آموزشکده توانا
54.1K subscribers
33.1K photos
38.3K videos
2.55K files
19.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دوره آموزشی
حملات هک حکومتی؛ پیشگیری، محافظت و واکنش مناسب

جلسه ۳: مطالعه‌ موردی ۲ حمله هکری جمهوری اسلامی

در این جلسه به بررسی چند کمپین فیشنیگ در دنیای واقعی پرداختیم که در آن مهاجمان وابسته به جمهوری اسلامی، موفق به هک، نفوذ، سرقت اطلاعات و مانیتورکردن ارتباطات دیجیتال فعالان مدنی، روزنامه‌نگاران و دیگر کنشگران منتقد شده‌اند. با ما همراه باشید!

سایت:
https://tavaana.org/government-hacking3/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=aySmimwlWUU&t=3s
کست‌باکس:
https://castbox.fm/vb/797751232



کانال تلگرام دوره:
@Government_Hacking

کانال واتس‌اپ دوره:
https://whatsapp.com/channel/0029Vb9XdErElagxP5cRMZ3p
Audio
دوره آموزشی
حملات هک حکومتی؛ پیشگیری، محافظت و واکنش مناسب

جلسه ۳: مطالعه‌ موردی ۲ حمله هکری جمهوری اسلامی

در این جلسه به بررسی چند کمپین فیشنیگ در دنیای واقعی پرداختیم که در آن مهاجمان وابسته به جمهوری اسلامی، موفق به هک، نفوذ، سرقت اطلاعات و مانیتورکردن ارتباطات دیجیتال فعالان مدنی، روزنامه‌نگاران و دیگر کنشگران منتقد شده‌اند. با ما همراه باشید!

سایت:
https://tavaana.org/government-hacking3/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=aySmimwlWUU&t=3s
کست‌باکس:
https://castbox.fm/vb/797751232



کانال تلگرام دوره:
@Government_Hacking

کانال واتس‌اپ دوره:
https://whatsapp.com/channel/0029Vb9XdErElagxP5cRMZ3p
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز گذشته مراسم سالگرد جان‌باختن بهاره للهی برگزار شد

بهاره فیلمسازی بود که در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ حضوری فعال داشت و یک بار هم بازداشت شده بود.
پیکرش بعد از چند مدت که بی‌خبری از او، روز ۱۲ فروردین در خانه‌ای در کرج پیدا شد و به روایتی در ۱۸ اردیبهشت۱۴۰۳، دو روز قبل از تولدش، مخفیانه و بدون اطلاع خانواده در آرامستان بهشت سکینه کرج دفن شد. (البته در سامانه بهشت سکینه تاریخ ۱۴ فروردین درج شده است.)
او قصد داشت از ایران خارج شود. هنگامی که خانواده‌اش چند ماه بعد از مرگش باخبر شدند و به آن خانه پلمب شده رفتند، از موبایل و لپ‌تاپ او خبری نبود. خانه‌اش زیر و رو شده و شیشه و پنجره‌ها شکسته شده بود و مقداری خون لخته شده روی زمین بود.
بهاره بی‌اطلاع همه از اواخر بهمن خانه‌اش را عوض کرده بود و از تهران به کرج رفته بود. او مدتی بود که از قصدش برای ترک ایران می‌گفت. در جشنواره فیلم فجر با یکی از مسئولان درگیر شده بود.

پس از بی‌خبری از او، خانواده‌اش اعلام مفقودی کرده بودند و همه جا دنبالش گشته بودند.

در موبایل و لپ‌تاپ او چه چیزی وجود داشت؟ چرا می‌خواست به خارج از ایران برود؟ آیا از اعتراضات مردم و جنایات رژیم فیلمی درست کرده بود؟ چرا احساس ناامنی می‌کرد و خانه‌اش را بدون اطلاع تغییر داده بود؟ چرا از اواخر بهمن هیچ خبری از او نداشتند؟ چرا با آنکه کارت ملی‌اش در پرونده آگاهی بود، به خانواده خبر ندادند و ابتدا مجهول‌الهویه دفنش کردند؟ چرا به خانواده گفتند که اطلاع‌رسانی نکنند و سکوت کنند تا بتوانند پیکرش را به آمل منتقل کنند؟ هنگام پیداکردن جسدش، چرا جدار بیرونی آپارتمانش از بیرون قفل بود؟ خودش چگونه این کار را کرده بود؟
بهاره للهی، گرایش سیاسی داشت و در جریان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ بسیار فعال بود، اما حکومت تلاش دارد که بگوید او اصلا سیاسی نبود. شواهد می‌گوید، مرگ او مثل قتل‌های زنجیره‌ای است.
بهاره للهی در جامعه سینماگران آدم ناشناخته‌ای نبود، چرا آنطور که باید و شاید این جامعه واکنش نشان نداد؟

حکومت می‌گوید #بهاره_للهی خودکشی کرده، خانواده‌اش اما روایت حکومت را نپذیرفته‌اند و طبق اخبار دریافتی از نزدیکانشان، شدیداً تحت فشار قرار گرفتند، بارها احضار و بازجویی شذند، از پدرش ویدیوی اعتراف اجباری گرفته شد.
به آن‌ها وعده دادند که اگر سکوت کنید می‌گذاریم تا پیکر بهاره را ببرید و در زادگاهش دفن کنید، ولی بعد. از یکسال هنوز پیکر بهاره در بهشت سکینه کرج آرمیده است.

درباره بهاره للهی بخوانید:
tavaana.org/bahareh-lellahi/


#یاری_مدنی_توانا
#بهاره_للهی
#نه_به_جمهوری_اسلامی

@Tavaana_TavaanaTech
انتقال ‌حمید حسین‌نژاد حیدرانلو⁩، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، به قرنطینه زندان ارومیه و نگرانی از اجرای قریب‌الوقوع حکم

‏ظهر امروز چهارشنبه ۱۶ آوریل ۲۰۲۵ (۲۷ فروردین ۱۴۰۴، حمید حسین‌نژاد حیدرانلو، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، از بند سیاسی زندان ارومیه به قرنطینه این زندان منتقل شده است. این انتقال با هدف اجرای قریب‌الوقوع حکم اعدام صورت گرفته و طبق اعلام وکیل پرونده، قرار است این حکم در روز جمعه ۱۸ آوریل ۲۰۲۵ به اجرا درآید.

‏حمید حسین‌نژاد حیدرانلو، ۳۹ ساله، متأهل و پدر سه کودک خردسال، در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۴۰۲ در منطقه مرزی چالدران، به همراه چند شهروند افغان توسط نیروهای مرزبانی بازداشت شد. با وجود صدور قرار وثیقه برای آزادی وی، این قرار با دستور مستقیم وزارت اطلاعات رد شده و او به بازداشتگاه اداره اطلاعات ارومیه منتقل گردید.

‏در مدت بازداشت، ۱۱ ماه و ۱۰ روز تحت شدیدترین شکنجه‌های جسمی و روانی قرار گرفت. بازجوی اصلی او فردی به نام استیری بود که به گفته منابع مطلع، نقش مستقیم در اعمال شکنجه‌های وحشیانه داشته است. حمید که از نعمت سواد محروم بود، تحت فشار و شکنجه وادار به امضای اعترافاتی شد که به‌صورت آماده از سوی بازجویان نوشته شده بود. این اعترافات اجباری مبنای صدور حکم اعدام قرار گرفت.


‏در تیرماه ۱۴۰۳، شعبه اول دادگاه انقلاب ارومیه به ریاست قاضی نجف‌زاده، تنها در یک جلسه چند دقیقه‌ای و بدون حضور وکیل مدافع، وی را به اتهام "بغی" و عضویت در حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) به اعدام محکوم کرد. تمامی اصول اولیه دادرسی عادلانه از جمله حق دفاع، بررسی مدارک تبرئه و حضور وکیل نقض شده است. نهایتاً، دیوان عالی جمهوری اسلامی ایران در تاریخ ۴ فروردین ۱۴۰۴ (۲۴ مارس ۲۰۲۵)، حکم اعدام را تأیید و به وی ابلاغ نمود.

‏اسنادی وجود دارد که نشان‌دهنده حضور رسمی حمید حسین‌نژاد حیدرانلو و خانواده‌اش در خارج از کشور در تاریخ وقوع درگیری ادعایی نیروهای امنیتی است. تصویری از پاسپورت اعضای خانواده او، با مهر خروج و ورود گمرک مرزی بازرگان، نشان می‌دهد که این خانواده در روز دستگیری در حال عبور قانونی از مرز بوده‌اند. با این وجود، دستگاه قضایی جمهوری اسلامی از پذیرش این مدرک سر باز زده و به صدور و تأیید حکم اعدام ادامه داده است.

#حمید_حسین_نژاد_حیدرانلو #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یادداشتی از مریم یحیوی، زندانی سیاسی سابق، در پی درگذشت نگار کورکور

روایتی از دوران بازداشت رعنا کور کور در بند زنان

خبر درگذشت #نگار_کورکور و دیدن عکس‌ها و فیلم‌هایش من را به یاد #بند_زنان_زندان_اوین انداخت.

روزی که #رعنا_کورکور خواهر #مجاهد_کورکور ، وارد بند شد، دختری بود آرام با چشمانی مضطرب. در حیاط زندان نشسته بود و بازی والیبال بچه‌ها را تماشا می‌کرد. کنارش نشستم و سعی کردم با او صحبت کنم. اولین جمله‌ای که گفت این بود: “برادرم بی‌گناه است و کاری نکرده.” تاییدش کردم و ادامه داد: “حال مادرم خیلی بد است، خانواده‌مان از هم پاشیده، خواهرم نگار از ایران رفته و برای برادرم تلاش می‌کند. ما یک خانواده عادی هستیم، نه می‌دانم مبارزه چیست، نه از سیاست سر در می‌آورم. دو تا بچه دارم و دخترم کوچک است… نمی‌دانم چه کار کنم. من را اینجا انداختند…”

نگرانی و غم در چهره‌اش به وضوح نمایان بود.کمی بیشتر حرف زدیم. سعی کردم حال و هوایش را عوض کنم و با او رفاقت کنم تا کمتر احساس تنهایی کند. کم‌کم بچه‌های دیگر هم آمدند و هر کس چیزی گفت. سعی کردیم او را بخندانیم، اما خنده‌هایش کوتاه و تلخ بود.

روزهای بعد، کمی درد و دل کرد. سخت حرف می‌زد، می‌ترسید. از اعدام برادرش، از مرگ مادرش، از سرگردانی بچه‌هایش می‌ترسید.

روزی که خبر اعدام رضا رسایی به بند رسید، تعدادی از بچه‌ها به پایین رفتیم تا اعتراض خود را فریاد بزنیم و شعار دادیم. رعنا که بالا بود، صداها را شنید و از یکی پرسید چه شده. آن شخص گفته بود که یکی از زندانیان زیر حکم ،را اعدام کردند و رعنا همان لحظه از هوش رفت. بچه‌ها با کمک هم او را پایین آوردند و ما در جلوی ورودی درب زندانبان ها، شعار می‌دادیم. رعنا روی دست بچه‌ها بود و زندانبان‌ها درب را نمی‌گشودند. خشم‌مان بیشتر شد، در را کوبیدیم و فریاد می‌زدیم. سرانجام در باز شد و رعنا را به بخش پرستاری منتقل کردند. پرستار بعد از بررسی اولیه تماس گرفت و از بهداری خواست آمبولانس بیاورند چون هیچ امکاناتی در آنجا نبود.

رئیس بند به دلیل اعتراض ما با حفاظت زندان تماس گرفت. حفاظت زندان با لحن بی‌شرمانه و بی‌احترامی با ما صحبت کرد و بچه‌ها عصبانی‌تر شدند و فریاد می زدند همزمان آمبولانس رسید، اما در اصلی بند باز نمی‌شد.

گارد زندان پشت در صف کشیده بود و تعدادی از بچه‌ها به سمت در اصلی رفتند و به در کوبیدند تا در را باز کنند و رعنا را به بهداری منتقل کنند. یکی دیگر از بچه‌ها هم دچار حمله پنیک شده بود و در گوشه‌ای افتاده بود. پس از مدتی، در اصلی باز شد و زندانبان‌ها با مشت و لگد به سمت بچه‌ها حمله کردند. من و چند نفر دیگر، رعنا را بدون برانکارد روی دست بردیم تا به آمبولانس منتقل کنیم، اما علاوه بر ضرب و شتم، به دلیل اینکه رعنا مثلا نامحرم بود دست به او نمی زدند، و به آمبولانس منتقل نمی کردند. به ما هم اجازه این کار را نمی دادند.چند دقیقه در این وضعیت گذشت تا بالاخره یکی از زندانبان‌های زن رعنا را از دست ما گرفت و به سمت آمبولانس برد. در بسته شد و ما ماندیم با حال خراب، بدن کبود، دست شکسته و سر ضرب‌خورده و چند نفر دیگر که دچار مشکل قلبی شده بودند و روی زمین افتاده بودند.

آن روز رعنا را به بیمارستان بردند و ۲۴ ساعت بی‌خبر بودیم. وقتی برگشت، گفت: “وقتی خبر را شنیدم، فکر کردم مجاهد را اعدام کرده‌اند.”

حدود ۲ یا ۳ هفته بعد، رعنا با وثیقه آزاد شد، اما حتی اجازه ندادند که با او خداحافظی کنیم.

دیشب که خبر تلخ درگذشت نگار را شنیدم و عکس‌ها و ویدیوهایش را دیدم، به خصوص عکس‌هایی که مربوط به دوران پیش از بیماری‌اش بود، چهره رعنا همچنان در ذهنم پررنگ بود.

رعنا جانم، تسلیت می‌گویم. غمی بزرگ در دل داری، اما ما کنار تو و خانواده‌ات خواهیم بود و صدای بی‌گناهی برادرت را فریاد خواهیم زد. ما با تمام توان در برابر ظلم و ستمی که به تو، به ما و به مردم جامعه وارد می‌شود، ایستاده‌ایم. دل قوی داشته باش.

#مریم_یحیوی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفت‌وشنود

چرا حکومت‌های دیکتاتوری مانند جمهوری اسلامی گفت‌وگو با مردم را محدود یا به‌کلی نفی می‌کنند؟

پاسخ این پرسش را باید در ماهیت قدرت‌طلبانه و انحصارگرای چنین حکومت‌هایی جست‌وجو کرد. در نظام‌هایی که مشروعیت خود را نه از مشارکت مردم، بلکه از ایدئولوژی و سرکوب استخراج می‌کنند، گفت‌وگو تهدیدی جدی برای ساختار قدرت محسوب می‌شود.

گفت‌وگو به‌معنای شنیدن صدای دیگران، به‌ رسمیت شناختن تفاوت‌ها و پذیرش این واقعیت است که حقیقت می‌تواند چند وجهی باشد. اما حکومت‌های تمامیت‌خواه، حقیقت را امری مطلق و انحصاری می‌دانند که تنها از زبان خودشان بیان می‌شود. به همین دلیل، آن‌ها از هر امکان برای حذف صدای مخالف استفاده می‌کنند؛ از سانسور و سرکوب رسانه‌ها گرفته تا سرکوب سازمان‌یافته مخالفان فکری، عقیدتی و حتی فرهنگی.

نتیجه‌ این سیاست سرکوبگرانه، چیزی جز انباشت نارضایتی، افزایش بی‌اعتمادی عمومی، گسترش شکاف‌های اجتماعی و در نهایت، بروز خشونت‌های پنهان و آشکار نیست. جامعه‌ای که امکان گفت‌وگوی آزاد ندارد، به‌تدریج به میدان نفرت، سوء‌تفاهم و خشونت بدل می‌شود. خفقان گفت‌وگو، آزادی‌های فردی را قربانی می‌کند و جامعه را از پویایی، خلاقیت و همزیستی مسالمت‌آمیز تهی می‌سازد.

آیا انکار گفتگو به معنای انکار خود مردم نیست؟
و آیا ادامه‌ این مسیر، جز به انزوا و فروپاشی درونی یک جامعه می‌انجامد؟

این پرسش‌ها باید در فضای عمومی، بدون هراس و سانسور، مطرح و شنیده شوند. زیرا بدون گفت‌وگو، حقیقت دفن می‌شود و جامعه، آرام‌آرام به سوی سکوتی خطرناک پیش می‌رود.

#گفتگو #دیکتاتور #حقیقت #خشونت #گفتگو_توانا


@Dialogue1402
Forwarded from گفت‌وشنود
کارل ساگان (Carl Sagan)، اخترشناس، کیهان‌شناس و نویسنده‌ی علمی برجسته، با نگاهی علمی، شک‌گرایانه و در عین حال شاعرانه به جهان هستی می‌نگریست. او یکی از مدافعان سرسخت روش علمی و تفکر نقادانه بود و باور داشت که حقیقت باید از مسیر تجربه، شواهد و آزمایش عبور کند، نه از ایمان یا سنت. ساگان به جای آنکه مستقیماً دین را دشمن علم بداند، بیشتر نگران آن بود که باورهای دینی غیرقابل اثبات، مانع کنجکاوی علمی و درک واقع‌گرایانه از کیهان شوند.

در آثارش، از جمله کتاب معروف «جهانی آکنده از شیاطین» (The Demon-Haunted World)، ساگان به نقد باورهای خرافی، ادعاهای ماوراءالطبیعه و روایت‌های غیرعلمی از خدا و دین می‌پردازد. او می‌نویسد که بسیاری از این روایت‌ها، پاسخ‌های ساده‌انگارانه به پرسش‌های عمیق انسان درباره‌ی هستی‌اند، در حالی که علم، هرچند دشوارتر، اما راهی قابل اعتمادتر برای رسیدن به حقیقت ارائه می‌دهد. ساگان دین را به عنوان پدیده‌ای فرهنگی و روانی می‌فهمید که می‌تواند هم نیرویی برای تسلی‌بخشی باشد و هم ابزاری برای کنترل.

با این حال، ساگان برخوردی خصمانه با دین نداشت؛ او حتی در آثارش، جنبه‌هایی از حس شگفتی و احترام نسبت به رمز و رازهای کیهان را به نمایش می‌گذارد که شباهت‌هایی با حس دینی دارد. به باور او، علم نه تنها با دین در تضاد نیست، بلکه می‌تواند جایگزینی خردمندانه و فروتنانه برای روایت‌های دینی باشد؛ روایتی که به جای «پاسخ‌های قطعی»، با «پرسش‌های بی‌پایان» زنده است. نگاه ساگان به خدا، بیشتر یک پرسش باز و یک استعاره‌ی شاعرانه بود تا یک واقعیت اثبات‌پذیر.

#کارل_ساگان #تفکر_انتقادی #شک_گرایی #نقد_دین #خرافه #گفتگو_توانا

@Dialogue1402

طبق گزارش دریافتی، امروز ۲۷ فروردین ماه ۱۴۰۴، نیروهای وزارت اطلاعات در حراست محل کار دکتر مصطفی مهرآئین، «پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی»، به او گفتند که باید فعالیت‌هایش را متوقف کند.
این خواسته ماموران با مقاومت ایشان و تلاش برای خروج از دفتر حراست مواجه شد.تا جایی که همکاران ایشان برای نجات او از اتاق حراست ناگزیر به مداخله شدند.
پس از آن بازجویی ۳ ساعته در دفتر مدیریت پژوهشکده ادامه یافته و او از نوشتن و مصاحبه منع و تهدید به اجرای حکم جلب شده است.

پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی یک مؤسسه پژوهشی وابسته به جهاد دانشگاهی است که در زمینه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی فعالیت می‌کند. ورود نیروهای امنیتی و بازجویی از پژوهشگران، مصداق بارز نقض آزادی آکادمیک و استقلال نهادهای علمی و دانشگاهی است.

اخیراً بیش از ۱۰۰ استاد دانشگاه در ایران با امضای بیانیه‌ای، به احضار دکتر مهرآیین اعتراض کرده و این اقدام را نقض آزادی اندیشه و بیان دانسته‌اند.

دکتر مهرآیین، در چند هفته اخیر سه نامه انتقادی خطاب به رهبر رژیم جمهوری اسلامی ایران نوشته و مصاحبه‌هایی با رسانه‌های مختلف در تبیین مفاد این نامه‌ها داشته است. او پیش از این نیز نظرات انتقادی خود را در شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌ها بیان می‌کرد.

پس از نامه‌های اخیر به خامنه‌ای، برای دکتر مهرآیین پرونده‌سازی شد و او به دادگاه احضار شده است.

امروز فراخوانی از سوی جامعه معلمان و فرهنگیان ایران در امضای یک نامه حمایت از دکتر مهرآئین داده شده است:
https://forms.gle/Zavv7GSxgA3KqrpMA

ممکن است، برخی افراد از آرای آقای مهرآبین خوششان نیاید، ولی در برابر نقض آزادی بیان و اندیشه توسط رژیم استبداد دینی، باید ایستادگی کرد.
جمهوری اسلامی در شرایطی که سایه جنگ را بر کشور گسترانده، آن را نعمتی برای سرکوب منتقدان و مخالفان داخلی قلمداد می‌کند.

#مصطفی_مهرآئین #آزادی_بیان #یاری_مدنی_توانا 

@Tavaana_TavaanaTech
هجوم گارد ضدشورش به بند ۴ اوین برای انتقال ۵ زندانی سیاسی محکوم به اعدام به قزلحصار

۲۷ فروردین ۱۴۰۴، پس از آن‌که گارد ضدشورش به فرمان رئیس زندان، هدایت‌الله فرزادی، برای انتقال اجباری پنج زندانی سیاسی محکوم به اعدام وارد عمل شد، تنش شدیدی در بند ۴ زندان اوین ایجاد شد.

محمد تقوی، پویا قبادی، وحید بنی‌عامریان، علی‌اکبر (شاهرخ) دانشورکار و بابک علیپور، توسط قاضی ایمان افشاری «بغی از طریق عضویت در گروه‌های مخالف نظام به اعدام محکوم شده‌اند.

در پی اعتراض زندانیان به این انتقال، گارد ضدشورش با هجوم به بند و تهدید به اعمال خشونت، فضا را متشنج کرد. به دستور فرزادی، درهای همه سالن‌ها قفل شد تا زندانیان دیگر نتوانند صدای اعتراض بلند کنند.

این انتقال با هماهنگی مستقیم وزارت اطلاعات انجام شده و نگرانی‌ها درباره اجرای قریب‌الوقوع احکام اعدام را افزایش داده است.

در ماه‌های گذشته نیز مهدی حسنی و بهروز احسانی (۷ بهمن ۱۴۰۳) و زندانیان سیاسی علی معزی، خسرو رهنما، اسدالله هادی و ابوالحسن منتظر، به همین شیوه به قزلحصار منتقل شدند.

یادآوری می‌شود که هدایت‌الله فرزادی، رئیس زندان اوین، به‌دلیل نقش مستقیم در سرکوب و اعمال خشونت علیه زندانیان، در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۴۰۴ (۱۴ آوریل ۲۰۲۵) توسط اتحادیه اروپا تحریم شد.

#نه_به_جمهورى_اسلامى #نه_به_اعدام #محمد_تقوی #پویا_قبادی #وحید_بنی_عامریان #شاهرخ_دانشورکار #بابک_علیپور #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
نیما نوری تنها ۱۸ سال داشت و تک‌فرزند خانوداه‌شان بود.
۱۲ آبان ۱۴۰۱ با شلیک ماموران به سینه و رانش در خرمدشت کرج کشته شد.
نیما برای حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی به خیابان رفته بود. پیش‌تر در پیامی به صفحه ۱۵۰۰ تصویر نوشته بود:
"حاضرم جونمو تو این راه بذارم."
نیما نوری، ۱۸ ساله و اهل کرج، برای شرکت در مراسم چهلم جاویدنام حدیث نجفی و پارسا رضادوست عازم بهشت سکینه بود که در میانه راه قربانی خشونت نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی شد.

به گفته یک منبع آگاه: «نیما در راه کمال‌شهر به سمت بهشت سکینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته و ابتدا به درمانگاه وصال در کرج منتقل شده،
در درمانگاه وصال گفته بودند خون‌ریزی دارد و کار ما نیست باید به بیمارستان برده شود. به آمبولانس زنگ زده بودند و بعد به بیمارستان شهید مدنی بردند. حدود ساعت ۴-۵ بعداز ظهر بود که خانواده‌اش از این با خبر شدند. نخست به آنها گفتند تیر جنگی به ران‌ پای‌اش برخورد کرده و در اتاق عمل است، به همین دلیل اجازه ورود به بیمارستان را نمی‌دادند و بعد از چند ساعت حدود ساعت ۱۲ شب گفتند که فوت کرده و مشخص شد گلوله به پهلو و ران پای‌اش شلیک شده است.»

نیما، متولد ۲۷ فروردین ۱۳۸۳ بود. او تنها فرزند خانواده بود و هیچ خواهری و برادری نداشت.

نیما، دیپلم داشت و قرار بود برای پایان خدمت درخواست بدهد.

ماموران پیکر او را گروگان گرفته بودند و مدت‌ها تحویل خانواده نمی‌دادند. روی سنگ مزار نیما نوشته شده: تو راه آزادی کشته شدم، قول بده به جای منم آزاده زندگی کنی.
پدر و مادر نیما در چهلم فرزندشان، با فریادزدن نام او، کبوترانی را رها کردند.

https://tavaana.org/nimanouri/



#نیما_نوری #دادخواهی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
آرمین، برادر جاویدنام آیدا رستمی شعر زیر را از زبان آیدا، برای نگار کورکور نوشته است

قولی در حلقه‌ای ناتمام
(از زبان آیدا، برای نگار)

نگار عزیزم…
انگشتر کوچکی داشتم،
نه از طلا،
بلکه از تکه‌های ایمانِ شکسته‌ام ساخته شده بود.

می‌خواستم آن را به تو بدهم،
در روزی روشن،
وقتی لبخندت کامل باشد
و چشمانت بی‌هراس.

اما زود رفتی…
نه وقتِ خداحافظی بود،
نه وقتِ هدیه دادن.

حالا این حلقه در دست من نمانده،
در دستان تو هم نیست…
میان ماست،
آویخته بر سکوتِ این سرزمین.

هر زنی که صدای تو را بشنود،
هر دختری که راه تو را دنبال کند،
انگشتر را از نو به انگشت می‌کند.

تو شاید دیگر نباشی، نگار،
اما حلقه‌ای که برایت نگه داشته بودم،
حالا به گرد جهان افتاده؛
و هر بار که دستی بالا می‌رود برای داد،
نور این حلقه دوباره زنده می‌شود.

armin_rst69

#نگار_کورکور #مجاهد_کورکور #دکتر_آیدا_رستمی #آرمین_رستمی #دادخواهی_ادامه_دارد #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚨 🚨 🚨
‏‌ #حمید_حسین‌نژاد_حیدرانلو⁩ ، از بند عمومی به قرنطینه منتقل شده است؛ اقدامی که معمولاً در آستانه اجرای حکم اعدام انجام می‌گیرد. وکیل او گفته قرار است روز جمعه اعدام شود.

‏دختر او، روناهی حسین‌نژاد، با چشمانی اشک‌بار و صدایی لرزان می‌کوید:
‏«پدرم کولبر است، نه قاتل هموطنانم!»
‏او از تمام مردم، وجدان‌های بیدار، فعالان حقوق بشر و نهادهای بین‌المللی درخواست کمک کرده است تا مانع اجرای این حکم ناعادلانه شوند.

‏حمید حسین‌نژاد حیدرانلو، یکی از صدها کولبری است که برای لقمه‌ای نان تن به کار سخت و پرخطر کولبری داده است. به او اتهامی امنیتی زده‌اند و تحت شکنجه او را وادار به امضای متنی کردند که از محتوای آن اطلاعی نداشت. حمید حسین‌نژاد حیدرانلو به گفته خانواده‌اش بی‌سواد است و نمی‌دانست چه چیزی را امضا کرده است....

‏‌ #نه_به_اعدام#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فاطمه مجتبایی، مادر جاویدنام غزاله چلابی این کلیپ را منتشر کرد و نوشت:

«وقتی سوگواری، هر چیزی تو رو به یاد عزیزت میندازه 😔
بهار و زیبایی‌هاش، طبیعت و جنگل و دشت و دمن
تورو به یادم میندازه 💔
خاطراتت، عکس‌هات و زیبایی‌هات، تنها سرمایه‌ای است که برایم مانده 😔
قاتلانت را نمی‌بخشم، نفرین هم نمی‌کنم ،فقط عدالت می‌خوام اماااا، نه در این حکومت، که خود عامل تمام جنایت‌هاست 👎👎👎👎»

fateme.mojtabaei.2113

#نه_به_جمهوری_اسلامی
#عدالت #دادخواهی
#زن_زندگی_آزادی
#غزاله_چلابی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
مطهره گونه‌ای، فعال سیاسی، ضمن انتشار تصویر یک یادگاری از پخشان عزیزی، زندانی سیاسی محکوم به اعدام، دلنوشته‌ای خطاب به هم‌بندی سابق خود در زندان اوین به شرح زیر منتشر کرد:

«پخشان گیانم، سلام.
می‌دانم دوست نداری برایت بنویسند چون همیشه میگفتی:" من فقط یکی از صدها زندانی زیر حکم اعدام ام."
اما امشب دیگر نتوانستم و بغضی بی‌امان راه گلویم را بست.
این گردنبند چوبی را موقع رفتن بهم دادی و دم گوشم زمزمه کردی: نری یادت بره مطهره!
و آخ پخشان...
می‌دانم که چقدر بدت آمده که آن شهروندی افتخاری باسمه‌ای را هدیه کرده‌اند!
آن هم برای تو که دنیایت، این خاورمیانه لعنتی زیبایمان است که خودکامگان و دیوانگان سلطه ویرانش کرده‌اند!
و مگر می‌شود یادم برود؟! آن آغوشی که به روی "تسنیم" می‌گشودی و آنهمه زندگی که در او جاری میکردی.
هنوز شبها بیخوابم و سیگار میکشم. اما تو پیشم نیستی که باهم یواشکی بخندیم و همدیگر را دست بیندازیم...
به جایش این گردنبند عزیز را میبوسم. اینها را که میخوانی هم از طرف یک خواهر کوچکتر است که تو را خودی‌تر از خانواده‌اش دیده و دلش برایت لک زده.
پخشان جانم، دردت له گیانم...
به تو پیش از خودم قول داده‌ام که تا پای جانم برای آزادی، زندگی کنم. که "مقاومت، زندگیست."
وقتی که حکم اخراجم آمد، در آن هیاهو تنها تو بودی که دستم را کشیدی و گفتی بیا بریم سیگار بکشیم! و چقدر یکه خوردم...
یادت هست پرسیدی: چرا از من خوشت میاد مطهره؟ و به شوخی میگفتی: از آدمایی که صمیمی میشن بدم میاد! و باهم ریسه میرفتیم. :))
بگذار از این سوی میله‌ها پاسخت را بدهم: چون خودِ خودِ خودت هستی! بی هیچ هراسی از آنکه رانده و منزوی شوی...
شاید دیگران خرده بگیرند. شاید خود من هم اینطور بی محابا خود واقعی‌ام باشم! اما این خودت بودنت را دوست دارم پخشان.
نه یادم نمی‌رود. نباید و نمیتوانم یادم برود...
اختلاف نظر سیاسی هم باعث دوری‌مان نمیشد و نمیشود، حتی وقتهایی که بحثمان بالا میگرفت. :))
چرا که ما همدست و همگناه "ژن، ژیان، ئازادی" هستیم! و تا آخرین نفس، جانمان را برای زن، برای زندگی و برای آزادی فدا خواهیم کرد.
ما به امید دیدار روشنای صبحی هستیم که جور جائر از ورطه حیاتمان برچیده شود.
از پشت این دیوارها و میله‌ها که زورشان به ایستادگی زنان و مردان این خاک نمی‌رسد، میبوسمت و به آن امید تمام‌ناشدنی، که همیشه در چشمانمان جاری است، ایمان دارم.»

#نه_به_اعدام #پخشان_عزیزی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفت‌وشنود


ترویج همدلی و درک متقابل یکی از راهکارهای اساسی برای تقویت رواداری در جوامع متنوع است.

همدلی به ما امکان می‌دهد که خود را در جایگاه دیگران قرار دهیم، احساسات و چالش‌های آنان را درک کنیم و از قضاوت‌های شتاب‌زده پرهیز نماییم.

این توانایی، به‌ویژه در مواجهه با افرادی که باورهای متفاوتی دارند، اهمیت بیشتری پیدا می‌کند.

برای تمرین همدلی، می‌توان از گوش‌دادن فعالانه به دیدگاه‌های دیگران آغاز کرد.

در گفتگوها، به جای تمرکز بر اختلافات، باید به نقاط مشترک توجه کرد و از پیش‌داوری‌های منفی فاصله گرفت.

آموزش خانواده‌ها و مدارس درباره اهمیت احترام به تنوع عقیدتی و فرهنگی نیز می‌تواند نسل آینده را به ارزش‌های رواداری و همزیستی مسالمت‌آمیز آشنا کند.

در سطح اجتماعی، برگزاری جلسات گفت‌وگو، نمایش آثار هنری و فرهنگی مرتبط با باورهای مختلف و تشویق تعامل میان افراد با عقاید گوناگون، می‌تواند فضایی برای درک متقابل ایجاد کند.

همدلی، نه‌تنها پل ارتباطی میان افراد، بلکه گامی مؤثر برای ساختن جامعه‌ای عادلانه و پذیراتر است.

#همدلی #رواداری #پلورالیسم #باور #گفتگو #گفتگو_توانا

@Dialogue1402
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ساکنان یک جامعه کوچک در ایالت میشیگان، از تمام سنین، به یک کتاب‌فروشی محلی کمک کردند تا هر ۹۱۰۰ کتابش را — دانه‌به‌دانه — به فروشگاه جدیدی که همان نزدیکی بود، منتقل کند.

این ویدیو این همکاری و همدلی را نشان می‌دهد.
توسعه‌یافتگی فقط در رفتن به فضا و ساخت و ساز و ... نیست، بلکه از ملزومات آن گسترش آگاهی، همکاری و فرهنگ مشارکت جمعی است.
مشارکت در فعالیتی مثل آنچه در این ویدیو می‌بینید، باعث افزایش تمایل به کتابخوانی، شادی و همدلی بین مردم می‌شود.

آموزشکده توانا در طی بیش از ۱۵ سال فعالیت کتاب‌های بسیاری منتشر کرده است. این کتاب‌ها در سایت آموزشکده توانا و در کانال‌های تلگرام توانا به صورت رایگان قابل دسترسی هستند. ان‌ها را دست به دست کنید!

https://tavaana.org/

t.me/tavaana

t.me/Tavaana_TavaanaTech

#مشارکت_اجتماعی #مشارکت_مدنی #همدلی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
خانواده زندانی محکوم به اعدام، حمید حسین‌نژاد حیدرانلو، در بیم و اضطراب شدیدی به سر می‌برند.

آن‌ها شب گذشته تا امروز را جلوی زندان مرکزی ارومیه گذرانده‌اند.
بعد از شنیدن خبر انتقال این زندانی سیاسی به انفرادی و قریب‌الوقوع بودن اجرای حکم اعدام او، شرایط خانواده‌اش به هم ریخته است.
برادرش روز گذشته بعد از شنیدن این خبر، با خوردن موادی سمی، اقدام به خودکشی کرد.

در حکم اعدام، فقط متهم نیست که مجازات می‌شود، بلکه تمام اعضای خانواده و نزدیکان او شدیدا آسیب می‌بینند و زجر می‌کشند.
ضمن آنکه در جمهوری اسلامی، به پرونده‌ها عادلانه رسیدگی نمی‌شود و روال کار انتساب اتهامات بر اساس اعترافات اجباری تحت فشار و شکنجه انجام می‌گیرد.

در سال‌های گذشته موارد بسیاری از بیمار شدن و جان‌باختن خانواده‌های افراد محکوم به اعدام گزارش شده است، آخرین مورد نگار کورکور بود که چند روز پیش درگذشت و داغ سنگینی به دل همه ما گذاشت.

#حمید_حسین_نژاد_حیدرانلو #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from گفت‌وشنود

در این مجموعه نگاهی می‌اندازیم به شعارهایی که طی دهه‌ها از سوی رهبران جمهوری اسلامی تکرار شده‌اند.

شعارهایی که نه تنها گفتمان عمومی را شکل داده‌اند، بلکه هزینه‌های سنگینی در عرصه‌های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی بر دوش مردم گذاشته‌اند.

از دشمن‌سازی تا مداراستیزی، از فرصت‌سوزی تا انزوای جهانی.
این پست درباره یکی از همین شعارهاست.

نظر شما درباره این شعارها و پیامدهایش چیست؟
تجربه و دیدگاه‌های خود را با ما به اشتراک بگذارید.

#دیگری_ستیزی #مدارا_ستیزی #نارواداری #حکومت_ایدئولوژیک #دشمن_سازی #انزوا #تحریم #مذاکره #گفتگو_توانا

@Dialogue1402