشرد ایرج میرزا
برخلافْ آخر ز مرگ خویشتن
خلق را آزرد ایرج میرزا
ای دریغا کان‌چه را آورده بود
رفت و با خود برد ایرج میرزا
گورکن فضل و ادب را گل گرفت
چون به گل بسپرد ایرج میرزا
سکته کرد و از پس پنجاه و پنج
لحظه‌ای نشمرد ایرج میرزا
مرد آسان لیک مشکل کرد کار
بر بزرگ و خرد ایرج میرزا
گفت بهر سال تاریخش بهار:
وه چه راحت مرد ایرج میرزا
بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/1xihdmH
@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
زادروز جمال میرصادقی، #داستان‌نویس ایرانی

#جمال_میرصادقی،داستان‌نویس ایرانی که تا کنون بیش از چهل #رمان، #داستان کوتاه و #نقد_ادبی نوشته است در میان کتاب‌خوانان ایرانی چهره‌ای شناخته‌شده است. میرصادقی با «درازنای شب»، «بادها خبر از تغییر فصل می‌دهند» و «شب‌چراغ» برای جامعه‌ی ادبی ایران نامی آشنا است.میرصادقی در آثار #ادبی خود رویدادهای سیاسی و اجتماعی و مسائل و مشکلات طبقات فرودست جامعه را بازتاب می‌دهد. برخی از آثار میرصادقی مدت‌ها است که در ایران اجازه‌ی انتشار ندارد. کتاب‌های «دختری با ریسمان نقره‌ای»، «سپیده‌دمان» و کتاب «پیشکسوت‌های داستان کوتاه» از جمله‌ی این کتاب‌ها هستند. «دختری با ریسمان نقره‌ای» داستان مرد نقاشی است که «دختری با ریسمان نقره‌ای به مثابه شخصیتی ذهنی و وهمی منبع الهام او در خلق آثارش می‌شود.» جمال میرصادقی متولد نوزدهم اردیبهشت‌ماه ۱۳۱۲ خورشیدی در تهران و در محله‌ی دردار خیابان ری است. پدر و جد پدری‌اش همه در تهران به دنیا آمده‌اند.

میرصادقی از مادرش به نیکی یاد می‌کند تا جایی که می‌گوید:«من هر چه دارم از مادرم دارم». برخلاف مادر میرصادقی پدر را فردی قشری می‌داند که معتقد بود که «درس‌خواندن بچه را هرهری‌مذهب می‌کند» و از این‌رو جمال اجازه پیدا نمی‌کند که بعد از دریافت تصدیق ششم ابتدایی درس بخواند و به خواست پدر ترک تحصیل می‌کند و وارد بازار کار می‌شود.

جمال مدت سه ماه در قصابی پدرش کار می‌کند. او در این مدت بیمار می‌شود و پس از به‌بودی‌اش دیگر به خواست پدر گردن نمی‌گذارد و به کمک پدربزرگ و مادرش دوباره به مدرسه بازمی‌گردد. جمال تنها سیزده چهارده سال سن دارد که معلم سرخانه می‌شود و می‌تواند از این طریق پول توجیبی خود را تامین کند. جمال میرصادقی در سال ۱۳۳۳ و در همان زمان که در سال آخر دبیرستان در حال تحصیل است دوره‌ی تربیت معلم می‌گذراند و با دریافت دیپلم وارد دانشگاه می‌شود و در رشته‌ی #ادبیات به تحصیل می‌پردازد.

جمال میرصادقی در گفت‌وگویی از اولین کتاب‌هایی می‌گوید که در کودکی خوانده است و بر نویسنده‌شدن او تاثیر فراوان برجا گذاشته است. او زمانی را به یاد می‌آورد که کلاس چهارم ابتدایی درس می‌خواند و به دلیل اختلافاتی که مادرش با مادرشوهر داشت از خانه قهر می‌کند. جمال در یک روز تابستان که از این خانه‌نشینی خسته شده است تلاش می‌کند که از خانه خارج بشود اما موفق نمی‌شود و بی‌هدف وارد آب‌انباری می‌شود. او ماجرا را این‌گونه به یاد می‌آورد: «بعد از کندوکاو در آب انبار کتابی را که جلد و کاغذهايش از فرط کهنه‌گی زرد شده بود پيدا کردم بنام اميرارسلان. کتاب مصوری بود که خواندنش مرا در خود غرق کرد. مادربزرگ وقتی #کتاب را در دست من ديد تلاش کرد آن را از من بگيرد.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/JVTRVE

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

چند روز پیش ویدیویی از توهین یک معمم به نام حامدرضا معاونیان به علی کریمی، فوتبالیست نامدار ایرانی منتشر شد.
ستاره سابق فوتبال ایران و آسیا، پیشتر و در اعتراض به نذری‌دادن، با انتشار یک استوری در حساب اینستاگرام نوشته بود: «میلیاردها تومان خرج می‌کنیم نذری بدهیم و در پایان، آرزوی شفای بیماری را داریم که برای نداشتن پول درمان می‌میرد.»

معاونیان که یک روضه‌خوان است و در برخی هیئت‌ها منبر می‌رود، در سخنانش که مشاهده می‌کنید، به علی کریمی شدیدا هتاکی کرد.

اما، علی کریمی هم توهین این معمم را بی پاسخ نگذاشت و در اینستاگرام خود نوشت:

«بى‌شرف تو دوزارى هستى كه به اسم اسلام هر زر مفتى ميزنى، در پايان هم جربزه اينو ندارى كامنت و تگ هاتو باز بذارى تا مردم نظر بدن!!؟؟
ولى من كامنتم رو باز ميذارم تا مردم نظرشونو در مورد من و تو بدن!!
بسم الله»

- افراد معمم در جمهوری اسلامی، معمولا خود را در جایگاهی برتر می‌دانند و با احساس امنیت به سایر شهروندان متعرض شده و توهین می‌کنند و اغلب به خاطر اتصالشان با قدرت، منتقدان را با توهین و تهدید، منکوب می‌کنند و کسی پاسخ آن‌ها را نمی‌دهد. تا جایی که این فرد روضه‌خوان هم به انتقاد ملایم علی کریمی با هتاکی پاسخ داد، اما همیشه توهین‌ها بی پاسخ نمی‌مانند....

به نظر شما برای آنکه بتوان آزادانه مناسک مذهبی را به نقد کشید، چه لوازمی لازم است؟ چرا نباید کسی بتواند مثلا به نذری، سینه‌زنی، جمکران، روضه‌خوانی و ... انتقاد کند؟

لطفا نظراتتان را بدون توهین بنویسید.

#نذری #معاونیان #علی_کریمی #نقد_مذهب #نقد_دین #فقر #آزادی_بیان #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
به نظر شما یک نقد سازنده چه ویژگی‌هایی دارد؟
آیا با ویژگی‌های نقد آشنایی دارید؟ آیا هنگام انتقاد از «دیگری» چارچوب اصلی نقد را رعایت می‌کنید؟
به صفحه گفت‌وشنود بپیوندید و در برنامه‌های کلاب‌هاوس با اصول نقد آشنا شوید. در این صفحه هم‌چنین درباره جایگاه خداناباوران یا باورمندان به ادیان و مذاهبی غیر از اسلام شیعی در جامعه می‌نویسیم.
نقد سازنده
طرح از مانا نیستانی

https://tavaana.org/constructive-criticism/

#گفتگو_توانا
#یاری_مدنی_توانا
#کارتون
#نقد
@dialogue1402
Forwarded from گفت‌وشنود
پیرایشگر اسلام از فرقه‌بازی:
ابوالفضل برقعی

روایت می‌کند که در سفری به سمت شیراز، اتوبوس در آباده توقف کرد تا مسافران خوراکی بخورند و استراحتی بکنند. او در مسجد آباده نماز می‌خواند و چون حسب اتفاق، واعظ نتوانسته بود برای وعظ خود را برساند، به جای او از اصول توحید برای مردم می‌گوید و فوراً برمی‌گردد تا سوار اتوبوس شود و به ادامه راه بپردازد.

مردم که از سخنرانی او خرسند شده بودند، پی‌گیر می‌شوند و او را نمی‌یابند و گمان می‌کنند که این فرد که ناگهان غیب شد، لابد امام زمان بوده است! گریه و زاری می‌کنند و حتی خبر به اطراف می‌رسد که امام زمان در مسجدی در آباده، منبر رفته و بعد دوباره غیب شده است! وقتی به شیراز می‌رسد، جراید خبر را این‌گونه منعکس کرده‌اند: امام زمان در آباده!

ابوالفضل برقعی که این خاطره را در کتاب سوانح ایام زیر فصلی به نام «حکایتی از آباده» می‌آورد، معتقد بود امام یازدهم شیعیان هرگز فرزندی نداشت که بخواهد غیب شود!…

برای مطالعه‌ی یادداشت کامل درباره‌ی ابوالفضل بُرقعی به صفحه‌ی گفت‌وشنود مراجعه کنید:

https://dialog.tavaana.org/abolfazl-borghaei/

#دگردینی #نقد_دینی #رواداری #گفتگو #ابوالفضل_برقعی

@Dialogue1402